Notes of my mind
171 subscribers
3 photos
1 video
4 links
رنجش های ذهن یک نویسنده✒️




ناشناس جهت ارسال دست‌نوشته‌ها، خوانش‌ها و....👇🏼
https://t.me/BiChatBot?start=sc-d1c05c0cda
Download Telegram
تو ماهی، همچون ماهی که در دریای آسمان می‌درخشد.

#محام
❤‍🔥102💔1
خط قرمز، فقط لبانت.

#پارسی
❤‍🔥73💔1
در میان فرهنگ‌نامه‌ها، پی واژه‌ای همچم ″غم″ می‌گردم تا جملاتم را از این حس جدا کنم؛ اما چه کنم که با نه تنها متن‌هایم بلکه جانم هم به آن گره خورده است.

#محام
❤‍🔥6💔32
پا به سخنان خود مزن که هرچه گفتی، دیگر دور می‌شود از ارزشش...

#محام
10❤‍🔥2💔1
اینجا، نومیدی می‌بارد.
در آغاز بهار، انتهای زمستان غروب می‌کند.
خورشید فرو رفته درون زندان آسمان آبی پر از ابر سفید بی باران شکر جهل طلوع می‌کند.
اینجا دروغ عامل وصال و حقیقت علل جدا بود.
دروغ برای نفع او بود، زمانی که من در حقیقت خود غرق شده بودم.
نان در آغوش دستان طفل فقیر، زندگی نمی‌کند.
و من که منابع سرد طنین مرده مردمان مردم هستم، صدای آواز نالان‌اتم.
من همانیم که در سکوتت سوت می‌کشد.
عامل وجودیت من، شمایید و علل پیدایش متن های من که سکوت را همانند شیشه شکستنی قلب‌ات می‌شکند و شکار میکنم تمام اینهایی که وجودم را به خطر انداختن.
تمامشان را با ادبیات اعدام می‌کنم علل خصوص بزدلانی که با زنا به دنبال سیاست می‌رفتند و آنهایی که من و شما را به این حال دچار کردند‌.
حال بگو، تقصیر من است که رد آوار زندگی روی سینه ما سنگینی می‌کند یا تقصیر حرام زاده های خوک صفتی که خوره خون خاندانم است.

#پارسی
❤‍🔥92💔1
مدت هاست قلمم برای روایت تو بر برگه‌ها نمی‌رقصد.
سوی چشمانم به تاریکی می‌رود یا پنجره‌ها را خاک گرفته است؟!
انتظار همچون ناقوس مرگ به گوش‌ می‌خورد انتظاری که به فراموشی ختم شد، پایانی بی‌رحمانه...!
مرا عیسی نه، عشق تو زنده کرد.
خود جان دادی و خود همان جان را گرفتی.

#دست‌نوشته‌های_شما
7👎3❤‍🔥1
به نظرم دل مثل واژن نیست، دل مثل توالته، پر باشه می‌گیره.

#پارسی
❤‍🔥61💔1
Nemidoonam
Fadaei
❤‍🔥611
هیچ دفتری گنجایش داستان زندگی ما رو نداشت وگرنه خودم می‌نوشتمش.

#پارسی
5❤‍🔥32💔1
حقیقتا جعبه ریتالینم هم خالیه، حتی نمیدونم این متن رو ادبی بنویسیم یا به زبون محاوره.
باید بسپارم به دست قلم عین اسبی که سوارکارش حال سُکان داری نداره توی کویر ورق بتازه و از رده‌پاش یه متن زباله در بیاد و بره ور دسته بچه‌هام تو سطل آشغال.
نمیدونم اصلا بتونم ساختار و انسجام این متن رو نگه دارم یا مثل خودم که باعث از هم گسیختگی روانی شدم اینم بگای سگ بدم! اصلا مخاطب اینو بخونه مخا طب میکنه.
ابله طِب به معنای علم پزشکیه اون تَبه، بعدش یکی الان میاد بهت گیر میده که از یاد کپی‌برداری کردی. نه خیالت راحت...
شاید این مغز بی‌بند و بارم فقط مهملات به زبان ادبیات روی بوم دفتر به آرایه مراعات‌النظیر تولید می‌کنه.
بریم سر اصل مطلب عاصمی بهم می‌گفت هر آرایه ادبی به کار ببری یک نخ سیگار بهت می‌دم، بنده خدا نمی‌دونه من قراره توی این متن کلی آرایه استفاده کنم. اون به احتمال زیاد از جناس خوشش میاد. پارسا قلم سنگین رو باید بدی به دست کاردون پسر تو هیچی بلد نیستی.
از قلمم یاد گرفتم از مغزت استفاده کنی زودتر تموم می‌شی یا توی بازار از درک کردم که دو رویی فقط برای سکه خوبه.

#پارسی
❤‍🔥632
توی شب‌های بلند رفیقم حیدر باباس، از هر راهی میرم جلوم سبز میشه هی در بابا.

#پارسی
6❤‍🔥31
انقدر پوچ‌گرام که نه حوصله خوددکشی دارم، نه زندگی...

#پارسی
❤‍🔥761
بیا سال نو به دور از حواشی من آدم بشم و تو حوا شی.

#پارسی
#محام
❤‍🔥541
ایران تسلیت🖤
💔6
هربار گفتم عاشقم، بار گذاشتم آشِ غم...
بهت گفتم بیا سال نو به دور از حواشی من آدم بشم و تو حوا شی ولی وقتی من دست و پنچه نرم میکردم با تنش دست و پنچه نرم میکردی با تنش؟
تو از منی، مثل منی، خود منی از دستم در میری. حالا عشق منی یا عشق منی؟

#پارسی
❤‍🔥6
تنها شیخی که دوست دارم عینه

#پارسی
3❤‍🔥1
من دو گل داشتم یکی لپ‌های گل انداخته‌ات و روی گلت، سرخی گونه‌هایت از چشم‌های بی‌خوابم بیشتر است.
در کلبه‌ گوشتی تن سوخته‌ام یک دیوار سالم است که به آن یک چهارچوب آویخته بودم درون این تابلوی توصیف کننده‌ توست، یک جفت چشم و یک لبخند دَلَمه کرده است.
من که حل شده بودم عمق وطنت و تنت که مقیم آن بودم در اوج قعر سیاهی‌، سفیدی‌ات مرا به درون خود می‌کشاند و تمامم را می‌بلعید. اما تو، عروج کردی و من هبوط، من سقوط از چشم‌ات و تو فرود در فردوس قلبم...
درون جمله عاشقتم قید کردم که چه کسی فاعلت است؟ چه کسی مفعول؟ برو با اون عشق باطلت ولی هنوز زندم به یاد مو و با تلت. ما شدیم کاری که مذهبی‌ها به آن می‌گویند گناه کیبره ولی تو رعایت نکردی، قانون تنم را... دورت بگردم، کعبه‌ من.

#پارسی
7❤‍🔥1
ناخودآگاه، دست پشت پرده‌ی ذهن ماست. نه صدایی دارد، نه چهره‌ای، اما هر حرکت ما در سایه‌ی اوست. ما نمی‌دانیم چرا از بعضی چیزها می‌ترسیم؛ چرا بوی خاصی ناگهان اشک‌مان را در می‌آورد، یا چرا یک پتو، یک نگاه، یک رنگ… ناگهان دلمان را می‌لرزاند.
ناخودآگاه مثل اتاقی در زیرزمین ذهن است. نور نمی‌رسد به آن، اما سرمایش را حس می‌کنی. هر زخمی که سرکوب کردی، هر حرفی که نزدی، هر گریه‌ای که خفه شد، آنجاست. تلنبار شده در تاریکی.
تو فکر می‌کنی فراموش کردی، اما او فراموش نمی‌کند.
شاید به همین خاطر است که ناگهان می‌شکنی، بی‌دلیل. می‌خندی، بی‌علت. عاشق می‌شوی، بی‌منطق. چون ناخودآگاه، خودش را زندگی می‌کند، حتی وقتی تو نمی‌خواهی.
او حافظه‌ای است که به خواب نمی‌رود. اتاق سیاهی‌ست که اگر درش را باز کنی، ممکن است کودکی را ببینی که هنوز منتظر است کسی در را بزند…
شاید باز هم زیادی چرت می‌گویم یا از زمان قرص‌هایم گذشته است، نمی‌دانم.

#پارسی
5❤‍🔥1
سینه سرخ، سراسیمه سوختی به خاطر اینکه تابه قوانین هستی.

#پارسی
4