«خطاب به عشق: دفتر دوم» تجدید چاپ شد.
چه اضطرابها و دلهرهها که نکشیدند اهالی سدهٔ بیستم و چقدر قلبشان به تپش نیفتاد تا نامههایشان به مقصد برسد؛ اضطرابی که شاید نسل جدید، در جهانی عجینشده با سرعت و سهولتِ ارتباط، با آن بیگانه باشد. کاغذهایی حامل دستخط دوست، واگویندهٔ جزئیترین رفتارها و احساسات و خصلتهای نویسنده، جوهری که قدمقدم بر سفیدی میدود تا خبر برساند و خطوخبری بگیرد؛ ریسمانی تنیده از «حافظهٔ گیاهی» که این کران و آن کران تاریخ چند هزار سالهٔ انسان متمدن را به هم پیوند میزند.
در این میانه، نامههای شخصیتهای ادبی دوچندان مهم است چرا که گاهی در شکلگیری و تکوین تفکر یک شخصیت مؤثر بوده است. گاهی دریچهای شده است تا از چارچوب آن نگاهی به زندگی و جهان شخصی کسی و کسانی بیندازیم؛ نگاهی بینیاز از حدس و گمان.
در این مکتوبات با زوایایی پنهانپیدا از جهان آلبر کامو و ماریا کاسارس آشنا میشویم. توالی نامهها فضایی رمانگونه پدید میآورد با دو راوی یا دو شخصیتِ پایاپای؛ نامههایی که میتوان آنها را مانند اوراقی از یک رمان مکاتبهای خواند. لابهلای سطرها میشود بارقههایی از تاریخ فرهنگی و اجتماعی سدهٔ بیستم فرانسه را ردگیری کرد و به نکات گاه جذاب و مهمی رسید.
□ خطاب به عشق: دفتر دوم | نامههای عاشقانۀ آلبر کامو و ماریا کاسارس | ترجمۀ زهرا خانلو | نشرنو، چاپ پنجم، قطع رقعی، جلد سخت، سیزده + ۶۶۲ + ۱۲ صفحه، #تجدید_چاپ.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
سفارش و خرید از وبسایت نشرنو:
@nashrenow | nashrenow.com
چه اضطرابها و دلهرهها که نکشیدند اهالی سدهٔ بیستم و چقدر قلبشان به تپش نیفتاد تا نامههایشان به مقصد برسد؛ اضطرابی که شاید نسل جدید، در جهانی عجینشده با سرعت و سهولتِ ارتباط، با آن بیگانه باشد. کاغذهایی حامل دستخط دوست، واگویندهٔ جزئیترین رفتارها و احساسات و خصلتهای نویسنده، جوهری که قدمقدم بر سفیدی میدود تا خبر برساند و خطوخبری بگیرد؛ ریسمانی تنیده از «حافظهٔ گیاهی» که این کران و آن کران تاریخ چند هزار سالهٔ انسان متمدن را به هم پیوند میزند.
در این میانه، نامههای شخصیتهای ادبی دوچندان مهم است چرا که گاهی در شکلگیری و تکوین تفکر یک شخصیت مؤثر بوده است. گاهی دریچهای شده است تا از چارچوب آن نگاهی به زندگی و جهان شخصی کسی و کسانی بیندازیم؛ نگاهی بینیاز از حدس و گمان.
در این مکتوبات با زوایایی پنهانپیدا از جهان آلبر کامو و ماریا کاسارس آشنا میشویم. توالی نامهها فضایی رمانگونه پدید میآورد با دو راوی یا دو شخصیتِ پایاپای؛ نامههایی که میتوان آنها را مانند اوراقی از یک رمان مکاتبهای خواند. لابهلای سطرها میشود بارقههایی از تاریخ فرهنگی و اجتماعی سدهٔ بیستم فرانسه را ردگیری کرد و به نکات گاه جذاب و مهمی رسید.
□ خطاب به عشق: دفتر دوم | نامههای عاشقانۀ آلبر کامو و ماریا کاسارس | ترجمۀ زهرا خانلو | نشرنو، چاپ پنجم، قطع رقعی، جلد سخت، سیزده + ۶۶۲ + ۱۲ صفحه، #تجدید_چاپ.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
سفارش و خرید از وبسایت نشرنو:
@nashrenow | nashrenow.com
رمان «در جستجوی زمان از دست رفته» بی هیچ اغراقی زندگی حقیقی خود پروست بود. او اگر این رمان را ننوشته بود، اینقدر مورد توجه قرار نمیگرفت. برخی از نویسندگان (مانند دیکنز، داستایفسکی و تالستوی) حتی اگر آثار بزرگشان را، یا حتی اگر هیچ اثری خلق نمیکردند، به خودی خود آدمهای جذابی بودند، اما پروست اگر رمان بزرگش را نمینوشت، فقط میتوانست بهعنوان یک مورد عجیب و غریب پزشکی که علت بیماریاش اختلافنظرهای زیادی را برانگیخته بود، توجه دیگران را به خود جلب کند. بعد از خواندن رمان، پروست همچون هر نویسندۀ دیگری برای خواننده قابل لمس میشود و آنقدر به او نزدیک میشود که دیگر نمیتواند تصویر واضحی از او به دست بیاورد.
اشتیاق او برای پی بردن به حقیقت از دل دروغ، همچون اشتیاق جوانی لحظهای فرو نمینشست. هیچکس نمیتوانست بهخوبی پوچی را درک کند. پروست در طول رمان، بهتدریج قدرتمندتر میشود، چرا که با کمک نیروی عقل و احساس، به پوچیِ امیدهای واهی و رمانتیکش پی میبرد. با این همه هنوز یک امید سرسختانه در وجود او جاری بود و آن، امید به هنر بود.
این امید هم بهاندازۀ دیگر امیدهای او، که پوچ از آب درآمده بودند، رمانتیک بود. خوانندگان با افکار راوی، که تصمیم میگیرد از طریق خلق اثری هنری به زندگی خود معنا ببخشد، و همچنین با فراز و فرود پرطنین انتهای رمان، همراه میشود و فراموش میکند که همان واقعگرایی بیرحمانه، که قبلاًً بسیاری از خیالهای واهی او را باطل کرده بود، این بار هم میتواند کاخ رؤیاهای او را در هم بشکند. آیا اگر پروست هم بهاندازۀ تالستوی عمر میکرد، باز هم به رستگاری از طریق هنر اعتقاد میداشت؟
□ رئالیستها: هشت چهره | سی. پی. اسنو | ترجمۀ اکرم رضایی بایندر | نشر نو، چاپ اول ۱۴۰۲، قطع رقعی، جلد شومیز، شانزده+۳۸۳ صفحه، #ازکتاب.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
سفارش و خرید از وبسایت نشرنو:
@nashrenow | nashrenow.com
اشتیاق او برای پی بردن به حقیقت از دل دروغ، همچون اشتیاق جوانی لحظهای فرو نمینشست. هیچکس نمیتوانست بهخوبی پوچی را درک کند. پروست در طول رمان، بهتدریج قدرتمندتر میشود، چرا که با کمک نیروی عقل و احساس، به پوچیِ امیدهای واهی و رمانتیکش پی میبرد. با این همه هنوز یک امید سرسختانه در وجود او جاری بود و آن، امید به هنر بود.
این امید هم بهاندازۀ دیگر امیدهای او، که پوچ از آب درآمده بودند، رمانتیک بود. خوانندگان با افکار راوی، که تصمیم میگیرد از طریق خلق اثری هنری به زندگی خود معنا ببخشد، و همچنین با فراز و فرود پرطنین انتهای رمان، همراه میشود و فراموش میکند که همان واقعگرایی بیرحمانه، که قبلاًً بسیاری از خیالهای واهی او را باطل کرده بود، این بار هم میتواند کاخ رؤیاهای او را در هم بشکند. آیا اگر پروست هم بهاندازۀ تالستوی عمر میکرد، باز هم به رستگاری از طریق هنر اعتقاد میداشت؟
□ رئالیستها: هشت چهره | سی. پی. اسنو | ترجمۀ اکرم رضایی بایندر | نشر نو، چاپ اول ۱۴۰۲، قطع رقعی، جلد شومیز، شانزده+۳۸۳ صفحه، #ازکتاب.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
سفارش و خرید از وبسایت نشرنو:
@nashrenow | nashrenow.com
«مسافر و مهتاب» منتشر شد.
آنتال صرب را از مهمترین نویسندگان مجار در قرن بیستم میدانند. او آدمی بود بس پرکار و در همان چند صباح عمر کارها کرده کارستان: از انگلیسی و فرانسه و ایتالیایی کتاب ترجمه کرده، مقالات و پژوهشهای متعددی دربارۀ ادبیات و نویسندگان اروپایی به سرانجام رسانده، در سیودوسالگی رئیس فرهنگستان ادب مجارستان بوده، استاد ادبیات دانشگاه سگد بوده، چندین رمان نوشته که از آن میان مسافر و مهتاب (۱۹۳۷) شاهکارش محسوب میشود، دو بار مهمترین جایزۀ ادبی مجارستان، جایزۀ بامگارتن را دریافت کرده (۱۹۳۵ و ۱۹۳۷)، در سال ۱۹۴۱ کتاب ارزشمند تاریخ ادبیات جهان را به رشتۀ تحریر درآورده که هنوز هم معتبر است، کتابی دربارۀ تئوری رمان و کتابی دربارۀ تاریخ ادبیات مجارستان نیز نوشته. اینها اهمِ کارنامۀ رشکبرانگیزش هستند.
از آنجا که آنتال صرب اصل و نسب یهودی داشت، در سال ۱۹۴۴ که مجارستان به اشغال آلمان درآمد باید برای نجات جانش جلای وطن میکرد، اما ماند و رمان آخرش را نوشت که چون مثل یهودیان ممنوعالقلم بود به اسم ترجمهای از کتابی انگلیسی منتشر شد. اما سرآخر آتش یهودیستیزی دامنش را گرفت، اواخر سال ۱۹۴۴ به اردوگاه کار اجباری فرستاده شد. هوادارانش سعی کردند به ضربِ مدارک جعلی راه نجاتی بیابند اما آنتال صرب حاضر نبود باقی همقطارانش را ترک کند و تنها جان خود را نجات دهد. پیش از پایان جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۵ در همان اردوگاه کشته و همراه دیگرانی در گوری دستهجمعی به خاک سپرده شد.
در سال ۱۹۴۸ که حزب کمونیست با حمایت شوروی در مجارستان به قدرت رسید، انتظار میرفت آثار صرب بیدردسر منتشر شوند، اما در تمام آن چهلوهفت سال آثارش از تیغ سانسور در امان نماندند. بالاخره با فروپاشی کمونیسم، در سال ۱۹۹۰ بود که به همت همسر وفادارش آثارش تمام و کمال منتشر شدند.
مسافر و مهتاب از مشهورترین رمانهای ادبیات معاصر مجارستان، از آنجا آغاز میشود که زوجی برای ماه عسل وارد ایتالیا میشوند. با ورود به ونیز گذشته دوباره جان میگیرد، خاطرات دوران نوجوانی و عصیانگری و حلقۀ دوستان قدیمی زنده میشوند، دیدار کوچهها و فضاهای شهر جرقهای میشود برای تحولات روحی و عاطفی. ملاقاتهای ناگهانیو خبرهای نو به این تحولات دامن میزنند و جملگی دست به دست هم میدهند تا گذشته در اکنون زنده شود و نوسان میان این دو داستانی سرشار از جزئیات و وقایع پدید بیاورد در کشاکش عمیقترین احساسات عواطف بشری.
□ مسافر و مهتاب | آنتال صرب | ترجمۀ فرناز حائری | نشر نو، چاپ اول ۱۴۰۲، قطع رقعی، جلد شومیز، ۲۹۴ صفحه، #منتشر_شد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
سفارش و خرید از وبسایت نشرنو:
@nashrenow | nashrenow.com
آنتال صرب را از مهمترین نویسندگان مجار در قرن بیستم میدانند. او آدمی بود بس پرکار و در همان چند صباح عمر کارها کرده کارستان: از انگلیسی و فرانسه و ایتالیایی کتاب ترجمه کرده، مقالات و پژوهشهای متعددی دربارۀ ادبیات و نویسندگان اروپایی به سرانجام رسانده، در سیودوسالگی رئیس فرهنگستان ادب مجارستان بوده، استاد ادبیات دانشگاه سگد بوده، چندین رمان نوشته که از آن میان مسافر و مهتاب (۱۹۳۷) شاهکارش محسوب میشود، دو بار مهمترین جایزۀ ادبی مجارستان، جایزۀ بامگارتن را دریافت کرده (۱۹۳۵ و ۱۹۳۷)، در سال ۱۹۴۱ کتاب ارزشمند تاریخ ادبیات جهان را به رشتۀ تحریر درآورده که هنوز هم معتبر است، کتابی دربارۀ تئوری رمان و کتابی دربارۀ تاریخ ادبیات مجارستان نیز نوشته. اینها اهمِ کارنامۀ رشکبرانگیزش هستند.
از آنجا که آنتال صرب اصل و نسب یهودی داشت، در سال ۱۹۴۴ که مجارستان به اشغال آلمان درآمد باید برای نجات جانش جلای وطن میکرد، اما ماند و رمان آخرش را نوشت که چون مثل یهودیان ممنوعالقلم بود به اسم ترجمهای از کتابی انگلیسی منتشر شد. اما سرآخر آتش یهودیستیزی دامنش را گرفت، اواخر سال ۱۹۴۴ به اردوگاه کار اجباری فرستاده شد. هوادارانش سعی کردند به ضربِ مدارک جعلی راه نجاتی بیابند اما آنتال صرب حاضر نبود باقی همقطارانش را ترک کند و تنها جان خود را نجات دهد. پیش از پایان جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۵ در همان اردوگاه کشته و همراه دیگرانی در گوری دستهجمعی به خاک سپرده شد.
در سال ۱۹۴۸ که حزب کمونیست با حمایت شوروی در مجارستان به قدرت رسید، انتظار میرفت آثار صرب بیدردسر منتشر شوند، اما در تمام آن چهلوهفت سال آثارش از تیغ سانسور در امان نماندند. بالاخره با فروپاشی کمونیسم، در سال ۱۹۹۰ بود که به همت همسر وفادارش آثارش تمام و کمال منتشر شدند.
مسافر و مهتاب از مشهورترین رمانهای ادبیات معاصر مجارستان، از آنجا آغاز میشود که زوجی برای ماه عسل وارد ایتالیا میشوند. با ورود به ونیز گذشته دوباره جان میگیرد، خاطرات دوران نوجوانی و عصیانگری و حلقۀ دوستان قدیمی زنده میشوند، دیدار کوچهها و فضاهای شهر جرقهای میشود برای تحولات روحی و عاطفی. ملاقاتهای ناگهانیو خبرهای نو به این تحولات دامن میزنند و جملگی دست به دست هم میدهند تا گذشته در اکنون زنده شود و نوسان میان این دو داستانی سرشار از جزئیات و وقایع پدید بیاورد در کشاکش عمیقترین احساسات عواطف بشری.
□ مسافر و مهتاب | آنتال صرب | ترجمۀ فرناز حائری | نشر نو، چاپ اول ۱۴۰۲، قطع رقعی، جلد شومیز، ۲۹۴ صفحه، #منتشر_شد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
سفارش و خرید از وبسایت نشرنو:
@nashrenow | nashrenow.com
سفر دریایی با کیشوت تجدید چاپ شد.
شرحی از دو سفر: توماس مان بزرگ، به امریکا دعوت شده تا در مورد رمان آخرش سخنرانی کند. رمان دن کیشوت را با خود آورده تا اوقات بیکاری در کشتی را با خواندن آن بگذراند. کتاب «سفر دریایی با دن کیشوت» شرح خاطرهگونی از این دو سفر است: سفری بیرونی با کشتی به سوی نیویورک و سفری درونی به رمان دن کیشوت. مان با یک تدوین موازی مدام بین خاطرات این دو سفر در رفت و آمد است و از یک طرف مشاهدات خود را از سفر دریاییاش مینویسد و از طرف دیگری هر از چند گاهی گریزی میزند به رمان دن کیشوت (به خصوص جلد دوم) و نکاتی جذاب در مورد آن مطرح میکند.
میگویید: آیا همهاش همین است؟ توماس مان، نویسندهی پیچیدهای که آثارش به لایهلایهبودن معروفند، چرا باید چنین چیزی بنویسد؟ حق با شماست اما مسئله به همین سادگی هم نیست. سال ۱۹۳۴. نازیها تازه در آلمان قدرت گرفتهاند. مان در تبعیدی خودخواسته در زوریخ زندگی میکند. جایی که خودش میگوید خانهاش نیست. یک غریبه. یک مهاجر. یک دن کیشوت. کسی که خودخواسته در پی جهانی بهتر خود را آواره کرده است. غم و تیرگی مهاجرت در سر تا سر این اثر کوتاه موج میزند.
مسئله به همین جا هم ختم نمیشود. سفر دریایی مان به جایی «خارج از اروپا»ست. او دارد اروپا را پشت سر میگذارد و همزمان مشغول خواندن کتابی است که یکی از بنیانگذاران اروپای نوین آنرا نوشته: سروانتس. سفری دریایی به خارج از اروپا و سفری ذهنی به داخل اروپا. این مسئله برای مان اهمیت زیادی دارد. برای او قدرت گرفتن نازیها و جنگ قریبالوقوع، گونهای «پایان اروپا» محسوب میشود. پایانی که میتوان رد آن را در آغاز، در همان جلد دوم دن کیشوت هم یافت: تیره، غمگین، سنگین، رو به ویرانی و مرگ. مان دارد با رمانی که شروع اروپای مدرن محسوب میشود اروپا را ترک میکند و معنای رؤیایی که شب آخر میبیند هم همین است. او میبیند که کیشوت به خوابش میآید اما با چشمانی نافذ و سبیلی پرپشت: کیشوت به زرتشت تبدیل شده است. پایان هر چیز اروپایی به معنای بزرگ و باشکوه کلمه. آغاز توحش، مهاجرت و ویرانی: «و این حس و اندیشهای است زیادی اروپایی و رو به گذشته! اما در پیش رو و از دل مه صبحگاهی آرام آرام آسمانخراشهای منهتن سر برمیدارند، چشمانداز خیالانگیز منزل مهاجرنشینان، کوهوارهی یک کلانشهر».
□ سفر دریایی با کیشوت | توماس مان | ترجمۀ محمود حدادی | نشر نو، چاپ سوم ۱۴۰۲، قطع رقعی، جلد گالینگور، ۱۲۹ صفحه، #تجدید_چاپ.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
سفارش و خرید از وبسایت نشرنو:
@nashrenow | nashrenow.com
شرحی از دو سفر: توماس مان بزرگ، به امریکا دعوت شده تا در مورد رمان آخرش سخنرانی کند. رمان دن کیشوت را با خود آورده تا اوقات بیکاری در کشتی را با خواندن آن بگذراند. کتاب «سفر دریایی با دن کیشوت» شرح خاطرهگونی از این دو سفر است: سفری بیرونی با کشتی به سوی نیویورک و سفری درونی به رمان دن کیشوت. مان با یک تدوین موازی مدام بین خاطرات این دو سفر در رفت و آمد است و از یک طرف مشاهدات خود را از سفر دریاییاش مینویسد و از طرف دیگری هر از چند گاهی گریزی میزند به رمان دن کیشوت (به خصوص جلد دوم) و نکاتی جذاب در مورد آن مطرح میکند.
میگویید: آیا همهاش همین است؟ توماس مان، نویسندهی پیچیدهای که آثارش به لایهلایهبودن معروفند، چرا باید چنین چیزی بنویسد؟ حق با شماست اما مسئله به همین سادگی هم نیست. سال ۱۹۳۴. نازیها تازه در آلمان قدرت گرفتهاند. مان در تبعیدی خودخواسته در زوریخ زندگی میکند. جایی که خودش میگوید خانهاش نیست. یک غریبه. یک مهاجر. یک دن کیشوت. کسی که خودخواسته در پی جهانی بهتر خود را آواره کرده است. غم و تیرگی مهاجرت در سر تا سر این اثر کوتاه موج میزند.
مسئله به همین جا هم ختم نمیشود. سفر دریایی مان به جایی «خارج از اروپا»ست. او دارد اروپا را پشت سر میگذارد و همزمان مشغول خواندن کتابی است که یکی از بنیانگذاران اروپای نوین آنرا نوشته: سروانتس. سفری دریایی به خارج از اروپا و سفری ذهنی به داخل اروپا. این مسئله برای مان اهمیت زیادی دارد. برای او قدرت گرفتن نازیها و جنگ قریبالوقوع، گونهای «پایان اروپا» محسوب میشود. پایانی که میتوان رد آن را در آغاز، در همان جلد دوم دن کیشوت هم یافت: تیره، غمگین، سنگین، رو به ویرانی و مرگ. مان دارد با رمانی که شروع اروپای مدرن محسوب میشود اروپا را ترک میکند و معنای رؤیایی که شب آخر میبیند هم همین است. او میبیند که کیشوت به خوابش میآید اما با چشمانی نافذ و سبیلی پرپشت: کیشوت به زرتشت تبدیل شده است. پایان هر چیز اروپایی به معنای بزرگ و باشکوه کلمه. آغاز توحش، مهاجرت و ویرانی: «و این حس و اندیشهای است زیادی اروپایی و رو به گذشته! اما در پیش رو و از دل مه صبحگاهی آرام آرام آسمانخراشهای منهتن سر برمیدارند، چشمانداز خیالانگیز منزل مهاجرنشینان، کوهوارهی یک کلانشهر».
□ سفر دریایی با کیشوت | توماس مان | ترجمۀ محمود حدادی | نشر نو، چاپ سوم ۱۴۰۲، قطع رقعی، جلد گالینگور، ۱۲۹ صفحه، #تجدید_چاپ.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
سفارش و خرید از وبسایت نشرنو:
@nashrenow | nashrenow.com
اگر ایرانی باز برمیگشت، راهش میداد... نمیمرد، قرار نبود بلایی سرش بیاید. چقدر این ترس بچگانهاش احمقانه بود! اگر ایرانی برمیگشت، این خستگی جانکاه تمام میشد، و هرچیز دیگری، همهچیز...
اما ایرانی برنگشت. ارژی لباسهایش را درآورد و دراز کشید و خوابش برد.
شاید یکی دو ساعتی خوابید. از خواب بیدار شد؛ داشت سپیده میزد. ساعت سه و نیم بود. از تخت بیرون پرید، دست و رویش را شست، لباس پوشید و رفت بیرون توی راهرو. نیازی به فکر و تصمیمگیری نبود، باید از آنجا میگریخت. میدانست نباید دیگر هرگز چشمش به ایرانی بیفتد. هم شرمنده بود و هم خوشحال که بیاینکه دستی لمسش کند از آنجا میگریخت. سرحال بود. وقتی موفق شد دروازۀ بزرگِ خانه را باز کند که بسته بود ولی قفلش نکرده بودند، وقتی موفق شد خودش را از وسط باغ بیاینکه دیده شود به جادۀ اصلی برساند، جسارتی نوجوانانه در بر گرفتش و حس کرد تمام بزدلیاش کنار رفته، او پیروز شده بود، آن که برنده بود خودش بود.
شادمانه در امتداد جادۀ اصلی دوید و کمی بعد به روستای کوچکی رسید. از قرار معلوم ایستگاه قطاری در همان حوالی بود؛ درواقع، قطار کارگران همان وقتِ سحر داشت به مقصد پاریس راه میافتاد. وقتی به شهر رسید هنوز صبح اول وقت بود.
□ مسافر و مهتاب | آنتال صرب | ترجمۀ فرناز حائری | نشر نو، چاپ اول ۱۴۰۲، قطع رقعی، جلد شومیز، ۲۹۴ صفحه، #ازکتاب.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
سفارش و خرید از وبسایت نشرنو:
@nashrenow | nashrenow.com
اما ایرانی برنگشت. ارژی لباسهایش را درآورد و دراز کشید و خوابش برد.
شاید یکی دو ساعتی خوابید. از خواب بیدار شد؛ داشت سپیده میزد. ساعت سه و نیم بود. از تخت بیرون پرید، دست و رویش را شست، لباس پوشید و رفت بیرون توی راهرو. نیازی به فکر و تصمیمگیری نبود، باید از آنجا میگریخت. میدانست نباید دیگر هرگز چشمش به ایرانی بیفتد. هم شرمنده بود و هم خوشحال که بیاینکه دستی لمسش کند از آنجا میگریخت. سرحال بود. وقتی موفق شد دروازۀ بزرگِ خانه را باز کند که بسته بود ولی قفلش نکرده بودند، وقتی موفق شد خودش را از وسط باغ بیاینکه دیده شود به جادۀ اصلی برساند، جسارتی نوجوانانه در بر گرفتش و حس کرد تمام بزدلیاش کنار رفته، او پیروز شده بود، آن که برنده بود خودش بود.
شادمانه در امتداد جادۀ اصلی دوید و کمی بعد به روستای کوچکی رسید. از قرار معلوم ایستگاه قطاری در همان حوالی بود؛ درواقع، قطار کارگران همان وقتِ سحر داشت به مقصد پاریس راه میافتاد. وقتی به شهر رسید هنوز صبح اول وقت بود.
□ مسافر و مهتاب | آنتال صرب | ترجمۀ فرناز حائری | نشر نو، چاپ اول ۱۴۰۲، قطع رقعی، جلد شومیز، ۲۹۴ صفحه، #ازکتاب.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
سفارش و خرید از وبسایت نشرنو:
@nashrenow | nashrenow.com
فرقۀ خودبینان منتشر شد.
محققی ملول از تحقیق و دلزده از فیشها و یادداشتها، ناگهان در کتابخانهٔ ملی پاریس به ردّی از متفکری ناشناخته برمیخورد که نام و نشانش از قرن هجدهم به بعد به طرزی سوءظنانگیز پنهان مانده است. جستجو در اسناد و کتابها و بازماندهها آنقدر پیش میرود که مرز واقعیت و خیال محو میشود و ملال تحقیق دانشگاهی جای خود را به هیجان تفحص پلیسی میدهد.
اریک امانوئل اشمیت در رمان فرقهٔ خودبینان با نثری گاه شاعرانه و گاه ماجراپرداز، بر آن مرز باریکی نور افکنده است که ادبیات و فلسفه را پهلو به پهلو مینشانَد.
اریک امانوئل اشمیت، نمایشنامهنویس، رماننویس و کارگردان در ۲۸ مارس ۱۹۶۰ در فرانسه به دنیا آمد. از نوجوانی به دنیای تئاتر علاقهمند شد و نوشتن را آغاز کرد. در سال ۱۹۸۷ در مقطع دکترا فارغالتحصیل و سپس به تدریس در دانشگاه و نوشتن نمایشنامه مشغول شد. اشمیت اولین نمایشنامهاش با نام شب والونی را در سال ۱۹۹۱ نوشت و سپس با دومین نمایشنامهاش، مهمان ناخوانده به موفقیتی چشمگیر رسید. این نمایشنامه که گفتگویی است میان فروید و خدا، موفق به دریافت سه جایزه از جشنوارۀ شب مولیر ۱۹۹۴ شد. از این پس اشمیت تدریس فلسفه را کنار گذاشت و تمام وقت خود را صرف نوشتن کرد.
طی سالهای ۱۹۹۰ نمایشنامههای اشمیت موفقیتهای بسیاری را کسب کردند؛ به طوریکه در بسیاری از کشورها توسط افراد سرشناس به روی صحنه رفتند و جوایز متعددی را دریافت کردند و به زبانهای مختلف دنیا ترجمه و منتشر شدند. اشمیت همزمان با نوشتن نمایشنامه، شروع به نوشتن رمان و داستان کرد که از جمله میتوان به انجیل به روایت پونتیوس پیلاطس، سهم دیگری، زمانی که یک اثر هنری بودم، موسیو ابراهیم و گلهای قرآن، اسکار و بانوی صورتی و فرقۀ خودبینان اشاره کرد.
اشمیت جوایز بیشماری چون جایزۀ بزرگ تئاتر برای مجموعه آثارش از آکادمی فرانسز در سال ۲۰۰۰، جایزۀ بزرگ تماشاگران از لایپزیگ در سال ۲۰۰۴، جایزۀ آکادمی بالزاک در سال ۱۹۹۸، جایزۀ تئاتر شهر (کلن، آلمان) و… را دریافت کرده است.
□ فرقۀ خودبینان | اریک امانوئل اشمیت | ترجمۀ سیامند زندی | نشر نو، چاپ اول ۱۴۰۲، قطع رقعی، جلد شومیز، ۱۳۳ صفحه، #منتشر_شد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
سفارش و خرید از وبسایت نشرنو:
@nashrenow | nashrenow.com
محققی ملول از تحقیق و دلزده از فیشها و یادداشتها، ناگهان در کتابخانهٔ ملی پاریس به ردّی از متفکری ناشناخته برمیخورد که نام و نشانش از قرن هجدهم به بعد به طرزی سوءظنانگیز پنهان مانده است. جستجو در اسناد و کتابها و بازماندهها آنقدر پیش میرود که مرز واقعیت و خیال محو میشود و ملال تحقیق دانشگاهی جای خود را به هیجان تفحص پلیسی میدهد.
اریک امانوئل اشمیت در رمان فرقهٔ خودبینان با نثری گاه شاعرانه و گاه ماجراپرداز، بر آن مرز باریکی نور افکنده است که ادبیات و فلسفه را پهلو به پهلو مینشانَد.
اریک امانوئل اشمیت، نمایشنامهنویس، رماننویس و کارگردان در ۲۸ مارس ۱۹۶۰ در فرانسه به دنیا آمد. از نوجوانی به دنیای تئاتر علاقهمند شد و نوشتن را آغاز کرد. در سال ۱۹۸۷ در مقطع دکترا فارغالتحصیل و سپس به تدریس در دانشگاه و نوشتن نمایشنامه مشغول شد. اشمیت اولین نمایشنامهاش با نام شب والونی را در سال ۱۹۹۱ نوشت و سپس با دومین نمایشنامهاش، مهمان ناخوانده به موفقیتی چشمگیر رسید. این نمایشنامه که گفتگویی است میان فروید و خدا، موفق به دریافت سه جایزه از جشنوارۀ شب مولیر ۱۹۹۴ شد. از این پس اشمیت تدریس فلسفه را کنار گذاشت و تمام وقت خود را صرف نوشتن کرد.
طی سالهای ۱۹۹۰ نمایشنامههای اشمیت موفقیتهای بسیاری را کسب کردند؛ به طوریکه در بسیاری از کشورها توسط افراد سرشناس به روی صحنه رفتند و جوایز متعددی را دریافت کردند و به زبانهای مختلف دنیا ترجمه و منتشر شدند. اشمیت همزمان با نوشتن نمایشنامه، شروع به نوشتن رمان و داستان کرد که از جمله میتوان به انجیل به روایت پونتیوس پیلاطس، سهم دیگری، زمانی که یک اثر هنری بودم، موسیو ابراهیم و گلهای قرآن، اسکار و بانوی صورتی و فرقۀ خودبینان اشاره کرد.
اشمیت جوایز بیشماری چون جایزۀ بزرگ تئاتر برای مجموعه آثارش از آکادمی فرانسز در سال ۲۰۰۰، جایزۀ بزرگ تماشاگران از لایپزیگ در سال ۲۰۰۴، جایزۀ آکادمی بالزاک در سال ۱۹۹۸، جایزۀ تئاتر شهر (کلن، آلمان) و… را دریافت کرده است.
□ فرقۀ خودبینان | اریک امانوئل اشمیت | ترجمۀ سیامند زندی | نشر نو، چاپ اول ۱۴۰۲، قطع رقعی، جلد شومیز، ۱۳۳ صفحه، #منتشر_شد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
سفارش و خرید از وبسایت نشرنو:
@nashrenow | nashrenow.com
در واقع اگر من بگویم: هر کسی خود بهتنهایی خودِ جهان است و خاستگاه همهچیز، موجب جدایی ما از یکدیگر میشوم و خلافِ نظر خودم نیز سخن گفتهام. اما اگر بگویم: من بهتنهایی خودِ جهانم و خاستگاه همهچیز، نه تنها در توافقِ کامل با نظراتم سخن گفتهام، بلکه هر شخصی که نظریۀ من را تکرار کند، میتواند همین نظریه را در رابطه با خود داشته باشد. زیرا هر کدام از ما در اندیشۀ درونی خود گمان میبرد: من بهتنهایی خودِ جهانم و خاستگاه همهچیز، اینطور نیست؟
□ فرقۀ خودبینان | اریک امانوئل اشمیت | ترجمۀ سیامند زندی | نشر نو، چاپ اول ۱۴۰۲، قطع رقعی، جلد شومیز، ۱۳۳ صفحه، #ازکتاب.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
سفارش و خرید از وبسایت نشرنو:
@nashrenow | nashrenow.com
□ فرقۀ خودبینان | اریک امانوئل اشمیت | ترجمۀ سیامند زندی | نشر نو، چاپ اول ۱۴۰۲، قطع رقعی، جلد شومیز، ۱۳۳ صفحه، #ازکتاب.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
سفارش و خرید از وبسایت نشرنو:
@nashrenow | nashrenow.com
□ بهزودی...
ماوتهاوزن از پنج مه تا پایان ژوئیهٔ ۱۹۴۵، هنوز محلّی بود که هزاران انسان را با مصیبتها و سوگنامههایشان در خود جای میداد. جنگ به پایان رسیده بود امّا صلحْ اروپا را به دو بخش تقسیم کرده بود؛ تقسیمبندیای که بعدها به رویارویی بین نیمی از دنیا با نیمی دیگر بدل شد. برای هزاران اسیر سابق، روزِ آزادی پایان تیرهبختی و البتّه آغاز سیهروزی دیگری بود و اردوگاه تنها مکانی که میتوانستند بمانند چون دیگر جایی نداشتند که بروند. وضعیت جهان پس از جنگ آبستن حوادث بسیار بود؛ جهانی که مهیا بود تا پس از فروخوابیدنِ هیاهوی جشنهای پیروزی متفقینِ مهربان بر دشمنان شرور بشریت و آرزوهای «دگر هرگز چنین مباد! دگر هرگز چنین مباد!» دست به کشتار بزند.
@nashrenow
ماوتهاوزن از پنج مه تا پایان ژوئیهٔ ۱۹۴۵، هنوز محلّی بود که هزاران انسان را با مصیبتها و سوگنامههایشان در خود جای میداد. جنگ به پایان رسیده بود امّا صلحْ اروپا را به دو بخش تقسیم کرده بود؛ تقسیمبندیای که بعدها به رویارویی بین نیمی از دنیا با نیمی دیگر بدل شد. برای هزاران اسیر سابق، روزِ آزادی پایان تیرهبختی و البتّه آغاز سیهروزی دیگری بود و اردوگاه تنها مکانی که میتوانستند بمانند چون دیگر جایی نداشتند که بروند. وضعیت جهان پس از جنگ آبستن حوادث بسیار بود؛ جهانی که مهیا بود تا پس از فروخوابیدنِ هیاهوی جشنهای پیروزی متفقینِ مهربان بر دشمنان شرور بشریت و آرزوهای «دگر هرگز چنین مباد! دگر هرگز چنین مباد!» دست به کشتار بزند.
@nashrenow
لیکو و دیگر فرآوردههای فرهنگیِ اقوامِ ایرانی بیرنج از روزگاران نگذشتهاند. اگرچه ماندهاند، اما این بهاکنونرسیدگانْ نفسبریدگانی هستند که زانوی طاقتشان رو به تا شدن است. منادیانِ تمدنِ بزرگ صحنۀ رستگاری را به ساز و صداهایی میدادند که قرار بود قرنِ بیستم را یکجا و یکباره به اینجا بیاورند، نونَوارانی که خاطرهای از خردورزیها و خستگیهای ما در گذر از قرنهای ایستادن و نمردن نداشتند. تَشتِ آن منادیان که از بام افتاد، راهِ بازگشت به خویشتن به دروازهای رسید که شرطِ گذر از آن، اگرچه دیگر شد، ولی باز هم خانۀ لیکو و دورافتادگانی چون او ابری ماند و بساطِ فرهنگِ اقوامِ ایران بساطی نشد. کنشها و واکنشهای اهلِ جستجو نیز بیشتر به کارِ موزهداران و میراثخورانِ هنر آمده است. من بر این گمانم که فرهنگِ ملیِ ما برآیندِ همین داشتههای ارجمند محلی است و برای پاسداری از تمامیت سرزمینی خود باید سر از برفِ نفیِ نواها و گویشهای محلی درآوریم و جایی بیشتر از جشن و جشنوارههای گهگاهی برایش باز کنیم.
صدا: منصور مؤمنی
□ لیکو | منصور مؤمنی | نشرنو، چاپ اول ۱۴۰۱، قطع رقعی، جلد شومیز، بیستوهشت + ۲۷۶ صفحه، #ویدئو.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
سفارش و خرید از وبسایت نشرنو:
@nashrenow | nashrenow.com
صدا: منصور مؤمنی
□ لیکو | منصور مؤمنی | نشرنو، چاپ اول ۱۴۰۱، قطع رقعی، جلد شومیز، بیستوهشت + ۲۷۶ صفحه، #ویدئو.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
سفارش و خرید از وبسایت نشرنو:
@nashrenow | nashrenow.com
Telegram
attach 📎
از مجموعۀ کتابخانۀ ادبیات کلاسیک
به دور از مردم شوریده
هنگامی که بتشبای زیبا وارث مزرعهای میشود، عشق و علاقه سه خواستگار متفاوت را به جانب خویش میکشد: نخست گابریل، که مردی بیآلایش و ساده است؛ دوم گروهبان فرانسیس جوان، و بالاخره آقای بالدوود مزرعهدار، مردی میانسال و مورد احترام.
بیلی باد ملوان
چیزی که هنگام مرگ ملویل کسی نمیدانست این بود که او در پنج سال آخر عمر، گاهگاهی روی نگارش داستان بلند بیلی باد مشغول کار بود، داستانی که با مرگش ناتمام ماند. بیلی باد نخستین بار، ۳۳ سال پس از مرگ نویسنده، در سال ۱۹۲۴ منتشر شد و امروز به عقیدۀ بسیاری، بعد از موبیدیک، بزرگترین شاهکار ملویل به شمار میآید.
گوبسک رباخوار
شخصیت اصلی این داستانِ آمیخته به فسون و فسانه پیرمرد عجیب و غریب و رباخواریست به نام گوبسک، که پدر ارنست پیش از مرگ همۀ داراییاش را بدو وامیگذارد، بدین قرار مکتوب که وقتی پسرش به سن بلوغ رسید آن دارایی را بدو منتقل کند. اما ماجرا پیچ و تابی مییابد و دارایی به ارنست منتقل نمیشود و او در فقر گرفتار میشود...
پیردختر
پیردختر رمانیست به لحاظ تحلیل روانی در حد اعلای درخشندگی. دوشیزه کرمون که نمیدانیم باید او را پس از ازدواج «بانو» کرمون بخوانیم یا با عنوان «دوشیزه» از او یاد کنیم، یکی از زندهترین شخصیتهای کل مجموعۀ کمدی انسانیست.
تس دوربرویل
تس دوربرویل یکی از تکاندهندهترین رمانهای هاردی است. نداری خانواده، تس دوربیفیلد را به خدمت کسانی میکشد که گمان میرود از خویشان وی باشند… و آلک پسر جوان خانوادۀ خویشاوند وی را میفریبد… تس سرانجام با انجل کلر ازدواج میکند، و پس از ازدواج نزد وی به خطاهایی که مرتکب شده اعتراف میکند اما انجل، با این که خود معصوم نیست او را نمیبخشد…
جود گمنام
کرایستمینستر شهری است دانشگاهی و بهشتی و خیالانگیز، که از دور خیال جود فاولی را به سوی خویش میخواند. اما چیزی که جود را از مسیر این علاقه منحرف میکند کشف زنان و لذت ناشی از همدمی با آنهاست: آری، همهٔ آرزوها را فدای عشق جسمانی آرابلا و نیاز روحی خود به دختر عمو سو میکند…این دو… این عشق خاکی و اثیری، وی را از مسیر اولیهای که برای خود معین کرده بود دور میکنند و به کشمکش با جامعه وا میدارند…
شکارچی در سایهروشن زندگی
ایوان سرگیویچ تورگیِنف در رمانهایش بیشتر از مسائل اجتماعی میگوید. شکارچی در سایهروشن زندگی (۱۸۵۲) ضربهٔ کوبندهای به سرمايهداری وارد کرد و در لغو بردهداری سهم داشت. پس از صدور منشور آزادی، تورگیِنف از نخستین زمیندارانی بود که با بردگان خود به توافق رسید.
یادداشتهایی از خانۀ مردگان
فيودور داستایفسکی در پی اتهامی سیاسی، چهار سال را در يک اردوگاه كار اجباری در سيبری گذراند. تجربۀ وحشتناكی كه بعدها به نوشتن يادداشتهايی از خانۀ مردگان، يكی از شاهكارهای ادبيات کلاسیک انجاميد. اين رمان آميزهای است از وقايع، بحثهای فلسفی و تجربۀ رنجهای روانی كه با ظرافتی بینظير از چشمانداز یک زندانی محكوم به مرگ روايت میشود.
قصههای برادران گریم
در این قصهها، گاه کلافی سر در گم به سر انگشت کودکی گشوده میشود و گاه دریایی خروشان به حکم قدرت پیر سالی از خروش میافتد و آرام میگیرد؛ که اشارتی است به این توان بیکرانهٔ انسان: که اگر چشم بگشاید در منتهای خیال واقعیت را میتوان دریافت.
@nashrenow
به دور از مردم شوریده
هنگامی که بتشبای زیبا وارث مزرعهای میشود، عشق و علاقه سه خواستگار متفاوت را به جانب خویش میکشد: نخست گابریل، که مردی بیآلایش و ساده است؛ دوم گروهبان فرانسیس جوان، و بالاخره آقای بالدوود مزرعهدار، مردی میانسال و مورد احترام.
بیلی باد ملوان
چیزی که هنگام مرگ ملویل کسی نمیدانست این بود که او در پنج سال آخر عمر، گاهگاهی روی نگارش داستان بلند بیلی باد مشغول کار بود، داستانی که با مرگش ناتمام ماند. بیلی باد نخستین بار، ۳۳ سال پس از مرگ نویسنده، در سال ۱۹۲۴ منتشر شد و امروز به عقیدۀ بسیاری، بعد از موبیدیک، بزرگترین شاهکار ملویل به شمار میآید.
گوبسک رباخوار
شخصیت اصلی این داستانِ آمیخته به فسون و فسانه پیرمرد عجیب و غریب و رباخواریست به نام گوبسک، که پدر ارنست پیش از مرگ همۀ داراییاش را بدو وامیگذارد، بدین قرار مکتوب که وقتی پسرش به سن بلوغ رسید آن دارایی را بدو منتقل کند. اما ماجرا پیچ و تابی مییابد و دارایی به ارنست منتقل نمیشود و او در فقر گرفتار میشود...
پیردختر
پیردختر رمانیست به لحاظ تحلیل روانی در حد اعلای درخشندگی. دوشیزه کرمون که نمیدانیم باید او را پس از ازدواج «بانو» کرمون بخوانیم یا با عنوان «دوشیزه» از او یاد کنیم، یکی از زندهترین شخصیتهای کل مجموعۀ کمدی انسانیست.
تس دوربرویل
تس دوربرویل یکی از تکاندهندهترین رمانهای هاردی است. نداری خانواده، تس دوربیفیلد را به خدمت کسانی میکشد که گمان میرود از خویشان وی باشند… و آلک پسر جوان خانوادۀ خویشاوند وی را میفریبد… تس سرانجام با انجل کلر ازدواج میکند، و پس از ازدواج نزد وی به خطاهایی که مرتکب شده اعتراف میکند اما انجل، با این که خود معصوم نیست او را نمیبخشد…
جود گمنام
کرایستمینستر شهری است دانشگاهی و بهشتی و خیالانگیز، که از دور خیال جود فاولی را به سوی خویش میخواند. اما چیزی که جود را از مسیر این علاقه منحرف میکند کشف زنان و لذت ناشی از همدمی با آنهاست: آری، همهٔ آرزوها را فدای عشق جسمانی آرابلا و نیاز روحی خود به دختر عمو سو میکند…این دو… این عشق خاکی و اثیری، وی را از مسیر اولیهای که برای خود معین کرده بود دور میکنند و به کشمکش با جامعه وا میدارند…
شکارچی در سایهروشن زندگی
ایوان سرگیویچ تورگیِنف در رمانهایش بیشتر از مسائل اجتماعی میگوید. شکارچی در سایهروشن زندگی (۱۸۵۲) ضربهٔ کوبندهای به سرمايهداری وارد کرد و در لغو بردهداری سهم داشت. پس از صدور منشور آزادی، تورگیِنف از نخستین زمیندارانی بود که با بردگان خود به توافق رسید.
یادداشتهایی از خانۀ مردگان
فيودور داستایفسکی در پی اتهامی سیاسی، چهار سال را در يک اردوگاه كار اجباری در سيبری گذراند. تجربۀ وحشتناكی كه بعدها به نوشتن يادداشتهايی از خانۀ مردگان، يكی از شاهكارهای ادبيات کلاسیک انجاميد. اين رمان آميزهای است از وقايع، بحثهای فلسفی و تجربۀ رنجهای روانی كه با ظرافتی بینظير از چشمانداز یک زندانی محكوم به مرگ روايت میشود.
قصههای برادران گریم
در این قصهها، گاه کلافی سر در گم به سر انگشت کودکی گشوده میشود و گاه دریایی خروشان به حکم قدرت پیر سالی از خروش میافتد و آرام میگیرد؛ که اشارتی است به این توان بیکرانهٔ انسان: که اگر چشم بگشاید در منتهای خیال واقعیت را میتوان دریافت.
@nashrenow
موقع صرف غذا فقط چند کلمهای حرف زدند، اما کلماتی سرشار از محبت و صمیمیت. ارژی میلی محبتآمیز داشت برای تسلی دادنش، میهای به خاطر عذابی که میکشید و مقدار زیادی شراب که از سر ناراحتی خورده بود آرام شده بود. میدید که هنوز هم ارژی دوستش دارد، بعد از تمام آن اتفاقات. اگر میهای هم دوستش داشت، میتوانست خودش را از گذشته و از بند مردهها خلاص کند و عجب خوشبخت میشدند. ولی میدانست که ممکن نبود.
میهای گفت: «ارژی، ته دلم میدونم که هر چی بینمون پیش اومد تقصیر من نبوده. البته به حرف آسونه. ولی من سالها هر کاری کردم که خودم رو با دنیا وفق بدم و ازدواج کردنم با تو به چشم من یه جور جایزه بود، چون فکر میکردم دیگه همهچی روبهراهه و دیگه با دنیا آشتی کردم. ولی بعدش تمام شیاطین در برابرم قد علم کردن ــــکل ایام جوونی و نوستالژی و عصیانش. نوستالژی دردیه که درمون نداره. شاید هرگز نباید پا تو ایتالیا میذاشتم. کل این کشور رو با نوستالژی ساختهان، بر اساس نوستالژی شاهها و شاعرها. ایتالیا یه بهشت زمینیه، ولی اونجور که دانته به قضیه نگاه میکرد: بهشت زمینی فقط یه توقفگاهه سر کوهِ برزخ، فرودگاه زندگی پس از مرگ که روحها از اونجا روونۀ آسمون میشن، وقتی بئاتریس حجابش رو برمیداره و روح "اشتیاقی کهن را میچشد..."»
«وای، میهای، تو این دنیا که نمیشه آدم خودش رو تسلیم نوستالژی کنه.»
«تو این دنیا نمیشه. دنیا اصلاً تاب هیچ انحرافی از مسیر معمولش رو نداره. نه راه گریزی هست نه تمرد، و دیر یا زود امثال زلتن رو مقابلت قرار میده.»
«حالا میخوای چی کار کنی؟»
«نمیدونم...»
□ مسافر و مهتاب | آنتال صرب | ترجمۀ فرناز حائری | نشر نو، چاپ اول ۱۴۰۲، قطع رقعی، جلد شومیز، ۲۹۴ صفحه، #ازکتاب.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
سفارش و خرید از وبسایت نشرنو:
@nashrenow | nashrenow.com
میهای گفت: «ارژی، ته دلم میدونم که هر چی بینمون پیش اومد تقصیر من نبوده. البته به حرف آسونه. ولی من سالها هر کاری کردم که خودم رو با دنیا وفق بدم و ازدواج کردنم با تو به چشم من یه جور جایزه بود، چون فکر میکردم دیگه همهچی روبهراهه و دیگه با دنیا آشتی کردم. ولی بعدش تمام شیاطین در برابرم قد علم کردن ــــکل ایام جوونی و نوستالژی و عصیانش. نوستالژی دردیه که درمون نداره. شاید هرگز نباید پا تو ایتالیا میذاشتم. کل این کشور رو با نوستالژی ساختهان، بر اساس نوستالژی شاهها و شاعرها. ایتالیا یه بهشت زمینیه، ولی اونجور که دانته به قضیه نگاه میکرد: بهشت زمینی فقط یه توقفگاهه سر کوهِ برزخ، فرودگاه زندگی پس از مرگ که روحها از اونجا روونۀ آسمون میشن، وقتی بئاتریس حجابش رو برمیداره و روح "اشتیاقی کهن را میچشد..."»
«وای، میهای، تو این دنیا که نمیشه آدم خودش رو تسلیم نوستالژی کنه.»
«تو این دنیا نمیشه. دنیا اصلاً تاب هیچ انحرافی از مسیر معمولش رو نداره. نه راه گریزی هست نه تمرد، و دیر یا زود امثال زلتن رو مقابلت قرار میده.»
«حالا میخوای چی کار کنی؟»
«نمیدونم...»
□ مسافر و مهتاب | آنتال صرب | ترجمۀ فرناز حائری | نشر نو، چاپ اول ۱۴۰۲، قطع رقعی، جلد شومیز، ۲۹۴ صفحه، #ازکتاب.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
سفارش و خرید از وبسایت نشرنو:
@nashrenow | nashrenow.com
«مسئولیت و داوری» منتشر شد.
مسئولیت و داوری مجموعهای است از هشت نوشتارِ مستقل و پیشترمنتشرنشده از هانا آرنت (۱۹۷۵-۱۹۰۶) که متعلقاند به دههٔ پایانیِ عمر او. آرنت در آیشمان در اورشلیم این پرسشِ مهیب را پیش کشید که چطور میشود مردی که نه شیطان است نه هیولا عاملِ اصلیِ یکی از وحشتناکترین جنایات تاریخ بشر باشد. مسئولیت و داوری کوششِ او است در واپسین سالهای عمر برای درکِ معنا و مفهومِ این جنبه از ذاتِ بشر. در جایی که معیارهای سنتیِ اخلاق نتوانستند فرهیختهترین اعضای جامعهٔ متمدنِ آلمان را از دست یازیدن به شنیعترین کارها بازبدارند، قوهٔ داوریِ انسان چطور خیر را از شر، و درست را از نادرست بازمیشناسد؟
هانا آرنت نه نیهیلیست بود و نه اخلاقناباور، بلکه متفکری بود که به جایی میرفت که تفکرش او را میبُرد. اما پیروی از او تکلیفی بر دوش خوانندگانش میگذارد - که بیش از آنکه متوجه هوش یا دانششان باشد، متوجه تواناییشان برای فکر کردن است. چیزی که آرنت ارائه میدهد راهحلهای نظری نیست، بلکه انبوهی از انگیزهها است برای اینکه شخص خود بیندیشد. او این بصیرت توکویل را فوقالعاده مهم میدانست که وقتی در زمانهای بحران یا نقاط عطف حقیقی «گذشته دیگر پرتو خود را بر آینده نمیافکند، ذهن انسان در تیرگی سرگردان میماند». آرنت در چنین لحظاتی (و زمان حاضر را نیز از جملۀ همین لحظات میشمرد)، تیرگی ذهن را آشکارترین نشانۀ نیاز به از نو اندیشیدن دربارۀ معنای مسئولیت بشری و قدرت داوری بشری میدانست.
عموماً آرنت را متفکری در زمینهٔ اندیشهٔ سیاسی میشناسند. اما در مقالات این مجموعه، مخصوصاً در «پرسشهایی از فلسفهٔ اخلاق» و «تفکر و ملاحظات اخلاقی»، اخلاق، بهویژه مسألهٔ تشخیص خیر از شر و ماهیت شر، جایگاهی محوری در تأملات آرنت مییابند. از همین رو است که مسئولیت و داوری اثری بسیار مهم است برای درک نگاه آرنت به اخلاق و همینطور سیاست.
□ مسئولیت و داوری | هانا آرنت | ترجمۀ میثم محمدامینی | نشرنو، چاپ اول ۱۴۰۲، ۱۶۵۰ نسخه، قطع رقعی، جلد شومیز، چهلوهشت + ۳۱۸ صفحه، #منتشر_شد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
سفارش و خرید از وبسایت نشرنو:
@nashrenow | nashrenow.com
مسئولیت و داوری مجموعهای است از هشت نوشتارِ مستقل و پیشترمنتشرنشده از هانا آرنت (۱۹۷۵-۱۹۰۶) که متعلقاند به دههٔ پایانیِ عمر او. آرنت در آیشمان در اورشلیم این پرسشِ مهیب را پیش کشید که چطور میشود مردی که نه شیطان است نه هیولا عاملِ اصلیِ یکی از وحشتناکترین جنایات تاریخ بشر باشد. مسئولیت و داوری کوششِ او است در واپسین سالهای عمر برای درکِ معنا و مفهومِ این جنبه از ذاتِ بشر. در جایی که معیارهای سنتیِ اخلاق نتوانستند فرهیختهترین اعضای جامعهٔ متمدنِ آلمان را از دست یازیدن به شنیعترین کارها بازبدارند، قوهٔ داوریِ انسان چطور خیر را از شر، و درست را از نادرست بازمیشناسد؟
هانا آرنت نه نیهیلیست بود و نه اخلاقناباور، بلکه متفکری بود که به جایی میرفت که تفکرش او را میبُرد. اما پیروی از او تکلیفی بر دوش خوانندگانش میگذارد - که بیش از آنکه متوجه هوش یا دانششان باشد، متوجه تواناییشان برای فکر کردن است. چیزی که آرنت ارائه میدهد راهحلهای نظری نیست، بلکه انبوهی از انگیزهها است برای اینکه شخص خود بیندیشد. او این بصیرت توکویل را فوقالعاده مهم میدانست که وقتی در زمانهای بحران یا نقاط عطف حقیقی «گذشته دیگر پرتو خود را بر آینده نمیافکند، ذهن انسان در تیرگی سرگردان میماند». آرنت در چنین لحظاتی (و زمان حاضر را نیز از جملۀ همین لحظات میشمرد)، تیرگی ذهن را آشکارترین نشانۀ نیاز به از نو اندیشیدن دربارۀ معنای مسئولیت بشری و قدرت داوری بشری میدانست.
عموماً آرنت را متفکری در زمینهٔ اندیشهٔ سیاسی میشناسند. اما در مقالات این مجموعه، مخصوصاً در «پرسشهایی از فلسفهٔ اخلاق» و «تفکر و ملاحظات اخلاقی»، اخلاق، بهویژه مسألهٔ تشخیص خیر از شر و ماهیت شر، جایگاهی محوری در تأملات آرنت مییابند. از همین رو است که مسئولیت و داوری اثری بسیار مهم است برای درک نگاه آرنت به اخلاق و همینطور سیاست.
□ مسئولیت و داوری | هانا آرنت | ترجمۀ میثم محمدامینی | نشرنو، چاپ اول ۱۴۰۲، ۱۶۵۰ نسخه، قطع رقعی، جلد شومیز، چهلوهشت + ۳۱۸ صفحه، #منتشر_شد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
سفارش و خرید از وبسایت نشرنو:
@nashrenow | nashrenow.com
«پاسخهای کوتاه به پرسشهای بزرگ» تجدید چاپ شد.
این از پرسشهایی است که همیشه ذهن بشر را به خودش مشغول کرده است. قرنهاست که مکاتب فکری مختلف پاسخهای گوناگونی به این پرسش بزرگ دادهاند. پاسخها گاه مشابه و گاه متفاوت بوده است. علم مدرن با جستوجوی خستگیناپذیر و آزمایش مداوم در پی پاسخ این پرسش و پرسشهای بزرگ دیگر بوده است. پرسشهایی که در کنار یکدیگر موقعیت و گذشته و آیندهٔ ما را در جهان مطرح میکند. چند پرسش دیگر:
آیا در کیهان حیات هوشمند دیگری هم هست؟
آیا میتوانیم آینده را پیشبینی کنیم؟
داخل یک سیاهچاله چیست؟
آیا سفر در زمان ممکن است؟
آیا انسان جان بهدر خواهد برد؟
آیا باید برای سکونت به فضا برویم؟
آیا هوش مصنوعی بر ما چیره خواهد شد؟...
استیون هاکینگ، دانشمند بزرگ بریتانیایی که اکنون نزدیک داروین و نیوتن به خاک سپرده شده است، در آخرین کتابش به زبان ساده و در نهایت اختصار به این پرسشهای بزرگ پاسخ گفته و حرف آخرش را زده است. در این کتاب از بحثهای پیچیدهٔ علمی خبری نیست. این کتاب شامل پاسخهایی است روشن و شفاف به چند پرسش مشترک در میان هزاران پرسشی که به ایمیل و صندوق پستی او ارسال شده است. استیون هاکینگ این توان و اراده را داشت که همیشه با پرسشهای بزرگ روبرو شود. همیشه به معماهای جهان بپردازد و ذرهای از اشتباه و خطا در فهم این معماها نهراسد و به دیگران هم توصیه کند که از پرسیدن سؤالهای بهظاهر عجیب و تردید در پاسخهای موجود و تلاش برای پاسخ بهتر نترسند. هرچقدر که توان حرکتیِ او بر اثر بیماری کاهش یافت، توان گفتوگو و ارتباطش با مردم بیشتر شد. او همانطور که توانست دو فرمول بنیادی سیاهچالهها را کشف کند، موفق شد که زبان نوشتن مهمترین و پیچیدهترین مسائل گیتی را برای مردم پیدا کند. دانشمندانی از او تأثیر پذیرفتند و این راه را ادامه دادند.
□ پاسخهای کوتاه به پرسشهای بزرگ | استیون هاکینگ | ترجمۀ مزدا موحد | نشرنو، چاپ سیزدهم ۱۴۰۲، ۱۵۶۰ نسخه، قطع رقعی، جلد شومیز، ۱۹۲ صفحه، #تجدید_چاپ.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
سفارش و خرید از وبسایت نشرنو:
@nashrenow | nashrenow.com
این از پرسشهایی است که همیشه ذهن بشر را به خودش مشغول کرده است. قرنهاست که مکاتب فکری مختلف پاسخهای گوناگونی به این پرسش بزرگ دادهاند. پاسخها گاه مشابه و گاه متفاوت بوده است. علم مدرن با جستوجوی خستگیناپذیر و آزمایش مداوم در پی پاسخ این پرسش و پرسشهای بزرگ دیگر بوده است. پرسشهایی که در کنار یکدیگر موقعیت و گذشته و آیندهٔ ما را در جهان مطرح میکند. چند پرسش دیگر:
آیا در کیهان حیات هوشمند دیگری هم هست؟
آیا میتوانیم آینده را پیشبینی کنیم؟
داخل یک سیاهچاله چیست؟
آیا سفر در زمان ممکن است؟
آیا انسان جان بهدر خواهد برد؟
آیا باید برای سکونت به فضا برویم؟
آیا هوش مصنوعی بر ما چیره خواهد شد؟...
استیون هاکینگ، دانشمند بزرگ بریتانیایی که اکنون نزدیک داروین و نیوتن به خاک سپرده شده است، در آخرین کتابش به زبان ساده و در نهایت اختصار به این پرسشهای بزرگ پاسخ گفته و حرف آخرش را زده است. در این کتاب از بحثهای پیچیدهٔ علمی خبری نیست. این کتاب شامل پاسخهایی است روشن و شفاف به چند پرسش مشترک در میان هزاران پرسشی که به ایمیل و صندوق پستی او ارسال شده است. استیون هاکینگ این توان و اراده را داشت که همیشه با پرسشهای بزرگ روبرو شود. همیشه به معماهای جهان بپردازد و ذرهای از اشتباه و خطا در فهم این معماها نهراسد و به دیگران هم توصیه کند که از پرسیدن سؤالهای بهظاهر عجیب و تردید در پاسخهای موجود و تلاش برای پاسخ بهتر نترسند. هرچقدر که توان حرکتیِ او بر اثر بیماری کاهش یافت، توان گفتوگو و ارتباطش با مردم بیشتر شد. او همانطور که توانست دو فرمول بنیادی سیاهچالهها را کشف کند، موفق شد که زبان نوشتن مهمترین و پیچیدهترین مسائل گیتی را برای مردم پیدا کند. دانشمندانی از او تأثیر پذیرفتند و این راه را ادامه دادند.
□ پاسخهای کوتاه به پرسشهای بزرگ | استیون هاکینگ | ترجمۀ مزدا موحد | نشرنو، چاپ سیزدهم ۱۴۰۲، ۱۵۶۰ نسخه، قطع رقعی، جلد شومیز، ۱۹۲ صفحه، #تجدید_چاپ.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
سفارش و خرید از وبسایت نشرنو:
@nashrenow | nashrenow.com
مایۀ خوشبختی و نشانۀ خردمندی است که هیچ قانونی برای انواع گناه ترک فعل وجود ندارد، و هیچ دادگاه بشریای برای داوری دربارۀ آنها تشکیل نمیشود. اما به همین سان هم مایۀ خوشبختی است که هنوز یک نهاد در جامعه وجود دارد که در آن، فرار کردن از مسائل مربوط به مسئولیت شخصی تقریباً ناممکن است، جایی که تمام توجیههایی که ماهیت نامشخصِ انتزاعی دارند - از روح زمانه گرفته تا عقدۀ اودیپ - فرو میریزند، جایی که نه نظامها یا روندها یا گناه نخستین، بلکه انسانهایی از گوشت و پوست همانند من و شما داوری میشوند، که اعمالشان البته همچنان اعمال بشریاند اما خودشان در محکمه حاضر میشوند چون قانونی را شکستهاند که پاس داشتن آن را برای حفظ شرافت انسانیتِ مشترکمان ضروری میپنداریم. مسائل حقوقی و اخلاقی به هیچ وجه همانند نیستند، بلکه قرابت خاصی میانشان هست چون هردو وجود قوۀ داوری را پیشفرض میگیرند. هیچ گزارشگرِ دادگاهی، اگر بداند در حال انجام چه کاری است، نمیتواند از درگیر شدن با این پرسشها بپرهیزد. چطور میتوانیم مستقل از شناختمان از قانون، درست را از نادرست تشخیص دهیم؟ و چطور میتوانیم داوری کنیم بدون اینکه در موقعیت همانند قرار گرفته باشیم؟
□ مسئولیت و داوری | هانا آرنت | ترجمۀ میثم محمدامینی | نشرنو، چاپ اول ۱۴۰۲، ۱۶۵۰ نسخه، قطع رقعی، جلد شومیز، چهلوهشت + ۳۱۸ صفحه، #ازکتاب.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
سفارش و خرید از وبسایت نشرنو:
@nashrenow | nashrenow.com
□ مسئولیت و داوری | هانا آرنت | ترجمۀ میثم محمدامینی | نشرنو، چاپ اول ۱۴۰۲، ۱۶۵۰ نسخه، قطع رقعی، جلد شومیز، چهلوهشت + ۳۱۸ صفحه، #ازکتاب.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
سفارش و خرید از وبسایت نشرنو:
@nashrenow | nashrenow.com
«ماوتهاوزن» منتشر شد.
یاکووُس کامبانِللیس در یونان نویسندۀ مشهوری است. او را یکی از نمایشنامهنویسان مهم تئاتر معاصر میشناسند و حتّی برخی از منتقدان «ریش سفید» لقبش دادهاند. ماوتهاوزن تنها و یگانه داستان منتشرشدۀ این نویسندۀ پُرکار است که حدود چهل نمایشنامه و چندین فیلمنامه، از جمله فیلمنامۀ اِستلا اثر کاکویانیس، و ترانههای پُرشماری نوشته و سروده است. در بین آثار ادبی و همچنین زندگی او این کتاب جایگاهی مجزا دارد. نویسنده در ۸۳سالگی در مصاحبهای تلویزیونی تأکید میکند: «ماوتهاوزن من را بهعنوان یک انسان تعریف کرد، من هنوز انسانِ اردوگاه هستم.»
کامبانللیس با شناسۀ ۳۷۷۳۴، از اُکتبر ۱۹۴۳ تا ۵ مۀ ۱۹۴۵، یعنی آزاد شدن اردوگاه به وسیلۀ ارتش امریکا، در ماوتهاوزن زندانی بود. اگر توانست جان بهدر ببرد، بهلطف حمایت یک اسیر سیاسی قدیمی آلمانی بود که او را در دفاتر بخش سیاسی بهکار گرفت. با این حال، مرگ چندین بار از بیخ گوشش گذشت. در روزهای پس از آزادی، از سوی یونانیهای بازمانده بهعنوان نمایندهشان در کمیتهای انتخاب شد که شهادتها را ثبت میکرد، با شاهدان دیدار میکرد و بر بهبود جسمی اُسرا و بازگشتشان به وطن نظارت میکرد.
هنگامی که کامبانللیس ماوتهاوزن را نوشت، نویسندۀ مشهوری بود که هشت نمایشنامهاش به روی صحنه رفته بود. با این حال، قبلاً روی این اثر کار کرده بود: یادداشتهایی که از زمان آزادی اردوگاه برداشته بود و هزاران صفحه که در طی زمستان ۱۹۴۶-۱۹۴۵ به رشتۀ تحریر درآورد و خودش تجربۀ باورنکردنیاش را نقل کرد. قصّۀ او ابتدا بهصورت پاورقی در سال ۱۹۶۳ و همزمان با انتشار سفر بزرگِ خورخه سمپرون در فرانسه و ترک مخاصمۀ پریمو لِوی در ایتالیا منتشر شد. در آن سال ژرژ پِرِک نیز متن روبر آنتلم یا حقیقت ادبیات را به چاپ رساند. ماوتهاوزن بهصورت کتاب در سال ۱۹۶۵ منتشر شد؛ مثل هیچکدام از ما باز نخواهد گشت اثر شارلوت دلبو و سال بعدش، فراتر از جنایت و مکافات اثر ژان آمِری.
کامبانللیس بر اهمیت وضعیت روحی آن زمانش برای آغاز نگارش قصّهاش چنین تأکید کرده است: «ماوتهاوزن هنگامی نوشته شد که احساس کردم به امیدهایی که پس از پایان جنگ در دل داشتم عمیقاً خیانت شده است.» یونان بیثباتی تازهای را تجربه میکرد، بحران قبرس تشدید میشد و مۀ ۱۹۶۳، قتل گریگوریس لامبراکیسِ نماینده (موضوع رمان زِد نوشتۀ واسیلیس واسیلیکوس و بعدها فیلمی ساختۀ کوستا گاوراس) جانها را تحتتأثیر قرار داده بود.
□ ماوتهاوزن | یاکووُس کامبانِللیس | ترجمۀ ابوالفضل اللهدادی | نشرنو، چاپ اول ۱۴۰۲، قطع رقعی، جلد سخت، بیست + ۳۶۳ صفحه، #منتشر_شد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
سفارش و خرید از وبسایت نشرنو:
@nashrenow | nashrenow.com
یاکووُس کامبانِللیس در یونان نویسندۀ مشهوری است. او را یکی از نمایشنامهنویسان مهم تئاتر معاصر میشناسند و حتّی برخی از منتقدان «ریش سفید» لقبش دادهاند. ماوتهاوزن تنها و یگانه داستان منتشرشدۀ این نویسندۀ پُرکار است که حدود چهل نمایشنامه و چندین فیلمنامه، از جمله فیلمنامۀ اِستلا اثر کاکویانیس، و ترانههای پُرشماری نوشته و سروده است. در بین آثار ادبی و همچنین زندگی او این کتاب جایگاهی مجزا دارد. نویسنده در ۸۳سالگی در مصاحبهای تلویزیونی تأکید میکند: «ماوتهاوزن من را بهعنوان یک انسان تعریف کرد، من هنوز انسانِ اردوگاه هستم.»
کامبانللیس با شناسۀ ۳۷۷۳۴، از اُکتبر ۱۹۴۳ تا ۵ مۀ ۱۹۴۵، یعنی آزاد شدن اردوگاه به وسیلۀ ارتش امریکا، در ماوتهاوزن زندانی بود. اگر توانست جان بهدر ببرد، بهلطف حمایت یک اسیر سیاسی قدیمی آلمانی بود که او را در دفاتر بخش سیاسی بهکار گرفت. با این حال، مرگ چندین بار از بیخ گوشش گذشت. در روزهای پس از آزادی، از سوی یونانیهای بازمانده بهعنوان نمایندهشان در کمیتهای انتخاب شد که شهادتها را ثبت میکرد، با شاهدان دیدار میکرد و بر بهبود جسمی اُسرا و بازگشتشان به وطن نظارت میکرد.
هنگامی که کامبانللیس ماوتهاوزن را نوشت، نویسندۀ مشهوری بود که هشت نمایشنامهاش به روی صحنه رفته بود. با این حال، قبلاً روی این اثر کار کرده بود: یادداشتهایی که از زمان آزادی اردوگاه برداشته بود و هزاران صفحه که در طی زمستان ۱۹۴۶-۱۹۴۵ به رشتۀ تحریر درآورد و خودش تجربۀ باورنکردنیاش را نقل کرد. قصّۀ او ابتدا بهصورت پاورقی در سال ۱۹۶۳ و همزمان با انتشار سفر بزرگِ خورخه سمپرون در فرانسه و ترک مخاصمۀ پریمو لِوی در ایتالیا منتشر شد. در آن سال ژرژ پِرِک نیز متن روبر آنتلم یا حقیقت ادبیات را به چاپ رساند. ماوتهاوزن بهصورت کتاب در سال ۱۹۶۵ منتشر شد؛ مثل هیچکدام از ما باز نخواهد گشت اثر شارلوت دلبو و سال بعدش، فراتر از جنایت و مکافات اثر ژان آمِری.
کامبانللیس بر اهمیت وضعیت روحی آن زمانش برای آغاز نگارش قصّهاش چنین تأکید کرده است: «ماوتهاوزن هنگامی نوشته شد که احساس کردم به امیدهایی که پس از پایان جنگ در دل داشتم عمیقاً خیانت شده است.» یونان بیثباتی تازهای را تجربه میکرد، بحران قبرس تشدید میشد و مۀ ۱۹۶۳، قتل گریگوریس لامبراکیسِ نماینده (موضوع رمان زِد نوشتۀ واسیلیس واسیلیکوس و بعدها فیلمی ساختۀ کوستا گاوراس) جانها را تحتتأثیر قرار داده بود.
□ ماوتهاوزن | یاکووُس کامبانِللیس | ترجمۀ ابوالفضل اللهدادی | نشرنو، چاپ اول ۱۴۰۲، قطع رقعی، جلد سخت، بیست + ۳۶۳ صفحه، #منتشر_شد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
سفارش و خرید از وبسایت نشرنو:
@nashrenow | nashrenow.com
«۴۲ اندیشۀ ناب» تجدید چاپ شد.
وقتی داگلاس آدامز کتاب «راهنمای مسافران مجانی کهکشان» را مینوشت جملهای از خود به یادگار گذاشت که شهرتش با گذشت زمان، از داستان هم پیشی گرفت و تا به امروز ماندگار شد: «پاسخ به معمای زندگی، جهان و هرآنچیز دیگر ۴۲ است.» گرچه گفتن ندارد که پاسخ واقعی نیست، بلکه شوخی است، اما آیا شوخی تلخی بوده که تلویحاً میگوید در نهایت هیچ پاسخی در کار نیست؟ یا شوخی حکیمانهای که میگوید پاسخ به معمای زندگی در مفاهیمی انتزاعی مانند اعداد یافت نمیشود بلکه آن را تنها میتوان در زندگیهای واقعی پیدا کرد؟
«۴۲ اندیشۀ ناب» الهامهایی است برگرفته از گفتههایی از مشاهیر دنیای علم و هنر و ادب و فلسفه و سیاست و... که نقطههای آغازی است برای کسانی که در تکاپوی غنیتر زیستن هستند. مارک ورنون، نویسنده و روزنامهنگار انگلیسی، از این رهگذر، تأملاتی را با خواننده در میان میگذارد که در قالب اندیشههایی ناب برای پاسخ دادن به معمای زندگی و جهان و هرآنچیز دیگر هستند. منبع اصلی الهام او فلسفهای است که چگونه زیستن را مطرح میکند. همان پرسشی که فیلسوفان باستان هم در پی پاسخ به آن بودند. قدما شیفتۀ جملات قصار بودهاند و بر این باور که حتی اگر هدف واقعی شما باد انداختن به بادبانتان هم باشد، خرد چون راداریست که میتواند در مسیر درست هدایتتان کند. سقراط گفته است خرد همچون آب نیست که بتوان آن را از تنگی به درون تشتی ریخت. خرد زندگانی در عادتها و انتخابها، تمناها و تأملات فرد هویداست.
از این منظر «۴۲ اندیشۀ ناب» ارائه دهندۀ رویکردی متفاوت ولی توأمان کهن است به مسائل ازلی زندگی که همان سعادت و آسایش بشری است. این کتاب ــ از طریق قیاس و حکایت و پرسش و نقلقول ــ فلسفه را در راه شکوفا شدن در زندگی به کار میبندد. جملات قصاری که با نگاهی ژرف از دل اندیشههای متفکران دیروز و امروز برآمدهاند و میتوانند زندگیمان را تا همیشه تغییر داده و بهبود بخشند.
□ ۴۲ اندیشۀ ناب | مارک وِرنون | ترجمۀ پژمان طهرانیان | نشرنو، چاپ نهم ۱۴۰۲، قطع رقعی، جلد شومیز، ۲۴۸ صفحه، #تجدید_چاپ.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
سفارش و خرید از وبسایت نشرنو:
@nashrenow | nashrenow.com
وقتی داگلاس آدامز کتاب «راهنمای مسافران مجانی کهکشان» را مینوشت جملهای از خود به یادگار گذاشت که شهرتش با گذشت زمان، از داستان هم پیشی گرفت و تا به امروز ماندگار شد: «پاسخ به معمای زندگی، جهان و هرآنچیز دیگر ۴۲ است.» گرچه گفتن ندارد که پاسخ واقعی نیست، بلکه شوخی است، اما آیا شوخی تلخی بوده که تلویحاً میگوید در نهایت هیچ پاسخی در کار نیست؟ یا شوخی حکیمانهای که میگوید پاسخ به معمای زندگی در مفاهیمی انتزاعی مانند اعداد یافت نمیشود بلکه آن را تنها میتوان در زندگیهای واقعی پیدا کرد؟
«۴۲ اندیشۀ ناب» الهامهایی است برگرفته از گفتههایی از مشاهیر دنیای علم و هنر و ادب و فلسفه و سیاست و... که نقطههای آغازی است برای کسانی که در تکاپوی غنیتر زیستن هستند. مارک ورنون، نویسنده و روزنامهنگار انگلیسی، از این رهگذر، تأملاتی را با خواننده در میان میگذارد که در قالب اندیشههایی ناب برای پاسخ دادن به معمای زندگی و جهان و هرآنچیز دیگر هستند. منبع اصلی الهام او فلسفهای است که چگونه زیستن را مطرح میکند. همان پرسشی که فیلسوفان باستان هم در پی پاسخ به آن بودند. قدما شیفتۀ جملات قصار بودهاند و بر این باور که حتی اگر هدف واقعی شما باد انداختن به بادبانتان هم باشد، خرد چون راداریست که میتواند در مسیر درست هدایتتان کند. سقراط گفته است خرد همچون آب نیست که بتوان آن را از تنگی به درون تشتی ریخت. خرد زندگانی در عادتها و انتخابها، تمناها و تأملات فرد هویداست.
از این منظر «۴۲ اندیشۀ ناب» ارائه دهندۀ رویکردی متفاوت ولی توأمان کهن است به مسائل ازلی زندگی که همان سعادت و آسایش بشری است. این کتاب ــ از طریق قیاس و حکایت و پرسش و نقلقول ــ فلسفه را در راه شکوفا شدن در زندگی به کار میبندد. جملات قصاری که با نگاهی ژرف از دل اندیشههای متفکران دیروز و امروز برآمدهاند و میتوانند زندگیمان را تا همیشه تغییر داده و بهبود بخشند.
□ ۴۲ اندیشۀ ناب | مارک وِرنون | ترجمۀ پژمان طهرانیان | نشرنو، چاپ نهم ۱۴۰۲، قطع رقعی، جلد شومیز، ۲۴۸ صفحه، #تجدید_چاپ.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
سفارش و خرید از وبسایت نشرنو:
@nashrenow | nashrenow.com
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
❑ غزل غزلها
ــ چه زیباست محبوب من
در جامهی همهروزی خویش
با شانهی کوچکی در موهایش!
هیچ کس آگاه نبود که او این چنین زیباست.
ای دخترانِ آوشویتس
ای دخترانِ داخاو
شما محبوب زیبای مرا ندیدهاید؟
ــ در سفری بس دراز بدو بر خوردیم،
نه جامهئی بر تن داشت
نه شانهئی در موی
ـ□
ــ چه زیباست محبوب من
که چشم و چراغ مادرش بود
و برادر سراپا غرق بوسهاش میکرد!
هیچ کس آگاه نبود که او این چنین زیباست.
ای دخترانِ ماوت هاوزن
ای دخترانِ بلزن
شما محبوب زیبای مرا ندیدهاید؟
ــ در میدانگاهی یخزده بدو برخوردیم،
شمارهیی بر بازوی سپیدش بود
و ستارهی زردی در قلباش.
[ترجمهٔ احمد شاملو]
ویدئو: اجرای ماریا فارانتوری از این شعر، با آهنگسازی میکیس تئوداراکیس
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
#ازکتاب ماوتهاوزن | یاکووُس کامبانِللیس | ترجمۀ ابوالفضل اللهدادی | نشرنو، چاپ اول ۱۴۰۲
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
سفارش و خرید از وبسایت نشرنو:
@nashrenow | nashrenow.com
ــ چه زیباست محبوب من
در جامهی همهروزی خویش
با شانهی کوچکی در موهایش!
هیچ کس آگاه نبود که او این چنین زیباست.
ای دخترانِ آوشویتس
ای دخترانِ داخاو
شما محبوب زیبای مرا ندیدهاید؟
ــ در سفری بس دراز بدو بر خوردیم،
نه جامهئی بر تن داشت
نه شانهئی در موی
ـ□
ــ چه زیباست محبوب من
که چشم و چراغ مادرش بود
و برادر سراپا غرق بوسهاش میکرد!
هیچ کس آگاه نبود که او این چنین زیباست.
ای دخترانِ ماوت هاوزن
ای دخترانِ بلزن
شما محبوب زیبای مرا ندیدهاید؟
ــ در میدانگاهی یخزده بدو برخوردیم،
شمارهیی بر بازوی سپیدش بود
و ستارهی زردی در قلباش.
[ترجمهٔ احمد شاملو]
ویدئو: اجرای ماریا فارانتوری از این شعر، با آهنگسازی میکیس تئوداراکیس
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
#ازکتاب ماوتهاوزن | یاکووُس کامبانِللیس | ترجمۀ ابوالفضل اللهدادی | نشرنو، چاپ اول ۱۴۰۲
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
سفارش و خرید از وبسایت نشرنو:
@nashrenow | nashrenow.com
از ۵ مه تا پایان ژوئیه، ماوتهاوزن هنوز محلی بود که هزاران انسان را با مصیبتها و سوگنامههایشان در خود جای میداد. جنگ به پایان رسیده بود اما صلحْ اروپا را به دو بخش تقسیم کرده بود. تقسیمبندیای که بعدها به رویارویی بین نیمی از دنیا با نیمی دیگر بدل شد. برای هزاران اسیر سابق، روزِ آزادی پایان تیرهبختی و البته آغاز سیهروزی دیگری بود، و اردوگاه یگانه مکانی که میتوانستند بمانند ــــچه طنز تلخیــــ چون دیگر جایی نداشتند بروند.
وضعیت دنیا پس از جنگ بهشکل جنینی بود؛ دنیایی که مهیا بود پس از فروخوابیدنِ هیاهوی جشنهای پیروزی متفقینِ مهربان بر دشمنان بشریت و آرزوهای «دگر هرگز چنین مباد! دگر هرگز چنین مباد!» دست به کشتار بزند.
با این حال تابستان ۱۹۴۵ همزمان اتفاقهای دیگری در اردوگاه آزادشدۀ ماوتهاوزن رخ میداد. زندگی به نقطۀ اوج خود بازمیگشت، با ولعش برای شادی و عشق و این احساس که ساعتها و روزها دوباره به تو تعلق دارند، قرار نیست بمیری، جنگل و مراتع و رودخانه و کرانههایش شکنجهگاه و قتلگاه نیستند، و دنیا بهراستی زیباست... این وضعیت تقصیر دنیا نیست. اسیران سابق ــــآنطور که بایدــــ در تلاش برای احساس دوبارۀ این موارد با جنونی مقدس جشن میگرفتند...
بسیاری به من میگفتند: «باید همۀ اینها را بنویسی.» پیش از ترک ماوتهاوزن مقداری یادداشت برداشته بودم. این شد که دست به کار نوشتن شدم و بهسرعت دستنوشتههای پُرشماری روی هم تلنبار شد. آشکار است که نوشتههایم ناشیانه بود و پُر از رودهدرازی. با این حال مثل روایتهای شفاهیام واقعگرایانه و بیش از هر چیز سرشار از احساسات آن زمانم بود. افسانههای رنج و وحشت و شکنجه و امید و جنون در همچو اردوگاهی.
پس از قتل کِنِدی در نوامبر ۱۹۶۳ و کمی بعد از سقوط خروشچف، تنشهای جنگ سرد از سر گرفته شد و حالِ صلح اصلاً خوش نبود. اینجا بود که فهمیدم که در تابستان ۱۹۴۵ تصویرِ خامی از دنیای پس از جنگ را در جهانِ کوچکِ ماوتهاوزنِ آزادشده دیده بودم.
«ماوتهاوزن» هنگامی نوشته شد که احساس کردم به امیدهایی که پس از پایان جنگ در دل داشتم عمیقاً خیانت شده است.
□ ماوتهاوزن | یاکووُس کامبانِللیس | ترجمۀ ابوالفضل اللهدادی | نشرنو، چاپ اول ۱۴۰۲، قطع رقعی، جلد سخت، بیست + ۳۶۳ صفحه، #ازکتاب.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
سفارش و خرید از وبسایت نشرنو:
@nashrenow | nashrenow.com
وضعیت دنیا پس از جنگ بهشکل جنینی بود؛ دنیایی که مهیا بود پس از فروخوابیدنِ هیاهوی جشنهای پیروزی متفقینِ مهربان بر دشمنان بشریت و آرزوهای «دگر هرگز چنین مباد! دگر هرگز چنین مباد!» دست به کشتار بزند.
با این حال تابستان ۱۹۴۵ همزمان اتفاقهای دیگری در اردوگاه آزادشدۀ ماوتهاوزن رخ میداد. زندگی به نقطۀ اوج خود بازمیگشت، با ولعش برای شادی و عشق و این احساس که ساعتها و روزها دوباره به تو تعلق دارند، قرار نیست بمیری، جنگل و مراتع و رودخانه و کرانههایش شکنجهگاه و قتلگاه نیستند، و دنیا بهراستی زیباست... این وضعیت تقصیر دنیا نیست. اسیران سابق ــــآنطور که بایدــــ در تلاش برای احساس دوبارۀ این موارد با جنونی مقدس جشن میگرفتند...
بسیاری به من میگفتند: «باید همۀ اینها را بنویسی.» پیش از ترک ماوتهاوزن مقداری یادداشت برداشته بودم. این شد که دست به کار نوشتن شدم و بهسرعت دستنوشتههای پُرشماری روی هم تلنبار شد. آشکار است که نوشتههایم ناشیانه بود و پُر از رودهدرازی. با این حال مثل روایتهای شفاهیام واقعگرایانه و بیش از هر چیز سرشار از احساسات آن زمانم بود. افسانههای رنج و وحشت و شکنجه و امید و جنون در همچو اردوگاهی.
پس از قتل کِنِدی در نوامبر ۱۹۶۳ و کمی بعد از سقوط خروشچف، تنشهای جنگ سرد از سر گرفته شد و حالِ صلح اصلاً خوش نبود. اینجا بود که فهمیدم که در تابستان ۱۹۴۵ تصویرِ خامی از دنیای پس از جنگ را در جهانِ کوچکِ ماوتهاوزنِ آزادشده دیده بودم.
«ماوتهاوزن» هنگامی نوشته شد که احساس کردم به امیدهایی که پس از پایان جنگ در دل داشتم عمیقاً خیانت شده است.
□ ماوتهاوزن | یاکووُس کامبانِللیس | ترجمۀ ابوالفضل اللهدادی | نشرنو، چاپ اول ۱۴۰۲، قطع رقعی، جلد سخت، بیست + ۳۶۳ صفحه، #ازکتاب.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
سفارش و خرید از وبسایت نشرنو:
@nashrenow | nashrenow.com