🌱#ماساژور
لینک قسمت اول👇
https://t.me/c/1411171179/12673
#قسمت_صدویازده
اقا بزرگ دوتا دستاشو روي عصاش گزاشت و گفت:
_ميدونم دامون مجبورت كرده كه به خواسته ي من جواب
منفي بدي!من از همه چي خبر دارم ميدونم مدتيه صيغش
شدي و با خواهرت دارين تو خونه ي اون زندگي ميكنين...
حتي از كار قبليتم كه مساژور بودي خبر دارم و اينكه چه
اتفاقي براي پدر مادرت افتاده!!!
با دهن باز و چشماي از حدقه بيرون زده بهش خيره شدم
وقتي قيافه ي وا رفته و متعجبمو ديد ابرويي بالا انداخت و
گفت:
_حالا نميخواد انقدر تعجب كني چيزاي ديگه ايي هم هست
كه ميدونم ولي الان موقع گفتنش نيست...
اينارو گفتم بهت كه بدوني من بي دليل كاريو نميكنم اين
ازدواج خيلي ميتونه به نفعت باشه تو الان همين جوريشم زن
دامون محسوب ميشي..!
ولي من ميخوام قانوني باشه و اسمتون بره تو شناسنامه ي
هم...
وقتي باهاش ازدواج كني از اين اوارگي نجات پيدا ميكني
خودم هواتو دارم نميزارم كسي اذيتت كنه...تو الان يه زني با
شناسنامه ي سفيد بهتره بيشتر فكر كني
همراهان گرامی فایل کامل رمان برای دریافت در کانال زیر قرار گرفت از دستش ندید😍 👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEVa1eTYxjJmy3IFLg
با شنيدن حرفاش به فكر فرو رفتم حق با اون بود من ديگه
چيزي براي از دست دادن نداشتم مسعله ي اصلي اين بود كه
دامون منو براي ازدواج نميخواست...
من و مني كردم و گفتم:
_ولي دامون نميخواد با من ازدواج كنه..
اقا بزرگ با شنيدن اين حرف من پوزخندي زد و گفت:
_مگه دست اونه نخواد!وقتي من بگم نميتونه مخالفت كنه
وگرنه هرچيزي كه بهش دادم پس ميگيرم!
فقط تنها چيزي كه نگرانش بودم اين بود كه تو قبول
نكني..حالا بگو ببينم با اين حرفا كه زدم حاضري باهاش
ازدواج كني؟؟
سرمو پايين انداختم و به دستام خيره شدم مشغول بازي با
انگشتام شدم كمي فكر كردم..
به هرحال براي من كه فرقي نميكرد الانشم زنش بودم حداقل
با عقد داعمي ديگه انگ هرز بودن بهم نميخورد،و اينكه يكي
بود مراقبمون باشه،پشت و پناهمون باشه..
🔞سارا دوستم نازا بود برای همین به من پیشنهاد داد مدتی #صیغه همسرش بشم و براشون بچه ای بیارم...
منم بهرام شوهرشو دوست داشتم برای همین موافقت کردم صیغه اون بشم... اما سارا برام یه شرط سخت گذاشته بود... میخواست موقع #رابطه خودشم حضور داشته باشه😱
روز موعود رسید... من رو تخت کنار سارا نشسته بودم که بهرام وارد شد اما بدون لباس...
واقعا باورم نمیشد که با این شرط موافقت کرده باشم... دیگه بی توجه به سارا خودمو سپردم دست بهرام و اون مشغول شد...
تو حال خودم بود که یهو احساس کردم یه دست... 👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEdpamuJOxODdtP5Cw
لینک قسمت اول👇
https://t.me/c/1411171179/12673
#قسمت_صدویازده
اقا بزرگ دوتا دستاشو روي عصاش گزاشت و گفت:
_ميدونم دامون مجبورت كرده كه به خواسته ي من جواب
منفي بدي!من از همه چي خبر دارم ميدونم مدتيه صيغش
شدي و با خواهرت دارين تو خونه ي اون زندگي ميكنين...
حتي از كار قبليتم كه مساژور بودي خبر دارم و اينكه چه
اتفاقي براي پدر مادرت افتاده!!!
با دهن باز و چشماي از حدقه بيرون زده بهش خيره شدم
وقتي قيافه ي وا رفته و متعجبمو ديد ابرويي بالا انداخت و
گفت:
_حالا نميخواد انقدر تعجب كني چيزاي ديگه ايي هم هست
كه ميدونم ولي الان موقع گفتنش نيست...
اينارو گفتم بهت كه بدوني من بي دليل كاريو نميكنم اين
ازدواج خيلي ميتونه به نفعت باشه تو الان همين جوريشم زن
دامون محسوب ميشي..!
ولي من ميخوام قانوني باشه و اسمتون بره تو شناسنامه ي
هم...
وقتي باهاش ازدواج كني از اين اوارگي نجات پيدا ميكني
خودم هواتو دارم نميزارم كسي اذيتت كنه...تو الان يه زني با
شناسنامه ي سفيد بهتره بيشتر فكر كني
همراهان گرامی فایل کامل رمان برای دریافت در کانال زیر قرار گرفت از دستش ندید😍 👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEVa1eTYxjJmy3IFLg
با شنيدن حرفاش به فكر فرو رفتم حق با اون بود من ديگه
چيزي براي از دست دادن نداشتم مسعله ي اصلي اين بود كه
دامون منو براي ازدواج نميخواست...
من و مني كردم و گفتم:
_ولي دامون نميخواد با من ازدواج كنه..
اقا بزرگ با شنيدن اين حرف من پوزخندي زد و گفت:
_مگه دست اونه نخواد!وقتي من بگم نميتونه مخالفت كنه
وگرنه هرچيزي كه بهش دادم پس ميگيرم!
فقط تنها چيزي كه نگرانش بودم اين بود كه تو قبول
نكني..حالا بگو ببينم با اين حرفا كه زدم حاضري باهاش
ازدواج كني؟؟
سرمو پايين انداختم و به دستام خيره شدم مشغول بازي با
انگشتام شدم كمي فكر كردم..
به هرحال براي من كه فرقي نميكرد الانشم زنش بودم حداقل
با عقد داعمي ديگه انگ هرز بودن بهم نميخورد،و اينكه يكي
بود مراقبمون باشه،پشت و پناهمون باشه..
🔞سارا دوستم نازا بود برای همین به من پیشنهاد داد مدتی #صیغه همسرش بشم و براشون بچه ای بیارم...
منم بهرام شوهرشو دوست داشتم برای همین موافقت کردم صیغه اون بشم... اما سارا برام یه شرط سخت گذاشته بود... میخواست موقع #رابطه خودشم حضور داشته باشه😱
روز موعود رسید... من رو تخت کنار سارا نشسته بودم که بهرام وارد شد اما بدون لباس...
واقعا باورم نمیشد که با این شرط موافقت کرده باشم... دیگه بی توجه به سارا خودمو سپردم دست بهرام و اون مشغول شد...
تو حال خودم بود که یهو احساس کردم یه دست... 👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEdpamuJOxODdtP5Cw
#پرسش_و_پاسخ
#سوال:
از عقب سکس کردم سوزش داشتم صبح که رفتم دستشویی منی شوهرم و خون از عقب اومد.میخواستم ببینم مشکلی پیش نیومده؟!
#پاسخ:
در نزديكی مقعدی امكان آسيب به اسفنگتر و ديواره روده وجود دارد.
دليل خون ديدن همين آسيب های وارد شده است.
مقعد هنگام تحريك جنسی مانند واژن نبوده. بنابراين دخول با مقاومت و سختی انجام ميگيرد و بسیار آسيب زا می باشد.
در دخول واژينال بدليل ساختار واژن بعد از رابطه مايع منی خارج ميگردد ولی در رابطه مقعدی مايع منی محبوس شده و مدت زمان بيشتری در تماس با بدن شماست.
به همين دلايل هست كه امكان انتقال بيماري های مقاربتی در سـكس مقعدی بيشتر ميباشد. علت سوزش هم خراش هايی است كه در طول مسير رفت و برگشت آلت ايجاد ميگردد.
⚠️ بنابراین توصیه میشود بشدت از رابطه معقدی پرهیز شود.
🌱 @new_method
#سوال:
از عقب سکس کردم سوزش داشتم صبح که رفتم دستشویی منی شوهرم و خون از عقب اومد.میخواستم ببینم مشکلی پیش نیومده؟!
#پاسخ:
در نزديكی مقعدی امكان آسيب به اسفنگتر و ديواره روده وجود دارد.
دليل خون ديدن همين آسيب های وارد شده است.
مقعد هنگام تحريك جنسی مانند واژن نبوده. بنابراين دخول با مقاومت و سختی انجام ميگيرد و بسیار آسيب زا می باشد.
در دخول واژينال بدليل ساختار واژن بعد از رابطه مايع منی خارج ميگردد ولی در رابطه مقعدی مايع منی محبوس شده و مدت زمان بيشتری در تماس با بدن شماست.
به همين دلايل هست كه امكان انتقال بيماري های مقاربتی در سـكس مقعدی بيشتر ميباشد. علت سوزش هم خراش هايی است كه در طول مسير رفت و برگشت آلت ايجاد ميگردد.
⚠️ بنابراین توصیه میشود بشدت از رابطه معقدی پرهیز شود.
🌱 @new_method
تا كه یك شب دست در دست پدر
راه افتادم به قصد یك سفر
در میان راه، در یك روستا
خانه ای دیدم، خوب و آشنا
زود پرسیدم: پدر، اینجا كجاست؟
گفت، اینجا خانهی خوب خداست!
گفت: اینجا میشود یك لحظه ماند
گوشه ای خلوت، نمازی ساده خواند
با وضویی، دست و رویی تازه كرد
با دل خود، گفتگویی تازه كرد
گفتمش، پس آن خدای خشمگین
خانه اش اینجاست؟ اینجا، در زمین؟
گفت : آری، خانه او بی ریاست
فرشهایش از گلیم و بوریاست
مهربان و ساده و بی كینه است
مثل نوری در دل آیینه است
عادت او نیست خشم و دشمنی
نام او نور و نشانش روشنی
خشم، نامی از نشانی های اوست
حالتی از مهربانی های اوست
قهر او از آشتی، شیرین تر است
مثل قهر مهربان مادر است
پیشاپیش روز پدر مبارک
🍃 @infostory 🍃
راه افتادم به قصد یك سفر
در میان راه، در یك روستا
خانه ای دیدم، خوب و آشنا
زود پرسیدم: پدر، اینجا كجاست؟
گفت، اینجا خانهی خوب خداست!
گفت: اینجا میشود یك لحظه ماند
گوشه ای خلوت، نمازی ساده خواند
با وضویی، دست و رویی تازه كرد
با دل خود، گفتگویی تازه كرد
گفتمش، پس آن خدای خشمگین
خانه اش اینجاست؟ اینجا، در زمین؟
گفت : آری، خانه او بی ریاست
فرشهایش از گلیم و بوریاست
مهربان و ساده و بی كینه است
مثل نوری در دل آیینه است
عادت او نیست خشم و دشمنی
نام او نور و نشانش روشنی
خشم، نامی از نشانی های اوست
حالتی از مهربانی های اوست
قهر او از آشتی، شیرین تر است
مثل قهر مهربان مادر است
پیشاپیش روز پدر مبارک
🍃 @infostory 🍃
#تربیت_فرزند
اگرشما به فرزندخودبگویید:
"دیگه نبینم این کار را میکنی"
ناخودآگاه این پیام به مغز کودک ارسال میشود که اینکار را دور ازچشم من انجام بده!
👩👧👦 @koodak_madar_method
اگرشما به فرزندخودبگویید:
"دیگه نبینم این کار را میکنی"
ناخودآگاه این پیام به مغز کودک ارسال میشود که اینکار را دور ازچشم من انجام بده!
👩👧👦 @koodak_madar_method
🔹شايع ترين انحرافات جنسى
👈 فیتیشیسم: تحریک با لمس لباس زیر زنانه یا دیگر اشیا
👈 پدوفیلی: تمایل جنسی به کودکان
👈 مازوخیسنم یا خودآزاری: تحریک شدن و ارضای جنسی با آزار رساندن به خود
👈 سادیسم یا دیگرآزاری: تمایل به رساندن آزار جسمی و روحی به طرف مقابل
👈 دیگر پوشی: تمايل به پوشیدن لباس زیر جنس مخالف
🌱 @new_method
👈 فیتیشیسم: تحریک با لمس لباس زیر زنانه یا دیگر اشیا
👈 پدوفیلی: تمایل جنسی به کودکان
👈 مازوخیسنم یا خودآزاری: تحریک شدن و ارضای جنسی با آزار رساندن به خود
👈 سادیسم یا دیگرآزاری: تمایل به رساندن آزار جسمی و روحی به طرف مقابل
👈 دیگر پوشی: تمايل به پوشیدن لباس زیر جنس مخالف
🌱 @new_method
پروردگارا
در این شبهای
زیبا دلی آرام ، قلبی نورانی
شفای همه بیماران ، زندگی شاد
سلامتی جسم و روان
نصیب همه بندگانت بفرما
شبتون پر از یاد خدا
🍃 @infostory 🍃
در این شبهای
زیبا دلی آرام ، قلبی نورانی
شفای همه بیماران ، زندگی شاد
سلامتی جسم و روان
نصیب همه بندگانت بفرما
شبتون پر از یاد خدا
🍃 @infostory 🍃
ســـلام
صبحتـون
پراز خیر و برکت
در پنـاه پـروردگـار
امروزتون بخیر و نیکی
حـال دلتـون خـوب
وجـودتون سـلامت
زندگیتون غرق در خوشبختی
روزتـون پـر از انـرژی مثبت
🍃 @infostory 🍃
صبحتـون
پراز خیر و برکت
در پنـاه پـروردگـار
امروزتون بخیر و نیکی
حـال دلتـون خـوب
وجـودتون سـلامت
زندگیتون غرق در خوشبختی
روزتـون پـر از انـرژی مثبت
🍃 @infostory 🍃
🌱#ماساژور
لینک قسمت اول👇
https://t.me/c/1411171179/12673
#قسمت_صدودوازده
اقا بزرگ وقتي تعللمو ديد با لحن مهربان تري گفت:
_دامون انقدر هم كه نشون ميده ادم بدي نيست قلب خيلي
مهربوني داره من ميدونم كه تو ميتوني اونو عاشق خودت
كني...
با شنيدن حرفش سرمو بلند كردم و با خجالت گفتم:
_اگه فكر ميكنين اين ازدواج هم براي من هم براي دامون
خوبه من مخالفتي ندارم...
لبخند رضايتي روي لب هاي اقا بزرگ جا خوش كرد سري
تكان داد و از جاش بلند شد و گفت:
_پشيمون نميشي دختر جان ...خوب حالا پاشو بريم پيش
بقيه..
باهم از اتاق خارج شديم.وقتي به سالن رسيديم اولين چيزي
كه توجهمو به خودش جلب اخماي گره شده ي دامون بود...با
ديدن قيافش ناخوداگاه استرس افتاد به جونم..
با شنيدن صداي عصاي اقابزرگ دامون وخانم بزرگ سوالي
بهمون نگاه كردن،
اقابزرگ روي صندليش نشست منم سرجاي قبليم نشستم
نميتونستم توي چشماي خشمگين دامون نگاه كنم سرمو
پايين انداختم و به ميز چشم دوختم.
اقا بزرگ با خنده رو به خانم بزرگ گفت:
_كم كم بايد بساط عروسي اين دوتا جوان و به پا كنيم خانم
جان
لبخند عميقي روي لب هاي خانم بزرگ نقش بست و با
خوشحالي گف ت:
_اي به چشم ايشالا به سلامتي و دل خو ش
اقا بزرگ تابي به سيبيلاش داد و افزود:
_فكر كنم دو هفته براي انجام كاراي عروسي كافي باشه
...!؟اخر ماه عروسي و برگزار ميكنيم به همه خبر بده اماده
باشن..
زودتر از انچه فكر ميكردم تاريخ عروسي هم مشخص
كردن!دامون كه تا اون لحظه ساكت بود و شنونده..
يهو با خشم از جاش بلند شد و عصبانيت گفت:
گفت:
_بابا هيچ معلوم هست شما چتونه!براي خودتون ميبرين و
ميدوزين؟من كه گفتم هيلدا جوابش منفيه..پس اين حرفا
چيه كه ميزنين؟؟
اقا بزرگ اخمي كرد و گفت:
_خوب باشه بزار از خودش يك بار ديگه جوابشو بپرسم
دامون وسط حرف پدرش پريد و گفت:
همراهان گرامی فایل کامل رمان برای دریافت در کانال زیر قرار گرفت از دستش ندید😍 👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEVa1eTYxjJmy3IFLg
_همين كه من گفتم جواب منفيه قبلا بهم گفته
توي دلم پوزخندي به حرص خوردنش زد خبر نداشت توي
اتاق جواب مثبتمو به پدرش دادم آي اون لحظه كه بشنوه
قيافش ديدنيه!
اين اقا بزرگ محكم تر و جدي تر گفت:
_ساكت باش پسر بزار خودش حرف بزنه..
بعد رو بهم افزود:
_دخترم يك بار ديگه نظرتو بگو تا هم دامون هم مادرش
بشنون..
با نگراني به اقا بزرگ چشم دوختم كه با ارامش و اطمينان
چشماشو روي هم گزاشت با ديدن ارامشي كه داشت يكم از
اضطرابم كم شد.رو به دامون كردم و شمرده شمرده گفتم:
_اووم..م..من..جوابم...مثبته
با تموم شدن حرفم نفس اسوده ايي كشيدم و روي مبل
تقريبا ولو شدم زير چشمي به دامون كه در حال انفجار بود
نگاه كردم..
مشتاي گره شدش و ابروهاي توهمش و چشماي قرمزش
نشون از اعصبانيت شديدش ميداد!...
منتظرداد و بيداد و فوش از طرفش بودم ولي در كمال تعجب
خيلي راحت دستاشو بالا اورد و گفت:
_خوب كه اينطور حالا كه نظرش عوض شده منم مشكلي
ندارم...اگه كاري ندارين ما ديگه برگرديم خونه خواهر هيلدا
تنهاس
مادرش كه تا اون لحظه ساكت بود از جاش بلند شد گفت:
_كجا پسرم كلي شام تدارك ديدم بعد از شام برين نميشه كه
چيزي نخورده بر ي
هرچي مادرش اصرار كرد دامون قبول نكرد كه براي صرف
شام بمونه به طرفم اومد و دستمو توي دستش گرفت از فشار
شديدي كه به دستم وارد كرد فاتحه ي خودمو خوندم..
🔞سارا دوستم نازا بود برای همین به من پیشنهاد داد مدتی #صیغه همسرش بشم و براشون بچه ای بیارم...
منم بهرام شوهرشو دوست داشتم برای همین موافقت کردم صیغه اون بشم... اما سارا برام یه شرط سخت گذاشته بود... میخواست موقع #رابطه خودشم حضور داشته باشه😱
روز موعود رسید... من رو تخت کنار سارا نشسته بودم که بهرام وارد شد اما بدون لباس...
واقعا باورم نمیشد که با این شرط موافقت کرده باشم... دیگه بی توجه به سارا خودمو سپردم دست بهرام و اون مشغول شد...
تو حال خودم بود که یهو احساس کردم یه دست... 👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEdpamuJOxODdtP5Cw
لینک قسمت اول👇
https://t.me/c/1411171179/12673
#قسمت_صدودوازده
اقا بزرگ وقتي تعللمو ديد با لحن مهربان تري گفت:
_دامون انقدر هم كه نشون ميده ادم بدي نيست قلب خيلي
مهربوني داره من ميدونم كه تو ميتوني اونو عاشق خودت
كني...
با شنيدن حرفش سرمو بلند كردم و با خجالت گفتم:
_اگه فكر ميكنين اين ازدواج هم براي من هم براي دامون
خوبه من مخالفتي ندارم...
لبخند رضايتي روي لب هاي اقا بزرگ جا خوش كرد سري
تكان داد و از جاش بلند شد و گفت:
_پشيمون نميشي دختر جان ...خوب حالا پاشو بريم پيش
بقيه..
باهم از اتاق خارج شديم.وقتي به سالن رسيديم اولين چيزي
كه توجهمو به خودش جلب اخماي گره شده ي دامون بود...با
ديدن قيافش ناخوداگاه استرس افتاد به جونم..
با شنيدن صداي عصاي اقابزرگ دامون وخانم بزرگ سوالي
بهمون نگاه كردن،
اقابزرگ روي صندليش نشست منم سرجاي قبليم نشستم
نميتونستم توي چشماي خشمگين دامون نگاه كنم سرمو
پايين انداختم و به ميز چشم دوختم.
اقا بزرگ با خنده رو به خانم بزرگ گفت:
_كم كم بايد بساط عروسي اين دوتا جوان و به پا كنيم خانم
جان
لبخند عميقي روي لب هاي خانم بزرگ نقش بست و با
خوشحالي گف ت:
_اي به چشم ايشالا به سلامتي و دل خو ش
اقا بزرگ تابي به سيبيلاش داد و افزود:
_فكر كنم دو هفته براي انجام كاراي عروسي كافي باشه
...!؟اخر ماه عروسي و برگزار ميكنيم به همه خبر بده اماده
باشن..
زودتر از انچه فكر ميكردم تاريخ عروسي هم مشخص
كردن!دامون كه تا اون لحظه ساكت بود و شنونده..
يهو با خشم از جاش بلند شد و عصبانيت گفت:
گفت:
_بابا هيچ معلوم هست شما چتونه!براي خودتون ميبرين و
ميدوزين؟من كه گفتم هيلدا جوابش منفيه..پس اين حرفا
چيه كه ميزنين؟؟
اقا بزرگ اخمي كرد و گفت:
_خوب باشه بزار از خودش يك بار ديگه جوابشو بپرسم
دامون وسط حرف پدرش پريد و گفت:
همراهان گرامی فایل کامل رمان برای دریافت در کانال زیر قرار گرفت از دستش ندید😍 👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEVa1eTYxjJmy3IFLg
_همين كه من گفتم جواب منفيه قبلا بهم گفته
توي دلم پوزخندي به حرص خوردنش زد خبر نداشت توي
اتاق جواب مثبتمو به پدرش دادم آي اون لحظه كه بشنوه
قيافش ديدنيه!
اين اقا بزرگ محكم تر و جدي تر گفت:
_ساكت باش پسر بزار خودش حرف بزنه..
بعد رو بهم افزود:
_دخترم يك بار ديگه نظرتو بگو تا هم دامون هم مادرش
بشنون..
با نگراني به اقا بزرگ چشم دوختم كه با ارامش و اطمينان
چشماشو روي هم گزاشت با ديدن ارامشي كه داشت يكم از
اضطرابم كم شد.رو به دامون كردم و شمرده شمرده گفتم:
_اووم..م..من..جوابم...مثبته
با تموم شدن حرفم نفس اسوده ايي كشيدم و روي مبل
تقريبا ولو شدم زير چشمي به دامون كه در حال انفجار بود
نگاه كردم..
مشتاي گره شدش و ابروهاي توهمش و چشماي قرمزش
نشون از اعصبانيت شديدش ميداد!...
منتظرداد و بيداد و فوش از طرفش بودم ولي در كمال تعجب
خيلي راحت دستاشو بالا اورد و گفت:
_خوب كه اينطور حالا كه نظرش عوض شده منم مشكلي
ندارم...اگه كاري ندارين ما ديگه برگرديم خونه خواهر هيلدا
تنهاس
مادرش كه تا اون لحظه ساكت بود از جاش بلند شد گفت:
_كجا پسرم كلي شام تدارك ديدم بعد از شام برين نميشه كه
چيزي نخورده بر ي
هرچي مادرش اصرار كرد دامون قبول نكرد كه براي صرف
شام بمونه به طرفم اومد و دستمو توي دستش گرفت از فشار
شديدي كه به دستم وارد كرد فاتحه ي خودمو خوندم..
🔞سارا دوستم نازا بود برای همین به من پیشنهاد داد مدتی #صیغه همسرش بشم و براشون بچه ای بیارم...
منم بهرام شوهرشو دوست داشتم برای همین موافقت کردم صیغه اون بشم... اما سارا برام یه شرط سخت گذاشته بود... میخواست موقع #رابطه خودشم حضور داشته باشه😱
روز موعود رسید... من رو تخت کنار سارا نشسته بودم که بهرام وارد شد اما بدون لباس...
واقعا باورم نمیشد که با این شرط موافقت کرده باشم... دیگه بی توجه به سارا خودمو سپردم دست بهرام و اون مشغول شد...
تو حال خودم بود که یهو احساس کردم یه دست... 👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEdpamuJOxODdtP5Cw
💕💕
بهترین تنبه برای کودکان بین 1 تا 10 سال ....
اگه کودک 1 تا 4 ساله دارید
1. بهش بی اعتنایی کنید
2. حواسشو پرت کنید
3. خوب و بد را با حوصله براش توضیح بدید.
اگه کودک 4 تا 6 ساله دارید
تو این سن ، بهترین تنبیه برای کودک محروم
کردن او از کار ها و چیزهای مورد علاقه اش است...
تلویزیون ، دوچرخه ، مهمونی رفتن و .....
البته یادتون باشه نباید به مدت طولانی باشه...
اگه کودک 6 تا 8 ساله دارید
تنبیهی که برای این کودکان در نظر گرفته میشه ،
اینه که بهش بگیم : برو تو اتاقت و به کار بدت
فکر کن ....
البته بیشتر از 5 تا 10 طول نکشه !
تو این فاصله هم کودک به رفتارش فکر کرده و هم
شما آروم شدین!
اگه کودک 8 تا 10 ساله دارید
کودک تو این سن ، خوب و بد رو از هم تشخیص
میده ؛ پس اگه خطایی کرد باید خیلی قاطع و محکم
اما با مهربانی با اون صحبت کنید ...
یادتون باشه که نباید به او توهین کنید و هرگز
تحقیرش نکنید.
👩👧👦 @koodak_madar_method
بهترین تنبه برای کودکان بین 1 تا 10 سال ....
اگه کودک 1 تا 4 ساله دارید
1. بهش بی اعتنایی کنید
2. حواسشو پرت کنید
3. خوب و بد را با حوصله براش توضیح بدید.
اگه کودک 4 تا 6 ساله دارید
تو این سن ، بهترین تنبیه برای کودک محروم
کردن او از کار ها و چیزهای مورد علاقه اش است...
تلویزیون ، دوچرخه ، مهمونی رفتن و .....
البته یادتون باشه نباید به مدت طولانی باشه...
اگه کودک 6 تا 8 ساله دارید
تنبیهی که برای این کودکان در نظر گرفته میشه ،
اینه که بهش بگیم : برو تو اتاقت و به کار بدت
فکر کن ....
البته بیشتر از 5 تا 10 طول نکشه !
تو این فاصله هم کودک به رفتارش فکر کرده و هم
شما آروم شدین!
اگه کودک 8 تا 10 ساله دارید
کودک تو این سن ، خوب و بد رو از هم تشخیص
میده ؛ پس اگه خطایی کرد باید خیلی قاطع و محکم
اما با مهربانی با اون صحبت کنید ...
یادتون باشه که نباید به او توهین کنید و هرگز
تحقیرش نکنید.
👩👧👦 @koodak_madar_method
🔹بوسیدن و نوازش صورت و گردن و موها
← یکی از نقاط حساس خانمها لب هاست سعی کنید خیلی آرام لب های خانم رو ببوسید.
←گردنش را ببوسید
←با دستان تان آرام موهایش را نوازش کنید اگر با آرامش و آهسته این کاررا انجام دهید؛ خواهید دید که خودتان هم لذت زیادی می برید.
←از لیسیدن لبها و گردن خودداری کنید، درسته که لذت آن از بوسیدن بیشتر است ولی بیشتر خانمها خوششان نمی آید
←سعی کنید قبل از انجام این کارها آن را از شریک جنسیتون سوال کنید تا بدانید کدام کار او را ناراحت میکند.
🌱 @new_method
← یکی از نقاط حساس خانمها لب هاست سعی کنید خیلی آرام لب های خانم رو ببوسید.
←گردنش را ببوسید
←با دستان تان آرام موهایش را نوازش کنید اگر با آرامش و آهسته این کاررا انجام دهید؛ خواهید دید که خودتان هم لذت زیادی می برید.
←از لیسیدن لبها و گردن خودداری کنید، درسته که لذت آن از بوسیدن بیشتر است ولی بیشتر خانمها خوششان نمی آید
←سعی کنید قبل از انجام این کارها آن را از شریک جنسیتون سوال کنید تا بدانید کدام کار او را ناراحت میکند.
🌱 @new_method
🔹اولین قانونی که شما و همسرتان در تلخترین لحظات زندگی مشترکتان باید به آن پایبند باشید، قانون «منع توهین» است.
نه شما و نه شریک زندگیتان، حتی در بدترین لحظات و در اوج عصبانیت هم حق ندارید به خانواده هم توهین کنید و از بدگویی به خانواده هم به عنوان راهی برای کنترل شریک زندگی یا انتقام گرفتن از او استفاده کنید.
اگر همسرتان با شما بد حرف زده، چرا باید همه حرفهای ناخوشایندی که مادرش قبلا به شما زده بود را به رخش بکشید و در آخر هم بگویید «تو هم بچه همان مادری!»، مگر در همه روزهایی که شریک زندگیتان خوشایندترین جملات را در مقابلتان به زبان میآورد به او یادآوری میکنید که خوب حرف زدن و مهربانی کردن را از چه کسی یاد گرفته است⁉️
پس بهخاطر عصبانیت، حرفی را نزنید که حرمتها را از بین ببرد و شکافی را میان شما ایجاد کند که بعدا از پس ترمیم کردنش برنیایید
🌱 @new_method
نه شما و نه شریک زندگیتان، حتی در بدترین لحظات و در اوج عصبانیت هم حق ندارید به خانواده هم توهین کنید و از بدگویی به خانواده هم به عنوان راهی برای کنترل شریک زندگی یا انتقام گرفتن از او استفاده کنید.
اگر همسرتان با شما بد حرف زده، چرا باید همه حرفهای ناخوشایندی که مادرش قبلا به شما زده بود را به رخش بکشید و در آخر هم بگویید «تو هم بچه همان مادری!»، مگر در همه روزهایی که شریک زندگیتان خوشایندترین جملات را در مقابلتان به زبان میآورد به او یادآوری میکنید که خوب حرف زدن و مهربانی کردن را از چه کسی یاد گرفته است⁉️
پس بهخاطر عصبانیت، حرفی را نزنید که حرمتها را از بین ببرد و شکافی را میان شما ایجاد کند که بعدا از پس ترمیم کردنش برنیایید
🌱 @new_method
💕💕
هرگاه فرزندتان خواست برای شما چیزی را تعریف کند.
کاغذ یا کتاب یا موبایل خود را زمین بگذارید و سعی کنید تمام توجه خود را به انان معطوف کنید
اکثر والدین وقتی بچه هایشان بزرگ می شوند, میگویند:
افسوس وقتی بچه هایم کوچک بودند,
نتوانستم بیشتر در کنار آن ها باشم.
در ضمن اجازه دهید صحبت کنید
دائم وسط حرفش نپرید برای آموزش زندگی
الان او دارد حرف میزند؛
وقتی حرفش تمام شد، بگویید:
خوب نظرت در مورد این اتفاق چیه؟
تو چه فکری میکنی؟
آیا کار امیر علی درست بوده؟
و اجازه دهید خودش فکر کند.
👩👧👦 @koodak_madar_method
هرگاه فرزندتان خواست برای شما چیزی را تعریف کند.
کاغذ یا کتاب یا موبایل خود را زمین بگذارید و سعی کنید تمام توجه خود را به انان معطوف کنید
اکثر والدین وقتی بچه هایشان بزرگ می شوند, میگویند:
افسوس وقتی بچه هایم کوچک بودند,
نتوانستم بیشتر در کنار آن ها باشم.
در ضمن اجازه دهید صحبت کنید
دائم وسط حرفش نپرید برای آموزش زندگی
الان او دارد حرف میزند؛
وقتی حرفش تمام شد، بگویید:
خوب نظرت در مورد این اتفاق چیه؟
تو چه فکری میکنی؟
آیا کار امیر علی درست بوده؟
و اجازه دهید خودش فکر کند.
👩👧👦 @koodak_madar_method
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔹در رابطه ی جنسی کیفیت مهم است نه تعداد،
مثلا اگر حال انجام رابطه در هر روز را ندارید هفته ای 2 بار رابطه داشته باشید اما با کیفیت و عاشقانه.
🌱 @new_method
مثلا اگر حال انجام رابطه در هر روز را ندارید هفته ای 2 بار رابطه داشته باشید اما با کیفیت و عاشقانه.
🌱 @new_method
عمرمان هر لحظه
خواهد گذشت
چه سخت و چه آسان
چه تلخ و چه شیرین
امیدوارم
همه لحظه های زندگیمون
به نیکی و خوشحالی
و خبرهای خوب بگذره
🍃 @infostory 🍃
خواهد گذشت
چه سخت و چه آسان
چه تلخ و چه شیرین
امیدوارم
همه لحظه های زندگیمون
به نیکی و خوشحالی
و خبرهای خوب بگذره
🍃 @infostory 🍃
ســـــلام
صـبح بـخیر
روزتون پراز معجزه
و صبحی
پـر از لبخنـد خـــدا
روزتون پـراز خیر و برکت باشه
🍃 @infostory 🍃
صـبح بـخیر
روزتون پراز معجزه
و صبحی
پـر از لبخنـد خـــدا
روزتون پـراز خیر و برکت باشه
🍃 @infostory 🍃
🔹 با آمیزش جنسی در فصل سرما از بروز سرماخوردگی جلوگیری کنید
← افرادی که روابط جنسی دارند می توانند بهتر در مقابل سرماخوردگی و آنفولانزا مقابله کنند.
← سـکس سیستم ایمنی را قویتر کرده و در مقابل بیماری های ساده ای مانند سرماخوردگی بدن توانایی ایستادگی بهتری می تواند داشته باشد.
🌱 @new_method
← افرادی که روابط جنسی دارند می توانند بهتر در مقابل سرماخوردگی و آنفولانزا مقابله کنند.
← سـکس سیستم ایمنی را قویتر کرده و در مقابل بیماری های ساده ای مانند سرماخوردگی بدن توانایی ایستادگی بهتری می تواند داشته باشد.
🌱 @new_method
همسر بی همتای من ، با یک دنیا عشق روز مرد را به تومهربانترین و تنها تکیه
گاهم
تبریک میگویم و آزروی بهترین ها را برایت دارم
دوست دار تو . . .
پیشاپیش روز مرد مبارک
🍃 @infostory 🍃
گاهم
تبریک میگویم و آزروی بهترین ها را برایت دارم
دوست دار تو . . .
پیشاپیش روز مرد مبارک
🍃 @infostory 🍃
🔹 رضایت همدیگر را در رابطه جنسی جلب کنیم
← یکی از علتهای اینکه مردها به زندگی بی علاقه میشوند اینست که از رابطه ی جنسی خود به رضایت نرسند و دچار بی میلی در رابطه میشوند
← وقتی مرد بارها احساس کند که در ارتباط جنسی طرد شده است اشتیاقش را به ارتباط جنسی از دست میدهد. او ممکن است به سوی زنان دیگری که هنوز او را طرد نکرده اند کشیده شود، یا علاقه اش را به سکس از دست بدهد.
🌱 @new_method
← یکی از علتهای اینکه مردها به زندگی بی علاقه میشوند اینست که از رابطه ی جنسی خود به رضایت نرسند و دچار بی میلی در رابطه میشوند
← وقتی مرد بارها احساس کند که در ارتباط جنسی طرد شده است اشتیاقش را به ارتباط جنسی از دست میدهد. او ممکن است به سوی زنان دیگری که هنوز او را طرد نکرده اند کشیده شود، یا علاقه اش را به سکس از دست بدهد.
🌱 @new_method
💕💕
وقتی عصبانی شدی و سر کودک داد زدی بعدش چیکار باید بکنی؟
تنها چیزی که از عصبانی شدن و فریاد زدن بدتره, حس عذاب وجدانیه که بعدش به سراغ پدر و مادر میاد...
فکر کن بعدش میای اینستاگرام رو باز میکنی و فلان مادره ایده آل رو با بچه های ایده آلش میبینی.... با هم بازی میکنن, کارهای خلاقانه میکنن و خلاصه با هم به خوبی و خوشی میگذرونن!
بعد به خودت میگی: من بدترین مادر دنیام
بیایید با هم صادق باشیم.. من خیلی از کتابهای تعلیم و تربیت کودک و احترام به کودک رو خوندم و همه رو از حفظم اما منم خیلی وقتا شده که در یک لحظه کنترلمو از دست بدم و جوش بیارم! چون منم آدمم, چون ما همه آدمیم و این طبیعت ماست!
اون دوست ایده آل اینستاگرامیت و بچه اش, و خواهرشوهر نمونه ات و رفتارش با بچه اش, و حتی اون متخصص و روانشناس کودک مطمئنا شده که همگی کنترل رفتارشون رو از دست بدن و کاری رو که نباید بکنن رو انجام بدن و میدونی چیه؟!
تک تک ما باز هم پدر و مادرهای خوبی هستیم حتی اگر امروز عصبانی شدیم و سر بچمون داد کشیدیم...
و حالا اگه میخوای بدونی چطور با این حس عذاب وجدان کنار بیایی... تنها راهش ترمیم احساسات آسیب دیده فرزندته
باهاش صحبت کن و بهش بگو که عصبانی بودی, بهش بگو که گاهی پیش میاد که آدم نتونه احساساتشو کنترل کنه... چیزی که باید بگی اینه:
متاسفم یک کمی ناراحت شده بودم و سرت داد زدم, ببخش اگه ترسوندمت یا ناراحتت کردم من خیلی دوست دارد.
دفعه بعد که عصبانی یا ناراحت بودم سعی می کنم خودمو کنترل کنم و داد نزنم. این دقیقا همون پروسه ای هست که وقتی فرزندت اشتباهی میکنه ازش انتظار داری انجام بده.. پس خودت با رفتارت بهش آموزش بده
👩👧👦 @koodak_madar_method
وقتی عصبانی شدی و سر کودک داد زدی بعدش چیکار باید بکنی؟
تنها چیزی که از عصبانی شدن و فریاد زدن بدتره, حس عذاب وجدانیه که بعدش به سراغ پدر و مادر میاد...
فکر کن بعدش میای اینستاگرام رو باز میکنی و فلان مادره ایده آل رو با بچه های ایده آلش میبینی.... با هم بازی میکنن, کارهای خلاقانه میکنن و خلاصه با هم به خوبی و خوشی میگذرونن!
بعد به خودت میگی: من بدترین مادر دنیام
بیایید با هم صادق باشیم.. من خیلی از کتابهای تعلیم و تربیت کودک و احترام به کودک رو خوندم و همه رو از حفظم اما منم خیلی وقتا شده که در یک لحظه کنترلمو از دست بدم و جوش بیارم! چون منم آدمم, چون ما همه آدمیم و این طبیعت ماست!
اون دوست ایده آل اینستاگرامیت و بچه اش, و خواهرشوهر نمونه ات و رفتارش با بچه اش, و حتی اون متخصص و روانشناس کودک مطمئنا شده که همگی کنترل رفتارشون رو از دست بدن و کاری رو که نباید بکنن رو انجام بدن و میدونی چیه؟!
تک تک ما باز هم پدر و مادرهای خوبی هستیم حتی اگر امروز عصبانی شدیم و سر بچمون داد کشیدیم...
و حالا اگه میخوای بدونی چطور با این حس عذاب وجدان کنار بیایی... تنها راهش ترمیم احساسات آسیب دیده فرزندته
باهاش صحبت کن و بهش بگو که عصبانی بودی, بهش بگو که گاهی پیش میاد که آدم نتونه احساساتشو کنترل کنه... چیزی که باید بگی اینه:
متاسفم یک کمی ناراحت شده بودم و سرت داد زدم, ببخش اگه ترسوندمت یا ناراحتت کردم من خیلی دوست دارد.
دفعه بعد که عصبانی یا ناراحت بودم سعی می کنم خودمو کنترل کنم و داد نزنم. این دقیقا همون پروسه ای هست که وقتی فرزندت اشتباهی میکنه ازش انتظار داری انجام بده.. پس خودت با رفتارت بهش آموزش بده
👩👧👦 @koodak_madar_method