نخبگان مازندران
93 subscribers
865 photos
412 videos
25 files
639 links
نقشِ نخبگان ملی و بین المللی در توسعه همه جانبه مازندران و معرفى خرده فرهنگها(Microcultures)
Download Telegram
نخبگان مازندران
با #شاعران_شيداى_شمال #آدم_برفى آدم برفی ، بگو با من چرا اندیشه ات سرده تموم تارِ احساسِت گمونم خسته از درده گمونم بارِ اندوهی به دوشِ سرد خود داری و یا بار گناهانت دوباره قصه سر کرده ! چرا یک گوشه کِز کردی که گویی یک هیولایی و یا شاید که تندیس سکوت یک…

*** تریبون *** (١)
به بهانه ی مراسم " حلقه ی رندان " در استان مازندران
همیشه از تریبون بَدَم می آمد ...
که انحصاری بود در اختیار از دماغِ فیل افتادگانی که خود را تافته ی جدا بافته ای از ما می پنداشتند و می پندارند

تاریخ شاید تکرار شود اما دروغ
نمی گوید ...
برای همین است عزیزانم را به دورانی قبل از تمدن می بَرَم همانجایی که انسانهای اولیه برای بقا به تلاشی مضاعف دست
می زدند

نه کدخدایی داشتند نه اربابی که دسترنج شان را به تاراج ببرد ...

اصلن ارزش افزوده ای نداشتند که چنین عناصری را خلق کنند تا خود را ولی نعمتان جامعه بپندارند !!!
همینکه بستر اقتصادی وسعت بیشتری یافت و تولید خانوار ها از تقاضای شان پیشی گرفت این حلزون های شاخدار قد علم کردند و حق السهم خود را با عناوین مختلف از گرده ی مردم مهربان و بی خبر دریافتند !!!
و آنقدر بر کیسه ی خود افزودند که طبقه ای شکل گرفت تا از همنوعان و هم کیشان و همراهان دیروز خود بردگانی گوش به فرمان و مطیع خلق کند !!!

همینکه برده داری شکل می گیرد تریبون خلق میشود و تا میتواند رمز و راز اطاعت و فرمانبری را به توده های به ستوه آمده می آموزاند تا روال بهره کشی شکل و شمایل خود را از دست ندهد !!!
مگر انسان در بند اجازه می داد آزادی اش را مُشتی مفت خور گردن کلفت به تاراج بَرَند ...
همینجا بوده تریبون دیگری شروع به عرض اندام می کند
وسیله ای که موجبات حذف جامعه باصطلاح برده داری را تقویت
می کند و سیستم سرمایه مداری نه سرمایه داری !!! را بر ریل جامعه
می نِشانَد .
از آن پس صنعت ، غولهای تبلیغاتی خود را یکی پس از دیگری به رخ
می کشد تا آب از آبی نجنبد و دستی به فراتر نیندیشد . . .

و اکنون که سالهاست از ولادت تریبون می گذرَد شاهد گستردگی و نفوذ روز افزون این پدیده ی به ظاهر مظلوم هستیم که همچنان در اختیار بخش اندک و محدود جامعه قرار دارد تا به هر قیمتی که هست اصالت خود را که همانا برقراری و ابقاء سنتی جامعه است را حفظ کند !!!
امروزه این موجود بی دست و پا در تمامی امور به شکلی گسترده دخالت می کند و تلاش می کند برای مان به هر طریق ممکن تصمیم سازی و تصمیم گیری کند ...

ادبیات هم ... که مُدام و یکریز از فرهنگ و فرهنگ مداری می گوید نیز در چنگال این موجود بی اصل و نسَب گرفتار آمد طوری که گه گاهی خود تریبونی میشود برای اِعمال قدرت . . .

در این عرصه برای روشنتر شدن گفته هامان کمی به پرسشگری می پردازم تا مصداقی تر به موضوع بپردازیم ...

حیطه ی ادبیات به فرضِ نامی که دارد متعلق به فرهیختگان و نخبگان این حوزه محسوب میشود !!! چرایش بماند !!!
در این وادی نیز متاسفانه خط قرمز هایی تعبیه شده که اجازه نمی دهد هر کسی وارد شود !!! گویی گرفتاری های تریبون پایان یافتنی نیست

چرا که این غول بی شاخ و دُم هر جا که قدم می گذارد محیط را آلوده ی خط بازی و باند بازی های خود می کند !!!

از تلگرام که روزی به دادمان رسید گرفته تا حوزه های هنری و غیر هنری ... همه و همه درگیر خط بازی های خود هستند!!!
و به گونه ای با ادبیاتی مدرن و زیبا به استقبال نا بِخرَدی ها می رویم که گویی از اول پسر خاله ی خدا بودیم و نمی دانستیم !!!

راستی ... بهترین گزینه این است که کلاه خودمان را قاضی کنیم و قبل از هر کسی از وجود ماهمان بپرسیم ... ما چه کردیم !؟
آهای اداره ارشاد ... که با نامت داد می زنی که میخواهی مردم را ارشاد کنی !!!
از شما آغاز می کنم چقدر توانستی شرافت کاری ات را بر سیاسی گری ترجیح دهی و تریبون ملی ات را در اختیار همنوعانت بگذاری !؟
شما که برای اجرای شعر از شاعری خاص به هزار و یک شیوه از گلچین کردن و ور چین کردن و سبک سنگین کردن تن می دهید چگونه میشود در قامت یک راهنما و مرشد عمل کنید !!! به خود بیایید هنوز هم دیر نشده است . . .

و اما شما جناب سیمای ملی و فرا ملی و فرا ملیتی جمهوری اسلامی ایران ...از
شما می پرسم ... در این وادی چه کردید که اینهمه بوق در کرنا می کنید و داد می زنید ما متعلق به ملت بزرگواریم !!!
کدام ملت را می گویید !!!
شما که به خود اجازه می دهید مانع حضور و گفتگوی عادی جانباز و فرهیخته ی بزرگوار شهرم (جناب استاد فردوس حاجیان ) شوید !!! چه ادعایی دارید که ملی و میهنی هستید نه سیاسی و سیاست محور !!!
شما که با ارائه ی برخى سریالهای آنچنانی . . . فرهنگ و تمدن مازندران ... ایالت کهن و دیرین خود را خود به بازی می گیرید چه ادعایی می توانید داشته باشید که برای اقوام ایرانی احترام قائلید !!شما براى ادبيات و فرهنگ غنى مازندران چه كرده ايد؟

ناصر رنجبر _قائمشهر _97/1/24
#شبكه_اجتماعى_فردوس_حاجيان
كانال تلگرامى
#نخبگان_مازندران
#Culture #Cultural_Peace
#Mazandaran #Ghaemshahr
🏛📡🎤🌿☮️
@nokhbegan_mazandaran
👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD6SehNNXYwrv82Izw
نخبگان مازندران
*** تریبون *** (١) به بهانه ی مراسم " حلقه ی رندان " در استان مازندران همیشه از تریبون بَدَم می آمد ... که انحصاری بود در اختیار از دماغِ فیل افتادگانی که خود را تافته ی جدا بافته ای از ما می پنداشتند و می پندارند تاریخ شاید تکرار شود…
**** تریبون **** (٢)
و اکنون حوزه ی هنری ...
که به نوعی خود را به رهبری بزرگوار می چسباند تا از شر نقد و بررسی جان سالم به در ببرد !!! بفرماید چقدر و تا چه اندازه از باند بازی و رفیق بازی و سیاسی گری دور بودند !!!

همین فراخوانی که برای حضور " حلقه ی رِندان " در حوزه ی هنری استان گوش فلک را کر می کند !!! به تنهایی گویا و روشن است که چقدر هزینه میشود تا ما مازندرانی ها باز هم منفعلانه به گوش باشیم که دیگران چه می گویند !!!

اگر چه می توانستیم تنها از یکی دو تن از بزرگان طنز دعوت بعمل آوریم تا طنز پردازان مازنی را به نقد بنشینند که فایده اش حداقل اینکه مدیران این حوزه را دچار اشتباه و خبط مطلب در تصمیم گیری نمی کرد تا هزینه ی انتخاب اولیه بر هزینه های کلان دیگر افزوده نشود و سر انجام قضیه هم با شرمندگی ختم به خیر نگردد !!!

چرا موضوع به این سادگی را پیچیده می کنید و برای شاعر مازنی کنکور شعر بر پا می کنید که خدای ناکرده تقلب شاعران و نادرستی داوری ها و رفیق بازی های مرسوم مدیران و ... دامن همه را آلوده به گناهی نا بخشودنی کند !!!

بپرهیزید از اینهمه اشتباه محاسباتی که معلوم نیست از کجای مان بیرون می زنَد و کدامین بستر را آبیاری می نماید ...

همین جا جا دارد عرض کنم مدیران فعلی و قبلی حوزه ی هنری پیشتر شاهد برگزاری با شکوه تر چنین نمایشی در منزل شخصی بنده که با نام جشنواره ی" آنَش " (جشنواره ی آش نذر شعر ) بودند
اتفاقی که بالغ بر یکصد و پنجاه شاعر از استانهای گلستان ، گیلان ، تهران را در بر می گرفت که بدون آزمون و تنگنا و فیلتر های امنیتی به شعر خوانی و داوری می پرداختند . . .

در پایان بر می گردم تا کلاه خود را قاضی کنم و صراحتا بگویم ... ما نویسندگان و شاعران و پژوهشگران و سینماگران و دیگر هنرمندان این مرز پر گهر ... که هر روز ادعای جدیدی خلق می کنیم هم نتوانستیم از این قائله ی زشت برائت جوییم !!!

گویی و یا شاید به یقین ... فرهنگ و مَنِش و رفتار و کردار نیک خود را از دست دادیم که چنین در این وَرطه گرفتار آمدیم و با هیچ بالابری هم نمیشود ما را بیرون کشید !!!
مگر صنعت به دادمان بِرِسد که در آفرینش های خود جَرثقیلی خلق کند رهایی بخش . . .

ناصر رنجبر _ قائمشهر _ 97/1/24


**** شعر و بروکراسی ****

پشت همان تریبونی که هستی بمان
نشسته بر
شراره ای که از تو زبانه می کشد
و حکایتی که از من

اینکه ما را با این لباس تنگ و
کلاه گشاد چه کار
بماند
می ماند ...
با این واژه هایی که می گویند
شعر و قِلقلک
شعر و مضحکه
شعر و فکاهی
و شعر و . . .
جشنواره هایی که دارند از خجالت آب میشوند . . . چه باید کرد !؟

حالا تا گاو پیشانی سفید مجلس نشدی
همان جایی که هستی بمان

پشت تریبونی که داد می زند . . .

شعر و شعور
شعر و ترانه
و شعر و شراب . . .

ناصر رنجبر _قائمشهر _ 89 /12 /8
#شبكه_اجتماعى_فردوس_حاجيان
كانال تلگرامى
#نخبگان_مازندران
#Culture #Cultural_Peace
#Mazandaran #Ghaemshahr
🏛📡🎤🌿☮️
@nokhbegan_mazandaran
👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD6SehNNXYwrv82Izw
نخبگان مازندران
**** تریبون **** (٢) و اکنون حوزه ی هنری ... که به نوعی خود را به رهبری بزرگوار می چسباند تا از شر نقد و بررسی جان سالم به در ببرد !!! بفرماید چقدر و تا چه اندازه از باند بازی و رفیق بازی و سیاسی گری دور بودند !!! همین فراخوانی که برای حضور…
*تريبون* (٣) پاسخ فردوس حاجيان

ناصر خانِ شاعر
درودها
عرض كردم نقد شما كمى تند است و دوست ندارم تو را نيز همچون من عزلت نشين كنند!!
اگر شما اينگونه صلاح دانستيد كه عيبى نداره ولى در همين يكى دو نظرِ پساخوانشِ حضرتعالى كه به من ارسال كرديد و خواندم ،ديدم خطوط سياست زدگى حتى در ذكر اسامى و ليست كردن برخى دوستان كه مثلن از قلم جا افتاده اند، كاملن مشهود است.دوستانى كه تريبون را خواندند ،نظر كارشناسى ندادند نظر رفاقتى دادند و يك سرى اسامى را رديف كردندكه از منظر ايشان برخى خوب اند برخى نه!!

ناصرخان عزيزم بدانيم نقدِ شخص زيبا نيست كنكاش در امور شخصى بنى آدم است.!!!نقد شخصيت خوب است.شخصيت ادبى و فرهنگى و هنرى است كه سبب توسعه
مى شود

مازندران تا زمانى كه اين تفكر را داشته باشه و هر كسى با تلگرام و گروههاى مجازى خود را شاعرتر بداند و يا چند اسم بنا بر سليقه خود رديف كند به توسعه ادبى و فرهنگى و هنرى نخواهد رسيد رشد را با توسعه اشتباه نگيريم.رشد،برخى از اعضاى بدنه ى ادب و فرهنگ و هنر را ممكن است چاق كند ليك مابقى لاغر مى شود و اين چاق و لاغرى مضر است سم است
مسئولين هم كه هر جا اسم باشد تجميعِ جميعِ جهات دارند

در اين ميان برخى از "دخمه نشينان"(نه عزلت نشينان) چند شنبه هاى هر هفته و يا دوهفته در توهمى عجيب شعر خود را براى خود و اندك دخمه نشينان مى خوانند و با به به و چه چه خود را در توهم عجيب شاعرتر و شاعرتر تر و شاعرترين مى بينند و به طور خاص با ذكر نام ، به توهين آشكار فرهيختگان و شاعران ديار خود مى پردازند و براى مثال بى آنكه بيتى از فرد غايب در دخمه را شنيده باشند با ژستى شِبْه روشنفكرانه از پشت عينك ته استكانى اسم و فاميل بازى مى كنند و
كى از همه شاعرتره؟!؟
من من من من!!

سر مى دهند!!!!!
نقطه مقابل اين دخمه نشينان برخى از انجمن هاى ادبى هستند كه بدون هيچ سر وصدايى و به دور از حاشيه دورهمى هاى شاعرانه اى دارند كه قابل تحسين است

ناصر خان،من رفاقت با شما را از روى نقد تندتان بر خوانش پساساختارگرايى ام نسبت به "يك" (تاكيد بر يك)شعر از "يك" (تاكيد بر يك)شاعر جوان يافتم و آن جا فهميدم شعورمندى و بالندگى و دل به دريا زدن و بى پروا از نخبگان مرز و بوم خود تعريف كردن در كنار نقد دلسوزانه
مرامنامه ى توست و قلبت همچون گنجشككان شهر شكوفه هاى نارنج مى تپد.پس اين رفاقت را از دست نمى دهم

مردم
مردم بايد يكى را شاعرتر بدانند و يكى را نه! صاحبان گروهها و كانالهاى تلگرامى كوچك فقط گزارش دهنده اند نه تاييد كننده

متاسفانه در استانى زندگى مى كنيم كه برخى دوستان ادبى و فرهنگى و هنرى تاب و توان يك خوانش را ندارند چه رسد به نقد!!
به خوانشگران حمله مى كنند و با ورود به دنياى شخصى عجيب ترين بى حرمتى را روا مى دارند و خود را شاعر تر هنرمند تر منتقدتر و هر چه تر و ترين ها مى دانند!!

آذربايجانى ها ى غيور براى شهريار بزرگ غوغايى كردند
اينجا در مازندران نيماى بزرگ مصادره مى شود و نيماهاى جوان حنجره هاشان بسته تر از هميشه
صداشان خاموش است و پشت شيشه هاى عينك هاى ته استكانى ديده نمى شوند!
داروك ها نيز اين را به خوبى
مى دانند

مردم را فراموش كردند دنبال اسم هاى آن سوى استان هستند و اسم هاى اين طرف بديهى تر از هميشه دست نيافتنى تر شدند
چه پارادوكس عجيبى!!
"بارت"ميگويد:زمان آن فرار رسيد كه مجله هاى نشانه شناسى به روى دكه هاى خيابان بيايد"

خيابان را دريابيم

٨٠٠ سال قبل مولانايى بود و هزاران هزار شاعر
حال اين افقه الفقها شاعرتر شد و فخر رازى نشد قصه اى غريب نيست
دوستان خود را به خوارزميان متصل نكنند :"ديرى نپايد كه مغولان حمله خواهند كرد و نه تو مانى و نه من و نه او" و همين صفحات نخست "مرصادالعباد" كافيست براى دوستان مازنى ام كه
بهاءالدين ولد اين قصه ى نا نبشته را بر فخر رازى بخواند و تندى برفت و "نشابوريان" وى و مولاناى نوجوان را ارج نهادند و "عطار" در سيمايش خواند ان چه را قرار بود امروز از او به جا بماند و آتش بر دل سوختگان عالم زند
سهم "خوارزم شاه" و متوصلانش سرهاى بريده شد!(قابل توجه دخمه نشينان)
انتشار آزاد
خوانشى بر خوانش تريبون اثر استاد ناصر رنجبر

با احترام
فردوس حاجيان
#شبكه_اجتماعى_فردوس_حاجيان
كانال تلگرامى
#نخبگان_مازندران
#Culture #Cultural_Peace
#Mazandaran #Ghaemshahr
🏛📡🎤🌿☮️
@nokhbegan_mazandaran
👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD6SehNNXYwrv82Izw