⭕️ #خاطرهای_خواندنی_از_روز_صعود
🔷🔸گرداب عشق نساجی🔸🔷
عصر یکشنبه ساعت ۲ به #ورزشگاه_وطنی_تهران رسیدیم!
از لحظه ای که وارد تهران شده بودیم اضطراب اینکه تو ورزشگاه جا پیدا میکنیم یا نه ما رو گرفته بود.
وقتی هم وارد پارکینگ استادیوم شدیم استرسمون چند برابر شد چون سیل جمعیت انتها نداشت.
بلیت رو گرفتیم و بعد از گذشتن از گیت وارد استادیوم شدیم...
یعنی اینا از ساعت چند اینجا بودن!!!
شاید ۱۰/۰۰۰ نفر از ساعت ۲ تو استادیوم نشسته بودن
بعد کلی گشتن جایگاهی که رفقامون نشسته بودن رو پیدا کردیمو مستقر شدیم، جایگاه کنار CIP و زیر جایگاه ویژه ی اصلی ... که یهو گوشیم زنگ خورد... پسرعمه ام بود که با اون یکی پسرعمه ام 😁 رفته بودن تو جایگاه ویژه و از منم خواستن برم پیششون .. رفتیم و با خیال راحت اون بالا کنار جایگاه مهندس صنیعی فر نشستیم .. اطرافمون خالی بود ، فقط یه آقای خوش هیکل که خیره و مات و مبهوت به جمعیت نگاه می کرد کنار ما نشسته بود... لباس #نساجی رو که تنم دید ، با لهجه غلیظ تهرانی پرسید : تیمتون چیه؟؟ بچه کجایید؟ و کلــــی سوال دیگه ... منم سیر تا پیاز نساجی و لیگ یک و معادلات صعود و بابل و اینکه باید ۵ تا گل بزنیم و ... رو براش تعریف کردم و گفت مرد حسابی مگه بسکتباله که ۵ تا بزنید؟ گفتم مجبوریم دکتر میفهمی؟ مجبور ...
بش گفتم : شما کجا و اینجا؟
گفت : من پزشک متخصصم و مطبم تو افسریه اس .. داشتم رد می شدم دیدم کلی ماشین با بزن و برقص دارن میرن تختی، گفتم بیام ببینم چه خبره و برم مطب چون ساعت ۵ مریض دارم.
کم کم شور و هیجان هوادارا شروع شد، شعارهای اختصاصی و جذاب و شادی و بزن و برقص
ساعت نزدیک ۵ شده بود که یهو یاد حرف دکتر افتادم ... گفتم دکتر مطبت دیر نشه ...
گفت : زنگ زدم مریضا رو کنسل کردم ، میخوام ببینم ته ماجراتون چی میشه .. من ۲۰ سال ایران نبودم و کلی استادیوم تاپ جهان رفتم ولی جو شما منو گرفته ولم نمیکنه(باخنده)
بازی شروع شد و ما سرتاپا استرس و تشویق .. دکتر هم نشسته با لبخند و گوشی تو دستش که از هوادارا فیلم میگرفت.
گل اول و دوم و زدیم ... دیگه دکتر بی تفاوت نبود ... از شور و هیجان ورزشگاه تکون خورده بود ... هی میزد تو پهلوم که نتیجه بازی خونهبخونه چی شد؟ منم میگفتم یک یک ... میگفت پس فعلا حله خدا رو شکر 😅
نیمه ی دوم پر استرس رسید .. دیگه دکتر رو زمین نبود، هر موقعیت که از دست میرفت دکتر سرخ تر میشد و پوست لبشو میجوید...
که اعجاز نساجی شروع شد ... گل سوم و چهارم و پنجم و ششم ... استادیوم تو فضا بود که یهو نگام به بغلم افتاد
دکتر با اون پرستیژ و شخصیتش داشت بپر بپر می کرد. صداش هنوز تو گوشمه که گفت :
#رفتیم_لیگ_برتر ... !!!
از هیجان نمیدونست چیکار کنه هی می گفت خدا را شکر و بغل دستی هاشو بغل می کرد
بهش گفتم دکتر این جماعت ۲۴ سال منتظر این روز بودن تا ببیننش ، ولی عجب خوششانسی هستی که یه روزه اومدی و داری میبینیش ، خوش به حالت ...
گفت خدا رو شکر ، من از امروز طرفدار دو آتیشه نساجی هستم ، هر بازی تو تهران داشته باشه میام ...
پیش خودم گفتم تازه فهمیدم چرا ما در به در نساجی هستیم ... اینی که چند ساعته تو جمع ما نشسته شوریده نساجی شده ، ما چی بگیم که با اسم #نساجی ناف ما رو بریدن ... / پایان
➕ @NNassajiPlus
🔷🔸گرداب عشق نساجی🔸🔷
عصر یکشنبه ساعت ۲ به #ورزشگاه_وطنی_تهران رسیدیم!
از لحظه ای که وارد تهران شده بودیم اضطراب اینکه تو ورزشگاه جا پیدا میکنیم یا نه ما رو گرفته بود.
وقتی هم وارد پارکینگ استادیوم شدیم استرسمون چند برابر شد چون سیل جمعیت انتها نداشت.
بلیت رو گرفتیم و بعد از گذشتن از گیت وارد استادیوم شدیم...
یعنی اینا از ساعت چند اینجا بودن!!!
شاید ۱۰/۰۰۰ نفر از ساعت ۲ تو استادیوم نشسته بودن
بعد کلی گشتن جایگاهی که رفقامون نشسته بودن رو پیدا کردیمو مستقر شدیم، جایگاه کنار CIP و زیر جایگاه ویژه ی اصلی ... که یهو گوشیم زنگ خورد... پسرعمه ام بود که با اون یکی پسرعمه ام 😁 رفته بودن تو جایگاه ویژه و از منم خواستن برم پیششون .. رفتیم و با خیال راحت اون بالا کنار جایگاه مهندس صنیعی فر نشستیم .. اطرافمون خالی بود ، فقط یه آقای خوش هیکل که خیره و مات و مبهوت به جمعیت نگاه می کرد کنار ما نشسته بود... لباس #نساجی رو که تنم دید ، با لهجه غلیظ تهرانی پرسید : تیمتون چیه؟؟ بچه کجایید؟ و کلــــی سوال دیگه ... منم سیر تا پیاز نساجی و لیگ یک و معادلات صعود و بابل و اینکه باید ۵ تا گل بزنیم و ... رو براش تعریف کردم و گفت مرد حسابی مگه بسکتباله که ۵ تا بزنید؟ گفتم مجبوریم دکتر میفهمی؟ مجبور ...
بش گفتم : شما کجا و اینجا؟
گفت : من پزشک متخصصم و مطبم تو افسریه اس .. داشتم رد می شدم دیدم کلی ماشین با بزن و برقص دارن میرن تختی، گفتم بیام ببینم چه خبره و برم مطب چون ساعت ۵ مریض دارم.
کم کم شور و هیجان هوادارا شروع شد، شعارهای اختصاصی و جذاب و شادی و بزن و برقص
ساعت نزدیک ۵ شده بود که یهو یاد حرف دکتر افتادم ... گفتم دکتر مطبت دیر نشه ...
گفت : زنگ زدم مریضا رو کنسل کردم ، میخوام ببینم ته ماجراتون چی میشه .. من ۲۰ سال ایران نبودم و کلی استادیوم تاپ جهان رفتم ولی جو شما منو گرفته ولم نمیکنه(باخنده)
بازی شروع شد و ما سرتاپا استرس و تشویق .. دکتر هم نشسته با لبخند و گوشی تو دستش که از هوادارا فیلم میگرفت.
گل اول و دوم و زدیم ... دیگه دکتر بی تفاوت نبود ... از شور و هیجان ورزشگاه تکون خورده بود ... هی میزد تو پهلوم که نتیجه بازی خونهبخونه چی شد؟ منم میگفتم یک یک ... میگفت پس فعلا حله خدا رو شکر 😅
نیمه ی دوم پر استرس رسید .. دیگه دکتر رو زمین نبود، هر موقعیت که از دست میرفت دکتر سرخ تر میشد و پوست لبشو میجوید...
که اعجاز نساجی شروع شد ... گل سوم و چهارم و پنجم و ششم ... استادیوم تو فضا بود که یهو نگام به بغلم افتاد
دکتر با اون پرستیژ و شخصیتش داشت بپر بپر می کرد. صداش هنوز تو گوشمه که گفت :
#رفتیم_لیگ_برتر ... !!!
از هیجان نمیدونست چیکار کنه هی می گفت خدا را شکر و بغل دستی هاشو بغل می کرد
بهش گفتم دکتر این جماعت ۲۴ سال منتظر این روز بودن تا ببیننش ، ولی عجب خوششانسی هستی که یه روزه اومدی و داری میبینیش ، خوش به حالت ...
گفت خدا رو شکر ، من از امروز طرفدار دو آتیشه نساجی هستم ، هر بازی تو تهران داشته باشه میام ...
پیش خودم گفتم تازه فهمیدم چرا ما در به در نساجی هستیم ... اینی که چند ساعته تو جمع ما نشسته شوریده نساجی شده ، ما چی بگیم که با اسم #نساجی ناف ما رو بریدن ... / پایان
➕ @NNassajiPlus