Dar Dast Goli Daram
Kourosh Yaghmaei
در دست گلی دارم، این بار که میآیم
کان را به تو بسپارم، این بار که میآیم
در بسته نخواهد ماند، بگذار کلیدش را
در دست تو بسپارم، این بار که میآیم
هم هرکس و هم هرچیز، جز عشق تو پالوده است
از صفحه پندارم، این بار که میآیم
ابرم همه بارانم، وی باغ گل افشانم!
جز بر تو نمیبارم، این بار که میآیم
خواهی اگرم سنجی، میسنج که جز مهرت
از هر چه سبک بارم، این بار که میآیم
سقفم ندهی باری، جایی بسپار، آری
در سایهی دیوارم، این بار که میآیم
زان بیهُشی سنگین، وان خواب غبارآگین
هشیارم و بیدارم، این بار که میآیم
باور کن از آن تصویر ـ آن خستگی، آن تخدیر ـ
بیزارم و بیزارم ، این بار که میآیم
دیروز بهل جانا! با تو همه از فردا
یک سینه سخن دارم، این بار که میآیم
#حسین_منزوی
#موسيقي_جمعه
@nikaeenschoolshz
کان را به تو بسپارم، این بار که میآیم
در بسته نخواهد ماند، بگذار کلیدش را
در دست تو بسپارم، این بار که میآیم
هم هرکس و هم هرچیز، جز عشق تو پالوده است
از صفحه پندارم، این بار که میآیم
ابرم همه بارانم، وی باغ گل افشانم!
جز بر تو نمیبارم، این بار که میآیم
خواهی اگرم سنجی، میسنج که جز مهرت
از هر چه سبک بارم، این بار که میآیم
سقفم ندهی باری، جایی بسپار، آری
در سایهی دیوارم، این بار که میآیم
زان بیهُشی سنگین، وان خواب غبارآگین
هشیارم و بیدارم، این بار که میآیم
باور کن از آن تصویر ـ آن خستگی، آن تخدیر ـ
بیزارم و بیزارم ، این بار که میآیم
دیروز بهل جانا! با تو همه از فردا
یک سینه سخن دارم، این بار که میآیم
#حسین_منزوی
#موسيقي_جمعه
@nikaeenschoolshz
Sarve Ravan (Tasnif Chahargah)
Salar Aghili
جانا هزاران آفرین بر جانت از سر تا قدم
صانع خدایی کاین وجود آورد بیرون از عدم
خورشید بر سرو روان دیگر ندیدم در جهان
وصفت نگنجد در بیان نامت نیاید در قلم
گفتم چو طاووسی مگر عضوی ز عضوی خوبتر
میبینمت چون نیشکر شیرینی از سر تا قدم
چندان که میبینم جفا امید میدارم وفا
چشمانت میگویند لا ابروت میگوید نعم
آخر نگاهی بازکن وانگه عتاب آغاز کن
چندان که خواهی ناز کن چون پادشاهان بر خدم
چون دل ببردی دین مبر هوش از من مسکین مبر
با مهربانان کین مبر لاتقتلوا صید الحرم
خار است و گل در بوستان هرچ او کند نیکوست آن
سهل است پیش دوستان از دوستان بردن ستم
او رفت و جان میپرورد این جامه بر خود میدرد
سلطان که خوابش میبرد از پاسبانانش چه غم
میزد به شمشیر جفا میرفت و میگفت از قفا
سعدی بنالیدی ز ما مردان ننالند از الم
#سعدی
سالار عقيلي
#موسيقي_جمعه
@nikaeenschoolshz
صانع خدایی کاین وجود آورد بیرون از عدم
خورشید بر سرو روان دیگر ندیدم در جهان
وصفت نگنجد در بیان نامت نیاید در قلم
گفتم چو طاووسی مگر عضوی ز عضوی خوبتر
میبینمت چون نیشکر شیرینی از سر تا قدم
چندان که میبینم جفا امید میدارم وفا
چشمانت میگویند لا ابروت میگوید نعم
آخر نگاهی بازکن وانگه عتاب آغاز کن
چندان که خواهی ناز کن چون پادشاهان بر خدم
چون دل ببردی دین مبر هوش از من مسکین مبر
با مهربانان کین مبر لاتقتلوا صید الحرم
خار است و گل در بوستان هرچ او کند نیکوست آن
سهل است پیش دوستان از دوستان بردن ستم
او رفت و جان میپرورد این جامه بر خود میدرد
سلطان که خوابش میبرد از پاسبانانش چه غم
میزد به شمشیر جفا میرفت و میگفت از قفا
سعدی بنالیدی ز ما مردان ننالند از الم
#سعدی
سالار عقيلي
#موسيقي_جمعه
@nikaeenschoolshz
Vaghte Doa
Alireza Eftekhari
خیز صبوحی کن و درده صلا
خیز که صبح آمد و وقت دعا
کوزه پر از می کن و در کاسه ریز
خیز مزن خنبک و خم برگشا
دور بگردان و مرا ده نخست
جان مرا تازه کن ای جانفزا
خیز که از هر طرفی بانگ چنگ
در فلک انداخت ندا و صدا
تنتن تنتن شنو و تن مزن
وقت تو خوش ای قمر خوشلقا
در سرم افکن می و پابند کن
تا نروم بیهده از جا به جا
زان کف دریاصفت دُرنثار
آب درانداز چو کشتی مرا
پاره چوبی بدم و از کفت
گشتهام ای موسی جان اژدها
عازر وقتم به دمت ای مسیح
حشر شدم از تک گور فنا
یا چو درختم که به امر رسول
بیخ کشان آمدم اندر فلا
هم تو بده هم تو بگو زین سپس
ای دهن و کف تو گنج بقا
خسرو تبریز توی شمس دین
سرور شاهان جهان علا
@nikaeenschoolshz
واحد #فرهنگی #مجتمع_آموزشی_نیک_آیین
#مولوی
#موسيقي_جمعه
خیز که صبح آمد و وقت دعا
کوزه پر از می کن و در کاسه ریز
خیز مزن خنبک و خم برگشا
دور بگردان و مرا ده نخست
جان مرا تازه کن ای جانفزا
خیز که از هر طرفی بانگ چنگ
در فلک انداخت ندا و صدا
تنتن تنتن شنو و تن مزن
وقت تو خوش ای قمر خوشلقا
در سرم افکن می و پابند کن
تا نروم بیهده از جا به جا
زان کف دریاصفت دُرنثار
آب درانداز چو کشتی مرا
پاره چوبی بدم و از کفت
گشتهام ای موسی جان اژدها
عازر وقتم به دمت ای مسیح
حشر شدم از تک گور فنا
یا چو درختم که به امر رسول
بیخ کشان آمدم اندر فلا
هم تو بده هم تو بگو زین سپس
ای دهن و کف تو گنج بقا
خسرو تبریز توی شمس دین
سرور شاهان جهان علا
@nikaeenschoolshz
واحد #فرهنگی #مجتمع_آموزشی_نیک_آیین
#مولوی
#موسيقي_جمعه
یاد باد آن که سَر کُوی تواَم منزل بود
حافظ با صدای شجریان
یاد باد آن که سرِ کویِ توام منزل بود
دیده را روشنی از خاکِ درت حاصل بود
راست چون سوسن و گل از اثرِ صحبتِ پاک
بر زبان بود مرا آن چه تو را در دل بود
دل چو از پیرِ خِرَد نَقلِ مَعانی میکرد
عشق میگفت به شرح آن چه بر او مشکل بود
آه از آن جور و تَطاول که در این دامگَه است
آه از آن سوز و نیازی که در آن محفل بود
در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز
چه توان کرد؟ که سعیِ من و دل باطل بود
دوش بر یادِ حریفان به خرابات شدم
خُمِ مِی دیدم، خون در دل و پا در گل بود
بس بِگَشتَم که بپرسم سببِ دردِ فِراق
مفتیِ عقل در این مسأله لایَعْقِل بود
راستی خاتمِ فیروزهٔ بواسحاقی
خوش درخشید ولی دولتِ مُستَعجِل بود
دیدی آن قهقههٔ کبکِ خرامان حافظ
که ز سرپنجهٔ شاهینِ قضا غافل بود
#حافظ
#موسيقي_جمعه
#معاونت_فرهنگی
@nikaeenschoolshz
دیده را روشنی از خاکِ درت حاصل بود
راست چون سوسن و گل از اثرِ صحبتِ پاک
بر زبان بود مرا آن چه تو را در دل بود
دل چو از پیرِ خِرَد نَقلِ مَعانی میکرد
عشق میگفت به شرح آن چه بر او مشکل بود
آه از آن جور و تَطاول که در این دامگَه است
آه از آن سوز و نیازی که در آن محفل بود
در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز
چه توان کرد؟ که سعیِ من و دل باطل بود
دوش بر یادِ حریفان به خرابات شدم
خُمِ مِی دیدم، خون در دل و پا در گل بود
بس بِگَشتَم که بپرسم سببِ دردِ فِراق
مفتیِ عقل در این مسأله لایَعْقِل بود
راستی خاتمِ فیروزهٔ بواسحاقی
خوش درخشید ولی دولتِ مُستَعجِل بود
دیدی آن قهقههٔ کبکِ خرامان حافظ
که ز سرپنجهٔ شاهینِ قضا غافل بود
#حافظ
#موسيقي_جمعه
#معاونت_فرهنگی
@nikaeenschoolshz