نرگس صرافیان
15.1K subscribers
665 photos
145 videos
147 links
اینجامنم
فقط کمی صمیمی‌تر
.
با هم فیلم می‌بینیم
موزیک گوش می‌کنیم
کتاب می‌خوانیم
اینجا خودمانی‌تر حرف خواهم‌زد . 🌱
.
کانال اصلی نوشته‌های من👇
.
@narges_sarrafian_toofan
.
صفحه اینستاگرام من👇

https://Instagram.com//narges_sarrafian_toofan
Download Telegram
ترسم به نامِ بوسه، غارت کنم لبت را‌...
- حسین منزوی
روح‌های بزرگ علاقه‌ی مرا جلب می‌کنند و آن‌ها تنها هستند...
تو یه سن و سالی‌ام که اصلا برام مهم نیست کی از من خوشش میاد و کی خوشش نمیاد! چون باید وقتم رو صرف چیزهای مهم‌تری بکنم.
‏تو انقدر خوبی که می‌خواهم خدایی که تو را آفریده، ببوسم...
How glad I am that you exist.
چقدر خوشحالم که تو وجود داری.
من لذت می‌برم از تماشای موفقیت و پیشرفت آدم‌ها
حتی زمان‌هایی که خودم ثابت ایستاده‌ام، یا حتی دویده‌ام و تلاش کرده‌ام و هنوز به نتیجه و مقصد قابل قبولی نرسیده‌ام!
درست مثل زمانی که تمام مردم نگران خشکسالی‌اند و بارش باران و برف در مناطق اطراف، عمیقا خوشحالشان می‌کند،
حتی اگر ابرها هنوز به آسمان خودشان نرسیده‌باشند.
می‌دانی از چه چیزی حرف می‌زنم؟!

#نرگس_صرافیان_طوفان
یک استاد دلسوز، یک دانشجوی پخمه تحویل می‌ده، یک مربی بی‌رحم، یک مبارز سرسخت...
دوباره بخون!
اصلا اینکه پله پله و آروم آروم و با تلاش بسیار دارم به رویاهام می‌رسم خیلی برام خوشاینده و خدا رو بابتش شاکرم❤️
چرا که نمی‌خوام در تصور هیچ‌کس گدایی باشم که یک‌شبه معتبر شده! دوست دارم قبل از رسیدن به هر موقعیت و رویدادی، جنبه‌ش رو از قبل پیدا کرده‌باشم.
کاش می‌شد روی یک تابلو نوشت:
این دختر/زن در دوره‌ی pms/پریود و شکنندگی و آسیب‌پذیری و آسیب رسانیِ محض قرار دارد. لطفا نزدیکش نشوید🚫
امروز عمیقا خدا را شکر کردم، وقتی از پنجره بیرون را نگاه کردم و زنی را دیدم که داشت می‌‌خندید، پرنده‌ی آزادی که پرواز می‌کرد و مردی که شاخه‌گلی در دست و با اشتیاق به خانه می‌رفت.
من خدا را عمیقا شکر کردم وقتی دیدم پیرزنی برای گربه‌ای غذا می‌برد، پسری، پیرمردی را از خیابان عبور می‌داد و مهربانی بیشتر از همیشه در شهر جریان داشت.
من خدا را شکر کردم که آسمان آبی بود و هوا تازه و درختان شاداب و من امروز هم فرصت دیدن و نفس کشیدن و زیستن و دوست داشتن و دوست داشته شدن داشتم...

#نرگس_صرافیان_طوفان

@narges_sarrafian_toofan
«من از آن‌ها نیستم که زیرِ بارِ حرفِ زور بروم. مرامم همین است. چون معتقدم حرفِ زور شنیدن یعنی آب به آسیابِ استبداد ریختن.»

جنایت و مکافات/فئودور داستایفسکی
- ناراحت شدی؟؟
+ نه عزیزم، نا امید شدم ...

از یه جایی به بعد دیگه ناراحت نمیشی؛
نا امید میشی!
اما عزیز من! داستان تو هنوز تمام نشده،
تو خواهی خندید، در جایی که قبلا گریسته بودی...
ولی من یه روز باید بنشینم پیش خدا فیلم زندگیم رو ببینم، بعد یهو از جام بپرم با انگشت به تلویزیون اشاره کنم با سرعت برم سمت تلویزیون، بگم ایناهاااا همینجاست، نگهش دار! با آستینم اشکام رو پاک کنم، بگم: خودشه... اینجا خیییییلی اذیت شدم،
چرا بغلم نکردی؟! ... :(
شبِ همه‌ی ما یکی بود اما تاریکی‌هایمان فرق داشت...
کد مرسولات سفارشات کتاب هفته قبل📚