✅ بیهوش می شد
شب جمعه، دعای کمیل می خواند. اشک همه را در می آورد. بلند می شد. راه می افتاد توی بیابان ؛ پای برهنه. روی رملها می دوید. گریه می کرد. امام زمان را صدا می زد. بچه ها هم دنبالش زار می زدند. می افتاد. بی هوش می شد. هوش که می آمد، می خندید. جان می گرفت. دوباره بلند میشد. می دوید ضجه می زد. یابن الحسن یابن الحسن می گفت. صبح که می شد، ندبه می خواند. بیابان تمامی نداشت. اشک بچه ها هم.
📚یادگاران، جلد هشت کتاب شهید ردانی پور، ص 60
#شهید #شهادت #شهیدردانی_پور #دفاع_مقدس #مقاومت #امام_زمان #موعود #ولیعصر #جبهه #حاج_فتحی #ندای_عصر
https://www.instagram.com/p/CULZOhwI3cY/?utm_medium=copy_link
🆔️ @nedayeasr
شب جمعه، دعای کمیل می خواند. اشک همه را در می آورد. بلند می شد. راه می افتاد توی بیابان ؛ پای برهنه. روی رملها می دوید. گریه می کرد. امام زمان را صدا می زد. بچه ها هم دنبالش زار می زدند. می افتاد. بی هوش می شد. هوش که می آمد، می خندید. جان می گرفت. دوباره بلند میشد. می دوید ضجه می زد. یابن الحسن یابن الحسن می گفت. صبح که می شد، ندبه می خواند. بیابان تمامی نداشت. اشک بچه ها هم.
📚یادگاران، جلد هشت کتاب شهید ردانی پور، ص 60
#شهید #شهادت #شهیدردانی_پور #دفاع_مقدس #مقاومت #امام_زمان #موعود #ولیعصر #جبهه #حاج_فتحی #ندای_عصر
https://www.instagram.com/p/CULZOhwI3cY/?utm_medium=copy_link
🆔️ @nedayeasr