نشر مرکز
#در_پیادهروی_پرندهها
نویسنده : #علیرضا_عیانی
موضوع : #شعر_فارسی
جهان ریخته در شکاف چشمهایت
وسعتی بود که در نگاهت
چیزی به من اضافه کرد
که اگر کم شود
چیزی از من نمیماند!
خرید از کتابفروشیها و سایت نشرمرکز
https://nashremarkaz.com/book/Birds-walking
#نشر_مرکز
#کتابفروشی_نشر_مرکز
#کتاب
@nashremarkaz
#در_پیادهروی_پرندهها
نویسنده : #علیرضا_عیانی
موضوع : #شعر_فارسی
جهان ریخته در شکاف چشمهایت
وسعتی بود که در نگاهت
چیزی به من اضافه کرد
که اگر کم شود
چیزی از من نمیماند!
خرید از کتابفروشیها و سایت نشرمرکز
https://nashremarkaz.com/book/Birds-walking
#نشر_مرکز
#کتابفروشی_نشر_مرکز
#کتاب
@nashremarkaz
نشر مرکز
کتاب در پیاده روی پرنده ها | علیرضا عیانی | شعر | شعر فارسی
جهان ریخته در شکاف چشم هایت
وسعتی بود که در نگاهت
چیزی به من اضافه کرد
که اگر...
وسعتی بود که در نگاهت
چیزی به من اضافه کرد
که اگر...
نشر مرکز
#عادت_میکنیم
نویسنده : #زویا_پیرزاد
موضوع : #رمان_ایرانی
چاپ اول، سال ۱۳۸۳
چاپ جدید، اسفند ۱۴۰۰
برشی از زندگی سه زن ایرانی، دختر و مادر و مادربزرگ در تهران دههی ۸۰ شمسـی. دختـر جـوان درگیر مسـائل و خواسـتهای نسـل خود است. مادربزرگ هنوز غرق در گذشتهای است کمابیش ساخته و پرداختهی ذهن. راوی قصه آرزو است، زنی میانهسال که بین خواستههای مادر و توقعات دختر و آرزوهای خود در جدال است. در ظاهر زنی است محکم که از مردها و دنیای مردانهی اطرافش هراسی ندارد و در باطن خواسته و ناخواسته جوابگوی توقعات دختر و مادر. وقتی عشق به صورت مردی «بینقص» وارد زندگیش میشود مخالفت مادر و دختر و دوست صمیمی به جدال ذهنی آرزو دامن میزند.
عادت میکنیم در #فرانسه ، #ایتالیا و #گرجستان ترجمه و منتشر شدهاست. انتشار همهی این ترجمهها بر اساس عقد #قرارداد_رسمی #کپیرایت میان نشرمرکز و #ناشران #خارجی انجام شده است.
منتشر شد
خرید از کتابفروشی ها و سایت نشرمرکز
https://nashremarkaz.com/fa/book/we-will-get-used-to-it
#نشر_مرکز
#کتابفروشی_نشر_مرکز
#کتاب
#رمان
#داستان
@nashremarkaz
#عادت_میکنیم
نویسنده : #زویا_پیرزاد
موضوع : #رمان_ایرانی
چاپ اول، سال ۱۳۸۳
چاپ جدید، اسفند ۱۴۰۰
برشی از زندگی سه زن ایرانی، دختر و مادر و مادربزرگ در تهران دههی ۸۰ شمسـی. دختـر جـوان درگیر مسـائل و خواسـتهای نسـل خود است. مادربزرگ هنوز غرق در گذشتهای است کمابیش ساخته و پرداختهی ذهن. راوی قصه آرزو است، زنی میانهسال که بین خواستههای مادر و توقعات دختر و آرزوهای خود در جدال است. در ظاهر زنی است محکم که از مردها و دنیای مردانهی اطرافش هراسی ندارد و در باطن خواسته و ناخواسته جوابگوی توقعات دختر و مادر. وقتی عشق به صورت مردی «بینقص» وارد زندگیش میشود مخالفت مادر و دختر و دوست صمیمی به جدال ذهنی آرزو دامن میزند.
عادت میکنیم در #فرانسه ، #ایتالیا و #گرجستان ترجمه و منتشر شدهاست. انتشار همهی این ترجمهها بر اساس عقد #قرارداد_رسمی #کپیرایت میان نشرمرکز و #ناشران #خارجی انجام شده است.
منتشر شد
خرید از کتابفروشی ها و سایت نشرمرکز
https://nashremarkaz.com/fa/book/we-will-get-used-to-it
#نشر_مرکز
#کتابفروشی_نشر_مرکز
#کتاب
#رمان
#داستان
@nashremarkaz
نشر مرکز
#شکسپیر_و_شرکا
نویسنده : #جرمی_مرسر
مترجم : #پوپه_میثاقی
موضوع: #رمان_خارجی
چاپ جدید، اسفند ۱۴۰۰
... ممکن است ناپدید شوم بدون اینکه مال و منالی از خود باقی گذارم فقط چند جفت جوراب کهنه و نامههای عاشقانه، و پنجرههای رو به نوتردامم را برای همهی شما میگذارم تا لذتش را ببرید، و مغازهی خنزرپنزری عزیزتر از جانم را که شعارش این است: «با غریبهها نامهربان نباشید. مبادا فرشتگانی باشند در لباس مبدل.» ممکن است بدون برجا گذاشتن نشانیای از خودم ناپدید شوم، اما همینقدر بدانید که ممکن است در سرگردانیام به دور دنیا همچنان مشغول راه رفتن در میان شما باشم.
کلمات بالا از جرج ویتمن صاحب کتابفروشی ”شکسپیر و شرکا“ است؛ کتابفروشی پاریسی خارقالعادهای که شخصیت اصلی این داستان است. جرمی مِرسِر نویسندهی این رمان، چنانکه شرحش را خواهید خواند، مدتی را در ”شکسپیر و شرکا“ گذرانده است. کتاب او که شرح ماجرای پرکشش همین اقامت است با دو عنوان مختلف به زبان انگلیسی منتشر شده است؛ «زمان آنجا سبک میگذشت» و «کتابها، باگتها و ساسها» و نیز به چند زبان دیگر هم ترجمه شده.
منتشر شد
خرید از کتابفروشیها و سایت نشرمرکز
https://nashremarkaz.com/book/shakespeare-and-partners
#نشر_مرکز
#کتابفروشی_نشر_مرکز
#کتاب
@nashremarkaz
#شکسپیر_و_شرکا
نویسنده : #جرمی_مرسر
مترجم : #پوپه_میثاقی
موضوع: #رمان_خارجی
چاپ جدید، اسفند ۱۴۰۰
... ممکن است ناپدید شوم بدون اینکه مال و منالی از خود باقی گذارم فقط چند جفت جوراب کهنه و نامههای عاشقانه، و پنجرههای رو به نوتردامم را برای همهی شما میگذارم تا لذتش را ببرید، و مغازهی خنزرپنزری عزیزتر از جانم را که شعارش این است: «با غریبهها نامهربان نباشید. مبادا فرشتگانی باشند در لباس مبدل.» ممکن است بدون برجا گذاشتن نشانیای از خودم ناپدید شوم، اما همینقدر بدانید که ممکن است در سرگردانیام به دور دنیا همچنان مشغول راه رفتن در میان شما باشم.
کلمات بالا از جرج ویتمن صاحب کتابفروشی ”شکسپیر و شرکا“ است؛ کتابفروشی پاریسی خارقالعادهای که شخصیت اصلی این داستان است. جرمی مِرسِر نویسندهی این رمان، چنانکه شرحش را خواهید خواند، مدتی را در ”شکسپیر و شرکا“ گذرانده است. کتاب او که شرح ماجرای پرکشش همین اقامت است با دو عنوان مختلف به زبان انگلیسی منتشر شده است؛ «زمان آنجا سبک میگذشت» و «کتابها، باگتها و ساسها» و نیز به چند زبان دیگر هم ترجمه شده.
منتشر شد
خرید از کتابفروشیها و سایت نشرمرکز
https://nashremarkaz.com/book/shakespeare-and-partners
#نشر_مرکز
#کتابفروشی_نشر_مرکز
#کتاب
@nashremarkaz
نشر مرکز
کتاب شکسپیر و شرکا | جرمی مرسر | پوپه میثاقی | ادبیات داستانی | رمان خارجی
... ممکن است ناپدید شوم بدون این که مال و منالی از خود باقی گذارم فقط چند جفت جوراب کهنه و نامه های عاشقانه،...
نشر مرکز
#برادران_کارامازوف
نویسنده : #فیودور_داستایفسکی
مترجم : #احد_علیقلیان
موضوع : #رمان #داستان روسی
چاپ جدید، اسفند ۱۴۰۰
برادران، از گناه آدمها نهراسيد، آدمی را در گناهش نيز دوست بداريد، چه اين شباهت به محبت خداوند اوج محبت در زمين است. همهی خلقت خداوند را دوست بداريد، هم کل آن را و هم هر دانهی ريگ را. هر برگ را دوست بداريد، هر پرتوی نور خدا را. حيوانات را دوست بداريد، گياهان را دوست بداريد، هرچيز را دوست بداريد. اگر هرچيز را دوست بداريد به راز خداوند در چيزها پیخواهيد برد. همين که آن را دريافتيد هر روز بیوقفه شروع خواهيد کرد به درک بيشتر و بيشتر آن. و سرانجام شيفتهی همهی عالم خواهيد شد با عشقی تمام و همگانی. حيوانات را دوست بداريد: خداوند به آنها مقدمات فکر و شادی نياشفته بخشيد. آن را آشفته نسازيد، آنها را عذاب ندهيد، شادیشان را از آنان نگيريد...
منتشر شد
خرید از کتابفروشیها و سایت نشرمرکز
https://nashremarkaz.com/book/karamazof-brothers
#نشر_مرکز
#کتابفروشی_نشر_مرکز
#کتاب
@nashremarkaz
#برادران_کارامازوف
نویسنده : #فیودور_داستایفسکی
مترجم : #احد_علیقلیان
موضوع : #رمان #داستان روسی
چاپ جدید، اسفند ۱۴۰۰
برادران، از گناه آدمها نهراسيد، آدمی را در گناهش نيز دوست بداريد، چه اين شباهت به محبت خداوند اوج محبت در زمين است. همهی خلقت خداوند را دوست بداريد، هم کل آن را و هم هر دانهی ريگ را. هر برگ را دوست بداريد، هر پرتوی نور خدا را. حيوانات را دوست بداريد، گياهان را دوست بداريد، هرچيز را دوست بداريد. اگر هرچيز را دوست بداريد به راز خداوند در چيزها پیخواهيد برد. همين که آن را دريافتيد هر روز بیوقفه شروع خواهيد کرد به درک بيشتر و بيشتر آن. و سرانجام شيفتهی همهی عالم خواهيد شد با عشقی تمام و همگانی. حيوانات را دوست بداريد: خداوند به آنها مقدمات فکر و شادی نياشفته بخشيد. آن را آشفته نسازيد، آنها را عذاب ندهيد، شادیشان را از آنان نگيريد...
منتشر شد
خرید از کتابفروشیها و سایت نشرمرکز
https://nashremarkaz.com/book/karamazof-brothers
#نشر_مرکز
#کتابفروشی_نشر_مرکز
#کتاب
@nashremarkaz
نشر مرکز
کتاب برادران کارامازوف | فیودور داستایفسکی | احد علیقلیان | ادبیات داستانی | رمان خارجی
برادران، از گناه آدم ها نهراسيد، آدمی را در گناهش نيز دوست بداريد، چه اين شباهت به محبت خداوند اوج محبت در ز...
نشر مرکز
#سارق_چیزهای_بیارزش
نویسنده : #پیام_ناصر
موضوع : #رمان_ایرانی
رفتار و منش نویسنده در خارج از خانه کاملاً عادی و دوستانه بود. هفتهای یکبار در باغ گیاهشناسی با همسایهها و دوستان کمتعدادش خوشوبش میکرد. بهعلاوه، کمکهای مالی او به «دنیای روشن» زبانزد همه بود. اما در کنار اینها، خصلتی شبههانگیز نیز داشت: کسی را به عمارتش راه نمیداد. در طول سالیان، هیچکس بخت این را نیافته بود که از پشت دیوارهای صعبالعبور خانهی او خبری بیرون بیاورد. حتی ناشرها و دوستداران آصارش نیز تنها میتوانستند خارج از عمارت، در باغ با او ملاقات داشته باشند. نویسندهی عجیب شهر، احدی را به خلوتش راه نمیداد.
خرید از کتابفروشیها و سایت نشرمرکز
https://nashremarkaz.com/book/Thief-of-odds-and-ends
#نشر_مرکز
#کتابفروشی_نشر_مرکز
#کتاب
@nashremarkaz
#سارق_چیزهای_بیارزش
نویسنده : #پیام_ناصر
موضوع : #رمان_ایرانی
رفتار و منش نویسنده در خارج از خانه کاملاً عادی و دوستانه بود. هفتهای یکبار در باغ گیاهشناسی با همسایهها و دوستان کمتعدادش خوشوبش میکرد. بهعلاوه، کمکهای مالی او به «دنیای روشن» زبانزد همه بود. اما در کنار اینها، خصلتی شبههانگیز نیز داشت: کسی را به عمارتش راه نمیداد. در طول سالیان، هیچکس بخت این را نیافته بود که از پشت دیوارهای صعبالعبور خانهی او خبری بیرون بیاورد. حتی ناشرها و دوستداران آصارش نیز تنها میتوانستند خارج از عمارت، در باغ با او ملاقات داشته باشند. نویسندهی عجیب شهر، احدی را به خلوتش راه نمیداد.
خرید از کتابفروشیها و سایت نشرمرکز
https://nashremarkaz.com/book/Thief-of-odds-and-ends
#نشر_مرکز
#کتابفروشی_نشر_مرکز
#کتاب
@nashremarkaz
نشر مرکز
#چمدان_دلتنگی
نویسنده : #کتایون_سلطانی
موضوع : #داستان_کوتاه #ایرانی
سلام، من سه تا اسم دارم. نمیدونم از کدومشون بیشتر خوشتون میاد. خودم از هرسهشون متنفرم. راستش از همون موقع که تو یه بادکنک، داخل رحم مادرم مشغول شنا بودم، از شنیدن این اسمها حرص میخوردم، سرم گیج میرفت و دلآشوب میشدم. درست مثل اونایی که توی کشتی حالشون خراب میشه. این بود که همون تو دنبال راه چارهای میگشتم تا یه جوری حالیشون کنم، اینقدر منو حرص ندن. راهحلی که پیدا کردم، لگد زدن اعتراضی بود. به این صورت که...
( از متن کتاب )
خرید از کتابفروشیها و سایت نشرمرکز
https://nashremarkaz.com/book/A-suitcase-of-homesickness
#نشر_مرکز
#کتابفروشی_نشر_مرکز
#کتاب
@nashremarkaz
#چمدان_دلتنگی
نویسنده : #کتایون_سلطانی
موضوع : #داستان_کوتاه #ایرانی
سلام، من سه تا اسم دارم. نمیدونم از کدومشون بیشتر خوشتون میاد. خودم از هرسهشون متنفرم. راستش از همون موقع که تو یه بادکنک، داخل رحم مادرم مشغول شنا بودم، از شنیدن این اسمها حرص میخوردم، سرم گیج میرفت و دلآشوب میشدم. درست مثل اونایی که توی کشتی حالشون خراب میشه. این بود که همون تو دنبال راه چارهای میگشتم تا یه جوری حالیشون کنم، اینقدر منو حرص ندن. راهحلی که پیدا کردم، لگد زدن اعتراضی بود. به این صورت که...
( از متن کتاب )
خرید از کتابفروشیها و سایت نشرمرکز
https://nashremarkaz.com/book/A-suitcase-of-homesickness
#نشر_مرکز
#کتابفروشی_نشر_مرکز
#کتاب
@nashremarkaz
نشر مرکز
چمدان دلتنگی
سلام، من سه تا اسم دارم. نمی دونم از کدومشون بیشتر خوشتون میاد. خودم از هرسه شون متنفرم. راستش از همون موقع ...
نشر مرکز
#بهتزدگی
نویسنده : #پیام_ناصر
موضوع : #داستان_کوتاه #ایرانی
قدر مسـلم کاکاروس ماده بیآنکه جلب توجه کند داشت قابلـیتهای مرا از هر جهت مـیسنجید. مـیبایست سنگتمام مـیگذاشتم. سرمستـانه، پایکوبیام را ادامه دادم. سرم را برای آواز دومم چنان به سمت پهنای آسمان نشانه رفتم که کمرم تیر کشید. گویی تمام خاک بیشهزار را روی پشتم حمل میکردم ــ تمامی رسالت بقای یک نسل در حال انقراض را. چه بسا قناسی گردنم و قوز پشتم داشتند کار دستم میدادند.
خرید از کتابفروشیها و سایت نشرمرکز
https://nashremarkaz.com/book/Amazement
#نشر_مرکز
#کتابفروشی_نشر_مرکز
#کتاب
@nashremarkaz
#بهتزدگی
نویسنده : #پیام_ناصر
موضوع : #داستان_کوتاه #ایرانی
قدر مسـلم کاکاروس ماده بیآنکه جلب توجه کند داشت قابلـیتهای مرا از هر جهت مـیسنجید. مـیبایست سنگتمام مـیگذاشتم. سرمستـانه، پایکوبیام را ادامه دادم. سرم را برای آواز دومم چنان به سمت پهنای آسمان نشانه رفتم که کمرم تیر کشید. گویی تمام خاک بیشهزار را روی پشتم حمل میکردم ــ تمامی رسالت بقای یک نسل در حال انقراض را. چه بسا قناسی گردنم و قوز پشتم داشتند کار دستم میدادند.
خرید از کتابفروشیها و سایت نشرمرکز
https://nashremarkaz.com/book/Amazement
#نشر_مرکز
#کتابفروشی_نشر_مرکز
#کتاب
@nashremarkaz
نشر مرکز
کتاب بهت زدگی | پیام ناصر | ادبیات داستانی | داستان کوتاه ایرانی
قدر مسـلم کاکاروس ماده بی آن که جلب توجه کند داشت قابلـیت های مرا از هر جهت مـی سنجید. مـی بایست سنگ تمام مـ...