اسلامی بیدگلی
3.43K subscribers
444 photos
119 videos
73 files
753 links
نکات کوتاه اقتصادی، مالی و ...
Download Telegram
Forwarded from اتچ بات
بهشت خانه را خالی ز حوا....

عرق ریزان ولی لبخند بر لب، می رسد از راه، تنها... مرد
سبک، پر می دهد تا سرسرا، پروانه های واژه ها را... مرد

"کسی در خانه آیا نیست؟... سیمین!... بچه‌ها!... هستید؟... "می پرسد
نمی یابد سلام خویش را، از هیچ سویی پاسخ اما، مرد

نگاهش، سرسرا و پلکان و پرده را می کاود...، اما هیچ
فرو می ریزد و می پاشد از هم، می نشیند در همان جا، مرد

کسی انگار پای نبض را در جویبار سرخ می بندد
سقوط خویش را حس می کند، در مرز بیداری و رویا، مرد

میان آسمان ها و زمین، پرهیب مصلوبی ست آونگان!
چه باید کرد این تعلیق را...؟. می ماند از حل معما، مرد!

زمان پشت سرش تاریک و، پیش روی او دیوار روییده ست
ندارد فرصت آغاز فصل دیگری... می داند آیا مرد؟

زمین خالی و راه آسمان گم،... در کجا تبعید خواهد شد؟
هبوط...؟.. اما نمی خواهد بهشت خانه را، خالی ز حوا، مرد

بقلم زیبای:✍🏻
#علیرضا_طبایی

باصدای مدرس زاده

@modareszadeh
این، آن شب موعود بود....

از جای برمی‌خاست بی‌تاب و، به شرق آسمان، پرسان نظر می‌کرد
آن‌گاه، بر جا می‌نشست و، باز هم، سجاده را از اشک، تر می‌کرد

ذرات هستی، جمله دعوت بود و، پیغامِ بشارت داشت در آن شب
از لحظه‌ی موعود، از دیدار با معبود، او را با خبر می‌کرد

این آن شب موعود بود، ... آن لیلة‌ القدری که باید مطلع‌ الفجرش
دست شقاوت، چهره و پیشانی او را، به خون عشق، تر می‌کرد

این آسمان، بسیار شب‌ها دیده بود و، پیش از آن در یاد می‌آورد
او را که سر در چاه تنهایی فرو برده، به‌تلخی، شکوه سر می‌کرد

بشکوه‌تر، یک ضربت شمشیرش از تسبیح جن و انس، روز رزم
در بستری، تا آستان مرگ، پاسِ دوست را، با جان خطر می‌کرد

پس‌کوچه‌ها و کوچه‌های کوفه، با آهنگ گامش آشنا بودند
با کوله‌باری نان و خرما و نوازش، فرصت شب را، سحر می‌کرد

فرزانه مردی، خشم و قهرش، هم سرشتِ مرگ، تا بر دست و پا می‌مرد
حتی اگر اندیشه‌ی شمشیرِ او، از خاطر دشمن، گذر می‌کرد

بخشنده ابری، لطف و مهرش، هم‌نژاد زندگی، در قحط سال عشق
وقتی نوازش‌های دست و خنده‌اش، ویرانه‌ها را بارور می‌کرد

گاهِ نماز، از استخوان، تیرش بر آوردند و، او را یادی از خود نه
گاهِ دگر، با بخشش انگشتری، زان طرفه، کاری طرفه‌تر می‌کرد

در کعبه پا بر شانه‌ای بنهاد، کان‌جا، دست حق تابید در معراج....
با خلقتش، تنها نه انسان را و هستی را، خدا را مفتخر می‌کرد

بیداد، جانش را چنان خاری به چشم و استخوانی در گلو، می‌خست
"فزت و رب الکعبه... " بر لب داشت، در آن دم که آهنگ سفر می‌کرد

محراب اگر فریاد سر می‌داد از آن ضربت، که بر فرق علی آمد.....
فریاد او، از کهکشان‌ها می گذشت و، گوش‌ها را، جمله کر می‌کرد

شعر: #علیرضا_طبایی

از مجموعه "شاید گناه از عینک من باشد"
+ + + + + +
#نیمکت، کانال تلگرامی #سعید_اسلامی_بیدگلی
@nymkat
شیر برفی....

ابرها را، آسمان پوشید
بر زمین زد قلک آکنده را از سکه‌های سیم
کرک‌ها را، از کلاه و شال و کفش و پوستین افشاند
بافت فرشی، تار و پود و خامه، یکسر برف

#####
برف یخ‌پیوند،
سنگ‌ها را بست، سگ‌ها را گشاد از بند
حکمران قریه، سرمای زمستان شد
خانه‌ها تاریک، یا متروک
سایه‌ها، از هول لرزان شد

#######
همچنان بارید و، می‌بارید.....

########
بر فراز جعبه‌ای فرسوده، در میدانکی، در چارسوق ساکت قریه
مانده بود از روزهای پیش‌تر، خرپشته‌ای از کاه
بارش برف شبان تا صبح، آن خرپشته را، مشاطه‌وار آراست
یافت کم‌کم شکل شیری، سهمناک و تند
چون هیولایی، مترسک وار
پای تا سر، برف

#######

زیر چتر وهم‌گون ترس، در تاریکی سرد سحر گاهی
پچ‌پچی از مرد و زن، برخاست......

#######
مرد دهقان، تسخری زد، گفت
در پس این پرده‌های تیره، خورشید است
روز دیگر، همزمان با رویش خورشید
روستا، آزاد از کابوس‌های تلخ
قریه، بیدار از صدای خواب خواهد شد
عوعو سگ‌ها، نمی‌پاید

سنگ‌ها، تا دورباش تیرگی، پرتاب خواهد شد
شیر برفی، آب خواهد شد

#علیرضا_طبایی

#هنر
#شعر
به مناسبت ۷ آبان، روز جهانی کوروش

پاره‌ای از شعر بلند "شیر شتر خواران".......

...........................
همزاد با تاریخ،
برخاستم بشکوه، بر پای ایستادم،
چشم در چشم سپیده!

افراشتم با دست کوروش، بر فراز خاک
در اهتزازی جاودان،خورشید رازآلود ایران را
منشور انسان را

همگام با ساسان،
لبخند را تقسیم کردم،
مثل نان و شیر.....
من، دست بت‌ها را شکستم!
هیبت شمشیرها را نیز
من، مرزها را خط زدم از متن تاریخ
تا گرگ و میش از چشمه‌ساران سحر گاهی، کنار هم بنوشند
بر خاک گستردم،
در پهنه‌ای بی‌مرز، میراث فریدون را
...........................
افسوس از نیرنگ ابلیس!
از شومی ضحاک،
از غدر شغاد،
از شعله‌ی سرمستی تاییس
از شهوت شیرویه،
خواب و بستر و خون،

تاریخ آیا واژه‌ی بیداد را تفسیر خواهد کرد؟

برگرفته از مجموعه "مادرم، ایران "
#علیرضا_طبایی

#هنر
#شعر

#نیمکت
http://T.me/nymkat
این‌جا
تنها صدای خواهشِ مغمومِ سائلان و نواخوانیِ مکرّر و محزون قاریان جاری‌ست

از شعر "این‌جا همیشه باد می‌آید" #علیرضا_طبایی


باز هم داغدار دو خبرنگار جوان هستیم. به خانواده این عزیزان و دوستان خبرنگارم تسلیت می‌گویم.

#ریحانه_یاسینی
#مهشاد_کریمی

#نیمکت
http://T.me/nymkat
شعر و ترانه دوباره داغدار شد.

معلم مهربان من، #علیرضا_طبایی شاعر و ترانه‌سرای بزرگ هم‌روزگارمان جاودانه شد.

با خود می‌اندیشم که آیا بار دیگر باز می‌آید
یا عمر من روزی اگر برگشت تا آن روز می‌پاید؟

گیرم که باز آمد ولی آیا کدام افسون تواند بود
تا جای پای سال‌های رفته را از چهره بزداید؟

ترسم مرا در بارش این برف ناهنگام نشناسد
یکباره در خود بشکند، ناباورانه دست و لب خاید

برگیرد از تن جامه پندار را در تلخی باور
خواهد خطوط یاس را با طرح لبخندی بیاراید

این برف را دیگر سر بازایستادن نیست... می‌پرسد
دستان زالی کو که این برفینه موها را بپیراید

با پای سربی سال‌های انتظارآلود اگر طی شد
آیا زمان این آدمی‌خوار سترون‌خو، چه می‌زاید؟

جز یادی آن هم دور و مبهم از عبور ما نخواهد ماند
این‌سان که این گردونه با دندانه‌های مرگ می‌ساید

طبایی شاعر ترانه‌هایی ماندگاری مانند "بگذر زمن ای آشنا" و "مرد سرگردان" بود.

هر عشقی می‌میرد
خاموشی می‌گیرد
عشق تو نمی‌میرد...

#هنر
#ادبیات
#شعر

#نیمکت
@nymkat