✍درباره قتل مونا حیدری و مسئله غیرت
مادرشوهر مونا (غزل) حیدری گفته است که در محله سجاد را بیغیرت مینامیدند و او هم سر بریده مونا را در محله گرداند تا ثابت کند که آدم بیغیرتی نیست. سالهاست که فعالان زنان از خطرات فرهنگ غیرت و ناموسپرستی میگویند اما همچنان عدهای با افتخار از غیرت مردانه یاد میکنند و به مردان حق میدهند که زن را ناموس خود بدانند و برای حفظ شرف و آبرو و مردانگیشان، زنان را مورد خشونت قرار دهند. تصویر واقعی غیرت مردانه، فیلمی است که دیدهاید: مردی با لبخند، سر بریده زن خود را نشان مردان دیگر میدهد تا مردانگی و حیثیت لکهدارشدهاش را احیا کند.
درست است که این مرد، بدمَن این فیلم به حساب میآید اما سناریوی این قصه جنایت را قانون و سنت و مذهب و فرهنگی نوشته که به او آموخته زن، ناموس مرد است و تا زمانی که برای قصه ناموسپرستی، تماشاگرانی وجود داشته باشد که آن را تایید و تشویق کنند، باز هم زنان دیگری کشته خواهند شد. این روزها که میبینم کنشگری عمومی برای مقابله با فرهنگ ویرانگر غیرتورزی و ناموسپرستی فقط به فعالان زنان منحصر نمانده است و از سوی زنان و مردان بسیاری مطرح میشود که آشکارا اعلام میکنند زن ناموس مرد نیست، فکر میکنم چند زن به شکل فجیعی کشته شدهاند تا الان شاهد نشانههای اندکی از تغییر در تفکر عمومی باشیم و چقدر خون زنان باید بر زمین بریزد تا این آگاهی جمعی رخ دهد که هیچ چیزی مجوز اعمال خشونت علیه زنی نیست؟
#مسائل_زنان
#مونا_حیدری
#خشونت_علیه_زنان
#زن_کشی
#نزهت_بادی
@nozhatbadi
مادرشوهر مونا (غزل) حیدری گفته است که در محله سجاد را بیغیرت مینامیدند و او هم سر بریده مونا را در محله گرداند تا ثابت کند که آدم بیغیرتی نیست. سالهاست که فعالان زنان از خطرات فرهنگ غیرت و ناموسپرستی میگویند اما همچنان عدهای با افتخار از غیرت مردانه یاد میکنند و به مردان حق میدهند که زن را ناموس خود بدانند و برای حفظ شرف و آبرو و مردانگیشان، زنان را مورد خشونت قرار دهند. تصویر واقعی غیرت مردانه، فیلمی است که دیدهاید: مردی با لبخند، سر بریده زن خود را نشان مردان دیگر میدهد تا مردانگی و حیثیت لکهدارشدهاش را احیا کند.
درست است که این مرد، بدمَن این فیلم به حساب میآید اما سناریوی این قصه جنایت را قانون و سنت و مذهب و فرهنگی نوشته که به او آموخته زن، ناموس مرد است و تا زمانی که برای قصه ناموسپرستی، تماشاگرانی وجود داشته باشد که آن را تایید و تشویق کنند، باز هم زنان دیگری کشته خواهند شد. این روزها که میبینم کنشگری عمومی برای مقابله با فرهنگ ویرانگر غیرتورزی و ناموسپرستی فقط به فعالان زنان منحصر نمانده است و از سوی زنان و مردان بسیاری مطرح میشود که آشکارا اعلام میکنند زن ناموس مرد نیست، فکر میکنم چند زن به شکل فجیعی کشته شدهاند تا الان شاهد نشانههای اندکی از تغییر در تفکر عمومی باشیم و چقدر خون زنان باید بر زمین بریزد تا این آگاهی جمعی رخ دهد که هیچ چیزی مجوز اعمال خشونت علیه زنی نیست؟
#مسائل_زنان
#مونا_حیدری
#خشونت_علیه_زنان
#زن_کشی
#نزهت_بادی
@nozhatbadi
✍درباره لیلی گلستان و گزاره غلط "خواستم، شد"
هرچند همواره به زنان توصیه میشود که قوی باشند و با اعتمادبهنفس و جسارت برای پیشرفت خود تلاش کنند اما نباید زنها برای قوی بودن تحت فشار قرار بگیرند و فقط وقتی موفق به حساب بیایند که دقیقا در همان قالب ثابت و رایج قرار بگیرند. عبارت "خواستم، شد" که پیشتر در برنامه تدتاکس تهران توسط لیلی گلستان مطرح شده بود و حالا نام کتاب جدیدش است، به جای آنکه جملهای الهامبخش برای زنان باشد، جملهای خطرناک است که فقط توانایی و تلاش زنان را دلیل موفقیت آنان نشان میدهد و ساختار تبعیضآمیز پیرامونشان را نادیده میگیرد و خود زنان را مقصر ناکامیشان میداند.
درواقع الگوسازی غلط در جهت نمایش زنان قدرتمند که بیتوجه به امتیازات و امکانات ویژه آنان شکل میگیرد، میتواند به بستری برای تضعیف و سرکوب زنان بدل شود و مخصوصا عرصه را برای زنانی با محدودیتها و محرومیتها که در حاشیه قرار دارند، تنگتر کند و به آنها اجازه ابراز وجود ندهد. یعنی همه زنها از ویژگیهای شخصیتی، حمایتهای خانوادگی، موقعیتهای تحصیلی، فرصتهای شغلی و امکانات مالی یکسانی برخوردار نیستند و موفقیت و قدرت برای هر زنی باید بر اساس شرایط و ظرفیتهای موجودش در نظر گرفته شود. درحالیکه غالبا الگوی زن موفق با زن تحصیلکرده و روشنفکر و شاغل که جایگاه اجتماعی و اقتصادی بالایی دارد، تعریف میشود و زنان دیگر که به دلیل شرایط مختلف، امکان حضور در عرصههای اجتماعی، سیاسی، علمی، هنری و ادبی را ندارند، به عنوان زنان ناموفق که هیچ کار مهمی نکردند، مورد بیاعتنایی قرار میگیرند و احساس سرخوردگی و ناتوانی میکنند.
زمانی الگوسازی از زن قدرتمند به آگاهی و استقلال و جسارت زنها کمک میکند که هم نویسنده و هنرمند و استاد دانشگاه و ورزشکار و دانشمند و فعال اجتماعی و سیاسی شناختهشده را در بر بگیرد و هم آن زن گمنامی را که در گوشه خانهاش جاجیم میبافد و سوزندوزی میکند و غذاهای خانگی میپزد و با کمترین امکانات میکوشد روی پای خودش بایستد و پیشرفت کند و وضعیت خودش و یا خانوادهاش را بهبود ببخشد و به اندازه خود اثری در جهان به جا بگذارد. یادمان بماند آن زنانی که توسط پدر یا شوهرشان کشته شدند، خواستند که بشود اما نشد. چون فقط خواستن زنان کافی نیست و باید عوامل نابرابری و تبعیض سیستماتیک برطرف شود. پس وقتی میتوان از مفهوم موفقیت برای همه زنان سخن گفت که زنهای ساده و ناشناس نیز به اندازه زنان معروف بتوانند که بخواهند. چه بسیار زنانی که حتی اجازه خواستن ندارند، چه برسد به توانستن.
#مسائل_زنان
#لیلی_گلستان
#نزهت_بادی
@nozhatbadi
هرچند همواره به زنان توصیه میشود که قوی باشند و با اعتمادبهنفس و جسارت برای پیشرفت خود تلاش کنند اما نباید زنها برای قوی بودن تحت فشار قرار بگیرند و فقط وقتی موفق به حساب بیایند که دقیقا در همان قالب ثابت و رایج قرار بگیرند. عبارت "خواستم، شد" که پیشتر در برنامه تدتاکس تهران توسط لیلی گلستان مطرح شده بود و حالا نام کتاب جدیدش است، به جای آنکه جملهای الهامبخش برای زنان باشد، جملهای خطرناک است که فقط توانایی و تلاش زنان را دلیل موفقیت آنان نشان میدهد و ساختار تبعیضآمیز پیرامونشان را نادیده میگیرد و خود زنان را مقصر ناکامیشان میداند.
درواقع الگوسازی غلط در جهت نمایش زنان قدرتمند که بیتوجه به امتیازات و امکانات ویژه آنان شکل میگیرد، میتواند به بستری برای تضعیف و سرکوب زنان بدل شود و مخصوصا عرصه را برای زنانی با محدودیتها و محرومیتها که در حاشیه قرار دارند، تنگتر کند و به آنها اجازه ابراز وجود ندهد. یعنی همه زنها از ویژگیهای شخصیتی، حمایتهای خانوادگی، موقعیتهای تحصیلی، فرصتهای شغلی و امکانات مالی یکسانی برخوردار نیستند و موفقیت و قدرت برای هر زنی باید بر اساس شرایط و ظرفیتهای موجودش در نظر گرفته شود. درحالیکه غالبا الگوی زن موفق با زن تحصیلکرده و روشنفکر و شاغل که جایگاه اجتماعی و اقتصادی بالایی دارد، تعریف میشود و زنان دیگر که به دلیل شرایط مختلف، امکان حضور در عرصههای اجتماعی، سیاسی، علمی، هنری و ادبی را ندارند، به عنوان زنان ناموفق که هیچ کار مهمی نکردند، مورد بیاعتنایی قرار میگیرند و احساس سرخوردگی و ناتوانی میکنند.
زمانی الگوسازی از زن قدرتمند به آگاهی و استقلال و جسارت زنها کمک میکند که هم نویسنده و هنرمند و استاد دانشگاه و ورزشکار و دانشمند و فعال اجتماعی و سیاسی شناختهشده را در بر بگیرد و هم آن زن گمنامی را که در گوشه خانهاش جاجیم میبافد و سوزندوزی میکند و غذاهای خانگی میپزد و با کمترین امکانات میکوشد روی پای خودش بایستد و پیشرفت کند و وضعیت خودش و یا خانوادهاش را بهبود ببخشد و به اندازه خود اثری در جهان به جا بگذارد. یادمان بماند آن زنانی که توسط پدر یا شوهرشان کشته شدند، خواستند که بشود اما نشد. چون فقط خواستن زنان کافی نیست و باید عوامل نابرابری و تبعیض سیستماتیک برطرف شود. پس وقتی میتوان از مفهوم موفقیت برای همه زنان سخن گفت که زنهای ساده و ناشناس نیز به اندازه زنان معروف بتوانند که بخواهند. چه بسیار زنانی که حتی اجازه خواستن ندارند، چه برسد به توانستن.
#مسائل_زنان
#لیلی_گلستان
#نزهت_بادی
@nozhatbadi
✍ روایت سمیه میرشمسی و بیانیه زنان سینماگر
روایت سمیه میرشمسی یکی از انبوه روایات ناگفته از پشت پرده سینماست که بیان میکند چطور بسیاری از دختران و زنان جوان مورد تبعیض جنسیتی و خشونت جنسی قرار میگیرند و چه بسیاری از آنان که با وجود استعداد و علاقه مجبور به کنارهگیری از سینما میشوند. چون همواره عرصه برای زیادهخواهی و دستدرازی مردان در جایگاه قدرت گشوده است و هر مردی با تکیه زدن بر شهرت بهراحتی میتواند از موقعیت خود برای قلدری، تهدید، توهین، تحقیر و تعرض به زنان بهرهبرداری کند. بیآنکه نهادهای قانونی، وزارت ارشاد، اصناف خانه سینما، سینماگران، منتقدان و مخاطبان، آنها را وادار به پاسخگویی و پذیرش مسئولیت کارشان کنند.
هر بار که زنی روایتش از آزارهای جنسی پشت صحنه سینما را بیان کرد، به بهانههای مختلف مورد سرکوب قرار گرفت و حمایت نشد. با این بهانهها که زن به صورت گمنام افشاگری کرده و هویتش معلوم نیست یا بر اساس حرف و شایعه نمیتوان آبروی کسی را برد و یا اینکه زن حتما خودش باعث شده و حالا هم قصد دیده شدن و جلب توجه دارد. کاملا قابل درک است که جامعه در مواجهه با روایت آزارگری هنرمندان محبوبش که از آنها خاطره دارد، دچار بهت و حیرت و سردرگمی میشود و نمیداند چه موضعی باید بگیرد. وظیفه ماست کمک کنیم تا جامعه به درک بهتری از وضعیت موجود برسد و دریابد که تداوم جریان فاسد در سینما، نه فقط به زنان آسیب میرساند، بلکه به کل پیکره سینما ضربه میزند و سینما جولانگاه عدهای میشود که با بهرهمندی از پول و شهرت و رابطه و قلدری، سرنوشت فیلمها و بقیه اهالی سینما را رقم میزنند.
پس قصد از روایت آزارهای جنسی در سینما، تخریب سینماگران نیست، بلکه دعوت به تلاشی جمعی برای ایجاد فضای امن و برابر برای همه زنان و مردان در سینماست. سمیه که بهگواه بسیاری از سینماگران، انسان شریفی است، با نام خودش از رفتارهای آزارگرانه فرهاد اصلانی در پشت صحنه فیلمی از هاتف علیمردانی سخن گفته و چندین نفر از کسانی که سر صحنه حضور داشتند، درستی روایتش را تایید کردند. همه ما میدانیم که چنین کاری میتواند حرفه و آینده زنی را به خطر بیندازد اما سمیه با جسارت پا به میدان گذاشته است تا به سهم خودش جلوی تداوم روند سوءاستفادههای صاحبان شهرت از زنان در سینما را بگیرد. ما تمام قد در کنارش ایستادهایم. هر یک از شما کجا میایستید؟ هر کسی به سهم خودش میتواند قدمی بردارد برای مطالبهگری از آزارگران و شریکان آنها تا مسئولیت عملشان را بپذیرند و درصدد اصلاح خود برآیند.
#مسائل_زنان
#سمیه_میرشمسی
#بیانیه_زنان_سینماگر
#می_تو
#نزهت_بادی
@nozhatbadi
روایت سمیه میرشمسی یکی از انبوه روایات ناگفته از پشت پرده سینماست که بیان میکند چطور بسیاری از دختران و زنان جوان مورد تبعیض جنسیتی و خشونت جنسی قرار میگیرند و چه بسیاری از آنان که با وجود استعداد و علاقه مجبور به کنارهگیری از سینما میشوند. چون همواره عرصه برای زیادهخواهی و دستدرازی مردان در جایگاه قدرت گشوده است و هر مردی با تکیه زدن بر شهرت بهراحتی میتواند از موقعیت خود برای قلدری، تهدید، توهین، تحقیر و تعرض به زنان بهرهبرداری کند. بیآنکه نهادهای قانونی، وزارت ارشاد، اصناف خانه سینما، سینماگران، منتقدان و مخاطبان، آنها را وادار به پاسخگویی و پذیرش مسئولیت کارشان کنند.
هر بار که زنی روایتش از آزارهای جنسی پشت صحنه سینما را بیان کرد، به بهانههای مختلف مورد سرکوب قرار گرفت و حمایت نشد. با این بهانهها که زن به صورت گمنام افشاگری کرده و هویتش معلوم نیست یا بر اساس حرف و شایعه نمیتوان آبروی کسی را برد و یا اینکه زن حتما خودش باعث شده و حالا هم قصد دیده شدن و جلب توجه دارد. کاملا قابل درک است که جامعه در مواجهه با روایت آزارگری هنرمندان محبوبش که از آنها خاطره دارد، دچار بهت و حیرت و سردرگمی میشود و نمیداند چه موضعی باید بگیرد. وظیفه ماست کمک کنیم تا جامعه به درک بهتری از وضعیت موجود برسد و دریابد که تداوم جریان فاسد در سینما، نه فقط به زنان آسیب میرساند، بلکه به کل پیکره سینما ضربه میزند و سینما جولانگاه عدهای میشود که با بهرهمندی از پول و شهرت و رابطه و قلدری، سرنوشت فیلمها و بقیه اهالی سینما را رقم میزنند.
پس قصد از روایت آزارهای جنسی در سینما، تخریب سینماگران نیست، بلکه دعوت به تلاشی جمعی برای ایجاد فضای امن و برابر برای همه زنان و مردان در سینماست. سمیه که بهگواه بسیاری از سینماگران، انسان شریفی است، با نام خودش از رفتارهای آزارگرانه فرهاد اصلانی در پشت صحنه فیلمی از هاتف علیمردانی سخن گفته و چندین نفر از کسانی که سر صحنه حضور داشتند، درستی روایتش را تایید کردند. همه ما میدانیم که چنین کاری میتواند حرفه و آینده زنی را به خطر بیندازد اما سمیه با جسارت پا به میدان گذاشته است تا به سهم خودش جلوی تداوم روند سوءاستفادههای صاحبان شهرت از زنان در سینما را بگیرد. ما تمام قد در کنارش ایستادهایم. هر یک از شما کجا میایستید؟ هر کسی به سهم خودش میتواند قدمی بردارد برای مطالبهگری از آزارگران و شریکان آنها تا مسئولیت عملشان را بپذیرند و درصدد اصلاح خود برآیند.
#مسائل_زنان
#سمیه_میرشمسی
#بیانیه_زنان_سینماگر
#می_تو
#نزهت_بادی
@nozhatbadi
✍درباره ممنوعیت ورود زنان به ورزشگاه و ماجرای مشهد
ممانعت از زنان برای ورود به ورزشگاه که دوباره خبرساز شده، اتفاق تازهای نیست. سالهاست که زنان حق حضور در ورزشگاه را ندارند و هر بار که تحت فشار جهانی به صورت محدود اجازه داده شده، زنان پشت درهای بسته ورزشگاهها ماندند. میدانید چرا هنوز پس از سالهای طولانی این قانون تبعیضآمیز همچنان اجرا میشود؟ برای اینکه از همان روز اول که حکومت، قانون جداسازی زن و مرد را تعیین و اجرا کرد، بخش زیادی از مردان جامعه به آن تن دادند و پذیرفتند که در بسیاری از موقعیتها راهشان را از زنان جدا کنند و بهتنهایی از حقوقشان بهرهمند شوند.
رمز موفقیت حکومت در تفکیکسازی و مرزبندی میان زنان و مردان است و با امتیاز دادن به مردان، آنها را نسبت به محرومسازی زنان بیتفاوت میکند. بخشی از مردان جامعه بارها از کنار زنان در پشت درهای ورزشگاه عبور کردند و بیاعتنا به ظلمی که به آنان میشود، وارد ورزشگاه شدند و روی سکوها نشستند و هرگز از خود نپرسیدند که چرا آن زنان نمیتوانند کنار ما در اینجا بنشینند؟ هرچند بسیاری از مردها موافق حذف زنان نیستند اما مخالفتی هم نشان نمیدهند. همین که خودشان میتوانند از حقشان برای تماشای فوتبال یا هر ورزش دیگری استفاده کنند، سلب حق دیگری برایشان اهمیتی ندارد. همه مردانی که در تمام این سالها سکوهای ورزشگاهها را پر کردند، ناخواسته جزئی از سازوکار حکومتی شدند که زنان را عامدانه حذف میکند. حضور انبوه مردان در استقبال از قانونی تبعیضآمیز به شکل پر کردن ورزشگاهها هرگز اجازه نمیدهد که جای خالی زنان دیده شود و صدای اعتراضشان به گوش برسد.
زنان در تمام این سالها تاوان زیادی برای مقاومتشان در برابر قانون ظالمانه دادهاند و همچنان ادامه میدهند تا به حقشان برسند. اما مردانی که به ورزشگاه میروند، بدانند که وقتی روی سکوها مینشینند و تیم ملیشان را تشویق میکنند، در حال همدستی با تحقیر و سرکوب زنان هموطنشان هستند. ما را به ملت دوپارهای تبدیل کردند که مردانمان در آن سوی دیوار فریاد شادی سر میدهند و زنانمان در این سوی دیوار با اسپری فلفل مورد حمله قرار میگیرند. کاش برای یکبار همه در برابر این مرزکشی بایستیم و بگوییم: یا در کنار هم در آنسوی دیوار یا در این سوی دیوار.
#مسائل_زنان
#ممنوعیت_ورود_زنان_به_ورزشگاه
#دختر_آبی #سحر_خدایاری
#نزهت_بادی
ممانعت از زنان برای ورود به ورزشگاه که دوباره خبرساز شده، اتفاق تازهای نیست. سالهاست که زنان حق حضور در ورزشگاه را ندارند و هر بار که تحت فشار جهانی به صورت محدود اجازه داده شده، زنان پشت درهای بسته ورزشگاهها ماندند. میدانید چرا هنوز پس از سالهای طولانی این قانون تبعیضآمیز همچنان اجرا میشود؟ برای اینکه از همان روز اول که حکومت، قانون جداسازی زن و مرد را تعیین و اجرا کرد، بخش زیادی از مردان جامعه به آن تن دادند و پذیرفتند که در بسیاری از موقعیتها راهشان را از زنان جدا کنند و بهتنهایی از حقوقشان بهرهمند شوند.
رمز موفقیت حکومت در تفکیکسازی و مرزبندی میان زنان و مردان است و با امتیاز دادن به مردان، آنها را نسبت به محرومسازی زنان بیتفاوت میکند. بخشی از مردان جامعه بارها از کنار زنان در پشت درهای ورزشگاه عبور کردند و بیاعتنا به ظلمی که به آنان میشود، وارد ورزشگاه شدند و روی سکوها نشستند و هرگز از خود نپرسیدند که چرا آن زنان نمیتوانند کنار ما در اینجا بنشینند؟ هرچند بسیاری از مردها موافق حذف زنان نیستند اما مخالفتی هم نشان نمیدهند. همین که خودشان میتوانند از حقشان برای تماشای فوتبال یا هر ورزش دیگری استفاده کنند، سلب حق دیگری برایشان اهمیتی ندارد. همه مردانی که در تمام این سالها سکوهای ورزشگاهها را پر کردند، ناخواسته جزئی از سازوکار حکومتی شدند که زنان را عامدانه حذف میکند. حضور انبوه مردان در استقبال از قانونی تبعیضآمیز به شکل پر کردن ورزشگاهها هرگز اجازه نمیدهد که جای خالی زنان دیده شود و صدای اعتراضشان به گوش برسد.
زنان در تمام این سالها تاوان زیادی برای مقاومتشان در برابر قانون ظالمانه دادهاند و همچنان ادامه میدهند تا به حقشان برسند. اما مردانی که به ورزشگاه میروند، بدانند که وقتی روی سکوها مینشینند و تیم ملیشان را تشویق میکنند، در حال همدستی با تحقیر و سرکوب زنان هموطنشان هستند. ما را به ملت دوپارهای تبدیل کردند که مردانمان در آن سوی دیوار فریاد شادی سر میدهند و زنانمان در این سوی دیوار با اسپری فلفل مورد حمله قرار میگیرند. کاش برای یکبار همه در برابر این مرزکشی بایستیم و بگوییم: یا در کنار هم در آنسوی دیوار یا در این سوی دیوار.
#مسائل_زنان
#ممنوعیت_ورود_زنان_به_ورزشگاه
#دختر_آبی #سحر_خدایاری
#نزهت_بادی
✍درباره پارک بانوان و جداسازی زن و مرد
معمولا اگر زنان بخواهند بهتنهایی سفر کنند، در جنگل چادر بزنند، در دریا شنا کنند، به کوه بروند، در جاده رانندگی کنند، در پارک ورزش یا دوچرخهسواری کنند و در شب قدم بزنند، تحت مزاحمت، آزار کلامی و دستدرازی قرار میگیرند که به آنها این پیام را میدهد که فضاهای عمومی جای آنها نیست و اگر مشکلی برایشان به وجود بیاید، خودشان مقصر هستند که از قانون همراهی با خانواده یا مردان سرپیچی کردند. از این رو زنان یا از ترس مخاطرات پیش رویشان از رفتوآمد تکنفره چشم میپوشند یا اگر عواقب آن را بپذیرند، میکوشند تا به چشم نیایند.
اما راهحل نهادهای حکومتی در تمام این سالها حذف زنان از محیطهای عمومی و محدود کردن آنها به فضاهای تکفکیکشده بوده است، مثل راندن زنان به پارکهای بانوان. در ظاهر افتتاح این پارکهای زنانه به بهانه مراقبت و صیانت از زنان و کودکان توجیه میشود و ممکن است از سوی عدهای از زنان نیز اقدامی مثبت به حساب بیاید اما درواقع با اعطای فریبنده فضای اختصاصی به زنان، آنها را از فضای عمومی دور نگه میدارند و به اندرونیهای بزرگتر از خانه میرانند. یکی از اعضای شورای شهر تهران در دفاع از چنین طرحی گفته است که "در پارکها مردان نامحرم و جوانان غریبه حضور دارند و رفتوآمد زنان به پارکها به صلاحشان نیست". پیشتر نیز به همین بهانه زنان را از حضور در ورزشگاه منع کرده بودند و اگر جلوی چنین دیدگاه و منش خطرناکی گرفته نشود، کار به جایی میرسد که کلا حضور زنان در هر مکان عمومی ممنوع خواهد شد.
به سرنوشت خواهرانمان در افغانستان نگاه کنید که چطور از دانشگاهها و مدارس و محل کارشان به خانهها بازگردانده شدند و اجازه رفتوآمد بدون مرد محرم در خیابانها را ندارند. بنابراین جسارت زنان برای پس زدن محیطهای زنانه و تحمیل خود به فضاهای مختلط عمومی، به از بین رفتن اینمرزکشیها و جداسازیهای جنسیتی کمک میکند. یکی از نشانههای فضای امن و برابر این است که زنان بتوانند در کنار مردان احساس امنیت کنند، نه با دور ماندن از آنان. زنان آگاه امروزی که به این ایزولهسازی و قرنطینه کردن حکومتی تن نمیدهند و میبینیم که چطور با رقصشان در خیابانها، پارکها و متروها، تابوسازی از حضور زن در جامعه را برهم میزنند، اما برای مردان برخورنده نیست که سالهاست آنها را همچون موجودات خطرناکی مینمایانند که زنان و کودکان برای در امان بودن از دستشان باید به محیطهای حفاظتشده بروند؟؟
#مسائل_زنان
#پارک_بانوان
#نزهت_بادی
@nozhatbadi
معمولا اگر زنان بخواهند بهتنهایی سفر کنند، در جنگل چادر بزنند، در دریا شنا کنند، به کوه بروند، در جاده رانندگی کنند، در پارک ورزش یا دوچرخهسواری کنند و در شب قدم بزنند، تحت مزاحمت، آزار کلامی و دستدرازی قرار میگیرند که به آنها این پیام را میدهد که فضاهای عمومی جای آنها نیست و اگر مشکلی برایشان به وجود بیاید، خودشان مقصر هستند که از قانون همراهی با خانواده یا مردان سرپیچی کردند. از این رو زنان یا از ترس مخاطرات پیش رویشان از رفتوآمد تکنفره چشم میپوشند یا اگر عواقب آن را بپذیرند، میکوشند تا به چشم نیایند.
اما راهحل نهادهای حکومتی در تمام این سالها حذف زنان از محیطهای عمومی و محدود کردن آنها به فضاهای تکفکیکشده بوده است، مثل راندن زنان به پارکهای بانوان. در ظاهر افتتاح این پارکهای زنانه به بهانه مراقبت و صیانت از زنان و کودکان توجیه میشود و ممکن است از سوی عدهای از زنان نیز اقدامی مثبت به حساب بیاید اما درواقع با اعطای فریبنده فضای اختصاصی به زنان، آنها را از فضای عمومی دور نگه میدارند و به اندرونیهای بزرگتر از خانه میرانند. یکی از اعضای شورای شهر تهران در دفاع از چنین طرحی گفته است که "در پارکها مردان نامحرم و جوانان غریبه حضور دارند و رفتوآمد زنان به پارکها به صلاحشان نیست". پیشتر نیز به همین بهانه زنان را از حضور در ورزشگاه منع کرده بودند و اگر جلوی چنین دیدگاه و منش خطرناکی گرفته نشود، کار به جایی میرسد که کلا حضور زنان در هر مکان عمومی ممنوع خواهد شد.
به سرنوشت خواهرانمان در افغانستان نگاه کنید که چطور از دانشگاهها و مدارس و محل کارشان به خانهها بازگردانده شدند و اجازه رفتوآمد بدون مرد محرم در خیابانها را ندارند. بنابراین جسارت زنان برای پس زدن محیطهای زنانه و تحمیل خود به فضاهای مختلط عمومی، به از بین رفتن اینمرزکشیها و جداسازیهای جنسیتی کمک میکند. یکی از نشانههای فضای امن و برابر این است که زنان بتوانند در کنار مردان احساس امنیت کنند، نه با دور ماندن از آنان. زنان آگاه امروزی که به این ایزولهسازی و قرنطینه کردن حکومتی تن نمیدهند و میبینیم که چطور با رقصشان در خیابانها، پارکها و متروها، تابوسازی از حضور زن در جامعه را برهم میزنند، اما برای مردان برخورنده نیست که سالهاست آنها را همچون موجودات خطرناکی مینمایانند که زنان و کودکان برای در امان بودن از دستشان باید به محیطهای حفاظتشده بروند؟؟
#مسائل_زنان
#پارک_بانوان
#نزهت_بادی
@nozhatbadi
✍درباره الهام فرهمند و مادران ورزشکار
این روزها عکسهای الهام فرهمند با تیتر "مادر ورزشکار" منتشر میشود و به عنوان زنی که هم مادر است و هم به کار و حرفهاش میپردازد، مورد تحسین قرار میگیرد. الهام فرهمند در صفحه شخصیاش عکس شیر دادن کودکش در زمین فوتبال را میگذارد و از سختی مسئولیتهای مادری که باعث شده بارها بخواهد دست از فعالیتش بکشد، حرف میزند اما جامعه میخواهد از او یک الگو برای زنان بسازد و توجهی به فشاری که او تحمل میکند، ندارد. مادران شاغل و فعال بیش از مادران دیگر زیر ذرهبین هستند و مورد قضاوت قرار میگیرند و مدام باید ثابت کنند مادر خوبی هستند و کارشان مانعی در انجام وظیفه مادری آنها نیست.
کار و دغدغه و فعالیت زنان غالبا بیاهمیت تلقی میشود و اگر زنی به خاطر فشار ناشی از مادر شاغل بودن اعتراض کند، به او میگویند میتواند سر کار نرود، در خانه بنشیند، بچهاش را بزرگ کند و شوهرش خرجشان را بدهد. به همین دلیل زنان بسیاری حاضر به کمک گرفتن از همسر، خانواده، دوستان و اطرافیان خود نیستند و به تنهایی بار نگهداری از فرزند را بر دوش میکشند تا کسی آنها را از ادامه فعالیتشان بازندارد. مهم نیست زنان چه دستاوردهای مهمی به دست میآورند. تا وقتی مادر خوبی به حساب نیایند، مورد تایید و تحسین قرار نمیگیرند. برای کاهش فشارهای فردی و اجتماعی بر مادران شاغل نیاز است تا نوع نگاه جامعه به مسئله مادری تغییر کند. زنان قرار نیست فقط مادر باشند و هر کاری میکنند، تحت تاثیر مادری آنها قرار بگیرد.
مادر بودن یکی از کارهایی است که زنان در کنار بقیه فعالیتها و دغدغههایشان انجام میدهند. مادر بودن به اندازه کافی تجربه دشواری است، با تاکید بر "مادر قهرمان"، بار اضافه بر شانه زنان نگذاریم. من اگر الهام فرهمند را میدیدم، آرام در گوشش میگفتم "برای اینکه قهرمان باشی، لازم نیست حتما همیشه مادر خوبی باشی. تو هم مثل همه میتوانی فقط خودت باشی، نه یک مادر قهرمان". با خود فکر میکنم عکسهای کدام ورزشکار مرد با عنوان "پدر ورزشکار" منتشر و ستایش شده است؟ مردها لازم نیست در همه جا پدر باشند. چرا زنها باید در همه جا مادر باشند؟
#مسائل_زنان
#الهام_فرهمند
#مادران_شاغل
#زنان_ورزشکار
#نزهت_بادی
@nozhatbadi
این روزها عکسهای الهام فرهمند با تیتر "مادر ورزشکار" منتشر میشود و به عنوان زنی که هم مادر است و هم به کار و حرفهاش میپردازد، مورد تحسین قرار میگیرد. الهام فرهمند در صفحه شخصیاش عکس شیر دادن کودکش در زمین فوتبال را میگذارد و از سختی مسئولیتهای مادری که باعث شده بارها بخواهد دست از فعالیتش بکشد، حرف میزند اما جامعه میخواهد از او یک الگو برای زنان بسازد و توجهی به فشاری که او تحمل میکند، ندارد. مادران شاغل و فعال بیش از مادران دیگر زیر ذرهبین هستند و مورد قضاوت قرار میگیرند و مدام باید ثابت کنند مادر خوبی هستند و کارشان مانعی در انجام وظیفه مادری آنها نیست.
کار و دغدغه و فعالیت زنان غالبا بیاهمیت تلقی میشود و اگر زنی به خاطر فشار ناشی از مادر شاغل بودن اعتراض کند، به او میگویند میتواند سر کار نرود، در خانه بنشیند، بچهاش را بزرگ کند و شوهرش خرجشان را بدهد. به همین دلیل زنان بسیاری حاضر به کمک گرفتن از همسر، خانواده، دوستان و اطرافیان خود نیستند و به تنهایی بار نگهداری از فرزند را بر دوش میکشند تا کسی آنها را از ادامه فعالیتشان بازندارد. مهم نیست زنان چه دستاوردهای مهمی به دست میآورند. تا وقتی مادر خوبی به حساب نیایند، مورد تایید و تحسین قرار نمیگیرند. برای کاهش فشارهای فردی و اجتماعی بر مادران شاغل نیاز است تا نوع نگاه جامعه به مسئله مادری تغییر کند. زنان قرار نیست فقط مادر باشند و هر کاری میکنند، تحت تاثیر مادری آنها قرار بگیرد.
مادر بودن یکی از کارهایی است که زنان در کنار بقیه فعالیتها و دغدغههایشان انجام میدهند. مادر بودن به اندازه کافی تجربه دشواری است، با تاکید بر "مادر قهرمان"، بار اضافه بر شانه زنان نگذاریم. من اگر الهام فرهمند را میدیدم، آرام در گوشش میگفتم "برای اینکه قهرمان باشی، لازم نیست حتما همیشه مادر خوبی باشی. تو هم مثل همه میتوانی فقط خودت باشی، نه یک مادر قهرمان". با خود فکر میکنم عکسهای کدام ورزشکار مرد با عنوان "پدر ورزشکار" منتشر و ستایش شده است؟ مردها لازم نیست در همه جا پدر باشند. چرا زنها باید در همه جا مادر باشند؟
#مسائل_زنان
#الهام_فرهمند
#مادران_شاغل
#زنان_ورزشکار
#نزهت_بادی
@nozhatbadi
✍درباره ممنوعیت رشتههای ورزشی بدنسازی برای زنان
این روزها دوباره بر ممنوعیت رشتههای ورزشی بدنسازی برای زنان تاکید شده است. این موضوع علاوه بر محرومیت زنان از علاقهها و دغدغههای ورزشیشان، کلیشههای جنسیتی درباره بدن زنان و انتظارات از آن را نیز ترویج میدهد. سوزان سانتاگ به درستی تحلیل میکند که بدن مردان باید قدرتمند به نظر برسند و بدن زنان، شکننده و ظریف و از این رو پسرها تشویق میشوند بدن، عضلات و ماهیچههایشان را ورز بدهند اما دخترها از پرورش ماهیچهها و تمرینات قدرتی منع میشوند. زیرا به گفته او "زنانگی به معنای این است که از نظر فیزیکی ضعیف و نحیف به نظر برسند". بدن مطلوب زن، بدنی است که توجهبرانگیز و اروتیک باشد و بر اساس کلیشههای جنسیتی، بدن ورزیده و عضلانی زنان، مردانه محسوب میشود و نمیتواند وظیفه خود برای اغواگری جنسی را انجام دهد.
درواقع جامعه سنتی و مذهبی که بر تفکیک جنسیتی استوار است، اصرار دارد که تفاوت زن و مرد حفظ شود و آن دو بر اساس ظاهرشان قابل تشخیص از یکدیگر باشند تا بتواند آنها را از هم جدا نگه دارد و نقشها و وظایف زنانه و مردانه را حفظ کند و کلیشه سرپرستی مرد قوی برای زن شکننده را تثبیت کند. در حکومت اسلامی تبلیغ میشود که زن ریحانه و گلی است که باید از او مراقبت کرد تا با کار و فعالیت زیاد به زنانگی او آسیبی نرسد و مثلا رحمش مشکلی پیدا نکند که نتواند بچه به دنیا بیاورد. بنابراین بهتر است این گل در خانه بماند، با حجاب مصونیت بیابد، زیر سایه آقا باشد تا وظیفه اصلیاش را که تمکین و تولیدمثل است، بهدرستی انجام دهد.
فقط این سوال پیش میآید که چرا وقتی سر این گل توسط پدر یا شوهرش بریده میشود، هیچ کس نگران آسیب رسیدن به بدن زنانه او نیست؟ البته سر زنان که برای حاکمان مهم نیست. زنان فقط رحمی برای پروراندن سربازان هستند و ارزش دیگری ندارند. اما بسیاری از زنان، گل تحت حفاظت نیستند که مردان حکومت برای اندام و رحم و بدنشان تصمیم بگیرند. خاری هستند در چشمشان که با ورزش و رقص و پوشش و روابطشان بر اساس انتخابهای شخصی خود، آزادی بدنشان را به نمایش میگذارند.
#مسائل_زنان
#ورزش_زنان
#ممنوعیت_بدنسازی_زنان
#نزهت_بادی
@nozhatbadi
این روزها دوباره بر ممنوعیت رشتههای ورزشی بدنسازی برای زنان تاکید شده است. این موضوع علاوه بر محرومیت زنان از علاقهها و دغدغههای ورزشیشان، کلیشههای جنسیتی درباره بدن زنان و انتظارات از آن را نیز ترویج میدهد. سوزان سانتاگ به درستی تحلیل میکند که بدن مردان باید قدرتمند به نظر برسند و بدن زنان، شکننده و ظریف و از این رو پسرها تشویق میشوند بدن، عضلات و ماهیچههایشان را ورز بدهند اما دخترها از پرورش ماهیچهها و تمرینات قدرتی منع میشوند. زیرا به گفته او "زنانگی به معنای این است که از نظر فیزیکی ضعیف و نحیف به نظر برسند". بدن مطلوب زن، بدنی است که توجهبرانگیز و اروتیک باشد و بر اساس کلیشههای جنسیتی، بدن ورزیده و عضلانی زنان، مردانه محسوب میشود و نمیتواند وظیفه خود برای اغواگری جنسی را انجام دهد.
درواقع جامعه سنتی و مذهبی که بر تفکیک جنسیتی استوار است، اصرار دارد که تفاوت زن و مرد حفظ شود و آن دو بر اساس ظاهرشان قابل تشخیص از یکدیگر باشند تا بتواند آنها را از هم جدا نگه دارد و نقشها و وظایف زنانه و مردانه را حفظ کند و کلیشه سرپرستی مرد قوی برای زن شکننده را تثبیت کند. در حکومت اسلامی تبلیغ میشود که زن ریحانه و گلی است که باید از او مراقبت کرد تا با کار و فعالیت زیاد به زنانگی او آسیبی نرسد و مثلا رحمش مشکلی پیدا نکند که نتواند بچه به دنیا بیاورد. بنابراین بهتر است این گل در خانه بماند، با حجاب مصونیت بیابد، زیر سایه آقا باشد تا وظیفه اصلیاش را که تمکین و تولیدمثل است، بهدرستی انجام دهد.
فقط این سوال پیش میآید که چرا وقتی سر این گل توسط پدر یا شوهرش بریده میشود، هیچ کس نگران آسیب رسیدن به بدن زنانه او نیست؟ البته سر زنان که برای حاکمان مهم نیست. زنان فقط رحمی برای پروراندن سربازان هستند و ارزش دیگری ندارند. اما بسیاری از زنان، گل تحت حفاظت نیستند که مردان حکومت برای اندام و رحم و بدنشان تصمیم بگیرند. خاری هستند در چشمشان که با ورزش و رقص و پوشش و روابطشان بر اساس انتخابهای شخصی خود، آزادی بدنشان را به نمایش میگذارند.
#مسائل_زنان
#ورزش_زنان
#ممنوعیت_بدنسازی_زنان
#نزهت_بادی
@nozhatbadi
✍درباره فعالیتم برای زنان و حمله سایبری به پیج اینستاگرامم
در طول این سالها که درباره زنان مینویسم، بارها خسته و ناامید شدم. مخصوصا در چند ماه اخیر که به اجبار از وطن و خانه و خانوادهام جدا شدم. هر بار که به مادر پیرم فکر کردم که دیگر هرگز او را نمیبینم، هر بار که به خواهرم فکر کردم که هنوز اشکش بند نمیآید، هر بار که به دختر کوچکم فکر کردم که بناگه از خانواده و دوستان و همه دلبستگیهایش جدا شد، هر بار که به خانه و تکتک چیزهای کوچک اما عزیزم فکر کردم که همه به حراج رفت، هر بار که به حرفهای ناروا و ناحق عدهای فکر کردم که آزارم دادند و سکوت کردم، هر بار که به پیشنهادهایی برای پیشرفت و رفاهم فکر کردم که به احترام ایران و باور مخاطبانم رد کردم، از خود پرسیدم آیا نوشتن برای زنان ارزشش را دارد که در چهل سالگی با یک دختر هشت ساله، گوشه امنم را از دست بدهم و ندانم که قرار است کجای دنیا سکنی گزینم؟ آیا اصلا بود و نبودم برای مخاطبانم اهمیتی دارد و اگر به هر دلیلی بلایی سرم بیاید، مرا به یاد خواهند سپرد؟ آیا نوشتههایم، دنیای خالی زنی را پرنور کرده و به او الهام بخشیده که برای رسیدن به رویایش تلاش کند؟ آیا حرفهایم، مردی را نسبت به تبعیض جنسیتی حساس کرده و اشتیاق او را برای ساختن جهانی امن و برابر برای همه برانگیخته است؟
حمله سایبری به صفحهام و بقیه فمینیستها، برای من ضربه دردناکی بود و این روزها بسیار سخت گذشت. زیرا این صفحه، جایگزینی برای خانه و وطنی است که مرا به اجبار از آن دور کردند و میدیدم که چطور تلاش میشود تنها راه ارتباط من و شما قطع شود. اما حضور پرمهر و گرم شما در کنارم، به من قدرت بخشید. هر بار که نامهای آشنای شما را در میان انبوه پیجهای فیک و بیگانه دیدم که مرا به نام خواندید و سرشار مهرتان کردید، حال کسی را داشتم که وقتی سرزمین و خانهاش اشغال شده، هموطنش را میبیند که به کمکش آمده است. هر بار که دیدم شما هم به اندازه من نگران از دست رفتن صفحه هستید و با حمایت و دلگرمیتان تنهایم نمیگذارید، فهمیدم اینجا فقط خانه من نیست. خانه شما هم هست. من چقدر خوشبختم که خانهام، قلبهای مهربان هموطنانم است که مرا حتی از راه دور از خودشان میدانند و کنارم میمانند. حالا هر بار که روزگار سخت شود و دلتنگی قلبم را به درد آورد، به یاد این روزها و مهر شما میافتم و به خود میگویم: میارزید! در آخر دلم میخواهد به همه کسانی که قصد حذف مرا دارند، بگویم: پشت این پیج، فقط یک زن نیست که بتوانید او را نابود کنید. هزاران زن است که توان مبارزه با آنها را ندارید.
#مسائل_زنان
#حمله_سایبری
#نزهت_بادی
@nozhatbadi
در طول این سالها که درباره زنان مینویسم، بارها خسته و ناامید شدم. مخصوصا در چند ماه اخیر که به اجبار از وطن و خانه و خانوادهام جدا شدم. هر بار که به مادر پیرم فکر کردم که دیگر هرگز او را نمیبینم، هر بار که به خواهرم فکر کردم که هنوز اشکش بند نمیآید، هر بار که به دختر کوچکم فکر کردم که بناگه از خانواده و دوستان و همه دلبستگیهایش جدا شد، هر بار که به خانه و تکتک چیزهای کوچک اما عزیزم فکر کردم که همه به حراج رفت، هر بار که به حرفهای ناروا و ناحق عدهای فکر کردم که آزارم دادند و سکوت کردم، هر بار که به پیشنهادهایی برای پیشرفت و رفاهم فکر کردم که به احترام ایران و باور مخاطبانم رد کردم، از خود پرسیدم آیا نوشتن برای زنان ارزشش را دارد که در چهل سالگی با یک دختر هشت ساله، گوشه امنم را از دست بدهم و ندانم که قرار است کجای دنیا سکنی گزینم؟ آیا اصلا بود و نبودم برای مخاطبانم اهمیتی دارد و اگر به هر دلیلی بلایی سرم بیاید، مرا به یاد خواهند سپرد؟ آیا نوشتههایم، دنیای خالی زنی را پرنور کرده و به او الهام بخشیده که برای رسیدن به رویایش تلاش کند؟ آیا حرفهایم، مردی را نسبت به تبعیض جنسیتی حساس کرده و اشتیاق او را برای ساختن جهانی امن و برابر برای همه برانگیخته است؟
حمله سایبری به صفحهام و بقیه فمینیستها، برای من ضربه دردناکی بود و این روزها بسیار سخت گذشت. زیرا این صفحه، جایگزینی برای خانه و وطنی است که مرا به اجبار از آن دور کردند و میدیدم که چطور تلاش میشود تنها راه ارتباط من و شما قطع شود. اما حضور پرمهر و گرم شما در کنارم، به من قدرت بخشید. هر بار که نامهای آشنای شما را در میان انبوه پیجهای فیک و بیگانه دیدم که مرا به نام خواندید و سرشار مهرتان کردید، حال کسی را داشتم که وقتی سرزمین و خانهاش اشغال شده، هموطنش را میبیند که به کمکش آمده است. هر بار که دیدم شما هم به اندازه من نگران از دست رفتن صفحه هستید و با حمایت و دلگرمیتان تنهایم نمیگذارید، فهمیدم اینجا فقط خانه من نیست. خانه شما هم هست. من چقدر خوشبختم که خانهام، قلبهای مهربان هموطنانم است که مرا حتی از راه دور از خودشان میدانند و کنارم میمانند. حالا هر بار که روزگار سخت شود و دلتنگی قلبم را به درد آورد، به یاد این روزها و مهر شما میافتم و به خود میگویم: میارزید! در آخر دلم میخواهد به همه کسانی که قصد حذف مرا دارند، بگویم: پشت این پیج، فقط یک زن نیست که بتوانید او را نابود کنید. هزاران زن است که توان مبارزه با آنها را ندارید.
#مسائل_زنان
#حمله_سایبری
#نزهت_بادی
@nozhatbadi
✍درباره هدی رستمی
فاصله من با هدی رستمی خیلی پیشتر از پروژه فمتریپ رخ داد. از آن جمله ساده در پروفایلش که نوشته "با هم سفر میکنیم". از همان ابتدا "با هم" وجود نداشت. یک طرف ماجرا، زنی بود که با پاسپورت سوئدی آزادانه به هر جا که میخواست، سفر میکرد و هر طور که دوست داشت، میپوشید و هر عکسی را که خوشش میآمد، از خود منتشر میکرد و طرف دیگر ماجرا، زنانی بودند که بدون اجازه پدر یا شوهر نمیتوانستند پایشان را از روستا یا شهرستانشان بیرون بگذارند و اگر عکسی از خود میگذاشتند، سر و کارشان با داس بود. رستمی در تمام مدتی که الهام میبخشید که با یک کولهپشتی برای کشف دنیا بروید، امتیازات و امکانات خود را نادیده میگرفت و مثل لیلی گلستان طوری وانمود میکرد که انگار همه آنچه به دست آورده، حاصل تلاش و جسارتش بوده است. در زمانی که خانه اعیانی و دفتر کار باشکوهش را رونمایی میکرد و پروژه فمتریپ را به عنوان ایده خلاقانهاش نشان میداد و از امید به ساختن سخن میگفت، زنان کارآفرین بسیاری با ناامیدی سکوت میکردند که به خاطر عدم دریافت مجوز و تامین سرمایه برای کسب و کارهای کوچک خانگیشان نتوانسته بودند ایدهها و رویاهایشان را به نتیجه برسانند.
رستمی میگوید اخبار ایران را دنبال نمیکند. دلیلش ساده است. برای او فرقی ندارد که باعث سقوط هواپیمایی اکراین شدهاند یا نیروی ضدشورش برای متروپل فرستادهاند و یا به زن و شوهر و بچهای در پارک به خاطر حجاب شلیک کردهاند. او در هر شرایطی از این امتیاز ویژه برخوردار است که در امنیت و آزادی و رفاه به سفر برود، عکس بگیرد، پول دربیاورد و زندگی کند. او مثل همه اینفلوئنسرها، میتواند لایف استایل لاکچریاش را تبلیغ کند و کسب و کارش را رونق بخشد اما نمیتواند از "با هم" سخن بگوید و منت بگذارد که همه این کارها را به خاطر مردم ایران انجام میدهد.
مردم ایران نیاز به توریستها و تماشاگرانی برای زیباییهای کشورشان ندارند و محتاج این نیستند که یک بلاگر از آن سوی دنیا بیاید و با خریدش از بقالی بینراهی، ایران را بهشت کند. مردم ایران، نیاز به همسفران واقعی دارند که شریک رنجشان باشند و همصدای اعتراضشان. من ترجیح میدهم به جای اینکه بلاگرها، سوزندوزی و جاجیمبافی و غذاهای محلی زنان را به صورت کالای سانتیمانتال از نگاه توریستیشان نشانم دهند، از زنانی الهام بگیرم که میراث فرهنگی و هنری این سرزمین را با دستهای خالی اما هنرمندشان حفظ میکنند و در برابر سرکوب، بدون هیچ پشتوانه و امتیازی سینه سپر میکنند و میگویند تو که خاکتو نبردند، آبتو نبردند...
#مسائل_زنان
#هدی_رستمی
#نزهت_بادی
@nozhatbadi
فاصله من با هدی رستمی خیلی پیشتر از پروژه فمتریپ رخ داد. از آن جمله ساده در پروفایلش که نوشته "با هم سفر میکنیم". از همان ابتدا "با هم" وجود نداشت. یک طرف ماجرا، زنی بود که با پاسپورت سوئدی آزادانه به هر جا که میخواست، سفر میکرد و هر طور که دوست داشت، میپوشید و هر عکسی را که خوشش میآمد، از خود منتشر میکرد و طرف دیگر ماجرا، زنانی بودند که بدون اجازه پدر یا شوهر نمیتوانستند پایشان را از روستا یا شهرستانشان بیرون بگذارند و اگر عکسی از خود میگذاشتند، سر و کارشان با داس بود. رستمی در تمام مدتی که الهام میبخشید که با یک کولهپشتی برای کشف دنیا بروید، امتیازات و امکانات خود را نادیده میگرفت و مثل لیلی گلستان طوری وانمود میکرد که انگار همه آنچه به دست آورده، حاصل تلاش و جسارتش بوده است. در زمانی که خانه اعیانی و دفتر کار باشکوهش را رونمایی میکرد و پروژه فمتریپ را به عنوان ایده خلاقانهاش نشان میداد و از امید به ساختن سخن میگفت، زنان کارآفرین بسیاری با ناامیدی سکوت میکردند که به خاطر عدم دریافت مجوز و تامین سرمایه برای کسب و کارهای کوچک خانگیشان نتوانسته بودند ایدهها و رویاهایشان را به نتیجه برسانند.
رستمی میگوید اخبار ایران را دنبال نمیکند. دلیلش ساده است. برای او فرقی ندارد که باعث سقوط هواپیمایی اکراین شدهاند یا نیروی ضدشورش برای متروپل فرستادهاند و یا به زن و شوهر و بچهای در پارک به خاطر حجاب شلیک کردهاند. او در هر شرایطی از این امتیاز ویژه برخوردار است که در امنیت و آزادی و رفاه به سفر برود، عکس بگیرد، پول دربیاورد و زندگی کند. او مثل همه اینفلوئنسرها، میتواند لایف استایل لاکچریاش را تبلیغ کند و کسب و کارش را رونق بخشد اما نمیتواند از "با هم" سخن بگوید و منت بگذارد که همه این کارها را به خاطر مردم ایران انجام میدهد.
مردم ایران نیاز به توریستها و تماشاگرانی برای زیباییهای کشورشان ندارند و محتاج این نیستند که یک بلاگر از آن سوی دنیا بیاید و با خریدش از بقالی بینراهی، ایران را بهشت کند. مردم ایران، نیاز به همسفران واقعی دارند که شریک رنجشان باشند و همصدای اعتراضشان. من ترجیح میدهم به جای اینکه بلاگرها، سوزندوزی و جاجیمبافی و غذاهای محلی زنان را به صورت کالای سانتیمانتال از نگاه توریستیشان نشانم دهند، از زنانی الهام بگیرم که میراث فرهنگی و هنری این سرزمین را با دستهای خالی اما هنرمندشان حفظ میکنند و در برابر سرکوب، بدون هیچ پشتوانه و امتیازی سینه سپر میکنند و میگویند تو که خاکتو نبردند، آبتو نبردند...
#مسائل_زنان
#هدی_رستمی
#نزهت_بادی
@nozhatbadi
✍درباره قتل ژینا (مهسا) امینی
بیش از چهل سال است که حکومت، بدن زنان را با حجاب گروگان گرفته و زندانی ایدئولوژی خود کرده است. از نظر حکومت، زن یعنی تن. و این تن باید در اندرونی خانه بماند، مطیع باشد، به چشم نیاید، صدا نداشته باشد، حرفی نزند و فضایی را نگیرد. فقط تمکین کند، میل جنسی شوهر را برآورد و بچه بزاید. حجاب اجباری، مابهازایی برای همان پستونشینی و نامرئیسازی تن زن در خیابان است. حالا که زنان در خانه نمیمانند و در عرصههای عمومی حضور دارند، باید با حجاب اجباری، محدود و کنترل شوند و به همان شکل مطلوب حکومت درآیند. زن باحجاب به مرواریدی در صدف تشبیه میشود و از بدن زنی که حجاب اجباری حکومت را پس میزند، ارزشزدایی میشود تا بتوان آن را سرکوب کرد. پس بدن زن بیحجاب را به ناپاکی و بیعفتی متهم میکنند، کرامت انسانیاش را از آن میگیرند، آن را تفتیش و تجسس میکنند، هل میدهند و روی زمین میکشند و داخل ماشین پرتش میکنند، کتکش میزنند و درنهایت به جنازهای بیجان بدلش میکنند.
بنابراین مسئله، گشت ارشاد نیست که یک اصلاحطلب کمپین راه بیندازد و خواستار جمع شدن آن شود. مسئله، حجاب اجباری است که به عنوان ابزاری در راستای انقیاد و مطیعسازی زنان به کار میرود. به همین دلیل اساسا اهمیتی ندارد ژینا موقع دستگیری توسط گشت ارشاد چه پوشیده بود. تاکید عدهای بر پاکدامنی و معصومیت او، تأیید ایدئولوژی حکومتی در ارزشگذاری بدن زنان بر اساس پوشش آنان است. او با هر ظاهری که بود، حق داشت زنده بماند و زندگی کند، بدون اینکه به خاطر پوشش خود بازخواست شود. در تمام این سالها حکومت دست به هر خشونتی زد تا با تحمیل آن تکه پارچه بر سر زنان، بدنشان را رام و مطیع کند و به ابزاری در خدمت ایدئولوژی سیاسی خود درآورد.
اما بدنهای متمرد و معترض زنان، در برابر حکومت ایستادند و آن تکه پارچه را از مفهوم حجاب تهی کردند و به نماد آزادی علیه دیکتاتوری بدل ساختند. زنان به بهای از دست دادن جانشان، تن خود را از حکومت غاصب و گروگانگیر پس میگیرند. به پیکر بیجان و بیحجاب ژینا نگاه کنید: حالا او فقط صاحب تن خویش است و آن را به بهای مرگ، از حجاب آزاد کرده. اما چند زن دیگر باید کتک بخورند، تحقیر شوند، جانشان را از دست بدهند تا جامعه بفهمد که قضاوتش درباره زنان را به ظاهرشان پیوند نزند و در بازتولید مفهوم پاکدامنی زنان بر اساس پوشش، تحت تأثیر ایدئولوژی حکومت قرار نگیرد؟ امروز ژینا میتوانست زنده باشد، اگر همه مردم ایران، آن تکه پارچه تحمیلی به زنان را مسئله خود میدانستند!
#مسائل_زنان
#ژینا_امینی #مهسا_امینی
#حجاب_اجباری
#نزهت_بادی
@nozhatbadi
بیش از چهل سال است که حکومت، بدن زنان را با حجاب گروگان گرفته و زندانی ایدئولوژی خود کرده است. از نظر حکومت، زن یعنی تن. و این تن باید در اندرونی خانه بماند، مطیع باشد، به چشم نیاید، صدا نداشته باشد، حرفی نزند و فضایی را نگیرد. فقط تمکین کند، میل جنسی شوهر را برآورد و بچه بزاید. حجاب اجباری، مابهازایی برای همان پستونشینی و نامرئیسازی تن زن در خیابان است. حالا که زنان در خانه نمیمانند و در عرصههای عمومی حضور دارند، باید با حجاب اجباری، محدود و کنترل شوند و به همان شکل مطلوب حکومت درآیند. زن باحجاب به مرواریدی در صدف تشبیه میشود و از بدن زنی که حجاب اجباری حکومت را پس میزند، ارزشزدایی میشود تا بتوان آن را سرکوب کرد. پس بدن زن بیحجاب را به ناپاکی و بیعفتی متهم میکنند، کرامت انسانیاش را از آن میگیرند، آن را تفتیش و تجسس میکنند، هل میدهند و روی زمین میکشند و داخل ماشین پرتش میکنند، کتکش میزنند و درنهایت به جنازهای بیجان بدلش میکنند.
بنابراین مسئله، گشت ارشاد نیست که یک اصلاحطلب کمپین راه بیندازد و خواستار جمع شدن آن شود. مسئله، حجاب اجباری است که به عنوان ابزاری در راستای انقیاد و مطیعسازی زنان به کار میرود. به همین دلیل اساسا اهمیتی ندارد ژینا موقع دستگیری توسط گشت ارشاد چه پوشیده بود. تاکید عدهای بر پاکدامنی و معصومیت او، تأیید ایدئولوژی حکومتی در ارزشگذاری بدن زنان بر اساس پوشش آنان است. او با هر ظاهری که بود، حق داشت زنده بماند و زندگی کند، بدون اینکه به خاطر پوشش خود بازخواست شود. در تمام این سالها حکومت دست به هر خشونتی زد تا با تحمیل آن تکه پارچه بر سر زنان، بدنشان را رام و مطیع کند و به ابزاری در خدمت ایدئولوژی سیاسی خود درآورد.
اما بدنهای متمرد و معترض زنان، در برابر حکومت ایستادند و آن تکه پارچه را از مفهوم حجاب تهی کردند و به نماد آزادی علیه دیکتاتوری بدل ساختند. زنان به بهای از دست دادن جانشان، تن خود را از حکومت غاصب و گروگانگیر پس میگیرند. به پیکر بیجان و بیحجاب ژینا نگاه کنید: حالا او فقط صاحب تن خویش است و آن را به بهای مرگ، از حجاب آزاد کرده. اما چند زن دیگر باید کتک بخورند، تحقیر شوند، جانشان را از دست بدهند تا جامعه بفهمد که قضاوتش درباره زنان را به ظاهرشان پیوند نزند و در بازتولید مفهوم پاکدامنی زنان بر اساس پوشش، تحت تأثیر ایدئولوژی حکومت قرار نگیرد؟ امروز ژینا میتوانست زنده باشد، اگر همه مردم ایران، آن تکه پارچه تحمیلی به زنان را مسئله خود میدانستند!
#مسائل_زنان
#ژینا_امینی #مهسا_امینی
#حجاب_اجباری
#نزهت_بادی
@nozhatbadi