□ پیشنهاد نو
◙ مِنوکیو سخنش را با تقبیح مَنِشی آغاز کرد که اغنیا با آن در دادگاهها نسبت به فقط ستم روا میدارند، یعنی استفاده از زبان نامفهومی چون لاتین: «گمان میکنم سخن گفتن به لاتین خیانت به فقرا است، زیرا در دادخواهیها نمیدانند چه گفته میشود و در هم شکسته میشوند. و اگر بخواهند چهار کلمه سخن بگویند، به وکیلی محتاج میشوند.» اما این تنها نمونهای از استثمار فائقهای بود که کلیسا در آن سهیم و شریک جرم بود: «و به نظرم میرسد که در شریعت ما، پاپ و کاردینالها و اسقفها چنان بزرگ و ثروتمند هستند که همهچیز در ید کلیسا و کشیشان است و آنان به تهیدستان ستم روا میدارند، همانهایی که اگر روی دو زمین اجارهای کار کنند این زمینها زمینهای کلیسا، اسقف یا کاردینالهایی خواهند بود.»
در سال ۱۵۸۳، در مونتهرئاله، قصبۀ مرتفع کوچکی در فریولی، در ۲۵ کیلومتری شمال پوردنونه در شمالشرق ایتالیا، کشیشی محلیْ آسیابانی به نام مِنوکیو را به ارائۀ توضیح در محکمۀ تفتیشعقاید محکوم کرد. او به کفرگویی و اشاعۀ بدعتها در دین عیسی مسیح متهم شده بود. منوکیو ــچنانکه در اسناد بهدستآمده ذکر شدهــ پیوسته با مردم دربارۀ مسائل الهیاتی حرف میزد. او گمان میکرد که خدا را بهتر از کشیشها میشناسد. علاوه بر این، او معتقد بود کشیشها «میخواهند ما را زیر سلطۀ خود نگاه دارند و خود به کاری دیگر مشغول شوند». روشن بود که چنین اظهاراتی در نهایت منوکیو را به دردسر میاندازد و خیلی زود پای او را به محکمۀ تفتیشعقاید باز میکند.
در طی محاکمه، منوکیو بین دفاع از نظریات منحصربهفردش ــکه عمیقاً به آنها ایمان داشتــ و عقبنشینی مصلحتی و، متعاقب آن، نجاتیافتن از اعدام مردد شد. اما در نهایت، محکمه حکم به ارتدادش داد و او در سال ۱۶۰۱ در آتش سوزانده شد.
گینزبورگ، نویسندۀ کتاب «پنیر و کرمها» با عنوان فرعی «جهانِ یک آسیابان قرنشانزدهمی»، یکی از مبتکران مفهوم «تاریخ خُرد» شناخته میشود. تاریخ خرد اساساً به پژوهش تاریخی یک واحد کوچک و کاملاً تعریفشده (رخداد، خانواده یا شخص) با هدف طرح «سؤالات بزرگ در زمینههای کوچک» گفته میشود. این کتاب احتمالاً بهترین کار او در این رشته باشد...
□ پنیر و کرمها | کارلو گینزبورگ | ترجمۀ ابوذر فتاحیزاده، محمدجواد عبدالهی | نشرنو، چاپ اول ۱۴۰۱، قطع رقعی، جلد سخت، چهل و شش +۳۳۰ صفحه، #پیشنهاد_نو.
Nashrenow
□ پیشنهاد نو
◙ مِنوکیو سخنش را با تقبیح مَنِشی آغاز کرد که اغنیا با آن در دادگاهها نسبت به فقط ستم روا میدارند، یعنی استفاده از زبان نامفهومی چون لاتین: «گمان میکنم سخن گفتن به لاتین خیانت به فقرا است، زیرا در دادخواهیها نمیدانند چه گفته میشود و در هم شکسته میشوند. و اگر بخواهند چهار کلمه سخن بگویند، به وکیلی محتاج میشوند.» اما این تنها نمونهای از استثمار فائقهای بود که کلیسا در آن سهیم و شریک جرم بود: «و به نظرم میرسد که در شریعت ما، پاپ و کاردینالها و اسقفها چنان بزرگ و ثروتمند هستند که همهچیز در ید کلیسا و کشیشان است و آنان به تهیدستان ستم روا میدارند، همانهایی که اگر روی دو زمین اجارهای کار کنند این زمینها زمینهای کلیسا، اسقف یا کاردینالهایی خواهند بود.»
در سال ۱۵۸۳، در مونتهرئاله، قصبۀ مرتفع کوچکی در فریولی، در ۲۵ کیلومتری شمال پوردنونه در شمالشرق ایتالیا، کشیشی محلیْ آسیابانی به نام مِنوکیو را به ارائۀ توضیح در محکمۀ تفتیشعقاید محکوم کرد. او به کفرگویی و اشاعۀ بدعتها در دین عیسی مسیح متهم شده بود. منوکیو ــچنانکه در اسناد بهدستآمده ذکر شدهــ پیوسته با مردم دربارۀ مسائل الهیاتی حرف میزد. او گمان میکرد که خدا را بهتر از کشیشها میشناسد. علاوه بر این، او معتقد بود کشیشها «میخواهند ما را زیر سلطۀ خود نگاه دارند و خود به کاری دیگر مشغول شوند». روشن بود که چنین اظهاراتی در نهایت منوکیو را به دردسر میاندازد و خیلی زود پای او را به محکمۀ تفتیشعقاید باز میکند.
در طی محاکمه، منوکیو بین دفاع از نظریات منحصربهفردش ــکه عمیقاً به آنها ایمان داشتــ و عقبنشینی مصلحتی و، متعاقب آن، نجاتیافتن از اعدام مردد شد. اما در نهایت، محکمه حکم به ارتدادش داد و او در سال ۱۶۰۱ در آتش سوزانده شد.
گینزبورگ، نویسندۀ کتاب «پنیر و کرمها» با عنوان فرعی «جهانِ یک آسیابان قرنشانزدهمی»، یکی از مبتکران مفهوم «تاریخ خُرد» شناخته میشود. تاریخ خرد اساساً به پژوهش تاریخی یک واحد کوچک و کاملاً تعریفشده (رخداد، خانواده یا شخص) با هدف طرح «سؤالات بزرگ در زمینههای کوچک» گفته میشود. این کتاب احتمالاً بهترین کار او در این رشته باشد...
□ پنیر و کرمها | کارلو گینزبورگ | ترجمۀ ابوذر فتاحیزاده، محمدجواد عبدالهی | نشرنو، چاپ اول ۱۴۰۱، قطع رقعی، جلد سخت، چهل و شش +۳۳۰ صفحه، #پیشنهاد_نو.
Nashrenow
Telegram
attach 📎
نسخۀ الکترونیک «از آسمان به گل سرخ» منتشر شد.
□ نامههای شازده کوچولو و گل سرخ
کشف نامههای این زوج، هفتادوهفت سال پس از ناپدیدشدن آنتوان دو سنت-اگزوپری اتفاقی شوکهکننده است. کنسوئلو دو سنت-اگزوپری شخصیت مهمی در زندگی آنتوان دو سنت ــ اگزوپری بود؛ آنقدر مهم که الهامبخش «شازده کوچولو» شد؛ آنقدر عزیز که آنتوان اقرار میکند که میخواسته اثر جاودانهاش را به او تقدیم کند و در یکی از آخرین نامههایش افسوس میخورد که چرا این کار را نکرده است.
با وجود این، شگفتانگیز است که گرچه کنسوئلو نقشی چشمگیر در زندگی و آثار اگزوپری داشته است، بسیاری ترجیح دادهاند که راجع به او سکوت کنند و حتی در اغلب زندگینامههای نویسنده حرف چندانی از او به میان نمیآید. آنتوان و کنسوئلو اولبار در آرژانتین دیدار کردند. در دم عاشق هم شدند. آنتوان دعوتش کرد سوار هواپیما بر فراز آسمان پرواز کنند. در طی همین پرواز خطرناک و نمایشی بود که آنتوان از کنسوئلو که از ترس میلرزید خواستگاری کرد، و این آغاز قصهای شد عاشقانه و پر فراز و نشیب که لحظاتش در کتاب «از آسمان به گل سرخ» ثبت است.
نامههای کتاب «از آسمان به گل سرخ» روایت دو زندگی است؛ زندگی زنی که از پسِ پردههای زمان بهزیبایی پدیدار شده است، و زندگی نویسندهای خلبان که آنطور که خود میگفت تنها با مرگ به آرامش میرسید و وعده میداد که در ابدیت چشمانتظار گل سرخ زندگیاش بماند.
□ از آسمان به گل سرخ | نامههای عاشقانۀ آنتوان و کنسوئلو دو سنت-اگزوپری | ترجمۀ ابوالفضل اللهدادی | نشرنو، چاپ دوم ۱۴۰۱، قطع رقعی، جلد سخت، ۳۴۷ صفحه، ۲۲۰,۰۰۰ تومان، نسخۀ الکترونیک: ۶۲,۰۰۰ تومان، #کتاب_الکترونیک.
Nashrenow
□ نامههای شازده کوچولو و گل سرخ
کشف نامههای این زوج، هفتادوهفت سال پس از ناپدیدشدن آنتوان دو سنت-اگزوپری اتفاقی شوکهکننده است. کنسوئلو دو سنت-اگزوپری شخصیت مهمی در زندگی آنتوان دو سنت ــ اگزوپری بود؛ آنقدر مهم که الهامبخش «شازده کوچولو» شد؛ آنقدر عزیز که آنتوان اقرار میکند که میخواسته اثر جاودانهاش را به او تقدیم کند و در یکی از آخرین نامههایش افسوس میخورد که چرا این کار را نکرده است.
با وجود این، شگفتانگیز است که گرچه کنسوئلو نقشی چشمگیر در زندگی و آثار اگزوپری داشته است، بسیاری ترجیح دادهاند که راجع به او سکوت کنند و حتی در اغلب زندگینامههای نویسنده حرف چندانی از او به میان نمیآید. آنتوان و کنسوئلو اولبار در آرژانتین دیدار کردند. در دم عاشق هم شدند. آنتوان دعوتش کرد سوار هواپیما بر فراز آسمان پرواز کنند. در طی همین پرواز خطرناک و نمایشی بود که آنتوان از کنسوئلو که از ترس میلرزید خواستگاری کرد، و این آغاز قصهای شد عاشقانه و پر فراز و نشیب که لحظاتش در کتاب «از آسمان به گل سرخ» ثبت است.
نامههای کتاب «از آسمان به گل سرخ» روایت دو زندگی است؛ زندگی زنی که از پسِ پردههای زمان بهزیبایی پدیدار شده است، و زندگی نویسندهای خلبان که آنطور که خود میگفت تنها با مرگ به آرامش میرسید و وعده میداد که در ابدیت چشمانتظار گل سرخ زندگیاش بماند.
□ از آسمان به گل سرخ | نامههای عاشقانۀ آنتوان و کنسوئلو دو سنت-اگزوپری | ترجمۀ ابوالفضل اللهدادی | نشرنو، چاپ دوم ۱۴۰۱، قطع رقعی، جلد سخت، ۳۴۷ صفحه، ۲۲۰,۰۰۰ تومان، نسخۀ الکترونیک: ۶۲,۰۰۰ تومان، #کتاب_الکترونیک.
Nashrenow
Telegram
attach 📎
آن روز صبح نوبت رسیدگی به پروندۀ کوچکی بود. اتهام آن: دسیسهچینی علیه حکومت و خیانت به میهن. متهمانش: اوتو و آنا کوانگل. حتی یکچهارم جایگاه مستمعین هم پر نشده بود: چند تا از حزبیهای یونیفورمپوش، چند تایی حقوقدان که بنا به دلایل غیرپژوهشی مشتاق شرکت در آن جلسه بودند، و باقیشان دانشجویان حقوق بودند که آمده بودند بیاموزند عدالت چطور میتواند انسانهایی را از روی زمین محو کند که یگانه جرمشان این بوده که سرزمین پدریشان را بیش از قضات محکومکنندهشان دوست میداشتند.
اوتو کوانگل که شلوارش را محکم نگه داشته بود، گفت: «من حرفی در دفاع از خود ندارم: اما مایلم صادقانه از وکیلم بابت دفاع جانانهاش قدردانی کنم. بالاخره معنی وکیلمدافعی را که از دندۀ چپ بلند شده باشد فهمیدم.»
او، کوانگل، کنجکاو شنیدن حکم نبود و از قبل آن را میدانست. ضمن اینکه بهشدت کنجکاو بود تا بفهمد قاضی پیر چه چیز مهمی را مخفیانه به او رسانده است.
هر دو آژان به کوانگل رسیدند و از زیر بازوهایش که البته شلوار را نگه داشته بود، گرفتند.
کوانگل با خونسردی نگاهی به آنها انداخت و گفت: «مرگ بر هیتلر!»
«چه!؟»
دو آژان خشکشان زده بود، به گوشهایشان اعتماد نداشتند.
و کوانگل خیلی سریع و بلند فریاد زد: «مرگ بر هیتلر! مرگ بر گورینگ! مرگ بر گوبلز آشغال! مرگ بر اشترایشر!»
تنها چیزی که در آن لحظه برایش مهم بود آزادیاش بود. نگاهی به در انداخت. ناگهان برخاست و به سمت در رفت و لای در را باز کرد...
گلوله توی گوشش نجوا کرد: «میدانستم که روی ضامن نیست! دوباره میخواستی فریبم بدهی! و حالا این تویی که توی مشت من هستی، حالا منم که میتوانم به تو آزادی و آرامش بدهم...» تپانچه را روی پیشانی سربازرس که داشت مینالید گذاشت و ادامه داد: «میبینی چه سرد است؟ این همان آرامش و آزادی است، این همان یخی است که در آن دفن خواهیم شد، تا ابد...»
هانس فالادا نخستین تلاشهایش برای نویسندگی را با همکاری انتشارات روولت آغاز کرد. با انتشار رمان «کشاورزان»، «صاحبمصبان»، و «بمبها» و مورد توجه قرار گرفتن هانس فالادا، به توصیۀ ناشرش ارنست روولت به روستایی در نزدیکی برلین نقلمکان کردند. ارنست روولت کاری نیمهوقت نیز در انتشاراتش به فالادا داد تا او بتواند با فراغ بال به نویسندگی بپردازد. رمان «مرد کوچک، اکنون چه؟» در چنین وضعیتی نگاشته شد و همان سال در صدر جداول فروش در آلمان و بعدها در سراسر جهان قرار گرفت. در ۱۹۳۴ بعد از انتشار «زمانی بچهای داشتیم»، با تمام استقبالی که از رمان شد، روزنامۀ رسمی حزب ناسیونالسوسیالیست کارگران آلمان آن را محکوم کرد و در همان سال وزارت تبلیغات حکم به جمعآوری تمام نسخههای «مرد کوچک اکنون چه؟» از کتابخانههای عمومی سراسر آلمان داد.
در طول دوران حکومت نازیها مدام عرصه بر هانس فالادا تنگتر میشد. برخلاف توماس مان و هرمان هسه (که هر دو از ستایشگران آثار هانس فالادا بودند) و دیگر نویسندگانی که از آلمان مهاجرت کردند، فالادا همواره در پی راهی بود که بتواند میان ماندن در آلمان و نوشتن و گذران زندگی تعادل برقرار کند. فالادا مدتی برای جلوگیزی از ممنوعالقلم شدن که به معنای پایان حیات ادبیاش بود، بهناگزیر، تن به نوشتن آثاری کمخطرتر داد. اما آن آثار نیز موفقیتی کسب نکردند و او دوباره به الکل پناه برد.
رمانِ «همه تنها میمیرند» را هانس فالادا در سال ۱۹۴۶، زمانی که اوضاع جسمی مناسبی نداشت و در بیمارستان اعصاب و روان بیمارستان شاریتۀ برلین بستری بود، به پیشنهاد یوهانس روبرت بِشر به رشتۀ تحریر درآورد. نسخۀ کوتاه و ویراستۀ رمان در سال ۱۹۴۷ منتشر شد تا اینکه در سال ۲۰۰۹، با انتشار ترجمۀ انگلیسی این روایت درخشان از سالهای تاریک تاریخ سرزمین آلمان و بلکه اروپا به زبان انگلیسی به قلم میشائیل هوفمان، ناگهان پس از شصت سال، این رمان در صدر فروش کتاب در آلمان و ایالات متحد امریکا و بریتانیا و فرانسه و کانادا قرار گرفت. در نهایت، در سال ۲۰۱۱ اولین بار انتشارات آوفبافرلاگ آلمان نسخۀ کامل رمان را منتشر کرد که با استقبال چشمگیر خوانندگان مواجه شد.
□ همه تنها میمیرند | هانس فالادا | ترجمۀ محمد همتی | نشرنو، چاپ اول ۱۴۰۱، قطع رقعی، جلد شومیز، ۶۱۵ صفحه، ۳۲۰,۰۰۰ تومان، #با_نویسنده.
Nashrenow
اوتو کوانگل که شلوارش را محکم نگه داشته بود، گفت: «من حرفی در دفاع از خود ندارم: اما مایلم صادقانه از وکیلم بابت دفاع جانانهاش قدردانی کنم. بالاخره معنی وکیلمدافعی را که از دندۀ چپ بلند شده باشد فهمیدم.»
او، کوانگل، کنجکاو شنیدن حکم نبود و از قبل آن را میدانست. ضمن اینکه بهشدت کنجکاو بود تا بفهمد قاضی پیر چه چیز مهمی را مخفیانه به او رسانده است.
هر دو آژان به کوانگل رسیدند و از زیر بازوهایش که البته شلوار را نگه داشته بود، گرفتند.
کوانگل با خونسردی نگاهی به آنها انداخت و گفت: «مرگ بر هیتلر!»
«چه!؟»
دو آژان خشکشان زده بود، به گوشهایشان اعتماد نداشتند.
و کوانگل خیلی سریع و بلند فریاد زد: «مرگ بر هیتلر! مرگ بر گورینگ! مرگ بر گوبلز آشغال! مرگ بر اشترایشر!»
تنها چیزی که در آن لحظه برایش مهم بود آزادیاش بود. نگاهی به در انداخت. ناگهان برخاست و به سمت در رفت و لای در را باز کرد...
گلوله توی گوشش نجوا کرد: «میدانستم که روی ضامن نیست! دوباره میخواستی فریبم بدهی! و حالا این تویی که توی مشت من هستی، حالا منم که میتوانم به تو آزادی و آرامش بدهم...» تپانچه را روی پیشانی سربازرس که داشت مینالید گذاشت و ادامه داد: «میبینی چه سرد است؟ این همان آرامش و آزادی است، این همان یخی است که در آن دفن خواهیم شد، تا ابد...»
هانس فالادا نخستین تلاشهایش برای نویسندگی را با همکاری انتشارات روولت آغاز کرد. با انتشار رمان «کشاورزان»، «صاحبمصبان»، و «بمبها» و مورد توجه قرار گرفتن هانس فالادا، به توصیۀ ناشرش ارنست روولت به روستایی در نزدیکی برلین نقلمکان کردند. ارنست روولت کاری نیمهوقت نیز در انتشاراتش به فالادا داد تا او بتواند با فراغ بال به نویسندگی بپردازد. رمان «مرد کوچک، اکنون چه؟» در چنین وضعیتی نگاشته شد و همان سال در صدر جداول فروش در آلمان و بعدها در سراسر جهان قرار گرفت. در ۱۹۳۴ بعد از انتشار «زمانی بچهای داشتیم»، با تمام استقبالی که از رمان شد، روزنامۀ رسمی حزب ناسیونالسوسیالیست کارگران آلمان آن را محکوم کرد و در همان سال وزارت تبلیغات حکم به جمعآوری تمام نسخههای «مرد کوچک اکنون چه؟» از کتابخانههای عمومی سراسر آلمان داد.
در طول دوران حکومت نازیها مدام عرصه بر هانس فالادا تنگتر میشد. برخلاف توماس مان و هرمان هسه (که هر دو از ستایشگران آثار هانس فالادا بودند) و دیگر نویسندگانی که از آلمان مهاجرت کردند، فالادا همواره در پی راهی بود که بتواند میان ماندن در آلمان و نوشتن و گذران زندگی تعادل برقرار کند. فالادا مدتی برای جلوگیزی از ممنوعالقلم شدن که به معنای پایان حیات ادبیاش بود، بهناگزیر، تن به نوشتن آثاری کمخطرتر داد. اما آن آثار نیز موفقیتی کسب نکردند و او دوباره به الکل پناه برد.
رمانِ «همه تنها میمیرند» را هانس فالادا در سال ۱۹۴۶، زمانی که اوضاع جسمی مناسبی نداشت و در بیمارستان اعصاب و روان بیمارستان شاریتۀ برلین بستری بود، به پیشنهاد یوهانس روبرت بِشر به رشتۀ تحریر درآورد. نسخۀ کوتاه و ویراستۀ رمان در سال ۱۹۴۷ منتشر شد تا اینکه در سال ۲۰۰۹، با انتشار ترجمۀ انگلیسی این روایت درخشان از سالهای تاریک تاریخ سرزمین آلمان و بلکه اروپا به زبان انگلیسی به قلم میشائیل هوفمان، ناگهان پس از شصت سال، این رمان در صدر فروش کتاب در آلمان و ایالات متحد امریکا و بریتانیا و فرانسه و کانادا قرار گرفت. در نهایت، در سال ۲۰۱۱ اولین بار انتشارات آوفبافرلاگ آلمان نسخۀ کامل رمان را منتشر کرد که با استقبال چشمگیر خوانندگان مواجه شد.
□ همه تنها میمیرند | هانس فالادا | ترجمۀ محمد همتی | نشرنو، چاپ اول ۱۴۰۱، قطع رقعی، جلد شومیز، ۶۱۵ صفحه، ۳۲۰,۰۰۰ تومان، #با_نویسنده.
Nashrenow
Telegram
attach 📎
□ چنین گفت فروید
جاناتان لیر، فیلسوف و استاد ممتاز دانشگاه شیکاگو، در ویراست دوم کتاب «فروید»، اندیشهٔ فروید را سراسر شرح میدهد و ارزیابی میکند، آنهم با تمرکز بر حیطههایی از فلسفه که گفته شده فروید تأثیری پایدار بر آنها گذاشته است، ازجمله ذهن، ارادهٔ آزاد و تعیّنگرایی، عقلانیت، ماهیت «خود» و ذهنیت، اخلاق و دین. همچنین به شماری از مسائل و مباحث عمیقتر پرداخته که فروید با آنها دستبهگریبان بوده و اهمیت فلسفی آنها را با مهارت بسیار به تصویر کشیده است: میل جنسیِ انسان، ناهشیار، رؤیا، نظریهٔ انتقال. این کتاب زندگینامهٔ فروید نیست، تاریخ اندیشه و فرهنگ هم نیست؛ کاوشی است ژرف در مفاهیم کانونی روانکاوی فرویدی و اهمیت ماندگارشان، بهزبانی ساده و روشن و همهفهم.
نویسنده در مقدمهٔ ترجمهٔ فارسیِ کتاب مینویسد: «شاید چون بر کنارهٔ بیکرانهٔ آب زندگی میکنم، وقتی چیزی مینویسم، برایم به آن میماند که "رهایش میکنم" و در بطریای به آب میسپارمش و کسی چه میداند به کجا میرود؟ خوانندهای آیا این کتاب را مییابد؟ و خواننده همو است که این کتاب در گوشش سخنی آشنا است، همو که با سودایی همدلانه آن را میخواند، همو که انگیزهٔ اندیشیدن در او جوانه میزند... این کتاب به کجا میرود؟ که آن را مییابد؟ و آیا خواهم دانست به کجاها سفر میکند؟... بهلطف کتابها، قریب چهل سال است که به همسخنی با زیگموند فروید مُباهیام. مخالف بسیاری از سخنان اویم. برخی آرای او بهنظرم منسوخ شده است. و بر این گمانم، که بر فرض محال، اگر فرصت دیدار او دست دهد بعید است میانمان دوستی و مودّتی درگیرد. با این احوال، در تار و پود نوشتههای او بینشهایی تنیده که، سرجمع، از نوع آدمی نقشی شگفت میزند. آثارش طنینی از حقیقت دارد و دریافتی ژرف از کیستیمان به ما میبخشد. نوشتههای او در نظر من منبعی است بیپایان که بارها میتوان بدان رجعت کرد و همچنان نکتههای مهم از آنها برگرفت... همهٔ خوانندگان فارسیزبانم را، که امید میبرم این کتاب را دریابند، درود و سلام میفرستم و ایشان را برای خواندن این کتاب سپاس میگویم.»
فیلسوفان علاقهمند به روانکاوی این کتاب را دستاوردی عظیم خواهند یافت. بسیاری از استادان ادبیات و تاریخ اندیشه نیز که به تدریس فروید اشتغال دارند، آن را خواهند خواند و با شور و اشتیاق به بحث خواهند نشست. ـــ ریچارد رورتی
اگر بنا باشد به این پرسش پاسخ دهم که در میان روانکاوان معاصر چه کسی برای نگارش درآمدی بر فروید در مقام فیلسوف شایستهترین است، انتخابم کسی نخواهد بود جز جاناتان لیر. ــ اسلاوی ژیژک
□ فروید | جاناتان لیر | ترجمۀ مجتبی جعفری و علیرضا طهماسب | چاپ پنجم ۱۴۰۱، قطع رقعی، جلد سخت، ۴۱۴ صفحه، ۱۷۰,۰۰۰ تومان، #تحریریۀ_نو.
Nashrenow
□ چنین گفت فروید
جاناتان لیر، فیلسوف و استاد ممتاز دانشگاه شیکاگو، در ویراست دوم کتاب «فروید»، اندیشهٔ فروید را سراسر شرح میدهد و ارزیابی میکند، آنهم با تمرکز بر حیطههایی از فلسفه که گفته شده فروید تأثیری پایدار بر آنها گذاشته است، ازجمله ذهن، ارادهٔ آزاد و تعیّنگرایی، عقلانیت، ماهیت «خود» و ذهنیت، اخلاق و دین. همچنین به شماری از مسائل و مباحث عمیقتر پرداخته که فروید با آنها دستبهگریبان بوده و اهمیت فلسفی آنها را با مهارت بسیار به تصویر کشیده است: میل جنسیِ انسان، ناهشیار، رؤیا، نظریهٔ انتقال. این کتاب زندگینامهٔ فروید نیست، تاریخ اندیشه و فرهنگ هم نیست؛ کاوشی است ژرف در مفاهیم کانونی روانکاوی فرویدی و اهمیت ماندگارشان، بهزبانی ساده و روشن و همهفهم.
نویسنده در مقدمهٔ ترجمهٔ فارسیِ کتاب مینویسد: «شاید چون بر کنارهٔ بیکرانهٔ آب زندگی میکنم، وقتی چیزی مینویسم، برایم به آن میماند که "رهایش میکنم" و در بطریای به آب میسپارمش و کسی چه میداند به کجا میرود؟ خوانندهای آیا این کتاب را مییابد؟ و خواننده همو است که این کتاب در گوشش سخنی آشنا است، همو که با سودایی همدلانه آن را میخواند، همو که انگیزهٔ اندیشیدن در او جوانه میزند... این کتاب به کجا میرود؟ که آن را مییابد؟ و آیا خواهم دانست به کجاها سفر میکند؟... بهلطف کتابها، قریب چهل سال است که به همسخنی با زیگموند فروید مُباهیام. مخالف بسیاری از سخنان اویم. برخی آرای او بهنظرم منسوخ شده است. و بر این گمانم، که بر فرض محال، اگر فرصت دیدار او دست دهد بعید است میانمان دوستی و مودّتی درگیرد. با این احوال، در تار و پود نوشتههای او بینشهایی تنیده که، سرجمع، از نوع آدمی نقشی شگفت میزند. آثارش طنینی از حقیقت دارد و دریافتی ژرف از کیستیمان به ما میبخشد. نوشتههای او در نظر من منبعی است بیپایان که بارها میتوان بدان رجعت کرد و همچنان نکتههای مهم از آنها برگرفت... همهٔ خوانندگان فارسیزبانم را، که امید میبرم این کتاب را دریابند، درود و سلام میفرستم و ایشان را برای خواندن این کتاب سپاس میگویم.»
فیلسوفان علاقهمند به روانکاوی این کتاب را دستاوردی عظیم خواهند یافت. بسیاری از استادان ادبیات و تاریخ اندیشه نیز که به تدریس فروید اشتغال دارند، آن را خواهند خواند و با شور و اشتیاق به بحث خواهند نشست. ـــ ریچارد رورتی
اگر بنا باشد به این پرسش پاسخ دهم که در میان روانکاوان معاصر چه کسی برای نگارش درآمدی بر فروید در مقام فیلسوف شایستهترین است، انتخابم کسی نخواهد بود جز جاناتان لیر. ــ اسلاوی ژیژک
□ فروید | جاناتان لیر | ترجمۀ مجتبی جعفری و علیرضا طهماسب | چاپ پنجم ۱۴۰۱، قطع رقعی، جلد سخت، ۴۱۴ صفحه، ۱۷۰,۰۰۰ تومان، #تحریریۀ_نو.
Nashrenow
Telegram
attach 📎
شررِ کاغذت آمادهٔ صد پرواز است
صفحه آتش زن اگر مشقِ پریدن نرسد
[بیدل دهلوی]
چهارشنبهسوری پیروز باد.
@nashrenow
صفحه آتش زن اگر مشقِ پریدن نرسد
[بیدل دهلوی]
چهارشنبهسوری پیروز باد.
@nashrenow
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
زندگی هیچ متفکر سیاسی دیگری بهاندازۀ هانا آرنت مظهر تاریخ سیاسی عصر حاضر نبوده است. شاخصبودنِ اندیشۀ او تا حدودی نتیجۀ قدرت فکری اوست، اما به همان اندازه یا بیشتر حاصل تجارب زندگیاش و اصالت و بکر بودن واکنش او به آنهاست.
آرنت، برخلاف سنت غالب غربی، عمل همراه با نظرورزی را بهعنوان فعالیتی ذاتاً انسانی میستود. او میکوشید که به سلطۀ نظر بر عمل پایان بخشد و یکپارچگی را به زندگی عملورزانه بازگرداند. آرنت معتقد بود که عمل و گفتار عالیترین تجلیات تمدن هستند، زیرا تکثر و آزادی را در مقام عناصر سازندۀ هستی شاخص بشری نشان میدهند.
در این ویدئو او به سؤالی دربارۀ «دوستی» پاسخ میگوید.
ویدیو: #تحریریۀ_رسانۀ_نو
□ فلسفۀ سیاسی هانا آرنت | لی بردشا | ترجمهٔ خشایار دیهیمی | نشرنو، چاپ دوم ۱۴۰۱، قطع رقعی، جلد شومیز، ۲۷۸ صفحه، قیمت ۱۴۰,۰۰۰ تومان، #تصویر_نو.
Nashrenow
آرنت، برخلاف سنت غالب غربی، عمل همراه با نظرورزی را بهعنوان فعالیتی ذاتاً انسانی میستود. او میکوشید که به سلطۀ نظر بر عمل پایان بخشد و یکپارچگی را به زندگی عملورزانه بازگرداند. آرنت معتقد بود که عمل و گفتار عالیترین تجلیات تمدن هستند، زیرا تکثر و آزادی را در مقام عناصر سازندۀ هستی شاخص بشری نشان میدهند.
در این ویدئو او به سؤالی دربارۀ «دوستی» پاسخ میگوید.
ویدیو: #تحریریۀ_رسانۀ_نو
□ فلسفۀ سیاسی هانا آرنت | لی بردشا | ترجمهٔ خشایار دیهیمی | نشرنو، چاپ دوم ۱۴۰۱، قطع رقعی، جلد شومیز، ۲۷۸ صفحه، قیمت ۱۴۰,۰۰۰ تومان، #تصویر_نو.
Nashrenow
کنرادین لبهایش را سفت به هم فشرد، اما زنک تمامی اتاق خواب او را زیر و رو کرد و کلید انباری را که با دقت تمام پنهان شده بود پیدا کرد و کلیدبهدست عازم انباری شد تا کشفش را تکمیل کند. یک بعدازظهر سرد زمستانی بود و به کنرادین گفته شده بود در خانه بماند. از آخرین پنجرۀ اتاق ناهارخوری میشد به دشواری درِ انباری را آن سوی بوتهها دید؛ کنرادین پشت این پنجره قرار گرفت. دید زنک وارد انباری شد، بعد در ذهن خود مجسم کرد که در قفس را باز میکند و با چشمان نزدیکبین خود به بستر پوشالی ضخیمی که خدای کنرادین در آن پنهان بود نگاه میکند. شاید با نابردباری و شلختگی سیخی هم در پوشالها فرو بکند. و کنرادین برای آخرین بار دعای خود را خواند. اما در همان حال که دعای خود را میخواند میدانست که به آن اعتقادی ندارد. او میدانست چیزی نمیگذرد که زنک با آن لبهای ورچیده به لبخندی که از آن بیزار بود، از میان در ظاهر میشود و تا یکی دو ساعت دیگر باغبان خدای بینظیرش را میبرد؛ خدایی که دیگر خدا نیست، بلکه صرفاً راسوی قهوهای سادهای است در قفس. و میدانست که زنک همیشه پیروز میشود، چنانکه اکنون پیروز شد...
#ازکتاب گرگهای سرنوگراتس | هکتور هیو مونرو | ترجمۀ روبرت صافاریان | نشرنو، چاپ اول ۱۴۰۱، قطع رقعی، جلد شومیز، ۱۵۱ صفحه، ۶۵,۰۰۰ تومان.
Nashrenow
#ازکتاب گرگهای سرنوگراتس | هکتور هیو مونرو | ترجمۀ روبرت صافاریان | نشرنو، چاپ اول ۱۴۰۱، قطع رقعی، جلد شومیز، ۱۵۱ صفحه، ۶۵,۰۰۰ تومان.
Nashrenow
Telegram
attach 📎
◙ من عشق را شناختم چون یک روز قطرهای اشک از تو دیدم که از دوردستها میآمد، از سرزمینی که در آن سر بر بالین میگذاری، از جایی که رنج میکشی، از آنجا که خود را پنهان میکنی. دانستم که دوستت دارم.
◙ دلم میخواست بلد بودم معنای همۀ تلاطمهای صورتتان را دریابم. هرآنچه از اندیشهتان بر چهرهتان سایه میاندازد. دلم میخواست بهتر دوستتان داشته باشم. به من یاری میدهید چگونه این کار را بکنم؟
◙ این مرد که از دست آدمها و روزگارش و سوءتفاهمها بسیار رنج کشیده بود، دوباره میرود سراغ موضوع اصلی: عشق یک زن نجاتش داده است. آنچه در قلب شازده کوچولو میجوشد، وقتی مثل غروبهای خورشیدش به گل سرخش نگاه میکند، راز و رمزی است که ما را به هستی، این آمیزۀ شگفتانگیز، بسیار شگفتانگیزِ گوشت و خون و رؤیا و کمال مطلوب علاقهمند میکند. چیزی که برایمان خیلی بزرگ است اما با این حال هر مسیری که طی شود، عمق قلب هرچقدر باشد، سهم مشترکمان است. آنتوان دو سنتــاگزوپری از این موضوع بهخوبی آگاه است...
◙ ششم آوریل ۱۹۰۱، در السالوادور، کوچکترین کشور امریکای مرکزی، دخترکی چشم به دنیا میگشاید که بعدها میگوید «رؤیایم این است که به ملکهای در سرزمینهای دوردست بدل شوم». این دختر کوچک کنسوئلو نام دارد.
◙ پس از مرگ همسرش، انریکه گومس کارّییّو سیاستمدار و روشنفکر و کنسول آرژانتین در پاریس، رئیسجمهور آرژانتین از کنسوئلو میخواهد برای رسیدگی به اموال متوفی به بوئنوسآیرس برود و بیوۀ کارّییّو سوار بر کشتیای که بنژامن کرمیو، نویسنده و منتقد فرانسوی هم در آن حضور دارد، به پایتخت آرژانتین میرود.
◙ کرمیو طی سفر دریاییشان کنسوئلو را به یک مهمانی دعوت میکند چون میخواهد زن جوان را به آنتوان دو سنتــاگزوپریِ خلبان معرفی کند.
◙ آنتوان در دم عاشق کنسوئلو میشود و در دم دعوتش میکند که با هواپیمای او چرخی بالای شهر بزنند. طی همین پرواز خطرناک و نمایشی است که آنتوان دو سنتــاگزوپری از کنسوئلو که از ترس میلرزد خواستگاری میکند. کنسوئلو در مورد آن لحظه میگوید: «و اینگونه بود که ما با هم ازدواج کردیم، تونیوی عزیزم، همسر عزیزم، نگذاشتید نفس بکشم.»
◙ آنتوان کمی بعد یک نامۀ بلند ۸۳ صفحهای برای کنسوئلو میفرستد و در آن رسماً به او پیشنهاد ازدواج میدهد؛ نامهای که نخستین کلماتش «خانم عزیز...» است و آخرینش: «نامزدتان، اگر بپذیریدش...».
□ از آسمان به گل سرخ | نامههای عاشقانۀ آنتوان و کنسوئلو دو سنت-اگزوپری | ترجمۀ ابوالفضل اللهدادی | نشرنو، چاپ دوم ۱۴۰۱، قطع رقعی، جلد سخت، ۳۴۷ صفحه، ۲۲۰,۰۰۰ تومان، #با_نویسنده.
Nashrenow
◙ من عشق را شناختم چون یک روز قطرهای اشک از تو دیدم که از دوردستها میآمد، از سرزمینی که در آن سر بر بالین میگذاری، از جایی که رنج میکشی، از آنجا که خود را پنهان میکنی. دانستم که دوستت دارم.
◙ دلم میخواست بلد بودم معنای همۀ تلاطمهای صورتتان را دریابم. هرآنچه از اندیشهتان بر چهرهتان سایه میاندازد. دلم میخواست بهتر دوستتان داشته باشم. به من یاری میدهید چگونه این کار را بکنم؟
◙ این مرد که از دست آدمها و روزگارش و سوءتفاهمها بسیار رنج کشیده بود، دوباره میرود سراغ موضوع اصلی: عشق یک زن نجاتش داده است. آنچه در قلب شازده کوچولو میجوشد، وقتی مثل غروبهای خورشیدش به گل سرخش نگاه میکند، راز و رمزی است که ما را به هستی، این آمیزۀ شگفتانگیز، بسیار شگفتانگیزِ گوشت و خون و رؤیا و کمال مطلوب علاقهمند میکند. چیزی که برایمان خیلی بزرگ است اما با این حال هر مسیری که طی شود، عمق قلب هرچقدر باشد، سهم مشترکمان است. آنتوان دو سنتــاگزوپری از این موضوع بهخوبی آگاه است...
◙ ششم آوریل ۱۹۰۱، در السالوادور، کوچکترین کشور امریکای مرکزی، دخترکی چشم به دنیا میگشاید که بعدها میگوید «رؤیایم این است که به ملکهای در سرزمینهای دوردست بدل شوم». این دختر کوچک کنسوئلو نام دارد.
◙ پس از مرگ همسرش، انریکه گومس کارّییّو سیاستمدار و روشنفکر و کنسول آرژانتین در پاریس، رئیسجمهور آرژانتین از کنسوئلو میخواهد برای رسیدگی به اموال متوفی به بوئنوسآیرس برود و بیوۀ کارّییّو سوار بر کشتیای که بنژامن کرمیو، نویسنده و منتقد فرانسوی هم در آن حضور دارد، به پایتخت آرژانتین میرود.
◙ کرمیو طی سفر دریاییشان کنسوئلو را به یک مهمانی دعوت میکند چون میخواهد زن جوان را به آنتوان دو سنتــاگزوپریِ خلبان معرفی کند.
◙ آنتوان در دم عاشق کنسوئلو میشود و در دم دعوتش میکند که با هواپیمای او چرخی بالای شهر بزنند. طی همین پرواز خطرناک و نمایشی است که آنتوان دو سنتــاگزوپری از کنسوئلو که از ترس میلرزد خواستگاری میکند. کنسوئلو در مورد آن لحظه میگوید: «و اینگونه بود که ما با هم ازدواج کردیم، تونیوی عزیزم، همسر عزیزم، نگذاشتید نفس بکشم.»
◙ آنتوان کمی بعد یک نامۀ بلند ۸۳ صفحهای برای کنسوئلو میفرستد و در آن رسماً به او پیشنهاد ازدواج میدهد؛ نامهای که نخستین کلماتش «خانم عزیز...» است و آخرینش: «نامزدتان، اگر بپذیریدش...».
□ از آسمان به گل سرخ | نامههای عاشقانۀ آنتوان و کنسوئلو دو سنت-اگزوپری | ترجمۀ ابوالفضل اللهدادی | نشرنو، چاپ دوم ۱۴۰۱، قطع رقعی، جلد سخت، ۳۴۷ صفحه، ۲۲۰,۰۰۰ تومان، #با_نویسنده.
Nashrenow
Telegram
attach 📎
◙ قدرتهای پنهانی اغلب تسلط عمیقتری بر جسم و روح آدمیان دارند و ترس بیشتری در دلها برمیانگیزند و حاکمیت نیرومندتری را موجب میشوند.
◙ این مرد را فقط از تصویرش میتوان شناخت زیرا او نیز چون پیشینیان هرگز خودی نشان نمیدهد. بهراستی نیز این سنتی دیرینه است که فرمانروایان شهر هرگز تماسی با شهروندان نداشته باشند.
◙ ایشان مخفی از انظار و دور از دسترس میمانند، گفتی پیرامونشان را بهعمد با هالهای از اسرار پوشانیدهاند تا اقتدار و هیبتشان نافذتر شده و بدینسان به دنیای افسانهای تعلق یابند.
◙ ایشان، چون خدایان، دور از نظر و دستنیافتیاند، از اینرو هیئت ناشناختهشان را فقط به یاریِ حدس و گمان میتوان تجسم بخشید.
◙ با این وصف من به مطلبی پی بردهام: مقایسهٔ تصاویر همهٔ حکمرانان نشان میدهد که گویا ایشان همگی شبیه هماند.
اگر این حکم پذیرفته باشد که «ملتها دارای همان حکومتی هستند که شایستگیاش را دارند»، آنگاه هر حکومتی مشروع است و نیز هرچه بر سر هر ملتی آید مشروع است. اما همواره حتی زیر حکم حکومتِ جور کسانی خواهند بود که نومیدانه زمزمه کنند که «به ضرب گلوله از پا درآمدن صد بار بهتر از دست روی دست گذاشتن و آرام نشستن است». حتی در شهری با میلههای آهنی که در آن هیچکس نه انتقادی به زبان آورده نه انتقادی شنیده و همگان خود را مکلف میدانند که طبق انتظار دستگاه زندگی کنند فقط یک نفْسِ بیقرار، یک آدم شوریدهسر متمرد، یا حتی یک خیالباف محض کفایت میکند که آگاهی خفتهٔ مردمان بیدار شود؛ همینکه به ترس خود آگاه شوی درمییابی که ترس حاکمِ جور چند برابرِ توست.
اما کی درمیرسد آن لحظه؟ چه وقت انسانِ ترسخورده درمییابد آنکس که ترس به جانش میاندازد، خود، در ترسی دائمی از مردمانی به سر میبرد که رعب و وحشت را بر آنها حاکم کرده است؟ چه وقت انسان ترسخورده درمییابد که امپراتور عریان است؟ آنگاه که انسانی شورمند پردۀ وهمآلودِ ترس را میدرد و خیره میشود به ترسِ حاکم جوری که بر جانها ترس میافکند تا وحشتِ خود را پنهان کند.
□ شهری با میلههای آهنی | مارک پئیر | ترجمۀ ابراهیم صدقیانی | نشرنو، چاپ اول ۱۴۰۱، قطع رقعی، جلد شومیز، ۱۹۹ صفحه، ۷۵,۰۰۰ تومان، #پیشنهاد_نو.
Nashrenow
◙ این مرد را فقط از تصویرش میتوان شناخت زیرا او نیز چون پیشینیان هرگز خودی نشان نمیدهد. بهراستی نیز این سنتی دیرینه است که فرمانروایان شهر هرگز تماسی با شهروندان نداشته باشند.
◙ ایشان مخفی از انظار و دور از دسترس میمانند، گفتی پیرامونشان را بهعمد با هالهای از اسرار پوشانیدهاند تا اقتدار و هیبتشان نافذتر شده و بدینسان به دنیای افسانهای تعلق یابند.
◙ ایشان، چون خدایان، دور از نظر و دستنیافتیاند، از اینرو هیئت ناشناختهشان را فقط به یاریِ حدس و گمان میتوان تجسم بخشید.
◙ با این وصف من به مطلبی پی بردهام: مقایسهٔ تصاویر همهٔ حکمرانان نشان میدهد که گویا ایشان همگی شبیه هماند.
اگر این حکم پذیرفته باشد که «ملتها دارای همان حکومتی هستند که شایستگیاش را دارند»، آنگاه هر حکومتی مشروع است و نیز هرچه بر سر هر ملتی آید مشروع است. اما همواره حتی زیر حکم حکومتِ جور کسانی خواهند بود که نومیدانه زمزمه کنند که «به ضرب گلوله از پا درآمدن صد بار بهتر از دست روی دست گذاشتن و آرام نشستن است». حتی در شهری با میلههای آهنی که در آن هیچکس نه انتقادی به زبان آورده نه انتقادی شنیده و همگان خود را مکلف میدانند که طبق انتظار دستگاه زندگی کنند فقط یک نفْسِ بیقرار، یک آدم شوریدهسر متمرد، یا حتی یک خیالباف محض کفایت میکند که آگاهی خفتهٔ مردمان بیدار شود؛ همینکه به ترس خود آگاه شوی درمییابی که ترس حاکمِ جور چند برابرِ توست.
اما کی درمیرسد آن لحظه؟ چه وقت انسانِ ترسخورده درمییابد آنکس که ترس به جانش میاندازد، خود، در ترسی دائمی از مردمانی به سر میبرد که رعب و وحشت را بر آنها حاکم کرده است؟ چه وقت انسان ترسخورده درمییابد که امپراتور عریان است؟ آنگاه که انسانی شورمند پردۀ وهمآلودِ ترس را میدرد و خیره میشود به ترسِ حاکم جوری که بر جانها ترس میافکند تا وحشتِ خود را پنهان کند.
□ شهری با میلههای آهنی | مارک پئیر | ترجمۀ ابراهیم صدقیانی | نشرنو، چاپ اول ۱۴۰۱، قطع رقعی، جلد شومیز، ۱۹۹ صفحه، ۷۵,۰۰۰ تومان، #پیشنهاد_نو.
Nashrenow
Telegram
attach 📎
□ از کسالتِ کارمندی تا طراوتِ جهانگردی
روایت مستند ۱۷۷۰۰ کیلومتر دوچرخهسواری از شمال به جنوب کرۀ زمین. رضا پاکروان، جهانگرد ایرانی، ماجرای سفر خود و همسفرش استیو را، با دوچرخه از نروژ تا کِیپتاون در افریقای جنوبی، در کتابِ «از کاپ تا کیپ: سفر به آخر دنیا» بازمیگوید. پاکروان در ایران متولد شده و تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در این کشور به پایان رسانده است. او جهانگرد و ماجراجو و فیلمساز است. وسیلۀ نقلیۀ معمولِ او دوچرخه است. برای عبور از صحرا با دوچرخه جایزۀ جهانی گینس به او اعطا شده است. پاکروان همچنین دور آناپورنا، طول کرۀ زمین از نروژ تا افریقای جنوبی، جنگل استوایی آمازون، و جبال اطلس در افریقای شمالی را پیموده است، پاتاگونیا را پیاده طی کرده و مدتی در دهکدهای دورافتاده در ماداگاسکار زندگی کرده است.
کتابِ «از کاپ تا کیپ» اما صرفاً سفرنامه نیست. پاکروان داستان سفرش را با مقدمهای آغاز میکند در شرح تحولی درونی که به تغییر سبک زندگیاش انجامیده و او را از کارمندی به جهانگردی کشانده است. پاکروان، که تحلیلگرِ مالیِ شرکتی در لندن بوده، تعریف میکند که چطور یک روز که روی پل لندن، ایستاده بر فراز رودخانۀ تیمز، از عابرانی که گویا وجودش را نادیده گرفته بودهاند تنه میخورده دچار احساس پوچی و بیهودگی میشود و به فکر میافتد زندگی بامعناتری را برگزیند؛ پس در یک مؤسسۀ خیریۀ غیردولتی که هدفش مبارزه با فقر و بیماری و نابودی محیطزیست در ماداگاسکار است ثبتنام میکند و همراهشان مدتی به ماداگاسکار میرود.
بعد از آن به فکر میافتد کمک مالی بیشتری برای خیریه جمع کند و دستبهکارِ سفر با دوچرخه میشود. سفرهای اولیهاش عواید مالی کمی برای خیریه ندارد. در سفر به صحرای افریقا رکورد میزند و رکوردش در گینس ثبت میشود. بعد، به پیشنهاد دوست فیلمسازش آرش، سفری بزرگتر را تدارک میبیند: سفر از شمال به جنوب زمین که از شمال اروپا آغاز و به افریقای جنوبی ختم میشود و نقل آن در کتاب «از کاپ تا کیپ» آمده است.
رضا پاکروان هوادار سازمان غیردولتیِ سید (SEED) در ماداگاسکار است و، بهسبب مشارکت در طرح مدرسهسازی و جمعآوری کمکهای مالی برای کودکان مالاگاشی، جایزۀ معتبر و پُرقدر لویدْز به او اعطا شده است. پاکروان از مدرسۀ بازرگانی دانشگاه لندن درجۀ فوقلیسانس در امور مالی دارد.
□ از کاپ تا کیپ: سفر به آخر دنیا | رضا پاکروان | ترجمۀ شهلا طهماسبی | نشرنو، چاپ پنجم ۱۴۰۱، قطع رقعی، جلد شومیز، ۴۱۶ صفحه، ۱۶۰,۰۰۰ تومان، #نقدنو.
Nashrenow
□ از کسالتِ کارمندی تا طراوتِ جهانگردی
روایت مستند ۱۷۷۰۰ کیلومتر دوچرخهسواری از شمال به جنوب کرۀ زمین. رضا پاکروان، جهانگرد ایرانی، ماجرای سفر خود و همسفرش استیو را، با دوچرخه از نروژ تا کِیپتاون در افریقای جنوبی، در کتابِ «از کاپ تا کیپ: سفر به آخر دنیا» بازمیگوید. پاکروان در ایران متولد شده و تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در این کشور به پایان رسانده است. او جهانگرد و ماجراجو و فیلمساز است. وسیلۀ نقلیۀ معمولِ او دوچرخه است. برای عبور از صحرا با دوچرخه جایزۀ جهانی گینس به او اعطا شده است. پاکروان همچنین دور آناپورنا، طول کرۀ زمین از نروژ تا افریقای جنوبی، جنگل استوایی آمازون، و جبال اطلس در افریقای شمالی را پیموده است، پاتاگونیا را پیاده طی کرده و مدتی در دهکدهای دورافتاده در ماداگاسکار زندگی کرده است.
کتابِ «از کاپ تا کیپ» اما صرفاً سفرنامه نیست. پاکروان داستان سفرش را با مقدمهای آغاز میکند در شرح تحولی درونی که به تغییر سبک زندگیاش انجامیده و او را از کارمندی به جهانگردی کشانده است. پاکروان، که تحلیلگرِ مالیِ شرکتی در لندن بوده، تعریف میکند که چطور یک روز که روی پل لندن، ایستاده بر فراز رودخانۀ تیمز، از عابرانی که گویا وجودش را نادیده گرفته بودهاند تنه میخورده دچار احساس پوچی و بیهودگی میشود و به فکر میافتد زندگی بامعناتری را برگزیند؛ پس در یک مؤسسۀ خیریۀ غیردولتی که هدفش مبارزه با فقر و بیماری و نابودی محیطزیست در ماداگاسکار است ثبتنام میکند و همراهشان مدتی به ماداگاسکار میرود.
بعد از آن به فکر میافتد کمک مالی بیشتری برای خیریه جمع کند و دستبهکارِ سفر با دوچرخه میشود. سفرهای اولیهاش عواید مالی کمی برای خیریه ندارد. در سفر به صحرای افریقا رکورد میزند و رکوردش در گینس ثبت میشود. بعد، به پیشنهاد دوست فیلمسازش آرش، سفری بزرگتر را تدارک میبیند: سفر از شمال به جنوب زمین که از شمال اروپا آغاز و به افریقای جنوبی ختم میشود و نقل آن در کتاب «از کاپ تا کیپ» آمده است.
رضا پاکروان هوادار سازمان غیردولتیِ سید (SEED) در ماداگاسکار است و، بهسبب مشارکت در طرح مدرسهسازی و جمعآوری کمکهای مالی برای کودکان مالاگاشی، جایزۀ معتبر و پُرقدر لویدْز به او اعطا شده است. پاکروان از مدرسۀ بازرگانی دانشگاه لندن درجۀ فوقلیسانس در امور مالی دارد.
□ از کاپ تا کیپ: سفر به آخر دنیا | رضا پاکروان | ترجمۀ شهلا طهماسبی | نشرنو، چاپ پنجم ۱۴۰۱، قطع رقعی، جلد شومیز، ۴۱۶ صفحه، ۱۶۰,۰۰۰ تومان، #نقدنو.
Nashrenow
Telegram
attach 📎
آدم مادهباور مثل کسی است که میگوید شعر چیزی نیست، مگر مجموعهای از علائمی که با جوهر روی کاغذ نقش بسته. حالا اگر به این طور شخصی بگوییم: «نه، نه. فقط این نیست. چیزهایی فراتر از علائم هم وجود دارد»، جواب میدهد: «کو؟ کجاست؟ نشان بده ببینم.» بعد مجبوریم بگوییم: «خیلی خوب. به این معنا که تو میفهمی، چیز دیگری وجود ندارد. جز کاغذ و این علامتها شیء محسوس دیگری وجود ندارد. چیزهای فیزیکی که اینجا وجود دارد، فقط همین کاغذ و علائمی است که با جوهر رویش نقش بسته. ولی اگر معتقدی غیر از این چیزهای محسوس چیز دیگری وجود ندارد، درواقع داری چیزی را فرض میکنی که هنوز درباره آن بحث داریم. شعر در هر کتابی همان شعر است، گرچه جوهر و کاغذش فرق میکند. حتی از جهتی وقتی شعر به زبان دیگری ترجمه میشود، باز همان شعر است، گرچه این بار لغات هم بهکلی فرق کرده. درواقع آن شعر برای اینکه وجود داشته باشد، اصلاً لازم نیست موجودیت فیزیکی داشته باشد. میتوان آن را شفاهاً به زبان آورد، چنانکه در گذشته همه شعرها به صورت شفاهی منتقل میشد و الآن هم شعر بدون آن وجوه فیزیکی در ذهن مردم وجود دارد. در این حالت نمیشود به هیچ چیز فیزیکی خاص اشاره کرد. شعر هست، بدون اینکه در جای خاصی باشد. فرض کنیم من شعری بسرایم، بعد بدون اینکه آن را روی کاغذ بیاورم یا برای کسی بخوانم، تصادف کنم و بمیرم. آیا آن شعر وجود دارد؟ ظاهراً وجود دارد. ولی کجا؟ چطور؟»
افکار جان به مسیر دیگری افتاد. با خودش گفت: «شاید زندگی هم همین طور است. شاید زندگی هر یک از ما مثل شعری است که یک نفر سروده، بعد بدون اینکه آن را روی کاغذ بیاورد یا برای کسی بخواند، مرده...»
#ازکتاب مواجهه با مرگ | براین مگی | ترجمۀ مجتبی عبداللهنژاد | نشرنو، چاپ نهم ۱۴۰۱، قطع رقعی، جلد شومیز، ۵۹۸ صفحه، ۲۵۰,۰۰۰ تومان.
Nashrenow
افکار جان به مسیر دیگری افتاد. با خودش گفت: «شاید زندگی هم همین طور است. شاید زندگی هر یک از ما مثل شعری است که یک نفر سروده، بعد بدون اینکه آن را روی کاغذ بیاورد یا برای کسی بخواند، مرده...»
#ازکتاب مواجهه با مرگ | براین مگی | ترجمۀ مجتبی عبداللهنژاد | نشرنو، چاپ نهم ۱۴۰۱، قطع رقعی، جلد شومیز، ۵۹۸ صفحه، ۲۵۰,۰۰۰ تومان.
Nashrenow
Telegram
attach 📎
این سه ماه واقعاً طولانی و و اقعاً بیرحمانه بود. برای تو بدترین اتفاق را در بر داشت و من از آن رنج میکشیدم و در عین حال در زندگیام اینجا مجادله میکردم.
همین است که امیدی ندارم که قلبهایمان دیگر بتواند بیگناه و معصوم باشد. دیگر آن بیخبری را بازنخواهیم یافت، میدانم. و تو الآن میدانی کجا همهچیز پایان میگیرد. اما هرچقدر هم سخت باشد نباید تأسف بخوریم. ما همدیگر را بهراستی دوست خواهیم داشت چون ثابت کردهایم که هر کدام بدون دیگری هیچیم و شاهدش همین که این اتحاد از مهیبترین و جانکاهترین زندگی جان سالم به در برده است. عشقیست بربالیده که به هرچه در دنیا هست ترجیحش میدهم، شایستهتر از هر چیزی میدانمش، و میدانم که با هیچ بنیبشری بهجز تو نمیتوانم این عشق را زندگی کنم. آنچه دستکم تا اینجا میخواستم بهت بگویم همین است. اما به هر حال تو خودت هم میدانی و ترجیح میدهم این توافق عمیق را وقف کنم. یعنی آخرش سکوت خواهیم کرد، زندگی خواهیم کرد. کاش کلمات عاشقانهای که آخرین بار است اینجا مینویسم، سلسلهجبال کلمات و نامههایی را که تلنبار شده بروبد. ما باز هم جلوی روی هم خواهیم بود، شانه به شانه یا بهتر است بگوییم درون هم، در اوج لحظه، کندهشده از این تبعید طاقتشکن، بهوجدآمده در وطن بازیافتۀ خود. دوستت دارم، قصد خوشبختی کردهام، خوشبختی تو و خودم. عشقْ لذت هم هست و فقط فراق نیست و باید از آن و از خودمان لذت ببریم. بهجز آن، باید شهامت زندگی کردن و فرا رفتن از زندگی را داشته باشیم.
#ازکتاب خطاب به عشق: دفتر دوم | نامههای عاشقانۀ آلبر کامو و ماریا کاسارس | ترجمۀ زهرا خانلو | نشرنو، چاپ دوم ۱۴۰۰، قطع رقعی، جلد سخت، سیزده + ۶۶۲ + ۱۲ صفحه، ۲۳۰,۰۰۰ تومان.
Nashrenow
این سه ماه واقعاً طولانی و و اقعاً بیرحمانه بود. برای تو بدترین اتفاق را در بر داشت و من از آن رنج میکشیدم و در عین حال در زندگیام اینجا مجادله میکردم.
همین است که امیدی ندارم که قلبهایمان دیگر بتواند بیگناه و معصوم باشد. دیگر آن بیخبری را بازنخواهیم یافت، میدانم. و تو الآن میدانی کجا همهچیز پایان میگیرد. اما هرچقدر هم سخت باشد نباید تأسف بخوریم. ما همدیگر را بهراستی دوست خواهیم داشت چون ثابت کردهایم که هر کدام بدون دیگری هیچیم و شاهدش همین که این اتحاد از مهیبترین و جانکاهترین زندگی جان سالم به در برده است. عشقیست بربالیده که به هرچه در دنیا هست ترجیحش میدهم، شایستهتر از هر چیزی میدانمش، و میدانم که با هیچ بنیبشری بهجز تو نمیتوانم این عشق را زندگی کنم. آنچه دستکم تا اینجا میخواستم بهت بگویم همین است. اما به هر حال تو خودت هم میدانی و ترجیح میدهم این توافق عمیق را وقف کنم. یعنی آخرش سکوت خواهیم کرد، زندگی خواهیم کرد. کاش کلمات عاشقانهای که آخرین بار است اینجا مینویسم، سلسلهجبال کلمات و نامههایی را که تلنبار شده بروبد. ما باز هم جلوی روی هم خواهیم بود، شانه به شانه یا بهتر است بگوییم درون هم، در اوج لحظه، کندهشده از این تبعید طاقتشکن، بهوجدآمده در وطن بازیافتۀ خود. دوستت دارم، قصد خوشبختی کردهام، خوشبختی تو و خودم. عشقْ لذت هم هست و فقط فراق نیست و باید از آن و از خودمان لذت ببریم. بهجز آن، باید شهامت زندگی کردن و فرا رفتن از زندگی را داشته باشیم.
#ازکتاب خطاب به عشق: دفتر دوم | نامههای عاشقانۀ آلبر کامو و ماریا کاسارس | ترجمۀ زهرا خانلو | نشرنو، چاپ دوم ۱۴۰۰، قطع رقعی، جلد سخت، سیزده + ۶۶۲ + ۱۲ صفحه، ۲۳۰,۰۰۰ تومان.
Nashrenow
Telegram
attach 📎
نسخۀ الکترونیک «داستایفسکی: جدال شک و ایمان» منتشر شد.
□ نویسندۀ قمارباز
تصویری که از نویسندگان بزرگ در ذهن ما نقش بسته احتمالاً چنین چیزی است: کسی که صبح تا شب و شب تا صبح پشت میز نشسته، بیشتر اوقات غرق فکر است، بیوقفه کار میکند و یا میخواند یا مینویسد، به جهان اطرافش بیتوجه است و دمی دست از تلاش نمیکشد تا زمانی که موفق شود.
اگر به شما بگویند که تصویر داستایفسکی هیچ ربطی به این تصویر آرمانی بالا ندارد چطور؟ ـــ یک نویسندۀ شلخته، آدمی بیثبات، متزلزل، دمدمیمزاج و تنبل، با استراحتهای طولانی و زمانهای کاری کوتاه، ناخوشاحوال، مست و بدتر از همه قمارباز، موجودی که بیشترین پول و بیشترین وقت خود را در زندگی پای میزهای قمار گذرانده است.
آیا اصلاً چنین شخصی میتواند چنان کارهای بزرگی بنویسد؟ این پرسشی است که ادوارد هَلِت کار، فیلسوف و تاریخدان، در «جدال شک و ایمان» پیش میکشد و میکوشد با مراجعه به منابعی مهم و دستاول زندگیِ شلخته و بیمهار یکی از بزرگترین نویسندگان تاریخ ادبیات را بازسازی کند تا بلکه دریابد نیروی خلاقۀ داستایفسکی از کجا میآمده و چگونه با وجود آنهمه مشکل و ولنگاری توانسته چنین رمانهای بزرگی بنویسد.
کار از تمام منابعی که تا زمان تألیف اثر در اختیار داشته استفاده کرده: یادداشتهای داستایفسکی، نامههایش، گزارشهای اطرافیان، روزنامهها و مهمتر از همه خاطرهنگاریهای ساده و صمیمی همسر آخرش، آنا. آنا تقریباً بیشتر روزهای دوران پختگی نویسندۀ بزرگ را با جزئیات ثبت کرده است. ادوارد هَلِت کار تمام این نوشتهها را میکاود و کنار هم میگذارد تا به تصویری دقیق و عمیق از کار فکری داستایفسکی دست یابد و ببیند او در طول نوشتن آثار بزرگش چه احوالی داشته، به چه کارهایی مشغول بوده و ایدههای خود را از کجا پیدا میکرده و چگونه میپرداخته است.
حق این است که بگوییم هلت کار تا حد زیادی موفق شده به نتیجه برسد. او کارهای بزرگ داستایفسکی را در زمینه و زمانۀ نوشتهشدنشان قرار داده و تصویری واضح از روند خلاقیت داستایفسکی در طول نوشتن «جنایت و مکافات»، «ابله»، «جنزدگان» و «برادران کارامازوف» رسم کرده است.
«داستایفسکی: جدال شک و ایمان» کتابی است جذاب و آموزنده که به خوانندگانش میگوید نویسندگان بزرگ از کجا میآیند و هنرشان چگونه و در گذر از چه مسیرهایی شکل میگیرد؛ کتابی که نشان میدهد هیچ مشکلی نمیتواند مانع خلاقیت نویسندهای به بزرگی داستایفسکی شود.
□ داستایفسکی: جدال شک و ایمان | ادوارد هَلِتکار | ترجمۀ خشایار دیهیمی | نشرنو، چاپ پنجم ۱۴۰۱، قطع رقعی، جلد سخت، ۴۰۸ صفحه، ۲۰۰,۰۰۰ تومان، نسخۀ الکترونیک: ۹۴,۰۰۰ تومان، #کتاب_الکترونیک.
Nashrenow
نسخۀ الکترونیک «داستایفسکی: جدال شک و ایمان» منتشر شد.
□ نویسندۀ قمارباز
تصویری که از نویسندگان بزرگ در ذهن ما نقش بسته احتمالاً چنین چیزی است: کسی که صبح تا شب و شب تا صبح پشت میز نشسته، بیشتر اوقات غرق فکر است، بیوقفه کار میکند و یا میخواند یا مینویسد، به جهان اطرافش بیتوجه است و دمی دست از تلاش نمیکشد تا زمانی که موفق شود.
اگر به شما بگویند که تصویر داستایفسکی هیچ ربطی به این تصویر آرمانی بالا ندارد چطور؟ ـــ یک نویسندۀ شلخته، آدمی بیثبات، متزلزل، دمدمیمزاج و تنبل، با استراحتهای طولانی و زمانهای کاری کوتاه، ناخوشاحوال، مست و بدتر از همه قمارباز، موجودی که بیشترین پول و بیشترین وقت خود را در زندگی پای میزهای قمار گذرانده است.
آیا اصلاً چنین شخصی میتواند چنان کارهای بزرگی بنویسد؟ این پرسشی است که ادوارد هَلِت کار، فیلسوف و تاریخدان، در «جدال شک و ایمان» پیش میکشد و میکوشد با مراجعه به منابعی مهم و دستاول زندگیِ شلخته و بیمهار یکی از بزرگترین نویسندگان تاریخ ادبیات را بازسازی کند تا بلکه دریابد نیروی خلاقۀ داستایفسکی از کجا میآمده و چگونه با وجود آنهمه مشکل و ولنگاری توانسته چنین رمانهای بزرگی بنویسد.
کار از تمام منابعی که تا زمان تألیف اثر در اختیار داشته استفاده کرده: یادداشتهای داستایفسکی، نامههایش، گزارشهای اطرافیان، روزنامهها و مهمتر از همه خاطرهنگاریهای ساده و صمیمی همسر آخرش، آنا. آنا تقریباً بیشتر روزهای دوران پختگی نویسندۀ بزرگ را با جزئیات ثبت کرده است. ادوارد هَلِت کار تمام این نوشتهها را میکاود و کنار هم میگذارد تا به تصویری دقیق و عمیق از کار فکری داستایفسکی دست یابد و ببیند او در طول نوشتن آثار بزرگش چه احوالی داشته، به چه کارهایی مشغول بوده و ایدههای خود را از کجا پیدا میکرده و چگونه میپرداخته است.
حق این است که بگوییم هلت کار تا حد زیادی موفق شده به نتیجه برسد. او کارهای بزرگ داستایفسکی را در زمینه و زمانۀ نوشتهشدنشان قرار داده و تصویری واضح از روند خلاقیت داستایفسکی در طول نوشتن «جنایت و مکافات»، «ابله»، «جنزدگان» و «برادران کارامازوف» رسم کرده است.
«داستایفسکی: جدال شک و ایمان» کتابی است جذاب و آموزنده که به خوانندگانش میگوید نویسندگان بزرگ از کجا میآیند و هنرشان چگونه و در گذر از چه مسیرهایی شکل میگیرد؛ کتابی که نشان میدهد هیچ مشکلی نمیتواند مانع خلاقیت نویسندهای به بزرگی داستایفسکی شود.
□ داستایفسکی: جدال شک و ایمان | ادوارد هَلِتکار | ترجمۀ خشایار دیهیمی | نشرنو، چاپ پنجم ۱۴۰۱، قطع رقعی، جلد سخت، ۴۰۸ صفحه، ۲۰۰,۰۰۰ تومان، نسخۀ الکترونیک: ۹۴,۰۰۰ تومان، #کتاب_الکترونیک.
Nashrenow
Telegram
attach 📎
پروژۀ تاریخ شفاهی ایران احتمالاً قدیمیترین پادکست فارسی گفتگومحور و حتماً مهمترین پروژۀ تاریخنگاری شفاهی ایران است، پروژهای با همراهی دانشگاه هاروارد که حبیب لاجوردی طرحریزی و اجرا و راهبریاش کرد.
همتی چندساله و عزمی ستودنی در او به گفتگوهایی ژرفکاوانه با بیش از ۱۳۰ شخصیت فرهنگی و سیاسی و اقتصادی ایران انجامید. تهیۀ چندهزار ساعت گفتگوی روایی با رجال سیاسی و فرهنگی، آنهم بهگونهای که در بطنِ گفت و شنود نه ریتمِ روایت فرو افتد و نه حرفی از قلم جا بماند، میراث ماندگار او است.
کم نبودهاند کتابها و پژوهشهایی که بخشهاییشان مستند به گفتگوهای این مجموعه است یا اساساً بر اساس مستندات این پروژه حاصل شدهاند. بیشک، پروژۀ تاریخ شفاهی، تأثیری چنان ژرف در پژوهش تاریخ معاصر ایران داشته که تا همیشه مانا خواهد بود.
لاجوردیها را در تاریخ اقتصاد و صنعت کشور با صنایع بهشهر میشناسند. حبیب لاجوردی، بعد از اینکه در سال ۱۳۴۲ مدرک کارشناسیاش را از دانشکدۀ مهندسی دانشگاه ییل و مدرک کارشناسیارشد خود را در رشتۀ مدیریت بازرگانی از دانشگاه هاروارد گرفت و به ایران بازگشت، فعالیتش را در گروه صنعتی بهشهر آغاز کرد. در آن سالها عدهای از روشنفکران معاصر مانند سیاوش کسرایی، محمدعلی سپانلو، احمدرضا احمدی، و کامران شیردل را به گروه صنعتی بهشهر دعوت کرد تا با او در پارهای از برنامههایش همکاری کنند. لاجوردی در این دوره سازماندهی جدیدی برای گروه صنعتی بهشهر پیشنهاد کرد که موجب رشد آن شد و، غیر از طبقهبندی مشاغل، این گروه صنعتی را بهصورت چهار مرکز سوددهی، تقریباً شبیه جنرالموتورز، درآورد.
لاجوردی، پس از چند سال کار، متوجه مشکل کمبود مدیر در کشور شد و درصدد برآمد تا مؤسسهای برای تربیت مدیرانی با دیدگاه نو ایجاد کند. به لطف آشنایی قبلی و سوابق تحصیلی، با استادان دانشگاه هاروارد تماس گرفت و طرح پایهگذاری یک مدرسۀ عالی مدیریت را در تهران با همکاری هاروارد مطرح کرد. او در سال ۱۳۴۸ مسئول تأسیس مرکز مطالعات مدیریت ایران شد که در تیرماه ۱۳۵۰ عملیات ساختمانی آن آغاز شد و مهرماه ۱۳۵۱ دانشجو جذب کرد؛ دانشجویان جذبشده، با گذراندن یک دورۀ فشردۀ یازدهماهۀ شبانهروزی، مدرک فوقلیسانس خود را در رشتۀ مدیریت اخذ میکردند و آمادۀ کار در مؤسسات اقتصادی دولتی و خصوصی میشدند. برنامههای آموزشی این مرکز، بر اساس برنامههای مدرسۀ مدیریت دانشگاه هاروارد، طرحریزی شد و از استادان دانشگاه هاروارد برای ایجاد و ادارۀ امور آموزشی کمک گرفته شد.
لاجوردی، پس از انقلاب، به دانشگاه آکسفورد رفت و در سال ۱۳۶۰ دکترای اقتصاد گرفت و کتاب «اتحادیههای کارگری و خودکامگی در ایران» را نوشت، کتابی که در سال ۱۳۶۹ با ترجمۀ ضیاء صدقی ــهمکارش در پروژۀ تاریخ شفاهی هارواردــ در ایران منتشر شد. هدف این کتاب بررسی فراز و نشیب توسعۀ سیاسی ایران با تمرکز بر یکی از جنبههای رشد سیاسی، یعنی پیدایش اتحادیههای کارگری از سال ۱۲۸۵ تا ۱۳۴۲، بود.
لاجوردی این کتاب را با پیشبینی «رنجش برخی دوستان ایرانی» نوشت، با این توضیح: «از آنجا که من نیز چون عضوی از طبقۀ ممتاز ایران از پارهای سیاستها و اعمالی که نکوهش میکنم سود بردهام، ممکن است سخنانم حمل بر دورویی شود. من نمیتوانم داور بیطرف چنین انتقادی باشم ولی داوطلبانه خود را در معرض آن قرار میدهم زیرا باور دارم که سکوت یا گزیدن مطالب دلپسندْ فرزندان من و فرزندان آنان را از فرصت درس آموختن از اشتباهات ما محروم خواهد کرد.»
طنز تلخ ایام آنکه حبیب لاجوردی بر اثر عوارض بیماری فراموشی از دنیا رفت. آن که بخش عمدهای از عمرش را وقف ضدیت با فراموشی کرد خود به این بیماری مبتلا شد و از میانمان رفت. عمرش دراز و پُربرکت بود؛ موجب اثر شد و پدیدههای ماندگار به جا گذاشت. باشد که چون او باشیم.
□ اتحادیههای کارگری و خودکامگی در ایران | حبیب لاجوردی | ترجمۀ ضیاء صدقی | نشرنو، چاپ سوم ۱۴۰۰، قطع رقعی، جلد سخت، هشت + ۴۷۷ صفحه، ۲۴۰,۰۰۰ تومان، #با_نویسنده.
@Nashrenow
پروژۀ تاریخ شفاهی ایران احتمالاً قدیمیترین پادکست فارسی گفتگومحور و حتماً مهمترین پروژۀ تاریخنگاری شفاهی ایران است، پروژهای با همراهی دانشگاه هاروارد که حبیب لاجوردی طرحریزی و اجرا و راهبریاش کرد.
همتی چندساله و عزمی ستودنی در او به گفتگوهایی ژرفکاوانه با بیش از ۱۳۰ شخصیت فرهنگی و سیاسی و اقتصادی ایران انجامید. تهیۀ چندهزار ساعت گفتگوی روایی با رجال سیاسی و فرهنگی، آنهم بهگونهای که در بطنِ گفت و شنود نه ریتمِ روایت فرو افتد و نه حرفی از قلم جا بماند، میراث ماندگار او است.
کم نبودهاند کتابها و پژوهشهایی که بخشهاییشان مستند به گفتگوهای این مجموعه است یا اساساً بر اساس مستندات این پروژه حاصل شدهاند. بیشک، پروژۀ تاریخ شفاهی، تأثیری چنان ژرف در پژوهش تاریخ معاصر ایران داشته که تا همیشه مانا خواهد بود.
لاجوردیها را در تاریخ اقتصاد و صنعت کشور با صنایع بهشهر میشناسند. حبیب لاجوردی، بعد از اینکه در سال ۱۳۴۲ مدرک کارشناسیاش را از دانشکدۀ مهندسی دانشگاه ییل و مدرک کارشناسیارشد خود را در رشتۀ مدیریت بازرگانی از دانشگاه هاروارد گرفت و به ایران بازگشت، فعالیتش را در گروه صنعتی بهشهر آغاز کرد. در آن سالها عدهای از روشنفکران معاصر مانند سیاوش کسرایی، محمدعلی سپانلو، احمدرضا احمدی، و کامران شیردل را به گروه صنعتی بهشهر دعوت کرد تا با او در پارهای از برنامههایش همکاری کنند. لاجوردی در این دوره سازماندهی جدیدی برای گروه صنعتی بهشهر پیشنهاد کرد که موجب رشد آن شد و، غیر از طبقهبندی مشاغل، این گروه صنعتی را بهصورت چهار مرکز سوددهی، تقریباً شبیه جنرالموتورز، درآورد.
لاجوردی، پس از چند سال کار، متوجه مشکل کمبود مدیر در کشور شد و درصدد برآمد تا مؤسسهای برای تربیت مدیرانی با دیدگاه نو ایجاد کند. به لطف آشنایی قبلی و سوابق تحصیلی، با استادان دانشگاه هاروارد تماس گرفت و طرح پایهگذاری یک مدرسۀ عالی مدیریت را در تهران با همکاری هاروارد مطرح کرد. او در سال ۱۳۴۸ مسئول تأسیس مرکز مطالعات مدیریت ایران شد که در تیرماه ۱۳۵۰ عملیات ساختمانی آن آغاز شد و مهرماه ۱۳۵۱ دانشجو جذب کرد؛ دانشجویان جذبشده، با گذراندن یک دورۀ فشردۀ یازدهماهۀ شبانهروزی، مدرک فوقلیسانس خود را در رشتۀ مدیریت اخذ میکردند و آمادۀ کار در مؤسسات اقتصادی دولتی و خصوصی میشدند. برنامههای آموزشی این مرکز، بر اساس برنامههای مدرسۀ مدیریت دانشگاه هاروارد، طرحریزی شد و از استادان دانشگاه هاروارد برای ایجاد و ادارۀ امور آموزشی کمک گرفته شد.
لاجوردی، پس از انقلاب، به دانشگاه آکسفورد رفت و در سال ۱۳۶۰ دکترای اقتصاد گرفت و کتاب «اتحادیههای کارگری و خودکامگی در ایران» را نوشت، کتابی که در سال ۱۳۶۹ با ترجمۀ ضیاء صدقی ــهمکارش در پروژۀ تاریخ شفاهی هارواردــ در ایران منتشر شد. هدف این کتاب بررسی فراز و نشیب توسعۀ سیاسی ایران با تمرکز بر یکی از جنبههای رشد سیاسی، یعنی پیدایش اتحادیههای کارگری از سال ۱۲۸۵ تا ۱۳۴۲، بود.
لاجوردی این کتاب را با پیشبینی «رنجش برخی دوستان ایرانی» نوشت، با این توضیح: «از آنجا که من نیز چون عضوی از طبقۀ ممتاز ایران از پارهای سیاستها و اعمالی که نکوهش میکنم سود بردهام، ممکن است سخنانم حمل بر دورویی شود. من نمیتوانم داور بیطرف چنین انتقادی باشم ولی داوطلبانه خود را در معرض آن قرار میدهم زیرا باور دارم که سکوت یا گزیدن مطالب دلپسندْ فرزندان من و فرزندان آنان را از فرصت درس آموختن از اشتباهات ما محروم خواهد کرد.»
طنز تلخ ایام آنکه حبیب لاجوردی بر اثر عوارض بیماری فراموشی از دنیا رفت. آن که بخش عمدهای از عمرش را وقف ضدیت با فراموشی کرد خود به این بیماری مبتلا شد و از میانمان رفت. عمرش دراز و پُربرکت بود؛ موجب اثر شد و پدیدههای ماندگار به جا گذاشت. باشد که چون او باشیم.
□ اتحادیههای کارگری و خودکامگی در ایران | حبیب لاجوردی | ترجمۀ ضیاء صدقی | نشرنو، چاپ سوم ۱۴۰۰، قطع رقعی، جلد سخت، هشت + ۴۷۷ صفحه، ۲۴۰,۰۰۰ تومان، #با_نویسنده.
@Nashrenow
Telegram
attach 📎
«نوروز»، «روز نو»، مقدسترین و مفرحترین جشنوارۀ سالانۀ زرتشتیهاست. «نوروز»، در اصل، نقطۀ کانونی هر سال در تقویم زرتشتی است، چنانکه دیگر روزهای مقدس همگی به آن مربوطاند. این جشن دو جنبۀ مذهبی و غیرمذهبی دارد که هر دو، در طول سدههای متمادی، بسیار تکامل یافته و بالیدهاند: یکی با ستایش از آیینها، و دیگری با انباشت آداب و رسوم جذاب و شاعرانه که بیشترشان ویژه و منحصربهفردند. تا آنجا که در تاریخ ثبت شده، «نوروز» درواقع جشن روزهای اول بهار بوده است: آن هنگام که خورشید کمکم نیرویش را بازمییابد و بر سرما و تاریکی زمستان چیره میشود و طبیعتْ جامهای از طراوت و تازگی به تن میکند.
زرتشتیان در طول تاریخ علناً جاندارپندار بودهاند، یعنی باور داشتهاند که اشیای بیجان از خود شخصیت و آگاهی دارند. تا به امروز، در باور اینان، واگشتِ بهار نمودِ پیروزی سالانۀ روانِ خورشید بوده است که در آینده قرار است به پیروزی شکوهمندتری منجر شود. این، در اصل، امیدِ منحصربهفردی بود که زرتشت به پیروانش میداد، امید به اینکه مبارزۀ کنونی بین خیر و شر در همۀ عرصهها و زمینهها، اعم از مینوی و گیتایی، به پیروزی کامل خیر بر شر ختم خواهد شد.
جشن سال نو، از سوی دیگر، به هر نامی که بخوانیمش یکی از آیینهای مردمانِ ساکن در جهان باستان، اعم از هند و مصر و بینالنهرین و سوریه و ایران و چین، بوده است. میرچا الیاده معتقد است که جشنهای سال نو اساساً جنبۀ آیینی و اجراییِ اسطورۀ بُندَهشنیِ (= آفرینشیِ) اقوام گوناگون و عمدتاً جشن آفرینش انسان و نو شدن طبیعت و آغاز فعالیتهای کشاورزی بوده است و در میان بومیان اقصینقاط جهان، چه ابتدایی چه پیشرفته، به انحای گوناگون رواج داشته. از این رو، جشن نوروز بازماندۀ همان جشن بندهشنی اقوام گوناگون بوده، با این تفاوت که طی سدههای بیشمار با ذوق و سلیقۀ خاص و زیبای ایرانیان گره خورده و آمیخته شده و بخش اعظمی از آن صبغۀ ایرانی به خود گرفته است. اما این نکته به این معنی نیست که نوروز، در میان اقوام و سرزمینهای دیگر، برگرفته از این جشن ویژۀ ایرانیان است، بلکه هر ملتی در شروع سال نو یا همان نوروز جشنی متناسب با ویژگیهای قومی و قبیلهای و بومی خود دارد.
امروز حتی در نقاطی از شبهقارۀ هند، پاکستان، عراق، ترکیه، سوریه، کردستان، لبنان، جمهوری آذربایجان، گرجستان، بالکان، ترکمنستان و حتی در آلبانی و بوسنیوهرزگوین نوروز جشن گرفته میشود. نوروز همچنین همبستگی بخش بزرگی از مسلمانان جهان، با انواع مذاهب و نحلههای دینی گوناگون، و همزیستی مسالمتآمیز آنان با مسیحیان و یهودیان و دیگر کیشها و باورها را در پی داشته است.
Nashrenow
«نوروز»، «روز نو»، مقدسترین و مفرحترین جشنوارۀ سالانۀ زرتشتیهاست. «نوروز»، در اصل، نقطۀ کانونی هر سال در تقویم زرتشتی است، چنانکه دیگر روزهای مقدس همگی به آن مربوطاند. این جشن دو جنبۀ مذهبی و غیرمذهبی دارد که هر دو، در طول سدههای متمادی، بسیار تکامل یافته و بالیدهاند: یکی با ستایش از آیینها، و دیگری با انباشت آداب و رسوم جذاب و شاعرانه که بیشترشان ویژه و منحصربهفردند. تا آنجا که در تاریخ ثبت شده، «نوروز» درواقع جشن روزهای اول بهار بوده است: آن هنگام که خورشید کمکم نیرویش را بازمییابد و بر سرما و تاریکی زمستان چیره میشود و طبیعتْ جامهای از طراوت و تازگی به تن میکند.
زرتشتیان در طول تاریخ علناً جاندارپندار بودهاند، یعنی باور داشتهاند که اشیای بیجان از خود شخصیت و آگاهی دارند. تا به امروز، در باور اینان، واگشتِ بهار نمودِ پیروزی سالانۀ روانِ خورشید بوده است که در آینده قرار است به پیروزی شکوهمندتری منجر شود. این، در اصل، امیدِ منحصربهفردی بود که زرتشت به پیروانش میداد، امید به اینکه مبارزۀ کنونی بین خیر و شر در همۀ عرصهها و زمینهها، اعم از مینوی و گیتایی، به پیروزی کامل خیر بر شر ختم خواهد شد.
جشن سال نو، از سوی دیگر، به هر نامی که بخوانیمش یکی از آیینهای مردمانِ ساکن در جهان باستان، اعم از هند و مصر و بینالنهرین و سوریه و ایران و چین، بوده است. میرچا الیاده معتقد است که جشنهای سال نو اساساً جنبۀ آیینی و اجراییِ اسطورۀ بُندَهشنیِ (= آفرینشیِ) اقوام گوناگون و عمدتاً جشن آفرینش انسان و نو شدن طبیعت و آغاز فعالیتهای کشاورزی بوده است و در میان بومیان اقصینقاط جهان، چه ابتدایی چه پیشرفته، به انحای گوناگون رواج داشته. از این رو، جشن نوروز بازماندۀ همان جشن بندهشنی اقوام گوناگون بوده، با این تفاوت که طی سدههای بیشمار با ذوق و سلیقۀ خاص و زیبای ایرانیان گره خورده و آمیخته شده و بخش اعظمی از آن صبغۀ ایرانی به خود گرفته است. اما این نکته به این معنی نیست که نوروز، در میان اقوام و سرزمینهای دیگر، برگرفته از این جشن ویژۀ ایرانیان است، بلکه هر ملتی در شروع سال نو یا همان نوروز جشنی متناسب با ویژگیهای قومی و قبیلهای و بومی خود دارد.
امروز حتی در نقاطی از شبهقارۀ هند، پاکستان، عراق، ترکیه، سوریه، کردستان، لبنان، جمهوری آذربایجان، گرجستان، بالکان، ترکمنستان و حتی در آلبانی و بوسنیوهرزگوین نوروز جشن گرفته میشود. نوروز همچنین همبستگی بخش بزرگی از مسلمانان جهان، با انواع مذاهب و نحلههای دینی گوناگون، و همزیستی مسالمتآمیز آنان با مسیحیان و یهودیان و دیگر کیشها و باورها را در پی داشته است.
Nashrenow
Telegram
attach 📎
□ آیا سرشت بشر شرمآمیز است؟
روتخر برخمان، در کتاب «آدمی»، از دویستهزار سال گذشتۀ بشر چشماندازی نو ارائه میکند و با استناد به شواهد علمی و تاریخی میگوید که تکامل انسان، بهوضوح، همسو با امید و همزیستی با طبیعت بوده است و نه در جهت بقای برترین گونه. همین موضوع، از دید او، سنگبنای شکلگیریِ اولین جوامع بشری است.
برخمان در این کتاب نشان میدهد که ما برای مهربانی و مهرورزی چقدر سختگیریم و به همکاری بیشتر از رقابت گرایش داریم؛ میخواهیم به همدیگر اعتماد کنیم و خوشبین باشیم اما باورِ «شرآمیز بودنِ سرشت بشر» جلویش را میگیرد، باوری که روز و شب در همهجا، از گفتگوهای روزمره و ترانهها و اخبار روزانه گرفته تا کتاب و فیلم، تکرار و به ما تلقین میشود. نمونهای از تلقین این باور را در کتابی مثل «سالار مگسها» نوشتۀ ویلیام گلدینگ، برندۀ جایزۀ نوبل ادبیات، نیز میتوان سراغ گرفت. با این حال، از دید برخمان، انسان در طول تاریخ بارها در مواجهه با بحرانها سرشت نیک خویشتن را جلودارِ تصمیمگیریها ساخته و به از میان بردن همنوعش تن نداده که هیچ، برای نجات او از جان خویش نیز مایه گذاشته است. یگانه چیزی که امروزه ما را چنین به خودمان بدبین کرده تلقین و باور اشتباهی است که سالیان سال به ذهنمان خوراندهایم.
از جذابیتهای کتاب «آدمی» برخمان یکی این است که در خلالش مسائلی همچون زمان و چگونگی بروز خشونت در جوامع یا رو آوردنِ انسانها به غارت و کشتار را بهدقت بررسی شده و داستانها و شواهد علمیای که نویسنده به آنها اشاره کرده مطالعهاش را شیرینتر ساخته است. برخمان کتابش را با دعوت به تغییر دادنِ تعریفمان از آدمی خاتمه میدهد و میگوید هنوز هم برای اصلاح نوع بشر فرصت هست: کافی است باور داشته باشیم که «آدمی را آدمیّت لازم است»!
با این تفکر میتوان پایههای هر جامعهای را تکان داد و جهان را به جایی بهتر تبدیل کرد. این کتاب تلنگری برای به خود آمدن انسان و آگاه کردنش به ماهیت نیکی که دارد؛ پس نباید فرصت مطالعهاش را از دست داد.
□ آدمی | روتخر برخمان | ترجمۀ مزدا موحد | نشرنو، چاپ هفتم ۱۴۰۱، قطع رقعی، جلد سخت، ۵۰۴ صفحه مصور، ۲۷۰,۰۰۰ تومان، #نقد_نو.
Nashrenow
روتخر برخمان، در کتاب «آدمی»، از دویستهزار سال گذشتۀ بشر چشماندازی نو ارائه میکند و با استناد به شواهد علمی و تاریخی میگوید که تکامل انسان، بهوضوح، همسو با امید و همزیستی با طبیعت بوده است و نه در جهت بقای برترین گونه. همین موضوع، از دید او، سنگبنای شکلگیریِ اولین جوامع بشری است.
برخمان در این کتاب نشان میدهد که ما برای مهربانی و مهرورزی چقدر سختگیریم و به همکاری بیشتر از رقابت گرایش داریم؛ میخواهیم به همدیگر اعتماد کنیم و خوشبین باشیم اما باورِ «شرآمیز بودنِ سرشت بشر» جلویش را میگیرد، باوری که روز و شب در همهجا، از گفتگوهای روزمره و ترانهها و اخبار روزانه گرفته تا کتاب و فیلم، تکرار و به ما تلقین میشود. نمونهای از تلقین این باور را در کتابی مثل «سالار مگسها» نوشتۀ ویلیام گلدینگ، برندۀ جایزۀ نوبل ادبیات، نیز میتوان سراغ گرفت. با این حال، از دید برخمان، انسان در طول تاریخ بارها در مواجهه با بحرانها سرشت نیک خویشتن را جلودارِ تصمیمگیریها ساخته و به از میان بردن همنوعش تن نداده که هیچ، برای نجات او از جان خویش نیز مایه گذاشته است. یگانه چیزی که امروزه ما را چنین به خودمان بدبین کرده تلقین و باور اشتباهی است که سالیان سال به ذهنمان خوراندهایم.
از جذابیتهای کتاب «آدمی» برخمان یکی این است که در خلالش مسائلی همچون زمان و چگونگی بروز خشونت در جوامع یا رو آوردنِ انسانها به غارت و کشتار را بهدقت بررسی شده و داستانها و شواهد علمیای که نویسنده به آنها اشاره کرده مطالعهاش را شیرینتر ساخته است. برخمان کتابش را با دعوت به تغییر دادنِ تعریفمان از آدمی خاتمه میدهد و میگوید هنوز هم برای اصلاح نوع بشر فرصت هست: کافی است باور داشته باشیم که «آدمی را آدمیّت لازم است»!
با این تفکر میتوان پایههای هر جامعهای را تکان داد و جهان را به جایی بهتر تبدیل کرد. این کتاب تلنگری برای به خود آمدن انسان و آگاه کردنش به ماهیت نیکی که دارد؛ پس نباید فرصت مطالعهاش را از دست داد.
□ آدمی | روتخر برخمان | ترجمۀ مزدا موحد | نشرنو، چاپ هفتم ۱۴۰۱، قطع رقعی، جلد سخت، ۵۰۴ صفحه مصور، ۲۷۰,۰۰۰ تومان، #نقد_نو.
Nashrenow
Telegram
attach 📎
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
در دینامیک سیالات، تلاطم، آشفتگی یا جریان آشفته به نوعی رژیم جریان اطلاق میشود که مشخصهٔ آن تغییرات تصادفی و آشوبناک خصوصیات سیال است. با این وجود اغلب ادعا میشود که تعریف دقیقی برای آشفتگی وجود ندارد، و بسیاری از محققان از تعاریف ارائه شده در گذشته استفاده میکنند. یکی از بهترین تعاریف توسط تئودوره فون کارمن ارائه شده است: آشفتگی حرکت نامنظمی است که عموماً زمانی که سیالات از روی سطوح جامد عبور میکنند یا حتی هنگامی که جریانهایی از یک نوع سیال در مجاورت هم قرار گرفته یا از روی یکدیگر عبور میکنند، دیده میشود.
آنچه در این ویدئو خواهید دید نسبتهای جذاب کار ونسان ونگوگ در برخی از آثارش بهویژه تابلوی «شب پر ستاره» با مفهوم پیچیدۀ آشفتگی در فیزیک است.
@nashrenow
آنچه در این ویدئو خواهید دید نسبتهای جذاب کار ونسان ونگوگ در برخی از آثارش بهویژه تابلوی «شب پر ستاره» با مفهوم پیچیدۀ آشفتگی در فیزیک است.
@nashrenow
در جامعهای که بیوقفه ما را وادار به انجام کار میکند، فراموش کردهایم که چگونه وقتی احساس آسیبپذیری میکنیم خودمان را وارد مرحلۀ گرفت کنیم، و حوصله کنیم تا زمان لازم برای تجدید انرژی و قوا سپری شود. وقتی در اندوه از دست دادن کسی سوگوار میشویم، به ما میگویند که «زندگی ادامه دارد». پس از آنکه دلمان میشکند، میگویند: «در این دریا ماهیهای دیگر فراوان است»، یا وقتی حیوان خانگیمان میمیرد، میگویند «خُب، یک حیوان که بیشتر نبود». زندگی میکوشد ما را به پیش براند، انگار که هیچ حقی برای عقبنشینی به خودمان و اندوهگین بودن نداریم، برای سوگواری، برای این واقعیت که پس از رفتن کسی دیگر زندگیمان مثل قبل نمیشود، یا حیوانی که دوستش داشتیم دیگر هرگز بازنخواهد گشت. درست است که زندگی لذتهای دیگری به همراه خواهد داشت، با کسان دیگری آشنا خواهیم شد، اما چرا عمق خسارتی که دیدهایم را نپذیریم؟ در زندگی مدرن ما انسانها، بهندرت فرصت لازم برای بهبودی از اندوه به ما داده میشود، برای پرستاری از زخمهایمان و گذار از دگرگونی که برای بازگشت به جهان لازم است.
پس آیا تعجبی دارد که دیگر نمیدانیم چگونه باید پرواز کرد، پس از آنکه این همه بالهایمان چیده شدهاند؟ بگذریم از دفعات بسیاری که خودمان بالهایمان را چیدهایم.
بیایید به خودمان فرصت پرریزی بدهیم. بیایید برای این دورههای مهم و خاموش زندگیمان پروبال گرفتمان را به تن کنیم. قویتر و زیباتر از همیشه ظهور خواهیم کرد، و به سبکی پر.
#ازکتاب فلسفۀ پرندگان | فیلیپ دوبوآ، الیز روسو | ترجمۀ کاوه فیضاللهی | نشرنو، چاپ سوم ۱۴۰۱، قطع رقعی، جلد سخت، ۱۹۱ صفحه مصور، ۸۰,۰۰۰ تومان.
Nashrenow
در جامعهای که بیوقفه ما را وادار به انجام کار میکند، فراموش کردهایم که چگونه وقتی احساس آسیبپذیری میکنیم خودمان را وارد مرحلۀ گرفت کنیم، و حوصله کنیم تا زمان لازم برای تجدید انرژی و قوا سپری شود. وقتی در اندوه از دست دادن کسی سوگوار میشویم، به ما میگویند که «زندگی ادامه دارد». پس از آنکه دلمان میشکند، میگویند: «در این دریا ماهیهای دیگر فراوان است»، یا وقتی حیوان خانگیمان میمیرد، میگویند «خُب، یک حیوان که بیشتر نبود». زندگی میکوشد ما را به پیش براند، انگار که هیچ حقی برای عقبنشینی به خودمان و اندوهگین بودن نداریم، برای سوگواری، برای این واقعیت که پس از رفتن کسی دیگر زندگیمان مثل قبل نمیشود، یا حیوانی که دوستش داشتیم دیگر هرگز بازنخواهد گشت. درست است که زندگی لذتهای دیگری به همراه خواهد داشت، با کسان دیگری آشنا خواهیم شد، اما چرا عمق خسارتی که دیدهایم را نپذیریم؟ در زندگی مدرن ما انسانها، بهندرت فرصت لازم برای بهبودی از اندوه به ما داده میشود، برای پرستاری از زخمهایمان و گذار از دگرگونی که برای بازگشت به جهان لازم است.
پس آیا تعجبی دارد که دیگر نمیدانیم چگونه باید پرواز کرد، پس از آنکه این همه بالهایمان چیده شدهاند؟ بگذریم از دفعات بسیاری که خودمان بالهایمان را چیدهایم.
بیایید به خودمان فرصت پرریزی بدهیم. بیایید برای این دورههای مهم و خاموش زندگیمان پروبال گرفتمان را به تن کنیم. قویتر و زیباتر از همیشه ظهور خواهیم کرد، و به سبکی پر.
#ازکتاب فلسفۀ پرندگان | فیلیپ دوبوآ، الیز روسو | ترجمۀ کاوه فیضاللهی | نشرنو، چاپ سوم ۱۴۰۱، قطع رقعی، جلد سخت، ۱۹۱ صفحه مصور، ۸۰,۰۰۰ تومان.
Nashrenow
Telegram
attach 📎
آینشتاین دربارۀ انبساط جهان مردد بود. او معتقد بود که جهان ثابت و تغییرناپذیر است اما معادلاتش نشان میدادند که چنین چیزی غیرممکن است. از آنجا که همۀ چیزها در جهان یکدیگر را جذب میکنند تنها راه برای اینکه جهان متناهی در خود مچاله و جمع نشود، منبسط شدن است: همانگونه که تنها راه جلوگیری از سقوط یک توپ فوتبال روی زمین، شوت کردن آن به سمت بالاست.
اما کشیش جوان بلژیکی در سال ۱۹۷۲ نتیجۀ مهم معادلات آینشتاین را دریافته بود: اگر سنگی را در حال پرتابشدن رو به بالا ببینیم، معنایش این است که این سنگ قبلاً پایین بوده و چیزی آن را به بالا پرتاب کرده است. اگر میبینیم کهکشانها از هم دور میشوند و جهان در حال انبساط است، معنایش این است که قبلاً به هم نزدیکتر بودهاند و جهان کوچکتر از حالا بوده است: چیزی باعث انبساط جهان شده است.
نام این کشیش جوان ژرژ لومتر بود. این نام در زبان فرانسوی شبیه به کلمۀ la maître تلفظ میشود که معنای آن «استاد» است. کمتر نامی چنین برازندۀ مردی است که اولینبار مهبانگ را کشف کرد. اما بر خلاف نامش، لومتر شخصیتی تودار و کمحرف داشت: او از جدل دوری میکرد و حتی هیچگاه ادعا نکرد که انبساط جهان در ابتدا کشف او بوده است و در نهایت این کشف به هابل نسبت داده شد.
لومتر به دیدار آینشتاین رفت و تلاش کرد او را وادار کند که از باورش دست بردارد. آینشتاین مقاومت کرد و تا آنجا پیش رفت که در جواب لومتر گفت: «محاسباتت درست است، فیزیکت نفرتانگیز.» بعدها آینشتاین مجبور شد بپذیرد حق با لومتر بوده است. از هر کسی برنمیآید که ثابت کند آینشتاین اشتباه کرده است.
وقتی این ایده که جهان از مهبانگ پدید آمده پذیرفته شد، پاپ پیوس دوازدهم در خطابهای عمومی اعلام کرد که این نظریه، آفرینش جهان را آنگونه که در سِفْر پیدایش آمده تأیید میکند. لومتر با حساسیت زیادی به این ادعای پاپ واکنش داد. او با مشاور علمی پاپ اعظم تماس گرفت و سختیهای زیادی کشید تا پاپ از برقرار کردن ارتباط میان آفرینش الهی و مهبانگ دست بردارد. لومتر اعتقاد داشت که پیوند دادن علم و دین به این صورت احمقانه است: کتاب مقدس، کتابی دربارۀ فیزیک نیست و فیزیک هم یک متن مذهبی نیست.
پیوس دوازدهم از عقیدۀ خود کوتاه آمد و کلیسای کاتولیک دیگر هیچگاه عمومی به این موضوع اشاره نکرد. از هر کسی برنمیآید که ثابت کند پاپ اشتباه کرده است.
□ واقعیت ناپیدا | کارلو رووِلّی | ترجمۀ علی شاهی | نشرنو، چاپ پنجم ۱۴۰۰، قطع رقعی، جلد شومیز، ۲۶۳ صفحه، ۹۰,۰۰۰ تومان، #پیشنهاد_نو.
Nashrenow
آینشتاین دربارۀ انبساط جهان مردد بود. او معتقد بود که جهان ثابت و تغییرناپذیر است اما معادلاتش نشان میدادند که چنین چیزی غیرممکن است. از آنجا که همۀ چیزها در جهان یکدیگر را جذب میکنند تنها راه برای اینکه جهان متناهی در خود مچاله و جمع نشود، منبسط شدن است: همانگونه که تنها راه جلوگیری از سقوط یک توپ فوتبال روی زمین، شوت کردن آن به سمت بالاست.
اما کشیش جوان بلژیکی در سال ۱۹۷۲ نتیجۀ مهم معادلات آینشتاین را دریافته بود: اگر سنگی را در حال پرتابشدن رو به بالا ببینیم، معنایش این است که این سنگ قبلاً پایین بوده و چیزی آن را به بالا پرتاب کرده است. اگر میبینیم کهکشانها از هم دور میشوند و جهان در حال انبساط است، معنایش این است که قبلاً به هم نزدیکتر بودهاند و جهان کوچکتر از حالا بوده است: چیزی باعث انبساط جهان شده است.
نام این کشیش جوان ژرژ لومتر بود. این نام در زبان فرانسوی شبیه به کلمۀ la maître تلفظ میشود که معنای آن «استاد» است. کمتر نامی چنین برازندۀ مردی است که اولینبار مهبانگ را کشف کرد. اما بر خلاف نامش، لومتر شخصیتی تودار و کمحرف داشت: او از جدل دوری میکرد و حتی هیچگاه ادعا نکرد که انبساط جهان در ابتدا کشف او بوده است و در نهایت این کشف به هابل نسبت داده شد.
لومتر به دیدار آینشتاین رفت و تلاش کرد او را وادار کند که از باورش دست بردارد. آینشتاین مقاومت کرد و تا آنجا پیش رفت که در جواب لومتر گفت: «محاسباتت درست است، فیزیکت نفرتانگیز.» بعدها آینشتاین مجبور شد بپذیرد حق با لومتر بوده است. از هر کسی برنمیآید که ثابت کند آینشتاین اشتباه کرده است.
وقتی این ایده که جهان از مهبانگ پدید آمده پذیرفته شد، پاپ پیوس دوازدهم در خطابهای عمومی اعلام کرد که این نظریه، آفرینش جهان را آنگونه که در سِفْر پیدایش آمده تأیید میکند. لومتر با حساسیت زیادی به این ادعای پاپ واکنش داد. او با مشاور علمی پاپ اعظم تماس گرفت و سختیهای زیادی کشید تا پاپ از برقرار کردن ارتباط میان آفرینش الهی و مهبانگ دست بردارد. لومتر اعتقاد داشت که پیوند دادن علم و دین به این صورت احمقانه است: کتاب مقدس، کتابی دربارۀ فیزیک نیست و فیزیک هم یک متن مذهبی نیست.
پیوس دوازدهم از عقیدۀ خود کوتاه آمد و کلیسای کاتولیک دیگر هیچگاه عمومی به این موضوع اشاره نکرد. از هر کسی برنمیآید که ثابت کند پاپ اشتباه کرده است.
□ واقعیت ناپیدا | کارلو رووِلّی | ترجمۀ علی شاهی | نشرنو، چاپ پنجم ۱۴۰۰، قطع رقعی، جلد شومیز، ۲۶۳ صفحه، ۹۰,۰۰۰ تومان، #پیشنهاد_نو.
Nashrenow
Telegram
attach 📎