🔵زادگاه
🔻زینب بیات
از زمانی که به سختی از کابل دل کند و به مشهد آمد سالها می گذرد.
آن زمان کودکی بیش نبود. آمدند. جنگ آنها را وادار به مهاجرت کرد. جنگ کم کم اقوام و خویشان دیگر و هموطنانی دیگر را از افغانستان مجبور به مهاجرت کرد.
عده ای به ایران رفتند. عده ای هم به جای ایران، سمت پاکستان رفتند و گروهی هم اروپا و آمریکا را مقصد نهایی انتخاب کردند. هر کسی با توجه به علایق و کشش های درونی و گاهی به سبب ناچاری ساکن کشوری شدند.
اما در این میان عمدتا شیعیان افغانستان، ایران را انتخاب می کردند. همزبان بودن و هم مذهب بودن، دو عامل قوی بود که به گزینه ی دیگری فکر نکنند.
حالا از آن زمان چند دهه می گذرد. کودکی که مهاجرت کرد. جوان شد. ازدواج کرد و فرزندش در این آب و خاک، چشم به جهان گشود. مشهد و تهران و یا شهر و شهرستان و روستایی از ایران، زادگاه فرزندان مهاجرافغانستانی شد. آنها در این آب و خاک به دنيا آمدند. رشد کردند و قد کشیدند. اما بر آنها هم مثل پدرو مادرشان نام مهاجر گذاشته شد. در حالی که آنها مهاجرت نکرده بودند و زادگاه شان همین مرز و بوم بود.
نسل قبل یعنی پدربزرگ ها و مادربزرگ ها هم، در همین آب و خاک آرام گرفتند و از دنیا رفتند. و نسل جدید اين جا در فضای همین سرزمین، خانه هایش، کوچه ها و خیابان هایش زندگی را با همه پستی و بلندی هایش با همه ی تلخی ها و شیرینی هایش، با همه تنگناها و فشارهایش، تجربه کردند.اما حس تلخ تری آنها را آزار می داد. اینکه به کجا تعلق دارند؟
«ما اینجا به دنيا آمدیم.در خاک ایران، زادگاه ما اینجاست. اما چرا بلاتکلیفیم؟
ما ایرانی هستیم یا افغانستانی؟»
آنها سالهاست در این بحران هویت دست و پا می زنند. از همان کودکی دل شان می خواست ایران را دوست داشته باشند هر کسی نسبت به زادگاه خودش احساس تعلق دارد. ولی مرتب این علاقه شان پس زده می شد و پذیرفته نمی شد.
گاهی به صورت رسمی و گاه به صورت غیر رسمی به این احساس ضربه زده می شد.
وقتی که برای ثبت نام مدرسه رفت. به او گفتند: تو افغانی هستی برای شما جا نداریم برو بعدا بیا، اول باید ایرانی ها را ثبت نام کنیم.
بعضی جاها ثبت نام افغانستانی ها ممنوع شد. بعضی جاها باید کلی دوندگی می کردی و بعد از شنیدن حرف های ریز و درشت ثبت نامت می کردند. وگاهی برای یک ثبت نام ساده در مدرسه، اشک بر چشمانش جاری می شد.
اینجا بود که فهمید اگرچه زادگاهش ایران است ولی کلمه ی اتباع بیگانه را برایش به کار می برند.
در دلش کلنجار می رفت با این احساس دوگانه، که چطور می شود در این آب و خاک به دنيا آمده باشی و در ته دلت این مملکت را دوست داشته باشی ولی در مدارک شناسایی ات کلمه ی اتباع بیگانه درج شود؟
کم کم سعی می کرد از ایران فاصله بگیرد و با حس دوست داشتن ایران، در دلش مبارزه کند. دیگر برای پیروزی تیم ملی فوتبال ایران هورا نکشد و نام ایران را از در و دیوار دلش پاک کند و آن را دور بیندازد دور دور.
تصمیم گرفت از ایران برود. لحظه ای دلش تنگ شد. دلش کووی داد. برای کوچه ای که خانه شان آنجا بود و برای درخت های آن محله که هر روز موقع مدرسه رفتن، برایش دست تکان می دادند. برای رفقا و هم کلاسی هایش. این دل با ایران از زمان تولد، پیوند خورده بود.
ولی این پیوند را کسی به رسمیت نمی شناخت.
حس دوست داشتن ایران را سالها سعی کرده بودند از او بگیرند. و به جایش بی تفاوتی و دلسردی و حتی گاهی نفرت بکارند.
زمان رفتن فرارسید. زمان عبور از یک گذشته ی مه آلود به سوی آینده ای شاید روشن. رفتن به سمت و سوی دیگری از کرهی زمین که شاید او را بپذیرند.
رفتنی سخت از تاریکی بیراهه ها، بالا رفتن از کوه ها، ترس از جاماندن و مرگ در راه، شلیک پلیس مرزی، لت خوردن ها، کمپ ها، قایق ها، آب و دریاهایی که در یک لحظه، زن و کودک و پیر و جوان مهاجر را می بلعید....
حالا از ایران دور دور شده. شاید هلند، آلمان یا دانمارک و هر کشور دیگری برایش بغل باز کرده اند و او را در آغوش گرفته اند.
حالا که نام ایران را می شنود نام زادگاهش را می شنود. حس می کند دوستش ندارد و گاه احساسات بدی به سراغش می آید.
"زادگاهت ترا نپذیرفت و ترا از خودش راند."
◾️این داستان هزاران جوان افغانستانی است که در ایران به دنيا آمدند جوان شدند ولی در این آب و خاک پذیرفته نشدند و محل تولد شان آنها را به رسمیت نشناخت و به آنها حق شهروندی نداد.
#زادگاه
#حق_شهروندی
#تابعیت
#افغانستانی_ایرانی
#مهاجر
#نسل_سوم
#بی_هویتی
@nawandishanafg
🔻زینب بیات
از زمانی که به سختی از کابل دل کند و به مشهد آمد سالها می گذرد.
آن زمان کودکی بیش نبود. آمدند. جنگ آنها را وادار به مهاجرت کرد. جنگ کم کم اقوام و خویشان دیگر و هموطنانی دیگر را از افغانستان مجبور به مهاجرت کرد.
عده ای به ایران رفتند. عده ای هم به جای ایران، سمت پاکستان رفتند و گروهی هم اروپا و آمریکا را مقصد نهایی انتخاب کردند. هر کسی با توجه به علایق و کشش های درونی و گاهی به سبب ناچاری ساکن کشوری شدند.
اما در این میان عمدتا شیعیان افغانستان، ایران را انتخاب می کردند. همزبان بودن و هم مذهب بودن، دو عامل قوی بود که به گزینه ی دیگری فکر نکنند.
حالا از آن زمان چند دهه می گذرد. کودکی که مهاجرت کرد. جوان شد. ازدواج کرد و فرزندش در این آب و خاک، چشم به جهان گشود. مشهد و تهران و یا شهر و شهرستان و روستایی از ایران، زادگاه فرزندان مهاجرافغانستانی شد. آنها در این آب و خاک به دنيا آمدند. رشد کردند و قد کشیدند. اما بر آنها هم مثل پدرو مادرشان نام مهاجر گذاشته شد. در حالی که آنها مهاجرت نکرده بودند و زادگاه شان همین مرز و بوم بود.
نسل قبل یعنی پدربزرگ ها و مادربزرگ ها هم، در همین آب و خاک آرام گرفتند و از دنیا رفتند. و نسل جدید اين جا در فضای همین سرزمین، خانه هایش، کوچه ها و خیابان هایش زندگی را با همه پستی و بلندی هایش با همه ی تلخی ها و شیرینی هایش، با همه تنگناها و فشارهایش، تجربه کردند.اما حس تلخ تری آنها را آزار می داد. اینکه به کجا تعلق دارند؟
«ما اینجا به دنيا آمدیم.در خاک ایران، زادگاه ما اینجاست. اما چرا بلاتکلیفیم؟
ما ایرانی هستیم یا افغانستانی؟»
آنها سالهاست در این بحران هویت دست و پا می زنند. از همان کودکی دل شان می خواست ایران را دوست داشته باشند هر کسی نسبت به زادگاه خودش احساس تعلق دارد. ولی مرتب این علاقه شان پس زده می شد و پذیرفته نمی شد.
گاهی به صورت رسمی و گاه به صورت غیر رسمی به این احساس ضربه زده می شد.
وقتی که برای ثبت نام مدرسه رفت. به او گفتند: تو افغانی هستی برای شما جا نداریم برو بعدا بیا، اول باید ایرانی ها را ثبت نام کنیم.
بعضی جاها ثبت نام افغانستانی ها ممنوع شد. بعضی جاها باید کلی دوندگی می کردی و بعد از شنیدن حرف های ریز و درشت ثبت نامت می کردند. وگاهی برای یک ثبت نام ساده در مدرسه، اشک بر چشمانش جاری می شد.
اینجا بود که فهمید اگرچه زادگاهش ایران است ولی کلمه ی اتباع بیگانه را برایش به کار می برند.
در دلش کلنجار می رفت با این احساس دوگانه، که چطور می شود در این آب و خاک به دنيا آمده باشی و در ته دلت این مملکت را دوست داشته باشی ولی در مدارک شناسایی ات کلمه ی اتباع بیگانه درج شود؟
کم کم سعی می کرد از ایران فاصله بگیرد و با حس دوست داشتن ایران، در دلش مبارزه کند. دیگر برای پیروزی تیم ملی فوتبال ایران هورا نکشد و نام ایران را از در و دیوار دلش پاک کند و آن را دور بیندازد دور دور.
تصمیم گرفت از ایران برود. لحظه ای دلش تنگ شد. دلش کووی داد. برای کوچه ای که خانه شان آنجا بود و برای درخت های آن محله که هر روز موقع مدرسه رفتن، برایش دست تکان می دادند. برای رفقا و هم کلاسی هایش. این دل با ایران از زمان تولد، پیوند خورده بود.
ولی این پیوند را کسی به رسمیت نمی شناخت.
حس دوست داشتن ایران را سالها سعی کرده بودند از او بگیرند. و به جایش بی تفاوتی و دلسردی و حتی گاهی نفرت بکارند.
زمان رفتن فرارسید. زمان عبور از یک گذشته ی مه آلود به سوی آینده ای شاید روشن. رفتن به سمت و سوی دیگری از کرهی زمین که شاید او را بپذیرند.
رفتنی سخت از تاریکی بیراهه ها، بالا رفتن از کوه ها، ترس از جاماندن و مرگ در راه، شلیک پلیس مرزی، لت خوردن ها، کمپ ها، قایق ها، آب و دریاهایی که در یک لحظه، زن و کودک و پیر و جوان مهاجر را می بلعید....
حالا از ایران دور دور شده. شاید هلند، آلمان یا دانمارک و هر کشور دیگری برایش بغل باز کرده اند و او را در آغوش گرفته اند.
حالا که نام ایران را می شنود نام زادگاهش را می شنود. حس می کند دوستش ندارد و گاه احساسات بدی به سراغش می آید.
"زادگاهت ترا نپذیرفت و ترا از خودش راند."
◾️این داستان هزاران جوان افغانستانی است که در ایران به دنيا آمدند جوان شدند ولی در این آب و خاک پذیرفته نشدند و محل تولد شان آنها را به رسمیت نشناخت و به آنها حق شهروندی نداد.
#زادگاه
#حق_شهروندی
#تابعیت
#افغانستانی_ایرانی
#مهاجر
#نسل_سوم
#بی_هویتی
@nawandishanafg
❇ جمعی از دانشجویان افغانستانی دانشگاه تهران برگزار میکند
✳️ #نسل_سوم_و_راه_ناتمام_شهیدمزاری
گرامیداشت بیست و چهارمین سالیاد شهادت شهید وحدت ملی حجتالاسلام استاد عبدالعلی مزاری (ره)
🔴 با حضور؛
_ حجتالاسلام دکتر عبدالمجید ناصری داودی (استاد حوزه و دانشگاه)
_ استاد محمد سرور جوادی (رئیس دفتر معاونت ریاست جمهوری اسلامی افغانستان)
_حجتالاسلام دکتر یوسف عارفی (پژوهشگر مسائل اجتماعی)
_ حسین عطایی (ارشد جامعهشناسی سیاسی)
_ جعفر سلطانی (ارشد فلسفه)
🔷 زمان: چهارشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۷ ساعت ۱۵ الی ۱۹
🔶 مکان: دانشگاه تهران، دانشکده حقوق و علوم سیاسی، تالار شیخ انصاری
🔴#ورود_برای_همه_دانشجویان_افغانستانی_آزاد_است
✳️ #نسل_سوم_و_راه_ناتمام_شهیدمزاری
گرامیداشت بیست و چهارمین سالیاد شهادت شهید وحدت ملی حجتالاسلام استاد عبدالعلی مزاری (ره)
🔴 با حضور؛
_ حجتالاسلام دکتر عبدالمجید ناصری داودی (استاد حوزه و دانشگاه)
_ استاد محمد سرور جوادی (رئیس دفتر معاونت ریاست جمهوری اسلامی افغانستان)
_حجتالاسلام دکتر یوسف عارفی (پژوهشگر مسائل اجتماعی)
_ حسین عطایی (ارشد جامعهشناسی سیاسی)
_ جعفر سلطانی (ارشد فلسفه)
🔷 زمان: چهارشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۷ ساعت ۱۵ الی ۱۹
🔶 مکان: دانشگاه تهران، دانشکده حقوق و علوم سیاسی، تالار شیخ انصاری
🔴#ورود_برای_همه_دانشجویان_افغانستانی_آزاد_است
اتحادیهی اروپا میگوید که کشتار هزارهها شیعه در افغانستان باید متوقف و جرایم علیه این گروه قومی بررسی شود.
#افغانستان
#نسل_کشی
#هزاره_ها
#طالبان
#داعش
@nawandishanafg
#افغانستان
#نسل_کشی
#هزاره_ها
#طالبان
#داعش
@nawandishanafg
نواندیشان افغانستان
هزاره ها همیشه با عبدالرحمن مواجه بودند! نویسنده نسیم جعفری به مناسبت سالروز قتل عام 10،000 نفر هزاره در مزار شريف توسط طالبان. متأسفانه يکي از ويژگي هاي بارز ما هزاره ها اين است که داراي حافظه کوتاه مدت بوده و تاريخ را به زودي فراموش کرده و از آن عبرت نمي…
روایت یک شاهد عینی از قتلعام هزارهها توسط ملامنان نیازی در دوره طالبان در مزار
به روایت رامین انوری:
وقتی طالبان شهر مزار را تصرف کردند و ملا نیازی، در کنار برخی دیگر از فرماندهان طالبان، فرمان قتل عام هزارهها را صادر کرد، خانهٔ ما در جوار ساختمان گمرک شهر مزار موقعیت داشت. در برابر خانهٔ ما، میدان نسبتا وسیعی بود که عصرها در آن فوتبال بازی میکردیم. دو تا پسربچهٔ ده، یازده سالهٔ هزاره که فکر میکنم برادر بودند، از صبح تا شام در جوار همین میدان سگرت میفروختند. گاهی که از کار فارغ میشدند، دمی با ما یکجا فوتبال بازی میکردند. پس از حاکمیت طالبان، هرچند بازی ما در این میدان به دلیل رعب و وحشت حاکم بر شهر متوقف شده بود، اما این دو برادر، از سر وظیفهشناسی، و یا هم از سر ناگزیری، کماکان کراچی سگرت خود را به میدان میآوردند و شاید نانِ بخور و نمیری به خانه میبردند. در یکی از نخستین روزهای حاکمیت طالبان بر مزار، افراد مسلح طالبان طی توقف کوتاهی در میدان جلو خانهٔ ما، هر دو برادر را - هر دو کودک را - در کمال خونسردی به گلوله بستند. بعد تمام خانههایی را که در کنار میدان بود، در زدند و هشدار دادند که اگر کسی اجساد را به خاک بسپارد، با عین سرنوشت روبرو خواهد شد. من آن زمان، دوازده یا سیزده سال داشتم و حوالی شام همان روز، از پشت پنجرهٔ خانهٔ ما، دو تا سایه را میدیدم که کنار کراچی سگرتفروشی بر زمین افتاده اند. مخلوطی از ترس و خشم، بدنم را کرخت کرده بود. یادم نیست که پس از چند روز، بالاخره چه کسی شهامت به خرج داد و این کودکان را به خاک سپرد.
طی چند روزی که قتل عام هزارهها در شهر مزار جریان داشت، موترهای طالبان کوچه به کوچه میگشتند و هر کسی را که هزاره به نظر میرسید، سوار میکردند و میبردند به زندان شهر. خانهٔ ما، فاصلهٔ کمی از زندان مرکزی شهر مزار داشت و شبانه روز، هر چند دقیقه بعد، صدای شلیکهای منفرد در فضا پخش میشد که معلوم بود در پشت دیوارهای زندان، هر گلوله یک انسان را نقش بر زمین میکند.
مجری چنین کشتار دستهجمعی انسانهای این سرزمین، و خط فکریِ او، این روزها در زیر سایهٔ حکومت و در زیر شعارهای دهنپرکن امریکا و جامعهٔ جهانی، اعزاز و تکریم میشود و از هیچیکی از مدافعان کذایی جمهوری، چه در ارگ و یا در کاخ سپیدار، و یا هم از متحدان منفعتطلبِ بینالمللیشان، صدایی برنمیخیزد. در این میان، آنچه کاملا از یاد رفته، مرگ هزاران انسان بیگناه این سرزمین است که در فجیعترین شکل ممکن، بی آنکه هیچ تقصیری داشته باشند، سلاخی شدند.
#افغانستان
#نسل_کشی
#هزاره_ها
#عبدالرحمان
#عبدالمنان_نیازی
#طالبان
#داعش
@nawandishanafg
به روایت رامین انوری:
وقتی طالبان شهر مزار را تصرف کردند و ملا نیازی، در کنار برخی دیگر از فرماندهان طالبان، فرمان قتل عام هزارهها را صادر کرد، خانهٔ ما در جوار ساختمان گمرک شهر مزار موقعیت داشت. در برابر خانهٔ ما، میدان نسبتا وسیعی بود که عصرها در آن فوتبال بازی میکردیم. دو تا پسربچهٔ ده، یازده سالهٔ هزاره که فکر میکنم برادر بودند، از صبح تا شام در جوار همین میدان سگرت میفروختند. گاهی که از کار فارغ میشدند، دمی با ما یکجا فوتبال بازی میکردند. پس از حاکمیت طالبان، هرچند بازی ما در این میدان به دلیل رعب و وحشت حاکم بر شهر متوقف شده بود، اما این دو برادر، از سر وظیفهشناسی، و یا هم از سر ناگزیری، کماکان کراچی سگرت خود را به میدان میآوردند و شاید نانِ بخور و نمیری به خانه میبردند. در یکی از نخستین روزهای حاکمیت طالبان بر مزار، افراد مسلح طالبان طی توقف کوتاهی در میدان جلو خانهٔ ما، هر دو برادر را - هر دو کودک را - در کمال خونسردی به گلوله بستند. بعد تمام خانههایی را که در کنار میدان بود، در زدند و هشدار دادند که اگر کسی اجساد را به خاک بسپارد، با عین سرنوشت روبرو خواهد شد. من آن زمان، دوازده یا سیزده سال داشتم و حوالی شام همان روز، از پشت پنجرهٔ خانهٔ ما، دو تا سایه را میدیدم که کنار کراچی سگرتفروشی بر زمین افتاده اند. مخلوطی از ترس و خشم، بدنم را کرخت کرده بود. یادم نیست که پس از چند روز، بالاخره چه کسی شهامت به خرج داد و این کودکان را به خاک سپرد.
طی چند روزی که قتل عام هزارهها در شهر مزار جریان داشت، موترهای طالبان کوچه به کوچه میگشتند و هر کسی را که هزاره به نظر میرسید، سوار میکردند و میبردند به زندان شهر. خانهٔ ما، فاصلهٔ کمی از زندان مرکزی شهر مزار داشت و شبانه روز، هر چند دقیقه بعد، صدای شلیکهای منفرد در فضا پخش میشد که معلوم بود در پشت دیوارهای زندان، هر گلوله یک انسان را نقش بر زمین میکند.
مجری چنین کشتار دستهجمعی انسانهای این سرزمین، و خط فکریِ او، این روزها در زیر سایهٔ حکومت و در زیر شعارهای دهنپرکن امریکا و جامعهٔ جهانی، اعزاز و تکریم میشود و از هیچیکی از مدافعان کذایی جمهوری، چه در ارگ و یا در کاخ سپیدار، و یا هم از متحدان منفعتطلبِ بینالمللیشان، صدایی برنمیخیزد. در این میان، آنچه کاملا از یاد رفته، مرگ هزاران انسان بیگناه این سرزمین است که در فجیعترین شکل ممکن، بی آنکه هیچ تقصیری داشته باشند، سلاخی شدند.
#افغانستان
#نسل_کشی
#هزاره_ها
#عبدالرحمان
#عبدالمنان_نیازی
#طالبان
#داعش
@nawandishanafg
#روز_سیاه_تاریخ
#بیست_و_پنجم_سپتامبر، #روز_سیاه_تاریخ
#hazarablackday
این روز را فراموش نخواهیم کرد
قتل عام بیش از ۶۲٪ مردمهزاره توسط عبدالرحمان خونخوار و قتل عامهای پیاپی مردمهزاره در تاریخ را فراموش نخواهیم کرد.
عبدالرحمان مستبد بعنوان پایه گذار #نفاق_قومی در افغانستان، یکی از خونخوار ترین حاکمان افغانستان بود که با کمک استعمار پیر انگلیس دست به کشتار مردم این سرزمین زد، که تا امروز در قرن ۲۱ نیز این رویه ادامه دارد.
#کوچ_اجباری، #قتل_عام، #نسل_کشی، #غصب_زمین_خانه_باغ ها، و کشتزار ها، بخشی از میراث های این حاکم جبار و ملت کش می باشد.
#۲۵_سپتامبر_روز_سیاه_تاریخ
#عبدالرحمان_قتل_عام_طالبان
#عبدالرحمان_قتل_عام_هزاره_ها
#کوچ_احباری_مردم_دایکندی
#غصب_اجباری_زمین
#طالبان_نسل_کشی_کوچ_اجباری
#نه_به_طالبان
#نه_به_حامیان_طالبان
#افغانستان_جنگ_کشتار_قتل_عام_طالبان
#hazarablackday
#stophazaragenocide
#stoptrorism
#stoptalinab
#saveafghanistan
https://www.instagram.com/p/CUPPO-ZqK79/?utm_medium=share_sheet
#بیست_و_پنجم_سپتامبر، #روز_سیاه_تاریخ
#hazarablackday
این روز را فراموش نخواهیم کرد
قتل عام بیش از ۶۲٪ مردمهزاره توسط عبدالرحمان خونخوار و قتل عامهای پیاپی مردمهزاره در تاریخ را فراموش نخواهیم کرد.
عبدالرحمان مستبد بعنوان پایه گذار #نفاق_قومی در افغانستان، یکی از خونخوار ترین حاکمان افغانستان بود که با کمک استعمار پیر انگلیس دست به کشتار مردم این سرزمین زد، که تا امروز در قرن ۲۱ نیز این رویه ادامه دارد.
#کوچ_اجباری، #قتل_عام، #نسل_کشی، #غصب_زمین_خانه_باغ ها، و کشتزار ها، بخشی از میراث های این حاکم جبار و ملت کش می باشد.
#۲۵_سپتامبر_روز_سیاه_تاریخ
#عبدالرحمان_قتل_عام_طالبان
#عبدالرحمان_قتل_عام_هزاره_ها
#کوچ_احباری_مردم_دایکندی
#غصب_اجباری_زمین
#طالبان_نسل_کشی_کوچ_اجباری
#نه_به_طالبان
#نه_به_حامیان_طالبان
#افغانستان_جنگ_کشتار_قتل_عام_طالبان
#hazarablackday
#stophazaragenocide
#stoptrorism
#stoptalinab
#saveafghanistan
https://www.instagram.com/p/CUPPO-ZqK79/?utm_medium=share_sheet
#نسل_کشی_هزاره_ها_پایان_ندارد
جا دارد دنیا از شرم بمیرد
از اینهمهسکوت وخفت
امروز در قره باغ در ولایت غزنی پیدا شدند
در همه آنها آثار شکنجه دیده می شود!
یکی سوخته است. تنها یک نفر شناسایی شده است.
مردی که تنها 10 روز پیش در جاغوری ازدواج کرده بود.
#نسل کشی_هزاره_ها_را_متوقف_کنید
#هزاره_های_جهان_متحد_شوید
#هزاره_تاجیک_ازبیک_پشتون_وحدت_اتحاد
#علیپور_احمد_مسعود_قیام_ملی
#مقاومت_ادامه_دارد
#مقاومت_دوم
#افغانستان
#stophazaragenocide
#stoptrorism
#stoptalinab
#saveafghanistan
#standwhitdaykondi
#standwhitpanjshir
https://www.instagram.com/p/CVgXb6fKQkD/?utm_medium=share_sheet
جا دارد دنیا از شرم بمیرد
از اینهمهسکوت وخفت
امروز در قره باغ در ولایت غزنی پیدا شدند
در همه آنها آثار شکنجه دیده می شود!
یکی سوخته است. تنها یک نفر شناسایی شده است.
مردی که تنها 10 روز پیش در جاغوری ازدواج کرده بود.
#نسل کشی_هزاره_ها_را_متوقف_کنید
#هزاره_های_جهان_متحد_شوید
#هزاره_تاجیک_ازبیک_پشتون_وحدت_اتحاد
#علیپور_احمد_مسعود_قیام_ملی
#مقاومت_ادامه_دارد
#مقاومت_دوم
#افغانستان
#stophazaragenocide
#stoptrorism
#stoptalinab
#saveafghanistan
#standwhitdaykondi
#standwhitpanjshir
https://www.instagram.com/p/CVgXb6fKQkD/?utm_medium=share_sheet