چنانچه فرکانس ارتعاشات شما با فرکانس ارتعاشات منشا هستی در تضاد و تقابل باشد،
مقاومت بوجود امده و جریان وفور هدایا و نعمت های الهی را به زندگی تان مسدود می سازد.
مقاومت بوجود امده و جریان وفور هدایا و نعمت های الهی را به زندگی تان مسدود می سازد.
همه چیز گذراست و لحظه ها میگذرند
نیازی به محکم نگه داشتن یا هل دادنش نیست زورکی نیست!
خوب یا بد هرچه هست میآید و میرود.
تو ناآشفته باقی بمان.
از موفقیت و شکست، لذت و درد، تمجید و ناسزا، تاثیر نگیر
یک شاهد بمان و در این لحظه حاضر باش...
نیازی به محکم نگه داشتن یا هل دادنش نیست زورکی نیست!
خوب یا بد هرچه هست میآید و میرود.
تو ناآشفته باقی بمان.
از موفقیت و شکست، لذت و درد، تمجید و ناسزا، تاثیر نگیر
یک شاهد بمان و در این لحظه حاضر باش...
خداوند به این معنی نیست که کسی در آن بالاها در جایی نشسته باشد و توقادر باشی او را ببینی و او به تو برکت بدهد و تو کنار پاي او بنشینی و در بهشت تفریح کنی. نه، چنان خدایی در هیچ کجا یافت نمی شود. و اگر در جست و جوي چنین خدایی هستی، در توهم به سر می بري. هرگز چنین خدایی را نخواهی یافت. تاکنون هیچکس قادر نبوده چنین خدایی را بیابد. خداوند حالت سرور غایی در معرفت و آگاهی تو است. خداوند یک شخص نیست، بلکه یک تجربه است. بنابراین هرگز با او چنان ملاقاتی نخواهی داشت که با او روبه رو شوي یا بتوانی او را ببینی: ملاقاتی که او در برابر تو ایستاده باشد و تو به او نگاه کنی. به هر چیزي که نگاه کنی، تخیلات خودت است. وقتی که تمام تخیلات و تمامی افکار از آگاهی تو ناپدید شوند، ناگهان هشیار می شوي که خودت بخشی زنده از این دنیاي بی پایان، از این جهان هستی و از این کائنات هستی. تپش قلبت با تپش تمامی کائنات یکی می شود. نفست با دم جهان هستی یکی می گردد، نیروي حیاتی تو با جهان هستی یک تپش دارد. هیچ مرزي باقی نمی ماند، هیچ تفاوتی بین تو و جهان هستی باقی نیست. آنوقت خواهی دانست که " من خدا هستم." آنوقت در می یابی که آنچه که به عنوان "من" خود شناخته اي، بخشی اساسی از تمام جهان هستی است. " من هستی ام" : من این را تجربۀ خداگونگی می خوانم.
اشو...
اشو...
هرگونه خواست و آرزویی، از نفسِ زیاده طلبِ انسانها برمیخیزد و با توقعات و انتظاراتِ شخصی و جمعی، در چرخه های زاد و ولد، تداوم مییابند و تبدیل به خواسته های بی پایانِ انفاسِ شخصی و جمعی بشری شده و در چرخه های متوالی و پیوسته کارما تکرار میشوند. زاد و ولدهای افکار و باورها و اعتقاداتِ غیره شهودی انسانها در قلمرو عقلِ نابصیر و نفسانی شان در محدوده و قلمرو و حاکمیتِ نفسِ موجودشان، حد و حصارهای ذهن/ بدن را در زمانِ خطی محفوظ نگه میدارد. عروج از خواسته ها، عروج از زمان است حضور است که همیشه در همین لحظه بی پایان تجربه پذیر میشود. زمان با دانسته گیهای انباشته شده در ذهن، "زمان روانی" تعریف شده است که با ارگانیک و بیولوژی بدن از نوزادی تا کهنسالی در آن رشد میکند و در انتها رو به زوال و فنا و هیچ میرود. در چرخه جاودانه از هیچ به هیچ، تجربه موقتی انسان بودن در عالم حیات، رقم میخورد.
لحظه ایی جز این لحظه بی آغاز و بی پایان نیست هرچه را هم که تجربه کنی همیشه همین لحظه میکنی هرچند هم که ذهنت از آنها خاطره بسازد و با تلقین تثبیت و ثابتش سازد. برای ذهنِ زمانبند با همه داستانهایش که بیوقفه از انها قصه بافی میکند هر چیزی یا تجربه ایی اول و آخر، آغاز و پایان و ابتدا و انتهایی دارد ولی در کیفیتِ بی ذهنی هیچ منی نمی ماند تا داستانهایش را از دوباره بازتعریف کند.
بدونِ داستانهایی که تعریف میکنی،
کی و چیستی؟ هستیِ بی اغاز و بی پایان ☺️
🌞💖
لحظه ایی جز این لحظه بی آغاز و بی پایان نیست هرچه را هم که تجربه کنی همیشه همین لحظه میکنی هرچند هم که ذهنت از آنها خاطره بسازد و با تلقین تثبیت و ثابتش سازد. برای ذهنِ زمانبند با همه داستانهایش که بیوقفه از انها قصه بافی میکند هر چیزی یا تجربه ایی اول و آخر، آغاز و پایان و ابتدا و انتهایی دارد ولی در کیفیتِ بی ذهنی هیچ منی نمی ماند تا داستانهایش را از دوباره بازتعریف کند.
بدونِ داستانهایی که تعریف میکنی،
کی و چیستی؟ هستیِ بی اغاز و بی پایان ☺️
🌞💖
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
رویاهایت مثل حبابهای، ساحلِ دریا هستند که بیوقفه تبدیل به حبابهای بیشتری میشوند مثل کفِ دریا که اندکی بعد میترکند. وقتی حبابِ زمان" ترکید نفس(رویاگر) نیست میشود و در دریا حل میشوی.
#سوال_از_اشو
اشو عزیز: چگونه می توان این عشق لایتناهی و جاودانه را در متون تجربه کرد؟
#پاسخ
چگونه ممکن است از وداها و انجیل و تورات و قرآن ... به این عشق چنگ انداخت،
کدام استاد قادر است که آن را برایتان بازگو کند؟
پس استاد چه می تواند بکند؟
او فقط اینقدر از دستش بر می آید که به شما فشار آورد که آن را #تجربه کنید
به جز تجربه شخصی خودتان هیچ راهی برای تجربه کردن عشق وجود ندارد.
کبیر میگوید:
باریک است راه عشق
هرگز دو را در آن جای نیست
تا من بودم خدا نبود
حالا که او هست، من نیستم.
مردم می گویند می خواهند خدا را جستجو کنند،می پرسند، خدا کجاست؟
ما می خواهیم او را بیابیم
به دنبال دلایل اثبات خدا می گردند
آنها اصلاً نمی دانند که چه می گویند
تنها یک راه وجود دارد که خدا را جستجو کنید
و آن #نیست_شدن خودتان است
مادامیکه در پی حفظ خودتان باشید،
خدا را تجربه نخواهید کرد.
تا زمانی که سعی بر حفظ هویت خود دارید، هر تلاشی بیهوده است.
فقط وقتی می توانید خدا را تجربه کنید که دیگر شمایی وجود نداشته باشد
هرگز اثباتی برای وجود خدا پیدا نخواهید کرد. مگر اینکه کاملاً محو و نابود شوید.
از طریق متون و نوشته ها فقط به الحاد می رسید، نه خداشناسی
از کلمات مندرج در متون تنها نتیجه ای که می شود گرفت این است که خدا وجود ندارد
از کلمات هرگز نتیجه گیری نخواهید کرد که خدا وجود دارد
حکیم عمر خیام گفته:
برای دستیابی به دانش حقیقی به سراغ دانایان بسیاری رفته است. او می گوید، آنها بسیار با مطالعه بوده اند. و او پای صحبتهای آنها می نشسته، به سخنان آنها گوش فرا می داده، در منازعات و مباحث آنها شرکت می جسته است
ولی سرانجام بدون دریافت اندکی روشنایی از دانش واقعی از هیچ یک از آنها، دست خالی به خانه باز می گشته است
شما هرگز نمی توانید چیزی از آنها کسب کنید. حتی اگر تک تک کلمات آنها را بخاطر بسپارید چیزی از آنها بدست نخواهید آورد.
آیا هرگز چیزی حقیرتر از کلمات دیده اید؟
و با این حال جالب است که شخص با کوله باری عظیم از کلمات، به قدری به آنها افتخار می کند که خودش را یک دانشمند به حساب می آورد، و تصور می کند که خیلی سرش می شود.
این عین حماقت است
کبیر میگوید:
چه بسیاری که کتابهای بزرگ را خواندند و مردند، هیچ یک هرگز نیاموختند.
دو حرف و نیم در عشق کسی که می خواندش، می آموزد.
آیا باران می تواند از کلمه ابر ببارد؟
اگر باران می توانست از ابر کلمات ببارد ممکن بود که باغ درون شما را سبز کند؟
نمیتوانید سر درختان را کلاه بگذارید
آنها با ریزش باران کلمات گول نمیخورند
آنها به آب واقعی نیاز دارند تا به گل بنشینند.
آبِ تجربه ، آبِ واقعی است
خدا را باید تجربه کرد
اشو
اشو عزیز: چگونه می توان این عشق لایتناهی و جاودانه را در متون تجربه کرد؟
#پاسخ
چگونه ممکن است از وداها و انجیل و تورات و قرآن ... به این عشق چنگ انداخت،
کدام استاد قادر است که آن را برایتان بازگو کند؟
پس استاد چه می تواند بکند؟
او فقط اینقدر از دستش بر می آید که به شما فشار آورد که آن را #تجربه کنید
به جز تجربه شخصی خودتان هیچ راهی برای تجربه کردن عشق وجود ندارد.
کبیر میگوید:
باریک است راه عشق
هرگز دو را در آن جای نیست
تا من بودم خدا نبود
حالا که او هست، من نیستم.
مردم می گویند می خواهند خدا را جستجو کنند،می پرسند، خدا کجاست؟
ما می خواهیم او را بیابیم
به دنبال دلایل اثبات خدا می گردند
آنها اصلاً نمی دانند که چه می گویند
تنها یک راه وجود دارد که خدا را جستجو کنید
و آن #نیست_شدن خودتان است
مادامیکه در پی حفظ خودتان باشید،
خدا را تجربه نخواهید کرد.
تا زمانی که سعی بر حفظ هویت خود دارید، هر تلاشی بیهوده است.
فقط وقتی می توانید خدا را تجربه کنید که دیگر شمایی وجود نداشته باشد
هرگز اثباتی برای وجود خدا پیدا نخواهید کرد. مگر اینکه کاملاً محو و نابود شوید.
از طریق متون و نوشته ها فقط به الحاد می رسید، نه خداشناسی
از کلمات مندرج در متون تنها نتیجه ای که می شود گرفت این است که خدا وجود ندارد
از کلمات هرگز نتیجه گیری نخواهید کرد که خدا وجود دارد
حکیم عمر خیام گفته:
برای دستیابی به دانش حقیقی به سراغ دانایان بسیاری رفته است. او می گوید، آنها بسیار با مطالعه بوده اند. و او پای صحبتهای آنها می نشسته، به سخنان آنها گوش فرا می داده، در منازعات و مباحث آنها شرکت می جسته است
ولی سرانجام بدون دریافت اندکی روشنایی از دانش واقعی از هیچ یک از آنها، دست خالی به خانه باز می گشته است
شما هرگز نمی توانید چیزی از آنها کسب کنید. حتی اگر تک تک کلمات آنها را بخاطر بسپارید چیزی از آنها بدست نخواهید آورد.
آیا هرگز چیزی حقیرتر از کلمات دیده اید؟
و با این حال جالب است که شخص با کوله باری عظیم از کلمات، به قدری به آنها افتخار می کند که خودش را یک دانشمند به حساب می آورد، و تصور می کند که خیلی سرش می شود.
این عین حماقت است
کبیر میگوید:
چه بسیاری که کتابهای بزرگ را خواندند و مردند، هیچ یک هرگز نیاموختند.
دو حرف و نیم در عشق کسی که می خواندش، می آموزد.
آیا باران می تواند از کلمه ابر ببارد؟
اگر باران می توانست از ابر کلمات ببارد ممکن بود که باغ درون شما را سبز کند؟
نمیتوانید سر درختان را کلاه بگذارید
آنها با ریزش باران کلمات گول نمیخورند
آنها به آب واقعی نیاز دارند تا به گل بنشینند.
آبِ تجربه ، آبِ واقعی است
خدا را باید تجربه کرد
اشو
عشق حقیقی نباید مخاطب داشته باشد.
عشقی که سوی دیگری جهت یافته است، عشق حقیقی نیست.
معشوق بودن را بياموز
بنابراین مساله این نیست که مخاطب عشق تو کیست،
مساله این است که: دیگران_عشق_را_در_تو_بیابند.
اشو
عشقی که سوی دیگری جهت یافته است، عشق حقیقی نیست.
معشوق بودن را بياموز
بنابراین مساله این نیست که مخاطب عشق تو کیست،
مساله این است که: دیگران_عشق_را_در_تو_بیابند.
اشو
کوروش 11:
هر سوالی از ذهن برمیخیزد وذهن قادر نیست جواب دهد چون حقیقت در ذهن انسان نیست ونبوده است برای دست یافتن به حقیقت باید فراسوی ذهنت روی تا بتوانی کشف وشهود داشته باشی تا حقیقت را تجربه کرده باشی ذهن محتویاتش ازآن تو نیست وجامعه بناه کرده است ودرذهنت کاملا دروغ است چون محتویاتش به تو تحمیل شده است وتو باورش کرده ای وازش داری پیروی می کنی
انسان را یک هوش برتر اداره میکند نفس میکشد تمام سیستم بدن را مراقبت می کند یک عمیق شوی متوجه خواهی شد که انسان هیچ اختیاری از خودش ندارد ونیروی برتر یا هوش برتر دارد اورا اداره می کند این هوش است که انسانها را اداره می کند نه کنترل درختان پرندگان تمام موجودات خاک باد دریا ماه آفتاب دراختیار این هوش برتر هستند باید این هوش برتر درانسان بیدار شود انسان را متحول می کند انسان تا در دونیمکره ش باهم ادغام نشود قلب وذهنش یکی نشود شهود ومشهود یکی نشود بدوخوب شر وخیر غلط ودرست یکی نشود به ادراک به خرد دست پیدا نمی کند وفقط از داده واطلاعات دیگران می گوید چون نمیتواند به شهود دست پیدا کند هر چیزی که به شهودش به صحت درستیش خودانسان پی نبرد دروغ است اگر به ظاهر درست باشد انسان هزاران سال بدون شهود هرچیزی را قبول وپذیرش کردند بدون اینکه خودش به حقیقتش پی برده باشند
انسان درزمان در ذهنش است ولی حقیقت فرای ذهنش است ذهن انسان محدود است زندانی هست وذهن انسان نمی گذارد تو فرای ذهنت بروی چون ازمنطقه امنش فراتر نمیرود ذهن جز داده واطلاعات نیست که ازکودکی درش انباشته شده است تو نیاز به انباشته کردن نداری چون تمام کتاب های دنیا درونت است هرچه از ذهنت خالی تر شوی آگاهی بیشتری را جذب خواهی کرد بیرون چیزی وجود ندارد هزاران کتاب هم بخوانید شما به درک نخواهی رسید بلکه حرف زدن را یاد میگیریم هرچه از این ذهن خالی کنیم آگاهی بیشتری درون مان ورود پیدا می کنیم ما هوش برتر هستیم و اگر خودرا تقدیمش کنیم وبهش اعتماد کنیم تمام کارهای مارا انجام خواهد داد هوش برتر کلید بیداری ماست نه کنترل هرکنترلی تبدیل به نشخوارفکری میشود تا زمانی که از محتویات ذهن خالی نشوید این هوش بیدار نمیشود وشما دارید از ذهن محدودتان پیروی می کنید که هیچ اختیاری ازشون ندارید
کنترل چیست کنترل از اراده برمیخیزد انسانها برای اینکه از احساسات خودشان میترسند کنترل می کنند احساس ترس احساس وحشت احساس خشم ولی این احساسات با سرکوب گری درست نمیشود احساس تنفر احساس فقر ووو کنترل یعنی اراده شخصی که سالیان درازی ما با اراده شخصی ترک های متفاوتی انجام دادیم ولی نتیجه ای نگرفتیم کنترل کردن موقتی جواب میدهد آسپرین است هیچ کس هیچ اختیاری از خودش ندارد چون ما در ذهن ازکودکی شرطی شده هستیم درچرخه عادات هستیم ودایما با باورهایی زندگی می کنیم که هیچ اختیار ازآن نداریم کنترل یعنی سرکوب کردن یعنی سد کردن ولی این سد روزی پر میشود وبسیار خطرناک است انسانی که برده فکروذهن خودش است نمیتواند هیچ کنترلی از افکار رفتار کردار خودش داشته باشد ذهن بسیار قدرتمند است چون محتویاتش ساخته وپرداخته جامعه است ما بخشی از کارهای خودمان را میتوانیم کنترل کنیم واین کنترل کردن بیشتر باعث خسارت به خودمان هست کنترل کردن هرچیزی باعث میشود رنجش کینه نفرت انتقام بیماریها خشم توقع وووومیشود هیچ چیزی با کنترل درمان نمیشود بلکه مسکن موقتی است هراحساسی کنترل شود تبدیل میشود به نفرت جنگ جدایی
ما ۵ درصد از مغز خودمان را استفاده می کنیم ۹۵ درصد دیگر دراختیار ما نیست ما دراختیار ذهنمان هستیم ذهنمان دراختیار ما نیست هرچه را سرکوب شود یعنی درونت باقی میماند ورشد می کند سالها با همین روش زندگی کردیم وزندگی مان پراز حرفهای ناگفته باقی مانده است حسرت افسوس همه باعثش کنترل است عقده های درونی هنوز درونمان دارد دیگران را تیکه وپاره میکند کنترل بیماریست وجز نشخوار فکری وبیماری چیزی به انسان نمیدهد
انسان با شناخت خودش ومکانیزیم ذهن بیمارش کم کم بدون نیاز به کنترل کردن ذهنش را دراختیار میگیرید هرچه شناخت بیشتری ازخودت پیدا می کنی ازنواقص خودت کمتر استفاده می کنی انسان ناهشیار هیچ اختیاری ازخودش ندارد که بتواند کارها ورفتارهایش را کنترل کند انسان تا به خودآگاهی نرسد فقط نواقص هایش را فربه تر می کند فقط،تغییراتش به تعویق میافتد هرچه را کنترل کنید باز میگردد شهوت خشم نفرت رنجش انتقام
باید به جای کنترل آشغالهای درون را پاکسازی کنیم ازکوزه همان تراود که دراوست دنیایی ادا وتظاهر ونقش ورول بازی کنید وخودرا قوی بپندارید باز دراختیار ذهنتان باقی میمانید تحمل کردن جز درد ورنج ندارد کنترل هم جز درد ورنج وعذاب درش نیست این آگاهی از شناخت خود است که تورا دگرگون میکند نه کنترل
هر سوالی از ذهن برمیخیزد وذهن قادر نیست جواب دهد چون حقیقت در ذهن انسان نیست ونبوده است برای دست یافتن به حقیقت باید فراسوی ذهنت روی تا بتوانی کشف وشهود داشته باشی تا حقیقت را تجربه کرده باشی ذهن محتویاتش ازآن تو نیست وجامعه بناه کرده است ودرذهنت کاملا دروغ است چون محتویاتش به تو تحمیل شده است وتو باورش کرده ای وازش داری پیروی می کنی
انسان را یک هوش برتر اداره میکند نفس میکشد تمام سیستم بدن را مراقبت می کند یک عمیق شوی متوجه خواهی شد که انسان هیچ اختیاری از خودش ندارد ونیروی برتر یا هوش برتر دارد اورا اداره می کند این هوش است که انسانها را اداره می کند نه کنترل درختان پرندگان تمام موجودات خاک باد دریا ماه آفتاب دراختیار این هوش برتر هستند باید این هوش برتر درانسان بیدار شود انسان را متحول می کند انسان تا در دونیمکره ش باهم ادغام نشود قلب وذهنش یکی نشود شهود ومشهود یکی نشود بدوخوب شر وخیر غلط ودرست یکی نشود به ادراک به خرد دست پیدا نمی کند وفقط از داده واطلاعات دیگران می گوید چون نمیتواند به شهود دست پیدا کند هر چیزی که به شهودش به صحت درستیش خودانسان پی نبرد دروغ است اگر به ظاهر درست باشد انسان هزاران سال بدون شهود هرچیزی را قبول وپذیرش کردند بدون اینکه خودش به حقیقتش پی برده باشند
انسان درزمان در ذهنش است ولی حقیقت فرای ذهنش است ذهن انسان محدود است زندانی هست وذهن انسان نمی گذارد تو فرای ذهنت بروی چون ازمنطقه امنش فراتر نمیرود ذهن جز داده واطلاعات نیست که ازکودکی درش انباشته شده است تو نیاز به انباشته کردن نداری چون تمام کتاب های دنیا درونت است هرچه از ذهنت خالی تر شوی آگاهی بیشتری را جذب خواهی کرد بیرون چیزی وجود ندارد هزاران کتاب هم بخوانید شما به درک نخواهی رسید بلکه حرف زدن را یاد میگیریم هرچه از این ذهن خالی کنیم آگاهی بیشتری درون مان ورود پیدا می کنیم ما هوش برتر هستیم و اگر خودرا تقدیمش کنیم وبهش اعتماد کنیم تمام کارهای مارا انجام خواهد داد هوش برتر کلید بیداری ماست نه کنترل هرکنترلی تبدیل به نشخوارفکری میشود تا زمانی که از محتویات ذهن خالی نشوید این هوش بیدار نمیشود وشما دارید از ذهن محدودتان پیروی می کنید که هیچ اختیاری ازشون ندارید
کنترل چیست کنترل از اراده برمیخیزد انسانها برای اینکه از احساسات خودشان میترسند کنترل می کنند احساس ترس احساس وحشت احساس خشم ولی این احساسات با سرکوب گری درست نمیشود احساس تنفر احساس فقر ووو کنترل یعنی اراده شخصی که سالیان درازی ما با اراده شخصی ترک های متفاوتی انجام دادیم ولی نتیجه ای نگرفتیم کنترل کردن موقتی جواب میدهد آسپرین است هیچ کس هیچ اختیاری از خودش ندارد چون ما در ذهن ازکودکی شرطی شده هستیم درچرخه عادات هستیم ودایما با باورهایی زندگی می کنیم که هیچ اختیار ازآن نداریم کنترل یعنی سرکوب کردن یعنی سد کردن ولی این سد روزی پر میشود وبسیار خطرناک است انسانی که برده فکروذهن خودش است نمیتواند هیچ کنترلی از افکار رفتار کردار خودش داشته باشد ذهن بسیار قدرتمند است چون محتویاتش ساخته وپرداخته جامعه است ما بخشی از کارهای خودمان را میتوانیم کنترل کنیم واین کنترل کردن بیشتر باعث خسارت به خودمان هست کنترل کردن هرچیزی باعث میشود رنجش کینه نفرت انتقام بیماریها خشم توقع وووومیشود هیچ چیزی با کنترل درمان نمیشود بلکه مسکن موقتی است هراحساسی کنترل شود تبدیل میشود به نفرت جنگ جدایی
ما ۵ درصد از مغز خودمان را استفاده می کنیم ۹۵ درصد دیگر دراختیار ما نیست ما دراختیار ذهنمان هستیم ذهنمان دراختیار ما نیست هرچه را سرکوب شود یعنی درونت باقی میماند ورشد می کند سالها با همین روش زندگی کردیم وزندگی مان پراز حرفهای ناگفته باقی مانده است حسرت افسوس همه باعثش کنترل است عقده های درونی هنوز درونمان دارد دیگران را تیکه وپاره میکند کنترل بیماریست وجز نشخوار فکری وبیماری چیزی به انسان نمیدهد
انسان با شناخت خودش ومکانیزیم ذهن بیمارش کم کم بدون نیاز به کنترل کردن ذهنش را دراختیار میگیرید هرچه شناخت بیشتری ازخودت پیدا می کنی ازنواقص خودت کمتر استفاده می کنی انسان ناهشیار هیچ اختیاری ازخودش ندارد که بتواند کارها ورفتارهایش را کنترل کند انسان تا به خودآگاهی نرسد فقط نواقص هایش را فربه تر می کند فقط،تغییراتش به تعویق میافتد هرچه را کنترل کنید باز میگردد شهوت خشم نفرت رنجش انتقام
باید به جای کنترل آشغالهای درون را پاکسازی کنیم ازکوزه همان تراود که دراوست دنیایی ادا وتظاهر ونقش ورول بازی کنید وخودرا قوی بپندارید باز دراختیار ذهنتان باقی میمانید تحمل کردن جز درد ورنج ندارد کنترل هم جز درد ورنج وعذاب درش نیست این آگاهی از شناخت خود است که تورا دگرگون میکند نه کنترل
این هوش برترت است که تورا دگرگون میکند نه کنترل
هوش برتر صاحب ادراک است وادراک تورا تغییر می دهد ولی کنترل از ذهن برمیخیزد وذهن دراختیار ما نیست وما هیچ اختیاری از ذهنمان نداریم فقط موقتی جواب میدهد اگر با کنترل خودمان میتوانستیم تغییر کنیم این همه تکرار اشتباه نواقص ها رفتارها نداشتیم ذهن شرطی شده است کنترل باعث رشد بیشتر نواقص های مان میشود اگر میتوانی استرس نگرانی حسادت ووو را ازبین ببر که دیگر اتفاق نیافتد ذهن در افراط وتفریط است هرلحظه درنوسانات است وهرلحطه درحال تغییرات است تعادل فقط درلحظه حال است که اونم فرای ذهن است بی ذهنی که قدم ۴ و۵ میتواند مارا به فراسوی ذهن درحال درتعادل نگه دارد واین تعادل است که باعث میشود تو از نواقص ها رفتارها ناآگاهانه استفاده نکنید وتونیاز به کنترل نداری جایی که ذهنت نباشد همیشه درامان هستی
حقیقت در سر نیست هرچه خواهی درقلبت همین لحظه حضور دارد مسیر حقیقت ناشناخته است وذهن انسان نمیتواند درکی ازحقیقت داشته باشد چون محدود وکور است بخاطر همین دائما قضاوت تفسیر پیشگویی تعبیر می کند ولی درقلب شهود است هرلحظه که درلحظه حال باشی در یافت خواهی داشت لحظه حال کلید آگاهی توست لحظه حال ارباب ذهنت است فراسوی ذهن در نمیدانم در ندانستن ها حقیقت نمایان میشود تو چیزی نمیدانی ولی وقتی در لحظه هستی می بینی دانستگی ها دانش اندوزی ها تورا به حقیقت نمیرساند خرد یا ادراک با شناخت درونت وخالی کردن ذهنت بدست میآید ذهن انسان از ادراک چیزی نمیداند باید خالی شوی تا ادراک ت قوی تر شود هرچه ادراک انسان قوی تر شود برایش همه چیز باز میشود وانسان درادراک نیاز به حافظه ندارد که انباشته کند چون درلحظه برایش باز میشود
یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود خدا هیچ کس است
ما تا از ذهنی که جامعه بناه کرده است خالی نشویم به کشف وشهود دست پیدا نخواهیم کرد شعور گذشته ما ذهن ماست وتمام محتویاتش دروغ بوده واست وهیچ حقیقتی در ذهن یافت نخواهد شد فقط میتوانی تجربه ای که کرده ای اشاره ای ازحقیقت بگویید اشاره چون حقیقت گفتنی نیست وقتی چیری وجود ندارد چه میتوانی بگویی نپرس نخواه تا هستی یا همون هوش راهبر تو شود وهرچه نیازت باشد به تو میدهد بدون اینکه زوری بزنی فقط،درمسیر باش ومثل قدم سوم اعتماد کن به این هوش برتر تمام زندگیت را بده به دستش آنوقت آرامش وارد میشود
هرچه خواهی ازخودت بخواه
درخود بطلب هرآنچه خواهی تویی
اعتماد به هستی کلید رهایی رنج وعذاب انسانهاست.
کوروش
هوش برتر صاحب ادراک است وادراک تورا تغییر می دهد ولی کنترل از ذهن برمیخیزد وذهن دراختیار ما نیست وما هیچ اختیاری از ذهنمان نداریم فقط موقتی جواب میدهد اگر با کنترل خودمان میتوانستیم تغییر کنیم این همه تکرار اشتباه نواقص ها رفتارها نداشتیم ذهن شرطی شده است کنترل باعث رشد بیشتر نواقص های مان میشود اگر میتوانی استرس نگرانی حسادت ووو را ازبین ببر که دیگر اتفاق نیافتد ذهن در افراط وتفریط است هرلحظه درنوسانات است وهرلحطه درحال تغییرات است تعادل فقط درلحظه حال است که اونم فرای ذهن است بی ذهنی که قدم ۴ و۵ میتواند مارا به فراسوی ذهن درحال درتعادل نگه دارد واین تعادل است که باعث میشود تو از نواقص ها رفتارها ناآگاهانه استفاده نکنید وتونیاز به کنترل نداری جایی که ذهنت نباشد همیشه درامان هستی
حقیقت در سر نیست هرچه خواهی درقلبت همین لحظه حضور دارد مسیر حقیقت ناشناخته است وذهن انسان نمیتواند درکی ازحقیقت داشته باشد چون محدود وکور است بخاطر همین دائما قضاوت تفسیر پیشگویی تعبیر می کند ولی درقلب شهود است هرلحظه که درلحظه حال باشی در یافت خواهی داشت لحظه حال کلید آگاهی توست لحظه حال ارباب ذهنت است فراسوی ذهن در نمیدانم در ندانستن ها حقیقت نمایان میشود تو چیزی نمیدانی ولی وقتی در لحظه هستی می بینی دانستگی ها دانش اندوزی ها تورا به حقیقت نمیرساند خرد یا ادراک با شناخت درونت وخالی کردن ذهنت بدست میآید ذهن انسان از ادراک چیزی نمیداند باید خالی شوی تا ادراک ت قوی تر شود هرچه ادراک انسان قوی تر شود برایش همه چیز باز میشود وانسان درادراک نیاز به حافظه ندارد که انباشته کند چون درلحظه برایش باز میشود
یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود خدا هیچ کس است
ما تا از ذهنی که جامعه بناه کرده است خالی نشویم به کشف وشهود دست پیدا نخواهیم کرد شعور گذشته ما ذهن ماست وتمام محتویاتش دروغ بوده واست وهیچ حقیقتی در ذهن یافت نخواهد شد فقط میتوانی تجربه ای که کرده ای اشاره ای ازحقیقت بگویید اشاره چون حقیقت گفتنی نیست وقتی چیری وجود ندارد چه میتوانی بگویی نپرس نخواه تا هستی یا همون هوش راهبر تو شود وهرچه نیازت باشد به تو میدهد بدون اینکه زوری بزنی فقط،درمسیر باش ومثل قدم سوم اعتماد کن به این هوش برتر تمام زندگیت را بده به دستش آنوقت آرامش وارد میشود
هرچه خواهی ازخودت بخواه
درخود بطلب هرآنچه خواهی تویی
اعتماد به هستی کلید رهایی رنج وعذاب انسانهاست.
کوروش
اگر در انتظاره کسی یا استادی هستید تا بیاید و مراحل بیداری شما را برایتان طی کند و درونتان را برای شما تفحص کند یا سفرهای درونتان را برای شما سفر کند تا به خودآگاهی رسید، بی تردید در باورها و تصوراتِ واهی بسر میبرید و خود سبب به تعویق افتادنِ بیداری و آگاهی تان میگردید.
🌞💖
🌞💖
سن چيست؟
به تعداد دفعاتی كه سالها را از روز تولدتان تا به امروز در خاطرات ذهنتان ذخیره کرده اید و هر موقع خواستید به تکرار در حافظه ذهنتان، بیادش میآورید و اين پديده هيچ ربطی به سطحِ شعور و آگاهی و سواد و فرهنگ شما ندارد!
متأسفانه انسانهای ماشینی، دیکته و شرطی شده، متمدن، تحصیل کرده و دانش آلوده امروزی، با سن و شغلشان معرفی میشوند چه تمدنِ مضحکی!
🌞💖
به تعداد دفعاتی كه سالها را از روز تولدتان تا به امروز در خاطرات ذهنتان ذخیره کرده اید و هر موقع خواستید به تکرار در حافظه ذهنتان، بیادش میآورید و اين پديده هيچ ربطی به سطحِ شعور و آگاهی و سواد و فرهنگ شما ندارد!
متأسفانه انسانهای ماشینی، دیکته و شرطی شده، متمدن، تحصیل کرده و دانش آلوده امروزی، با سن و شغلشان معرفی میشوند چه تمدنِ مضحکی!
🌞💖
هر دینی که برای پیروانش حس برتری به دیگری دهد، در ریشه بخطا رفته و با منی برتر به اشتباه درک و برداشت شده است. به باورها و برداشت های ذهنی تان به هیچوجه اعتبار ندهید بلکه هشیارانه نقد و بررسی شان کنید تا با شهوده قلبتان به حقیقت بیواسطه آنها پی ببريد.
نوشتارها، هرچقدر هم که مقدس باشند وقتی در کلمات گنجانده میشوند دیگر گویای حقیقت نیستند فقط اشاره به آن تجربه شهودی اند و تجارب شهودی در هر انسانی متفاوت است حتی در پیامبران و عارفانی که نامشان را میشناسید. نامها مهم نیستند بلکه روش و شیوه حیات در گذر از عالم حیات و دوگانگی ها ارزشمند است.
🌞💖
نوشتارها، هرچقدر هم که مقدس باشند وقتی در کلمات گنجانده میشوند دیگر گویای حقیقت نیستند فقط اشاره به آن تجربه شهودی اند و تجارب شهودی در هر انسانی متفاوت است حتی در پیامبران و عارفانی که نامشان را میشناسید. نامها مهم نیستند بلکه روش و شیوه حیات در گذر از عالم حیات و دوگانگی ها ارزشمند است.
🌞💖
وقتی پیرو کسی باشی و به ندای درونت بیوقفه بی اعتنایی کنی، تجربه شهودی خودت را از دست میدهی و مجبوری در تقلید بمانی و پیرو بودن، در بلند مدت خشنودت نخواهد کرد چون همیشه در شک و تردید خواهی ماند و این شیوه زندگی، لایقِ هیچ انسانی نیست ولی برای اکثریت که مراجع تقلیده خودشان را دارند درست به همین شیوه ادامه میابد و شکایات، بمرور بیشتر و بیشتر میگردد چون ندای درون، ندای قلبت، ندای خدای درونت راحتت نمیگذارد تا بالاخره به آن ندای لطیف و ظریف گوش فرا دهی☺️
🌞💖
🌞💖
کسیکه بیدار گشته از خودش خالی گشته و بتو راه و روشِ خالی گشتن از خودت را میاموزد چون میداند آنچه که آزارت میدهد "خود" توست با همه تصورات و خواسته ها و آرزوها و باورها و اعتقاداتت و ... که محکم به انها چسبیده ایی و فضای خالی درونت یافت نمیشود تا از خود بیخود گردی.
هر چه میتوانی از خودت(نفس) بگذر تا فراتر از خودت روی یعنی بسوی بی خود بودن☺️
🌞💖
هر چه میتوانی از خودت(نفس) بگذر تا فراتر از خودت روی یعنی بسوی بی خود بودن☺️
🌞💖