هم اکنون شبکه 1 سیمای تلویزیون ایران
برنامه مناظره درباره ی حق زنان ایرانی در انتقال تابعیت به فرزندانشان
برنامه چالشی و مباحثه محور مناظره موضوعات اجتماعی و اقتصادی روز را با حضور کارشناسان و مهمانان مرتبط با موضوع هفته مورد بحث و بررسی قرار می دهد. در برنامه ی این هفته به سراغ بعیض جنسیتی در قوانین تابعیت ایران رفته است.
برای مشاهده ی این برنامه ی زنده ی تلویزیونی از لینک زیر استفاده کنید:
http://www3.live.irib.ir/?channel=tv1
#مناظره #مادرایرانی #صبرکن18سالتشه #هویت #تابعیت
👇👇👇
@nawandishanafg
برنامه مناظره درباره ی حق زنان ایرانی در انتقال تابعیت به فرزندانشان
برنامه چالشی و مباحثه محور مناظره موضوعات اجتماعی و اقتصادی روز را با حضور کارشناسان و مهمانان مرتبط با موضوع هفته مورد بحث و بررسی قرار می دهد. در برنامه ی این هفته به سراغ بعیض جنسیتی در قوانین تابعیت ایران رفته است.
برای مشاهده ی این برنامه ی زنده ی تلویزیونی از لینک زیر استفاده کنید:
http://www3.live.irib.ir/?channel=tv1
#مناظره #مادرایرانی #صبرکن18سالتشه #هویت #تابعیت
👇👇👇
@nawandishanafg
#هردمازاینباغبریمیرسد
#از_سیمکارت_هم_مضایقه_کردند
چند روز پیش برای خرید یک #سیمکارت ایرانسل، به یکی از نمایندگی های فروش و خدماتش رفته بودم. فروشنده محترم که خود از وضعیت ایجاد شده و قوانین عجیب و غریب از من ناراحتتر بود، گفت: متاسفانه چند وقتی است _از بعد از عید نوروز_ که طبق قانون و بخشنامه جدید هیچکدام از شرکتهای همراهاول، ایرانسل و رایتل، #سیمکارت به نام #اتباع (مهاجرین افغانستانی) نمیزنند. (لازم به ذکر است که منظور از اتباع، مهاجرینی هستند که در جمهوری اسلامی ایران، سکونت و #اقامتقانونی دارند.) به فروشنده گفتم، موارد بسیاری هست که شخص روزهای آخر وضعحمل و به دنیا آمدن بچهاش، یک سفر به کشورهای اروپایی یا آمریکایی میرود که فرزندش در آنجا متولد شود تا #تابعیت فلان کشور را بگیرد، #اما در اینجا ...
در #سبدکالای محرومیت و محدودیتهای مهاجرین همین یک قلم را کم داشتیم، که دیگر جنسمان کامل شد ... چند ماه قبل از عید _نوروز۹۷_ با ممنوعیت بازکردن حساب بانکی و عدم صدور کارت عابربانک برای مهاجرین افغانستانی مواجه شدیم که تحیر و تعجب و اعتراض بسیاری از فعالین اجتماعی و اقتصادی را برانگیخت، که متاسفانه این محرومیت و محدودیت همچنان ادامه دارد. از هفته پیش هم در رابطه با #بنکتاب نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران، محرومیت دانشجویان مهاجر از ثبتنام و دریافت #بنکتاب را داشتیم، که تنها واکنشی که از سوی مسولین شاهدش بودیم این بود که عبارت (ثبتنام و دریافت #بنکتاب شامل دانشجویان اتباع نمیشود) از سایت ثبتنام #بنکتاب را حذف کردند، که خدای ناکرده با شعار امسال نمایشگاه #بینالمللی کتاب تضاد و تناقضی نداشته باشد. ( #نه_به_کتاب_ نخواندن/خواندن) ...
از آنجایی که نمیخواهم مطلب و یادداشتم فقط رنگ و بوی «شرح پریشانی» و «داستان غم پنهانی» به خودش بگیرد _آنطور که وحشی بافقی مد نظرش بوده_ سوالی که همواره در ذهنم در این زمینه هست را مطرح میکنم و به یادداشت خاتمه میدهم، اشتراکات فرهنگی و تمدنی و زبانیمان پیشکش، رفتار و کردار انسانی و اسلامی هم به کنار، اندیشهها و آرمان امام و انقلاب جای خودش محفوظ؛ با توجه به مفهوم #منافعملی _که در علم سیاست و در سیاست خارجی هر کشوری در اولویت هست_ وجود چنین قوانین و مقررارتی در رابطه با مهاجرین افغانستانی، تا چه حد و اندازه میتواند #منافعملی جمهوری اسلامی ایران را در کشور همسایه، همزبان و همکیشش تامین کند و به جلو ببرد؟؟؟
۹ اردیبهشت ۹۷
رضا عطایی
دانشجوی افغانستانی
علوم سیاسی دانشگاه تهران
https://t.me/joinchat/AAAAAD4rzjYSU_jLqaUuRA
#از_سیمکارت_هم_مضایقه_کردند
چند روز پیش برای خرید یک #سیمکارت ایرانسل، به یکی از نمایندگی های فروش و خدماتش رفته بودم. فروشنده محترم که خود از وضعیت ایجاد شده و قوانین عجیب و غریب از من ناراحتتر بود، گفت: متاسفانه چند وقتی است _از بعد از عید نوروز_ که طبق قانون و بخشنامه جدید هیچکدام از شرکتهای همراهاول، ایرانسل و رایتل، #سیمکارت به نام #اتباع (مهاجرین افغانستانی) نمیزنند. (لازم به ذکر است که منظور از اتباع، مهاجرینی هستند که در جمهوری اسلامی ایران، سکونت و #اقامتقانونی دارند.) به فروشنده گفتم، موارد بسیاری هست که شخص روزهای آخر وضعحمل و به دنیا آمدن بچهاش، یک سفر به کشورهای اروپایی یا آمریکایی میرود که فرزندش در آنجا متولد شود تا #تابعیت فلان کشور را بگیرد، #اما در اینجا ...
در #سبدکالای محرومیت و محدودیتهای مهاجرین همین یک قلم را کم داشتیم، که دیگر جنسمان کامل شد ... چند ماه قبل از عید _نوروز۹۷_ با ممنوعیت بازکردن حساب بانکی و عدم صدور کارت عابربانک برای مهاجرین افغانستانی مواجه شدیم که تحیر و تعجب و اعتراض بسیاری از فعالین اجتماعی و اقتصادی را برانگیخت، که متاسفانه این محرومیت و محدودیت همچنان ادامه دارد. از هفته پیش هم در رابطه با #بنکتاب نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران، محرومیت دانشجویان مهاجر از ثبتنام و دریافت #بنکتاب را داشتیم، که تنها واکنشی که از سوی مسولین شاهدش بودیم این بود که عبارت (ثبتنام و دریافت #بنکتاب شامل دانشجویان اتباع نمیشود) از سایت ثبتنام #بنکتاب را حذف کردند، که خدای ناکرده با شعار امسال نمایشگاه #بینالمللی کتاب تضاد و تناقضی نداشته باشد. ( #نه_به_کتاب_ نخواندن/خواندن) ...
از آنجایی که نمیخواهم مطلب و یادداشتم فقط رنگ و بوی «شرح پریشانی» و «داستان غم پنهانی» به خودش بگیرد _آنطور که وحشی بافقی مد نظرش بوده_ سوالی که همواره در ذهنم در این زمینه هست را مطرح میکنم و به یادداشت خاتمه میدهم، اشتراکات فرهنگی و تمدنی و زبانیمان پیشکش، رفتار و کردار انسانی و اسلامی هم به کنار، اندیشهها و آرمان امام و انقلاب جای خودش محفوظ؛ با توجه به مفهوم #منافعملی _که در علم سیاست و در سیاست خارجی هر کشوری در اولویت هست_ وجود چنین قوانین و مقررارتی در رابطه با مهاجرین افغانستانی، تا چه حد و اندازه میتواند #منافعملی جمهوری اسلامی ایران را در کشور همسایه، همزبان و همکیشش تامین کند و به جلو ببرد؟؟؟
۹ اردیبهشت ۹۷
رضا عطایی
دانشجوی افغانستانی
علوم سیاسی دانشگاه تهران
https://t.me/joinchat/AAAAAD4rzjYSU_jLqaUuRA
⭕️ مهاجرين افغانستاني در ايران و مساله هويت ملي
✏️ یادداشتی خواندنی از دکتر آرش نصر اصفهانی:
☑️ اين پنداشت كه «ايراني بودن» يك امتياز انحصاري است كه جز با توارث به ديگران منتقل نميشود و امتزاج با ديگران به خلوص «ايراني بودن» آسيب ميرساند هيچ نسبتي با آموزههاي ديني و انساني ما ندارد. در نتيجه اينكه ايرانيان چطور «ما»يي از خود تعريف ميكنند، تا حد زيادي تعيينكننده شرايط زندگي همه ساكنان اين سرزمين از جمله مهاجران و پناهندگان خارجي بهويژه افغانستانيهاست.
☑️ هويت ملي ميتواند بر اساس پيوندهاي خوني و ايجاد تمايز با يك بيگانه فرومرتبه ساخته شود و ابزار تقويت و انسجام آن شكل دادن يك «ديگري» و نسبت دادن همه خصوصيات زشت انساني به آن باشد.
☑️ در مقابل هويت ملي ميتواند بر اساس پذيرش تفاوتها و حقوق برابر شهروندي براي همه ساكنان متعهد به خير جمعي ساكنان اين سرزمين تعريف شود. بر اساس نوع تعريف از شهروندي است كه ميتوان مشخص كرد فردي كه سالهاست ساكن اين سرزمين است، به آن علاقه دارد و خود را متعهد به خير عمومي همه ساكنان آن ميداند، شرايط ايراني تلقي شدن را دارد يا اينكه تنها داشتن اجداد ايراني اين شايستگي را ايجاد ميكند.
🌏 متن کامل مقاله: https://goo.gl/hnRe9K
#خونآریایی #نژادپرستی #تابعیت #هویتملی
نواندیشان 👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD4rzjYSU_jLqaUuRA
✏️ یادداشتی خواندنی از دکتر آرش نصر اصفهانی:
☑️ اين پنداشت كه «ايراني بودن» يك امتياز انحصاري است كه جز با توارث به ديگران منتقل نميشود و امتزاج با ديگران به خلوص «ايراني بودن» آسيب ميرساند هيچ نسبتي با آموزههاي ديني و انساني ما ندارد. در نتيجه اينكه ايرانيان چطور «ما»يي از خود تعريف ميكنند، تا حد زيادي تعيينكننده شرايط زندگي همه ساكنان اين سرزمين از جمله مهاجران و پناهندگان خارجي بهويژه افغانستانيهاست.
☑️ هويت ملي ميتواند بر اساس پيوندهاي خوني و ايجاد تمايز با يك بيگانه فرومرتبه ساخته شود و ابزار تقويت و انسجام آن شكل دادن يك «ديگري» و نسبت دادن همه خصوصيات زشت انساني به آن باشد.
☑️ در مقابل هويت ملي ميتواند بر اساس پذيرش تفاوتها و حقوق برابر شهروندي براي همه ساكنان متعهد به خير جمعي ساكنان اين سرزمين تعريف شود. بر اساس نوع تعريف از شهروندي است كه ميتوان مشخص كرد فردي كه سالهاست ساكن اين سرزمين است، به آن علاقه دارد و خود را متعهد به خير عمومي همه ساكنان آن ميداند، شرايط ايراني تلقي شدن را دارد يا اينكه تنها داشتن اجداد ايراني اين شايستگي را ايجاد ميكند.
🌏 متن کامل مقاله: https://goo.gl/hnRe9K
#خونآریایی #نژادپرستی #تابعیت #هویتملی
نواندیشان 👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD4rzjYSU_jLqaUuRA
⭕️ قانون تابعیت اصلاح میشود
✅ سخنگوی کمیسیون حقوقی و قضایی مجلس شورای اسلامی از بررسی طرح اصلاح قانون #تابعیت در کمیته حقوقبینالملل این کمیسیون خبر داد و گفت که در این طرح پیشبینی شده هر شخصی #مادرایرانی داشت، بتواند تابعیت ایران را بگیرد.
🌎 متن كامل: http://www.tabnak.ir/fa/print/800885
#مسئولان
@nawandishanafg
✅ سخنگوی کمیسیون حقوقی و قضایی مجلس شورای اسلامی از بررسی طرح اصلاح قانون #تابعیت در کمیته حقوقبینالملل این کمیسیون خبر داد و گفت که در این طرح پیشبینی شده هر شخصی #مادرایرانی داشت، بتواند تابعیت ایران را بگیرد.
🌎 متن كامل: http://www.tabnak.ir/fa/print/800885
#مسئولان
@nawandishanafg
🔵زادگاه
🔻زینب بیات
از زمانی که به سختی از کابل دل کند و به مشهد آمد سالها می گذرد.
آن زمان کودکی بیش نبود. آمدند. جنگ آنها را وادار به مهاجرت کرد. جنگ کم کم اقوام و خویشان دیگر و هموطنانی دیگر را از افغانستان مجبور به مهاجرت کرد.
عده ای به ایران رفتند. عده ای هم به جای ایران، سمت پاکستان رفتند و گروهی هم اروپا و آمریکا را مقصد نهایی انتخاب کردند. هر کسی با توجه به علایق و کشش های درونی و گاهی به سبب ناچاری ساکن کشوری شدند.
اما در این میان عمدتا شیعیان افغانستان، ایران را انتخاب می کردند. همزبان بودن و هم مذهب بودن، دو عامل قوی بود که به گزینه ی دیگری فکر نکنند.
حالا از آن زمان چند دهه می گذرد. کودکی که مهاجرت کرد. جوان شد. ازدواج کرد و فرزندش در این آب و خاک، چشم به جهان گشود. مشهد و تهران و یا شهر و شهرستان و روستایی از ایران، زادگاه فرزندان مهاجرافغانستانی شد. آنها در این آب و خاک به دنيا آمدند. رشد کردند و قد کشیدند. اما بر آنها هم مثل پدرو مادرشان نام مهاجر گذاشته شد. در حالی که آنها مهاجرت نکرده بودند و زادگاه شان همین مرز و بوم بود.
نسل قبل یعنی پدربزرگ ها و مادربزرگ ها هم، در همین آب و خاک آرام گرفتند و از دنیا رفتند. و نسل جدید اين جا در فضای همین سرزمین، خانه هایش، کوچه ها و خیابان هایش زندگی را با همه پستی و بلندی هایش با همه ی تلخی ها و شیرینی هایش، با همه تنگناها و فشارهایش، تجربه کردند.اما حس تلخ تری آنها را آزار می داد. اینکه به کجا تعلق دارند؟
«ما اینجا به دنيا آمدیم.در خاک ایران، زادگاه ما اینجاست. اما چرا بلاتکلیفیم؟
ما ایرانی هستیم یا افغانستانی؟»
آنها سالهاست در این بحران هویت دست و پا می زنند. از همان کودکی دل شان می خواست ایران را دوست داشته باشند هر کسی نسبت به زادگاه خودش احساس تعلق دارد. ولی مرتب این علاقه شان پس زده می شد و پذیرفته نمی شد.
گاهی به صورت رسمی و گاه به صورت غیر رسمی به این احساس ضربه زده می شد.
وقتی که برای ثبت نام مدرسه رفت. به او گفتند: تو افغانی هستی برای شما جا نداریم برو بعدا بیا، اول باید ایرانی ها را ثبت نام کنیم.
بعضی جاها ثبت نام افغانستانی ها ممنوع شد. بعضی جاها باید کلی دوندگی می کردی و بعد از شنیدن حرف های ریز و درشت ثبت نامت می کردند. وگاهی برای یک ثبت نام ساده در مدرسه، اشک بر چشمانش جاری می شد.
اینجا بود که فهمید اگرچه زادگاهش ایران است ولی کلمه ی اتباع بیگانه را برایش به کار می برند.
در دلش کلنجار می رفت با این احساس دوگانه، که چطور می شود در این آب و خاک به دنيا آمده باشی و در ته دلت این مملکت را دوست داشته باشی ولی در مدارک شناسایی ات کلمه ی اتباع بیگانه درج شود؟
کم کم سعی می کرد از ایران فاصله بگیرد و با حس دوست داشتن ایران، در دلش مبارزه کند. دیگر برای پیروزی تیم ملی فوتبال ایران هورا نکشد و نام ایران را از در و دیوار دلش پاک کند و آن را دور بیندازد دور دور.
تصمیم گرفت از ایران برود. لحظه ای دلش تنگ شد. دلش کووی داد. برای کوچه ای که خانه شان آنجا بود و برای درخت های آن محله که هر روز موقع مدرسه رفتن، برایش دست تکان می دادند. برای رفقا و هم کلاسی هایش. این دل با ایران از زمان تولد، پیوند خورده بود.
ولی این پیوند را کسی به رسمیت نمی شناخت.
حس دوست داشتن ایران را سالها سعی کرده بودند از او بگیرند. و به جایش بی تفاوتی و دلسردی و حتی گاهی نفرت بکارند.
زمان رفتن فرارسید. زمان عبور از یک گذشته ی مه آلود به سوی آینده ای شاید روشن. رفتن به سمت و سوی دیگری از کرهی زمین که شاید او را بپذیرند.
رفتنی سخت از تاریکی بیراهه ها، بالا رفتن از کوه ها، ترس از جاماندن و مرگ در راه، شلیک پلیس مرزی، لت خوردن ها، کمپ ها، قایق ها، آب و دریاهایی که در یک لحظه، زن و کودک و پیر و جوان مهاجر را می بلعید....
حالا از ایران دور دور شده. شاید هلند، آلمان یا دانمارک و هر کشور دیگری برایش بغل باز کرده اند و او را در آغوش گرفته اند.
حالا که نام ایران را می شنود نام زادگاهش را می شنود. حس می کند دوستش ندارد و گاه احساسات بدی به سراغش می آید.
"زادگاهت ترا نپذیرفت و ترا از خودش راند."
◾️این داستان هزاران جوان افغانستانی است که در ایران به دنيا آمدند جوان شدند ولی در این آب و خاک پذیرفته نشدند و محل تولد شان آنها را به رسمیت نشناخت و به آنها حق شهروندی نداد.
#زادگاه
#حق_شهروندی
#تابعیت
#افغانستانی_ایرانی
#مهاجر
#نسل_سوم
#بی_هویتی
@nawandishanafg
🔻زینب بیات
از زمانی که به سختی از کابل دل کند و به مشهد آمد سالها می گذرد.
آن زمان کودکی بیش نبود. آمدند. جنگ آنها را وادار به مهاجرت کرد. جنگ کم کم اقوام و خویشان دیگر و هموطنانی دیگر را از افغانستان مجبور به مهاجرت کرد.
عده ای به ایران رفتند. عده ای هم به جای ایران، سمت پاکستان رفتند و گروهی هم اروپا و آمریکا را مقصد نهایی انتخاب کردند. هر کسی با توجه به علایق و کشش های درونی و گاهی به سبب ناچاری ساکن کشوری شدند.
اما در این میان عمدتا شیعیان افغانستان، ایران را انتخاب می کردند. همزبان بودن و هم مذهب بودن، دو عامل قوی بود که به گزینه ی دیگری فکر نکنند.
حالا از آن زمان چند دهه می گذرد. کودکی که مهاجرت کرد. جوان شد. ازدواج کرد و فرزندش در این آب و خاک، چشم به جهان گشود. مشهد و تهران و یا شهر و شهرستان و روستایی از ایران، زادگاه فرزندان مهاجرافغانستانی شد. آنها در این آب و خاک به دنيا آمدند. رشد کردند و قد کشیدند. اما بر آنها هم مثل پدرو مادرشان نام مهاجر گذاشته شد. در حالی که آنها مهاجرت نکرده بودند و زادگاه شان همین مرز و بوم بود.
نسل قبل یعنی پدربزرگ ها و مادربزرگ ها هم، در همین آب و خاک آرام گرفتند و از دنیا رفتند. و نسل جدید اين جا در فضای همین سرزمین، خانه هایش، کوچه ها و خیابان هایش زندگی را با همه پستی و بلندی هایش با همه ی تلخی ها و شیرینی هایش، با همه تنگناها و فشارهایش، تجربه کردند.اما حس تلخ تری آنها را آزار می داد. اینکه به کجا تعلق دارند؟
«ما اینجا به دنيا آمدیم.در خاک ایران، زادگاه ما اینجاست. اما چرا بلاتکلیفیم؟
ما ایرانی هستیم یا افغانستانی؟»
آنها سالهاست در این بحران هویت دست و پا می زنند. از همان کودکی دل شان می خواست ایران را دوست داشته باشند هر کسی نسبت به زادگاه خودش احساس تعلق دارد. ولی مرتب این علاقه شان پس زده می شد و پذیرفته نمی شد.
گاهی به صورت رسمی و گاه به صورت غیر رسمی به این احساس ضربه زده می شد.
وقتی که برای ثبت نام مدرسه رفت. به او گفتند: تو افغانی هستی برای شما جا نداریم برو بعدا بیا، اول باید ایرانی ها را ثبت نام کنیم.
بعضی جاها ثبت نام افغانستانی ها ممنوع شد. بعضی جاها باید کلی دوندگی می کردی و بعد از شنیدن حرف های ریز و درشت ثبت نامت می کردند. وگاهی برای یک ثبت نام ساده در مدرسه، اشک بر چشمانش جاری می شد.
اینجا بود که فهمید اگرچه زادگاهش ایران است ولی کلمه ی اتباع بیگانه را برایش به کار می برند.
در دلش کلنجار می رفت با این احساس دوگانه، که چطور می شود در این آب و خاک به دنيا آمده باشی و در ته دلت این مملکت را دوست داشته باشی ولی در مدارک شناسایی ات کلمه ی اتباع بیگانه درج شود؟
کم کم سعی می کرد از ایران فاصله بگیرد و با حس دوست داشتن ایران، در دلش مبارزه کند. دیگر برای پیروزی تیم ملی فوتبال ایران هورا نکشد و نام ایران را از در و دیوار دلش پاک کند و آن را دور بیندازد دور دور.
تصمیم گرفت از ایران برود. لحظه ای دلش تنگ شد. دلش کووی داد. برای کوچه ای که خانه شان آنجا بود و برای درخت های آن محله که هر روز موقع مدرسه رفتن، برایش دست تکان می دادند. برای رفقا و هم کلاسی هایش. این دل با ایران از زمان تولد، پیوند خورده بود.
ولی این پیوند را کسی به رسمیت نمی شناخت.
حس دوست داشتن ایران را سالها سعی کرده بودند از او بگیرند. و به جایش بی تفاوتی و دلسردی و حتی گاهی نفرت بکارند.
زمان رفتن فرارسید. زمان عبور از یک گذشته ی مه آلود به سوی آینده ای شاید روشن. رفتن به سمت و سوی دیگری از کرهی زمین که شاید او را بپذیرند.
رفتنی سخت از تاریکی بیراهه ها، بالا رفتن از کوه ها، ترس از جاماندن و مرگ در راه، شلیک پلیس مرزی، لت خوردن ها، کمپ ها، قایق ها، آب و دریاهایی که در یک لحظه، زن و کودک و پیر و جوان مهاجر را می بلعید....
حالا از ایران دور دور شده. شاید هلند، آلمان یا دانمارک و هر کشور دیگری برایش بغل باز کرده اند و او را در آغوش گرفته اند.
حالا که نام ایران را می شنود نام زادگاهش را می شنود. حس می کند دوستش ندارد و گاه احساسات بدی به سراغش می آید.
"زادگاهت ترا نپذیرفت و ترا از خودش راند."
◾️این داستان هزاران جوان افغانستانی است که در ایران به دنيا آمدند جوان شدند ولی در این آب و خاک پذیرفته نشدند و محل تولد شان آنها را به رسمیت نشناخت و به آنها حق شهروندی نداد.
#زادگاه
#حق_شهروندی
#تابعیت
#افغانستانی_ایرانی
#مهاجر
#نسل_سوم
#بی_هویتی
@nawandishanafg