فقط عشق فتح مي کند
زیرا فقط عشق مي داند چگونه تسلیم باشد.
به همین دلیل است که عشق فتح ميکند.
عشق پيروز مي شود ،زیرا کلید راز را مي شناسد:
که فقط یک پيروزي با هستي وجود دارد و آن تسلیم شدن به آن است.
کل کیهان به تو تسلیم مي شود
کیهان فقط یک پاسخ است.
هر کاري مي کني ،کیهان آن را اکو ميکند.
کیهان واقعاً کاري بر تو انجام ميدهد،
اگر سعي کني بر طبیعت فاتح شوي،
برخورد مي آفریني.
طبیعت با برخورد پاسخ ميدهد.
طبیعت چهره ي خودت است،
در کل منعکس شده است.
اگر مبارزه نکني ، طبیعت مبارزه نميکند. اگر آماده ي تسلیم باشي،طبیعت به تو تسلیم خواهد شد.
این نگرش تسلیم به هستي،
#نیایش_است.
این نگرش تسلیم به عنوان کل،
تو را نیز کل ميسازد.
#بخاطر_بسپار:
تو از هستي متولد شده اي
هستي مادر تو است
کساني که خدا را ((پدر)) مينامند اشتباه ميکنند. این فقط نگرشي مرد سالارانه است.
خدا پدر نیست، خدا مادر است،
زیرا ما از خدا متولد شده ایم.
#کل_هستی_زهدان_است.
آدمي، از آن بیرون آمده، و سپس در نهایت دوباره به درون آن ميرود.
مانند موجي در اقیانوس ، مي پرد و بعد باز ميگردد
اگر موج با اقیانوس کشمکش کند احمق است. بدیهي است که دیوانه ميشود
و ما دیوانه شده ایم
این دیوانگي باید انداخته شود
پس اولین نکته اي که باید به یاد سپرده شود:
اگر واقعاً بخواهي عميقاً به درون سرور بروي، نگرش تهاجمي و وحشیانه نسبت به هستي به کار تو نمي آيد.
بلکه نگرش #عاشقانه_و_تسلیم شدن به کار مي آید.
#اشو
#کتاب_کیمیاگري_نوین
زیرا فقط عشق مي داند چگونه تسلیم باشد.
به همین دلیل است که عشق فتح ميکند.
عشق پيروز مي شود ،زیرا کلید راز را مي شناسد:
که فقط یک پيروزي با هستي وجود دارد و آن تسلیم شدن به آن است.
کل کیهان به تو تسلیم مي شود
کیهان فقط یک پاسخ است.
هر کاري مي کني ،کیهان آن را اکو ميکند.
کیهان واقعاً کاري بر تو انجام ميدهد،
اگر سعي کني بر طبیعت فاتح شوي،
برخورد مي آفریني.
طبیعت با برخورد پاسخ ميدهد.
طبیعت چهره ي خودت است،
در کل منعکس شده است.
اگر مبارزه نکني ، طبیعت مبارزه نميکند. اگر آماده ي تسلیم باشي،طبیعت به تو تسلیم خواهد شد.
این نگرش تسلیم به هستي،
#نیایش_است.
این نگرش تسلیم به عنوان کل،
تو را نیز کل ميسازد.
#بخاطر_بسپار:
تو از هستي متولد شده اي
هستي مادر تو است
کساني که خدا را ((پدر)) مينامند اشتباه ميکنند. این فقط نگرشي مرد سالارانه است.
خدا پدر نیست، خدا مادر است،
زیرا ما از خدا متولد شده ایم.
#کل_هستی_زهدان_است.
آدمي، از آن بیرون آمده، و سپس در نهایت دوباره به درون آن ميرود.
مانند موجي در اقیانوس ، مي پرد و بعد باز ميگردد
اگر موج با اقیانوس کشمکش کند احمق است. بدیهي است که دیوانه ميشود
و ما دیوانه شده ایم
این دیوانگي باید انداخته شود
پس اولین نکته اي که باید به یاد سپرده شود:
اگر واقعاً بخواهي عميقاً به درون سرور بروي، نگرش تهاجمي و وحشیانه نسبت به هستي به کار تو نمي آيد.
بلکه نگرش #عاشقانه_و_تسلیم شدن به کار مي آید.
#اشو
#کتاب_کیمیاگري_نوین
#من_کیستم؟
این تنها پرسش مذهبی واقعی است
تمام پرسشهای دیگر کاذب است.
اگر به پرسیدن همین سؤال اساسی و واقعی ادامه بدهی، باسخ آن در خودِ پرسش نهفته است.
اگر در ژرفای وجودت به این پرسش ادامه بدهی: #من_کیستم؟
و هیچ پاسخ دروغین را از ذهنت نپذیری،
از روی برچسبهایی که حمل میکنی
پاسخ ندهی، که تو این هستی و آن،
هندو یا مسیحی، زن یا مرد،
زیبا و زشت، پیر و جوان ،بدن و ذهن.
اگر هیچ پاسخی را که ذهن میدهد نپذیری
و به پرسیدن ادامه دهی و این پرسش
همچون پیکانی به قلبت نفوذ کند و
عمیق و عمیقتر در آن جا بنشیند
تا به مرکز نهایی تو برسد،
در آن جا ناگهان، انفجار روی میدهد.
نه اینکه صدایی را بشنوی که به تو بگوید کیستی؛ کسی آنجا نیست.
ولی تو به منبع خویش وارد میشوی
تو آن را مزه خواهی کرد،
آن را خواهی شناخت و
آن را تجربه خواهی کرد.
آن تجربه، تجربهی خداوند است.
آزاد میسازد. حقیقت است.
حقیقت وجود تو است.
ولی تو تنها وقتی میتوانی آن را بیابی
که خودت تبدیل به یک طلبِ شدید و
شوقی شهوانی برای شناخت خودت بشوی.
#تمام پرسشهای غیرلازم را رها کن
#تنها یک برسش مربوط وجود دارد:
#من_کیستم؟
ما نباید خدا را صدا بزنیم.
ما باید بشنویم که او ما را صدا میزند.
و این تنها در سکوت روی میدهد.
وقتی که در ذهن صدایی وجود نداشته باشد، طنین خدا دریافت میشود.
#نیایش یعنی در سکوت و بیکلامی به سر بردن
#نیایش یک عمل نیست، بلکه حالتی از آگاهی است.
برای نیایش، به آسودگیِ کامل وارد شو
بگذار هم بدن و هم ذهنت آرام بگیرد
ذهن را در سکوت تماشا کن
اینگونه ذهن خودش آرام و خالی میشود
در این خالی بودن است که ما به حقیقت نزدیک میشویم.
خداوند نام ندارد شکلی هم ندارد.
پس وسیلهای برای صدا زدن و به یادآوردنش وجود ندارد
تمام نامها، تمام شکلها تخیلی و دروغین هستند.
ما با رها کردن نامها و شکلهاست که به حقیقت میرسیم، نه با تکیه زدن بر آنها
کسی که جرأت دارد همه چیز را رها کند، میتواند به خدا و به تمامیت هستی دست یابد.
#اشو
این تنها پرسش مذهبی واقعی است
تمام پرسشهای دیگر کاذب است.
اگر به پرسیدن همین سؤال اساسی و واقعی ادامه بدهی، باسخ آن در خودِ پرسش نهفته است.
اگر در ژرفای وجودت به این پرسش ادامه بدهی: #من_کیستم؟
و هیچ پاسخ دروغین را از ذهنت نپذیری،
از روی برچسبهایی که حمل میکنی
پاسخ ندهی، که تو این هستی و آن،
هندو یا مسیحی، زن یا مرد،
زیبا و زشت، پیر و جوان ،بدن و ذهن.
اگر هیچ پاسخی را که ذهن میدهد نپذیری
و به پرسیدن ادامه دهی و این پرسش
همچون پیکانی به قلبت نفوذ کند و
عمیق و عمیقتر در آن جا بنشیند
تا به مرکز نهایی تو برسد،
در آن جا ناگهان، انفجار روی میدهد.
نه اینکه صدایی را بشنوی که به تو بگوید کیستی؛ کسی آنجا نیست.
ولی تو به منبع خویش وارد میشوی
تو آن را مزه خواهی کرد،
آن را خواهی شناخت و
آن را تجربه خواهی کرد.
آن تجربه، تجربهی خداوند است.
آزاد میسازد. حقیقت است.
حقیقت وجود تو است.
ولی تو تنها وقتی میتوانی آن را بیابی
که خودت تبدیل به یک طلبِ شدید و
شوقی شهوانی برای شناخت خودت بشوی.
#تمام پرسشهای غیرلازم را رها کن
#تنها یک برسش مربوط وجود دارد:
#من_کیستم؟
ما نباید خدا را صدا بزنیم.
ما باید بشنویم که او ما را صدا میزند.
و این تنها در سکوت روی میدهد.
وقتی که در ذهن صدایی وجود نداشته باشد، طنین خدا دریافت میشود.
#نیایش یعنی در سکوت و بیکلامی به سر بردن
#نیایش یک عمل نیست، بلکه حالتی از آگاهی است.
برای نیایش، به آسودگیِ کامل وارد شو
بگذار هم بدن و هم ذهنت آرام بگیرد
ذهن را در سکوت تماشا کن
اینگونه ذهن خودش آرام و خالی میشود
در این خالی بودن است که ما به حقیقت نزدیک میشویم.
خداوند نام ندارد شکلی هم ندارد.
پس وسیلهای برای صدا زدن و به یادآوردنش وجود ندارد
تمام نامها، تمام شکلها تخیلی و دروغین هستند.
ما با رها کردن نامها و شکلهاست که به حقیقت میرسیم، نه با تکیه زدن بر آنها
کسی که جرأت دارد همه چیز را رها کند، میتواند به خدا و به تمامیت هستی دست یابد.
#اشو
عشق راهی برای کوک کردن سیمهای قلب است
عشق راهی برای آوردن سیمهای قلب به وضعیتی درست که در آن موسیقی می تواند به وجود آید
به همین دلیل است که من عشق را
#نیایش می نامم
من عشق را راهی برای دست یابی به خدا می نامم، من عشق را خدا می نامم
نیایش بدون عشق، غلط، توخالی و بیهوده است
کلمات نیایش بدون عشق ، ابدا هیچ ارزشی ندارد
و کسانی که علاقمند به سفر به سوی خدا هستند، هیچ کدام بدون عشق نمی توانند برسند
عشق راهی برای موسیقایی ساختن وینای قلب است
ما باید چیزهایی در مورد خود عشق درک کنیم
هر آنچه انجام میدهیم با توقعی انجام می دهیم
اگر کسی را دوست داشته باشم، توقعی بدون آنکه حتی بدانم وارد میشود
شروع میکنم به توقع داشتن که در عوض دوست داشته شوم
هنوز دوست نداشته ام،
هنوز وارد عشق نشده ام،
اما توقع آمده و همه چیز را تخریب میکند
عشق در این دنیا بیش از هر چیز دیگری ایجاد استیصال میکند
زیرا با عشق شما وارد دنیای توقع میشوید
هنوز سفر را شروع نکرده به فکر مسیر بازگشت هستید
هر چه بیشتر توقع عشق داشته باشید مسیر جریان یافتن عشق به سمت خود را سخت تر میکنید
اگر از معشوق انتظار عشق داشته باشید او احساس میکند دست و پایش را بسته اید؛ عشق برایش وظیفه میشود چیزی که موظف است به انجامش
و وقتی عشق تبدیل به وظیفه میشود به هیچ کس احساس رضایت نمیدهد زیرا عشق اجباری مرده است.
عشق تنها میتواند یک بازی باشد،
نه یک وظیفه، عشق آزادی است
و وظیفه زنجیر، و باری سنگین که دیگری باید حمل کند
و وقتی باید باری را حمل کنید زیبایی آن گم میشود
تازگی آن ، شاعرانگی آن ،همه چیز گم میشود و معشوق بلادرنگ در می یابد که آنچه به او داده شده مرده است
اگر با انتظار دوست داشته باشید عشق را کشته اید
انتظار عشق را همچون جنینی نارس سقط میکند انگاه عشق شما چون کودکی مرده است
و آنگاه مستاصل میشوید
همچون بازی کردن عشق بورزید و نه همچون معامله کردن
نه به این خاطر که میخواهید چیزی را به دست آورید.
بلکه دوست داشته باشید چنان که گویی هدف، خود دوست داشتن است
خدا را شکرگذار باشید که دوست داشته اید و فراموش کرده اید که آیا در پاسخ عشقتان، دوست داشته شده اید یا نه،
با آن معامله نکنید تا دچار درماندگی نشوید و زندگیتان لبریز از عشق شود
وقتی عشق به تمامی می شکفد وجد و سعادت خواهید یافت.
#اشو
عشق راهی برای آوردن سیمهای قلب به وضعیتی درست که در آن موسیقی می تواند به وجود آید
به همین دلیل است که من عشق را
#نیایش می نامم
من عشق را راهی برای دست یابی به خدا می نامم، من عشق را خدا می نامم
نیایش بدون عشق، غلط، توخالی و بیهوده است
کلمات نیایش بدون عشق ، ابدا هیچ ارزشی ندارد
و کسانی که علاقمند به سفر به سوی خدا هستند، هیچ کدام بدون عشق نمی توانند برسند
عشق راهی برای موسیقایی ساختن وینای قلب است
ما باید چیزهایی در مورد خود عشق درک کنیم
هر آنچه انجام میدهیم با توقعی انجام می دهیم
اگر کسی را دوست داشته باشم، توقعی بدون آنکه حتی بدانم وارد میشود
شروع میکنم به توقع داشتن که در عوض دوست داشته شوم
هنوز دوست نداشته ام،
هنوز وارد عشق نشده ام،
اما توقع آمده و همه چیز را تخریب میکند
عشق در این دنیا بیش از هر چیز دیگری ایجاد استیصال میکند
زیرا با عشق شما وارد دنیای توقع میشوید
هنوز سفر را شروع نکرده به فکر مسیر بازگشت هستید
هر چه بیشتر توقع عشق داشته باشید مسیر جریان یافتن عشق به سمت خود را سخت تر میکنید
اگر از معشوق انتظار عشق داشته باشید او احساس میکند دست و پایش را بسته اید؛ عشق برایش وظیفه میشود چیزی که موظف است به انجامش
و وقتی عشق تبدیل به وظیفه میشود به هیچ کس احساس رضایت نمیدهد زیرا عشق اجباری مرده است.
عشق تنها میتواند یک بازی باشد،
نه یک وظیفه، عشق آزادی است
و وظیفه زنجیر، و باری سنگین که دیگری باید حمل کند
و وقتی باید باری را حمل کنید زیبایی آن گم میشود
تازگی آن ، شاعرانگی آن ،همه چیز گم میشود و معشوق بلادرنگ در می یابد که آنچه به او داده شده مرده است
اگر با انتظار دوست داشته باشید عشق را کشته اید
انتظار عشق را همچون جنینی نارس سقط میکند انگاه عشق شما چون کودکی مرده است
و آنگاه مستاصل میشوید
همچون بازی کردن عشق بورزید و نه همچون معامله کردن
نه به این خاطر که میخواهید چیزی را به دست آورید.
بلکه دوست داشته باشید چنان که گویی هدف، خود دوست داشتن است
خدا را شکرگذار باشید که دوست داشته اید و فراموش کرده اید که آیا در پاسخ عشقتان، دوست داشته شده اید یا نه،
با آن معامله نکنید تا دچار درماندگی نشوید و زندگیتان لبریز از عشق شود
وقتی عشق به تمامی می شکفد وجد و سعادت خواهید یافت.
#اشو
ما نباید خدا را صدا بزنیم.
ما باید بشنویم که او ما را صدا میزند.
و این تنها در سکوت روی میدهد.
وقتی که در ذهن صدایی وجود نداشته باشد، طنین خدا دریافت میشود.
#نیایش یعنی در سکوت و بیکلامی به سر بردن
#نیایش یک عمل نیست، بلکه حالتی از آگاهی است.
برای نیایش، به آسودگیِ کامل وارد شو
بگذار هم بدن و هم ذهنت آرام بگیرد
ذهن را در سکوت تماشا کن
اینگونه ذهن خودش آرام و خالی میشود
در این خالی بودن است که ما به حقیقت نزدیک میشویم.
خداوند نام ندارد شکلی هم ندارد.
پس وسیلهای برای صدا زدن و به یادآوردنش وجود ندارد
تمام نامها، تمام شکلها تخیلی و دروغین هستند.
ما با رها کردن نامها و شکلهاست که به حقیقت میرسیم، نه با تکیه زدن بر آنها
کسی که جرأت دارد همه چیز را رها کند، میتواند به خدا و به تمامیت هستی دست یابد.
اشو
ما باید بشنویم که او ما را صدا میزند.
و این تنها در سکوت روی میدهد.
وقتی که در ذهن صدایی وجود نداشته باشد، طنین خدا دریافت میشود.
#نیایش یعنی در سکوت و بیکلامی به سر بردن
#نیایش یک عمل نیست، بلکه حالتی از آگاهی است.
برای نیایش، به آسودگیِ کامل وارد شو
بگذار هم بدن و هم ذهنت آرام بگیرد
ذهن را در سکوت تماشا کن
اینگونه ذهن خودش آرام و خالی میشود
در این خالی بودن است که ما به حقیقت نزدیک میشویم.
خداوند نام ندارد شکلی هم ندارد.
پس وسیلهای برای صدا زدن و به یادآوردنش وجود ندارد
تمام نامها، تمام شکلها تخیلی و دروغین هستند.
ما با رها کردن نامها و شکلهاست که به حقیقت میرسیم، نه با تکیه زدن بر آنها
کسی که جرأت دارد همه چیز را رها کند، میتواند به خدا و به تمامیت هستی دست یابد.
اشو
عشق راهی برای کوک کردن سیمهای قلب است
عشق راهی برای آوردن سیمهای قلب به وضعیتی درست که در آن موسیقی می تواند به وجود آید
به همین دلیل است که من عشق را
#نیایش می نامم
من عشق را راهی برای دست یابی به خدا می نامم، من عشق را خدا می نامم
نیایش بدون عشق، غلط، توخالی و بیهوده است
کلمات نیایش بدون عشق ، ابدا هیچ ارزشی ندارد
و کسانی که علاقمند به سفر به سوی خدا هستند، هیچ کدام بدون عشق نمی توانند برسند
عشق راهی برای موسیقایی ساختن وینای قلب است
ما باید چیزهایی در مورد خود عشق درک کنیم
هر آنچه انجام میدهیم با توقعی انجام می دهیم
اگر کسی را دوست داشته باشم، توقعی بدون آنکه حتی بدانم وارد میشود
شروع میکنم به توقع داشتن که در عوض دوست داشته شوم
هنوز دوست نداشته ام،
هنوز وارد عشق نشده ام،
اما توقع آمده و همه چیز را تخریب میکند
عشق در این دنیا بیش از هر چیز دیگری ایجاد استیصال میکند
زیرا با عشق شما وارد دنیای توقع میشوید
هنوز سفر را شروع نکرده به فکر مسیر بازگشت هستید
هر چه بیشتر توقع عشق داشته باشید مسیر جریان یافتن عشق به سمت خود را سخت تر میکنید
اگر از معشوق انتظار عشق داشته باشید او احساس میکند دست و پایش را بسته اید؛ عشق برایش وظیفه میشود چیزی که موظف است به انجامش
و وقتی عشق تبدیل به وظیفه میشود به هیچ کس احساس رضایت نمیدهد زیرا عشق اجباری مرده است.
عشق تنها میتواند یک بازی باشد،
نه یک وظیفه، عشق آزادی است
و وظیفه زنجیر، و باری سنگین که دیگری باید حمل کند
و وقتی باید باری را حمل کنید زیبایی آن گم میشود
تازگی آن ، شاعرانگی آن ،همه چیز گم میشود و معشوق بلادرنگ در می یابد که آنچه به او داده شده مرده است
اگر با انتظار دوست داشته باشید عشق را کشته اید
انتظار عشق را همچون جنینی نارس سقط میکند انگاه عشق شما چون کودکی مرده است
و آنگاه مستاصل میشوید
همچون بازی کردن عشق بورزید و نه همچون معامله کردن
نه به این خاطر که میخواهید چیزی را به دست آورید.
بلکه دوست داشته باشید چنان که گویی هدف، خود دوست داشتن است
خدا را شکرگذار باشید که دوست داشته اید و فراموش کرده اید که آیا در پاسخ عشقتان، دوست داشته شده اید یا نه،
با آن معامله نکنید تا دچار درماندگی نشوید و زندگیتان لبریز از عشق شود
وقتی عشق به تمامی می شکفد وجد و سعادت خواهید یافت.
اشو
عشق راهی برای آوردن سیمهای قلب به وضعیتی درست که در آن موسیقی می تواند به وجود آید
به همین دلیل است که من عشق را
#نیایش می نامم
من عشق را راهی برای دست یابی به خدا می نامم، من عشق را خدا می نامم
نیایش بدون عشق، غلط، توخالی و بیهوده است
کلمات نیایش بدون عشق ، ابدا هیچ ارزشی ندارد
و کسانی که علاقمند به سفر به سوی خدا هستند، هیچ کدام بدون عشق نمی توانند برسند
عشق راهی برای موسیقایی ساختن وینای قلب است
ما باید چیزهایی در مورد خود عشق درک کنیم
هر آنچه انجام میدهیم با توقعی انجام می دهیم
اگر کسی را دوست داشته باشم، توقعی بدون آنکه حتی بدانم وارد میشود
شروع میکنم به توقع داشتن که در عوض دوست داشته شوم
هنوز دوست نداشته ام،
هنوز وارد عشق نشده ام،
اما توقع آمده و همه چیز را تخریب میکند
عشق در این دنیا بیش از هر چیز دیگری ایجاد استیصال میکند
زیرا با عشق شما وارد دنیای توقع میشوید
هنوز سفر را شروع نکرده به فکر مسیر بازگشت هستید
هر چه بیشتر توقع عشق داشته باشید مسیر جریان یافتن عشق به سمت خود را سخت تر میکنید
اگر از معشوق انتظار عشق داشته باشید او احساس میکند دست و پایش را بسته اید؛ عشق برایش وظیفه میشود چیزی که موظف است به انجامش
و وقتی عشق تبدیل به وظیفه میشود به هیچ کس احساس رضایت نمیدهد زیرا عشق اجباری مرده است.
عشق تنها میتواند یک بازی باشد،
نه یک وظیفه، عشق آزادی است
و وظیفه زنجیر، و باری سنگین که دیگری باید حمل کند
و وقتی باید باری را حمل کنید زیبایی آن گم میشود
تازگی آن ، شاعرانگی آن ،همه چیز گم میشود و معشوق بلادرنگ در می یابد که آنچه به او داده شده مرده است
اگر با انتظار دوست داشته باشید عشق را کشته اید
انتظار عشق را همچون جنینی نارس سقط میکند انگاه عشق شما چون کودکی مرده است
و آنگاه مستاصل میشوید
همچون بازی کردن عشق بورزید و نه همچون معامله کردن
نه به این خاطر که میخواهید چیزی را به دست آورید.
بلکه دوست داشته باشید چنان که گویی هدف، خود دوست داشتن است
خدا را شکرگذار باشید که دوست داشته اید و فراموش کرده اید که آیا در پاسخ عشقتان، دوست داشته شده اید یا نه،
با آن معامله نکنید تا دچار درماندگی نشوید و زندگیتان لبریز از عشق شود
وقتی عشق به تمامی می شکفد وجد و سعادت خواهید یافت.
اشو
زندگی سرانجام هر ایده و تصوری را که دربارهٔ زندگی داری، #نابود میکند و تو متواضع، مشتاق و باز باقی #میمانی.
سالک واقعی آن است که نه بدنبال مقام مادی است و نه خواهان مقام معنوی است. او از این دام ها رهیده است. نمی دانم مگر بندگیِ ناب چه عیبش است که برخی حتی عبادات و اذکارشان را به بهانه رسیدن به مقامی معنوی انجام می دهند؟! ای دوست، می دانی بالاترین مقام کدام است؟! رها کردن هر مقام است. بی مقامی است. در کیفیت بندگیِ ناب، هر لحظه تسلیم بودن را به ظهور رساندن است.
یک خدامردِ حقیقی اجازه نمیدهند آنان را چون مقدسین نام ببرند، معلم این را میداند و از هر نوع تقدسِ استادان باستان جلوگیری می کند، آنها از لحظهی پیدایش نژاد بشر بر روی این سیاره در خفا حیات داشتهاند و دارند و آنچنان سرّی آموزههای حقیقت را به تک تکِ ارواح ارائه میدهنده که در هیچ یک از کتب و اسناد تاریخی زمینی اثری از اسم آنها یافت نمیشود...🦋
چرا این همه تمنای عشق وجود دارد؟
چون عشق بسانِ یک سیاه چاله تو را از راهی نهانی به مرکز می برد...
حکمت تانترا...
درود بر روح بزرگ، که پدر من است و بی او، هیچ کس نمیتوانست موجود شود زیرا حیاتی مقدر نمیگردید...
درود بر زمین، که مادر من است و بی او، هیچ خوراکی نمیتوانست بروید و بدین سان رنج بردن از گرسنگی مقدر میگردید...
درود بر باد، که مادربزرگ من است و با خود بارانهای پر از رحمت و زندگیبخش را همـراه میآورد و با رویانیدن محصولات کشاورزی، به ما خوراک میرساند...
درود بر آتش، که پدربزرگ من است. برای نور، گرما و آسایشی که با خود میآورد و بدون آنها، ما بشر نه بلکه جاندارانی بیش نمیبودیم...
#نیایش_سرخپوستی
روح_بیدار
روح می تواند بِلاواسطه بداند. این خصلت روح بیدار است. ذهن، این نتواند. زیرا ذهن اسیر زمان و مکان است و فهمش در گرو تضادهاست...
وقتی ذهن فرمانروایی می کند، وقتی مدام به"قضاوت"می نشیند و نتیجه گیری می کند، روح به خواب می رود... یعنی رهایش می کند. اما چون ذهن رام و ساکت شود و خالی از قضاوت گردد، روح، بیدار شده و جهان سالک منوّر می گردد...
هرگاه ذهنِ خالی و شفاف کسی، در خدمت روحی الهی اش قرار گیرد، چنین کسی هیچ گاه در هیچ کجا در نمی مانَد. زیرا برای روح بن بستی وجود ندارد. چه روح بیدار، راه رستگاری را در خود نهان دارد و می شناسد.
در این روند، ذهنِ شفافی را که در اختیار روح الهی باشد، ذهن الهی گویند. ذهن در این وضعیت، یک پل ارتباطی قابل اعتماد میان روح و جسم است...
سالک بیشتر به منبع واقعی خویشتن خویش، اینکه کیست علاقهمند است: «من کی هستم؟!»
این بنیادی ترین پرسش عرفانی است...
نه خداوند، نه بهشت، نه جهنم، بلکه «من کی هستم؟!»
شک بر عدم نیست که او هیچ نیست...
شک به وجود است و هم او هیچ نیست...
نیست گمانم که جز او هیچ نیست...
هست یقینم که جز او هیچ نیست...
سالک واقعی آن است که نه بدنبال مقام مادی است و نه خواهان مقام معنوی است. او از این دام ها رهیده است. نمی دانم مگر بندگیِ ناب چه عیبش است که برخی حتی عبادات و اذکارشان را به بهانه رسیدن به مقامی معنوی انجام می دهند؟! ای دوست، می دانی بالاترین مقام کدام است؟! رها کردن هر مقام است. بی مقامی است. در کیفیت بندگیِ ناب، هر لحظه تسلیم بودن را به ظهور رساندن است.
یک خدامردِ حقیقی اجازه نمیدهند آنان را چون مقدسین نام ببرند، معلم این را میداند و از هر نوع تقدسِ استادان باستان جلوگیری می کند، آنها از لحظهی پیدایش نژاد بشر بر روی این سیاره در خفا حیات داشتهاند و دارند و آنچنان سرّی آموزههای حقیقت را به تک تکِ ارواح ارائه میدهنده که در هیچ یک از کتب و اسناد تاریخی زمینی اثری از اسم آنها یافت نمیشود...🦋
چرا این همه تمنای عشق وجود دارد؟
چون عشق بسانِ یک سیاه چاله تو را از راهی نهانی به مرکز می برد...
حکمت تانترا...
درود بر روح بزرگ، که پدر من است و بی او، هیچ کس نمیتوانست موجود شود زیرا حیاتی مقدر نمیگردید...
درود بر زمین، که مادر من است و بی او، هیچ خوراکی نمیتوانست بروید و بدین سان رنج بردن از گرسنگی مقدر میگردید...
درود بر باد، که مادربزرگ من است و با خود بارانهای پر از رحمت و زندگیبخش را همـراه میآورد و با رویانیدن محصولات کشاورزی، به ما خوراک میرساند...
درود بر آتش، که پدربزرگ من است. برای نور، گرما و آسایشی که با خود میآورد و بدون آنها، ما بشر نه بلکه جاندارانی بیش نمیبودیم...
#نیایش_سرخپوستی
روح_بیدار
روح می تواند بِلاواسطه بداند. این خصلت روح بیدار است. ذهن، این نتواند. زیرا ذهن اسیر زمان و مکان است و فهمش در گرو تضادهاست...
وقتی ذهن فرمانروایی می کند، وقتی مدام به"قضاوت"می نشیند و نتیجه گیری می کند، روح به خواب می رود... یعنی رهایش می کند. اما چون ذهن رام و ساکت شود و خالی از قضاوت گردد، روح، بیدار شده و جهان سالک منوّر می گردد...
هرگاه ذهنِ خالی و شفاف کسی، در خدمت روحی الهی اش قرار گیرد، چنین کسی هیچ گاه در هیچ کجا در نمی مانَد. زیرا برای روح بن بستی وجود ندارد. چه روح بیدار، راه رستگاری را در خود نهان دارد و می شناسد.
در این روند، ذهنِ شفافی را که در اختیار روح الهی باشد، ذهن الهی گویند. ذهن در این وضعیت، یک پل ارتباطی قابل اعتماد میان روح و جسم است...
سالک بیشتر به منبع واقعی خویشتن خویش، اینکه کیست علاقهمند است: «من کی هستم؟!»
این بنیادی ترین پرسش عرفانی است...
نه خداوند، نه بهشت، نه جهنم، بلکه «من کی هستم؟!»
شک بر عدم نیست که او هیچ نیست...
شک به وجود است و هم او هیچ نیست...
نیست گمانم که جز او هیچ نیست...
هست یقینم که جز او هیچ نیست...
#نیایش
هر چه را که به تمامیت جسته باشی،
به دست می آوری
فکرها ، هنگامی که متمرکز شوند،
به چیزها تبدیل می شوند
همان طور که رود دریا را پیدا می کند،
روح های تشنه نیز پرستشگاه الهی را
می یابند
اما تشنگی ات باید شدید باشد،
تلاشت باید خستگی ناپذیر باشد،
انتظارت باید بی منتها باشد
وبا تمام وجود بخواهی
و همه این تشنگی ها ، کارها ، انتظارها و خواستن ها، در یک کلمه کوچک میگنجد.
وآن کلمه #نیایش است
اما نیایش کاری نیست که انجامش بدهی، نیایش ، یک عمل نیست،
نیایش چیزی است که در آن واقع می شوی
نیایش، یک حس است، روح است،
تسلیم خویشتن است.
بدون هیچ کلمه و تقاضایی
خودت رابه دست ناشناخته بسپار
وهر چه را که پیش می آید #بپذیر.
خدا هر طور که می سازدت،همان طور باش
واگر می شکندت، شکستن رانیز پذیرا باش.
#اشو
هر چه را که به تمامیت جسته باشی،
به دست می آوری
فکرها ، هنگامی که متمرکز شوند،
به چیزها تبدیل می شوند
همان طور که رود دریا را پیدا می کند،
روح های تشنه نیز پرستشگاه الهی را
می یابند
اما تشنگی ات باید شدید باشد،
تلاشت باید خستگی ناپذیر باشد،
انتظارت باید بی منتها باشد
وبا تمام وجود بخواهی
و همه این تشنگی ها ، کارها ، انتظارها و خواستن ها، در یک کلمه کوچک میگنجد.
وآن کلمه #نیایش است
اما نیایش کاری نیست که انجامش بدهی، نیایش ، یک عمل نیست،
نیایش چیزی است که در آن واقع می شوی
نیایش، یک حس است، روح است،
تسلیم خویشتن است.
بدون هیچ کلمه و تقاضایی
خودت رابه دست ناشناخته بسپار
وهر چه را که پیش می آید #بپذیر.
خدا هر طور که می سازدت،همان طور باش
واگر می شکندت، شکستن رانیز پذیرا باش.
#اشو
اشـoshoـو:
خدا درياگون است، نامحدود و بيكران
ما از خدا جدا افتاده ايم به اين دليل كه: خود را به چهارچوب هايی محدود ساخته ايم
به چهارچوب بدن،
به چهارچوبهاب ذهن
اين چهارچوبها ما را از خدا جدا نگاه داشته اند. اين چهارچوبها را دور بينداز.
نمي گويم كه بدنت را دور انداز، بدن كاملا سودمند است. از آن استفاده كن. بدن خانه توست. تو درون بدن زندگي مي كني اما خيال نكن كه تو بدن هستي
تو درون بدن هستي اما بدن نيستي
تو در ذهن هستي اما ذهن نيستي
آنگاه كه تو هويتت را با اين چهارچوبها تعيين نكني، ناگهان اوضاع دگرگون مي شود.
شروع به احساس بی حد و مرز بودن مي كني.
مثل خدا بی حد و مرز مي شوي. درياگون مي شوي، پهناور و بی كران. آنگاه ديگر هيچ لزومي نخواهد داشت در جايي بدنبال خدا بگردي.
تو خود خدا مي شوي.
اين يگانه راه شناخت خداست.
يگانه راه شناخت خدا، خدا شدن است. هيچ راه ديگري وجود ندارد. تو نمي تواني بدون اينكه خدا شوي خدا را بشناسي.
#اشو
اگر کسی در سکوتی ژرف و عمیق و عاشقانه
سر خود را در برابر عظمت هستی فرود بیاورد
خالص ترین #نیایش را به جا آورده است
نیایشی که بدون واسطه کلمات صورت میگیرد. همواره شنیده می شود.
#اشو
#زوربای_بودای
خدا درياگون است، نامحدود و بيكران
ما از خدا جدا افتاده ايم به اين دليل كه: خود را به چهارچوب هايی محدود ساخته ايم
به چهارچوب بدن،
به چهارچوبهاب ذهن
اين چهارچوبها ما را از خدا جدا نگاه داشته اند. اين چهارچوبها را دور بينداز.
نمي گويم كه بدنت را دور انداز، بدن كاملا سودمند است. از آن استفاده كن. بدن خانه توست. تو درون بدن زندگي مي كني اما خيال نكن كه تو بدن هستي
تو درون بدن هستي اما بدن نيستي
تو در ذهن هستي اما ذهن نيستي
آنگاه كه تو هويتت را با اين چهارچوبها تعيين نكني، ناگهان اوضاع دگرگون مي شود.
شروع به احساس بی حد و مرز بودن مي كني.
مثل خدا بی حد و مرز مي شوي. درياگون مي شوي، پهناور و بی كران. آنگاه ديگر هيچ لزومي نخواهد داشت در جايي بدنبال خدا بگردي.
تو خود خدا مي شوي.
اين يگانه راه شناخت خداست.
يگانه راه شناخت خدا، خدا شدن است. هيچ راه ديگري وجود ندارد. تو نمي تواني بدون اينكه خدا شوي خدا را بشناسي.
#اشو
اگر کسی در سکوتی ژرف و عمیق و عاشقانه
سر خود را در برابر عظمت هستی فرود بیاورد
خالص ترین #نیایش را به جا آورده است
نیایشی که بدون واسطه کلمات صورت میگیرد. همواره شنیده می شود.
#اشو
#زوربای_بودای