نیازستان
1.55K subscribers
793 photos
107 videos
132 files
237 links
به ایران:
قسم به موی تو و گیسوان بر بادت
غریق آتش نسیان نمی‌شود یادت..
(حوصله دارید هم‌راه شوید)

ارتباط با ادمین
@Mohsenbarani_niyaz
Download Telegram
#قصه_ی_عمو_بهروز

گفته ام و گفته اند و شما شنیده و خوانده اید که؛
انسان،کلمه است جمله است و متن است و کتاب است.
آدمی لوح محفوظ است و هرآنچه، - از ازل تا ابد - نقش بسته بر وجودش
عمو بهروز در نهایت تلخی،شیرین بود و در پاسخ پرسش من جمله ای گفت که ویران شدم:
- بچه ی جنوبی؟
- نه من بچه ی لاهیجانم اما شهر من لاهیجان نیست
- غمی داری عمو بهروز، دردی داری ها..
- شهر افتاده دست نااهلش آنها که در لاهیجانند بچه ی لاهیجان نیستند ما که بچه ی لاهیجانیم در لاهیجان زندگی نمیکنیم

و دیدم این شرح حال همه ی مردم ایران است همانها که گمشده شان آگاهی بود و عشق
همانها که سالهای سال زیستند در رویای تحقق #ایران_بزرگ و سوختند در حسرت فردای بهتر

شهر آدمی کجاست؟
همانجا که در کوچه پس کوچه هاش پلکیده و زمین خورده،همانجا که در جدولهای خیابانش گل و لای خورده، همانجا که درسینمای قدیمی اش مسحور بوی پیاز و جعفری وبندری شده، همانجا که در پس کوچه های باریک و خلوت هی سرک کشیده تا دختری دبیرستانی و لاغراندام با مانتو_مقنه_ی_اجبار بگذرد نه اینکه با ترس، دست خیس شده از شرم هم را بگیرند،نه اینکه دزدکی بوسه ای گم بزنند بر جایی در صورت دختر،نه. که فقط دزدکی قدوبالای او را ببینند.

شهر آدمی، شهری بوده که در نوجوانی غیرت بچه محلت را بکشی (پسر و بویژه دختر) که بچه ی فلان محل متلکی پرانده یا کتکی زده و تنها بروی به جنگ سه چهار نفر گنده و آی بزنی و بزنی و بخوری. آنطور که کبودی زیر چشمهایت دوسه هفته سربلند ِمحله ات کند و درد عضله چند ماه امانت را ببرد و تو آخ نگویی
شهر آدمی شهری است که دربه در خواندن کتابهای ممنوعه ات کند و وقتی به فلان کتابفروشی تاریک دنجستان وارد شوی احساس کنی قلبت دارد از سینه ات میزند بیرون..که داری بزرگترین خلاف هستی را انجام میدهی
شهرتو شهری است که ویدئوی پیچیده در چادر نماز مادربزرگ را شبانه مثل گرانبهاترین الماس جهان جابه جا کنی تا سوته دلان ببینی.
شهرتو شهری است که در استادیوم ده هزار نفری، سی هزارنفری بنشینید فوتبال ببینیدو نه فحشی بشنوی نه خونی از دماغ کسی بریزد.
شهر تو شهری است که در پاییز و زمستان، مشتاق رسیدن کلاس ادبیات باشی تا معلمت #گلسرخی بخواند و #عمونوروز و دزدکی و رنگ پریده #بوف_کور بدهد دستت و #طاعون پس بگیرد.
شهر تو شهری است که خانه هایش یک طبقه بود و فوقش دو طبقه.. با کوچه هایی که میشد با #چراغ_رابطه به دختر یا پسر همسایه نشان داد که من بیدارم و به یادت هستم..
تا چراغ اتاق روشن میشد تو میپریدی و چراغ را روشن میکردی..
اگر نه دوبار، روشن_خاموش میشد و اگر نه سه بار وگرنه..
دیگر چراغ تاریک میمانند.
و حالا در جنایت مطلقی که شهرداران و شهرسازان پدید آورده اند دیگر نامی مانده بر شهرهای اصیل.

شهر بی کوچه، شهر بی عاشق است شهر بی عاشق جهنم است، اسفل السافلین است.
شهر کوچه باغ دار #فریدون_مشیری میسازد و شهر بی کوچه...
شهر سینما ندارد که یک سازه ی بی روح افتضاح تا تو را تحقیر کند که؛ من اینم با اینهمه بزرگی و تو پشه ای هستی که میایی و میروی..
بوی جاودان سینما هم ندارد آن عطر جاودان تخمه جاپنی و جعفری و ساندویچ که در لایه ای نازک از بوی سیگار همای پایه بلند پیچیده میشد و میریخت وسط خیابان تابستان.

شهر استادیوم ندارد، یک فحش خانه دارد برای عربده کشی و تخلیه ی مردم، مردم خلا باید بروند خب، لازم است
شهری که دختر دبیرستانی و محجوب مانتو_مقنه_ی_اجبارپوش ندارد که گیسوان بلندش را چونان اعتراضی طولانی باز کرده باشد که برسد به کمرگاهش و پسربچه های یک محله را عاشق کند.عاشق ها.
شهری که پاییز و زمستان ندارد تا در خلوت غروب به بعد، آنقدر قدم بزنی و قدم بزنی که جنازه ی یخزده ات برسد زیر کرسی مادر بزرگی که چشم براه تنها نوه اش بیدار نشسته و اشکنه را نخورده تا تو برسی.

این شهرها تلفن عمومی ندارد که بگردی دور از دست ترین تلفن را پیدا کنی و بعد در سرمای برفبار زمستان تا صبح حرف بزنی با دختری که میدانی پشت پنجره ی باز ایستاده تا درک کند تو در چه سرمایی ایستاده ای بااو حرف میزنی

شهری که صف بلیط جشنواره ی فجر ندارد شهر نیست

شهری که دعوای بر سر بچه محل ندارد شهر نیست. که دعوای شهرهای شما همه بخاطر خودتان است. ما برای دیگری همدیگر را لت و پار میکردیم شما برای خود
مردان آن شهر کفش و لباس ملّا میکردند برای بچه محل فقیرشان، مردان این شهر اختلاس میکنند برای توله_سگهایشان که در خارج عرضه ی پول درآوردن هم ندارند زیر این #گنبد_مینا خون فقیر در شیشه میکنند بفرستند برای زالو زادگانشان در ولایاتی که نان دشمنی ساختگی خودشان را در کوره ی فقر مردم می پزند.

دیدم همه ی دلسوختگان همه ی شهرهای اصیل میتوانند این سخن را بگویند:
من بچه ی تهرانم اما شهر من تهران نیست
من بچه ی تبریزم اما
من بچه ی کرمانشاهم اما
من بچه ی رشتم اما
من بچه ی انقلابم اما..

@Niyazestanbarani