نشر نی
10.4K subscribers
6.18K photos
250 videos
479 files
3.61K links
www.nashreney.com :وب‌سایت

اینستاگرام: Instagram.com/nashreney

تهران، خیابان فاطمی، خیابان رهی معیری، نبش خیابان فکوری، شماره ۲۰
تلفن دفتر نشر: ۸۸۰۲۱۲۱۴
تلفن واحد فروش: ۸۸۰۰۴۶۵۸
ایمیل: info@nashreney.com
Download Telegram

منتشر شد

رُنه و مادلِن
امیل زولا
ترجمه‌ی نگار یونس‌زاده
از مجموعه‌ی جهان نمایش

انگار در درون من دو زن هست: یک زن مسن و آرام که رؤیای زندگی در اتاقی دربسته را می‌بیند با مبلمانی قدیمی، زندگی‌ای تماماً وقف انجام وظیفه، و یک زن خیلی جوان که جانش به لب رسیده، علیه خودش و دیگران طغیان کرده و دلش می‌خواهد وسط بلبشوی دنیا گم بشود و سرمست باشد و خودش را بسپارد دست ناشناخته‌ها. (از صفحه‌ی ۶۹ کتاب)

🔸جهان نمایش مجموعه‌ای است از متن‌هایی که برای صحنه‌ی نمایش یا درباره‌ی آن نوشته شده‌اند. انواع نمایش‌نامه، چه برای اجرا و چه صرفاً برای خوانده شدن، از جمله نمایش‌نامه‌هایی با اقتباس از آثار ادبی یا سینمایی، و نیز متن‌های نظری در حوزه‌ی درام و نقد آثار نمایشی، در این مجموعه جای می‌گیرند.

◀️ تاکنون ۵۲ عنوان از این مجموعه منتشر شده است.

▫️بخشی از کتاب

ارسال رایگان به سراسر کشور: www.nashreney.com
‌‌
‌‌‌‌ما در نشر نی به سوگ دوست و همکار نازنین‌مان معصومه موسوی نشسته‌ایم.
معصومه‌‌ی عزیزمان با رفتن ناگهانی‌اش همه‌ی ما را در بهت و اندوه فرو برد. داغش تا ابد به دل و جان ما می‌ماند.

‌‌مراسم ترحیم دوست و همکار عزیزمان، معصومه موسوی، دبیر تحریریه‌ی نشر نی، روز دوشنبه ۲۰ شهریور ساعت ۱۴:۳۰ تا ۱۶ در مسجد الزهرا واقع در شهرک غرب، خیابان هرمزان برگزار خواهد شد.


‌‌مرگ خواهد آمد و با چشمان تو خواهد نگریست
مرگی که از صبح تا شب با ماست،
بی‌خواب و
گنگ مانند افسوسی‌ قدیمی
یا معصیتی‌ جاهلانه.
چشمانت واژه‌ای تهی خواهد بود،
فریادی فرونشانده و سکوتی.
بدین‌‌سان هر روز صبح می‌بینی‌اش
وقتی تنها خم می‌شوی رو به آینه،
آی امید گرامی
ما نیز آن روز خواهیم دانست
که زندگی و نیستی تویی.
مرگ هر کس را به چشمی می‌نگرد.
مرگ خواهد آمد و با چشمان تو خواهد نگریست
مانند پایان یافتن معصیتی خواهد بود و
دیدار چهره‌ای مرده
که از آینه پدیدار می‌شود،
مانند گوش سپردن به لب‌های بسته‌ای که سخن می‌گویند.
و ما در سکوت فرو خواهیم رفت.

«‌‌وایِ من، وایِ من، دلی شکسته دارم و چشمی به خون نشسته
وایِ من که این نگون‌بختی زنجیری است به پا و دست
که گردش ایامش از هم نخواهند گسست
به تسلای اندوه و عذاب من کلامی نمی‌یابی
حالیا زخم‌ها به اشک بشویید و راه خانه بگیرید
به یاری برآیید و با من فغان برآرید
فغان برآرید و بر سینه بکوبید
اشک بیفشانید و به مویه‌مویه موی سپید از سر بکَنید
جامه بر تن بردرید به زاری
باشد که این زاری کوی و برزن بگیرد
آهسته آهسته، ای آن که گریان می‌روی
سر بیفراز و غریو اندوه به آسمان بردار.»

‌‌‌آیسخولوس، ترجمه‌ی عبدالله کوثری

نقاشی اثر کاراواجو، ۱۶۰۶

‌مگر غم رنگ دارد؟ آری، مال من داشت. این بار غم من سرخ‌گونه به رنگ آسمان بود و همچون فلز گداخته‌ای، همچون سرب مذابی بر جانم فرو می‌ریخت. از سوزش آن، فریاد برآوردم. این نخستین بار بود که زندگی مرا می‌سوزاند.

در فاصله‌ی دو نقطه؛ ایران درّودی
نقاشی: گر گرفته، ایران درّودی

‌این خیل که به سوگش می‌خوانی
نه ناموخته‌ست و نه بیگانه با اشک
سالیان درازست که جویبارهایی از اشک ما جاری‌ست
نه یک روزمان بی‌اندوه گذشت و نه یک شب‌مان
از ماتمی نو به نو تهی بود
پس باز و باز شیون و زاری
و باز و باز کوفتن بر سینه‌ها
اکنون ای شهبانوی آزردهٔ تقدیر
آموزگار ما باش و سوگ سالار ما
و ما گوش به فرمانت می‌نهیم
گرچه خود رسم و راه شیون و افغانِ نومیدوار را نیک آموخته‌ایم.

زنان تروا، سنکا، ترجمهٔ عبدالله کوثری
تصویر: بخشی از نقاشی پی‌یتا، آنگران کارتون، ۱۴۵۵

‌نشر نی درگذشت نابهنگام مترجم جوان، نیما حضرتی، را به جامعه‌ی فرهنگی و ادبی ایران و بستگان او تسلیت می‌گوید.
نیما حضرتی، متولد سال ۱۳۶۴، مترجم آثار ادبی و نمایشی شاخصی بود از جمله: مجموعه داستان‌های «قصه‌های آشوب» و «قصه‌های جنگ» اثر جوزف کنراد، رمان‌های «آقای کوئین مرموز»، «آواز قو» و «شبح مرگ بر فراز نیل» اثر آگاتا کریستی و نمایشنامه‌های‌ «حلقه» و «پنلوپه» اثر سامرست موآم و «اما و جین آستین» اثر مارتین میلار و دون مکیچان.

‌‌فرد سوگوار از لحاظ ذهنی رنج می‌کشد، رنج و دردی که نیازمند بروز و بیرون‌ریزی است. احساس می‌کند بار غصه‌ای بر دوش دارد، سر و دست و پایش سنگین است؛ نیرویش، شجاعتش و اشتیاقش برای همه‌چیز از میان رفته است. از غذاخوردن بیزار است، غذا راه گلویش را می‌بندد و هضم خوبی ندارد. همه‌چیز، انگار که از پشت حجابی دیده شود، پوچ و توخالی به نظر می‌آید؛ چشم‌ها در فضا خیره می‌مانند، صدا خفه و خاموش می‌شود و پاها با احتیاط قدم برمی‌دارند. فکر کاملاً درگیر فرد متوفی است؛ چشم او را می‌جوید و می‌خواهد تا آن‌جا که ممکن است در خاطر حفظش کند؛ بارها قدم‌ها به‌سوی جسد کشیده می‌شوند. هرگاه دنیای بیرون خود را به فرد سوگوار تحمیل کند، سوگ دوباره با صدایی بلند بیرون می‌ریزد، همان‌گونه که هنگام خاکسپاری روی می‌دهد. وقتی خاکسپاری هم تمام می‌شود، سوگوار آشکارا احساس رهایی می‌کند.

از کتابِ «هستی»
ویراستاران: رولو می، ارنست انجل و هانری ف النبرگر
ترجمۀ سپیده حبیب

نقاشی: سوگواری، اثر ژول شارل بوکه، ۱۹۰۳
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ملانکولی واژه‌ای نیست که ورد زبان همه باشد. اما باید بیشتر به آن توجه کنیم و حتی هرازگاهی به دنبال آن باشیم. ملانکولی نوعی غم و ناراحتی است که زمانی پدید می‌آید که ما این حقیقت را بپذیریم که زندگی ذاتاً دشوار است و رنج و ناامیدی بخش‌های اصلی تجربهٔ جهانی است. ملانکولی اختلال نیست که به درمان نیاز باشد. جامعهٔ مدرن تمایل دارد بر شادی و نشاط تأکید کند، اما باید بپذیریم که در بیشتر موارد، واقعیت دربارهٔ غم و از دست دادن است. زندگی خوب زندگی‌ای نیست که در برابر حزن مصون باشد، بلکه در آن رنج به رشد به ما کمک می‌کند. ملانکولی واژه‌ای است که کمتر به کار برده می‌شود. معنایش ناگوار و فلاکت‌بار نیست. بدان معناست که بدون خشم این حقیقت را درک کنید که دنیا پر از حرص وحماقت است و به ندرت می‌توان آرامش درونی پیدا کرد؛ این‌که زندگی آسوده با کسانی که دوستشان داریم دشوار است؛ این‌که داشتن شغلی که هم از نظر مالی رضایت‌بخش باشد و هم از نظر اخلاقی تعالی‌بخش باشد، غیرمعمول است؛ این‌که بسیاری از افراد شایسته، روزگار بسیار سختی می‌گذرانند.


ویدئو از وب‌سایت: The School of Life
ترجمهٔ ماهرخ همتی
تهیه و تنظیم: نشر نی
اندوه تماشا
قراری در سوگ مرحوم دکتر معصومه موسوی

با حضور و صحبتِ

مصطفی ملکیان (استاد فلسفه اخلاق)
حسین مصباحیان (استاد و پژوهشگر فلسفه)
علی‌اکبر احمدی افرمجانی (استاد و پژوهشگر فلسفه)
محمد راغب (استاد ادبیات فارسی)

دوشنبه سوم مهر ۱۴۰۲
ساعت ۱۸:۳۰

خیابان انقلاب، خیابان وصال شیرازی، کوچه نایبی، پلاک ۲۳، باشگاه اندیشه، شبستان اندیشه

#اندوه_تماشا #معصومه‌موسوی #باشگاه_اندیشه
@bashgahandishe

‌شکمم هر روز کلان‌تر می‌شد و مریم هم سرزدن‌ها‌‌یش را بیشتر کرده بود. همراه مریم چند دست لباس کوچک خریدیم. گاهی فکر می‌کردم شاید تمام این‌ها‌‌ خواب و خیال باشد و در شکمم هواست که هر روز حجم می‌گیرد. ذوق و اشتیاقم را در کنار مریم می‌توانستم نشان دهم. مریم نگاهم می‌کرد و صدقه‌‌ام می‌رفت. او چندین بار این حس را تجربه کرده بود، به گمانم برایش تکراری شده بود.
«نِه! هر شکمی که زن می‌زاید، برایش یک امید و خوشی است. حس مادرانه چیزی نیست که تکراری شود.»
وقتی فهیم را در بغلم ماندند، هنوز هم باور نمی‌کردم مادر شده‌ام. مریم مدام سر فهیم را نوازش می‌کرد و می‌بوسیدش. فهیم یک‌ماهه نشده بود که خواهر مریم از دنیا رفت و ماندن من در آن‌جا روی خوشی نداشت. چند وقتی را در آپارتمان کوچکی به سر بردم. هرچه مریم برای مرگ تنها‌ خواهرش گریان می‌کرد، من بیشتر فهیم را در بغلم می‌فشردم. تازه فهمیده بودم مرگ عزیز یعنی چه.

از رمانِ «نه مثل دایی یغما»
نوشته‌ی زهرا نوری

عکس از اریک لافورگ

‌نشر نی برگزار می‌کند:
خوانش رمان فارسی دههٔ چهل
مدرس: محمد راغب
(حضوری)

یکشنبه‌ها، ساعت ۱۷ تا ۱۹
چهار جلسه، شروع: ۱۶ مهر ماه
هزینهٔ دوره : ۴۰۰ هزار تومان
مهلت ثبت نام تا ۱۲ مهر ماه

برنامهٔ جلسات:
جلسهٔ اول: نماز میت (۱۳۵۰) رضا دانشور
جلسهٔ دوم: سنگ صبور (۱۳۴۵) صادق چوبک
جلسهٔ سوم: سفر شب و ظهور حضرت (۱۳۴۶) بهمن شعله‌ور
جلسهٔ چهارم: شازده احتجاب (۱۳۴۷) هوشنگ گلشیری

ثبت نام: negar.youneszadeh@nashreney.com

‌آزادی‌های اساسی که شامل شکلی از قانون حمایت از آزادی و ممنوعیت بازداشت خودسرانه نیز می‌شوند، حقوقی انتزاعی پدید می‌آورند که براساس آن، فرد خواهد توانست در برابر قدرت بایستد: این حقوق را قدرت نمی‌تواند تهدید کند چرا که با این عمل مشروعیت خود را از دست خواهد داد و خودکامه شناخته خواهد شد. پذیرش حق مقاومت در برابر سرکوب، ترجمان نقض‌ناپذیریِ حقوق شهروندان در مقابل قدرت حاکم است. پیدایش این شیوه‌ی استدلال می‌تواند با «رساله‌ی تکالیف» نوشته‌ی سیسرون آغاز شده باشد، که در آن خودکامه‌کُشی توجیه شده است. از آن پس، چنان‌که جمله‌ی «شاه، کسی است که به داد حکومت کند» گفته‌ی ایسیدور سویلی گواهی می‌دهد، تعارض بین شاه و حاکم خودکامه مرکز اندیشه‌ی سیاسی قرون وسطا می‌شود. رهبری، سلطه‌گری نیست، و هدایت روان‌ها، سرکوب جسم‌ها نیست.

از کتابِ «قدرت و حاکمیت در تاریخ اندیشه‌ی غرب»
سلین اسپکتور
ترجمه‌ی عباس باقری

نقاشی: سخنرانی سیسرون در سنای روم، اثر هانس اشمیت، ۱۹۱۲
Forwarded from الفبای فردا
آموزش به فرد کمک می‌کند تا زندگی بهتری داشته باشد. به طور کلی هر چه فردی بیشتر و بهتر آموزش دیده باشد احتمال اینکه ثروتمندتر و سلامت‌تر باشد بیشتر است. البته آموزش فقط ارزش ابزاری ندارد و بالذات هم مهم است. توسعۀ یک مهارت یا یک استعداد برای انسان لذت‌بخش است و موجب شکوفایی زندگی‌اش می‌شود.

جدا از اینها آموزش برای جامعه هم مهم است. جوامع از افراد باسواد و مولدی که می‌توانند ارزش افزوده خلق کنند و در امور مشارکت کنند بهره می‌برند. بنابراین کم‌وبیش غیرقابل مناقشه است که بگوییم آموزش هم برای فرد و هم برای جامعه مهم است و این اهمیت در جوامع دموکراتیک بیشتر است.

با این توضیحات و در آستانۀ سال تحصیلی جدید سؤال ما از مهمانان نوزدهمین نشست #خیروخرد این است که مسئلۀ اصلی آموزش در ایران امروز چیست. در این نشست دکتر نعمت‌الله فاضلی و دکتر احمد میدری هر کدام از نگاه خود به این سؤال پاسخ می‌دهند.


زمان: چهارشنبه پنجم مهر ماه ۱۴۰۲ ساعت ۱۷
نشست حضوری: خیابان وزرا، کوچه بیستم، پلاک ۶، طبقه چهارم
مشاهده آنلاین در الفبای فردا: alefbayefarda.ir/kheyrokherad-19

🆔 instagram.com/alefbayefarda
🆔
t.me/alefbayefarda
‌‌
‌به وضعیتی بیندیشید که اکثر ما از دوران نوجوانی به خاطر می‌آوریم: کودک بینوایی که بعدازظهر روز یکشنبه به‌جای آن‌که اجازه‌ی بازی با دوستانش را پیدا کند مجبور است به دیدار مادربزرگ برود. پیام پدر اقتدارگرای قدیمی‌مسلک به این کودک بی‌میل چنین بود: «مهم نیست چه احساسی داری. فقط وظیفه‌ات را انجام بده، برو پیش مادربزرگ و آن‌جا هم مؤدب باش!» در این‌جا مخمصه‌ی کودک چندان هم ناجور نیست: درست است که او مجبور به کاری است که آشکارا میل انجامش را ندارد، اما می‌تواند آزادی درونی خود و نیز این امکان را داشته باشد که (بعداً) در برابر اقتدار والدینش شورش کند. پیام یک پدرِ «پسامدرن» غیراقتدارگرا به‌مراتب رندانه‌تر است: «می‌دانی که مادربزرگت چه‌قدر تو را دوست دارد! اما باشد، من وادارت نمی‌کنم بروی دیدنش ــ فقط اگر خودت دوست داشتی برو پیشش!» هر بچه‌ای که احمق نباشد (و این یعنی اکثر بچه‌ها) بلافاصله متوجه دام این طرز رفتار آزادمنشانه خواهد شد: در زیر ظاهر انتخاب آزادانه، تقاضایی به‌مراتب ستمگرانه‌تر از تقاضای پدر اقتدارگرای سنتی نهفته است، چراکه بدین‌ترتیب به‌طور ضمنی به کودک دستور داده می‌شود نه‌تنها به دیدار مادربزرگ برود بلکه به اراده‌ی مختار خود این کار را بکند. چنین انتخاب آزادانه‌ی کاذبی همانا فرمان ابَرمنخود ضاله است: این امر کودک را حتی از آزادی درونی خود محروم می‌کند و نه‌تنها به او می‌گوید چه کند، بلکه اصلاً میل انجام چه کاری را داشته باشد.

از کتابِ «چگونه لاکان بخوانیم»
اسلاوی ژیژک؛ ویراستار مجموعه: سایمون کریچلی
ترجمه‌ی علی بهروزی

‌چاپ هفتم منتشر شد
«تداوم و تحول در تاریخ میانهٔ ایران»

آن لمبتن
ترجمهٔ یعقوب آژند

اهمیت نسبی «تداوم» و «تحول» در تاریخ ایران، در زمان‌ها و زمینه‌های مختلف متفاوت بوده است. در زمینهٔ سیاسی، تهاجمات و تحول در حاکمیت تداوم را منقطع می‌ساخت و در زمینهٔ امور دیوانی و اداری «تداوم» از ویژگی‌های چشمگیر بود که شکاف‌های سیاسی را پر می‌کرد.
در کتاب تداوم و تحول در تاریخ میانهٔ ایران مؤلف بر آنست که عناصر تداوم و تحول را در وجوه مختلف تاریخ سلجوقیات بزرگ، خوارزمشاهیان و ایلخانان نشان دهد. او عقیده دارد که نباید این دو عنصر را در تقابل و تباین شدید با یکدیگر قرار داد چون در سرتاسر دورهٔ مورد بحث تداوم پایا وجود داشته است.
لمبتن در این کتاب عناصر تداوم و تحول را در بعضی از نهادهای دیوانی، حقوقی و اقتصادی که کم و بیش با هم در ارتباط بوده‌اند را پی می‌گیرد و ترکیب‌بندی گروه‌هایی که بر این نهادها تسلط داشتند و عامل مهمی در تحول و تداوم به شمار می‌رفتند را ارزیابی می‌کند. هدف وی بررسی جنبه‌های محیطی است که در چارچوب آن انسان‌ها به دنبال حفظ و اشاعه‌ حیات فرهنگی و معنوی خود در تاریخ میانهٔ ایران بوده‌اند.

▫️ بخشی از کتاب
فرانسیسِ منتقد، با تجسم فردی «متعصب و مؤمنی واقعی» که «هرگز حقه‌باز نیست» و «در حالتی تب‌آلود نقاشی می‌کند» و «شاید درواقع این نیک‌بختی را دارد که اندکی دیوانه باشد»، اولین بار به جنون ون‌گوگ اشاره می‌کند و به محدودیت‌های آشکارتر و بیرونی‌ترِ خاص بودن می‌پردازد. او دو تصویر مهم را به این شرح اضافه می‌کند: فهمیده نشدنِ [هنر ون‌گوگ] که موجب می‌شود تشخیص جنون ون‌گوگ صرفاً از روی کینه و خصومت باشد («ون‌گوگ را تا مدت‌ها نقاشی دیوانه و شیاد می‌پنداشتند که سر عموم مردم کلاه می‌گذارد») و مسئلهٔ خودآموزی که به مضمون استعداد ذاتی (که مضمون رایج زندگی‌نامهٔ هنرمندهاست) ربط پیدا می‌کند. «هرگز استادی نداشت»، «تا پیش از بیست‌سالگی دستش هم به قلم‌موی نقاشی نخورده بود» و «هیچ معلمی هنر طراحی را [به او] نیاموخته بود». بنابراین «بدون تردید “خلاق” بود». «آن‌گاه احساس نیاز به آفرینش آزادانه و تخطی از همهٔ هنجارها در او پیدا شد»: تحسین این انسان خلاق و خودآموخته همانا تأکید بر راه‌ورسم مدرنیست‌ها در عدم رعایت قواعد آکادمیک بود، قواعدی که تخطی از آن‌ها ظاهراً همان دلیلِ فهمیده نشدن است. از آن پس فهمیده نشدن دیگر نشانهٔ بی‌لیاقتی نیست، بلکه برعکس، ارزش مشروعی فراتر از ارزیابی‌های معمولی می‌یابد.

از کتابِ «شکوه ون‌گوگ»
انسان‌شناسی تحسین
ناتالی انیک
ترجمهٔ حسن خیاطی

▫️بخشی از کتاب

‌علیه رهبران ملت

وای بر آن سرکشِ آلوده،
بر شهر ستمگر!
ندا را نشنید،
و تأدیب نپذیرفت؛
بر یَهُوَه توکل نکرد،
و به خدای خویش نزدیک نگشت.
رؤسایش در میانهٔ آن،
شیران غرانند؛
داورانش گرگان شب‌اند
که چیزی را از برای بامداد نگاه نمی‌دارند؛
پیامبرانش خودستایان و خدعه‌گرانند،
و شریعت را زیر پا می‌نهند.
در میانهٔ آن یَهُوَه دادگر است،
و مرتکب هیچ عمل ستمگرانه نمی‌شود؛
بامداد به بامداد، حق خود را اعلام می‌کند،
و هنگام پگاه کوتاهی نمی‌ورزد.
(لیک ستمگر شرم نمی‌شناسد).

از عهد عتیق، کتاب‌های پیامبران، کتاب صَفَنْیا
ترجمهٔ پیروز سیار

تصویر اورشلیم جدید، اثر گوستاو دوره، ۱۸۶۵

‌نویسندۀ معاصر، موریس بلانشو، مراقب است که از جانب خود «تعریفی» از ادبیات ارائه نکند، چراکه ادبیات را حرکت نامتناهیِ بازگشت به پرسش ادبیات می‌داند. پس باید این چند سطرِ برگرفته از متن او را هم یکی از صورت‌بندی‌های این حرکتِ معطوف به خود در نظر بگیریم که در اصل مقوم ادبیات است: «اثر ادبی برای کسی که می‌داند چگونه به درون آن نفوذ کند نوعی اقامتگاه مجلل سکوت است، حفاظی محکم و دیواری بلند در برابر آن حجم عظیم سخنوری که ما را از خود روگردان می‌کند تا طرف خطاب قرار دهد. اگر، در این تبت خیالی، که در آن نشانه‌های مقدس را دیگر در هیچ‌کس نمی‌توان یافت، کل ادبیات از سخن گفتن بازایستد، آنچه از دست می‌رود سکوت است، و همین خسران سکوت است که چه بسا محو شدن زبان ادبی را پدیدار کند.»

از کتابِ «کلام خاموش»
دربارهٔ ادبیات و تناقض‌هایش
ژاک رانسیر
ترجمهٔ مهدی امیرخانلو
از مجموعهٔ ایده‌های رادیکال
جولین بارنز در «الیزابت فینچ»

✍🏻 مریم طباطبائی‌ها

https://bit.ly/3RDGWsL