جدایی، پایان نیست شروع مسیر جدیدی از زندگیست فراق، جدایی، طلاق؛ همگی کلماتی غمانگیزند؛ کلماتی که اغلب تجربیاتی ناخوشایند را به یاد میآورند. تجربیاتی که اغلب هزینههای روانی گزاف برای تجربه کنندگانشان داشتهاند و روزهای سختی را برایشان رقم زدهاند.
انسانها عکسالعملهای مختلفی نسبت به این تجربه نشان میدهند؛ آدمهایی را دیدهایم که با این تجربه به خوبی کنار آمدهاند و در مقابل نیز آدمهایی را میشناسیم که بعد از این تجربهها، شیرازهی زندگیشان از هم پاشیده است.
اینکه ما به سوی چه کسی جذب میشویم و با او پیوند درونی میخوریم و ازدواج میکنیم، به هیچ رو #تصادفی نیست، هر کسی را که ما به زندگی خود جذب میکنیم، برای حرکتمان به سوی مرحله بعدی و تکامل شخصیتمان در زندگیمان حضور مییابد، این افراد به گونهای با ما رفتار میکنند تا پاره هایی از وجودمان را که برای بهبود یافتن، نیاز داریم، به ما نشان دهند، وقتی که به طور کامل مسئولیت زندگی خود را میپذیریم، در مییابیم روابطی که ایجاد میکنیم نه تنها تصادفی نیستند، بلکه فرصتهایی از پیش طراحی شدهای برای بهبود زخمهای روحی و عاطفی ما هستند.
انسانها عکسالعملهای مختلفی نسبت به این تجربه نشان میدهند؛ آدمهایی را دیدهایم که با این تجربه به خوبی کنار آمدهاند و در مقابل نیز آدمهایی را میشناسیم که بعد از این تجربهها، شیرازهی زندگیشان از هم پاشیده است.
اینکه ما به سوی چه کسی جذب میشویم و با او پیوند درونی میخوریم و ازدواج میکنیم، به هیچ رو #تصادفی نیست، هر کسی را که ما به زندگی خود جذب میکنیم، برای حرکتمان به سوی مرحله بعدی و تکامل شخصیتمان در زندگیمان حضور مییابد، این افراد به گونهای با ما رفتار میکنند تا پاره هایی از وجودمان را که برای بهبود یافتن، نیاز داریم، به ما نشان دهند، وقتی که به طور کامل مسئولیت زندگی خود را میپذیریم، در مییابیم روابطی که ایجاد میکنیم نه تنها تصادفی نیستند، بلکه فرصتهایی از پیش طراحی شدهای برای بهبود زخمهای روحی و عاطفی ما هستند.
اگر میخواهیم به دیگران کمک کنیم، لازم است در درون خود در صلح و آرامش باشیم. این صلح و آرامش میتواند با هر گام، هر نفس آفریده شود و فقط پس از آن میتوانیم به دیگران کمک کنیم وگرنه وقتِ محدودمان را بیهوده تلف میکنیم وقتی که همه ما برای رشدمان به آن نیاز داریم. پیش از هر چیزی، آسایش، سبکی و صلح در درون تن و روحمان است. تنها در این کیفیت "وجود"، براستی میتوانیم به دیگران گوش فرا دهیم.
به این کیفیت وجود آگاه بودن، تمرین می خواهد. هر روز برای خودتان وقت بگذارید تا با تنفس های آگاهانه و گام برداشتن در ناشناخته های وجودتان به سمت نور آگاهی بروید. ذهن خودتان را به تنتان بازگردانید - به یاد بیاورید که تنی دارید! هر روز برای گوش دادن مهربانانه به کودک درون تان، به چیزهایی که در درونتان برای شنیده شدن، جار و جنجال به راه می اندازند، گوش فرا دهید. آنگاه میدانید که همه انسانها این جار و جنجالها و کشمکشهای درونی را با کودک رونشان دارند و آنموقع بهتر میتوانید به دیگران گوش فرا دهید.
بهترین معلمان، انسانهای پیرامونتان هستند چون همه آنها، آینه هایی بیواسطه بدرونِ تاریکی های درون خودتانند. در مجازی ها دنبالِ آینه هایی بدرون خود نگردید.
⚡️"آنچه در مجازی ها و اینترنت نمی یابید، << حقیقت >> است"⚡️
حقیقت، در درون شماست. حقیقت وجودتان را کسی نمیتواند برایتان بازگرداند یا برایتان عیان و آشکار سازد جز شهوده قلبتان و خودبرتر و آگاهتان.
به این کیفیت وجود آگاه بودن، تمرین می خواهد. هر روز برای خودتان وقت بگذارید تا با تنفس های آگاهانه و گام برداشتن در ناشناخته های وجودتان به سمت نور آگاهی بروید. ذهن خودتان را به تنتان بازگردانید - به یاد بیاورید که تنی دارید! هر روز برای گوش دادن مهربانانه به کودک درون تان، به چیزهایی که در درونتان برای شنیده شدن، جار و جنجال به راه می اندازند، گوش فرا دهید. آنگاه میدانید که همه انسانها این جار و جنجالها و کشمکشهای درونی را با کودک رونشان دارند و آنموقع بهتر میتوانید به دیگران گوش فرا دهید.
بهترین معلمان، انسانهای پیرامونتان هستند چون همه آنها، آینه هایی بیواسطه بدرونِ تاریکی های درون خودتانند. در مجازی ها دنبالِ آینه هایی بدرون خود نگردید.
⚡️"آنچه در مجازی ها و اینترنت نمی یابید، << حقیقت >> است"⚡️
حقیقت، در درون شماست. حقیقت وجودتان را کسی نمیتواند برایتان بازگرداند یا برایتان عیان و آشکار سازد جز شهوده قلبتان و خودبرتر و آگاهتان.
به دنبال آرامش نگردید
به دنبال هیچ حالتی غیر از حالتی که هماکنون در آن هستید نباشید وگرنه برای خودتان کشمکشی درونی و ناآگاهانه مقاومت ایجاد میکنید
برای اینکه در آرامش نیستید....خودتان را ببخشید
درست لحظهای که کاملا عدم آرامشتان را میپذیرید ناآرامی به آرامش تبدیل میشود.....
هرچه را کاملا بپذیرید شما را به آنجا خواهد برد به درون آرامش
این معجزه تسیلم شدن است...
به دنبال هیچ حالتی غیر از حالتی که هماکنون در آن هستید نباشید وگرنه برای خودتان کشمکشی درونی و ناآگاهانه مقاومت ایجاد میکنید
برای اینکه در آرامش نیستید....خودتان را ببخشید
درست لحظهای که کاملا عدم آرامشتان را میپذیرید ناآرامی به آرامش تبدیل میشود.....
هرچه را کاملا بپذیرید شما را به آنجا خواهد برد به درون آرامش
این معجزه تسیلم شدن است...
وقتی در خواب عمیق هستید، نه دنیایی وجود دارد و نه هویتِ خیالی و مفهومیِ شخصی تان. وقتی از خواب بیدار میشوید. آن "من" در شدن ها، دوباره به دنیای نامها، کلمات و شکل و فرمها وارد میشود و شما میپندارید که بدن و ذهنی دارید و کننده هستید. روحتان را به بدنتان بازگردانید تا کننده از میان برداشته شود. بدن، همیشه در اینجا واکنون است که خادم روح الهی شما در عالمِ فانی ست و شما با تولد و مرگ، تجربه موقتیِ انسان بودن را در شدن ها میکنید. شعور معنوی تان را زمانیکه بخش روحانی وجودتان بیدار شده باشد، تجربه میکنید که تجربه ایی فردی، فراسوی بدن/ذهن است.
خوانش اول-کتاب هزار دلیل برای شاد بودن_بایرون کیتی
📻@AlphaPodcast
یک دلیل برای شاد بودن
🔸 اثر بایرون کیتی
🔸 اثر بایرون کیتی
عشق ترس را دور مي سازد،
همچنان كه نور ظلمت را
اگر حتي براي لحظه اي عاشق شده باشي، ترس از بين رفته و فكر كردن متوقف شده است
در ترس فكر كردن ادامه مي يابد
با ترس بيشتر، ناگزيري كه فكر كردن بيشتري داشته باشي
#انسان_یک_شدن_هست
انسان در شكل تلاشي نيمه تمام بدنيا مي آيد.
انسان به شكل موجودي كامل متولد نمي شود.
يك سگ كامل متولد مي شود.
يك درخت، يك سنگ و تمام هستي به جز انسان داراي يك ويژگي مشترك هستند:
آنها موجوداتي كامل اند.
تنها انسان است كه كامل نيست،
از اينرو انسان داراي فضايي باز است.
همه ديگر چيزها بسته اند.
يك گل رز تنها يك گل رز است
اما انسان مي تواند هزار و يك چيز بشود.
انسان هم مي تواند يهودا شود هم مسيح،
تمام احتمالها در مورد او ممكن است.
بنابراين، كساني كه زندگي را ساده مي انگارند سر نخ اصلي را گم كرده اند.
زندگي يك تلاش است.
يك كاوش است،
كاوشي در مورد چگونگي كامل شدن،
چگونگي كل شدن. اين شان و يگانگي انسان است.
از آنجا كه او كامل نيست پس مي تواند رشد يابد.
از آنجا كه او هنوز ناتمام است مي تواند شكوفا شود.
مي تواند بياموزد و مي تواند « بشود ».
انسان رشد مي كند، تكامل مي يابد.
انسان يك تلاش است.
او نه يك « بودن » بلكه يك « شدن » است، يك جستجوست.
اين زيبايي انسان است، شكوه انسان و هديه خداوند به انسان.
#اشو
همچنان كه نور ظلمت را
اگر حتي براي لحظه اي عاشق شده باشي، ترس از بين رفته و فكر كردن متوقف شده است
در ترس فكر كردن ادامه مي يابد
با ترس بيشتر، ناگزيري كه فكر كردن بيشتري داشته باشي
#انسان_یک_شدن_هست
انسان در شكل تلاشي نيمه تمام بدنيا مي آيد.
انسان به شكل موجودي كامل متولد نمي شود.
يك سگ كامل متولد مي شود.
يك درخت، يك سنگ و تمام هستي به جز انسان داراي يك ويژگي مشترك هستند:
آنها موجوداتي كامل اند.
تنها انسان است كه كامل نيست،
از اينرو انسان داراي فضايي باز است.
همه ديگر چيزها بسته اند.
يك گل رز تنها يك گل رز است
اما انسان مي تواند هزار و يك چيز بشود.
انسان هم مي تواند يهودا شود هم مسيح،
تمام احتمالها در مورد او ممكن است.
بنابراين، كساني كه زندگي را ساده مي انگارند سر نخ اصلي را گم كرده اند.
زندگي يك تلاش است.
يك كاوش است،
كاوشي در مورد چگونگي كامل شدن،
چگونگي كل شدن. اين شان و يگانگي انسان است.
از آنجا كه او كامل نيست پس مي تواند رشد يابد.
از آنجا كه او هنوز ناتمام است مي تواند شكوفا شود.
مي تواند بياموزد و مي تواند « بشود ».
انسان رشد مي كند، تكامل مي يابد.
انسان يك تلاش است.
او نه يك « بودن » بلكه يك « شدن » است، يك جستجوست.
اين زيبايي انسان است، شكوه انسان و هديه خداوند به انسان.
#اشو
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سلام و درود بر یاران حق ☺️
عشقمان جاری و نورمان تابنده باد😊🌹💖🌈
🕉🙏🙏🙏🙏🙏🕉
عشقمان جاری و نورمان تابنده باد😊🌹💖🌈
🕉🙏🙏🙏🙏🙏🕉
هان مشو نومید چون واقف نه ایی از سر غیب
باشد اندر پرده بازی های پنهان غم مخور
ای دل اَر سیل فنا بنیاد هستی برکند
چون تورا نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور
در بیان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور
گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید
هیچ راهی نیست کان را نیست پایان
غم مخور
باشد اندر پرده بازی های پنهان غم مخور
ای دل اَر سیل فنا بنیاد هستی برکند
چون تورا نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور
در بیان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور
گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید
هیچ راهی نیست کان را نیست پایان
غم مخور
حس کردن جسم درون
اگر چه هویت سازی با جسم یکی از اصلی ترین شکل های من درون است، ولی خبر خوب آن که به آسان ترین شیوه می توانید به فراسوی این هویت سازی بروید. این کار با تلاش برای متقاعد کردن خود به این که جسمتان نیستید، انجام نمی شود بلکه با جا به جایی توجه از شکل بیرونی بدنتان و افکاری که از جسم زیبا زشت، قوی، ضعیف بسیار چاق یا بسیار لاغر خود دارید و معطوف داشتن آن به احساس سرزندگی درون به دست می آید. بر خلاف هر آ نچه که در سطح بیرونی باشد. میدان انرژی بسیار سرزنده ای در ورای ظاهر جسم شما این شکل بیرونی وجود دارد.
اکهارت تله
جهانی نو
اگر چه هویت سازی با جسم یکی از اصلی ترین شکل های من درون است، ولی خبر خوب آن که به آسان ترین شیوه می توانید به فراسوی این هویت سازی بروید. این کار با تلاش برای متقاعد کردن خود به این که جسمتان نیستید، انجام نمی شود بلکه با جا به جایی توجه از شکل بیرونی بدنتان و افکاری که از جسم زیبا زشت، قوی، ضعیف بسیار چاق یا بسیار لاغر خود دارید و معطوف داشتن آن به احساس سرزندگی درون به دست می آید. بر خلاف هر آ نچه که در سطح بیرونی باشد. میدان انرژی بسیار سرزنده ای در ورای ظاهر جسم شما این شکل بیرونی وجود دارد.
اکهارت تله
جهانی نو
کنار گذاشتن فیلم نامه ای که برای دیگران نوشته ایم
هر یک از ما در خلوت ذهنمان پیوسته فیلمنامه هایی برای خود، اطرافیان و به طور کلی دنیا مینویسیم. یک لحظه به این موضوع فکر کنید. موضوعات فيلم نامه ما دامنۀ بسیار پهناوری دارد «امروز باید چه کنم؟ یک سال بعد چه بایـد بکنم؟ در آن وضعیت چگونه باید عمل میکردم؟ همسر من باید این طور رفتار کند، زندگی چطور پیش خواهد رفت؟ اگر من مسؤول بودم، این وضع را طور دیگری اداره میکردم.»
متونی که در ذهن خود مینویسیم در واقع منشأای نومیدی های فراوان، افسردگی و رویارویی با حقایق تلخ روابط ما هستند. ما تصور میکنیم فیلم نامه ذهنمان سبب میشود که «محق»، ایمن و دوست داشتنی یا فقط خوب باشیم، اما این متون فقط در ایجاد جدایی موفق هستند.
بیشتر اوقات بدون آن که آگاهانه تشخیص دهیم که در حال فریب دادن دیگران هستیم یا آنها را کنترل می کنیم، می کوشیم آنان را واداریم بنا بر متنی که برایشان نوشته ایم زندگی کنند. هنگامی که فیلمنامه خود را به دیگری تحمیل کنیم و هویت واقعی او را تحریف نماییم، عشق پر می کشد. بنا بر این به ندرت واقعیت دیگران را میبینیم و این شیوۀ نگرش، جدایی را به وجود می آورد.
وقتی می کوشیم دیگران را با فیلم نامۀ خود تطبیق دهیم دیگر هویت واقعی آنها را نمی بینیم و نمی شنویم، بلکه فقط آنچه را که میخواهیم باشند می بینیم.
متونی که مینویسیم بسیار ظریف و نهان هستند، به طوری که به سختی تشخیص میدهیم اصلاً وجود دارند، اما وقتی که افکار ما از «باید»، «شاید» و «فقط اگر»ها پر شوند میتوان به وجود این متون پی برد هنگامی که قضاوت، کنترل، کمبود اعتماد به نفس و عدم شایستگی را در سکوت یا با کلام، انعکاس می دهیم و نتیجه می گیریم که بهترینها را می شناسیم، روابط ما بهبود نمی یابند. بهبود روابط، زمانی آغاز میشود که ما آگاهانه تصمیم بگیریم فیلم نامه هایی را که برای خود و دیگران نوشته ایم، پاره کنیم و دور بریزیم.
اما چگونه میتوان از نوشتن فیلمنامه دست کشید و دیگران را همان گونه که هستند، پذیرفت و گرامی داشت؟ برای این منظور باید نقش و سهمی را که در نوشتن این متون داریم، دریابیم و به استفاده از کلماتی مانند «باید»، «فقط اگر» و غیره توجه داشته باشیم. استفاده از این کلمات، گویای آن است که ما متن های خود را به دیگران تحمیل میکنیم و جدایی می آفرینیم. به این ترتیب می توانیم فیلم نامه های خود را ارزشمند نبینیم و وابستگی خود را با آنها قطع کنیم.
جرالد جمپالسکی
فقط عشق
هر یک از ما در خلوت ذهنمان پیوسته فیلمنامه هایی برای خود، اطرافیان و به طور کلی دنیا مینویسیم. یک لحظه به این موضوع فکر کنید. موضوعات فيلم نامه ما دامنۀ بسیار پهناوری دارد «امروز باید چه کنم؟ یک سال بعد چه بایـد بکنم؟ در آن وضعیت چگونه باید عمل میکردم؟ همسر من باید این طور رفتار کند، زندگی چطور پیش خواهد رفت؟ اگر من مسؤول بودم، این وضع را طور دیگری اداره میکردم.»
متونی که در ذهن خود مینویسیم در واقع منشأای نومیدی های فراوان، افسردگی و رویارویی با حقایق تلخ روابط ما هستند. ما تصور میکنیم فیلم نامه ذهنمان سبب میشود که «محق»، ایمن و دوست داشتنی یا فقط خوب باشیم، اما این متون فقط در ایجاد جدایی موفق هستند.
بیشتر اوقات بدون آن که آگاهانه تشخیص دهیم که در حال فریب دادن دیگران هستیم یا آنها را کنترل می کنیم، می کوشیم آنان را واداریم بنا بر متنی که برایشان نوشته ایم زندگی کنند. هنگامی که فیلمنامه خود را به دیگری تحمیل کنیم و هویت واقعی او را تحریف نماییم، عشق پر می کشد. بنا بر این به ندرت واقعیت دیگران را میبینیم و این شیوۀ نگرش، جدایی را به وجود می آورد.
وقتی می کوشیم دیگران را با فیلم نامۀ خود تطبیق دهیم دیگر هویت واقعی آنها را نمی بینیم و نمی شنویم، بلکه فقط آنچه را که میخواهیم باشند می بینیم.
متونی که مینویسیم بسیار ظریف و نهان هستند، به طوری که به سختی تشخیص میدهیم اصلاً وجود دارند، اما وقتی که افکار ما از «باید»، «شاید» و «فقط اگر»ها پر شوند میتوان به وجود این متون پی برد هنگامی که قضاوت، کنترل، کمبود اعتماد به نفس و عدم شایستگی را در سکوت یا با کلام، انعکاس می دهیم و نتیجه می گیریم که بهترینها را می شناسیم، روابط ما بهبود نمی یابند. بهبود روابط، زمانی آغاز میشود که ما آگاهانه تصمیم بگیریم فیلم نامه هایی را که برای خود و دیگران نوشته ایم، پاره کنیم و دور بریزیم.
اما چگونه میتوان از نوشتن فیلمنامه دست کشید و دیگران را همان گونه که هستند، پذیرفت و گرامی داشت؟ برای این منظور باید نقش و سهمی را که در نوشتن این متون داریم، دریابیم و به استفاده از کلماتی مانند «باید»، «فقط اگر» و غیره توجه داشته باشیم. استفاده از این کلمات، گویای آن است که ما متن های خود را به دیگران تحمیل میکنیم و جدایی می آفرینیم. به این ترتیب می توانیم فیلم نامه های خود را ارزشمند نبینیم و وابستگی خود را با آنها قطع کنیم.
جرالد جمپالسکی
فقط عشق
Forwarded from خودبرتر 11
مسیر سخت است چون ذهن ازمسیر جدید خوش نمی اید هزاران سال این ذهن مسیر امن خودش را رفته است نمیتواند بپذیرید مسیر دیگری هم است اجازه نمیدهد تو درمسیر جدید قدم بگذاری سنگ میگذارد مانع میگذارد تمام تلاشش را میکند تا تو برگردی همه ازان سو میرون تو سوی دیگری همه درمنطقه امن شان سفر میکنند وتو در ناامنی پیش میری چیزی وجود ندارد حقیقت در ناامنی ست ولی ذهن هزاران ساله دوست ندارد از باورهایش اعتقاداتش
الگوهایش منیت هایش ترسها یش هویت هایش نقابهایش دروغ هایش دست بکشید جعل خرافات را می پرستد از مردگان حاجت میخواهد مقلد است چون شهامت بازنگری خود را ندارد از خدای ذهنش کمک میخواهد وذهنش را میپرستد ذهن انسان تاریخ گذشته است هیچ از حقیقت نمیداند ما برده ذهنمان هستیم وازطریق ذهنمان رهبری میشویم انسان جا مانده درتاریخ مثل داینوسورها فسیل شده است فقط راه میرود غذا میخورد وبه نیازهایش می اندیشد انسان دردام ذهن گرفتار شده است زندانی شده است وجز خودش نمیتواند ازاین زندان رهایش کند ترس احساس گناه دوابزار قوی هستند که اجازه نمیدهد که انسان به فراسوی ذهنش برود انسان در دانستگی های ش دراسارت درامده است انکه میداند زندان بان ش شده است انسان درخواب وخیال ش زندگی میکند وتاب وتحمل بیداری را ندارد دیوارها قطور شده است وانسان ضعیف وضعیف تر انسان هزاران سال است برده است درخواب هیپنوتیزمی عمیق نمیتواند خودش را حرکت دهد بدن بی حس شده است انسان رنجور وپریشان است در حیوانیت رشد کرده اند ومیپندارند انسان هستند همه در لباس بره گرگ هستند نقابها انسانیت را ازادمها گرفته است انسان اگاه نیست درخواب است تا انسان ازچرخه شرطی شدگی هایش عادات بیرون نزند وبا ترسهایش روبرو نشود بیدار نخواهد شد بلکه فقط اسمش را یدک میکشد بیداری یعنی خارج شدن از ذهن که شهامتی عظیم میطلبد انسانها برای اینکه بتوانند از محدودها بگذرند باید دل به دریا بزند وغرق بشوند راهی دیگری نیست
ذهن ارباب است وانسان ها غریب
با کی گویم این حال عجیب
الگوهایش منیت هایش ترسها یش هویت هایش نقابهایش دروغ هایش دست بکشید جعل خرافات را می پرستد از مردگان حاجت میخواهد مقلد است چون شهامت بازنگری خود را ندارد از خدای ذهنش کمک میخواهد وذهنش را میپرستد ذهن انسان تاریخ گذشته است هیچ از حقیقت نمیداند ما برده ذهنمان هستیم وازطریق ذهنمان رهبری میشویم انسان جا مانده درتاریخ مثل داینوسورها فسیل شده است فقط راه میرود غذا میخورد وبه نیازهایش می اندیشد انسان دردام ذهن گرفتار شده است زندانی شده است وجز خودش نمیتواند ازاین زندان رهایش کند ترس احساس گناه دوابزار قوی هستند که اجازه نمیدهد که انسان به فراسوی ذهنش برود انسان در دانستگی های ش دراسارت درامده است انکه میداند زندان بان ش شده است انسان درخواب وخیال ش زندگی میکند وتاب وتحمل بیداری را ندارد دیوارها قطور شده است وانسان ضعیف وضعیف تر انسان هزاران سال است برده است درخواب هیپنوتیزمی عمیق نمیتواند خودش را حرکت دهد بدن بی حس شده است انسان رنجور وپریشان است در حیوانیت رشد کرده اند ومیپندارند انسان هستند همه در لباس بره گرگ هستند نقابها انسانیت را ازادمها گرفته است انسان اگاه نیست درخواب است تا انسان ازچرخه شرطی شدگی هایش عادات بیرون نزند وبا ترسهایش روبرو نشود بیدار نخواهد شد بلکه فقط اسمش را یدک میکشد بیداری یعنی خارج شدن از ذهن که شهامتی عظیم میطلبد انسانها برای اینکه بتوانند از محدودها بگذرند باید دل به دریا بزند وغرق بشوند راهی دیگری نیست
ذهن ارباب است وانسان ها غریب
با کی گویم این حال عجیب
بیماری جمعی بشر این است که مردم به اندازه ای مجذوب آن چه روی می دهد شده اند، و به اندازه ای دنیای اشکال در نوسان، آن ها را به خواب مصنوعی برده است و به اندازه ای در محتوای زندگی خود جذب شده اند که جوهر آن په را فراسوی محتوا و شکل و اندیشه قرار دارد، فراموش کرده اند. زمـان بـه انـدازه ای آن ها را تحت تأثیر قرار داده که جاودانگی را که اصل، منزلگاه و سرنوشت آن ها است، به دست فراموشی سپرده اند. جاودانگی، هستی واقعی آن کسی است که هستید.
چند سال پیش زمانی که از کشور چین دیدن می کردم، نزدیک گیلین به گنبدی قله یک کوه رسیدم که روی آن با طلای مذاب مطلبی نوشته بودند. از میزبان چینی خود معنای آن نوشته را پرسیدم و او گفت: «به معنی «بودا» است.» سـؤال کردم: «پس چرا به جای یک کلمه، دو واژه نوشته شده است؟» او توضیح داد: «یکی از واژه ها به معنی «انسان» است و دیگری به معنی «نه» و زمانی که این دو در کنار همدیگر قرار بگیرند، معنای «بودا» را می دهـد.» شگفت زده بر جای خود ایستادم! واژه بودا همه آموزه های بودا را در خود نهفته دارد و برای آن ها که چشمی برای دیدن دارند، این راز هستی است. در این جا دو بعدی که به واقعیـت شـكل می بخشد وجود دارد؛ چیزی بودن و چیزی نبودن، شکل و انکار شکل. آن چه از ایـن مطلب شناخته می شود این نکته است که شکل، آن کسی که شما هستید، نیست.
اکهارت تله
جهان نو
چند سال پیش زمانی که از کشور چین دیدن می کردم، نزدیک گیلین به گنبدی قله یک کوه رسیدم که روی آن با طلای مذاب مطلبی نوشته بودند. از میزبان چینی خود معنای آن نوشته را پرسیدم و او گفت: «به معنی «بودا» است.» سـؤال کردم: «پس چرا به جای یک کلمه، دو واژه نوشته شده است؟» او توضیح داد: «یکی از واژه ها به معنی «انسان» است و دیگری به معنی «نه» و زمانی که این دو در کنار همدیگر قرار بگیرند، معنای «بودا» را می دهـد.» شگفت زده بر جای خود ایستادم! واژه بودا همه آموزه های بودا را در خود نهفته دارد و برای آن ها که چشمی برای دیدن دارند، این راز هستی است. در این جا دو بعدی که به واقعیـت شـكل می بخشد وجود دارد؛ چیزی بودن و چیزی نبودن، شکل و انکار شکل. آن چه از ایـن مطلب شناخته می شود این نکته است که شکل، آن کسی که شما هستید، نیست.
اکهارت تله
جهان نو
کلمات را میتوان تزئین و ویرایش داد و زیبا سخن گفتن رو آموخت ولی کلمات فقط کلماتند که به هزارگونه ... قابل بیانند حتی میتوان با آنها بازی کرد.
کلماتی که مستقیماً از حقیقت بیواسطه وجود، در این لحظه بیان میشوند، زنده اند زیرا از بُعدی دگرند. شهده الهی که از قلب سرازیر در کلامات نشود، بیانشان بیشتر از هوای داغند(خودگویه های تکراریِ ذهنی)
کلماتی که مستقیماً از حقیقت بیواسطه وجود، در این لحظه بیان میشوند، زنده اند زیرا از بُعدی دگرند. شهده الهی که از قلب سرازیر در کلامات نشود، بیانشان بیشتر از هوای داغند(خودگویه های تکراریِ ذهنی)
اشـoshoـو:
خدا در دل همه ما سخن مي گويد
اما سر ما همچون يك بازار آنقدر شلوغ و پر سر و صداست كه هرگز اين نداي آرام و آهسته درون را نمي شنويم.
آنقدر غوغا و قيل و قال بی مورد در ما هست كه گوش ما نسبت به نداي دلمان كه همواره ما را فرا مي خواند كر است.
خدا از ما دور نيست. به ما بسيار نزديك است.
تنها كار لازم براي شنيدن صداي خدا، ساكت تر كردن، كم سر و صداتر كردن و آرام تر كردن ذهن است.
با آرامش يافتن ذهنت، ناگهان نغمه الهي را در درونت خواهي شنيد.
خداست كه بر چنگ دل تو مي نوازد.
اين نغمه بسي دگرگون ساز است.
يكبار كه آنرا بشنوي، هرگز از يادش نمي بري.
يكبار كه آنرا بشنوي، زندگي ات ديگر همان زندگي گذشته نخواهد بود.
به جزيي جاودان و ابدي از هستي تبديل مي شوي.
تو ديگر فناپذير نيستی
درختان عاشق زمین اند و زمین عاشق درختان.
پرندگان عاشق درختانند و درختان عاشق پرندگان.
زمین عاشق آسمان است و آسمان عاشق زمین.
سراسر هستی در اقیانوس عظیم عشق به سر می برد.
بگذار عشق نیایش تو باشد، بگذار عشق عبادت تو باشد.
#اشو
خدا در دل همه ما سخن مي گويد
اما سر ما همچون يك بازار آنقدر شلوغ و پر سر و صداست كه هرگز اين نداي آرام و آهسته درون را نمي شنويم.
آنقدر غوغا و قيل و قال بی مورد در ما هست كه گوش ما نسبت به نداي دلمان كه همواره ما را فرا مي خواند كر است.
خدا از ما دور نيست. به ما بسيار نزديك است.
تنها كار لازم براي شنيدن صداي خدا، ساكت تر كردن، كم سر و صداتر كردن و آرام تر كردن ذهن است.
با آرامش يافتن ذهنت، ناگهان نغمه الهي را در درونت خواهي شنيد.
خداست كه بر چنگ دل تو مي نوازد.
اين نغمه بسي دگرگون ساز است.
يكبار كه آنرا بشنوي، هرگز از يادش نمي بري.
يكبار كه آنرا بشنوي، زندگي ات ديگر همان زندگي گذشته نخواهد بود.
به جزيي جاودان و ابدي از هستي تبديل مي شوي.
تو ديگر فناپذير نيستی
درختان عاشق زمین اند و زمین عاشق درختان.
پرندگان عاشق درختانند و درختان عاشق پرندگان.
زمین عاشق آسمان است و آسمان عاشق زمین.
سراسر هستی در اقیانوس عظیم عشق به سر می برد.
بگذار عشق نیایش تو باشد، بگذار عشق عبادت تو باشد.
#اشو