از کجا میدانستم بزرگسالی اینگونه است که، دیگر نمیتوانی غمگین و ضعیف باشی و باید تا ابد کم نیاوری و تمام نشوی، اگر میدانستم که هیچ گاه بزرگ شدن را نمیخواستم.
گمان کردم رد پایت پاک میشود و اما نه؛
رد پایت پاک نمیشود ز خاطرم حتی گر بروی و باز نگردی هیچگاه، آنقدر عمیق است که هر
چه باران بگیرد دلم را؛
پاک نخواهد شد.
رد پایت پاک نمیشود ز خاطرم حتی گر بروی و باز نگردی هیچگاه، آنقدر عمیق است که هر
چه باران بگیرد دلم را؛
پاک نخواهد شد.
این دفعه به معنای واقعی بهم ثابت شد که هر چقدر آدما بهت اهمیت بدن و باعث بشن که تو احساس امن بودن و راحتی پیششون بکنی تو باید حواست باشه که اصلا به هیچ وجه بعد از یک مدتی دیگه توقعی ازشون نداشته باشی.
Ты и я
این دفعه به معنای واقعی بهم ثابت شد که هر چقدر آدما بهت اهمیت بدن و باعث بشن که تو احساس امن بودن و راحتی پیششون بکنی تو باید حواست باشه که اصلا به هیچ وجه بعد از یک مدتی دیگه توقعی ازشون نداشته باشی.
چون آدما برای اینکه بهت نزدیک بشن همه کاری میکنن و وقتی میبینن که بهت نزدیک شدن و تونستن باهات صمیمی بشن براشون عادی میشی.
Ты и я
چون آدما برای اینکه بهت نزدیک بشن همه کاری میکنن و وقتی میبینن که بهت نزدیک شدن و تونستن باهات صمیمی بشن براشون عادی میشی.
خیلی باید مراقب باشی، که توقعی از هیچکس جز خودت نداشته باشی.