#درنگ_عربی
#سنان_آنتوان
(از کتاب « شب تمامی شهرها یکیست» )
«ليل واحدٌ فی کل المدن»
الريح أمٌّ عمياء
تتعثر بالجثث
لا أكفان سوى الغيوم
لكن الكلاب أسرع
القمر
مقبرةٌ للضوء
والنجوم نسوةٌ
يبكين
ليست هذه أول مرة
تغسل الأساطير وجهها
بدمائنا
ها هي
تحدق في مرآة الأفق
مرتدية عظامنا
القبر مرآة
ينظر الطفل فيها
ويحلم:
متى أكبُر
لأصير مثل أبي
أكثر موتاً؟
أضع أذني
على بطن هذه اللحظة:
أسمع الآتي يئن
أضعها على لحظة أخرى:
نفس الشيء!
...........................ترجمه؛ محسن یارمحمدی
باد، مادری نابیناست
که سکندری میخورد میان جنازهها
ابرها، کفنهایی بیش نیستند
و سگها سریعترند
ماه
گورستان روشناییهاست
و ستارهگان
زنانی گریان
این نخستین بار نیست
که در خونِمان
اساطیر رخ میشویند
در آیینهی افق
زل میزنند
و استخوان هامان را بر تن میپوشند
گور، آینه ای ست که کودک
مینگرد در آن
و خواب میبیند:
کی
همچون پدر
بزرگ خواهم شد؟
- تا یک مرگ بیشتر شود؟-
گوش میخوابانم
بر سینهی این لحظه:
میآید و مینالد
بر لحظهای دگر نیز:
همان است که بود...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#سنان_آنتوان
(از کتاب « شب تمامی شهرها یکیست» )
«ليل واحدٌ فی کل المدن»
الريح أمٌّ عمياء
تتعثر بالجثث
لا أكفان سوى الغيوم
لكن الكلاب أسرع
القمر
مقبرةٌ للضوء
والنجوم نسوةٌ
يبكين
ليست هذه أول مرة
تغسل الأساطير وجهها
بدمائنا
ها هي
تحدق في مرآة الأفق
مرتدية عظامنا
القبر مرآة
ينظر الطفل فيها
ويحلم:
متى أكبُر
لأصير مثل أبي
أكثر موتاً؟
أضع أذني
على بطن هذه اللحظة:
أسمع الآتي يئن
أضعها على لحظة أخرى:
نفس الشيء!
...........................ترجمه؛ محسن یارمحمدی
باد، مادری نابیناست
که سکندری میخورد میان جنازهها
ابرها، کفنهایی بیش نیستند
و سگها سریعترند
ماه
گورستان روشناییهاست
و ستارهگان
زنانی گریان
این نخستین بار نیست
که در خونِمان
اساطیر رخ میشویند
در آیینهی افق
زل میزنند
و استخوان هامان را بر تن میپوشند
گور، آینه ای ست که کودک
مینگرد در آن
و خواب میبیند:
کی
همچون پدر
بزرگ خواهم شد؟
- تا یک مرگ بیشتر شود؟-
گوش میخوابانم
بر سینهی این لحظه:
میآید و مینالد
بر لحظهای دگر نیز:
همان است که بود...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from نیازستان (محسن یارمحمدی)
#درنگ_عربی
#سنان_آنتوان
(از کتاب « شب تمامی شهرها یکیست» )
«ليل واحدٌ فی کل المدن»
الريح أمٌّ عمياء
تتعثر بالجثث
لا أكفان سوى الغيوم
لكن الكلاب أسرع
القمر
مقبرةٌ للضوء
والنجوم نسوةٌ
يبكين
ليست هذه أول مرة
تغسل الأساطير وجهها
بدمائنا
ها هي
تحدق في مرآة الأفق
مرتدية عظامنا
القبر مرآة
ينظر الطفل فيها
ويحلم:
متى أكبُر
لأصير مثل أبي
أكثر موتاً؟
أضع أذني
على بطن هذه اللحظة:
أسمع الآتي يئن
أضعها على لحظة أخرى:
نفس الشيء!
...........................ترجمه؛ محسن یارمحمدی
باد، مادری نابیناست
که سکندری میخورد میان جنازهها
ابرها، کفنهایی بیش نیستند
و سگها سریعترند
ماه
گورستان روشناییهاست
و ستارهگان
زنانی گریان
این نخستین بار نیست
که در خونِمان
اساطیر رخ میشویند
در آیینهی افق
زل میزنند
و استخوان هامان را بر تن میپوشند
گور، آینه ای ست که کودک
مینگرد در آن
و خواب میبیند:
کی
همچون پدر
بزرگ خواهم شد؟
- تا یک مرگ بیشتر شود؟-
گوش میخوابانم
بر سینهی این لحظه:
میآید و مینالد
بر لحظهای دگر نیز:
همان است که بود...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#سنان_آنتوان
(از کتاب « شب تمامی شهرها یکیست» )
«ليل واحدٌ فی کل المدن»
الريح أمٌّ عمياء
تتعثر بالجثث
لا أكفان سوى الغيوم
لكن الكلاب أسرع
القمر
مقبرةٌ للضوء
والنجوم نسوةٌ
يبكين
ليست هذه أول مرة
تغسل الأساطير وجهها
بدمائنا
ها هي
تحدق في مرآة الأفق
مرتدية عظامنا
القبر مرآة
ينظر الطفل فيها
ويحلم:
متى أكبُر
لأصير مثل أبي
أكثر موتاً؟
أضع أذني
على بطن هذه اللحظة:
أسمع الآتي يئن
أضعها على لحظة أخرى:
نفس الشيء!
...........................ترجمه؛ محسن یارمحمدی
باد، مادری نابیناست
که سکندری میخورد میان جنازهها
ابرها، کفنهایی بیش نیستند
و سگها سریعترند
ماه
گورستان روشناییهاست
و ستارهگان
زنانی گریان
این نخستین بار نیست
که در خونِمان
اساطیر رخ میشویند
در آیینهی افق
زل میزنند
و استخوان هامان را بر تن میپوشند
گور، آینه ای ست که کودک
مینگرد در آن
و خواب میبیند:
کی
همچون پدر
بزرگ خواهم شد؟
- تا یک مرگ بیشتر شود؟-
گوش میخوابانم
بر سینهی این لحظه:
میآید و مینالد
بر لحظهای دگر نیز:
همان است که بود...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from نیازستان (محسن یارمحمدی)
#درنگ_عربی
#سنان_آنتوان
(از کتاب « شب تمامی شهرها یکیست» )
«ليل واحدٌ فی کل المدن»
الريح أمٌّ عمياء
تتعثر بالجثث
لا أكفان سوى الغيوم
لكن الكلاب أسرع
القمر
مقبرةٌ للضوء
والنجوم نسوةٌ
يبكين
ليست هذه أول مرة
تغسل الأساطير وجهها
بدمائنا
ها هي
تحدق في مرآة الأفق
مرتدية عظامنا
القبر مرآة
ينظر الطفل فيها
ويحلم:
متى أكبُر
لأصير مثل أبي
أكثر موتاً؟
أضع أذني
على بطن هذه اللحظة:
أسمع الآتي يئن
أضعها على لحظة أخرى:
نفس الشيء!
...........................ترجمه؛ محسن یارمحمدی
باد، مادری نابیناست
که سکندری میخورد میان جنازهها
ابرها، کفنهایی بیش نیستند
و سگها سریعترند
ماه
گورستان روشناییهاست
و ستارهگان
زنانی گریان
این نخستین بار نیست
که در خونِمان
اساطیر رخ میشویند
در آیینهی افق
زل میزنند
و استخوان هامان را بر تن میپوشند
گور، آینه ای ست که کودک
مینگرد در آن
و خواب میبیند:
کی
همچون پدر
بزرگ خواهم شد؟
- تا یک مرگ بیشتر شود؟-
گوش میخوابانم
بر سینهی این لحظه:
میآید و مینالد
بر لحظهای دگر نیز:
همان است که بود...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#سنان_آنتوان
(از کتاب « شب تمامی شهرها یکیست» )
«ليل واحدٌ فی کل المدن»
الريح أمٌّ عمياء
تتعثر بالجثث
لا أكفان سوى الغيوم
لكن الكلاب أسرع
القمر
مقبرةٌ للضوء
والنجوم نسوةٌ
يبكين
ليست هذه أول مرة
تغسل الأساطير وجهها
بدمائنا
ها هي
تحدق في مرآة الأفق
مرتدية عظامنا
القبر مرآة
ينظر الطفل فيها
ويحلم:
متى أكبُر
لأصير مثل أبي
أكثر موتاً؟
أضع أذني
على بطن هذه اللحظة:
أسمع الآتي يئن
أضعها على لحظة أخرى:
نفس الشيء!
...........................ترجمه؛ محسن یارمحمدی
باد، مادری نابیناست
که سکندری میخورد میان جنازهها
ابرها، کفنهایی بیش نیستند
و سگها سریعترند
ماه
گورستان روشناییهاست
و ستارهگان
زنانی گریان
این نخستین بار نیست
که در خونِمان
اساطیر رخ میشویند
در آیینهی افق
زل میزنند
و استخوان هامان را بر تن میپوشند
گور، آینه ای ست که کودک
مینگرد در آن
و خواب میبیند:
کی
همچون پدر
بزرگ خواهم شد؟
- تا یک مرگ بیشتر شود؟-
گوش میخوابانم
بر سینهی این لحظه:
میآید و مینالد
بر لحظهای دگر نیز:
همان است که بود...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹