| نیلوفر |
2.02K subscribers
1.3K photos
806 videos
349 files
3.4K links
Download Telegram
🔶 آقای پزشکیان! قبل از شروع جنگ و آسیب به مردم، با خود ‎آمریکا مستقیما و رودرو مذاکره کنید

⭕️هدایت الله خادمی ، نماینده پیشین مجلس و رئیس هیات مدیره انجمن شرکت های حفاری نفت و گاز در توییتی نوشت :

جناب آقای ‎#پزشکیان رئیس جمهور محترم
اگر درگیری گسترده و جنگی رخ دهد،بعد از ویرانی ها،آخرش فضایی بوجود خواهد آمد که برای پایانش باید با ‎#آمریکا و ‎#اروپا و نفر اصلی جنگ وارد ‎#مذاکره_مستقیم شویم. بیائید به میدان،امروز وقت نشستن و یا سفر ‎#عراقچی به ‎#بحرین و ‎#قطر و کشورهای ‎#عربی_خلیج_فارس که آنها هم از دست ایران دلخورند و اعلام حمایت از حمله به ایران را کرده اند، نیست.پس بیا جلو و  همین حالا و فوری و قبل از درگیری و شروع ‎#جنگ و آسیب به کشور و مردم و زیر ساخت های ضعیف و مستهلک،با خود ‎#امریکا مستقیما و رودرو مذاکره کنید و جلوی گسترده شدن درگیری ها و جنگ را بگیرید!.برای چی نشسته اید؟!!،بعدا دیر خواهد بود و بی فایده!
@neeloofaran
🔸تفسیرِ امیدبنیاد از آیۀ «نیکبخت فروتنان، چه وارثانِ زمین خواهند شد»

✍️ آرش جمشیدپور

در قطعۀ موعظۀ عیسی بر سرِ کوه (در انجیلِ متی) آیۀ مشهوری هست: «نیکبخت فروتنان، چه وارثانِ زمین خواهند شد». (در قرآن هم دو آیۀ مشابه آمده است: «نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ» و «أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ».) کارل پوپر در فصلِ آخرِ کتابِ جامعۀ باز و دشمنانِ آن بحثی دربارۀ این آیۀ انجیلِ متی دارد، البته بحثی بسیار مختصر و پراکنده. بحثِ پوپر دربارۀ این آیه را در دو مرحلۀ سلبی و ایجابی می‌توان شرح داد.

پوپر در مرحلۀ سلبیِ بحثِ خود تفسیرِ تاریخ‌گرایانۀ (historicist) رایج از جملۀ عیسی را نقد می‌کند. تاریخ‌گرایی به تلقیِ پوپر می‌گوید که تاریخ قوانینی دارد و ما می‌توانیم آن قوانین را کشف کنیم و به تبعِ آن به مسیرِ حرکتِ تاریخ پی ببریم. تاریخ‌گرایانِ مسیحی به تبعِ همین دیدگاه قائل بودند که عیسی با جملۀ «فروتنان وارثِ زمین خواهند شد» مسیرِ حرکتِ تاریخ را پیش‌گویی کرده است و این پیش‌گویی یقیناً محقق خواهد شد. اما پوپر معتقد است که در تاریخ قانون نداریم و به فرض هم که می‌داشتیم، کسی نمی‌توانست قوانینِ تاریخ را کشف کند و به تبعِ آن مسیر یا مسیرهای حرکتِ تاریخ را پیش‌گویی کند. بنابراین، از نظرِ پوپر جملۀ عیسی با تفسیری که تاریخ‌گرایانِ مسیحی از آن دارند قابل‌دفاع نیست. اما نقدِ پوپر به تاریخ‌گرایانِ مسیحی به همین‌جا ختم نمی‌شود. پوپر معتقد است که مقصودِ عیسی از جملۀ «فروتنان وارثِ زمین خواهند شد» پیش‌گوییِ مسیرِ حرکتِ تاریخ نبوده است.

پس تفسیرِ پوپر از این جمله چیست؟ پوپر در مرحلهٔ ایجابیِ بحثِ خود بر این باور است که جملۀ عیسی را باید جمله‌ای حاکی از امید دانست و نه نوعی پیش‌گوییِ یقینی. عیسی با این جمله امیدش را به این که روزی فروتنان و نرم‌خویان وارثِ زمین خواهند شد بیان کرده است. اما به نظرِ پوپر مطلب چیزی بیش از امیدِ صرفِ بی‌عملانه است. بر اساسِ بعضی تحلیل‌های فلسفی از امید (1) ما به امکانِ تحققِ ابژۀ امید باور داریم (یعنی امکانِ تحققِ ابژۀ امید قطعی یا محال نیست)، (2) به تحققِ ابژۀ آن میل داریم و (3) دست‌کم به نحوی مبهم می‌توانیم راهی به سوی تحققِ ابژۀ آن تصور کنیم و در آن راه گام بگذاریم. ظاهراً پوپر هم از جملۀ عیسی چنین چیزی مراد می‌کند. معتقد است که ما کارمان را با باور به امکانِ تحققِ جملۀ عیسی آغاز می‌کنیم و با شور و شوقِ اخلاقی و میل به تحققِ ابژۀ امیدمان در روندِ حوادثِ تاریخ مداخله می‌کنیم تا امیدمان جامۀ واقعیت بپوشد. به زعمِ پوپر رخدادهای تاریخی بسیار متکثرند و تاریخ هیچ خطِ سیرِ واحدی ندارد. اما ما می‌توانیم از چشم‌اندازِ جملۀ امیدبنیادِ عیسی، با شور و شوقِ اخلاقی و با باور به تحققِ ابژۀ امیدمان رخدادهای تاریخ را از همین چشم‌انداز تفسیر کنیم و از همین چشم‌انداز در روندِ حوادثِ تاریخ نقش‌آفرینی کنیم. این بدین معناست که باید بکوشیم راهی به سوی تحققِ ابژۀ امیدمان بیابیم و ایده‌ها و نهادهایی فراخورِ تحققِ چنین امیدی بیافرینیم. این‌جاست که پوپر آرای اخلاقی و سیاسیِ مشهورش را مطرح می‌کند. می‌نویسد:

«می‌توانیم با توجه به مشکلاتِ ناشی از قدرت‌مداریِ سیاسی که در این روزگار می‌خواهیم چاره‌ای بر آن‌ها بیندیشیم تاریخ را تفسیر کنیم. تفسیرِ تاریخ می‌تواند از نظرگاهِ مبارزه برای استقرارِ جامعۀ باز و حکومتِ عقل و عدالت و آزادی و برابری و مهار کردنِ جنایاتِ بین‌المللی صورت گیرد.» (جامعۀ باز و دشمنانِ آن، ترجمهٔ عزت‌الله فولادوند، ص 1137)

تأکیدِ پوپر بر جامعۀ باز، دموکراسی و آرمان‌هایی چون آزادی و عدالت و مهم‌تر از همه تأکیدش بر مهارِ جنایاتِ بین‌المللی بخشی از راهبردهای پیشنهادیِ او برای تحققِ جملۀ عیسی‌ست. به نظر می‌رسد که از نظرِ او فروتنان زمانی وارثِ زمین خواهند شد که بتوانند قدرتِ سیاسیِ عنان‌گسیخته را به کنترل درآورند، جامعه‌ای دموکراتیک بیافرینند که در خدمتِ دفاع از ضعفای سیاسی و اقتصادی باشد و جنایت‌های بین‌المللی را مهار کنند:

«امیدِ آن که خواستِ حمایتِ دولت از ضعفا روزی جامۀ عمل بپوشد در این تعلیمِ دینِ مسیح بیان شده است که می‌گوید: فروتنان وارثِ زمین خواهند شد.» (جامعۀ باز و دشمنانِ آن، ص 298).

#وارثان‌ـ‌زمین
#قوانین‌ـتاریخ
#تاریخ‌ـگرایان
#آزادی‌
#عدالت
#امید
#دین‌ـ‌مسیح
#دین‌ـ‌اسلام
#پوپر
#جنایات‌ـبین‌المللی
#آرش_جمشیدپور

@neeloofaran
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 نماینده ایرلندی پارلمان اروپا👇👇

🔹تاریخ به خاطر همکاری با اسرائیل شما را نفرین خواهد کرد...

👈 مشکل بازتولید هیتلر و نازیسم و گشتاپو و کوره های آدم سوزی است که اتحادیه اروپا و پارلمان اروپا حامی اش هستند.

#هیتلر_در_اورشلیم، #آشویتس_در_غزه.

#نازیسم_در_اورشلیم، #هولوکاست_در_بیروت.

@neeloofaran
مناظره مصطفی مهرآیین و سجاد صفار هرندی | نتایج نزاع ایران و اسرائیل…
Azad
مناظره مصطفی مهرآئین و سجاد صفارهرندی در خصوص مساله محور مقاومت و وضعیت سیاسی- اجتماعی ایران.
http://t.me/mostafamehraeen
@neeloofaran
https://t.me/+4_4UxC2cZdw5Yjk8
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥نگاه های معصومانه کودک فلسطینی زیر آوار جنگ بزرگسالان

@neeloofaran
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
IAIE دکتر فنایی 25-07-1403
انجمن اسلامی مهندسین
📚 نشست نقد کتاب :

📗 دین و اخلاقِ محیط زیست؛ از تعارض تا اجماع هم پوش

🎙گزارش کامل صوتی
:

💠 سخنران:

🔻دکتر ابوالقاسم فنایی (نویسنده کتاب)

💠 ناقدین :

🔻دکتر سید علیرضا بهشتی

🔻دکتر سید علی محمودی

▫️۲۵ مهرماه ۱۴۰۳

🔸 انجمن اسلامی مهندسین

🆔@Drmahmoudi7
🆔@neeloofaran
💥به یاد بی‌صداترین و بی‌دفاع‌ترینِ ستمدیدگان!

روز جهانی وگن

هادی حکیم شفایی

امروز یکم نوامبر، روز جهانی وگن است؛ این روز، یادبودِ تمام دردمندی‌ها و خودآگاهی‌هایی است که انسان‌هایی عاشق، اندیشمند و بیزار از خشونت و سلطه‌ی غیرضروری، در وجود خویش دریافتند و برای کاهش درد و رنج موجوداتی ستمدیده و بی‌دفاع و برای نجات سیاره زمین، در قالب یک جنبش اخلاقی و اجتماعیِ جهانی، در ساحت فلسفه ورزی، آگاهی‌بخشی علمی، آموزش رفتار با حیوانات و آگاهی و توسعه غذایی، مجاهدت نمودند. اکنون در جهانی به سر می‌بریم که حقوق حیوانات نه فقط یک موضوع فلسفی و نظری است بلکه به یک جنبش اجتماعی تبدیل شده است. از نگاه پیتر سینگر آنچه که جنبشِ آزادی حیوانات را همچون جنبش‌های اجتماعی دیگر از جمله جنبش‌های رفع تبعیض‌های نژادی و جنسیتی، واجد اهمیت و توجه می‌سازد مطالبه‌ای است که در آن نهفته است: پایان بخشیدن به همه‌ی‌ تبعیض‌های مبتنی بر پیش‌داوری‌ها در نگرش‌های ما.

ممکن است برای بسیاری از مردم، جنبش آزادی حیوانات، این تردید را مطرح کند که آیا اساساً فایده‌ای خواهد داشت و این جنبش خواهد توانست توجه افکار عمومی را جلب کند یا خیر. پیتر سینگر پاسخ این مساله را بخوبی داده است. او می‌گوید زمانی که جنبش حقوق شهروندی برای سیاهان شکل گرفت، موفقیت‌های اولیه و محدودش، موجب شد که به مدلی برای گروه‌های ستمدیده‌ی دیگر تبدیل شود. پس از آن، طولی نکشید که جنبش رفع تبعیض علیه همجنس‌گرایان و جنبش‌های حامی سرخپوستان آمریکایی و آمریکایی‌های اسپانیایی زبان، ظهور کردند. پس به نظر می‌رسد جنبش های اجتماعی، واجدِ قدرت مدل‌سازی هستند. ما اکنون بدنبال رفع تبعیض و اسارت از حیوانات هستیم. ایده‌ی این جنبش، همچون جنبش‌های اجتماعی دیگر، شاید در آغاز راه، بیهوده، مورد تمسخر و موفقیت آن، مورد تردید بود اما اکنون شاهد پیوستن یا تمایل انسان‌های بسیاری به این جنبش هستیم که تلاش می‌کنند با اصلاح سبک زندگی خود، از خوراک گرفته تا پوشاک، تفریحات، محصولات بهداشتی و آرایشی و آزمایشات علمی، از سهم خود در آسیب به حیوانات و سیاره زمین بکاهند. هر چند این جنبش هنوز در آغاز راه خود است و دشواری‌های بسیاری پیش رو است.

آیا تبعیض علیه حیوانات، آخرین نوع باقی مانده از تبعیض است؟ پیتر سینگر با اشاره به این پرسش، عنوان می‌کند که هر گاه جنبشی شکل می‌گیرد، برخی فکر می‌کنند که ما به پایان راه نزدیک شده‌ایم. آن دسته از کسانی که علیه تبعیض نژادی مبارزه می‌کردند گمان می‌کردند که تبعیض بر اساس جنسیت، آخرین نوع باقی مانده از تبعیض است اما اکنون وجدان جهانی، تبعیض علیه حیوانات را در دستور کار خود قرار داده است. لذا سینگر بر این باور است که همواره باید در سخن گفتن از آخرین شکل باقی مانده‌ی تبعیض، محتاط باشیم. هر زمان، این امکان وجود دارد که نوع جدیدی از تبعیض یا بُعد جدیدی از آن بر ما آشکار گردد و این توسعه‌ی اخلاقی، زمانی محقق خواهد شد که هر لحظه به نظارت بر خویش بپردازیم. ما بیش از آنکه به دوست‌ داشتن حیوانات بیندیشیم می‌باید به شناخت حیوانات و رفع تبعیض میان آنها بپردازیم. ما بیش از آنکه طبیعت‌دوستی را در لذت‌ بردن از طبیعت خلاصه کنیم ضروری است که به خودآگاهی نسبت به رفتار خویش، شناخت طبیعت و چگونگی عملکرد اکوسیستم و حفاظت از آن دست یابیم.

روز جهانی وگن، برای همه روح‌های بزرگی که مرزهای اخلاقی‌زیستن را یک به یک فتح می‌کنند و هر گام، فراتر می‌روند یک روز کم‌نظیر است. روز جهانی وگن را می‌توان عید قربان مدرن نامید؛ اگر عید قربان مذهبی روزی بود که ابراهیم به فرمان خداوند، به فدای فرزندش، کارد بر گلوی حیوانی نهاد، عید قربانِ مدرن روزی است که انسان مدرن به فرمان خِرد، به فدای حیوانات، کارد از گلوی آنها برمی‌دارد و گیاهان را جایگزین می‌سازد و از سلطه‌ی غیرضروری بر موجودات زنده و نابودی کره زمین دست می‌کشد. این روز، یادآور این حقیقت است که تحقق آرمان‌های بزرگِ شگفت‌انگیز در جهان آشفته و پررنج ما، شاید دور به نظر برسد اما امکان‌پذیر است.

#روز_جهانی_وگن
#فلسفه_اخلاق
#موجودات_حسمند
#گازهای_گلخانه‌ای
#آگاهی_غذایی
#محیط_زیست
#توسعه‌ی_غذایی
#دگردوستی
#اخلاق_یک_جهان
#عید_قربان_مدرن

@ReligionPhilosophyPoliticsAnimls
@neeloofaran
Audio
.
از وفاق تا افق

(نگاهی به چشم‌انداز اقتصاد ایران)

سخنرانی محسن رنانی
در انجمن اقتصاد ایران
(۹ آبان ۱۴۰۳)


اشارت‌ها و محورهای بحث:

آیا دولت چهاردهم موفق خواهد شد اقتصاد را سامان بدهد؟

چرا سرمایه‌های داخلی تمایل به خروج دارند و چرا در سالهای اخیر متوسط سرمایه‌گذاری خالص در اقتصاد ایران حدود صفر است؟

چرا حدود دو سوم از ۳۷۰ شاخص‌ توسعه کشور در سالهای اخیر در زیر متوسط جهانی قرار گرفته‌اند؟

چرا سند چشم‌انداز بیست‌ساله توسعه ناکام ماند؟

چرا نوشتن سند چشم انداز جدید (سند ۱۴۳۰) به منزله دوره جدیدی از هدر دادن منابع کشور است؟

چرا بیماریهای اقتصاد ایران مزمن و علاج‌ناپذیر شده اند؟

چرا عقلانیت اقتصادی در ایران از کار افتاده است؟

پیش‌شرط‌های شروع درمان اقتصاد چیستند؟

انواع وفاق چیست و امروز ایران نیازمند کدام وفاق است؟

چرا شعار «وفاق» دولت چهارم هنوز باورپذیر نشده است؟

تحت چه شرایطی وفاق به افق تبدیل خواهد شد؟

چگونه متوجه شویم که حکومت تمایل دارد دولت چهاردهم موفق شود؟

معنی شکست دولت چهاردهم چیست؟
@neeloofaran
🔴فراتر از فساد

🔺اعتماد ۱۲ آبان ۱۴۰۳

✍️عباس عبدی

🔘فرض کنید یک نفر مصاحبه کند و بگوید که مدتی پیش در فلان جای تهران چند نفر را پس از شکنجه کشتند و اموالشان را هم به غارت بردند. بعد هم هیچ‌کس پیگیری نکند که این ادعا درست است یا نادرست. خوب! این وضعیت چیزی جز ناامنی و بی‌مسئولیتی را نشان نخواهد داد. هنگامی که چنین خبری گفته شود، بلافاصله پلیس یا دادستان باید گوینده خبر را احضار کنند و اطلاعات او را برای راستی آزمایی دریافت کنند.

🔘اگر واقعیت نداشت، گوینده را محاکمه نمایند که چرا خبر رعب‌آور دروغی را منتشر کرده است؟ اگر واقعیت داشت، پلیس و دادستانی باید پاسخ دهند که چرا تا کنون مطلع نبودند و چرا هیچ اقدامی نکرده‌اند؟ در هر حال مسکوت گذاشتن ماجرا بیانگر فضای ناامن و خطرناک در جامعه است.

🔘بنده سیاست آقای پزشکیان و دولت او را در خصوص نپرداختن به دولت پیش کاملآ تایید می‌کنم و با آن همراه هستم. برخلاف همان دولت که هر چه جلوتر می‌آمد، حملاتش به دولت روحانی بیش‌تر می‌شد و ناکارآمدی‌های مفرط خودش را به عهده دولت روحانی می‌انداخت. اتفاقاً این شیوه توجیه‌گری آن دولت را دچار مشکلات بیش‌تری هم می‌کرد و به دلیل همین رفتارشان مردم متوجه شدند که هیچ امیدی به آنان نباید داشت. بنابراین بهتر است دولت پزشکیان به کلی دولت رییسی را فراموش کند. ارزیابی عملکرد منفی آن را به عهده کارشناسان مستقل و آیندگان بگذارد. اصولاً مردم هم انتظار ندارند که چنین مقایسه‌ای صورت گیرد. زیرا به همین دلیل به او رأی دادند.

🔘با این حال یک مورد استثنا در بازگشت به گذشته وجود دارد، و آن فساد و تضییع حقوق ملت است. فساد نه تنها شامل دزدی و رشوه می‌شود بلکه شامل تصمیمات نادرست و نابخردانه‌ای هم هست که هزینه‌های کلانی را بر دوش ملت بار می‌کنند و این سیاست‌ها و تصمیمات نادرست فراتر از معنای متعارف فساد اداری هستند. از این نظر باید به اقدامات گذشته پرداخته شود، چون نپرداختن به آنها موجب تکرار می‌شود.

🔘با این مقدمه، به اظهارات سرپرست جدید مرکز تحول دیجیتال و فن‌آوری اطلاعات سازمان برنامه و بودجه می‌پردازیم که در گفتگوی خود اعلام کرد: ▪️«۲۵ همت یا همان ۲۵ هزار میلیارد تومان بابت سامانه نان هزینه شده که هیچ حاصلی نداشته است.»▪️ به گفته او سامانه املاک و اسکان هم هیچ حاصلی نداشت!. البته وی هنگام شرح ماجرا و با خنده اقدامات آنان را به تمسخر گرفت.

🔘گفتن رقم ۲۵ همت برای یک سامانه خیلی ساده است، زیرا مردم درکی از ابعاد این رقم بویژه در سال‌های گذشته ندارند. چگونه ممکن است یک ساختار وزارتی یا حکومتی به جای حل مسأله نان که در هر کشور دیگری از جمله در همین ایران نیز کاری متعارف بوده، بتواند طرحی را با این رقم وحشتناک اجرا کند که مدیر بعدی آن را مضحکه بداند و متأسفانه با خنده و تمسخر از آن یاد کند؟ در حالی که اجرای طرحی که چینن هزینه سنگینی داشته و موجب تمسخر است، قطعاً خنده‌دار نیست و باید گریست. ظاهراً سامانه مسکن هم مطابق همین نقل قول سرنوشت مشابهی داشته است.

🔘اکنون برعهده آقای رییس سازمان برنامه و وزرای محترم اقتصاد و صمت است که توضیحی در باره این طرح دهند که مراحل طی شده برای آن چگونه طی شده است؟ نکند مثل فساد ۳٫۷ میلیارد دلاری چای دبش که برای ده‌ها نفر کیفرخواست صادر شده ولی هنوز هیچ کس نمی‌داند که این فساد طی چه سازوکاری رخ داده است؟ من از همان زمان و مکرر نوشتم که این فساد در این ابعاد نمی‌تواند منحصر به فرد باشد، اگر این فساد آگاهانه نظام‌مند نباشد حتما ناشی از یک شلختگی ساختاری و مدیریتی است و به طور قطع با وجود این شلختگی، باید موارد دیگری هم وجود داشته باشد. اکنون گفته شده که چنین رقم وحشتناکی صرف یک سامانه بیهوده و فسادزا شده است؛ پس باید نتیجه گرفت که آن احتمال بنده بی‌مورد نبوده است.

🔘کسی که جانشین مدیر قبلی شده و این خبر را منتشر کرده است موظف به انتشار جزییات آن از آغاز فرآیند طراحی این ایده تا پایان شکست ماجرا است. بار نمودن چینن هزینه‌های سنگینی به کشوری که با محدودیت شدید درآمدهای بودجه‌ای مواجه است، یک فساد بزرگ محسوب می‌شود. امیدواریم که مسئولین جدید سیاهه‌ای از طرح‌های مشابه و این طرح را به افکار عمومی عرضه کنند تا مردم ارزش رأیی را که در ۱۵ تیر دادند بیش‌تر بدانند.
در پاسخ به فقیه محترم جناب آقای علیدوست شکر الله مساعیه*

عبدالکریم سروش

یکم: به تجربه دریافته‌ام که ناقدان آراء صاحب این قلم از سه طایفه بیرون نیستند:
– یا سیاسی‌کارانی که شهوت شهرت و آرزوی آوازه کاذب دارند و مزدورانه و مزوّرانه برای ارباب قدرت کار می‌کنند تا به نام و نان و نوایی برسند، چون کیهانیان و مهرنامه‌نویسان و فرهنگ‌امروزیان و فیلسوف‌نمایان محبوبشان.
ـ طایفه دوم آنانند که اندیشه دگراندیشان را جدّی می‌گیرند و عالمانه و صادقانه به عزم کشف حقیقت، و یا از سر احساس تکلیف برای پیراستن رخساره دین از زنگار شبهات پا به میدان می‌گذارند. سعی‌شان مشکور و مأجور باد که به خلق و خالق خدمت می‌کنند و قافله دانش و دیانت را به پیش می‌رانند.
ـ طایفه سوم ظاهرا نزدیک به طایفه دوم‌اند با این تفاوت که نه اندیشه مخالف را جدّی می‌گیرند، نه برای نقد و جرح آن کسب آمادگی می‌کنند. به یک دو سخن حریف نظر می‌کنند و نظر می‌دهند و نمی‌اندیشند که برای نقد نافذ و صائب، آشنایی اجمالی (و گاه تفصیلی) به مواقف و معارف حریف فریضه حتمیه است.
نقد آقای علیدوست، متأسفانه، از این جنس سوم است. ایشان از موضع استعلاء و استغناء چنان سخن حریف را مختصر گرفته که اوّلاً: فقط به نقل بخش اندکی از سخنان جلسه اول (که به غلط جلسه سوم پنداشته‌اند!) «دین و قدرت» پرداخته و همه نقد خود را بر نفی آن نهاده و به آثار پیشین گوینده نیم نگاهی نیفکنده تا مجملاتش مبیّن شود. ثانیاً: حتی زحمت بازکردن کتاب المیزان یا صحیح بخاری را به خود نداده‌اند تا ببینند که فلان حدیث یا فلان رأی را که صاحب «دین و قدرت» آورده، اصالت و اعتبار دارد یا نه؟ ایشان پیشاپیش به معلومات خود اتکا کرده و گفته است فلان سخنان به المیزان نمی‌خورد یا فلان حدیث (مَن بَدّل دینَه فَاقتُلوهُ) هیچ سند و منبع معتبری ندارد، در حالی‌که کافی بود از طلّاب و تلامذه خود بخواهند تا جستجویی کنند و نشان آن حدیث صحیح را در صحیح بخاری[۱] بیابند و اندیشه دیگر کنند. ثالثاً: ایشان حریف را چنان مبتدی و عامی پنداشته که گویا ابجدخوانی است که هنوز نمی‌داند در قرآن ۱۱۴ بار بسم‌الله الرحمن الرحیم آمده یا کلمات رحمت و حبّ و مغفرت و … در آن پیدا می‌شود (و من این‌گونه سَبُک گرفتن خطاب و مخاطب را از طایفه روحانیان بسیار دیده‌ام). از ایشان می‌پرسم شما با چنین افراد نادانی چرا وارد بحث می‌شوید؟ و چرا تخم علم را در شوره‌زار جهل ضایع می‌کنید؟ بگذارید آنها در ظلمات جهل خود غوطه بخورند، و شما دانش و درایت خود را خرج کسانی کنید که اقلّ قلیلی از مقدّمات را می‌دانند و دست کم از صفات رحمان و رحیم خداوند خبر دارند!
دوم: چنین می‌نماید که فقیه محترم از آن جنس آرایشگرانی است که مکلّفانه و متکلّفانه قائل و مایل به بزک کردن اسلام‌اند (و البته اسلام معتقد و مقبول خودشان) وگرنه کتمان ما انزل‌الله نمی‌کردند و بر پاره‌ای از وجوه ناخوشایند احکام فقهی پرده عیب‌پوش نمی‌افکندند! بر من خرده گرفته‌اند که چرا به حدیث بی‌پایه «من بدّل دینه فاقتلوه» (آنکه دین خود را عوض کند، بکشید) استناد می‌کنی؟ و چنان وانمود می‌کنند که گویی اصلاً اثری و نشانی از قتل مرتدّ در فقه فریقین نیست و گویی مشهور فقها به آن فتوا نداده‌اند! نباید از یادشان رفته باشد که شهیدین اول و ثانی، شهید حکم ارتداد بودند و همین چند سال پیش فقیه دیگری از جنس خودشان، به نام محمّد فاضل لنکرانی حکم به قتل یک «مرتدّ» آذربایجانی داد، و وقتی او را پس از مرگِ فقیه مفتی به قتل رساندند، فرزند فقیهش جواد فاضل لنکرانی، بر فرمان پدر صحّه نهاد و آن را محض صواب و ثواب خواند! ماجرای حکم قتل سلمان رشدی تا امروز هم به قوت خود باقیست. گیرم که آن حدیث مکذوب است (که نشان دادم که نیست)، آیا حکم قتل مرتدّ فطری و سابُّ النبیّ و نپذیرفتن توبه‌اش هم، حکمی کاذب یا نادر یا مجعول و مجهول است؟ و شما گمان می‌کنید که با تکذیب آن روایت، خال عیبی را از چهره معشوق سترده‌اید؟ یا خبری را از بی‌خبران مستور داشته‌‌اید؟
سوم: فقیه محترم گویی اسلام را مساوی شیعه (آن هم شیعه غالی) گرفته‌اند و تاریخ اسلام را فقط از دیدگاه شیعی می‌بینند.
وقتی سخن از تاریخ اسلام می‌رود، آن را پرورده و پرداخته خلفاء جور می‌دانند و … وقتی دنبال حکمی یا حدیثی می‌گردند فقط از منابع شیعی کمک می‌گیرند: «فلان روایت درست نیست چون در منابع شیعی نیست»! آیا اینست شرط تحقیق؟ حدیث «أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى یَشْهَدُوا أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللَّه…» (مأموریت یافته‌ام که با مردم بجنگم تا گواهی دهند معبودی جز الله وجود ندارد)[۲] نزد شیعیان خبری واحد است، ولی از نظر عالمان و محدّثان اهل سنّت چون جلال‌الدّین سیوطی و ابن حجر عسقلانی متواترست. و در پنج صحیح از صحاح شش‌گانه اهل سنّت آمده است. اینک آیا شایسته است آن را نبینیم و نیندیشیم چه شد که این حدیث در وجدان و مخیال جمعی مسلمانان (آن هم عالمان، نه عامیان) متبوع و مطبوع افتاد و کسی در سند و دلالتش تردید نکرد، و حالا تحت فشار اندیشه‌ّهای لیبرال و حقوق بشری ناگهان مشکوک و مطرود افتاده است؟
چهارم: چنین می‌نماید که فقیه محترم چنان متوغّل در فقهیات‌اند که از دیگر علوم و فنون اسلامی فاصله گرفته‌اند. نوبت اوّل که نقد ایشان را در دفاع از یک منبری شنیدم، گفتم چه شده است که ایشان به‌پا خاسته‌اند و همه غیرت و همّت خود را خرج کسی کرده‌اند که هنری جز گریاندن خلایق ندارد. پاسخی ندادم، چون می‌دانستم کاری هویتی است نه معرفتی. یعنی ایشان نه به دفاع از دیانت، بل به دفاع از صنف و کسوت خویش پرداخته‌اند که مبادا رازی از پرده برون جهد یا چاکی بر قبای چالاک روحانیت افتد! وگرنه این همه واعظ یاوه‌گو بر منابر و در معابر چرا هوش از سر ایشان نمی‌برد؟ و چرا آن همه یافه‌ها و خرافه‌ها که در مساجد و معابد می‌گویند، و آن همه روایات سست و ضعیف که واعظان و مدّاحان بر خلایق می‌خوانند، شرم و شفقت‌شان را نمی‌جنباند تا غیورانه، بانگی بر دین‌فروشان بزنند و دهانشان را ببندند؟ از این بالاتر، این همه ستم که به نام اسلام و تشیّع می‌شود، چرا خشم و خروش ایشان را برنمی‌شوراند و عرق بر پیشانی‌شان نمی‌آورد؟
امّا نقد دومشان، به من نشان داد که گویی ایشان اصولاً فراتر از فقه و اصول نرفته‌اند و دل به دلدار دیگری نسپرده‌اند. کتب اهل سنّت را که گویی شایسته تصفّح و تورّق هم نمی‌دانند. نمی‌دانم در علم تاریخ و تفسیر و هرمنوتیک مدرن دستی دارند یا نه؟ دید تاریخی و تمدّنی که اصلاً ندارند. اینکه من گفته‌ام «اسلام همان تاریخ اسلام است» ایشان را چنان پریشان کرده‌ که گویی مصروعی بر اثر غلبه سودا جیغ بنفش کشیده است! و این نیست مگر سرسری گرفتن نقد و بی‌مبالاتی در تحقیق. ایشان دست کم به نوشته‌ّهای پیشین من از قبض و بسط گرفته تا مقاله «عقیده و آزمون» مراجعه کنند تا از چیزی که تصوّر و تصدیق درستی ندارند، چنین به حیرت نیفتند و در مقام انکار برنیایند.
پنجم: ابیاتی از غزلی از مولانا را نقل کرده‌اند: «این نیمه شبان کیست چو مهتاب رسیده / پیغمبر عشق است و ز محراب رسیده»، و دو قول باطل از پی آن آورده‌اند. یکی اینکه گویی «پیغمبر عشق» اشاره به پیامبر اسلام است صلوات‌الله علیه! امّا نه چنین است. پیغمبر عشق همان عشق چون پیامبرست و لاغیر (اضافه مشبّه‌‌‌‌‌ًبه به مشبّه). البته مولانا جلال‌الدّین را با محمّد مصطفا عشقی و ارادتی است که در وصف نمی‌آید، امّا آن غزل، معنا و مخاطب دیگری دارد. قول باطل دوم اینست که مولانا درس عشق را از محمّد (ص) گرفته است. فقیه محترم ما اگر مقاله «بسط تجربه نبوی» را خوانده بودند، چنین نمی‌فرمودند. مولانا و امثال او تجربه نبوی را بسط داده‌اند، نه اینکه عیناً آن را تکرار کنند و این رشته سر دراز دارد. تاریخ اسلام، بسط تجربه نبوی است، صورتاً و مادّتاً. این سخن حتی اگر باطل هم باشد، چنان نیست که به تلنگری و اشاره انگشتی یا اظهار تعجّبی و انکار و تردّدی فرو ریزد. قرآن هر چه باشد، کتاب عشق و لطافت نیست، کتاب خشیت و قدرت است که در آن از رحمت و عطوفت و بشارت هم سخن رفته است، امّا ساختار کلان و ارکان گفتمانش، فرسنگ‌ها با یک متن عاشقانه لطیف فاصله دارد. بیش از آنکه طرب‌انگیز باشد، حزن‌انگیز و خوف‌انگیز است. خنده بر لب نمی‌آورد، امّا اشک را بر چهره جاری می‌کند. متنی اقتدارگراست که برای تثبیت سلطه آمده است. می‌گویید این مطابق حکمت است، می‌پرسم مگر خشیت و قدرت با حکمت منافات دارد؟ پیامبر هم بنا به حکمت حق، اقتدارگرا بود. قرآن هم به اقتضای حکمت و هدایت چنین است که هست. عزیزی دیگر، در نقد مواضع من گفته است: قرآن کتاب هدایت است نه قدرت و خشیت . می پرسم مگر هدایت و خشیت نمی توانند با هم ‌باشند؟ فقیه محترم ما گفته است خداوند به کسی ظلم نمی‌کند، و لذا عذاب‌هایش ظالمانه نیست. البته همین‌طور است، ولی مگر من سخن از عذاب ظالمانه گفته‌ام؟ گفته‌ام عذاب (شکنجه) و مشتقّاتش در قرآن فضای رعب‌آوری پدید آورده است. شاید خداوند مصلحت را در ارعاب و تهدید می‌دیده است.
شکنجه عادلانه هم شکنجه است و چیزی از شدّتش نمی‌کاهد. باری، نه هدایت نه حکمت، هیچکدام مانع و نافی قدرت و خشیت نیستند که صفت آشکار قرآن (و تورات) است.
چنین می نماید که این عزیزان، نکته را نگرفته‌اند و به دنبال نکته‌سنجی‌های توجیه‌گرانه رفته‌اند. گرفتم که به‌ قول آن عزیز، عذاب به معنی محرومیت باشد (که البته چنین نیست و ترکیباتی چون « عَذَابُ الْحَرِیقِ» (بروج: ۱۰) و «عَذَابَ النّار» (السجده: ۲۰) و «سَرَابِیلُهُم مِّن قَطِرَانٍ» (ابراهیم: ۵۰) و «ثُمَّ فِى سِلْسِلَه ذَرْعُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعًا فَٱسْلُکُوهُ…» (الحاقه: ۳۲) و «کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ» (نساء: ۵۶) و« یُصْهَرُ بِهِ مَا فِی بُطُونِهِمْ وَالْجُلُودُ» (حج: ۲۰)، مدلولاتی نقیض آن دارند)، باز هم از هیبت ارعاب نمی‌کاهد و فقط به جای تهدید به شکنجه، از تهدید به محرومیت سخن می‌گوید، یعنی باز همان تهدید است و انذار و تخویف؛ و فضای هراس‌آور و خوف‌انگیز. ازین بالاتر، حتی اگر تن به تأویل و تمثیل دهیم (که البته مقبول کثیری از عالمان مسلمان نبوده و عامّه مسلمانان هم آن آیات را چنان نمی‌فهمیده‌اند)، همچنان این سؤال می‌ماند که چرا محرومیت را به آتش و غلّ و زنجیر و احشا و امعای گداخته و پوست‌های بریان شده و نوشابه‌های چرکین و سوزان تشبیه کرده‌اند؟ چرا ازمثال های کم‌خشونت کمک نگرفته‌اند؟[۳]
ششم: فقیه محترم فرموده‌اند که اقوال فلانی پهلو به اشعریّت می‌زند و او را به کتاب فقه و عقل خودشان ارجاع داده‌اند. آن کتاب را ندیده‌ام و نخوانده‌ام و انشاءالله فرصتی در کار می‌کنم تا بخوانمش. امّا نمی‌توانم تعجّب خود را از نسبت اشعریّت پنهان کنم. گویا اینکه گفته‌ام رسول الله خود میزان و معیار عدل و حق است، ایشان را واداشته تا در سخن من نشانی از اشعریّت بیابند! تعجّب من از اینست که چرا یک فقیه شیعی باید ولایت را با اشعریّت یکی بگیرد و تفاوت آنها را درنیابد؟ و چگونه است که یک عارف ظاهراً سنّی و اشعری (مولانا جلال‌الدّین، که البته نهنگ کلان وجودش در برکه‌های خُرد فِرَق و نحل نمی‌گنجد) به عمق معنای ولایت راه می‌یابد و یک فقیه شیعی ولایت مدار نه؟! مولانا که خطاب به علی (ع) گفت:
تو ترازوی احدخو بوده‌ای
بل زبانه‌ی هر ترازو بوده‌ای
علی را بهتر می شناخت یا فقیهان ما؟ یا وقتی در وصف پیر می‌گفت:
ای ضیاءالحق حسام الدّین بگیر
یک دو کاغذ برفزا در وصف پیر
برنویس احوال پیر راه‌دان
پیر را بگزین و عین راه دان
آیا این اشعریّت است که بگوییم ولیّ خدا عین راه است، عین ترازوست، نه بر صراط مستقیم، بلکه عین صراط مستقیم است؟ عیسی (ع) که می‌گفت من راهم، من حقیقتم، من حیاتم، مگر جز این می‌گفت؟ و مگر پیامبری و مقنّن و موسّس بودن جز با ولایت میسّر می‌شود، و معجزات مگر جز برای اقناع و اخضاع به ولایت‌اند؟ اعجاز که نشان صدق گفتار نیست.
معجزات از بهر قهر دشمن است
بوی جنسیت پی دل بردن است
اینکه حسن و قبح، ذاتی و عقلی نیستند و منوط و متّکی به امر و نهی الهی‌اند کجا، و اینکه هر چه پیامبر باذن‌الله و بامرالله می‌کند مطاع است و عین قانون است و عدالت در آن مندرج است، کجا؟ قصه خضر و موسی هم دلالتی جز این ندارد. درک آقای خمینی هم از ولایت جز این نبود. بلی خطای بزرگ او درین بود که این ولایت را برای خودش هم ثابت می‌دانست تا جایی که ولایت باطنی را با ولایت سیاسی در آمیخت و از دل آن استبدادی هولناک برآورد. عصمنا‌الله من شروره و آفاته[۴]. برای کسی چون صاحب این قلم که اخلاقیات را جملهً و تفصیلا اعتباری میداند البته فهم و قبول این مواضع بسی آسانترست.بلی احکام واخلاق اسلامی همه اعتبارات نبیّ مکرّم اسلام‌اند و «این چنین شیرینی آن خسرو کند».
هفتم: فقیه محترم فرموده‌اند دماغ جامع‌المعقول و المنقول بودن نپزید، بر فقه متازید و به متخصصان فن و عالمان شرع و کسانی که «بر همه تراث اسلامی واقف‌اند»، رجوع کنید و گرنه سخنانتان بوی گند پیاز نادانی خواهد داد و حکایت دزد نان و انار تکرار خواهد شد که کسی انار می‌دزدید و نان صدقه می‌داد!
خدا را شکر که ایشان به قول خودشان، «قلم و بیان خود را افسار کرده‌اند» وگرنه لگدکوب توسن بی‌لگام قلم می‌شدیم. با این همه، این بنده بنان و بیان خود را افسار می‌کنم و نسبت بی‌علمی و بی‌انصافی به ایشان نمی‌دهم و با تصریح به اینکه من در جمیع حوزویان قم و نجف احدی را نمی‌شناسم که بر «همه تراث اسلامی واقف باشد»، و براستی اسلام شناس باشد ،تنها نکاتی را به یادشان می‌آورم:
یکی اینکه القاب پر طنطنه ساختن و به خود بربستن از شئون و فنون دلربایی و مردم فریبی حوزویان است و لقب جامع‌المعقول و المنقول هم یکی از برساخته‌های پر طمطراق آنان است تا حقارتی را بیارایند و بر قامت ناقصی جامه جامعیّت بپوشانند و گرنه در بیرون حوزه چنین اوهام و هوس‌های دل‌آزاری خریدار ندارد، همچون لقب علّامه که هنوز هم در میان حوزویان جاری است و نزد دانشگاهیان جز مایه
تلاعب و تمسخر نیست. دنیای مدرن و علّامگی؟! (نظر کنید به «علّامه» نوظهور: منیرالدّین حسینی ــ آکادمی علوم اسلامی).
حضرت استاد آیت‌الله علّامه حسن حسن‌زاده آملی در منظومه بلندی که سروده‌اند و به خط نستعلیق و بر کاغذ گلاسه با چاپ نفیس به بازار روانه کرده‌اند، در باره خود می‌فرمایند:
به چندین رشته از معقول و منقول
تسلط یافته ام معقول و مقبول
به قرآن آشنایی آنچنانم
که خود یک دوره تفسیرِ آنم!
علّامه آیت‌الله محمدحسین تهرانی، عالم معاصر هم میفرمایند که در عالم رویا حضرت ربّ العزّه به ایشان فرموده اند که ما تو را علّامه آیت‌الله لقب دادیم! (مهر فروزان ص ۵۷). و لذا اذن فرمودند که بر نامشان عنوان علّامه افزوده شود.بگذریم از کسانی که یک‌شبه، به حکم امسیت کردیّا و اصبحت عربیّا، آیت‌الله شدند و آفت آفریدند. نمونه‌اش اکبر رشاد ،که جز تفرعن و تفنّن چیزی در بساط ندارد، و با انتشار کتاب پر هزینه زعیم ذو فنون در مدح رهبر، ارادتی نمود و سعادتی ربود. جناب فقیه محترم خوبست به حکم وَأَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ (شعراء: ۲۱۴) نهی از منکر را از هم‌کسوتان خود آغازکنند و در نکوهیدن این عادت زشت حوزویان جهد بلیغ مبذول دارند. به بنده و امثال بنده چنان آداب و القابی ثبوتاً و اثباتاً نمی‌زیبد و نمی‌چسبد.[۵]
دیگر اینکه ایشان به شیوه و ترفند خاصّ بعضی از حوزویان (که بسیار دیده و آزموه‌ام)، می‌خواهند با ذکر یک دو لغت عربی به مخاطب حالی کنند که اهل فنّ نیست و درمانده در مقدّمات است و خوبست برود درس خود را بهتر بخواند. گفته بودم که یُعْطُوا الْجِزْیَهَ عَن یَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ (توبه: ۲۹) یعنی «کافران بیایند و با خواری و خفّت جزیه بپردازند». فقیه محترم، بدون کمترین مراجعه‌ای به کتب تفسیر و لغت با استعلاء و استغناء تامّ فرموده‌اند: فلانی فرق صاغر و مصغّر را نمی‌داند. شاید بنده ندانم. امّا آیا جارالله زمخشری و شیخ طوسی و شیخ طبرسی که هر سه از ائمه تفسیر و ادب و بلاغت‌اند، هم نمی‌دانند؟ در تفسیر کشّاف آمده: «و هُم صاغرون ای تؤخذ منهم علی الصغار و الذّلّ». عین این سخن را فیض کاشانی در تفسیر صافی آورده است و شیخ الطائفه طوسی که هم مفسّرست و هم فقیه، صاغرون را «ذلیلون مقهورون» معنا کرده و افزوده است: یُجرّون الی‌الموضع الّذی یُقبض منهم بالعنف حتی یودّواها (کافران را به خشونت می‌کشانند و می‌برند تا به جایی برسند که باید جزیه را بپردازند).
فقیه محترم اگر ضروری بدانند می‌توانند تفاسیر دیگر را خود در مطالعه گیرند و به مفسّران نمره ردّ و قبول بدهند که فرق صاغر و مصغّر را دانسته‌اند یا نه. بگذریم از اینکه ایشان به محتوای مشکل‌خیز آیه ورود نکرده‌اند و دامن کشان از آن در گذشته‌اند.
در باب وجوب سالیانه جهاد ابتدایی، حق با ایشان و خطا از من است. گفته بودم روایات بسیاری در این باب وجود دارد. سهو اللّسان بود و در تحریر خطابه قطعاً اصلاح می‌شد. درست این بود که فتاوای بسیار درین باب وجود دارد. امّا سؤال اینست که چرا فقیه محترم وجود آن فتاوی را انکار کرده‌اند؟ مگر در فقه اهل سنّت و نیز در لمعه دمشقیه شهید اوّل و مبسوط شیخ طوسی و قواعد الاحکام علّامه حلّی و … دیگران نیامده است؟ گرفتم که آن فتوا مخالفانی دارد، ولی مگر علم فقه غیر از فتاوا و آراء موافق و مخالف فقیهان است؟
در مسائل مربوط به مرابطه و رباط ‌نشینی، فقیه محترم خوبست به کتب تاریخی مربوطه (و نه فقط فتاوای فقیهان) مراجعه کنند تا ببینند که در عالم واقع چه می‌گذشته است. همه چیز را شاید نتوان در شرایع‌الاسلام و مسالک‌الافهام و جواهرالکلام پیدا کرد.
و حالا که سخن بدینجا رسید، شایسته است سخن صاحب المیزان را در ذیل آیه ۲۰۰ سوره آل عمران که سخن از «صابروا و رابطوا» می‌گوید بیاورم تا فقیه محترم شتابزده نگویند فلان سخنان در المیزان نیست!
فَقَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ «لَیُوشِکُ قَوْمٌ یَدَعُونَ اَلصَّلاَهَ فِی اَلْمَسْجِدِ أَنْ نَأْمُرَ بِحَطَبٍ فَیُوضَعَ عَلَى أَبْوَابِهِمْ فَتُوقَدَ عَلَیْهِمْ نَارٌ فَتُحْرَقَ عَلَیْهِمْ بُیُوتُهُمْ»[۶].
«رسول‌الله در مورد کسانی‌که به نماز جماعت حاضر نمی‌شدند، فرمودند: می‌رسد روزی که بگویم هیزم بیاورند و خانه آنان را بسوزانند. این چنین باید از سنن رسول‌الله پیروی کرد».
ایشان در تفسیر آیات ۱۹۰ ـ ۱۹۵ سوره بقره نیز می‌گوید اکراه و الزام کفّار به اسلام، شاید یک نسل را خوش نیاید، امّا برای نسل‌های بعد عین سعادت است[۷]. نمی‌دانم چرا فقیه محترم مایل نیست اینها را ببیند و بشنود؟ این چشم و گوش بستن و دامن برچیدن و به شتاب عبورکردن، برای فرار از چیست؟
عموم روحانیان ما، از جمله آقای علیدوست، شگردی خاص و خام دارند. بر کلام و فقه و حدیث و سیره و تفسیر اهل سنّت مستکبرانه آستین می‌افشانند و آنها را به چیزی نمی‌گیرند و همه را خروجی مدرسه خلفا و مکتب سقیفه و محصولات کارخانه‌ّهای اموی و عبّاسی می‌شمارند تاخود را از فحص و نقد خلاص ‌کنند؛ غافل از اینکه آتش که گرفت خشک و تر می‌سوزد. امّا همین‌که به فقه و حدیث شیعه می‌رسند، آنها را محض اسلام و اسلام محض می‌انگارند و حکم تاریخیّت را بر آنها جاری نمی‌کنند، و دمی نمی‌اندیشند که اهل سنّت نیز تشیّع را جریانی باطنی و انحرافی و سبائی در اسلام می‌دانند و بدان اعتنا نمی‌کنند. چاره کار فراتر رفتن از مواضع تعصب‌آلود فرقه‌ای و نگریستن تاریخی و جمعی و کلان به اسلام (اعم از شیعی و سنّی) است، همان‌که فقیهان شیعه و سنّی از عواقب آن بیمناک‌اند و نه آماده ورود در آنند نه مجهّز به جهازات لازم آن.
هشتم: اندکی هم در باب تاختن به فقه سخن بگویم و میدان بیان را ترک کنم. فقیه محترم بر من تاخته‌اند که پای سخن را از گلیم صلاحیت فراتر برده و به فقه تاخته‌ام. نمی‌دانم میزان آشنایی ایشان با سخنان من چه‌ قدر است (گمان احاطه ندارم. گویا جسته و گریخته چیزی شنیده‌اند که خاطرشان را گزیده است).
اوّلاً. این بنده، به فقه نتاخته‌ام، بل به «علم فقه» پرداخته‌ام که علمی است چون علوم دیگر، بشری و تاریخی و نامقدس و مشتمل بر خطا و صواب و نقص و نقیض و در صراط تحوّل و متأثر از پیش‌فرض‌های کلامی و زبان‌شناسی و انسان‌شناسی و معیشت و معرفت فقیهان و دیگر مقتضیات اجتماعی و سیاسی و فرهنگی دوران. گفته‌ام که علم فقه موجود در خور جهان کهن و جهان‌بینی و عقلانیت کهن است. رفوگری‌ها وپاره دوزی‌های فقیهانه در دل پارادایم کهن، گرهی از کار فروبسته آن نمی‌گشاید. عقلانیت دیگری باید.
ثانیاً. تحول و پویا شدن «علم فقه» را نه در گرو دقّت بیشتر فقیهان یا زیر و رو کردن چند باره کتب فقه یا فربه کردن علم اصول یا غور در موضوعات مستحدثه یا ردّ و قبول روایتی یا قولی، بل در گرو تحوّل جهان‌بینی و پیش‌فرض‌های آنان دانسته‌ام. امری که هنوز تصوراً و تصدیقاً در ذهن حوزویان استقرار و تمکّن نیافته است، گرچه صدقاً و عدلاً حوزه قم از دوران ماقبل «قبض و بسط» تا امروز تفاوت بسیار یافته است.
ثالثاً. در باب علومی که امروزه فقیه بدان محتاج است، سخن رانده‌ام، و بر خلاف کثیری از فقیهان آن را محدود به علم اصول یا منطق ندانسته‌ام. دست کم علم تاریخ و علم اخلاق و فلسفه آن را و نیز علم تفسیر متون را واجب و ضروری شمرده‌ام. و رکود فقه سنّتی را معلول و محصول این بی‌اطلاعی‌ها دانسته‌ام.
رابعاً. ورود اخلاق به علم فقه را اکیداً توصیه کرده‌‌ام و آورده‌ام که فقیه در هنگام استنباط و اصدار فتوی،‌ باید به جوانب اخلاقی حکم هم توجه کند مبادا خلاف مروّت یا عدالت یا حریّت انسان رأی صادر کند. نه، فی‌المثل چون آقای مؤمن، فقیه عضو شورای نگهبان که با یک دو حدیث ضعیف، صحّت مباهته را نتیجه می‌گیرد و تهمت زدن به مفسدان و آشوبگران را صائب می‌شمارد. آن یک دو حدیث، اگر قوی و حتی متواتر هم باشند،‌ در مقابل حکم قوی و قویم اخلاق فرو می‌ریزند و به خاک بطلان می‌افتند.
خامساً. گفته‌ام علم فقه نه غنای حکمی دارد، نه غنای برنامه‌ای. و برخلاف مدّعای گزاف فقیهان روزگار ما، هیچ برنامه‌ریزی‌ای برای هیچ امری از فقه بر نمی‌آید.
سادساً. گفته‌ام علم فقه علمی پر از تبعیض است (بین زن و مرد و بنده و مولا و کافر و مومن) که با رجوع به اخلاق و عدل زمانه باید تعمیر و ترمیم شود.
سابعاً. علم فقه را علمی گرانبار و متراکم از تکالیف دانسته‌ام که برخوردار از حقوقی لرزان و اندکست و لذا ناصالح برای حلّ و فصل مسائل اجتماعی و قانونی مدرن که عمدتاً گوهر حقوقی دارند. و هم بدین سبب این فقه تکلیفی، با استبداد سازگارترست تا با عدالت مردم‌سالارانه و حق‌مدارانه. به‌خوبی می‌دانم که ورود «حق» در فقه تکلیف‌اندیش، چون ورود شترست به خانه مرغ (در تمثیل مولانا) که:
چون به خانه مرغ اشتر پا نهاد
خانه ویران گشت و سقفش اوفتاد
از شاگردان فقیه فقید مظلوم حضرت آیت‌الله منتظری شنیدم که ایشان درشامگاه عمر بدین دقیقه و به مهابت این موقف تفطّن یافته بودند، رحمه الله علیه رحمهً واسعه.
ثامناً. علم فقه را علمی مصرف‌کننده دانسته‌ام که همه چیزش وابسته به علوم دیگرست. و نیز اینکه فقه ( نه علم فقه) امری است عَرَضی نه ذاتی دین، که می‌توانست سر تاپا جز این باشد که هست.چنانکه شرایع ادیان مختلف، مختلف است. و نیز اینکه همه احکامش موقّت‌اند، مگر اینکه خلافش ثابت شود.
تاسعاً. فربهی سرطان‌وار علم فقه را مضرّتی و منقصتی برای حوزه علمیه و برای اسلام دانسته‌ام که موجب لاغری و رنجوری دیگر فنون و معارف دینی شده است به طوری که امروز اکثر فقیهان ما (اگر نه همه آنها) تقریباً چیزی غیر از علم فقه کهن نمی‌دانند، و لذا به هیچ معنا آنان را اسلام‌شناس نمی‌توان نامید. نه خبر چندانی از معقول دارند نه تاریخ، نه تفسیر، نه عرفان نه علم قدیم، نه علم جدید، نه مکاتب فکری مدرن. اگر هم چیزی بدانند در قبال تخصص فقهی‌شان ناچیزست. برای نمونه نگاه کنید به سخنانی که در باب نسبت علم و دین می‌گویند تا عمق بیخبری بل جهل مرکّب شان را دریابید. نمی‌دانند و نمی‌دانند که نمی‌دانند. من خود بسیار شاهد بوده‌ام که علمایی که به خارج کشور می‌آیند، در مقابل سؤالات دانشجویان که عمدتاً عقیدتی و تفسیری و امروزین‌اند، پاک درمی‌مانند. منتظرند کسی از حلال و حرام و پاک و نجس بپرسد تا پاسخ گویند. برخلاف روحانیان مسیحی که تخصّصشان در کلام مسیحی و تفسیر متن است. بگذریم ازینکه ترغیب مقلدان به مسئله پرسیدن و افزون کردن قطر رساله‌های فقهی برخلاف فرمان قرآنی‌ست که می‌گوید: لَا تَسْأَلُوا عَنْ أَشْیَاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ… (مائده: ۱۰۱).
عاشراً. جامعه فقهی، جامعه‌ای عبوس و پر از ریا و تبعیض و تحمیل است. ما به جامعه‌ای اخلاقی ــ حافظی نیاز داریم به شرحی که در جای خود آورده‌ام.
علاوه بر اینها به مومنان توصیه کرده‌ام که اگربنا بر تقلید دارند، از علم فقه تقلید کنند، نه از فقیهی خاص. بل از همه فقیهان زنده و مرده و زن و مرد و سنّی و شیعی (این حکمی است فقه شناسانه و بیرون فقهی نه فقهی) و انتظاراتشان از دین و فقه را اقلّی کنند. علی‌الخصوص تصحیح انتظارات از دین و فقه از امّهات مسایلی است که همواره بر آنها انگشت تاکید نهاده‌ام.
نکات دهگانه یادشده را که جلّ بل کلّ‌شان پیشتازانه‌‌اند، و بعضی از آنها را در مکاتبه‌ای با مرحوم آیت‌الله منتظری در میان آورده‌ام، چون باغبانی مهربان برای آبیاری باغچه زرد و پژمرده فقه کهن پیش نهاده‌ام، و اگر فقیه محترم قدر نمی‌دانند و آنهارا تاختن می‌شمارند، خود دانند و انصافشان.
بسی شدیم و نشد عشق را کرانه پدید
تبارک‌الله از این راه که نیست پایانش
جمال کعبه مگر عذر رهروان خواهد
که جان زنده‌دلان سوخت در بیابانش
@neeloofaran
💥تن عریان و مهر پایان بر ایدئولوژی مذهبی زن‌ستیز

هادی حکیم شفایی

کانال دانشجویی «خبرنامه امیرکبیر» روز شنبه ۱۲ آبان خبر داد که ماموران حراست دانشگاه آزاد واحد علوم و تحقیقات تهران که مدتی است بر سر اعمال حجاب اجباری، با دانشجویان دختر برخورد میکنند و از ورود آنها به دانشگاه جلوگیری می‌نمایند طی یک برخورد مشابه، با یک دختر دانشجو که ظاهرا مقنعه بر سر نداشته است درگیر شده و بخشی از لباس او را پاره می‌کنند. در پی این اقدام، دختر دانشجو مابقی لباس‌های خود را به نشانه اعتراض درمی‌آورد و در محیط دانشگاه شروع می‌کند به راه رفتن. بنا بر این گزارش، در پی این اقدام، نیروهای حراست با ضرب و شتم شدید که منجر به خونریزی شدید سر او شد، این دانشجوی دختر را سوار خودرو کرده و به محلی نامعلوم می‌برند. 

بسیاری از مخالفان نظامی سیاسی حاکم، اقدام این دختر را ستودند. اما شاید برخی دیگر، اقدام اعتراضی او را تندروی بنامند اما فارغ از همه این داوری‌ها به چند نکته می‌باید توجه نمود: 

۱. از همین ابتدا همچون روز روشن است که اگر او زنده بماند، حامیان جمهوری اسلامی و نهاد بازداشت‌کننده‌ی او و دستگاه قضایی، او را تحت فشار شدید وادار به اعتراف اجباری خواهند کرد و او را روانی، فریب‌خورده و یا مزدبگیر اجانب معرفی خواهند نمود. 

۲. نظام سیاسی حاکم، فشار بر روح و روان جامعه و خشونت و بی‌توجهی به خواست اکثریت مردم و بخصوص زنان را به حدی رسانده که آنها برای بدست آوردن حداقل حقوق و آزادی‌های عرفی، عقلانی و جهانی خود، وادار به چنین اعتراضاتی می‌شوند که احتمالاً می‌دانند هزینه‌ی زیادی برای آنها خواهد داشت.

۳. حرکت نمادین و ساختارشکن این دختر دانشجو را چه بستاییم و چه تندروی بپنداریم از حقانیت آن و فریاد تاریخی پشت آن، هیچ نخواهد کاست. قدم زدن او با بدن نیمه‌عریان در محوطه دانشگاه، عبور تمام قدِ زنِ مدرن ایرانی از روی جسد و ایدئولوژی رو به پایانِ جمهوری اسلامی بود و نشان داد که ایران مدرن، به پیش از جنبش مهسا باز نخواهد گشت.

۴. فیلم انتشار یافته از این صحنه نشان می‌دهد که دانشجویان پسر که در همان محوطه و اطراف دختر بودند بدون آزار و تمسخر او یا چشم‌چرانی، کاملا طبیعی به کار خود مشغول بودند. این، نشانه آگاهی و ارتقاء شعور مرد مدرن ایرانی است که درد جنس مخالف خویش را درک می‌کند.

کار کنشگرِان آزادی‌خواه و مطالبه‌گر- چه دیندار و چه بی‌دین- می‌باید حمایت کامل از او و نافرمانی مدنیِ او باشد چرا که آشکار است او و زنان مدرن ایران را به چنان مرز خفگی و سرکوب رسانده‌اند که چاره‌ای جز آشکارسازی تن برای گذر بی‌مهابا از ساختار شرّ نمی‌بینند.

#ایدئولوژی_مذهبی_زن‌ستیز
#نافرمانی_مدنی
#آشکارسازی_تن
#جنبش_مهسا

@neeloofaran
https://t.me/+4_4UxC2cZdw5Yjk8
🔶مناظره عبدالکریم سروش و ابوالقاسم علیدوست- قسمت اول| شریعت و عقلانیت : گستره فقه

عبدالکریم سروش: فقه ما فقهی بریده از اخلاق است. قرن‌ها شیعه و سنی این فقه را مبنای عمل خود قرار می‌دادند. به‌صرف وجود نص و روایت، فتوا می‌دادند و گمان می‌کردند حتما عدالت در آن گنجانده شده است، اما در روزگار کنونی، دیگر نمی‌توان به انسان مدرن گفت که اسلام خوب است، چون احکام اجاره و رهنش یا مجازات‌هایش بر قوانین اروپا و آمریکا برتری دارد. با این اوصاف، چرا باید به‌دنبال بسط و گسترش دادن چنین فقهی بود؟ گستره شریعت را نه از راه مراجعه به خود دین، بلکه باید براساس انتظار انسان از دین مشخص کرد.
ابوالقاسم علیدوست: هیچ‌گاه فقه و اخلاق با یکدیگر تضاد ندارند و اگر در جایی چنین ادعایی شود، یا آن گزاره اخلاقی نیست و یا دین درباره آن چنین حکمی نداده است. وقتی از بسط و گسترش فقه صحبت می‌کنیم، منظورمان هواپیماسازی اسلامی و... نیست. احکام رهن، اجاره و... نیز لزوما برای دعوت دیگران به اسلام نوشته نشده است. اگر به‌عنوان دو مسلمان با یکدیگر گفتگو می‌کنیم، انتظارمان از شریعت را آیات و روایات معتبری که بیانگر مقاصد و اهداف شریعت هستند، مشخص خواهند کرد. در کنار انتظار انسان از دین، انتظار خالق از مخلوق نیز اهمیت دارد.
@neeloofaran
👇👇👇
https://www.youtube.com/watch?v=WOY5S41gg0s