NIVAuniver | گروه متخصصان و خبرگان صنعتo
201 subscribers
127 photos
15 videos
4 files
231 links
شرکت نیوا یونیور
توسعه فردی، موفقیت و کارآفرینی

ارتباط با دکتر جهان‌افروز احمدزاده
🆔️ @jahanafrooz51

🌐 www.nivauniver.com
📸 instagram.com/nivauniver
Download Telegram
توانگرانه فكركنيد
در كنار توانگرانه فكر كردن بايد قدرتمندانه نيز فكر كنيد. قدرت شما توانايي‌تان براي كنترل ذهن و بدن‌تان است. فردي باشيد كه بجاي عكس‌العمل نشان دادن به دستورات و اقدامات ديگران، خودش دست به انجام عملي مي‌زند.

هرگز به ديگران نگوييد كه چقدر باهوش هستيد.هرگز درباره كارهايي كه انجام داده ايد يا موفقيتهايي كه داشته ايد، فخر نفروشيد. هرگز درباره ديگران كلام بدي بر زبان نياوريد. اگر اين كار را بكنيد، تكرار شده و زماني عليه خودتان بكار گرفته مي‌شود.
هميشه چيزي براي ديگران باقي بگذاريد. خيابان يك طرفه نباشيد. يك دست، دست ديگر را مي‌شويد در حاليكه هر دو دست صورت را مي‌شويند. زماني را براي پاداش دادن به خودتان اختصاص دهيد. بعد از اينكه كاري بدرستي انجام شد، هيچ كس جز خودتان نمي‌داند كه كاري را درست انجام داده ايد. زماني را براي صرف ناهار يا شامي ويژه به خودتان اختصاص دهيد. شانس‌هاي زندگيتان را با ديگران تقسيم كنيد

https://t.me/nivauniver
http://instagram.com/nivauniver
http://www.nivauniver.com
🔳⭕️پنج اشتباه مدیر که مانع رشد می‌شود:

1️⃣ مشغول شدن به کارهای فرعی: اگر کارآفرین هستید خودتان را پشت کارهای کم‌‌ارزش پنهان نکنید. با کارهای کلیدی‌ و مهم مواجه شوید. کارهای مهم می‌تواند پرداختن به بازاریابی، تصمیم‌گیری درباره استخدام و اخراج، تولید محصول جدید، طراحی استراتژی و … باشد.

2️⃣ رهبری نکردن ارکستر: یک رهبر ارکستر خودش خیلی خوب ساز می‌زند و به کارش مسلط است؛ ولی ترجیح می‌دهد به‌ جای انجام کارها، مدیریت کارها را به‌ عهده بگیرد.

3️⃣ استفاده نکردن از اهرم: اهرم هر فعالیتی است که در کسب‌وکار انجام می‌دهیم و از ما وقت و انرژی ناچیزی می‌گیرد، ولی بازگشت سرمایه مثبتی دارد یعنی سود به ما می‌رساند.

4️⃣ کاهش انگیزه: می‌توان گفت انگیزه مدیر در کمتر از چند ثانیه مسری است و به کارکنان منتقل می‌شود.

5️⃣ نبود هدف‌‌ و برنامه‌ریزی: با هدف‌گذاری می‌دانیم که می‌خواهیم به کجا برویم و چه پیشرفتی می‌خواهیم داشته باشيم

https://t.me/nivauniver
http://instagram.com/nivauniver
http://www.nivauniver.com
انواع كمالگرايی مرضی

كمالگرايی در اخلاقيات
من هيچ گاه نبايد مرتكب خـطا و يـا گـناهی شوم و اگر چنين شود قادر به بخشش خود نیستم.

کمالگرايی در عملكرد

برای آنكه يك فرد ارزنده باشم بايد هميشه در همه امور موفق گردم.

كمالگرايی در هويت

مـردم هيچ گاه فرد آسيب پذير و خطا كـاری هـمچون من را مورد پذيرش قرار نمی دهند.

کمالگرايی در احساسات

من همواره بايد خوشحال و شادمان باشم. بـايد قـادر بـه كنترل احساسات منفی خود بوده و هيچ گاه احساس افسردگی و اضطراب نكنم.

کمالگرایی در عشق

دو فردی كه عاشق يكديگر هستند هيچ گـاه نـبايـد بـا يـكـديـگر بحث و مشاجره كنند و يا آنكه از دست هم عصبانی شوند.

کمالگرايی در زيبايی

چون من كمی اضافه وزن دارم فرد زشت و نازيبايی هستم

کمالگرایی، معمولا به دلیل آسیب به هسته های خودشیفتگی و خود دوستی سالم پدید می آید...

بعبارت دیگر؛ کمال گرایی تلاشی است برای دیده شدن، تایید شدن، جبران کردن، مصونیت از تحقیر مقایسه شدن که بیشتر خود را به صورت ترس از شکست، اهمالکاری و یدک کشیدن احساس عمیق حقارتی مزمن و قدیمی نشان می دهد...
بنابراین؛ کمالگرایی یکی از مرسوم ترین دفاع های روانی علیه احساس حقارت است که به شیوه ای
جبراني عمل ميكند.

https://t.me/nivauniver
http://instagram.com/nivauniver
http://www.nivauniver.com
🔴 چگونه محصولاتتان را با قیمت بالاتری بفروشید؟
اثر لنگر: نخستین اطلاعاتی که مشتری دریافت می‌کند مانند یک لنگر عمل کرده و مشتری تمام اطلاعات بعدی را بر اساس آن ارزیابی می‌کند.
مثلا وقتی استیو جابز برای اولین بار از آیپد رونمایی کرد، قیمت آن را ۹۹۹ دلار اعلام کرد و اذعان کرد تمام متخصصان گفته‌اند: «آیپد بیش از این‌ها می‌ارزد.» او مدتی این قیمت را حفظ کرد و دست آخر، بوم! قیمت را به ۴۹۹ دلار تغییر داد.

با اینکه قیمت جدید در واقع قیمت واقعی محصول بود، به محض اعلام غوغایی به پا شد: «واو، چه عاااااالي

https://t.me/nivauniver
http://instagram.com/nivauniver
http://www.nivauniver.com
چرا تقویت مهارت تاب آوری مهم است؟
• هرقدر تاب‌آورتر شویم، توانایی‌مان در ادامه‌دادن تحصیلات و یادگیری هم بیشتر می‌شود؛
• تاب اوری به کاهش غیبت‌ها از محل کار و تحصیل هم کمک می‌کند و از ما فردی فعال‌تر می‌سازد؛
• یکی از دستاوردهای تاب اوری کاهش علامت‌های افسردگی در زندگی و توانایی مدیریت استرس‌هاست؛
• تاب‌آورترها با بیماری‌های جسمانی سخت هم بهتر روبه‌رو می‌شوند و احتمال بهبودی‌شان هم بیشتر است؛
• فرد تاب‌آور کمتر خود را در معرض ریسک‌های حساب‌نشده قرار می‌دهد و زندگی‌اش را کمتر وارد زمینه‌های خطرناک می‌کند؛
• تاب اوری زندگیِ سالم‌تری را برای هر فرد به همراه می‌آورد و از مرگ‌ومیر ناشی از تصمیمات اشتباه و بی‌طاقت‌شدن جلوگیری می‌کند؛
• افراد تاب‌آور در کهن‌سالی هم دوران بهتری را نسبت به دیگران سپری می‌کنند و با چالش‌های سنی خود به‌درستی و سلامتي مواجه ميشوند
https://t.me/nivauniver
http://instagram.com/nivauniver
http://www.nivauniver.com
کاستی‌های مهارتی مدیران بازاریابی
موسسه تحقیقاتی و آموزشی مارکتینگ ویک در تحقیق خود به نام «بررسی مهارت‌های بازاریابی 2023» می‌نویسد:

در تحقیق خود از بیش از 10 هزار شرکت مختلف در صنایع گوناگون متوجه شدیم که از نظر مدیران ارشد این شرکت‌ها، مدیران بازاریابی با کاستی شدیدی در مهارت‌های زیر مواجه‌اند:
مهارت در تجزیه و تحلیل داده‌ها و تصمیم‌گیری داده‌محور

مهارت در تولید محتوا

مهارت در بازاریابی شبکه‌های اجتماعی

مهارت در اجرای استراتژی‌ها و برنامه‌های بازاریابی

مهارت در تجارت الکترونیک مدرن مثل فروش اجتماعی

از این پنج مهارتی که از نظر مدیران ارشد شرکت‌ها، مدیران بازاریابی باید مهارت‌شان را در آنها افزایش بدهند، مهارت تجزیه و تحلیل داده‌ها و تصمیم‌گیری داده‌محور بسیار مهم‌تر است به گونه‌ای که 39 درصد از مدیران ارشد اعلام کرده‌اند اولویت اول‌شان ارتقاء مهارت مدیران بازاریابی در این حوزه است

تصمیم‌گیری داده‌محور به بیان ساده عبارت است از بکارگیری داده‌ها، اطلاعات، مدل‌ها و مقیاس‌های کمّی برای طراحی استراتژی‌ها، برنامه‌ها و کمپین‌های بازاریابی
به بیان دیگر، تصمیم‌گیری داده‌محور به ما تاکید می‌کند که به جای تصمیم‌گیری بر اساس قضاوت و تجربه شخصی یا گروهی، باید بر اساس داده‌ها و اطلاعات واقعی و تایید شده تصمیم‌گیری کنیم تا از این طریق خطای تصمیم‌گیری‌مان را کاهش بدهيم .

https://t.me/nivauniver
http://instagram.com/nivauniver
http://www.nivauniver.com
تکه کتاب(صدمین میمون)

شصت سال قبل، در سال 1952 دانشمندان ژاپنی درباره رفتار میمون‌های وحشی در یک جزیره تحقیق می‌کردند. غذای اصلی میمون‌ها، سیب‌زمینی شیرین بود. میمون‌ها سیب‌زمینی را خاک‌آلوده می‌خوردند. یک روز پژوهشگران متوجه شدند، میمونی کاری جدیدی می کند : او سیب زمینی را قبل از خوردن شست! شاید اتفاقی یادگرفته بود مثلا سیب‌زمینی از دستش به آب افتاده و بدون خاک مزه بهتری داشته. به هرحال او این رفتار را روزهای بعد هم تکرار کرد، و به‌تدریج میمون‌های دیگر این کار را یاد گرفتند.
در سال 1958، زمانی که صدمین میمون به این رفتار جدید روی آورد، دانشمندان جزیره‌ای در سیصد مایلی نیز گزارش دادند که میمون‌های آن جزیره نیز شروع به شستن سیب‌زمینی‌ها کرده‌اند! هیچ ارتباطی میان این جزایر نبود و کسی میمونی را از جزیره‌ای به جزیره ی دیگر نبرده بود! تعمیم نتایج این تحقیق می‌گوید زمانی که سطح جدید آگاهی میان تعداد معینی از افراد ایجاد شود و به طور چشمگیر و معنی‌دار رفتارشان تغییر کند، آگاهی بدون ارتباط مستقیم به دیگران منتقل می شود.
هر آگاهی فردی به آگاهی جمعی مرتبط است. گاهی به دنیای اطرافمان نگاه می‌کنیم و از اینکه نمی‌توانیم تاثیر مثبت و چشمگیری در بهبود آن داشته باشیم، احساس کوچکی می‌کنیم. اما اگر اعضای گونه‌ی خاصی از حیوانات به طریقی با هم در ارتباط باشند، به احتمال زیاد انسان‌ها نیز می‌توانند به وسیله ی همین نیرو با هم ارتباط پیدا کنند. تفکر همسو و مشترک، نیروی بزرگی دارد و می‌توان آن در مسیر مثبت و سازنده استفاده نمود.

شعور جمعی از یک سو، انسان را متوجه قدرت شگفت انگیز و میزان تاثیرگذاری وی بر کل جهان هستی می کند و از دیگرسو مسئولیت بزرگ او را در قبال خانواده ی بزرگ بشری نمایان می سازد. زیرا دایره ی نفوذ افکار و اعمال انسان فقط محدود به زندگی شخصی او نمی شود و بر شرایط و اتفاقاتی که زاییده ی شعور جمعی است اثر می گذارد.

روبرت شلدریک زیست شناس مشهور در کتاب علم جدید حیات، نظریه‌ای براساس شواهد علمی و تجربیات متعدد ارائه می‌کند : حافظه و شعور انسان تنها در مغزش ذخیره نمی‌شود بلکه چیزی به نام "شعور جمعی" نیز وجود دارد. اساس فلسفه روبرت شلدریک بر این پایه استوار است که
تمام موجوداتی که در یک رده و گونه خاص قرار دارند، توسط یک حوزه ی مورفوژنتیکی که بسیار شبیه یک حوزه مغناطیس است احاطه شده اند و به نحوی با یکدیگر در ارتباطند.
خلاصه با تعمیم نتایج آزمون "صدمین میمون" و براساس این نظریه، اگر تعدادی از انسان‌ها همراه و همدل بر اندیشه و سطحی از آگاهی تمرکز کنند، می‌توانند آن اندیشه را به دیگر همنوعان خود انتقال دهند.

هرگاه انسان ها به حد کافی و به حدنصاب، افکار و رفتارشان را باعشق و محبت و هماهنگی بیامیزند جامعه بشری از این اندیشه و عمل متآثر شده و از این راه تغییر بزرگی به وجود خواهد آمد
با همدلی و تمرکز بر افکار پاک و مثبت، انرژی خود را در مسیر نیکی و تعالی، همسو و هدایت نماییم.
برگرفته از کتاب "صدمین میمون

https://t.me/nivauniver
http://instagram.com/nivauniver
http://www.nivauniver.com
استراتژی ماهی قرمز بنفش
طول ماهی قرمزهایی به صورت معمول کمتر از 10 سانتیمتر است در حالیکه طول ماهی قرمزها در شرایط مناسب به بیش از 45 سانتیمتر می رسد.

پنج برابر بزگتر؟!
تصور کنید در حالیکه در خیابان راه می روید با فردی 9 متری مواجه شوید، چه قدر شوکه خواهید شد؟ چگونه ممکن است یک نفر قدش بیش از 5 برابر قد یک انسان معمول باشد؟
استن فیلپز از عاشقان ماهی است. وقتی وی اولین بار با این حقیقت مواجه شد با خود پرسید چگونه ممکن است اندازه یک ماهی را 5 برابر اندازه نرمال کنیم؟

هرچه استن بیشتر و بیشتر در مورد این مورد جستجو می کرد بیشتر و بیشتر به شباهت میان بزرگ کردن اندازه یک ماهی و توسعه کسب و کار پی می برد.

این پرسش و علاقه استن در نهایت منجر به انتشار مجموعه کتاب ها و دیدگاه هایی شد که امروزه با عنوان استراتژی ماهی قرمز بنقش شناخته می شود.
وی پنج راهکار پیشنهاد می دهد که براساس آن بتوانید همانند یک ماهی قرمزکسب و کار خود را توسعه دهد.
اندازه تنگ= تنگ بزگتر می تواند ماهی بزگتر را در خود بپروراند. به همین ترتیب هرچه بازار بزگتری برای خود انتخاب کنید، میتوانید رشد بیشتری داشته باشید.

رقبا= ماهی بیشتر در یک تنگ مساوی است با ماهی های کوچکتر. هرچه رقبا بیشتر باشند رشد و کسب و کار شما دشوارتر خواهد بود.

کیفیت آب= ماهی قرمز در آب کثیف رشد نمی کند. به همین ترتیب کسب و کارها نیز در اقتصاد غیرشفاف رشد نمی کنند.

120 روز اول زندگی= کیفیت نگهداشت از ماهی در 120 روز اول زندگی تا حدود زیادی اندازه نهایی آن را مشخص می کند. روزهای اول شروع کسب و کار نیز تا حدود زیادی می تواند بر آینده شرکت تاثیر گذار باشد.
اصلاح ژنتیک= ماهی های که اصلاح ژنی شده باشند پتانسیل بیشتری برای رشد دارند. اصلاح ژنتیک در کسب و کار به معنی خلق تمایز استراتژیک با رقبا ميباشد.

https://t.me/nivauniver
http://instagram.com/nivauniver
http://www.nivauniver.com
موفقیت چیزی نیست که تعقیبش کنید... باید آن را جذب کنید!
خیلی از آدم ها وقتی دنبال رسیدن به اهداف جدید هستند، می پرسند: «خیلی خب من هدفم را پیدا کردم.

حالا برای این که به آن برسم باید چه کارهایی انجام دهم؟» این سوال بدی نیست ولی اولین سوالی نیست که باید به آن جواب داده شود. سوالی که باید از خودمان بپرسیم این است که «باید به چه کسی تبدیل شوم؟»
یکی از چیزهایی که جیم ران به من یاد داد این بود که «اگر بزرگ تر می خواهید باید انسان بزرگ تری شوید. موفقیت چیزی نیست که تعقیبش کنید. چیزی که تعقیبش می کنید از شما فرار می کند. مثل تلاش برای تعقیب پروانه ها موفقیت چیزی ست که آن را جذب می کنید آن هم با شخصی که به آن تبدیل می شوید.»
وقتی مجرد بودم و می خواستم همسر دلخواهم را پیدا کنم، فهرستی از ویژگی ها و خصوصیت هایی که می خواستم همسر ایده آلم داشته باشد روی کاغذ نوشتم. بعد از خود پرسیدم: «چنین زنی دنبال چه مردی خواهد بود؟ باید چگونه باشم تا برای چنین زنی جذاب به نظر برسم؟»

دارن هاردي
كتاب اثر مركب
https://t.me/nivauniver
http://instagram.com/nivauniver
http://www.nivauniver.com
نوابغ بزرگ دنیا چگونه وقت خود را تنظیم می‌کردند؟
اغلب ما، از کمبود وقت شاکی هستیم و در آخر شب متوجه می‌شویم که کارهایی را انجام نداده‌ایم یا به صورت کامل به اتمام‌شان نرسانده‌ایم. حالا تصور می‌کنید که نوابغ دنیا چطور وقت خود را تنظیم می‌کردند؟ آنها چگونه تعادلی بین کار حرفه‌ای و زمان استراحت خود برقرار می‌کردند یا احتمالا از چه کارهایی صرف‌نظر می‌کردند تا به کار اصلی خود برسند؟
اپنها سؤالاتی هستند که در اینجا می‌خواهیم پاسخ بدهیم.
گوستاو فلوبر:
او یکی از نویسندگان تأثیرگذار قرن نوزدهم فرانسه و از جمله بزرگترین رمان‌نویسان دنیا بود. او بین ساعت ۹ تا ۳ شب روی رمان مادام بوآری کار می‌کرد و بعد تا ساعت ۱۰ صبح می‌خوابید. او هر روز ۵ ساعت تمام، مطالعه هم می‌کرد و برای خانواده‌اش هم وقت می‌گذاشت.

بتهوون
چیزهایی که در مورد او جالب هستند اینها هستند: ۸ ساعت خواب در شبانه‌روز – اهمیت به صبحانه – کار صبحگاهی که تا ساعت دوی عصر ادامه می‌یافت.
چیز جالب دیگر اختصاص زمانی برای قدم زدن بود، ظاهرا به صورت مرتب در حین قدم زدن ایده‌هایی به ذهن بتهوون می‌رسید و برای همین او همیشه با خودش مداد و کاغذ داشت.
ولفگانگ موزارت
در مورد موزارت چیزی که جالب است این است که او در شبانه‌روز فقط ۵ ساعت می‌خوابید و در دو نوبت صبح و شب مشغول نوشتن موسیقی‌های شاهکار خود می‌شد. چیز شاخص دیگر این است که او هر روز صبح، یک ساعت را صرف پوشیدن لباس‌ها و آراستگی خود می‌کرد!

زیگموند فروید
او شش ساعت خواب شبانه داشت. ۴ ساعت صبح‌ها بیمارانش را روانکاوی می‌کرد. شش ساعت هم عصرها مشغول این کار بود و دو ساعت و نیم در آخر شب مطالعه می‌کرد و مقاله می‌نوشت.
امانوئل کانت
او از جمله مشهورترین فیلسوف‌های قرن هجدهم بود. کانت در زندگی نظمی استثنایی داشت. او هر کارش را در ساعتی مخصوص به خود انجام می‌داد و ذره‌ای از آن تخلف نمی‌کرد. بین مردم شهرش این جمله رایج بود که: می‌توانید ساعتتان را با کارهای کانت تنظیم کنید.
او بین ۱۰ شب تا ۵ صبح می‌خوابید و از شش صبح مشغول به کار می‌شد. خورد و خوراک و پیاده‌روی‌های او مطابق یک نظم خاص انجام می‌شد.
مایا آنجلو
این شاعر و بازیگر آمریکایی عادت داشت که از اول صبح تا ساعت ۲ عصر در هتل‌ها و متل‌ها قلم بزند و عصر را صرف کارهای شخصی‌اش بکند.

انوره دو بالزاک
تقویم کاری بالزاک، رمان‌نویس مشهور فرانسوی، بسیار متفاوت با بقیه بزرگانی است که تا حالا بررسی کردیم. او بین ساعت ۶ عصر تا یک شب می‌خوابید. بعد بین یک شب تا هشت صبح می‌نوشت. یک ساعت و نیم چرت می‌زد و بعد دوباره تا ۴ عصر می‌نوشت!
ویکتور هوگو
او صبحش را با خواندن نامه‌های معشوقه‌اش و خوردن دو تخم‌مرغ خام شروع می‌کرد، حدود ظهر در وان آب یخ استحمام می‌کرد! و بین ۶ تا ۸ شب می‌نوشت.

چارلز دیکنز
دیکنز هم صبح‌کار بود و عصرها کارهای شخصی‌اش را می‌کرد و با خانواده و دوستانش وقت می‌گذارند.

چارلز داروین
داروین بین ۱۲ شب تا هفت صبح می‌خوابید. اول صبح قدم می‌زد و صبحانه‌ای را به تنهایی میل می‌کرد. بعد تا ظهر کار می‌کرد. عصرها بیشتر کارهای شخصی‌اش را می‌کرد و بعد بین ساعت ۱۰ تا ۱۲ شب، در رختخواب در مورد سؤالاتی که در ذهنش ایجاد شده بود، اندیشه می‌کرد و سعی می‌کرد آنها را حل کند.
پیوتر ایلیچ چایکوفسکی
این آهنگساز مشهور روسی- در شبانه‌روز هشت ساعت می‌خوابید و د ردو نوبت صبح و عصر، به مدت دو ساعت آهنگ‌های مشهورش را تصنیف می‌کرد.

بنجامین فرانکلین
او یکی از بنیانگذاران ایالات متحده است. فرانکلین یک دانشمند، نویسنده برجسته و چاپخانه‌دار، طنزنویس، نظریه پرداز سیاسی، سیاستمدار، رئیس پست، مخترع، فعال مدنی و دیپلمات بود. او بین ۸ تا ۱۲ صبح و ۲ تا ۶ عصر كار ميكرد

https://t.me/nivauniver
http://instagram.com/nivauniver
http://www.nivauniver.com
هنر دیدن جنگل از میان درختان...
عقب تر بایستید.

یکی از خطاهای ما در بررسی مسائل، نگاه به موضوع از فاصله خیلی نزدیک است. از نظر مکانی یک محدوده کوچک و از نظر زمانی، مقطعی کوتاه را در نظر می‌گیریم.
از نظر زمانی، به مقطع زمانی نزدیک به زمان حال و از نظر مکانی متمرکز بر محدوده‌ای هستیم که علایم و نشانه‌های مشکل در آنجا مشاهده شده‌اند.

باید بتوانیم به اندازه کافی از هر دو جنبه زمانی و مکانی عقب بایستیم تا درک مناسبی از موضوع بدست آوریم و راه حل‌های موثر طراحی کنیم.
به قول چارلی چاپلین "زندگی از نمای نزدیک، تراژدی و از نمای دور، کمدی است"
https://t.me/nivauniver
http://instagram.com/nivauniver
http://www.nivauniver.com
-خطاهای شناختی


ذهن خوانی mind reading

فکر می کنید، بدون شواهد کافی می دانید که دیگران به چه چیزی فکر می کنند. مثل : ”جواب سلامم را نداد، پس حتما از دست من ناراحت است.


پیش گویی furtune telling

پیش بینی می کنید که حوادث آینده، بد از آب در می آیند یا این که خطرات زیادی شما را تهدید می کند. مثل : ”در امتحان شکست می خورم” یا ”کاری گیر من نخواهد آمد”.



فاجعه سازی catastrophizing

معتقدید هر چه اتفاق افتاده یا خواهد افتاد به شدت افتضاح، ناخوشایند و غیر قابل تحمل است. مثل : ”افتضاح می شود اگر در دانشگاه قبول نشوم”.



برچسب زدن labling

به خودتان یا دیگران، صفات کلی و منفی نسبت می دهید. مثل : ”من آدم بدبختی هستم” یا من آدم بی ارزشی هستم”.



نادیده گرفتن جنبه های مثبت discounting positives

مدعی هستید که کار های مثبت خودتان یا دیگران پیش پا افتاده و ناچیز هستند. مثل: ”این کار از عهده همه بر می آید” یا ”قبول شدن در کنکور که کار مهمی نیست”.



فیلتر منفی negative filter

تقریبا همیشه جنبه های منفی را می بینید و به جنبه های مثبت توجه نمی کنید. مثل: ”هیچ کس مرا دوست ندارد”.



تعمیم افراطی overgeneralizing

بر پایه یک حادثه، الگو های کلی منفی را استنباط می کنید. مثل: ”این اتفاق همیشه برای من اتفاق می افتد” یا ”در همه کار ها شکست می خورم”.



تفکر دوقطبی dichotomus thinking

به وقایع پیرامون و انسان های اطراف با دید همه یا هیچ نگاه می کنید. مثل : ”همه مرا طرد می کنند” یا همه وقتم تلف شد“.



باید اندیشی should

به جای این که حوادث را بر پایه چیزی که هستند ارزیابی کنید. بیشتر آن ها بر اساس چیزی که باید باشند، تفسیر می کنید. مثل : ”باید کارم را خوب انجام بدهم” یا ”باید در کنکور قبول شوم”.



شخصی سازی personalizing

علت بروز حوادث منفی را به خودتان نسبت می دهید و سهم دیگران را در بروز مشکل نادیده می گیرید. مثل : ”ازدواجم بهم خورد، چون من مقصر بودم”.



سرزنش گری blaming

دیگران را علت مشکلات و احساسات منفی خود می دانید و از طرفی مسئولیت تغییر رفتارتان را نیز فراموش می کنید. مثل : ”دیگران باعث عصبانیت من می شوند” یا ”والدینم باعث و بانی همه مشکلات من هستند”.



مقایسه های نا عادلانه unfair comparisons

حوادث را طبق معیار های ناعادلانه تفسیر می کنید. خودتان را با کسانی مقایسه می کنید که از شما برترند و به این نتیجه می رسید که آدم حقیری هستید. مثل : ”او خیلی موفق تر از من است” یا ”شاگرد اول کلاس در امتحان خیلی بهتر از من عمل کرد”.



تاسف گرایی regret orientation (کشکول ای کاش)
به جای این که در حال حاضر به کاری فکر کنید که از دستتان بر می آید، بیشتر به این مسئله می اندیشید که ای کاش در گذشته بهتر عمل می کردید. مثل : ”اگر تلاش کرده بودم ، شغل بهتری پیدا می کردم” یا ”ای کاش این حرف را نمی زدم”.
چی می شد اگر what if

دائم از خودتان سوال می کنید چی می شود اگر چنین اتفاقی بیفتد و با هیچ جوابی راضی نمی شوید . مثل : ”حرف شما درست است، اما چی می شود اگر مضطرب شوم؟” یا ”چی می شود اگر نفسم در سینه حبس شود؟”
استدلال هیجانی emotional reasoning
از احساسات خود برای تفسیر واقعیت استفاده می کنید. مثل : ”چون دلم شور میزند، پس اتفاق ناگواری می افتد."

نادیده انگاری شواهد متناقض ignoring counter evidences

شواهد یا استدلال های ناهمخوان با تفکر خود را ردرد می کنید. مثل : ” هیچ کس مرا دوست ندارد”. هر گونه شواهد متناقض را نادیده می گیرد و در نتیجه فکرتان همیشه تایید ميشود.
قضاوت گرایی judgment focus

به جای این که خودتان، دیگران و حوادث پیرامون را بپذیرید و درک کنید، اغلب آن ها را در قالب ارزیابی های سیاه و سفید می نگرید. دائم خودتان و دیگران را طبق یکسری معیار های دلبخواهی، ارزیابی می کنید و متوجه می شوید که خودتان و دیگران پایین تر از آن حدی هستید که باید باشید. مثل : ”در دوران دانشگاه خوب عمل نکردم” یا ”اگر تنیس بازی کنم، از پس ان بر نمي ايم يا سارا چقدر موفق است ولي من اصلا موفق نيستم.
https://t.me/nivauniver
http://instagram.com/nivauniver
http://www.nivauniver.com
یکی از تکنیک های روانی موفقیت در فروش
سرباز جوانی پس از مدت زمان کوتاهی توانست به درجه ی ژنرالی برسد. تا آن زمان کمتر شخصی توانسته بود در چنین سن و سالِ کمی به چنین درجه ی بالایی دست پیدا کند و ژنرال شود.
با اینکه احساس غرور می کرد، اما ترس و اضطراب خاصی در اعماق وجودش احساس میکرد. از این نگران بود که آیا از عهده ی مسئولیت های سنگینِ این کار برمی آید یا نه؟

آیا می تواند سربازانِ زیردستِ خود را اداره و آنها را وادار به اطاعت و فرمانبرداری کند؟

او این موضوع را با همسرش در میان گذاشت. همسر ژنرال جوان در جواب به او گفت:

اگر می خواهی ژنرال موفقی باشی، مثل یک ژنرال فکر کن، مثل یک ژنرال حرف بزن، مثل یک ژنرال رفتار کن، مثل یک ژنرال نگاه کن.
آن وقت طولی نمیکشد که یک ژنرال واقعی و موفق خواهی شد.
این یکی از مهمترین تکنیک های موفقیت به شمار می رود.
شما هم به عنوانِ یک فروشنده، برای دستیابی به جایگاه ممتاز، بایستی از همین قاعده پیروی کنید.

🟢یعنی مثل یک فروشنده ی موفق و ماهر فکر کنید، صحبت کنید، رفتار کنید و نگاه کنید. بعد از مدتی خودتان از تغییر و تحولاتی که در زندگی و فروش تان رخ میدهد شگفت زده خواهید شد!
https://t.me/nivauniver
http://instagram.com/nivauniver
http://www.nivauniver.com
روش های هوشمند برای معرفی خود در مصاحبه کاری
مصاحبه‌های شغلی کار ساده‌ای نیستند. در حقیقت، اکثر مردم هر زمان که نیاز به شرکت در یک مصاحبه دارند، از این امر بیزارند، مهم نیست که چقدر آن کار را بخواهند. چرا؟ چون مجبورند با یک غریبه در اتاق بنشنید در حالی که او تمام تصمیمات حرفه‌ای که تا به حال گرفتند را قضاوت می‌کند.
با این حال، مصاحبه شغلی یک وسیله ضروری برای گرفتن شغل است، بنابراین مسئولیت ما قبل از هر یک از این جلسات حرفه‌ای آماده سازی برای آن است. آماده سازی سؤالات معمول مصاحبه می‌تواند به شما کمک کند احساس راحت‌تری داشته باشید. در اینجا به روش‌های هوشمندانه برای پاسخ دادن به سؤال "چگونه خودتان را توصیف می‌کنید؟" اشاره می شود:
انگیزه‌های مصاحبه کننده را درک کنید
با پرسش‌هایی مانند «چطور خودتان را توصیف می‌کنید؟» مصاحبه کننده سعی دارد اطلاعات بیشتری درباره شما و نحوه قضاوت در مورد خودتان را پیدا کند.
دلیلی که این سؤال خاص از شما پرسیده می‌شود این نیست که مدیر استخدام می‌خواهد در مورد محدوده واژگان شما بیشتر بیاموزد، بلکه با این سؤال او ارزیابی می‌کند که آیا می‌توانید با فرهنگ و محیط کار شرکت هماهنگ باشید یا خیر. بنابراین، بهترین راه برای پاسخ به این سؤال این است که به آن‌ها نشان دهید که مناسب برای این موقعیت هستید، یعنی: شما مهارت مورد نیاز را دارید و شخصیت شما نیز بسیار مناسب است.
در مورد فرهنگ شرکت اطلاعات بیشتری کسب کنید
تحقیق در مورد شرکت قبل از مصاحبه، همان‌طور که احتمالاً می‌دانید، ضروری است. بعضی از مدیران استخدام نه تنها از شما می‌پرسند که آیا به وب‌سایت آن‌ها سر زده‌اید، اما آنها همچنین انتظار دارند که شما جزئیات زیادی در مورد عملکرد آن‌ها بدانید.
آنچه باید انجام دهید این است که به تحقیق در مورد فرهنگ شرکت بپردازید، بنابراین به صفحات رسانه های اجتماعی شرکت بروید و عکس‌های شرکت را جستجو کنید. اکثر شرکت‌ها حداقل یک عکس از جشن سال نو یا از جمع آوری کمک‌های مالی در رسانه‌های اجتماعی به اشتراک گذاشته‌اند و این تصاویر و پست‌ها می‌توانند به شما در درک فرهنگ سازمانی شرکت کمک کنند.

بهترین ویژگی‌ها و خصوصیات خود را شناسایی کنید
دو مرحله اول مربوط به تحقیق و درک چگونگی برآورده کردن انتظارات مصاحبه کننده است. این مرحله با انجام اقدامات به منظور برآورده کردن انتظارات آن‌ها انجام می‌شود.
اولین کاری که باید انجام دهید این است که با یک دوست یا یک عضو خانواده بنشینید و هر کلمه‌ای را که به ذهن می‌آید و مربوط به شماست یادداشت کنید. به عنوان مثال، اگر رویا پرداز هستید آن را بنویسید و یا اگر شخصی بسیار تمیز و مرتب هستید، آن را نیز یادداشت کنید.
گام بعدی تطبیق خصوصیات خود با انتظارات شرکت است. یک‌بار دیگر شرح کار را بخوانید و دور کلمه‌های مشابه به آنچه در فهرستتان است دایره بکشید. بنابراین، اگر شما برای مثال «رویاپرداز» را در لیست خود دارید، و این شرکت به دنبال فردی با ایده‌های نوآورانه است، پس می‌توانید خود را به عنوان فردی با چشم انداز توصیف کنید.
در نهایت بهترین راه پاسخ دادن به این سؤال این است که با مثال یا داستانی جالب موضوع را توضیح دهید. به مواردی فکر کنید که مهارت‌های سازمانی شما مورد استفاده قرار گرفت. بعنوال مثال:

من کسی هستم که بسیار سازگار است. من می‌توانم به راحتی با شرایط جدید کاملاً هماهنگ شوم و فکر می‌کنم چالش یادگیری چیزی جدید نیمی از سرگرمی است. به همین دلیل من همیشه خودم را وادار به رشد می‌کنم و همچنان به بهبود خودم ادامه می‌دهم."

"من کسی هستم که به قدرت ارتباطات اعتقاد دارد. از نظر من، داشتن کانال‌های ارتباطی باز با همه می‌تواند به طور قابل توجهی به تیم و نتایج آن‌ها کمک کند. "
شناسایی یک راه هوشمندانه برای پاسخ دادن به «چطور خودتان را توصیف می‌کنید؟» می‌تواند به شروع مصاحبه به صورت خوب کمک کند. به خاطر داشته باشید که بیش از حد آن را انجام نمی‌دهید و صادقانه باشید، زیرا اگر صادق نباشید، بعداً مشخص می‌شود و تصور مصاحبه کننده از شما را خدشه دارميكند
https://t.me/nivauniver
http://instagram.com/nivauniver
http://www.nivauniver.com
ایلان ماسک، مهندس و مخترع و شخصیتی سرشناس در صنایع پیشرفته آمریکاست. او که همیشه با کارها و طرح‌هایش مردم را حیرت زده کرده، به کمک اختراعاتش تبدیل به یکی از ابرقهرمان‌ها شده است.

ماسک نشان داد اگر جسارت تغییر و حرکت در مسیرهای مختلف را داشته باشیم می‌توان ساده شروع کرد و در مسیر پیشرفت پیچیده‌ترین مسائل را نیز حل کرد. انگیزه ماسک برای همه شرکت‌هایش درگیر شدن در کارهایی است که فکر می‌کند تاثیر قابل توجهی بر دنیا می‌گذارند.

او گفت: «اگر چیزی به اندازه کافی مهم باشد حتی اگر شانسی در موفقیت آن نداشته باشید بهتر است آن را انجام دهید».

او این دغدغه را در تمامی فعالیت‌هایی که تا کنون انجام داده «مدیر عامل و موسس اسپیس‌ایکس، مدیرعامل تسلا موتورز، رئیس سولارسیتی، رئیس اپنآل، موسس زیپ2 و همچنین موسس پیپال» نشان داده است

https://t.me/nivauniver
http://instagram.com/nivauniver
http://www.nivauniver.com
یادگیری ناخودآگاهِ اسنفج

بیش از نیمی از یادگیری های ما به صورت ناخودآگاه و در اثر نوعی الگوبرداری ناخودآگاه، عمیق و درونی سازی از محیط اطرافمان شکل می گیرد. درست مانند یک اسفنج که وقتی در یک مایع قرار گیرد، به دلیل خاصیت اُسمزی، مایع را جذب می کند، ما هم وقتی با کارآفرینان معاشرت می کنیم ناخودآگاه خلاق تر و جسورتر و آینده ساز تر می شویم، وقتی با کسانی که تفکرات عمیق و فلسفی دارند تعامل می کنیم ناخودآگاه دیدگاه مان به مسائل عمیق تر می شود و زمانی که با آدمهای پرتلاش ارتباط داریم، ناخودآگاه عمل گراتر می شویم.

جمله ای منسوب به چارلی چاپلین است که می گوید افکار هر آدمی، میانگین افکار پنج نفری است که بیشتر وقت خود را با آنها می گذراند. پس خود را در محاصره افراد موفق قرار دهید.
برای بهره گیری از این نوع یادگیری، سه ایده زیر مفید خواهند بود:
کتاب های خوب
کتاب ها عصاره دانش و شخصیت نویسنده های آن هستند. اگر خود را در کتاب های خوب، محاصره کنیم، آنگاه افکارمان رشد می کند. مخصوصا نوع خاصی از کتاب ها هستند که در مورد زندگی افراد موفق و مشهور در زمینه کاری شماست. حتما زندگی نامه آن ها را بخوانید. این یک جور «همنشینی مجازی» است.
محفل های خوب


ممکن است ما همیشه به آدم های مورد نظرمان دسترسی نداشته باشیم. اما می توانیم به صورت منظم در محافل و جمع هایی شرکت کنیم که با هدف ما همخوانی بیشتری دارد.

همکاران خوب
سه نفری که بیش از همه در محیط کار و فعالیت حرفه ای با ما ارتباط دارند بیشترین تاثیر را در یادگیری های اسمزی ما دارند. انتخاب درست این سه نفر تاثیری بسیار اساسی در حرفه ای شدن ما دارد.


نکته پایانی آنکه هر از گاه از خودمان بپرسیم اسفنج مان را در چه محیطی قرار داده ایم؟


مواظب اسفنج زندگی تان باشید. مکان اسفنج های شما سرنوشت شما را تغیير ميدهد.


https://t.me/nivauniver
http://instagram.com/nivauniver
http://www.nivauniver.com
مدیریت در محدودیت

پیشرفت فرایندی پویاست که نیازمند تغییر و تحولات دائمی است؛ اما هر تغییر و تحولی همیشه باعث پیشرفت نمیشود و گاهی باعث مخاطرات، آسیبها و مشکلات جدی می شود. اطمینان از اینکه هر تحول چشمگیر منجر به پیشرفت شود یکی از مهمترین چالشهای آنها و سازمانهاست. دکتر گلدرت در سال 1986 با انتشار کتاب THE GOAL به این نکته اشاره کرد که هدف واقعی هر سازمان، فقط کسب درآمد و پول سازی در حال و آینده نیست، بلکه آمادگی برای پیشرفت دائمی جهت دستیابی به رشد پایدار است. فرایند بهبود دائمی نه تنها نیازمند تمرکز کافی جهت شناسائی آنچه باید تحول یابد و نیابد است بلکه خواستار یک سیستم پشتیبان.

زندگی مجموعه ا ی از مدیریت داشته ها و نداشته ها، منابع و موانع، منافع و مخارج، فرصتها و تهدیدها، آرامش و بحران و فراوانی و محدودیت هاست. مدیریت در محدودیت رویکردی است مبتنی بر شناخت، بهره برداری و غلبه بر عوامل، موانع و شرایطی که دسترسی به اهداف را دشوار و یا غیر ممکن میسازند.

مدیریت در محدودیت فلسفه و رویکردی است مبتنی بر محدود بودن منابع و ضرورت اداره کردن درست آنها برای رسیدن به اهداف گوناگون در زندگی و کسب و کار.

مدیریت در محدودیت چهار رکن
اساسی است که عبارتند از:

▫️مدیریت در محدودیت
▫️خلاقیت در محدودیت
▫️مزیت در محدودیت
▫️مطلوبیت در محدودیت

مدیریت در محدودیت
گامهای اساسی مدیریت محدودیت عبارتند از:

الف_شناسائی محدودیت:
اولین گام در مدیریت محدودیت، شناسائی به موقع و درست انواع محدودیتها و اولویتبندی آنها بر اساس ضرورت و اهمیت است. شاید بتوان گفت مهمترین گام در مدیریت محدودیت، شناسایی، تعیین و ی تعریف درست محدودیت هاست. اگر محدودیتها را به درستی بشناسیم و دسته بندی کنیم، اداره کردن آنها سریعتر و ساده تر خواهد شد. بطور کلی میتوان محدودیتها را به محدودیتهای درونی (فردی،گروهی و نهادی) و بیرونی (محیطی، جانبی و کلان) تقسیم کرد.

بهره برداری از محدودیت:
چگونگی بهره برداری از موانع و محدودیتها در جهت افزایش به راهوری یکی از مهارتهای مهم زندگی است. اگر بپذیریم که بهره وری چگونگی بهبود و افزایش تا ده ها با توجه به محدود بودن دادهها از طریق بازمهندسی فرایندها و بهپوی مستمر رفتارهاست، میتوان با خلاقیت، نوآوری، ابتکار و افزایش دانش وآگاهی و مهارتهای تازه، راهکارهای مناسبی برای بهرهبرداری از محدودیتها و افزایش بهره وری پیدا کرد.
ج_غلبه بر محدودیت:
گاهی میتوان با درایت و مدیریت درست محدودیتها را کاهش داد و یا آنها را برطرف کرد. همیشه محدودیتها ماندگار نیستند. محدودیت هم قابل تغییر است اما بهبود، اصلاح و رفع محدودیتها نیازمند برنامه ریزی مناسب و اجرای درست آنهاست.
د_آمادگی برای مقابله با محدودیت های جدید:
با کاهش و رفع محدودیتها، موانع، تنگناها و محرومیت ها مهار ،کنترل و غلبه بر آنها را بیابید و دنبال کنید. زندگی تکرار بسیاری از پدیده های مثبت و منفی و داشته ها و نداشته هاست. نه مغرور داشته هایتان شوید و نه مغلوب نداشته هایتان. انسان موفق کسی است که مدیریت محدودیت را جزئی از مدیریت عمر میداند و میپذیرد که با غلبه بر محدودیتهای گذشته، ممکن است با محدودیتهای جدیدی روبرو شود که خود نیازمند رویکرد و روشی متفاوت و مناسب هستند.
https://t.me/nivauniver
http://instagram.com/nivauniver
http://www.nivauniver.com
افراد شاد، موفق‌ترین‌ها در محیط کار هستند

شاد بودن نه تنها مراحل زندگی هر فرد را تحت تاثیرات مثبت قرار می‌دهد، بلکه در محیط کار نیز همین شاد بودن در بهتر انجام شدن کار نقش بسزایی دارد. بطوری که انرژی مثبتی که از یک فرد شاد انتقال می‌یابد اثرات معجزه آسایی دارد:

افراد شاد، بهتر از دیگران کار می‌کنند
افراد شاد، حامل پیام‌ها و رفتارهای شادی‌ بخش هستند و در محیط کار، روابط خوبی با همکاران دارند. در نتیجه:
• در کار گروهی، همکاری بهتری خواهند داشت.
• اگر مدیر باشند، روابط خوبی با کارکنان دارند.
• اگر در مشاغل اداری و خدماتی باشند، مشتریان راضی‌تر خواهند بود.
• اگر در بخش فروش باشند، میزان فروش بیش‌تری خواهند داشت.
افراد شاد، خلاق‌ترند

از نظر فرآیند شناختی، افراد شاد به لحاظ روانی، منعطف و گشوده‌‌ذهن بوده و تفکر خلاق دارند.
افراد شاد، به‌ جای آن‌ که مرتب شکایت کنند مشکلات را حل می‌‌کنند
وقتی شغل خود را دوست نداشته باشید، هر کپه‌ خاک به‌ نظر یک کوه می‌آید. دشوار است بتوانید هر مشکلی را بدون تلاش و فقط با نق‌زدن حل‌ کنید. شاد بودن موجب می‌شود که به مشکلات، از جنبه‌های مختلف بنگرید.

افراد شاد، انرژی بیشتری دارند
افراد شاد، از انرژی بیش‌تری برخوردارند و بهتر می‌توانند از عهده‌ کارها برآیند.

افراد شاد، خوش‌بین‌ترند

دکتر "مارتین سیلگمن" خوش‌بینی را روشی برای موفقیت و بهره‌وری بیش‌تر می‌داند.

افراد شاد، با انگیزه‌‌ترند
انگیزه‌‌ی کم به‌معنی بهره‌ وری پایین است. یکی از روش‌های مطمئن افزایش انگیزش در افراد، تقویت روحیه‌ شادابی در آنان است.
افراد شاد، کمتر بیمار می‌شوند
افراد غمگین، بیش‌تر مستعد افسردگی‌های شغلی هستند. نتایج مطالعه‌ای که در زمینه‌ی تأثیر فشارهای شغلی بر سلامت در میان بیش از ۲۰۰۰ نفر از پرستاران در "آمریکا" صورت‌ گرفت، نشان‌ داد پرستارانی که شغل خود را دوست ‌ندارند، بیش از دیگران در معرض ابتلا به سایر بیماری‌ها هستند و سلامت جسمی و روانی آنان، بیش‌تر از کم‌‌تحرکی و سیگارکشیدن، در معرض خطر می‌باشد.

افراد شاد، آموزش‌‌پذیرترند

وقتی شاد و در کمال آرامش هستید، ذهن‌تان برای یادگیری مطالب جدید، آماده‌تر است؛ درنتیجه بهره‌وری افزایش می‌یابد.

افراد شاد، کمتر نگران خطا کردن هستند؛ در نتیجه کمتر مرتکب خطا می‌شوند

وقتی در محیط کار، شاد هستید، خطاهای تصادفی، کمتر شما را دچار هراس می‌کند؛ به خودتان مسلط می‌شوید و از این خطا پند می‌آموزید و به کارتان ادامه می‌دهید، مسؤولیت خطا را پذیرفته، عذرخواهی کرده و آن را جبران می‌کنید. این نگرش همراه با آرامش، بدین معنی ا‌ست که احتمال بروز خطا را کم کرده‌اید.

افراد شاد، بهتر تصمیم می‌گیرند
روش‌های کاری افراد غمگین، حادثه‌ساز است چون تمرکز حواس کافی ندارند و احتمال اینکه آنی تصمیم‌ بگیرند زیاد است؛ برعکس، افراد شاد تصمیمات منطقی‌تری می‌گیرند و در کارشان همیشه اولويت بندي ميكنند.
https://t.me/nivauniver
http://instagram.com/nivauniver
http://www.nivauniver.com
هنر برخورد با آدم‌های غیرمنطقی!

آیا شما کار و حرفه‌ای دارید که لازمه آن سر و کله زدن با طیف وسیعی از ارباب رجوع و مردم است؟ آیا شده که هنگام انجام کار، با آدم‌های غیرمنطقی برخورد کنید که اعصابتان را به هم می‌ریزند؟ آیا شما هم جزو کسانی هستید که وقتی کسی حرف‌هایش بر پایه استدلال‌های منطقی نیست و چیزهای بی‌ربط را به هم مربوط می‌کند، اصطلاحا جوش می‌آورید و در حالی که ذاتا آدم صبوری هستید، به یک دیگ بخار تبدیل می‌شوید؟!

چه بخواهیم و چه نخواهیم، در زندگی خود به صورت رو در رو یا از راه دور با چنین آدم‌هایی سر و کار داریم و مجبور به تحملشان می‌شویم. ما در قبال این افراد رویکردهای مختلفی انتخاب می‌کنیم.
اما آیا دانش روانشناسی می‌تواند مقداری از رنج ما را کم کند؟ واقعیت این است که فهم و مدیریت این قبیل آدم‌ها یک مهارت و هنر است که در طی سال‌ها، برخی‌ها به تدریج و به صورت تجربی کسی می‌کنند.

در اینجا این آدم‌های غیرمنطقی را به دسته‌های زیر تقسیم می‌کنیم:

▪️آنهایی که استاد منحرف کردن موضوع گفتگو هستند، و دست آخر هم به شما می‌گویند که خود شما مشکل دارید و توانایی ارتباط و بحث‌تان پایین است!

▪️آنهایی که برداشت‌های اشتباه از حرف‌های شما می‌کنند.

▪️آنهایی که به هیچ حد و مرزی احترام نمی‌گذارند و از راه رفتن روی اعصاب شما لذت می‌برند.

▪️آنهایی که هیچگاه خودشان را جای شما نمی‌گذارند و از زاویه دید شما به قضایا نگاه نمی‌کنند.

▪️آنهایی که به صورت زبانی یا احساسی از شما سوء‌استفاده می‌کنند.

▪️آنهایی که حقایق را دستکاری‌شده ابراز می‌کنند و آنهایی که دروغگو هستند.

▪️آنهایی که بعد از گفتگو با آنها همیشه متوجه جنبه‌های منفی زندگی‌تان یا ناکامی‌هایتان می‌شوید و پس از اتمام صحبت با آنها، حس بدی نسبت به خودتان پیدا می‌کنید.

▪️آنهایی که با سکوت، نیشخند، کنایه‌ یا استدلال‌های غیرمنطقی، دیوانه‌تان می‌کنند.

▪️آنهایی که ظاهر معصوم و پاکی به خود می‌گیرند، اما همیشه به صورت مخفی نقشه‌ها و مقاصدشان را به آهستگی دنبال می‌کنند و به شما ضربه می‌زنند.

۶ ترفند ساده برای مدیریت و برخورد با آدم‌های غیرمنطقی

تا جایی که ممکن است، کمتر با این افراد برخورد داشته باشید: این راه حل البته پاک کردن صورت مسئله است، اما به شدت کارا است!

حمله زیرکانه متقابل: اگر نمی‌توانید از شر شخص آزاردهنده راحت شوید، کاری کنید که حواسش پرت شود و به فکر رود.
زرنگ باشید و مثلا با یادآوری یک خاطره ناخوشایند یا موفقیت حرفه‌ای رقیب اصلی او، یا یادآوری اینکه او می‌خواسته چه بشود و در عمل چیزی نشده، به کلی او را گیج کنید. البته باید هنرمند باشید و این کار را با خونسردی و در لفافه انجام بدهید.

بعضی از آدم‌ها ذاتا بدذات نیستند، اما سیستم فکری‌شان قابل اصلاح نیست؛ پس هنگام گفتگو با آنها می‌توانید بحث را از یک روال منطقی به یک روال احساسی تبدیل کنید.
مثلا وقتی نمی‌توانید به کارمند زیردست خودتان بفهمانید که از یک کار پرهیز کند و او حاضر به قبول اشتباه خود نیست، بگویید که او چقدر آدم پاک‌نیتی است و اگر کاری که شما می‌خواهید انجام ندهد، رقبای کاری او به سرعت از او پیشی خواهند گرفت.
زیاد و با حرارت صحبت نکنید و کم و گزیده سخن بگویید. این کار ضمن اینکه باعث می‌شود انرژی شما حفظ شود، سبب می‌شود به شدت برای فرد غیرمنطقی، جذابیت کمتری پیدا کنید و دیگر مورد هدف او قرار نگیرید.

اشتباه نکنید! شما نمی‌توانید با همه تلاش‌تان شخص غیرمنطقی را به جاده منطق بیاورید یا او را با زاویه دید خود آشنا کنید. پس آب در هاون نکوبید و شیوه دیگری انتخاب کنید.
شخص مورد نظر را در جمع گیر بیندازید! هنگام مکالمه دو نفره، شخص غیرمنطقی می‌تواند با استدلال‌های غیرمنطقی‌اش به شدت شما را آزار دهد، اما همین حرف‌های غیرمنطقی در جمع، مبدل به نقظه ضعف او می‌شوند و وقتی از هر سو شما مورد حمایت قرار بگیرید، دیگر جرأت هدف قرار دادن شما را پيدانخواهند كرد.
https://t.me/nivauniver
http://instagram.com/nivauniver
http://www.nivauniver.com