Forwarded from اتچ بات
ابتدای الفبای خواندن و نوشتن بود.
جثههای کوچکمان پشت میز و نیمکتهای سهنفرهی کلاس اول گم میشد. هنوز گوش به قصههای شنیده و نشیده داشتیم که گفتند بنویسید... رج به رج خطهای دفترهایمان سیاه شد. گفتند بخوانید. خواندیم آب. نوشتیم آب، اما از لمس آب خبری نبود. در میان چهاردیواری مدرسه حوضی نبود تا زلف فوارهاش را زیر پرتو آفتاب با سرانگشتانمان شانه بزنیم. رسیدیم به نان. نوشتیم و خواندیم نان، اما هنوز دستمان به خوشهی گندم نخورده بود، زیر نوازش باد بر گونهی گندمزار. میخواستند باسواد شویم.گفتند: بابا آب داد. گفتند: بابا نان داد.
اما نگفتند پیش از بابا این زمین بود که آب داد و گندم داد و آتش داد حتی. نگفتند که زمین نان داد .
زمان گذشت از ما، زمانه هم.
حالا در دل همین شهر، کودکی را میبینیم که در مزرعهی گندمی که خود شاهد سپردن دانههایش به خاک بوده و پیش از آن در دستش گرفته و بوییده آن را و گاهبهگاه جریان نرم آب را در میان جوانهها دیده و در گذر فصل و ماه رسیدن خوشهها را در انتظار مانده و رنگ به رنگ ساقههای نازک را از سبز تا زرد به تماشا نشسته است، میگوید
"میخواهم گندم بچینم تا برای بابا نان بپزم"
حالا او خوب میداند که آغاز نان از کجاست؛
از دامان زمین است، نه میان الفبا.
.
.
(نگار گودرزی-تسهیلگر مدرسه طبیعت)
#مدرسه_طبیعت #مدرسه_طبیعت_کنکاج #عبدالحسین_وهابزاده #nature_school #یادگیری_آزاد
جثههای کوچکمان پشت میز و نیمکتهای سهنفرهی کلاس اول گم میشد. هنوز گوش به قصههای شنیده و نشیده داشتیم که گفتند بنویسید... رج به رج خطهای دفترهایمان سیاه شد. گفتند بخوانید. خواندیم آب. نوشتیم آب، اما از لمس آب خبری نبود. در میان چهاردیواری مدرسه حوضی نبود تا زلف فوارهاش را زیر پرتو آفتاب با سرانگشتانمان شانه بزنیم. رسیدیم به نان. نوشتیم و خواندیم نان، اما هنوز دستمان به خوشهی گندم نخورده بود، زیر نوازش باد بر گونهی گندمزار. میخواستند باسواد شویم.گفتند: بابا آب داد. گفتند: بابا نان داد.
اما نگفتند پیش از بابا این زمین بود که آب داد و گندم داد و آتش داد حتی. نگفتند که زمین نان داد .
زمان گذشت از ما، زمانه هم.
حالا در دل همین شهر، کودکی را میبینیم که در مزرعهی گندمی که خود شاهد سپردن دانههایش به خاک بوده و پیش از آن در دستش گرفته و بوییده آن را و گاهبهگاه جریان نرم آب را در میان جوانهها دیده و در گذر فصل و ماه رسیدن خوشهها را در انتظار مانده و رنگ به رنگ ساقههای نازک را از سبز تا زرد به تماشا نشسته است، میگوید
"میخواهم گندم بچینم تا برای بابا نان بپزم"
حالا او خوب میداند که آغاز نان از کجاست؛
از دامان زمین است، نه میان الفبا.
.
.
(نگار گودرزی-تسهیلگر مدرسه طبیعت)
#مدرسه_طبیعت #مدرسه_طبیعت_کنکاج #عبدالحسین_وهابزاده #nature_school #یادگیری_آزاد
Telegram
attach 📎