از برچسب زدن به دیگران دست بردارید
ارجعیت دادن به دیگران، هرچند هم که برایتان انسانهای شایسته و شاید مقدس باشند، بی اعتنایی به هوش و نبوغ خودتان است.
قوه تعلق، تامل، شهود، خرد، معرفت و فضیلتِ الهی به همه انسانها بطوره یکسان داده شده است. کسانیکه از آن استفاده نمیکنند، در هویت خیالیِ ذهنشان بسر میبرند. ذهن، جداساز است و حقیقتِ یکپارچه انسان را نامگذاری و تفکیک میکند و هویت های خیالی را برای رشد در نفس، ممکن میسازد. راه بازگشت به یگانگی با هستی، بی هویتی ست که با کاویدنِ ذهن و مشاهده و مراقبه روی ذهن/بدن پیش میرود. سالکان در مسیره بیداری روحانی، سفری بدرونِ تاریکی های درون خودشان میکنند و راه روشنایی را که راه عشق و نور آگاهی ست، طی میکنند. قلب و خودبرتر و آگاه هر انسانی، حقیقت را میشناسد و با گواه و شهوده قلبی، حقیقت عیان را آشکار میسازد. عصاره جادوییِ قلب، حس و احساس است، عشق است، شهد و معجونِ الهی ست. وقتی عشق در وجودتان جاری میشود، منیتهای نفسانی تان را میسوزاند و نابی، خلوص و پاکی تان را بخاطرتان میآورد. آخر و عاقبتِ نفس، سوختن در شعله عشقِ بی شرط الهی ست. در حقیقتِ غایی، بی نفس و خداگونه اید.
نفس و خدا همزمان نمیتوانند باشند.
وقتی نفس هست، خدا نیست
وقتی خدا هست، نفس نیست
ارجعیت دادن به دیگران، هرچند هم که برایتان انسانهای شایسته و شاید مقدس باشند، بی اعتنایی به هوش و نبوغ خودتان است.
قوه تعلق، تامل، شهود، خرد، معرفت و فضیلتِ الهی به همه انسانها بطوره یکسان داده شده است. کسانیکه از آن استفاده نمیکنند، در هویت خیالیِ ذهنشان بسر میبرند. ذهن، جداساز است و حقیقتِ یکپارچه انسان را نامگذاری و تفکیک میکند و هویت های خیالی را برای رشد در نفس، ممکن میسازد. راه بازگشت به یگانگی با هستی، بی هویتی ست که با کاویدنِ ذهن و مشاهده و مراقبه روی ذهن/بدن پیش میرود. سالکان در مسیره بیداری روحانی، سفری بدرونِ تاریکی های درون خودشان میکنند و راه روشنایی را که راه عشق و نور آگاهی ست، طی میکنند. قلب و خودبرتر و آگاه هر انسانی، حقیقت را میشناسد و با گواه و شهوده قلبی، حقیقت عیان را آشکار میسازد. عصاره جادوییِ قلب، حس و احساس است، عشق است، شهد و معجونِ الهی ست. وقتی عشق در وجودتان جاری میشود، منیتهای نفسانی تان را میسوزاند و نابی، خلوص و پاکی تان را بخاطرتان میآورد. آخر و عاقبتِ نفس، سوختن در شعله عشقِ بی شرط الهی ست. در حقیقتِ غایی، بی نفس و خداگونه اید.
نفس و خدا همزمان نمیتوانند باشند.
وقتی نفس هست، خدا نیست
وقتی خدا هست، نفس نیست
بی هدفی در زندگی از دلایل ناسپاسی است و از متجلی شدن خواسته های قلبی تان جلوگیری می کند. چنانچه قدر و بهای نعمت های موجود را ندانید، نه تنها از شادی و لذت حاصل از آن بی بهره میشوید بلکه برای تلاش در جهت تجلی خواسته هایتان انگیزه ای در اختیار ندارید. اگر حضور فردی مناسب و یا هدیه ای غیر منتظره که ممکن است سرآغاز تجلی خواسته هایتان باشد نتواند حس قدرشناسی شما را برانگیزد، از دریافت این موهبت ها محروم خواهید شد. پس با هشیاری از بابت دریافت هر موهبت مراتب سپاسگزاری خود را اعلام کنید.
برای رهایی از شرّ قدرناشناسی، بد نیست برای چند لحظه بیندیشید و ببینید که زندگی شما بدون موهبت های کنونی تان تا چه اندازه پوچ و تو خالی بود. ما اغلب در برابر عزیزان مان و نعمت های عالم هستی ناسپاسیم و پس از آن که فرصتها از دست رفته و آنها زندگی ما را ترک میکنند بر این غفلت چشم می گشاییم. رابطه من با فرزندانم بر این طرز تفکر استوار است. یقین دارم که آنان دیر یا زود ما را ترک میکنند و خانه و خانواده خودشان را تشکیل می دهند. گاه از این که تا چه اندازه آنان را دوست دارم غرق در حیرت میشوم. من و همسرم این عادت را در خود پدید آوردهایم که بازوهای خویش را به دور کمرشان گره بزنیم و به آنان بگوییم از این که بخشی از زندگی ما هستند تا چه اندازه خوشبخت هستیم و به خود می بالیم.
این عمل سرشار از عشق ما را بر می انگیزد تا قدر یکدیگر را بیشتر بدانیم. اظهار قدردانی از پدر بزرگ و مادربزرگ، همکار، همسر و حتی خلبانی که هواپیمای حامل شما را به پرواز درآورده، راه خوب و مناسبی برای رهایی از تله بی تفاوتی و قدرناشناسی است.
وین دایر
معمار سرنوشت خود باشيد
برای رهایی از شرّ قدرناشناسی، بد نیست برای چند لحظه بیندیشید و ببینید که زندگی شما بدون موهبت های کنونی تان تا چه اندازه پوچ و تو خالی بود. ما اغلب در برابر عزیزان مان و نعمت های عالم هستی ناسپاسیم و پس از آن که فرصتها از دست رفته و آنها زندگی ما را ترک میکنند بر این غفلت چشم می گشاییم. رابطه من با فرزندانم بر این طرز تفکر استوار است. یقین دارم که آنان دیر یا زود ما را ترک میکنند و خانه و خانواده خودشان را تشکیل می دهند. گاه از این که تا چه اندازه آنان را دوست دارم غرق در حیرت میشوم. من و همسرم این عادت را در خود پدید آوردهایم که بازوهای خویش را به دور کمرشان گره بزنیم و به آنان بگوییم از این که بخشی از زندگی ما هستند تا چه اندازه خوشبخت هستیم و به خود می بالیم.
این عمل سرشار از عشق ما را بر می انگیزد تا قدر یکدیگر را بیشتر بدانیم. اظهار قدردانی از پدر بزرگ و مادربزرگ، همکار، همسر و حتی خلبانی که هواپیمای حامل شما را به پرواز درآورده، راه خوب و مناسبی برای رهایی از تله بی تفاوتی و قدرناشناسی است.
وین دایر
معمار سرنوشت خود باشيد
تماشای تلویزیون،گوش دادن به رادیو،
و کتاب خواندن نیز به نوعی #مشغولیت محسوب میشود.
و شما را از پرداختن به خودتان باز میدارد.
اولین کاری که باید بکنید
این است که تمامی مشغولیتهای خود را متوقف کنید.
و تنها در سکوت باقی بمانید.
فقط و فقط با خودتان باشید،
در واقع فقط خودتان باشید.
و این مساله هر چقدر درد و رنج هم داشته باشد آن را تحمل کنید.
البته این کار بسیار مشکل است؛
ممکن است مثل یک بچه شروع به گریه کردن کنید، یا هزار و یک کار دیگر ...
ولی به هر صورت با مشکلات و دردهای خود مواجه میشوید؛
و اگر بتوانید چنین حالتی را تجربه کنید،
یعنی اگر بتوانید به دردهای خود خوشامد بگویید، و آنها را مانند میهمانهای عزیز خود بپذیرید،
و درکشان کنید،
فصل جدیدی در زندگی خود به وجود آوردهاید.
زیرا به محض اینکه،
#بدون_هرگونه_قضاوت دردها و مشکلات را در زندگی خود بپذیرید،
انرژی و کیفیت آنها شروع به تغییر میکند،
و دیگر اصلاً درد نخواهند بود.
این نکته بسیار شگفتانگیز
و باورنکردنی است که درد و اندوه میتوانند به صورت شادی و سرور
#تغییر_ماهیّت دهند.
#اشو
#اولین_و_آخرین_رهایی
و کتاب خواندن نیز به نوعی #مشغولیت محسوب میشود.
و شما را از پرداختن به خودتان باز میدارد.
اولین کاری که باید بکنید
این است که تمامی مشغولیتهای خود را متوقف کنید.
و تنها در سکوت باقی بمانید.
فقط و فقط با خودتان باشید،
در واقع فقط خودتان باشید.
و این مساله هر چقدر درد و رنج هم داشته باشد آن را تحمل کنید.
البته این کار بسیار مشکل است؛
ممکن است مثل یک بچه شروع به گریه کردن کنید، یا هزار و یک کار دیگر ...
ولی به هر صورت با مشکلات و دردهای خود مواجه میشوید؛
و اگر بتوانید چنین حالتی را تجربه کنید،
یعنی اگر بتوانید به دردهای خود خوشامد بگویید، و آنها را مانند میهمانهای عزیز خود بپذیرید،
و درکشان کنید،
فصل جدیدی در زندگی خود به وجود آوردهاید.
زیرا به محض اینکه،
#بدون_هرگونه_قضاوت دردها و مشکلات را در زندگی خود بپذیرید،
انرژی و کیفیت آنها شروع به تغییر میکند،
و دیگر اصلاً درد نخواهند بود.
این نکته بسیار شگفتانگیز
و باورنکردنی است که درد و اندوه میتوانند به صورت شادی و سرور
#تغییر_ماهیّت دهند.
#اشو
#اولین_و_آخرین_رهایی
من به تو نمیگویم که به زیارتی هزار مایلی بروی
فقط میگویم از
#سر_به_سمت_قلب_سرازیر_شوی.
سر جایی است که نفس منزل دارد .
و نفس علت تمام رنج های توست .
و قلب جایگاه ،
عشق،
سکوت،
خنده
و رقص است.
#اشو
فقط میگویم از
#سر_به_سمت_قلب_سرازیر_شوی.
سر جایی است که نفس منزل دارد .
و نفس علت تمام رنج های توست .
و قلب جایگاه ،
عشق،
سکوت،
خنده
و رقص است.
#اشو
Heartnotes 2.0 432 Hz | t.me/meditationmusic
Steven Halpern, David Darling
موسیقی بی کلام
یاداشت های قلب
یاداشت های قلب
خودبرتر 11:
عشق ورزی را تمرین کنیم تا فرکانس ما همیشه بالا باشه هرچقدر بیشتر عشق ورزی کنیم از نواقص ها کمتر استفاده می کنیم نگرش تان را از سر به قلبتان بچرخانید آنوقت تمام انسانها خوب به نظر می رسند با همه مهربان باش چون همه خودتن
به حرفهایی که به دیگران می زنید واقف باشید شاید برای شما مهم نباشد ولی دیگران حرفها رو باور می کنند وهمین امر باعث میشود حالشون خراب بشه با حرفهایمان اگر محبت نمیکنیم زخم نزنیم دیگران آهن نیستند حرفها تاثیر ش و میذاره مراقب حرفها باشیم با مسخره کردن دیگران یا تخریب دیگران ما به جای نمیرسیم فقط ارزش مان پایین میاد باهمه مهربان باشید همه خودشما هستند به دیگران یعنی خودتان خسارت نزنید دیگران شمارا قبول دارند حرفهای شما روی دیگران تاثیر می گذارد واقف باشید به حرف هایتان
همیشه از مسخره کردن بد م میآمد وهمین امر باعث شد هیچوقت به استقلال نرسم چون میترسیدم دیگران مسخره ام کنند مراقب باشید با مسخره کردن دیگران یا آزار دیگران من به آرامش نمیرسم بلکه زخمی به روح وروان فرد می زنید
به ظاهر آدمها توجه نکنید شاید در ظاهر قوی باشند ولی در باطن بسیار حساس وزودرنج هستند مراقب رفتار وگفتارتان باشید
به خودتان احترام بگذارید با زخمی کردن دیگران دردهایمان التیام نمی یابد بلکه بیشتر میشود
از آرام بودن دیگران یا ساده بودن یا پذیرا بودن دیگران سواستفاده نکنید بهشون احترام بگذارید آنها کاملا آگاه هستند وخودشان به کوچه علی چپ میزنن ومدارا شمارا میکنند واقف باشید
سالها در رنج وعذاب بودیم زخمی زخمی هستیم مرهم زخم های دیگران باشیم نه اینکه نمک به زخم ها بپاشیم
هرلحظه از کارهای خودم آگاه باشم که دارم نا خودآگاهانه رفتار میکنم ناخودآگاهانه حرف میزنم وبه ظاهر آگاه هستم به ذهنتان آگاه باشید تا خودسر عمل نکنید که باعث آزار کسی شود
هشیاری مستلزم اینه که هرلحظه از رفتار کردار گفتار خود آگاه باشیم مهم نیست چه کا ری انجام میدهیم یا چه فکری می کنیم مهم اینه بهش آگاه باشیم وانکارش نکنیم
هشیار از افکارتان باشید وافکارتان را باور نکنید
افراط وتفریط یعنی بیماری
افکارمان احساسات مارا درست می کنند وقتی انرژی مان بالاست مثبت است اینقدر افراط میکنیم که باعث لغزش میشه
وقتی انرژی ما پایین است منفی اینقدر درتفریط هستیم یعنی انزوا که باعث لغزش میشه
درهردوحالت لغزش است
گاهی اینقدر خوبیم گاهی اینقدر بد
گاهی اینقدر شادیم فرکانس بالا خودکشی
گاهی اینقدر بد فرکانس پایین خودکشی
از الگوها وباورها خودمان آگاه باشیم راهبر ما اینها هستند مراقب باشیم تا ازالگوها وباورهای گذشته مان رهبری نشویم سالها ازهمین الگوها وباورها آسیب خوردیم
سالها این کله مارا هزار راه برد الی را درست من میدانم من بلدم من فلانم با همین تفکر خاطرات تلخی برای خودمان ودیگران درست کردیم
به کله ای که ثبات ندارد وهرلحظه درنوسان است با یک کلمه بالا وپایین میشه اعتماد نکنید
اگر داری با دیگران میجنگید به کله خودتان اعتماد کردید باور کردید واقف باش هیچوقت به کله خودتان باور ندید تا درارامش باشید
اگر به کله خودتان واقف باشید باورش نکنید اعتماد نکنید همیشه درامان خواهید بود
آنچه شمارا می آزارد یا باعث ناراحتی شما میشود خواسته هایتان است چیزی نخواه تا درامان باشید
به نقابهایتان واقف باشید به دروغ هایتان واقف باشید دست از ادا وتظاهر انسان خوب بودن بردارید چون باعث میشود بیشتر رنج و عذاب بکشید
تمایلات ما مشخص می کند ما درکدام مسیر باشیم واقف باش
کمبودها ی ما طرفندهای بیماریست اگر ازش آگاه نشویم همیشه گرفتارش خواهیم بود کمبودهایمان با عوامل های بیرونی پر نمیشوند بلکه کمبودهای مابا عوامل بیرونی بیشترهم خواهد شد
خراش دادن دیگران به شما باعث میشود به خودتان عمیق تر شوید تا بتونید بهتر خودتان را ببیند
ما غافل از خودمان هستیم نیاز داریم گاهگاهی خراشیده شویم زندگی خودش درسها را به خودتان میدهد دلگیر نشوید تمام چالش ها تلنگری است که ازخواب غفلت بیدار بشویم واز بیرون دیگران به خودمان آگاه باشیم
به تفسیر ها وقضاوت ها وبرداشت های ذهنی خودتان واقف باشید اینها ازطریق باورها یتان انجام میشود باورهای خودتان را باور نکنید تا بتونید نگرشتان را تغییر دهید.
عشق ورزی را تمرین کنیم تا فرکانس ما همیشه بالا باشه هرچقدر بیشتر عشق ورزی کنیم از نواقص ها کمتر استفاده می کنیم نگرش تان را از سر به قلبتان بچرخانید آنوقت تمام انسانها خوب به نظر می رسند با همه مهربان باش چون همه خودتن
به حرفهایی که به دیگران می زنید واقف باشید شاید برای شما مهم نباشد ولی دیگران حرفها رو باور می کنند وهمین امر باعث میشود حالشون خراب بشه با حرفهایمان اگر محبت نمیکنیم زخم نزنیم دیگران آهن نیستند حرفها تاثیر ش و میذاره مراقب حرفها باشیم با مسخره کردن دیگران یا تخریب دیگران ما به جای نمیرسیم فقط ارزش مان پایین میاد باهمه مهربان باشید همه خودشما هستند به دیگران یعنی خودتان خسارت نزنید دیگران شمارا قبول دارند حرفهای شما روی دیگران تاثیر می گذارد واقف باشید به حرف هایتان
همیشه از مسخره کردن بد م میآمد وهمین امر باعث شد هیچوقت به استقلال نرسم چون میترسیدم دیگران مسخره ام کنند مراقب باشید با مسخره کردن دیگران یا آزار دیگران من به آرامش نمیرسم بلکه زخمی به روح وروان فرد می زنید
به ظاهر آدمها توجه نکنید شاید در ظاهر قوی باشند ولی در باطن بسیار حساس وزودرنج هستند مراقب رفتار وگفتارتان باشید
به خودتان احترام بگذارید با زخمی کردن دیگران دردهایمان التیام نمی یابد بلکه بیشتر میشود
از آرام بودن دیگران یا ساده بودن یا پذیرا بودن دیگران سواستفاده نکنید بهشون احترام بگذارید آنها کاملا آگاه هستند وخودشان به کوچه علی چپ میزنن ومدارا شمارا میکنند واقف باشید
سالها در رنج وعذاب بودیم زخمی زخمی هستیم مرهم زخم های دیگران باشیم نه اینکه نمک به زخم ها بپاشیم
هرلحظه از کارهای خودم آگاه باشم که دارم نا خودآگاهانه رفتار میکنم ناخودآگاهانه حرف میزنم وبه ظاهر آگاه هستم به ذهنتان آگاه باشید تا خودسر عمل نکنید که باعث آزار کسی شود
هشیاری مستلزم اینه که هرلحظه از رفتار کردار گفتار خود آگاه باشیم مهم نیست چه کا ری انجام میدهیم یا چه فکری می کنیم مهم اینه بهش آگاه باشیم وانکارش نکنیم
هشیار از افکارتان باشید وافکارتان را باور نکنید
افراط وتفریط یعنی بیماری
افکارمان احساسات مارا درست می کنند وقتی انرژی مان بالاست مثبت است اینقدر افراط میکنیم که باعث لغزش میشه
وقتی انرژی ما پایین است منفی اینقدر درتفریط هستیم یعنی انزوا که باعث لغزش میشه
درهردوحالت لغزش است
گاهی اینقدر خوبیم گاهی اینقدر بد
گاهی اینقدر شادیم فرکانس بالا خودکشی
گاهی اینقدر بد فرکانس پایین خودکشی
از الگوها وباورها خودمان آگاه باشیم راهبر ما اینها هستند مراقب باشیم تا ازالگوها وباورهای گذشته مان رهبری نشویم سالها ازهمین الگوها وباورها آسیب خوردیم
سالها این کله مارا هزار راه برد الی را درست من میدانم من بلدم من فلانم با همین تفکر خاطرات تلخی برای خودمان ودیگران درست کردیم
به کله ای که ثبات ندارد وهرلحظه درنوسان است با یک کلمه بالا وپایین میشه اعتماد نکنید
اگر داری با دیگران میجنگید به کله خودتان اعتماد کردید باور کردید واقف باش هیچوقت به کله خودتان باور ندید تا درارامش باشید
اگر به کله خودتان واقف باشید باورش نکنید اعتماد نکنید همیشه درامان خواهید بود
آنچه شمارا می آزارد یا باعث ناراحتی شما میشود خواسته هایتان است چیزی نخواه تا درامان باشید
به نقابهایتان واقف باشید به دروغ هایتان واقف باشید دست از ادا وتظاهر انسان خوب بودن بردارید چون باعث میشود بیشتر رنج و عذاب بکشید
تمایلات ما مشخص می کند ما درکدام مسیر باشیم واقف باش
کمبودها ی ما طرفندهای بیماریست اگر ازش آگاه نشویم همیشه گرفتارش خواهیم بود کمبودهایمان با عوامل های بیرونی پر نمیشوند بلکه کمبودهای مابا عوامل بیرونی بیشترهم خواهد شد
خراش دادن دیگران به شما باعث میشود به خودتان عمیق تر شوید تا بتونید بهتر خودتان را ببیند
ما غافل از خودمان هستیم نیاز داریم گاهگاهی خراشیده شویم زندگی خودش درسها را به خودتان میدهد دلگیر نشوید تمام چالش ها تلنگری است که ازخواب غفلت بیدار بشویم واز بیرون دیگران به خودمان آگاه باشیم
به تفسیر ها وقضاوت ها وبرداشت های ذهنی خودتان واقف باشید اینها ازطریق باورها یتان انجام میشود باورهای خودتان را باور نکنید تا بتونید نگرشتان را تغییر دهید.
وقتی درونتان همزمانی رخ دهد
خود جوان و ناپخته و نابالغ
و پیر و پخته و بالغ تان، باهم ملاقات میکنند
به خود پیرتان اعتماد کنید☺️👌
خود جوان و ناپخته و نابالغ
و پیر و پخته و بالغ تان، باهم ملاقات میکنند
به خود پیرتان اعتماد کنید☺️👌
پیر درون، پیر مجرب و توانمنده زندگانی های ارزشمنده
شعور بخطا رفته قدیم مردانه بود شعور جدید زنانه است
مهمترین راهنما در تجربه ناشناخته ها پیر درون یا همون مرشد درونِ
آگاهی زنانه است اگر بخش زنانگی مان بیدار نشه
ازاگاهی هم خبری نیست زنانگی همون شهود ماست
عقل نمیداند آگاهی چیست
منطق نمی داند آگاهی چیست
باور نمیداند آگاهی چیست
اعتقاد نمی داند آگاهی چیست
الگوها نمی داند آگاهی چیست
تقلید نمیداند آگاهی چیست
دروغ نمی داند آگاهی چیست
نفس نمی داند آگاهی چیست
ذهن نمیداند آگاهی چیست
آگاهی داده واطلاعات نیست
اگر چرخ نمیزدیم دور خویش
خسته نمیشدیم بیایم پی خویش
شعور بخطا رفته قدیم مردانه بود شعور جدید زنانه است
مهمترین راهنما در تجربه ناشناخته ها پیر درون یا همون مرشد درونِ
آگاهی زنانه است اگر بخش زنانگی مان بیدار نشه
ازاگاهی هم خبری نیست زنانگی همون شهود ماست
عقل نمیداند آگاهی چیست
منطق نمی داند آگاهی چیست
باور نمیداند آگاهی چیست
اعتقاد نمی داند آگاهی چیست
الگوها نمی داند آگاهی چیست
تقلید نمیداند آگاهی چیست
دروغ نمی داند آگاهی چیست
نفس نمی داند آگاهی چیست
ذهن نمیداند آگاهی چیست
آگاهی داده واطلاعات نیست
اگر چرخ نمیزدیم دور خویش
خسته نمیشدیم بیایم پی خویش
بقدری با دانش آلودگی هامون پر شدیم، خالی شدن از دانستگی ها مون که بهشون دلبسته شدیم گاهی سخت و دشواره چون حسِ امنیتی کاذب بهمون میدن
وقتی ذهن از دانستگی ها خالی میشه میترسیم احساس بیگانگی در دنیایی که میشناختیم داریم چون داریم وارده ناشناخته ها میشیم و برای این دگرگونی باید از گذشته ها خالی بشیم تا باره منفی گذشته ها رو به آینده فرافکنی نکنیم و از امید به آینده دست بکشیم و در این لحظه زندگی کنیم. در لحظه زندگی کردن یعنی هر روزمون، روز دیگر رو رقم میزنه باید هشیار و مراقبگون باشیم تا در دام و تله های ذهن نیافتیم.
وقتی ذهن از دانستگی ها خالی میشه میترسیم احساس بیگانگی در دنیایی که میشناختیم داریم چون داریم وارده ناشناخته ها میشیم و برای این دگرگونی باید از گذشته ها خالی بشیم تا باره منفی گذشته ها رو به آینده فرافکنی نکنیم و از امید به آینده دست بکشیم و در این لحظه زندگی کنیم. در لحظه زندگی کردن یعنی هر روزمون، روز دیگر رو رقم میزنه باید هشیار و مراقبگون باشیم تا در دام و تله های ذهن نیافتیم.
ما انسانهای معاصر، زبانِ از یاد رفته دل که حس و احساسِ، مدتهاست که به فراموشی سپردیم و تابع عقل و منطق استدلالی شدیم و فقط نفس پروری کردیم بجای اینکه به ندای دل و طبیعت گوش بدیم، همه حس و احساس مونو که هدایتگره ما در تاریکی بودن، سرکوب کردیم و در این تنپوش خاکی که بسیار فشرده است، رشد کردیم و بیشتر و بیشتر در عقل و منطق، سردرگم و سرگشته شدیم چون چاکرای ریشه که باید با طبیعت و مادر زمین و قوائده هستی هماهنگ باشه، را فراموش کردیم.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سلام و درود بر یاران حق ☺️
عشقمان جاری و نورمان تابنده باد😊🌹💖🌈
🕉🙏🙏🙏🙏🙏🕉
عشقمان جاری و نورمان تابنده باد😊🌹💖🌈
🕉🙏🙏🙏🙏🙏🕉
بر روی صفحهنمایش گاهی اقیانوسی عظیم با امواجی بیپایان میبینید که ناپدید میشوند.
گاهی هم روی آن، آتشی میبینید که به همهجا گسترده شده و سپس آنهم ناپدید میشود.
در هر دو مورد صفحهنمایش آنجاست.
آیا صفحهنمایش با آن آب، خیس یا با آن آتش، میسوزد؟
هیچ چیزی روی آن صفحه تأثیر نمیگذارد.
درست به همین طریق اتفاقاتی که در طی وضعیتهای بیداری، رویا و خواب پیش میآید مطلقاً روی شما اثری نخواهند گذاشت و شما همان خویش خودتان باقی خواهید ماند.
#رامانا ماهارشی
گاهی هم روی آن، آتشی میبینید که به همهجا گسترده شده و سپس آنهم ناپدید میشود.
در هر دو مورد صفحهنمایش آنجاست.
آیا صفحهنمایش با آن آب، خیس یا با آن آتش، میسوزد؟
هیچ چیزی روی آن صفحه تأثیر نمیگذارد.
درست به همین طریق اتفاقاتی که در طی وضعیتهای بیداری، رویا و خواب پیش میآید مطلقاً روی شما اثری نخواهند گذاشت و شما همان خویش خودتان باقی خواهید ماند.
#رامانا ماهارشی
جنگ و ناسازگاری
انسان میتواند دنیای دیگر و روابط دیگری جز اینکه در دنیای امروزمون هست داشته باشد. چرا ما نمیتوانیم این شصت هفتاد سال مهمانی را کوفت یکدیگر نکنیم؟ این چه مهمانی زهرماری است که ما در آن شرکت کرده ایم؟ چرا کفران نعمت میکنیم؟ اینهمه زیبایی و نعمت در اطراف ما هست، آنوقت باید به آن بی اعتنا بمانیم و خود را درگیر بازی ای کنیم که نتیجه اش کشتن و محروم کردن و آزار یکدیگرست!؟ عزیز باور کن بيشترين وقت ما در این مهمانی صرف آزار و نفرت ورزیدن و شکست دادن یکدیگر در یک مسابقه پوچ می شود. انسان خودش با خودش مدام در تضاد و کشمکش است، با خودش سر ناسازگاری دارد. زن با شوهر، همسایه با همسایه، این ملت با آن ملت، عرب با عجم، همه با هم درگیر یک جنگ و ناسازگاری و ناهنجاری تمام نشدنی هستیم. و اینها همه حاصل "نفس" است. حاصل بازی "شخصیت" است.
چرا انسان هایی که من و تو باشیم نمینشینیم یک فکر اساسی، فکری غیر از وانمود و رفع و رجوع و سرهم بندی برای این مسئله بنیادی بکنیم؟ چرا من و تو نمیتوانیم وجود روحی خود را در وضعیتی نگه داریم که کمترین جرم اختلاف و ناهنجاری و زشتی و تکدر و نفرت و خشونت در آن نباشد؟ این چه وضع درهم برهمی است که این انسان باعقل و باشعور برای خودش ساخته است؟
بیشترین وقت و هدف و تلاش های ما صرف پیدا کردن راه های آزار، و بعد توجیه آن آزارها میشود. انگار در ته وجود ما یک نهر عظیم آب تیره جریان دارد و روی آن را قشر نازکی آب زلال گرفته است. و این قشر نازک در واقع حکم لعابی را دارد برای پوشاندن آن آب تیره - نفرت و خشونت در وجود ما آن نهر عظیم و تیره است. و اصل آنست. آن لعاب هم فرع است، پوششی است برای پنهان نگه داشتن آن منبع عظیم.
به هر جنبه از وجود انسان و روابط او نگاه کنی این واقعیت را می بینی من تمام وجودم را تبدیل به چنگ و دندان کرده ام و جان میکنم تا در نبرد ارزشها بر تو تفوق یابم. این یعنی یک اصل، یعنی همان آب تیره. بعد سعی میکنم در رابطه با تو مثلاً از خودم فروتنی نشان بدهم. سخاوت نشان بدهم، در سلام و احترام بر تو پیشی بگیرم. اینها یعنی لعاب، یعنی نمایشی زیبا و انسان مآبانه در یک متن زشت و تیره، پول جامعه را كرور کرور می چاپم. بعد یک مهمانی سخاوتمندانه و رئیسانه هم می دهم. آیا اینها بازی و تئاتر نیست؟
باید یک فکر جدی و اساسی کرد. تا این عجوزه حاکم بر ماست، کار خراب است. کار این عجوزه نفرت ورزیدن، ناپاکی، ريا و شیطنت است. جنگ انسان با انسان جنگ این عجوزه است، جنگ "شخصیت" است. قالب با قالب در جنگ است، نه انسان با انسان. وقتی من تو را می کُشم، هدفم کشتن تو نیست. بلکه هدفم نابودی قالب توست. دشمن من خود تو نیستی، شخصیت توست. من تو را میکشم فقط به دلیل اینکه حمل کننده آن قالب و شخصیتی. اگر این عجوزه نبود من و تو آزاری به هم نداشتیم. برادروار بر سر این سفره پرنعمت و زیبا و رنگین می نشستیم و مهمانی را به خوبی تمام میکردیم.
محمد جعفر مصفا
رابطه
انسان میتواند دنیای دیگر و روابط دیگری جز اینکه در دنیای امروزمون هست داشته باشد. چرا ما نمیتوانیم این شصت هفتاد سال مهمانی را کوفت یکدیگر نکنیم؟ این چه مهمانی زهرماری است که ما در آن شرکت کرده ایم؟ چرا کفران نعمت میکنیم؟ اینهمه زیبایی و نعمت در اطراف ما هست، آنوقت باید به آن بی اعتنا بمانیم و خود را درگیر بازی ای کنیم که نتیجه اش کشتن و محروم کردن و آزار یکدیگرست!؟ عزیز باور کن بيشترين وقت ما در این مهمانی صرف آزار و نفرت ورزیدن و شکست دادن یکدیگر در یک مسابقه پوچ می شود. انسان خودش با خودش مدام در تضاد و کشمکش است، با خودش سر ناسازگاری دارد. زن با شوهر، همسایه با همسایه، این ملت با آن ملت، عرب با عجم، همه با هم درگیر یک جنگ و ناسازگاری و ناهنجاری تمام نشدنی هستیم. و اینها همه حاصل "نفس" است. حاصل بازی "شخصیت" است.
چرا انسان هایی که من و تو باشیم نمینشینیم یک فکر اساسی، فکری غیر از وانمود و رفع و رجوع و سرهم بندی برای این مسئله بنیادی بکنیم؟ چرا من و تو نمیتوانیم وجود روحی خود را در وضعیتی نگه داریم که کمترین جرم اختلاف و ناهنجاری و زشتی و تکدر و نفرت و خشونت در آن نباشد؟ این چه وضع درهم برهمی است که این انسان باعقل و باشعور برای خودش ساخته است؟
بیشترین وقت و هدف و تلاش های ما صرف پیدا کردن راه های آزار، و بعد توجیه آن آزارها میشود. انگار در ته وجود ما یک نهر عظیم آب تیره جریان دارد و روی آن را قشر نازکی آب زلال گرفته است. و این قشر نازک در واقع حکم لعابی را دارد برای پوشاندن آن آب تیره - نفرت و خشونت در وجود ما آن نهر عظیم و تیره است. و اصل آنست. آن لعاب هم فرع است، پوششی است برای پنهان نگه داشتن آن منبع عظیم.
به هر جنبه از وجود انسان و روابط او نگاه کنی این واقعیت را می بینی من تمام وجودم را تبدیل به چنگ و دندان کرده ام و جان میکنم تا در نبرد ارزشها بر تو تفوق یابم. این یعنی یک اصل، یعنی همان آب تیره. بعد سعی میکنم در رابطه با تو مثلاً از خودم فروتنی نشان بدهم. سخاوت نشان بدهم، در سلام و احترام بر تو پیشی بگیرم. اینها یعنی لعاب، یعنی نمایشی زیبا و انسان مآبانه در یک متن زشت و تیره، پول جامعه را كرور کرور می چاپم. بعد یک مهمانی سخاوتمندانه و رئیسانه هم می دهم. آیا اینها بازی و تئاتر نیست؟
باید یک فکر جدی و اساسی کرد. تا این عجوزه حاکم بر ماست، کار خراب است. کار این عجوزه نفرت ورزیدن، ناپاکی، ريا و شیطنت است. جنگ انسان با انسان جنگ این عجوزه است، جنگ "شخصیت" است. قالب با قالب در جنگ است، نه انسان با انسان. وقتی من تو را می کُشم، هدفم کشتن تو نیست. بلکه هدفم نابودی قالب توست. دشمن من خود تو نیستی، شخصیت توست. من تو را میکشم فقط به دلیل اینکه حمل کننده آن قالب و شخصیتی. اگر این عجوزه نبود من و تو آزاری به هم نداشتیم. برادروار بر سر این سفره پرنعمت و زیبا و رنگین می نشستیم و مهمانی را به خوبی تمام میکردیم.
محمد جعفر مصفا
رابطه
این همانندسازی فقط به کسانی که جسمی خوب یا تقریباً کامل دارند و احتمالاً کسی را که هستند با آن یکسان می دانند مربوط نمی شود. شما می توانید خودتان را به راحتی با جسم «مشکل دار» نیز یکی بدانید و آن نقص جسمانی، بیماری یا ناتوانی را به صورت هویت خود در آورید. آن گاه ممکن است درباره خودتان به عنوان کسی که از این یا آن بیماری مزمن یا ناتوانی رنج می برد صحبت یا فکر کنید. در این حالت توجه فراوانی از پزشکان و کسانی که همواره هویت خیالیتان را نزد شما به عنوان فردی رنجور یا بیمار مورد تأیید قرار می دهند دریافت می کنید. سپس ناآگاهانه به بیماری خود می چسبید، چرا که بیماری به مهم ترین بخش از آن کسی که تصور می کنید هستید، تبدیل شده است.
این حالت به صورت شکل دیگر فکر که من درون خود را با آن یکی می داند درآمده است. من درون هنگامی که برای خود هویتی مییابد دیگر به راحتی آن را رها نمی کند. شگفت آن که گاه من درون که در جست و جوی هویت قوی تری است، بیماری به وجود می آورد تا توسط آن به خود نیرو ببخشد.
اکهارت تله
جهانی نو
این حالت به صورت شکل دیگر فکر که من درون خود را با آن یکی می داند درآمده است. من درون هنگامی که برای خود هویتی مییابد دیگر به راحتی آن را رها نمی کند. شگفت آن که گاه من درون که در جست و جوی هویت قوی تری است، بیماری به وجود می آورد تا توسط آن به خود نیرو ببخشد.
اکهارت تله
جهانی نو
همه با هم درگیر جنگها و ناسازگاریِ ناهنجار، با افکار و باورهای به ارث برده اعتقادی مان از نیکانمان شدیم که همه ميراثِ گذشته گان و رفتگان و مردگانمان ماست که به آنها چسبيده ایم و بنظر تمام نشدنی ست و اینها همه حاصل خواسته های "نفس" است که از حاصل بازی های نقابدار و رلهای "شخصیتی" ماست.
هیچکسی دیگه خودش نیست همه اسیره هنرپیشه گی های خودانگاری و پنداشتی شدیم
کشتارگاه خونینِ انسانها، افکار و باورهای مطلقشان است هرچند باورهای مطلق وجود ندارند." باید فراتر رفت" چون چاره ایی جز فراتر رفتن از شناخته ها به ناشناخته ها نداریم.
بزرگترین سده راه انسانها، کلمات و زبانهای متعدد بشریست و هیچکدام از زبانهای رایجِ بشری، گویای حقیقت ما و گوهره وجودینِ ما نیست.
هیچکسی دیگه خودش نیست همه اسیره هنرپیشه گی های خودانگاری و پنداشتی شدیم
کشتارگاه خونینِ انسانها، افکار و باورهای مطلقشان است هرچند باورهای مطلق وجود ندارند." باید فراتر رفت" چون چاره ایی جز فراتر رفتن از شناخته ها به ناشناخته ها نداریم.
بزرگترین سده راه انسانها، کلمات و زبانهای متعدد بشریست و هیچکدام از زبانهای رایجِ بشری، گویای حقیقت ما و گوهره وجودینِ ما نیست.