Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
دكتر #على_شريعتى
در كتاب
#حسین_وارث_آدم
📜🖌📜🖌📜🖌📜🖌
قسمت اول:
شب عاشورا بود، عاشورای سال ۴۹؛ گفتم بروم به مجلس روضه ای، که صدایش از هر کوچه و خانه امشب بلند است. منصرف شدم. اما شب عاشورا بود شهر یکپارچه روضه بود وخانه یکپارچه سکوت و درد، چه میتوانستم کرد؟ از خودم توانستم منصرف شوم، از روضه توانستم منصرف شوم، اما چگونه میتوانستم خود را از عاشورا منصرف کنم؟
نامه ام را که به دوستم نوشته بودم - دوستی که هرگاه روزگار عاجزم میکرد و رنج به نالیدنم وا میداشت، به پناه او میرفتم - برگرفتم، گفتم در این تنهایی درد و این شب سوگ، بنشینم و با خود سوگواری کنم، مگر نمیشود تنها عزاداری کرد؟ نشستم و روضه ای برای دل خویش نوشتم، آنچه را در نامه ی او برای خود نوشته بودم و تصور غربت و رنج خودم بود، تصحیح کردم تا تصویر غربت و رنج حسین گردد.
... پیش چشمم را پرده ای از خون پوشیده است.
در میان هیاهوی مکرر و خاطره انگیز دجله و فرات، این دو خصم خویشاوندی که هفت هزار سال، گام به گام با تاریخ همسفرند، غریو و غوغای تازه ای برپا است:
صحرای سوزانی را مینگرم، با آسمانی به رنگ شرم، و خورشیدی کبود و گدازان، و هوایی آتش ریز، و دریای رملی که افق در افق گسترده است، و جویباری کف آلود از خون تازه ای که میجوشد و گام به گام، همسفر فرات زلال است.
میترسم در سیمای بزرگ و نیرومند او بنگرم، او که قربانی این همه زشتی و جهل است. به پاهایش مینگرم که همچنان استوار و صبور ایستاده و این تن صدها ضربه را بپاداشته است و شمشیرها از همه سو برکشیده، و تیرها از همه جا رها، و خیمه ها آتش زده و رجاله در اندیشه غارت، و کینه ها زبانه کشیده و دشمن همه جا در کمین، و دوست بازیچه دشمن و هوا تفتیده و غربت سنگین و دشمن شوره زاری بی حاصل و شن ها داغ و تشنگی جان گزا و دجله سیاه، هار و حمله ور و فرات سرخ، مرز کین و مرگ در اشغال «خصومت جاری» و ...
میترسم در سیمای بزرگ و نیرومند او بنگرم، او که قربانی این همه زشتی و جهل است. به پاهایش مینگرم که همچنان استوار و صبور ایستاده و این تن صدها ضربه را بپاداشته است. ترسان و مرتعش از هیجان، نگاهم را بر روی چکمه ها و دامن ردایش بالا میبرم: اینک دو دست فرو افتاده اش، دستی بر شمشیری که به نشانه شکست انسان، فرو میافتد، اما پنجه های خشمگینش، با تعصبی بیحاصل میکوشد، تا هنوز هم نگاهش دارد... جای انگشتان خونین بر قبضه شمشیری که دیگر ...
... افتاد! و دست دیگرش، همچنان بلاتکلیف.
نگاهم را بالاتر میکشانم: از روزنه های زره خون بیرون میزند و بخار غلیظی که خورشید صحرا میمکد تا هر روز، صبح و شام، به انسان نشان دهد و جهان را خبر کند.
نگاهم را بالاتر میکشانم: گردنی که، همچون قله حرا، از کوهی روییده و ضربات بی امان همه تاریخ بر آن فرود آمده است. به سختی هولناکی کوفته و مجروح است، اما خم نشده است. نگاهم را از رشتههای خونی که بر آن جاری است باز هم بالاتر میکشانم: ناگهان چتری از دود و بخار! همچون توده انبوه خاکستری که از یک انفجار در فضا میماند و ... دیگر هیچ!
پنجه ای قلبم را وحشیانه در مشت میفشرد، دندان هایی به غیظ در جگرم فرو میرود، دود داغ و سوزنده ای از اعماق درونم بر سرم بالا میآید و چشمانم را میسوزاند، شرم و شکنجه سخت آزارم میدهد، که: «هستم»، که «زندگی میکنم».
این همه «بیچاره بودن» و بار «بودن» این همه سنگین! اشک امانم نمیدهد؛ نمیتوانم ببینم. پیش چشمم را پرده ای از اشک پوشیده است.در برابرم، همه چیز در ابهامی از خون و خاکستر میلرزد، اما همچنان با انتظاری از عشق و شرم، خیره مینگرم؛
ادامه دارد......
🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
كانال هاى تلگرامى
#هواداران_فردوس_حاجيان
#سفير_آموزش_جهان
#بنيانگذار_صلح_فرهنگى
@HajianFerdos
🏛👇🕊
https://t.me/joinchat/AAAAAEKGffbaoDDy7bADRA
در كتاب
#حسین_وارث_آدم
📜🖌📜🖌📜🖌📜🖌
قسمت اول:
شب عاشورا بود، عاشورای سال ۴۹؛ گفتم بروم به مجلس روضه ای، که صدایش از هر کوچه و خانه امشب بلند است. منصرف شدم. اما شب عاشورا بود شهر یکپارچه روضه بود وخانه یکپارچه سکوت و درد، چه میتوانستم کرد؟ از خودم توانستم منصرف شوم، از روضه توانستم منصرف شوم، اما چگونه میتوانستم خود را از عاشورا منصرف کنم؟
نامه ام را که به دوستم نوشته بودم - دوستی که هرگاه روزگار عاجزم میکرد و رنج به نالیدنم وا میداشت، به پناه او میرفتم - برگرفتم، گفتم در این تنهایی درد و این شب سوگ، بنشینم و با خود سوگواری کنم، مگر نمیشود تنها عزاداری کرد؟ نشستم و روضه ای برای دل خویش نوشتم، آنچه را در نامه ی او برای خود نوشته بودم و تصور غربت و رنج خودم بود، تصحیح کردم تا تصویر غربت و رنج حسین گردد.
... پیش چشمم را پرده ای از خون پوشیده است.
در میان هیاهوی مکرر و خاطره انگیز دجله و فرات، این دو خصم خویشاوندی که هفت هزار سال، گام به گام با تاریخ همسفرند، غریو و غوغای تازه ای برپا است:
صحرای سوزانی را مینگرم، با آسمانی به رنگ شرم، و خورشیدی کبود و گدازان، و هوایی آتش ریز، و دریای رملی که افق در افق گسترده است، و جویباری کف آلود از خون تازه ای که میجوشد و گام به گام، همسفر فرات زلال است.
میترسم در سیمای بزرگ و نیرومند او بنگرم، او که قربانی این همه زشتی و جهل است. به پاهایش مینگرم که همچنان استوار و صبور ایستاده و این تن صدها ضربه را بپاداشته است و شمشیرها از همه سو برکشیده، و تیرها از همه جا رها، و خیمه ها آتش زده و رجاله در اندیشه غارت، و کینه ها زبانه کشیده و دشمن همه جا در کمین، و دوست بازیچه دشمن و هوا تفتیده و غربت سنگین و دشمن شوره زاری بی حاصل و شن ها داغ و تشنگی جان گزا و دجله سیاه، هار و حمله ور و فرات سرخ، مرز کین و مرگ در اشغال «خصومت جاری» و ...
میترسم در سیمای بزرگ و نیرومند او بنگرم، او که قربانی این همه زشتی و جهل است. به پاهایش مینگرم که همچنان استوار و صبور ایستاده و این تن صدها ضربه را بپاداشته است. ترسان و مرتعش از هیجان، نگاهم را بر روی چکمه ها و دامن ردایش بالا میبرم: اینک دو دست فرو افتاده اش، دستی بر شمشیری که به نشانه شکست انسان، فرو میافتد، اما پنجه های خشمگینش، با تعصبی بیحاصل میکوشد، تا هنوز هم نگاهش دارد... جای انگشتان خونین بر قبضه شمشیری که دیگر ...
... افتاد! و دست دیگرش، همچنان بلاتکلیف.
نگاهم را بالاتر میکشانم: از روزنه های زره خون بیرون میزند و بخار غلیظی که خورشید صحرا میمکد تا هر روز، صبح و شام، به انسان نشان دهد و جهان را خبر کند.
نگاهم را بالاتر میکشانم: گردنی که، همچون قله حرا، از کوهی روییده و ضربات بی امان همه تاریخ بر آن فرود آمده است. به سختی هولناکی کوفته و مجروح است، اما خم نشده است. نگاهم را از رشتههای خونی که بر آن جاری است باز هم بالاتر میکشانم: ناگهان چتری از دود و بخار! همچون توده انبوه خاکستری که از یک انفجار در فضا میماند و ... دیگر هیچ!
پنجه ای قلبم را وحشیانه در مشت میفشرد، دندان هایی به غیظ در جگرم فرو میرود، دود داغ و سوزنده ای از اعماق درونم بر سرم بالا میآید و چشمانم را میسوزاند، شرم و شکنجه سخت آزارم میدهد، که: «هستم»، که «زندگی میکنم».
این همه «بیچاره بودن» و بار «بودن» این همه سنگین! اشک امانم نمیدهد؛ نمیتوانم ببینم. پیش چشمم را پرده ای از اشک پوشیده است.در برابرم، همه چیز در ابهامی از خون و خاکستر میلرزد، اما همچنان با انتظاری از عشق و شرم، خیره مینگرم؛
ادامه دارد......
🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
كانال هاى تلگرامى
#هواداران_فردوس_حاجيان
#سفير_آموزش_جهان
#بنيانگذار_صلح_فرهنگى
@HajianFerdos
🏛👇🕊
https://t.me/joinchat/AAAAAEKGffbaoDDy7bADRA
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
دكتر #على_شريعتى
در كتاب
#حسين_وارث_آدم
📜🖌📜🖌📜🖌📜🖌
قسمت دوم(پايانى):
این همه «بیچاره بودن» و بار «بودن» این همه سنگین! اشک امانم نمیدهد؛ نمیتوانم ببینم. پیش چشمم را پرده ای از اشک پوشیده است.در برابرم، همه چیز در ابهامی از خون و خاکستر میلرزد، اما همچنان با انتظاری از عشق و شرم، خیره مینگرم؛
شبحی را در قلب این ابر و دود باز مییابم، طرح گنگ و نامشخص یک چهره خاموش، چهره پرومته، ربالنوعی اساطیری که اکنون حقیقت یافته است. هیجان و اشتیاق چشمانم را خشک میکند. غبار ابهام تیره ای که در موج اشک من میلرزد، کنارتر میرود . روشن تر میشود و خطوط چهره خواناتر.
چقدر تحمل ناپذیز است دیدن این همه درد، این همه فاجعه، در یک سیما، سیمایی که تمامی رنج انسان را در سرگذشت زندگی مظلومش حکایت میکند. سیمایی که ... چه بگویم؟
مفتی اعظم اسلام او را به نام یک «خارجی عاصی بر دین الله و رافض سنت محمد» محکوم کرده و به مرگش فتوی داده است. و شمشیرها از همه سو برکشیده، و تیرها از همه جا رها، و خیمه ها آتش زده و رجاله در اندیشه غارت، و کینه ها زبانه کشیده و دشمن همه جا در کمین، و دوست بازیچه دشمن و هوا تفتیده و غربت سنگین و دشمن شوره زاری بی حاصل و شن ها داغ و تشنگی جان گزا و دجله سیاه، هار و حمله ور و فرات سرخ، مرز کین و مرگ در اشغال «خصومت جاری» و ...
در پیرامونش، جز اجساد گرمیکه در خون خویش خفته اند، کسی از او دفاع نمیکند. همچون تندیس غربت و تنهایی و رنج، از موج خون، در صحرا، قامت کشیده و همچنان، بر رهگذر تاریخ ایستاده است.
نه باز میگردد،
که : به کجا؟
نه پیش میرود،
که : چگونه؟
نه میجنگد،
که : با چه؟
نه سخن میگوید،
که : با که؟
و نه مینشیند،
که : هرگز !
ایستاده است و تمامی جهادش اینکه ... نیفتد
همچون سندانی در زیر ضربه های دشمن و دوست، در زیر چکش تمامی خداوندان سه گانه زمین(خسرو و دهگان و موبد - زور و زر و تزویر - سیاست و اقتصاد و مذهب)، در طول تاریخ، از آدم تا ... خودش! به سیمای شگفتش دوباره چشم میدوزم، در نگاه این بنده خویش مینگرد، خاموش و آشنا؛ با نگاهی که جز غم نیست. همچنان ساکت میماند.
نمیتوانم تحمل کنم؛ سنگین است؛ تمامی«بودن»م را در خود میشکند و خرد میکند. میگریزم. اما میترسم تنها بمانم، تنها با خودم، تحمل خویش نیز سخت شرم آور و شکنجه آمیز است. به کوچه میگریزم، تا در سیاهی جمعیت گم شوم. در هیاهوی شهر، صدای سرزنش خویش را نشنوم.
خلق بسیاری انبوه شده اند و شهر، آشفته و پرخروش میگرید، عربده ها و ضجه ها و عَلم و عَماری و «صلیب جریده» و تیغ و زنجیری که دیوانه وار بر سر و روی و پشت و پهلوی خود میزنند، و مردانی با رداهای بلند و.......
عمامه پیغمبر بر سر و....... آه ! ... باز همان چهره های تکراری تاریخ! غمگین و سیاه پوش، همه جا پیشاپیش خلایق!
تنها و آواره به هر سو میدوم، گوشه آستین این را میگیرم، دامن ردای او را میچســــبم، میپرسم، با تمام نیــــــــاز میپرسم؛ غرقه در اشک و درد: «این مرد کیست»؟ «دردش چیست»؟ این تنها وارث تاریخ انسان، وارث پرچم سرخ زمان، تنها چرا؟ چه کرده است؟ چه کشیده است؟ به من بگویید: نامش چیست؟
هیچ کس پاسخم را نمیگوید!
پیش چشمم را پرده ای از اشک پوشیده است
"تمام"
🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
كانال هاى تلگرامى
#هواداران_فردوس_حاجيان
#سفير_آموزش_جهان
#بنيانگذار_صلح_فرهنگى
@HajianFerdos
🏛👇🕊
https://t.me/joinchat/AAAAAEKGffbaoDDy7bADRA
در كتاب
#حسين_وارث_آدم
📜🖌📜🖌📜🖌📜🖌
قسمت دوم(پايانى):
این همه «بیچاره بودن» و بار «بودن» این همه سنگین! اشک امانم نمیدهد؛ نمیتوانم ببینم. پیش چشمم را پرده ای از اشک پوشیده است.در برابرم، همه چیز در ابهامی از خون و خاکستر میلرزد، اما همچنان با انتظاری از عشق و شرم، خیره مینگرم؛
شبحی را در قلب این ابر و دود باز مییابم، طرح گنگ و نامشخص یک چهره خاموش، چهره پرومته، ربالنوعی اساطیری که اکنون حقیقت یافته است. هیجان و اشتیاق چشمانم را خشک میکند. غبار ابهام تیره ای که در موج اشک من میلرزد، کنارتر میرود . روشن تر میشود و خطوط چهره خواناتر.
چقدر تحمل ناپذیز است دیدن این همه درد، این همه فاجعه، در یک سیما، سیمایی که تمامی رنج انسان را در سرگذشت زندگی مظلومش حکایت میکند. سیمایی که ... چه بگویم؟
مفتی اعظم اسلام او را به نام یک «خارجی عاصی بر دین الله و رافض سنت محمد» محکوم کرده و به مرگش فتوی داده است. و شمشیرها از همه سو برکشیده، و تیرها از همه جا رها، و خیمه ها آتش زده و رجاله در اندیشه غارت، و کینه ها زبانه کشیده و دشمن همه جا در کمین، و دوست بازیچه دشمن و هوا تفتیده و غربت سنگین و دشمن شوره زاری بی حاصل و شن ها داغ و تشنگی جان گزا و دجله سیاه، هار و حمله ور و فرات سرخ، مرز کین و مرگ در اشغال «خصومت جاری» و ...
در پیرامونش، جز اجساد گرمیکه در خون خویش خفته اند، کسی از او دفاع نمیکند. همچون تندیس غربت و تنهایی و رنج، از موج خون، در صحرا، قامت کشیده و همچنان، بر رهگذر تاریخ ایستاده است.
نه باز میگردد،
که : به کجا؟
نه پیش میرود،
که : چگونه؟
نه میجنگد،
که : با چه؟
نه سخن میگوید،
که : با که؟
و نه مینشیند،
که : هرگز !
ایستاده است و تمامی جهادش اینکه ... نیفتد
همچون سندانی در زیر ضربه های دشمن و دوست، در زیر چکش تمامی خداوندان سه گانه زمین(خسرو و دهگان و موبد - زور و زر و تزویر - سیاست و اقتصاد و مذهب)، در طول تاریخ، از آدم تا ... خودش! به سیمای شگفتش دوباره چشم میدوزم، در نگاه این بنده خویش مینگرد، خاموش و آشنا؛ با نگاهی که جز غم نیست. همچنان ساکت میماند.
نمیتوانم تحمل کنم؛ سنگین است؛ تمامی«بودن»م را در خود میشکند و خرد میکند. میگریزم. اما میترسم تنها بمانم، تنها با خودم، تحمل خویش نیز سخت شرم آور و شکنجه آمیز است. به کوچه میگریزم، تا در سیاهی جمعیت گم شوم. در هیاهوی شهر، صدای سرزنش خویش را نشنوم.
خلق بسیاری انبوه شده اند و شهر، آشفته و پرخروش میگرید، عربده ها و ضجه ها و عَلم و عَماری و «صلیب جریده» و تیغ و زنجیری که دیوانه وار بر سر و روی و پشت و پهلوی خود میزنند، و مردانی با رداهای بلند و.......
عمامه پیغمبر بر سر و....... آه ! ... باز همان چهره های تکراری تاریخ! غمگین و سیاه پوش، همه جا پیشاپیش خلایق!
تنها و آواره به هر سو میدوم، گوشه آستین این را میگیرم، دامن ردای او را میچســــبم، میپرسم، با تمام نیــــــــاز میپرسم؛ غرقه در اشک و درد: «این مرد کیست»؟ «دردش چیست»؟ این تنها وارث تاریخ انسان، وارث پرچم سرخ زمان، تنها چرا؟ چه کرده است؟ چه کشیده است؟ به من بگویید: نامش چیست؟
هیچ کس پاسخم را نمیگوید!
پیش چشمم را پرده ای از اشک پوشیده است
"تمام"
🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
كانال هاى تلگرامى
#هواداران_فردوس_حاجيان
#سفير_آموزش_جهان
#بنيانگذار_صلح_فرهنگى
@HajianFerdos
🏛👇🕊
https://t.me/joinchat/AAAAAEKGffbaoDDy7bADRA
Forwarded from ferdoshajianفردوس حاجيان
#دكتر_فردوس_حاجیان در #روز_جهانى_معلم :معلمان سازندگان
رهبران ، روساى جمهور، وزرا و استانداران هستند.پس در هر جامعه اى بر همه ى اين گروه واجب است كه به معيشت معلمان فكر جدى كنند..
پيام بسيار مهم #سفير_آموزش_جهان را در #فيسبوك مطالعه كنيد.به دليل اهميت موضوع به تمامى معلمان و علاقمندان به آموزش و تعليم و تربيت ، به دانشجويان و مدرسان و به ويژه به مسوولين،خواندن آن توصيه مى شود.
🖌📜شبكه رسانه اى و
#هواداران_فردوس_حاجيان
#آموزگار_صلح_و_مهربانی
#معلم_برگزیده_UNESCO
#بنيانگذار_صلح_فرهنگى
🕊👇📜🖌🕊☯️☮️
١٣ مهر برابر با
2017/October/5
#روز_جهانى_معلم بر همه مبارك
@HajianFerdos
🕊👇Vpnورود به فيسبوك با 👇☮️
https://www.facebook.com/permalink.php?story_fbid=1381757775280009&id=946006725521785
رهبران ، روساى جمهور، وزرا و استانداران هستند.پس در هر جامعه اى بر همه ى اين گروه واجب است كه به معيشت معلمان فكر جدى كنند..
پيام بسيار مهم #سفير_آموزش_جهان را در #فيسبوك مطالعه كنيد.به دليل اهميت موضوع به تمامى معلمان و علاقمندان به آموزش و تعليم و تربيت ، به دانشجويان و مدرسان و به ويژه به مسوولين،خواندن آن توصيه مى شود.
🖌📜شبكه رسانه اى و
#هواداران_فردوس_حاجيان
#آموزگار_صلح_و_مهربانی
#معلم_برگزیده_UNESCO
#بنيانگذار_صلح_فرهنگى
🕊👇📜🖌🕊☯️☮️
١٣ مهر برابر با
2017/October/5
#روز_جهانى_معلم بر همه مبارك
@HajianFerdos
🕊👇Vpnورود به فيسبوك با 👇☮️
https://www.facebook.com/permalink.php?story_fbid=1381757775280009&id=946006725521785
Facebook
Ferdos Hajian Unesco Selected Educator Original Page
#World_Teachers_day 2017/October/5
🕊📜🖌#HappyTeachers_HappyStudents
#HappyStudents_HappyWorld
#HappyTeachers_HappyWorld
☮️🌏☯️
WORLD EDUCATION Education for Peace Go Green Varkey Foundation
Happy...
🕊📜🖌#HappyTeachers_HappyStudents
#HappyStudents_HappyWorld
#HappyTeachers_HappyWorld
☮️🌏☯️
WORLD EDUCATION Education for Peace Go Green Varkey Foundation
Happy...
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
#حسین_بهزاد
(۱۲۷۳ - ۲۱ مهر ۱۳۴۷) نقاش ،مينياتوريست و شاعر ایرانی
معروف به شاعرِ رنگ ها
🖌
ویژگیهای سبک بهزاد
شیوه مینیاتور قبل از او همان شیوه رایج مغولی بود به طوری که حتی آداب و رسوم مغولی در آنها به چشم میخورد؛ شکلها شبیه هم و یکنواخت بود. او این شیوه را عوض کرد و شکلهای ایرانی را وارد مینیاتور کرد. خود او در این باره چنین میگوید: «مطالعه من در سبکهای مختلف نقاشی ایرانی و خارجی بدین منظور بود که سبکی بوجود بیاورم که ایرانی باشد و ضمناً با هنر امروز تطبیق کند. شیوه نقاشی مینیاتور که بصورت تقلید غلط و ناپسندی درآمده بود رفته رفته از بین میرفت، من کوشش داشتم سبکی بوجود آورم تا این هنر ملی فراموش نشود».
🖌
بسیاری بر این باورند که هر چند او معتقد به پیروی از سبک خاصی در نگارگری نبود ولی ابداعات و تغییرات ایجاد شده توسط او بوجود آورنده سبک خاص وی بود که در عین حال تاًثیرگذار برآثار نگارگران هم عصر خود بوده است. این ویژگیها عبارتند از:
طرد چهرههای مغولی و تبدیل آنها به چهرههای کاملاً ایرانی
رعایت اصول آناتومی در حدی که به فرم اصلی کار لطمه نزند
رعایت قوانین مناظر و مرایا (پرسپکتیو) به صورت بصری
حذف ریزهکاریهای اضافی و پرهیز از ایجاد شلوغی در طرح
تأکید بر طراحی و قدرت بخشیدن به خط با تند و کند کردن آنها
نشان دادن حالات درونی و روحی افراد به وضوح
استفاده از رنگهای محدود یا درجهبندیهای یکرنگ در خلق آثار
استفاده از قلمگیری سفید بر زمینه تیره
خارج نمودن اندازه آثار از حد یک کتاب و مطرح نمودن آن به صورت تابلویی مستقل
بکارگیری سوژههای جدید مانند به تصویر درآوردن چهره بزرگان علم و ادب و هنر و نیز ترسیم آداب و رسوم زندگی مردم
🖌
ژان کوکتو نویسنده و هنرمند فرانسوی دربارهٔ وی چنین اظهار نظر کرده است: «بهزاد پیغمبر افسونگری است از مشرقزمین داستانسرا. اگر همیشه مشرقزمین به قصههای هزار و یک شب و کاخهای طلایی و کنیزکان زیبایش برای ما داستانها میگفته این بار، مردی با موهای سفید و چشمان با نفوذ و اندامی با خطها و رنگهایش اَشکال افسونکننده در مقابل چشمان ما گسترده است. بدون شک در مینیاتور قرن ما، یک استاد از جهت قدرت طرح و رنگآمیزی وجود دارد که او حسین بهزاد هنرمند ایرانی است».
🖌
ملک الشعرا بهار در مدح بهزاد شعری سروده است. چهار بیت نخست این شعر از این قرار است:
خداوند هنر، استاد بهزاد
که نقش از خامهٔ بهزاد به زاد
حسین رادکِش بهزاد نام است
کمالالدین بهزادش غلام است
اگر بود او نخست، این هست اول
اگر بود او کمال، این هست اکمل
به رنگآمیزی از خورشید ییش است
بهمعنیآفتابعصر خویش است
🖌
جوايز و افتخارات
دیپلم بهترین نقاشی در پانزدهمین المپیاد نقاشی در هلسینکی (فنلاند)، در ۱۳۲۱ (۱۹۵۲)
نشان بوعلی سینا از طرف موزه ایران باستان به مناسبت تشکیل غرفه بهزاد در جشن هزاره بوعلی در ۱۳۳۲
نشان درجه اول هنر از طرف اداره هنرهای زیبای کشور
نشان درجه اول وزارت فرهنگ
دیپلم افتخار از نمایشگاه بینالمللی بلژیک در سال ۱۳۳۷ (۱۹۵۸)
نشان درجه اول مسابقه نقاشی بینالمللی در مینیاپولیس (آمریکا) در سال ۱۳۳۷ (۱۹۵۸)
عنوان استاد افتخار هنر از طرف شورای استادان هنرکده هنرهای تزئینی در ۱۰ اردیبهشت ۱۳۴۷
🖌
مينياتور زير مشهور به #جوانى_حافظ اثر مشهور استاد است و چه تقارن عجيبى است بزرگداشت حافظ همزمان با سالروز درگذشت استاد حسين بهزاد
با احترام
#فردوس_حاجيان
جمعه ٢١/مهر/٩٦
ماخذ:مقالات زندگى نامه و آثار
🖌
#آموزش_براى_صلح
با رويكرد
#صلح_فرهنگى
كانال رسمى
#هواداران_فردوس_حاجیان
#آموزگار_صلح_ومهربانی
#سفير_آموزش_جهان
#بنيانگذار_صلح_فرهنگى
@HajianFerdos
🏛👇🕊
https://t.me/joinchat/AAAAAEKGffbaoDDy7bADRA
(۱۲۷۳ - ۲۱ مهر ۱۳۴۷) نقاش ،مينياتوريست و شاعر ایرانی
معروف به شاعرِ رنگ ها
🖌
ویژگیهای سبک بهزاد
شیوه مینیاتور قبل از او همان شیوه رایج مغولی بود به طوری که حتی آداب و رسوم مغولی در آنها به چشم میخورد؛ شکلها شبیه هم و یکنواخت بود. او این شیوه را عوض کرد و شکلهای ایرانی را وارد مینیاتور کرد. خود او در این باره چنین میگوید: «مطالعه من در سبکهای مختلف نقاشی ایرانی و خارجی بدین منظور بود که سبکی بوجود بیاورم که ایرانی باشد و ضمناً با هنر امروز تطبیق کند. شیوه نقاشی مینیاتور که بصورت تقلید غلط و ناپسندی درآمده بود رفته رفته از بین میرفت، من کوشش داشتم سبکی بوجود آورم تا این هنر ملی فراموش نشود».
🖌
بسیاری بر این باورند که هر چند او معتقد به پیروی از سبک خاصی در نگارگری نبود ولی ابداعات و تغییرات ایجاد شده توسط او بوجود آورنده سبک خاص وی بود که در عین حال تاًثیرگذار برآثار نگارگران هم عصر خود بوده است. این ویژگیها عبارتند از:
طرد چهرههای مغولی و تبدیل آنها به چهرههای کاملاً ایرانی
رعایت اصول آناتومی در حدی که به فرم اصلی کار لطمه نزند
رعایت قوانین مناظر و مرایا (پرسپکتیو) به صورت بصری
حذف ریزهکاریهای اضافی و پرهیز از ایجاد شلوغی در طرح
تأکید بر طراحی و قدرت بخشیدن به خط با تند و کند کردن آنها
نشان دادن حالات درونی و روحی افراد به وضوح
استفاده از رنگهای محدود یا درجهبندیهای یکرنگ در خلق آثار
استفاده از قلمگیری سفید بر زمینه تیره
خارج نمودن اندازه آثار از حد یک کتاب و مطرح نمودن آن به صورت تابلویی مستقل
بکارگیری سوژههای جدید مانند به تصویر درآوردن چهره بزرگان علم و ادب و هنر و نیز ترسیم آداب و رسوم زندگی مردم
🖌
ژان کوکتو نویسنده و هنرمند فرانسوی دربارهٔ وی چنین اظهار نظر کرده است: «بهزاد پیغمبر افسونگری است از مشرقزمین داستانسرا. اگر همیشه مشرقزمین به قصههای هزار و یک شب و کاخهای طلایی و کنیزکان زیبایش برای ما داستانها میگفته این بار، مردی با موهای سفید و چشمان با نفوذ و اندامی با خطها و رنگهایش اَشکال افسونکننده در مقابل چشمان ما گسترده است. بدون شک در مینیاتور قرن ما، یک استاد از جهت قدرت طرح و رنگآمیزی وجود دارد که او حسین بهزاد هنرمند ایرانی است».
🖌
ملک الشعرا بهار در مدح بهزاد شعری سروده است. چهار بیت نخست این شعر از این قرار است:
خداوند هنر، استاد بهزاد
که نقش از خامهٔ بهزاد به زاد
حسین رادکِش بهزاد نام است
کمالالدین بهزادش غلام است
اگر بود او نخست، این هست اول
اگر بود او کمال، این هست اکمل
به رنگآمیزی از خورشید ییش است
بهمعنیآفتابعصر خویش است
🖌
جوايز و افتخارات
دیپلم بهترین نقاشی در پانزدهمین المپیاد نقاشی در هلسینکی (فنلاند)، در ۱۳۲۱ (۱۹۵۲)
نشان بوعلی سینا از طرف موزه ایران باستان به مناسبت تشکیل غرفه بهزاد در جشن هزاره بوعلی در ۱۳۳۲
نشان درجه اول هنر از طرف اداره هنرهای زیبای کشور
نشان درجه اول وزارت فرهنگ
دیپلم افتخار از نمایشگاه بینالمللی بلژیک در سال ۱۳۳۷ (۱۹۵۸)
نشان درجه اول مسابقه نقاشی بینالمللی در مینیاپولیس (آمریکا) در سال ۱۳۳۷ (۱۹۵۸)
عنوان استاد افتخار هنر از طرف شورای استادان هنرکده هنرهای تزئینی در ۱۰ اردیبهشت ۱۳۴۷
🖌
مينياتور زير مشهور به #جوانى_حافظ اثر مشهور استاد است و چه تقارن عجيبى است بزرگداشت حافظ همزمان با سالروز درگذشت استاد حسين بهزاد
با احترام
#فردوس_حاجيان
جمعه ٢١/مهر/٩٦
ماخذ:مقالات زندگى نامه و آثار
🖌
#آموزش_براى_صلح
با رويكرد
#صلح_فرهنگى
كانال رسمى
#هواداران_فردوس_حاجیان
#آموزگار_صلح_ومهربانی
#سفير_آموزش_جهان
#بنيانگذار_صلح_فرهنگى
@HajianFerdos
🏛👇🕊
https://t.me/joinchat/AAAAAEKGffbaoDDy7bADRA
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
#شهردار #قائمشهر #شهر_عشق
دورِ مجنون گذشت و
نوبتِ ماست
هر كسى پنج روز
نوبتِ اوست
🏛🦋🍀🖊🕊
به هر حال پس از مدت ها فراز و فرود و بحث و تبادل نظر در #شوراى_شهر و طولانى شدن انتخاب #شهردار_قائمشهر
شهروندانِ صبور و فهيمِ
#شهر_شكوفه_هاى_نارنج
#شهر_مركبات
و
#شهر_كارخانه_هاى_خاموش
#دكتر_بهمن_معين_پور
را در قامت شهردارِ شهر خود ديدند
🏛🍀🦋🖊🕊
#بهمن_معین_پور
سطح تحصیلات: #دکتری
#رشته_تحصیلی:
مدیریت کسب و کار- استراتژی پروژه
رییس نظام مهندسی شهرستان قائمشهر
نایب رییس شرکت مازند نظام مازندران
مدیر عامل شرکت مهندسی تحکیم
هیئت رییسه گروه تخصصی عمران سازمان نظام مهندسی ساختمان
مدیر پیمان و رسیدگی نوسازی مازندران سازمان نوسازی وتجهیز کشور
کارشناس ساختمان اداره کل نوسازی مازندران
🏛🖊🍀🦋🕊
ضمن تبريك به اين شخصيت متخصصِ متعهد و تقدير از زحمات مهندس رضا رحيمى شهردار محترم سابق اميد است با توجه به شناختى كه #نخبگان از جناب دكتر معين بور دارند شهر #قائمشهر به سمت #رشد و #توسعه_همه_جانبه حركت كند
#دانش #مهارت #نگرش از ويژگى هاى يك مدير لايق و شايسته است كه طبيعتا در اين انسان فرهيخته وجود دارد و بايد تلاش كند تا با استفاده از #اتاق_فكر مشاوره #نخبگان و نيز مشاوره مديران گذشته شهر را به سمت افق هاى روشن ببرد.حمايت از انجمن هاى مدافع و مروجِ
#حقوق_شهروندى تاسيس #اتاق_نخبگان و نيز توجه ويژه به #فرهنگ_و_هنر به موازات عمران و سازندگى و نگهدارى بناهاى #باستانى در تعامل با خوانش تواما #سنت و #مدرنيته سبب مى شود شهر و شهرها به سمت
#دانش_آينده
#تكنولوژى_آينده
و
#زندگى_آينده
پيش برود كه اين يك #ضرورت و #نياز است
🏛🦋🖊🕊🍀
شهرِ من به تو مى انديشم
به جوانانت
به دختران و زنان و پسران و مردانِ
سخت كوشت
به كارخانه هاى خاموشت
و به اميد مى انديشم
كه در اكنونت و آينده ات
پديدار شود
🏛🦋🖊🍀🕊
#فردوس_حاجیان
#سفير_آموزش_جهان
#عضو_هيات_علمى
#عضو_بنياد_ملى_نخبگان
رونوشت:
#شهردار_قائمشهر
#شوراى_شهر_قائمشهر
#رسانه
🏛🦋🖊🍀🕊
#مازرون_سلام
@nokhbegan_mazandaran
👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD6SehNNXYwrv82Izw
👇
كانالهاى تلگرامى
#هوادارن_فردوس_حاجيان
#معلم_برگزیده_UNESCO
#بنيانگذار_صلح_فرهنگى
#بنيانگذار_شهرك_الفبا
👇
#آموزش_براى_صلح
با رويكرد
#صلح_فرهنگى
@HajianFerdos
🏛👇🕊
https://t.me/joinchat/AAAAAEKGffbaoDDy7bADRA
دورِ مجنون گذشت و
نوبتِ ماست
هر كسى پنج روز
نوبتِ اوست
🏛🦋🍀🖊🕊
به هر حال پس از مدت ها فراز و فرود و بحث و تبادل نظر در #شوراى_شهر و طولانى شدن انتخاب #شهردار_قائمشهر
شهروندانِ صبور و فهيمِ
#شهر_شكوفه_هاى_نارنج
#شهر_مركبات
و
#شهر_كارخانه_هاى_خاموش
#دكتر_بهمن_معين_پور
را در قامت شهردارِ شهر خود ديدند
🏛🍀🦋🖊🕊
#بهمن_معین_پور
سطح تحصیلات: #دکتری
#رشته_تحصیلی:
مدیریت کسب و کار- استراتژی پروژه
رییس نظام مهندسی شهرستان قائمشهر
نایب رییس شرکت مازند نظام مازندران
مدیر عامل شرکت مهندسی تحکیم
هیئت رییسه گروه تخصصی عمران سازمان نظام مهندسی ساختمان
مدیر پیمان و رسیدگی نوسازی مازندران سازمان نوسازی وتجهیز کشور
کارشناس ساختمان اداره کل نوسازی مازندران
🏛🖊🍀🦋🕊
ضمن تبريك به اين شخصيت متخصصِ متعهد و تقدير از زحمات مهندس رضا رحيمى شهردار محترم سابق اميد است با توجه به شناختى كه #نخبگان از جناب دكتر معين بور دارند شهر #قائمشهر به سمت #رشد و #توسعه_همه_جانبه حركت كند
#دانش #مهارت #نگرش از ويژگى هاى يك مدير لايق و شايسته است كه طبيعتا در اين انسان فرهيخته وجود دارد و بايد تلاش كند تا با استفاده از #اتاق_فكر مشاوره #نخبگان و نيز مشاوره مديران گذشته شهر را به سمت افق هاى روشن ببرد.حمايت از انجمن هاى مدافع و مروجِ
#حقوق_شهروندى تاسيس #اتاق_نخبگان و نيز توجه ويژه به #فرهنگ_و_هنر به موازات عمران و سازندگى و نگهدارى بناهاى #باستانى در تعامل با خوانش تواما #سنت و #مدرنيته سبب مى شود شهر و شهرها به سمت
#دانش_آينده
#تكنولوژى_آينده
و
#زندگى_آينده
پيش برود كه اين يك #ضرورت و #نياز است
🏛🦋🖊🕊🍀
شهرِ من به تو مى انديشم
به جوانانت
به دختران و زنان و پسران و مردانِ
سخت كوشت
به كارخانه هاى خاموشت
و به اميد مى انديشم
كه در اكنونت و آينده ات
پديدار شود
🏛🦋🖊🍀🕊
#فردوس_حاجیان
#سفير_آموزش_جهان
#عضو_هيات_علمى
#عضو_بنياد_ملى_نخبگان
رونوشت:
#شهردار_قائمشهر
#شوراى_شهر_قائمشهر
#رسانه
🏛🦋🖊🍀🕊
#مازرون_سلام
@nokhbegan_mazandaran
👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD6SehNNXYwrv82Izw
👇
كانالهاى تلگرامى
#هوادارن_فردوس_حاجيان
#معلم_برگزیده_UNESCO
#بنيانگذار_صلح_فرهنگى
#بنيانگذار_شهرك_الفبا
👇
#آموزش_براى_صلح
با رويكرد
#صلح_فرهنگى
@HajianFerdos
🏛👇🕊
https://t.me/joinchat/AAAAAEKGffbaoDDy7bADRA
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
با #شاعران_شيداى_شمال
#گفتگوهاى_فردوس_كيوان
بداهه سرايى هاى #فردوس_حاجیان و #كيوان_ملكى
همراه با بداهه اى از #الهام_قريشى شاعر جوان مازندرانى
به مناسبت ٢١/آبان/٩٦ زادروز #نيما
🗒🖊🏛🕊
همه چيز از يك سپاس در گروه تلگرامى #انجمن_شاعران_شمال
آغاز شد يك حركت جمعى ساده براى پاسداشت #نيماى_بزرگ
👇🗒🖊🏛🕊
دکتر فردوس
خداوند مهرت را
از سر ما نگیرد
تو برادر من و
آفتابی
از تو آموختیم مهربانی را
صلح را
دوستی را
"كيوان ملكى"
🗒🖊🏛🕊
با من سخن بگو كيوان
"خيابان نيما"هنوز
پر از "هياهو" ست
در زادگاه "نيما"
اما
سكوت "معنا دارى "ست
پرنده اى هم پر نمى زند
حتى "*داروك" هم
حنجره اش "زخمى"است
تو اما همچون "دوره گردى"
عاشق همين "چاشت" گاهِ ديروز
دوره گردانى "كولى" وَش
را به زادگاه اش بردى
نى زدند و
هى كف زدند و
سوت كشيدند و
هورااااااااا
و
"**چَكّه سما"راه انداختند
درست دو روز مانده به
بيست و يك ابان
"***يوش"
تاريخ دوباره اش را از
حنجره ى مردى از تبار
"****نائيج"
به تماشا نشست
و "*****حجت"
تنها راوى اين حكايت بود
آه چقدر دلم مى خواست
در جماعت آن كوليانى بودم
كه با تو در اتوبوس
از "شهر عشق"
به ديار نيما مى رفتند
و در هر پيچ و خم جاده
مى خواندند:
" مى تراود مهتاب
مى درخشد شب تاب..."
اين جا اما
مردى در انتهاى جاده
"بر درِ دهكده مردى تنها"
"كوله بارش بر دوش"
از "صلح" و "مهربانى"
مى گويد
خانه اش
درست در ميانه ى خيابانى است
كه به نام "نيما"ست
من آن "كولى" دوره گردِ
همين حوالى ام
با من غريبگى مكن كيوان!
بيا دوباره
اينستاگرام هايمان را
پر كنيم از "هياهو"
خدا را چه ديدى؟
شايد خبر به گوشُ
"******شراگيم"
رسيد
و
"*******عاليه خانم"
هم
همين پنج شنبه اى كه
در پيش روست
براى مان آش نذرى پُخت
بداهه اى همراه با
شاعران #شهر_عشق
#قائمشهر
به ياد نيماى بزرگ
"فردوس حاجيان"
ساعت:١٤ مورخه ٩٦/٨/٢٠
يك روز مانده به زادروز نيما
🗒🖊🏛🕊
وای چه زیبا دکتر جان
عالی سرودی
اشکم رو درآوردی
"كيوان"
🗒🖊🏛🕊
فردوس شاعر
تو در کوچه نیما بمان
بخوان
********"ری را"
صدا می آید امشب"
از گلویی که مهر را به شهرک الفبا برد
و مثل نیما
به زبان
*********"تیرنگ "
با مداد
"**********افرا "
به نستعلیق بنویس
"دنیا خانه من است"
كيوان
🗒🖊🏛🕊
سلام
پر رنگ ترین خاطرات کودکی ما
صبح های جمعه با صدای تو
بر تصویر تلویزیون اغاز مى شد
کنارت
آن مرد در باران می آمد
و سارا انار داشت
قایقی ساختی
به آسمانی انداختی
که تا "یوش"لنگر گاهش بود
که با تو کلمات شکل شعر بود
نمى دانم
چرا هر بار که صحبت واژه و کلمه است
و "ری را" آواز می خواند
صبح جمعه است
بوی آش "عالیه" مى اید
و مرغکی در دور
شعر نویی مى خواند
الهام قريشى
🗒🖊🏛🕊
*قورباغه درختى
**نوعى از سما و حركت آيينى مازنى با حركات موزون زيبا همراه با كف زدن متوازن
***زادگاه نيما
****نام تبار و قبيله اى در غرب مازندران و روستايى به همين نام
***** حجت نائيج شاعر و مورخ مازنى
******نام فرزند نيما
******* نام همسر مرحوم نيما
********در افسانه های کهن ایرانی"ری را"به زنی گفته میشود که سرسبزی را به جنگل های مازندران میدهد, در گویش مازندرانی به معنی آگاه باش و هوشیار باش, نیز معنی میشود زن هوشیار
*********نام پرنده اى زيبا
**********اشاره به افراكتى زادگاه فردوس حاجيان و نيز نام درخت افرا
🗒🖊🏛🕊
#شعر_فردوس
#آموزش_براى_صلح
با رويكرد
#صلح_فرهنگى
#هواداران_فردوس_حاجيان
#آموزگار_صلح_ومهربانی
#سفير_آموزش_جهان
#بنيانگذار_صلح_فرهنگى
@HajianFerdos
🏛👇🕊
https://t.me/joinchat/AAAAAEKGffbaoDDy7bADRA
#گفتگوهاى_فردوس_كيوان
بداهه سرايى هاى #فردوس_حاجیان و #كيوان_ملكى
همراه با بداهه اى از #الهام_قريشى شاعر جوان مازندرانى
به مناسبت ٢١/آبان/٩٦ زادروز #نيما
🗒🖊🏛🕊
همه چيز از يك سپاس در گروه تلگرامى #انجمن_شاعران_شمال
آغاز شد يك حركت جمعى ساده براى پاسداشت #نيماى_بزرگ
👇🗒🖊🏛🕊
دکتر فردوس
خداوند مهرت را
از سر ما نگیرد
تو برادر من و
آفتابی
از تو آموختیم مهربانی را
صلح را
دوستی را
"كيوان ملكى"
🗒🖊🏛🕊
با من سخن بگو كيوان
"خيابان نيما"هنوز
پر از "هياهو" ست
در زادگاه "نيما"
اما
سكوت "معنا دارى "ست
پرنده اى هم پر نمى زند
حتى "*داروك" هم
حنجره اش "زخمى"است
تو اما همچون "دوره گردى"
عاشق همين "چاشت" گاهِ ديروز
دوره گردانى "كولى" وَش
را به زادگاه اش بردى
نى زدند و
هى كف زدند و
سوت كشيدند و
هورااااااااا
و
"**چَكّه سما"راه انداختند
درست دو روز مانده به
بيست و يك ابان
"***يوش"
تاريخ دوباره اش را از
حنجره ى مردى از تبار
"****نائيج"
به تماشا نشست
و "*****حجت"
تنها راوى اين حكايت بود
آه چقدر دلم مى خواست
در جماعت آن كوليانى بودم
كه با تو در اتوبوس
از "شهر عشق"
به ديار نيما مى رفتند
و در هر پيچ و خم جاده
مى خواندند:
" مى تراود مهتاب
مى درخشد شب تاب..."
اين جا اما
مردى در انتهاى جاده
"بر درِ دهكده مردى تنها"
"كوله بارش بر دوش"
از "صلح" و "مهربانى"
مى گويد
خانه اش
درست در ميانه ى خيابانى است
كه به نام "نيما"ست
من آن "كولى" دوره گردِ
همين حوالى ام
با من غريبگى مكن كيوان!
بيا دوباره
اينستاگرام هايمان را
پر كنيم از "هياهو"
خدا را چه ديدى؟
شايد خبر به گوشُ
"******شراگيم"
رسيد
و
"*******عاليه خانم"
هم
همين پنج شنبه اى كه
در پيش روست
براى مان آش نذرى پُخت
بداهه اى همراه با
شاعران #شهر_عشق
#قائمشهر
به ياد نيماى بزرگ
"فردوس حاجيان"
ساعت:١٤ مورخه ٩٦/٨/٢٠
يك روز مانده به زادروز نيما
🗒🖊🏛🕊
وای چه زیبا دکتر جان
عالی سرودی
اشکم رو درآوردی
"كيوان"
🗒🖊🏛🕊
فردوس شاعر
تو در کوچه نیما بمان
بخوان
********"ری را"
صدا می آید امشب"
از گلویی که مهر را به شهرک الفبا برد
و مثل نیما
به زبان
*********"تیرنگ "
با مداد
"**********افرا "
به نستعلیق بنویس
"دنیا خانه من است"
كيوان
🗒🖊🏛🕊
سلام
پر رنگ ترین خاطرات کودکی ما
صبح های جمعه با صدای تو
بر تصویر تلویزیون اغاز مى شد
کنارت
آن مرد در باران می آمد
و سارا انار داشت
قایقی ساختی
به آسمانی انداختی
که تا "یوش"لنگر گاهش بود
که با تو کلمات شکل شعر بود
نمى دانم
چرا هر بار که صحبت واژه و کلمه است
و "ری را" آواز می خواند
صبح جمعه است
بوی آش "عالیه" مى اید
و مرغکی در دور
شعر نویی مى خواند
الهام قريشى
🗒🖊🏛🕊
*قورباغه درختى
**نوعى از سما و حركت آيينى مازنى با حركات موزون زيبا همراه با كف زدن متوازن
***زادگاه نيما
****نام تبار و قبيله اى در غرب مازندران و روستايى به همين نام
***** حجت نائيج شاعر و مورخ مازنى
******نام فرزند نيما
******* نام همسر مرحوم نيما
********در افسانه های کهن ایرانی"ری را"به زنی گفته میشود که سرسبزی را به جنگل های مازندران میدهد, در گویش مازندرانی به معنی آگاه باش و هوشیار باش, نیز معنی میشود زن هوشیار
*********نام پرنده اى زيبا
**********اشاره به افراكتى زادگاه فردوس حاجيان و نيز نام درخت افرا
🗒🖊🏛🕊
#شعر_فردوس
#آموزش_براى_صلح
با رويكرد
#صلح_فرهنگى
#هواداران_فردوس_حاجيان
#آموزگار_صلح_ومهربانی
#سفير_آموزش_جهان
#بنيانگذار_صلح_فرهنگى
@HajianFerdos
🏛👇🕊
https://t.me/joinchat/AAAAAEKGffbaoDDy7bADRA
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
#آنيماى_ريرا و #آنيموس_نيما
يادداشتى متفاوت در باره ى "نيما"
🏛🗒🖊🗞🕊
مى تراود مهتاب
مى درخشد شب تاب
نيست يك دم شكند خواب
به چشم كس و ليك
غم اين خفته ى چند
خواب در چشم تَرَم مى شكند
نگران با من اِستاده سحر
صبح مى خواهد از من
كَز مبارك دمِ او آوَرم اين
قومِ به جان باخته را
بلكه خبر
در جگر ليكن خارى
از رَهِ اين سفرم مى شكند
نازك آراى تنِ ساق گلى
كه به جانش كِشتم
و به جان دادمش آب
اى دريغا به برم مى شكند
دست ها مى سايم
تا درى بگشايم
بر عَبث مى پايم
كه به در كس آيد
در و ديوارِ به هم ريخته شان
بر سرم مى شكند
مى تراود مهتاب
مى درخشد شب تاب
مانده پاى آبله از راه دراز
بر دم دهكده مردى تنها
كوله بارش بر دوش
دست او بر در،مى گويد با خود:
غمِ اين خفته ى چند
خواب در چشم ترم مى شكند.
🕊🗒🖊🗞🏛
#علی_اسفندیاری مشهور به
#نیما_یوشیج
در ۲۱ آبان ۱۲۷۶ در دهکده ى #یوش #بلده از توابع #نور #مازندران به دنيا آمد
و در ۱۳ دی ۱۳۳۸ در #شمیران تهران در گذشت.اين #شاعر معاصر مُلَقَّب به #پدر_شعر_نو ی فارسی و #بنیانگذار شعر نو فارسی است.وى با مجموعه تأثیرگذار #افسانه، که #مانیفست شعر نو فارسی بود، انقلاب شعرى به پا کرد و آگاهانه تمام بنیادها و ساختارهای شعر کهن فارسی را به چالش کشید. وى بر بسيارى از شاعران تاثير گذاشت از جمله مهدی اخوان ثالث،فروغ فرخزاد، احمد شاملو و بسیاری ديگر كه خود ستون هاى شعر معاصر هستند.جریانهای اصلی شعر معاصر فارسی وامدار این انقلاب و تحولی هستند که نیما نوآور آن بود. اشعار مازندرانی وى با نام #روجا چاپ شدهاست.نیما با بهرهگیری از عناصر طبیعی با بیانی #رمزگونه به ترسیم سیمای جامعه پرداخته است.جمعى ارزش ادبى آثار وى را برابر با #سمبوليست هاى مطرح #اروپا مى دانند.گر چه نيما با مطالعه دقيق آثار شاعران اروپا خلاقانه از فنون شعر آنها بهره برد و با مهارت تمام نو آورِ شعر امروز شد.#افسونگرى است اين نيماى
بزرگ ...#نيماى_بزرگ #معلم بود و نيز دانش آموخته ى مدرسه ى عالی #سن_لويی بوده است. #ابراهيم_خان پدر نیما روش زندگی روستایی، ورزش هاى تیراندازی و اسب سواری را به وی آموخت. و او تا دوازده سالگی در زادگاهش، روستای یوش، به همراه مردم و تحت مراقبت و تربيت مادرش #اعظام_السلطنه در دل طبیعت زندگی کرد.و پس از تحصيلات مقدماتى در مكتب خانه راهى تهران شد..به باور من اگر تشويق معلم دلسوز و آگاهش #نظام_وفا در مدرسه #فرانسوى #سن_لويى نبود شايد به سمت شعر و شاعرى نمى رفت.او شعر جاودانه #افسانه را تقديم به معلم اش #نظام_وفا كرد.شايد اگر او نبود اين جوان تير اندازِ اسب سوارِ روستايى #چپگرا كه حالا ديگر #نيما_خان_يوشيج هم نام گرفته بود،در ادامه ى آن توفان هاى سهمگين حوادث سياسى_اجتماعى دوره نوجوانى اش نظير
#انقلاب_مشروطه #جنبش_جنگل
#جمهورى_سرخ_گيلان و ...مسير زندگيش به جهتى مى رفت كه در اوايل با اراده ى خود در همين مسير پا نهاده بود؛شايد در مسير برادرش #لادبن اين #تجدد_خواهى و حس مبارزه سبب
مى شد * #آنيماى_ريرا او را به #آنيموس_نيما پيوند بِزَنَد و او هم در دلِ جنگل گُم شود...گم شدنى بى بازگشت...و حالا ديگر #صداى_نيماى_گمشده در دلِ جنگل به گوش مى رسيد.تقدير چنين بود كه نيما به آن خواسته اش نرسد كه تصميم داشت بر اساس خواسته ى شخصى همراه #كوچك_جنگلى در مسير مبارزه برود و كشته شود.خواسته اى كه ترجمان اسمش #نيما يعنى نام یکی از #اسپهبدان #تبرستان و به معنی #کمان_بزرگ است.عده اى بر اين باورند كه شعر #مى_تراود_مهتاب با همان حال و هواى سياسى اجتماعى و به ويژه ماجراى برادرش #لادبن مناسبت دارد و عده اى ديگر رويكرد اجتماعى و عاطفى شعر را برجسته مى كنند.هر چه باشد استادِ #نماد و #نشانه بود اين "يَلِ اسب سوارِ تيراندازِ مازنى"،نيما با عاليه جهانگيرى ، دختر میرزا اسماعیل شيرازى ازدواج كرد و حاصل اين ازدواج فرزندى به نام شراگيم است
*ری را به معنی زن می باشد . مطابق یک افسانه قدیمی در شمال بانویی است که باعث زیبایی جنگلهای مازندران می شود.علاوه بر آن نيما بر اين باور بود كه اين بانوى زيبا شبى در دل جنگل گم مى شود و از آن پس نگهبان جنگل است و صدايش در گوش ها طنين انداز است..و نيز باور داشت نام پرنده اى است با صدايى محزون كه فقط شب بر روى آب مى رود و غذايش را شكار مى كند و روز اثرى از اين پرنده نيست و كسى هم پرنده را نديد
#فردوس_حاجیان
مازندران قائمشهر ٢١/آبان/١٣٩٦
🕊🗒🖊🗞🏛
#آموزش_براى_صلح
با رويكرد
#صلح_فرهنگى
كانال رسمى هوادارانِ
#فردوس_حاجیان
#آموزگار_صلح_ومهربانی
#سفير_آموزش_جهان
#بنيانگذار_صلح_فرهنگى
@HajianFerdos
🏛👇🕊
https://t.me/joinchat/AAAAAEKGffbaoDDy7bADRA
يادداشتى متفاوت در باره ى "نيما"
🏛🗒🖊🗞🕊
مى تراود مهتاب
مى درخشد شب تاب
نيست يك دم شكند خواب
به چشم كس و ليك
غم اين خفته ى چند
خواب در چشم تَرَم مى شكند
نگران با من اِستاده سحر
صبح مى خواهد از من
كَز مبارك دمِ او آوَرم اين
قومِ به جان باخته را
بلكه خبر
در جگر ليكن خارى
از رَهِ اين سفرم مى شكند
نازك آراى تنِ ساق گلى
كه به جانش كِشتم
و به جان دادمش آب
اى دريغا به برم مى شكند
دست ها مى سايم
تا درى بگشايم
بر عَبث مى پايم
كه به در كس آيد
در و ديوارِ به هم ريخته شان
بر سرم مى شكند
مى تراود مهتاب
مى درخشد شب تاب
مانده پاى آبله از راه دراز
بر دم دهكده مردى تنها
كوله بارش بر دوش
دست او بر در،مى گويد با خود:
غمِ اين خفته ى چند
خواب در چشم ترم مى شكند.
🕊🗒🖊🗞🏛
#علی_اسفندیاری مشهور به
#نیما_یوشیج
در ۲۱ آبان ۱۲۷۶ در دهکده ى #یوش #بلده از توابع #نور #مازندران به دنيا آمد
و در ۱۳ دی ۱۳۳۸ در #شمیران تهران در گذشت.اين #شاعر معاصر مُلَقَّب به #پدر_شعر_نو ی فارسی و #بنیانگذار شعر نو فارسی است.وى با مجموعه تأثیرگذار #افسانه، که #مانیفست شعر نو فارسی بود، انقلاب شعرى به پا کرد و آگاهانه تمام بنیادها و ساختارهای شعر کهن فارسی را به چالش کشید. وى بر بسيارى از شاعران تاثير گذاشت از جمله مهدی اخوان ثالث،فروغ فرخزاد، احمد شاملو و بسیاری ديگر كه خود ستون هاى شعر معاصر هستند.جریانهای اصلی شعر معاصر فارسی وامدار این انقلاب و تحولی هستند که نیما نوآور آن بود. اشعار مازندرانی وى با نام #روجا چاپ شدهاست.نیما با بهرهگیری از عناصر طبیعی با بیانی #رمزگونه به ترسیم سیمای جامعه پرداخته است.جمعى ارزش ادبى آثار وى را برابر با #سمبوليست هاى مطرح #اروپا مى دانند.گر چه نيما با مطالعه دقيق آثار شاعران اروپا خلاقانه از فنون شعر آنها بهره برد و با مهارت تمام نو آورِ شعر امروز شد.#افسونگرى است اين نيماى
بزرگ ...#نيماى_بزرگ #معلم بود و نيز دانش آموخته ى مدرسه ى عالی #سن_لويی بوده است. #ابراهيم_خان پدر نیما روش زندگی روستایی، ورزش هاى تیراندازی و اسب سواری را به وی آموخت. و او تا دوازده سالگی در زادگاهش، روستای یوش، به همراه مردم و تحت مراقبت و تربيت مادرش #اعظام_السلطنه در دل طبیعت زندگی کرد.و پس از تحصيلات مقدماتى در مكتب خانه راهى تهران شد..به باور من اگر تشويق معلم دلسوز و آگاهش #نظام_وفا در مدرسه #فرانسوى #سن_لويى نبود شايد به سمت شعر و شاعرى نمى رفت.او شعر جاودانه #افسانه را تقديم به معلم اش #نظام_وفا كرد.شايد اگر او نبود اين جوان تير اندازِ اسب سوارِ روستايى #چپگرا كه حالا ديگر #نيما_خان_يوشيج هم نام گرفته بود،در ادامه ى آن توفان هاى سهمگين حوادث سياسى_اجتماعى دوره نوجوانى اش نظير
#انقلاب_مشروطه #جنبش_جنگل
#جمهورى_سرخ_گيلان و ...مسير زندگيش به جهتى مى رفت كه در اوايل با اراده ى خود در همين مسير پا نهاده بود؛شايد در مسير برادرش #لادبن اين #تجدد_خواهى و حس مبارزه سبب
مى شد * #آنيماى_ريرا او را به #آنيموس_نيما پيوند بِزَنَد و او هم در دلِ جنگل گُم شود...گم شدنى بى بازگشت...و حالا ديگر #صداى_نيماى_گمشده در دلِ جنگل به گوش مى رسيد.تقدير چنين بود كه نيما به آن خواسته اش نرسد كه تصميم داشت بر اساس خواسته ى شخصى همراه #كوچك_جنگلى در مسير مبارزه برود و كشته شود.خواسته اى كه ترجمان اسمش #نيما يعنى نام یکی از #اسپهبدان #تبرستان و به معنی #کمان_بزرگ است.عده اى بر اين باورند كه شعر #مى_تراود_مهتاب با همان حال و هواى سياسى اجتماعى و به ويژه ماجراى برادرش #لادبن مناسبت دارد و عده اى ديگر رويكرد اجتماعى و عاطفى شعر را برجسته مى كنند.هر چه باشد استادِ #نماد و #نشانه بود اين "يَلِ اسب سوارِ تيراندازِ مازنى"،نيما با عاليه جهانگيرى ، دختر میرزا اسماعیل شيرازى ازدواج كرد و حاصل اين ازدواج فرزندى به نام شراگيم است
*ری را به معنی زن می باشد . مطابق یک افسانه قدیمی در شمال بانویی است که باعث زیبایی جنگلهای مازندران می شود.علاوه بر آن نيما بر اين باور بود كه اين بانوى زيبا شبى در دل جنگل گم مى شود و از آن پس نگهبان جنگل است و صدايش در گوش ها طنين انداز است..و نيز باور داشت نام پرنده اى است با صدايى محزون كه فقط شب بر روى آب مى رود و غذايش را شكار مى كند و روز اثرى از اين پرنده نيست و كسى هم پرنده را نديد
#فردوس_حاجیان
مازندران قائمشهر ٢١/آبان/١٣٩٦
🕊🗒🖊🗞🏛
#آموزش_براى_صلح
با رويكرد
#صلح_فرهنگى
كانال رسمى هوادارانِ
#فردوس_حاجیان
#آموزگار_صلح_ومهربانی
#سفير_آموزش_جهان
#بنيانگذار_صلح_فرهنگى
@HajianFerdos
🏛👇🕊
https://t.me/joinchat/AAAAAEKGffbaoDDy7bADRA
نخبگان مازندران
با #شاعران_شيداى_شمال #گفتگوهاى_فردوس_كيوان بداهه سرايى هاى #فردوس_حاجیان و #كيوان_ملكى همراه با بداهه اى از #الهام_قريشى شاعر جوان مازندرانى به مناسبت ٢١/آبان/٩٦ زادروز #نيما 🗒🖊🏛🕊 همه چيز از يك سپاس در گروه تلگرامى #انجمن_شاعران_شمال آغاز شد يك…
با #شاعران_شيداى_شمال
#ناصر_رنجبر
🏛📜🖋🕊👇
**** همیشه تو را گوش به زنگم ****
یک نفر در من گُم میشود
با دستانی پُر از آرزو
و نگاهی که آتش در آن گُر می گیرد . . .
چشمانم را که می بندم
بیشتر او را می بینم . . .
یکریز راهی است
با کوله باری از اضطراب و
خورجینی از تردید
آنگاه که دستانم را می گُشایم
از پنجه هایم بالا می رود
که مرا در امتدادش به ماه نشان دهد
و تا زبانم را می بندم
محو می شود
تب می کند
می لرزد
می میرد
و گاهی پا هایش را چُنان محکم به زمین می کوبد . . .
تا گوش هایش کر شوند
شاید دیگر مرا نشنود
گر چه همیشه مرا گوش به زنگ است
مثل خودم
که همواره تو را گوش به زنگم
ناصر رنجبر _ در خواب نردبانی که شکست
🏛📜🖋🕊👇
#فردوس_بقا
#آموزش_براى_صلح
با رويكرد
#صلح_فرهنگى
#هواداران_فردوس_حاجيان
#آموزگار_صلح_ومهربانی
#سفير_آموزش_جهان
#بنيانگذار_صلح_فرهنگى
👇
هر بامداد
به ياد بياوريم
مازندرانِ بُلند بالا
كجاى تاريخ ايستاده بود!؟
و
اكنون كجا!؟
#مازرون_سلام
@nokhbegan_mazandaran
👇عضو شويد👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD6SehNNXYwrv82Izw
#ناصر_رنجبر
🏛📜🖋🕊👇
**** همیشه تو را گوش به زنگم ****
یک نفر در من گُم میشود
با دستانی پُر از آرزو
و نگاهی که آتش در آن گُر می گیرد . . .
چشمانم را که می بندم
بیشتر او را می بینم . . .
یکریز راهی است
با کوله باری از اضطراب و
خورجینی از تردید
آنگاه که دستانم را می گُشایم
از پنجه هایم بالا می رود
که مرا در امتدادش به ماه نشان دهد
و تا زبانم را می بندم
محو می شود
تب می کند
می لرزد
می میرد
و گاهی پا هایش را چُنان محکم به زمین می کوبد . . .
تا گوش هایش کر شوند
شاید دیگر مرا نشنود
گر چه همیشه مرا گوش به زنگ است
مثل خودم
که همواره تو را گوش به زنگم
ناصر رنجبر _ در خواب نردبانی که شکست
🏛📜🖋🕊👇
#فردوس_بقا
#آموزش_براى_صلح
با رويكرد
#صلح_فرهنگى
#هواداران_فردوس_حاجيان
#آموزگار_صلح_ومهربانی
#سفير_آموزش_جهان
#بنيانگذار_صلح_فرهنگى
👇
هر بامداد
به ياد بياوريم
مازندرانِ بُلند بالا
كجاى تاريخ ايستاده بود!؟
و
اكنون كجا!؟
#مازرون_سلام
@nokhbegan_mazandaran
👇عضو شويد👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD6SehNNXYwrv82Izw
Telegram
نخبگان مازندران
نقشِ نخبگان ملی و بین المللی در توسعه همه جانبه مازندران و معرفى خرده فرهنگها(Microcultures)
نخبگان مازندران
#خبر_مازندران ساری_ایرنا ٩٦/٩/١٨ نشست خبری با موضوع استقرار احتمالی پتروشیمی در بهشهر و همایش خاک بستر تولید و زندگی از رویداد های مهم خبری شنبه هیجدهم آذر در مازندران است. 🕊🦋🌸🌺📣🗓🖌 @nokhbegan_mazandaran https://tnews.ir/news/b583100459909.html
#خبر_مازندران
سارى_ايرنا ٩٦/٩/١٩
تشکل های زیست محیطی مازندران درخواست وزارت نفت از سازمان محیط زیست برای استقرار پتروشیمی در این خطه شمال کشور را بر خلاف سند آمایش سرزمینی مصوب مرداد ماه سال جاری مى دانند
🕊🦋🌸🌺📣🗓🖌
#نخبگان_مازندران
كانال
#هواداران_فردوس_حاجيان
#سفير_آموزش_جهان
#بنيانگذار_شهرك_الفبا
#بنيانگذار_صلح_فرهنگى
@nokhbegan_mazandaran
👇
http://www.irna.ir/mazandaran/fa/News/82758141
سارى_ايرنا ٩٦/٩/١٩
تشکل های زیست محیطی مازندران درخواست وزارت نفت از سازمان محیط زیست برای استقرار پتروشیمی در این خطه شمال کشور را بر خلاف سند آمایش سرزمینی مصوب مرداد ماه سال جاری مى دانند
🕊🦋🌸🌺📣🗓🖌
#نخبگان_مازندران
كانال
#هواداران_فردوس_حاجيان
#سفير_آموزش_جهان
#بنيانگذار_شهرك_الفبا
#بنيانگذار_صلح_فرهنگى
@nokhbegan_mazandaran
👇
http://www.irna.ir/mazandaran/fa/News/82758141
خبرگزاری جمهوری اسلامی
استقرار پتروشیمی در مازندران ، پشت پا به سند آمایش
ساری - ایرنا - تشکل های زیست محیطی مازندران درخواست وزارت نفت از سازمان محیط زیست برای استقرار پتروشیمی در این خطه شمال کشور را بر خلاف سند آمایش سرزمینی مصوب مرداد ماه سال جاری می دانند.
نخبگان مازندران
#مازرون_سلام #پل_افراكتى #پل_ذبيح #قائمشهر http://seeiran.ir/پل-افراکتی/ 🕊🌸🏛 @nokhbegan_mazandaran 👇 https://t.me/joinchat/AAAAAD6SehNNXYwrv82Izw
#مازرون_سلام
مهم ترين جاذبه هاى گردشگرى
#مازندران
اين بار معرفى از سايت
#همگردى
👇
http://hamgardi.com/list/Tag-جاذبه-های-طبیعی-مازندران
👇
#نخبگان_مازندران
كانال هوادارن
#دكتر_فردوس_حاجيان
#سفير_آموزش_جهان
#بنيانگذار_شهرك_الفبا
#بنيانگذار_صلح_فرهنگى
🕊🌸🏛
@nokhbegan_mazandaran
👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD6SehNNXYwrv82Izw
مهم ترين جاذبه هاى گردشگرى
#مازندران
اين بار معرفى از سايت
#همگردى
👇
http://hamgardi.com/list/Tag-جاذبه-های-طبیعی-مازندران
👇
#نخبگان_مازندران
كانال هوادارن
#دكتر_فردوس_حاجيان
#سفير_آموزش_جهان
#بنيانگذار_شهرك_الفبا
#بنيانگذار_صلح_فرهنگى
🕊🌸🏛
@nokhbegan_mazandaran
👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD6SehNNXYwrv82Izw
Hamgardi
لیست جاذبه های طبیعی مازندران
لیست همگردی - دریاچه چورت (دریاچه میانشه) , روستای فیلبند (دهکده فیلبند) , آبشار و جنگل پلنگ دره , کلبه های جنگلی هتل بام سبز رامسر (هتل بام رامسر) | Baam-e Sa