کاپیتان جیم تعظیم کوتاهی کرد و گفت: «خوش آمدی سال نو! دوستان من! برای همهی شما سال خوبی را آرزو میکنم. تمام اتفاقهای سال جدید برای ما عزیزند، چون کاپیتانِ بزرگ آنها را مقدر کرده و همهی ما بالاخره روزی در بندری شایسته، لنگر خواهیم انداخت.»
[آنیشرلی در خانهی رؤیاها، ال. ام. مونتگمری]
[آنیشرلی در خانهی رؤیاها، ال. ام. مونتگمری]
❤9👍1🕊1🤝1
یادداشتهای شبانه
بعضی کتابها هستن که موقع خوندنشون همهش از خودم میپرسم: «پس کِی تموم میشه؟». انگار تنها هدفم از خوندنشون اینه که اسمشون رو توی دفترچهم، جزو فهرستِ کتابهای خوندهشده بنویسم و بعد، برای همیشه فراموششون کنم... بعضی کتابها هم هستن که از همون جملهی…
۲۳ روز از شروع «هزار خورشید تابان» میگذره و توی این مدت فقط نصفش رو خوندهم. اما آیا به خاطر اینه که این کتاب به اندازهی کافی خوب نیست؟ نه، قطعاً کتاب خوبیه.
صرفاً دارم یکی از اون دورههای حادِ «رکودِ کتابخوانی» رو تجربه میکنم...
خلاصه که، سالی که نکوست از بهارش پیداست.
صرفاً دارم یکی از اون دورههای حادِ «رکودِ کتابخوانی» رو تجربه میکنم...
خلاصه که، سالی که نکوست از بهارش پیداست.
👍2😢2💔1
🌃 | «یه معمای قدیمی هست که میگه فرض کن توی یه جزیرهی دورافتاده هستی و فقط میتونی پنج تا کتاب داشته باشی، کدوم کتابها رو انتخاب میکنی؟ هیچوقت حتی تصورش رو هم نمیکردم که روزی واقعاً خودم به این معما گرفتار بشم... باورم نمیشه که دارم کابل رو ترک میکنم. من اینجا مدرسه رفتهم، اولین شغلم رو پیدا کردهم، توی همین شهر پدر شدهم. وقتی فکرش رو میکنم که به زودی زیر آسمونِ شهر دیگهای به خواب میرم، احساس عجیبی بهم دست میده...»
هزار خورشید تابان | خالد حسینی
🕊3
یادداشتهای شبانه
بعضی کتابها هستن که موقع خوندنشون همهش از خودم میپرسم: «پس کِی تموم میشه؟». انگار تنها هدفم از خوندنشون اینه که اسمشون رو توی دفترچهم، جزو فهرستِ کتابهای خوندهشده بنویسم و بعد، برای همیشه فراموششون کنم... بعضی کتابها هم هستن که از همون جملهی…
چقدر دردناکه...
دخترهایی که از کسب علم و آگاهی محروم شدهن... دخترهایی که بدون پوشیدن برقع و حضور یک مرد نمیتونن از خونه برن بیرون... دخترهایی که نمیتونن کار کنن...
چقدر دردناکه خوندن راجعبه سرنوشت تلخ مردم افغانستان.
دخترهایی که از کسب علم و آگاهی محروم شدهن... دخترهایی که بدون پوشیدن برقع و حضور یک مرد نمیتونن از خونه برن بیرون... دخترهایی که نمیتونن کار کنن...
چقدر دردناکه خوندن راجعبه سرنوشت تلخ مردم افغانستان.
عزیزه میگفت کاکا زمان هر روز چیزی به ما یاد میدهد، اکثر روزها خواندن و نوشتن، و بعضی روزها هم جغرافی، تاریخ، علوم و مطالبی دربارهی جانوران و گیاهان. و اضافه کرد: «ولی باید پردهها رو بکشیم که طالبان ما رو نبینند. کاکا زمان چندتا کاموا و میل بافتنی آماده و حاضر گذاشته که اگر بازرس طالبان اومد، زود کتابها رو قایم کنیم و مشغول بافتنیها بشیم.»
هزار خورشید تابان | خالد حسینی
💔7
اولین کتابهای چاپی (حدود ۵۷۰ سال قبل) اینطوری چاپ میشدن:
چاپخونهها یه عالمه مهرهی فلزی از همهی حروف داشتن. اونها برای چاپ کردن هر صفحه، مهرههای حروف رو طوری کنار هم میچیدن که محتوای اون صفحه رو درست کنن.
در واقع برای چاپ هر صفحه، مجبور بودن صدها مهرهی فلزی رو مرتب کنار هم قرار بدن. بعد، جوهر رو به اون مهرهها اضافه میکردن و مهرهها رو به کاغذها میفشردن تا حروف روی کاغذ ثبت شه. طبق همین فرآیند، از هر صفحه صدها نسخه چاپ میکردن.
با اینکه خیلی دشوار و عجیب بهنظر میآد، ولی همین روش چاپ کردن، نسبت به کتابهایی که پیش از اون همگی با دست و توسط کاتبها نوشته میشدن، یه انقلاب عظیم محسوب میشد! و همین موضوع هم باعث شد که کتاب خوندن به جای اینکه فقط در انحصار اندیشمندان باشه، در اختیار عموم مردم هم قرار بگیره. در واقع، این اتفاق به گسترش علم و دانش در غرب کمک زیادی کرد.
چاپخونهها یه عالمه مهرهی فلزی از همهی حروف داشتن. اونها برای چاپ کردن هر صفحه، مهرههای حروف رو طوری کنار هم میچیدن که محتوای اون صفحه رو درست کنن.
در واقع برای چاپ هر صفحه، مجبور بودن صدها مهرهی فلزی رو مرتب کنار هم قرار بدن. بعد، جوهر رو به اون مهرهها اضافه میکردن و مهرهها رو به کاغذها میفشردن تا حروف روی کاغذ ثبت شه. طبق همین فرآیند، از هر صفحه صدها نسخه چاپ میکردن.
با اینکه خیلی دشوار و عجیب بهنظر میآد، ولی همین روش چاپ کردن، نسبت به کتابهایی که پیش از اون همگی با دست و توسط کاتبها نوشته میشدن، یه انقلاب عظیم محسوب میشد! و همین موضوع هم باعث شد که کتاب خوندن به جای اینکه فقط در انحصار اندیشمندان باشه، در اختیار عموم مردم هم قرار بگیره. در واقع، این اتفاق به گسترش علم و دانش در غرب کمک زیادی کرد.
منبع: کتابِ «اینترنت با مغز ما چه میکند | نیکلاس کار»
پینوشت: تا اینجا کتابِ بسیار جالبی بوده :)
👌8👍2
یادداشتهای شبانه
Photo
طبق نتایج یک بررسی جدید در سال ۲۰۲۵، بیشترین استفادهای که کاربران از چتباتهایی مثل ChatGPT دارن، «تراپی و همراهی»ئه. در واقع خیلی از کاربران از هوش مصنوعی به عنوان رواندرمانگر شخصی استفاده میکنن.
البته تعامل عاطفی بین انسان و کامپیوتر پدیدهی کاملاً جدیدی نیست. جالبه بدونید که اولین نمونهی ابتدایی از چتبات حدود ۵۹ سال قبل، یعنی در سال ۱۹۶۶ به وجود اومد.
اون نمونهی ابتدایی، برنامهای به نامِ ELIZA بود. این برنامه تلاش میکرد تا پاسخهای یک رواندرمانگر با رویکرد راجرزی رو تقلید کنه و شبیه یک رواندرمانگر بهنظر برسه. علیرغم سادگی این برنامه، کسایی که باهاش چت میکردن، حس میکردن که واقعاً توسط این برنامه درک میشن. بعضی از روانشناسها میگفتن که این برنامه میتونه در آینده کمک بزرگی برای ارائهی خدمات رواندرمانی باشه، بهخصوص برای افرادی که به این خدمات دسترسی ندارن.
پیشبینی اون روانشناسها امروزه کموبیش درست از آب در اومده و خیلی از ما، عملاً از هوش مصنوعی برای تسکین ناراحتیهای روانشناختیمون استفاده میکنیم... پدیدهای که هنوز اثراتش در طولانیمدت مشخص نیست.
البته تعامل عاطفی بین انسان و کامپیوتر پدیدهی کاملاً جدیدی نیست. جالبه بدونید که اولین نمونهی ابتدایی از چتبات حدود ۵۹ سال قبل، یعنی در سال ۱۹۶۶ به وجود اومد.
اون نمونهی ابتدایی، برنامهای به نامِ ELIZA بود. این برنامه تلاش میکرد تا پاسخهای یک رواندرمانگر با رویکرد راجرزی رو تقلید کنه و شبیه یک رواندرمانگر بهنظر برسه. علیرغم سادگی این برنامه، کسایی که باهاش چت میکردن، حس میکردن که واقعاً توسط این برنامه درک میشن. بعضی از روانشناسها میگفتن که این برنامه میتونه در آینده کمک بزرگی برای ارائهی خدمات رواندرمانی باشه، بهخصوص برای افرادی که به این خدمات دسترسی ندارن.
نمونهای از گفتگو با ELIZA
-احساس ناراحتی میکنم.
-در مورد احساست بیشتر بهم بگو.
-ناراحتم چون با دوستم دعوام شد.
-دوستت؟
-آره، و بهش گفتم که دیگه نمیخوام هیچوقت باهاش حرف بزنم.
-واقعاً نمیخوای دیگه هیچوقت باهاش حرف بزنی؟
پیشبینی اون روانشناسها امروزه کموبیش درست از آب در اومده و خیلی از ما، عملاً از هوش مصنوعی برای تسکین ناراحتیهای روانشناختیمون استفاده میکنیم... پدیدهای که هنوز اثراتش در طولانیمدت مشخص نیست.
منابع:
۱. کتابِ «اینترنت با مغز ما چه میکند | نیکلاس کار»
۲. گزارش مؤسسهی HBR
❤5👌1
کلِ سال ذهنم پر از اسم کتابهاییه که دلم میخواد بخرمشون و هی به خودم میگم «الان نه، بعداً از نمایشگاه میخرمشون». حالا که وقت خریدن رسیده، بهطرز عجیبی ذهنم از اسم همهشون پاک شده. ضمناً، نصفِ بن دانشجوییم برای خریدن کتابی که اصلاً به فکر خریدنش نبودم، مصرف شد! (اون کتاب، کتابی نیست به جز «ژرمینال» اثر امیل زولا).
البته قیمت کتابها هم توی نخریدنشون بیتأثیر نیست. حتی با بُن دانشجویی و تخفیفِ نمایشگاه هم همچنان گرون بهنظر میآد همهچی!
خلاصه که اگه دوست داشتید بیاید بگید شما چه چیزهایی خریدید، چه چیزهایی میخواید بخرید یا اینکه چه کتابهایی رو پیشنهاد میکنید.✨
البته قیمت کتابها هم توی نخریدنشون بیتأثیر نیست. حتی با بُن دانشجویی و تخفیفِ نمایشگاه هم همچنان گرون بهنظر میآد همهچی!
خلاصه که اگه دوست داشتید بیاید بگید شما چه چیزهایی خریدید، چه چیزهایی میخواید بخرید یا اینکه چه کتابهایی رو پیشنهاد میکنید.✨
❤6👍2🤝1
مردی در تبعید ادبی
کامنت بذار یا تو کانالت کوت کن و بگو این روزها مشغول خوندن چه کتاب/کتابهایی هستی؟
در حال حاضر مشغول خوندنِ «ژرمینال» نوشتهی امیل زولا هستم؛ اولین کتاب نمایشگاه که به دستم رسید (امروز بالاخره همهی کتابها رسیدن!).
ژرمینال... داستان کارگران معدن زغالسنگ در فرانسهی صنعتی. روایت مردمی که هر روز با مرگ دستوپنجه نرم میکنن و پولی که در نهایت به دست میآرن حتی برای سیر کردن شکمشون هم کفایت نمیکنه... مردمی که زندگیهاشون غرق در سیاهیئه و اخلاقیات براشون بیمعنی شده.
یه کتاب با درونمایهی سیاسی-اجتماعی که نظام سرمایهداری رو مورد نقدِ جدی قرار میده و حاوی محتوای بهشدت آزاردهندهست. با این وجود، مدام ترغیبتون میکنه تا به خوندنش ادامه بدید.
بعضیها معتقدن که ژرمینال نسخهی بیرحمتر، خشنتر و بهشدت تاریکتر «بینوایان»ئه.
ژرمینال... داستان کارگران معدن زغالسنگ در فرانسهی صنعتی. روایت مردمی که هر روز با مرگ دستوپنجه نرم میکنن و پولی که در نهایت به دست میآرن حتی برای سیر کردن شکمشون هم کفایت نمیکنه... مردمی که زندگیهاشون غرق در سیاهیئه و اخلاقیات براشون بیمعنی شده.
یه کتاب با درونمایهی سیاسی-اجتماعی که نظام سرمایهداری رو مورد نقدِ جدی قرار میده و حاوی محتوای بهشدت آزاردهندهست. با این وجود، مدام ترغیبتون میکنه تا به خوندنش ادامه بدید.
بعضیها معتقدن که ژرمینال نسخهی بیرحمتر، خشنتر و بهشدت تاریکتر «بینوایان»ئه.
❤5
یادداشتهای شبانه
امروز بالاخره همهی کتابها رسیدن!
🌟 و این هم از کتابهای نمایشگاه!
به ضمیمیهی یک معرفی کوتاه از هر کتاب.
شمالوجنوب | الیزابت گسکل: یک عاشقانهی کلاسیک انگلیسی. جزو فهرستِ «۱۰۰۱ رمانی که باید قبل از مرگ بخوانید».
آن هنگام که نفس هوا میشود | پال کالانیتی: خودزندگینامهی غمانگیز یک دانشجوی پزشکی. برندهی بهترین کتاب خودزندگینامهی گودریدز.
کاش چیزی نمیماند جز لحظات شیرین | ویرژینی گریمالدی: یک رمان احساسی پرفروش فرانسوی، منتشرشده در سال ۲۰۲۰.
من پیغامرسانم | مارکوس زوساک: اثری از نویسندهی کتاب محبوب «کتابدزد». یک کتاب با شخصیت اصلی نوجوان و تمِ بلوغ.
ژرمینال | امیل زولا: یک کلاسیک ناتورالیستی فرانسوی سیاسی-اجتماعی.
مانایی | پیتر عطیه: کتابی جدید و جامع در زمینهی پزشکی که هدفش معرفی یک سبک زندگی سالم در تمام ابعاد زندگی و پیشگیری از بیماریهاست.
زندگی و مرگ شهردار کاستربریج | تامس هاردی: یک کلاسیک انگلیسی و جزو فهرست «۱۰۰۱ رمانی که باید قبل از مرگ بخوانید».
به ضمیمیهی یک معرفی کوتاه از هر کتاب.
شمالوجنوب | الیزابت گسکل: یک عاشقانهی کلاسیک انگلیسی. جزو فهرستِ «۱۰۰۱ رمانی که باید قبل از مرگ بخوانید».
آن هنگام که نفس هوا میشود | پال کالانیتی: خودزندگینامهی غمانگیز یک دانشجوی پزشکی. برندهی بهترین کتاب خودزندگینامهی گودریدز.
کاش چیزی نمیماند جز لحظات شیرین | ویرژینی گریمالدی: یک رمان احساسی پرفروش فرانسوی، منتشرشده در سال ۲۰۲۰.
من پیغامرسانم | مارکوس زوساک: اثری از نویسندهی کتاب محبوب «کتابدزد». یک کتاب با شخصیت اصلی نوجوان و تمِ بلوغ.
ژرمینال | امیل زولا: یک کلاسیک ناتورالیستی فرانسوی سیاسی-اجتماعی.
مانایی | پیتر عطیه: کتابی جدید و جامع در زمینهی پزشکی که هدفش معرفی یک سبک زندگی سالم در تمام ابعاد زندگی و پیشگیری از بیماریهاست.
زندگی و مرگ شهردار کاستربریج | تامس هاردی: یک کلاسیک انگلیسی و جزو فهرست «۱۰۰۱ رمانی که باید قبل از مرگ بخوانید».
❤9
سومین کتابِ امسال که موفق شدم تا آخر بخونمش؛ «بابا لنگدراز».✨
کتابی شیرین، خوشخوان و جذاب که به دلم نشست و از چیزی که اولش به نظر میرسید، دوستداشتنیتر بود.
دنبال یه کتابِ حالخوبکن، کوتاه و راحتخوان برای «این روزها» میگشتم و این کتاب همون چیزی بود که میخواستم... تجربهای نیست که خیلی «عمیق» باشه، ولی بهعنوان یه کتاب سبک میون کتابهای سنگینتر -که فعلاً سهتاشون رو نصفه رها کردهم- گزینهی خوبیه :)
کتابی شیرین، خوشخوان و جذاب که به دلم نشست و از چیزی که اولش به نظر میرسید، دوستداشتنیتر بود.
دنبال یه کتابِ حالخوبکن، کوتاه و راحتخوان برای «این روزها» میگشتم و این کتاب همون چیزی بود که میخواستم... تجربهای نیست که خیلی «عمیق» باشه، ولی بهعنوان یه کتاب سبک میون کتابهای سنگینتر -که فعلاً سهتاشون رو نصفه رها کردهم- گزینهی خوبیه :)
❤10
موقعی که درگیر درسها بودم، همهش میرفتم سراغ خوندن کتابهای راحتخوان و کوتاه و به خودم میگفتم تابستون، تابستون بالاخره میرم سراغ اون کتابهای قطور سنگین و شاهکارهای ادبی.
حالا تابستونه و دارم چی میخونم؟ :))
حالا تابستونه و دارم چی میخونم؟ :))
پینوشت: صفحهای از رمانِ فرانسویِ «کاش چیزی نمیماند جز لحظات شیرین»؛ بعضی صفحاتش حاوی چت شخصیتها با همدیگهست!
😁3👌3😍2
برای ایام محرم، دنبال یک تجربهی معنوی بودم. تصمیم گرفتم بالاخره «آنسوی مرگ» رو بخونم... کتابی که یکسال از خریدنش میگذشت، شکوتردید زیادی نسبت بهش داشتم و نمیدونستم بالاخره کِی قراره سراغش برم.
و نتیجه چی شد؟ بیش از ۳۰۰ صفحه رو پشتسرهم خوندم تا زمانی که به پایان رسید. و الان؟ هیجانزده و شگفتزدهام!
این کتاب در واقع متن مصاحبه با سه نفر از تجربهگرانِ «تجربهی نزدیک به مرگ» هست. مدتهاست که به این دست تجربیات علاقهی زیادی دارم و علاقه دارم تا حرفهای تجربهگرها رو بشنوم؛ از تلویزیون، یوتیوب و کتابها. بااینحال باید بگم که این کتاب نهتنها با سایر تجربههایی که قبلاً شنیده بودم هماهنگی داشت، بلکه یک سروگردن بالاتر و خاصتر بود. میتونم بگم که مشابهش رو جای دیگهای ندیده بودم و درعینحال به دلایل متعددی، به حقیقی بودنش باور دارم.
این کتاب رو به افرادی پیشنهاد میکنم که اولاً به عالم غیب و زندگی پس از مرگ باور دارن و دوماً با تجربیات نزدیک به مرگ، آشنایی [و علاقهی] زیادی دارن. در غیر این صورت، بعید میدونم خوندنش مفید واقع بشه. اما اگه هر دو شرط براتون صدق میکنه، بخونیدش تا حیرتزدهتون کنه.
و نتیجه چی شد؟ بیش از ۳۰۰ صفحه رو پشتسرهم خوندم تا زمانی که به پایان رسید. و الان؟ هیجانزده و شگفتزدهام!
این کتاب در واقع متن مصاحبه با سه نفر از تجربهگرانِ «تجربهی نزدیک به مرگ» هست. مدتهاست که به این دست تجربیات علاقهی زیادی دارم و علاقه دارم تا حرفهای تجربهگرها رو بشنوم؛ از تلویزیون، یوتیوب و کتابها. بااینحال باید بگم که این کتاب نهتنها با سایر تجربههایی که قبلاً شنیده بودم هماهنگی داشت، بلکه یک سروگردن بالاتر و خاصتر بود. میتونم بگم که مشابهش رو جای دیگهای ندیده بودم و درعینحال به دلایل متعددی، به حقیقی بودنش باور دارم.
این کتاب رو به افرادی پیشنهاد میکنم که اولاً به عالم غیب و زندگی پس از مرگ باور دارن و دوماً با تجربیات نزدیک به مرگ، آشنایی [و علاقهی] زیادی دارن. در غیر این صورت، بعید میدونم خوندنش مفید واقع بشه. اما اگه هر دو شرط براتون صدق میکنه، بخونیدش تا حیرتزدهتون کنه.
❤8👌4👍2❤🔥1
همیشه شک داشتم که آیا میتونم با ژانرِ «معمایی-جنایی» ارتباط برقرار کنم یا نه. در واقع، کتابهای زیاد یا بهاندازهی کافی قوی توی این سبک نخونده بودم و دنبال یه انتخاب بهتر میگشتم. و چه انتخابی بهتر از خوندن کتابهای ملکهی جنایت، بانو آگاتا کریستی!
تنها کتابی که از آگاتا کریستی داشتم، کتابِ «جنایت مرموز» یا همون «ماجرای اسرارآمیز در استایلز» بود. این کتاب بسیار قدیمیِ چاپِ سال ۱۳۷۲ رو دو سال پیش از یه حراجی خریده بودم و بالاخره، امروز صبح شروعش کردم و امشب هم به پایان رسید.
کتابِ سرگرمکنندهای بود. در واقع، بیشتر شبیه چیدن یه پازل هزارتکه بود. هر چی که میگذشت، جزئیات صحنهی قتل بیشتر میشد و حدس زدن قاتل واقعی، سختتر!
با خوندنش متوجه شدم که احتمالاً ژانر معمایی چندان سلیقهی من نیست؛ و بعید میدونم دوباره کتابی با این سبک بخونم... مثل بقیهی کتابهای معمایی که قبلاً خونده بودم، اونقدری که باید از خوندنش و حل کردن معماها لذت نبردم و پایانش هم با وجود غیرمنتظره بودنش، هیجانزدهم نکرد.
اما بیتردید، این کتاب در سبک خودش بسیار هنرمندانه نوشته شده و صرفاً مخاطبِ خاص خودش رو میخواد.
تنها کتابی که از آگاتا کریستی داشتم، کتابِ «جنایت مرموز» یا همون «ماجرای اسرارآمیز در استایلز» بود. این کتاب بسیار قدیمیِ چاپِ سال ۱۳۷۲ رو دو سال پیش از یه حراجی خریده بودم و بالاخره، امروز صبح شروعش کردم و امشب هم به پایان رسید.
کتابِ سرگرمکنندهای بود. در واقع، بیشتر شبیه چیدن یه پازل هزارتکه بود. هر چی که میگذشت، جزئیات صحنهی قتل بیشتر میشد و حدس زدن قاتل واقعی، سختتر!
با خوندنش متوجه شدم که احتمالاً ژانر معمایی چندان سلیقهی من نیست؛ و بعید میدونم دوباره کتابی با این سبک بخونم... مثل بقیهی کتابهای معمایی که قبلاً خونده بودم، اونقدری که باید از خوندنش و حل کردن معماها لذت نبردم و پایانش هم با وجود غیرمنتظره بودنش، هیجانزدهم نکرد.
اما بیتردید، این کتاب در سبک خودش بسیار هنرمندانه نوشته شده و صرفاً مخاطبِ خاص خودش رو میخواد.
👌4🤝1
«یکی از کتابها را برداشتم ورق زدم، و بر خلاف میلم، شروع کردم به خواندن عبارتهایی که معلوم نبود کِی، زیرشان خط کشیده بودم. چرا دور برخی از کلمهها دایره کشیده بودم؟ چه چیز باعث شده بود کنار یک عبارت علامت تعجب بگذارم؟ اینکه قصد و منظور نویسنده چه بوده برایم اهمیتی نداشت. چیزی که برایم مهم بود پیدا کردن خودم بود: اینکه در گذشته چه فکرها و نظراتی داشتم و چه به نظرم درست بوده و چه غلط، میخواستم خودِ در حال بلوغم را کشف کنم...»
-بریدهای از کتابِ «بندها»؛ دومنیکو استارنونه.
❤7
یادداشتهای شبانه
«یکی از کتابها را برداشتم ورق زدم، و بر خلاف میلم، شروع کردم به خواندن عبارتهایی که معلوم نبود کِی، زیرشان خط کشیده بودم. چرا دور برخی از کلمهها دایره کشیده بودم؟ چه چیز باعث شده بود کنار یک عبارت علامت تعجب بگذارم؟ اینکه قصد و منظور نویسنده چه بوده برایم…
این رو که خوندم، فکر کردم که کاش چیزهای بیشتری توی کتابها بنویسم. بعدها، همین نوشتهها و یادداشتها ارزششون از خودِ کتابها بیشتر میشه... ردپاهایی از خودِ قدیمیمون. بخشهای از وجودمون که لابهلای صفحات کتابها به جا میذاریم...
👍6❤1
رمانِ کوتاه «سونات کرویتسر» رو امروز تموم کردم. اولین اثری بود که از جنابِ تولستوی میخوندم. و باید بگم که داستان حیرتانگیزی بود.
با اینکه حدود ۱۰۰ صفحه بیشتر نبود، اما احساسات بسیار گوناگون و ضدونقیضی رو در من به وجود آورد. یهجاهایی از داستان، چنان تحملش سخت میشد که میخواستم برای همیشه نصفه رهاش کنم. و یهجاهایی هم چنان جذاب میشد که کنار گذاشتنش غیرممکن بود.
این رمانِ کوتاه اوج افراطی بودن دیدگاههای تولستوی نسبت به مسائل زناشویی و ازدواج رو نشون میداد. دیدگاههای آرمانگرایانهی مسیحی و وسواسگونه که هر خوانندهای رو به تعجب میاندازه.
«سونات کرویتسر» داستانی عمیقاً فلسفی، روانکاوانه، بسیار شوکهکننده و بهطرز بیمارگونهای عاشقانه بود. داستانی که فقط نویسندهای با نبوغ بالا که درعینحال دچار بحرانهای عمیق وجودی و روانی شده باشه، از پسِ نوشتنش بر میآد.
پیشنهاد میکنم در حین خوندنش صبور باشید و تا آخر بخونیدش چون ارزشش رو داره؛ (و از هرگونه پرت کردن کتاب از پنجره خودداری کنید).
با اینکه حدود ۱۰۰ صفحه بیشتر نبود، اما احساسات بسیار گوناگون و ضدونقیضی رو در من به وجود آورد. یهجاهایی از داستان، چنان تحملش سخت میشد که میخواستم برای همیشه نصفه رهاش کنم. و یهجاهایی هم چنان جذاب میشد که کنار گذاشتنش غیرممکن بود.
این رمانِ کوتاه اوج افراطی بودن دیدگاههای تولستوی نسبت به مسائل زناشویی و ازدواج رو نشون میداد. دیدگاههای آرمانگرایانهی مسیحی و وسواسگونه که هر خوانندهای رو به تعجب میاندازه.
«سونات کرویتسر» داستانی عمیقاً فلسفی، روانکاوانه، بسیار شوکهکننده و بهطرز بیمارگونهای عاشقانه بود. داستانی که فقط نویسندهای با نبوغ بالا که درعینحال دچار بحرانهای عمیق وجودی و روانی شده باشه، از پسِ نوشتنش بر میآد.
پیشنهاد میکنم در حین خوندنش صبور باشید و تا آخر بخونیدش چون ارزشش رو داره؛ (و از هرگونه پرت کردن کتاب از پنجره خودداری کنید).
😁4👌1
یادداشتهای شبانه
رمانِ کوتاه «سونات کرویتسر» رو امروز تموم کردم. اولین اثری بود که از جنابِ تولستوی میخوندم. و باید بگم که داستان حیرتانگیزی بود. با اینکه حدود ۱۰۰ صفحه بیشتر نبود، اما احساسات بسیار گوناگون و ضدونقیضی رو در من به وجود آورد. یهجاهایی از داستان، چنان…
«مرگ ایوان ایلیچ» -داستان کوتاه دیگهای از تولستوی- رو هم امروز به پایان رسوندم. بهنظر میرسه که این داستان از نظر محتوا، مکمل خیلی خوبی برای «سونات کرویتسر» به حساب میآد.
این دو داستان دو روی یه سکهن. شخصیت اصلیهای هر دو، مردهای میانسالِ ثروتمند، شایسته و درعینحال آشفتهای هستن که در حقیقت بحرانهای وجودی خودِ تولستوی رو بازتاب میکنن.
و عصارهی هر دو داستان یک چیزه؛ اینکه زندگیای که صرفاً برپایهی تجملات، مادیگرایی و لذتهای دنیوی بنا شده باشه، محکوم به سقوط و شکسته.
تولستوی توی هر دو داستان به خوبی نشون داده که عاقبتِ زندگی بدون معنا و هدف والاتر چه خواهد شد:
در «سونات کرویتسر» ماجرای ناخوشایند ازدواجی رو شرح میده که صرفاً براساس زیباییهای ظاهری، ثروت و شرافت خانوادگی اتفاق افتاده بوده.
و در «مرگ ایوان ایلیچ» عمقِ پوچ بودن زندگی مردی رو به تصویر میکشه که جز کسب مقام و ثروت و دارایی بیشتر، هیچ هدفی در زندگیش نداشته و خیلی دیر متوجه این موضوع میشه.
پیشنهاد میکنم حتماً این دو داستان رو در کنار هم بخونید. و اگه خواستید فقط یکی رو بخونید، پیشنهاد من بیتردید «سونات کرویتسر» هست.
این دو داستان دو روی یه سکهن. شخصیت اصلیهای هر دو، مردهای میانسالِ ثروتمند، شایسته و درعینحال آشفتهای هستن که در حقیقت بحرانهای وجودی خودِ تولستوی رو بازتاب میکنن.
و عصارهی هر دو داستان یک چیزه؛ اینکه زندگیای که صرفاً برپایهی تجملات، مادیگرایی و لذتهای دنیوی بنا شده باشه، محکوم به سقوط و شکسته.
تولستوی توی هر دو داستان به خوبی نشون داده که عاقبتِ زندگی بدون معنا و هدف والاتر چه خواهد شد:
در «سونات کرویتسر» ماجرای ناخوشایند ازدواجی رو شرح میده که صرفاً براساس زیباییهای ظاهری، ثروت و شرافت خانوادگی اتفاق افتاده بوده.
و در «مرگ ایوان ایلیچ» عمقِ پوچ بودن زندگی مردی رو به تصویر میکشه که جز کسب مقام و ثروت و دارایی بیشتر، هیچ هدفی در زندگیش نداشته و خیلی دیر متوجه این موضوع میشه.
پیشنهاد میکنم حتماً این دو داستان رو در کنار هم بخونید. و اگه خواستید فقط یکی رو بخونید، پیشنهاد من بیتردید «سونات کرویتسر» هست.
👌4❤🔥1❤1
مجموعهی سه داستان کوتاه از تولستوی شاملِ «سونات کرویتسر»، «مرگ ایوان ایلیچ» و «بابا سرگئی» رو کامل خوندم و این کتاب ارزشمند به پایان رسید.
من این کتاب رو از یه حراجیِ عجیب کتابهای دستدوم خریدم. میزی بود پر از کتابهایی که بهطور آشفته و درهموبرهم روی هم قرار گرفته بودن و فروشنده مدام میگفت: «جلدی فقط ۲۰ هزارتومن» و مردم به امید پیدا کردن کتابهای دلخواه، در جستوجو بودن.
منم این کتاب رو پیدا کردم، کتابی که فقط به خاطر نام پرآوازهی نویسندهش خریدمش و تا مدتها توی قفسهی کتابهام خوندهنشده باقی موند. و حالا؟ از خوندنش خیلی خوشحالم!
چند نکته.
نکتهی اول: ترجمهی «کاظم انصاری» واقعاً خوب بود و پیشنهادش میکنم. در واقع، علاقهمند شدم که سایر ترجمههای این مترجم رو هم بخونم.
نکتهی دوم: در کنار خوندن این داستانها، حتماً راجعبه زندگیِ خود تولستوی و اینکه این داستانها رو در چه دورهای از زندگیش نوشته، تحقیق کنید. خیلی به فهم بهتر داستانها کمک میکنه.
امیدوارم که در آینده آثار بیشتری از تولستوی بخونم؛ مخصوصاً «آنا کارنینا».
من این کتاب رو از یه حراجیِ عجیب کتابهای دستدوم خریدم. میزی بود پر از کتابهایی که بهطور آشفته و درهموبرهم روی هم قرار گرفته بودن و فروشنده مدام میگفت: «جلدی فقط ۲۰ هزارتومن» و مردم به امید پیدا کردن کتابهای دلخواه، در جستوجو بودن.
منم این کتاب رو پیدا کردم، کتابی که فقط به خاطر نام پرآوازهی نویسندهش خریدمش و تا مدتها توی قفسهی کتابهام خوندهنشده باقی موند. و حالا؟ از خوندنش خیلی خوشحالم!
چند نکته.
نکتهی اول: ترجمهی «کاظم انصاری» واقعاً خوب بود و پیشنهادش میکنم. در واقع، علاقهمند شدم که سایر ترجمههای این مترجم رو هم بخونم.
نکتهی دوم: در کنار خوندن این داستانها، حتماً راجعبه زندگیِ خود تولستوی و اینکه این داستانها رو در چه دورهای از زندگیش نوشته، تحقیق کنید. خیلی به فهم بهتر داستانها کمک میکنه.
امیدوارم که در آینده آثار بیشتری از تولستوی بخونم؛ مخصوصاً «آنا کارنینا».
👍4❤2