هرگاه در خلق زیبایی شریک شوید ، زندگی تان زیبا می شود و هرگاه این روال را متوقف کنید ، زیبایی از زندگی تان رخت بر می بندد.
زشتی و زیبایی آفریده خود ماست.
شادی و بدبختی هم همینطور.
شما آنچه را که خود خلق می کنید ، دریافت می دارید.
فلسفه کارما نیز همین است
همان چه بکارید همانها را درو میکنید
#اشو
زشتی و زیبایی آفریده خود ماست.
شادی و بدبختی هم همینطور.
شما آنچه را که خود خلق می کنید ، دریافت می دارید.
فلسفه کارما نیز همین است
همان چه بکارید همانها را درو میکنید
#اشو
شما با دیگران ازدواج نمیکنید یا دوست نمی شوید که:
یکدیگر را کامل کنید
چون هرکدام کامل و بی نقص اید
اگر نقصی احساس میکنید به واسطه فکر اشتباهی است که خود را تسلیم آن کرده اید و به ذهن خود اجازه داده اید شما را مجاب به پذیرش و باور نقص خود کند
هر چیزی و هرکسی که در هر لحظه ای از زندگیت در مقابلت میبینی،حتی آنکسی که فقط برای یکبار و دقیقه ای بیشتر با تو برخورد ندارد
برای نکته ای در مسیر تو قرار گرفته
نتیجه آن برخورد میتواند در شناخت تو نسبت به خودت کمک کند.
مقصود از رابطه ها:
تقسیم کمال خودتان است
برای تجربه کردن آنچه در ذات الهی درون خود دارید
بنابراين به اشخاص ثالث و رابطه ها نیاز دارید.
روابط را میتوان مقدس دانست چون گرانبهاترین فرصتها را در اختیار تو قرار میدهند تا بالاترین درکی که از خود واقعی ات داری را تجربه کنی.
در زندگی همه مشکلات را به صورت فرصتهایی ببینید
فرصتهایی برای آنکه تصمیم بگیرید گوهر الهی خود را پیدا کنید.
در نهایت به اتفاق یکدیگر است که خداوند را پیدا میکنیم
بهترین راه یافتن خدا به طور گروهی است
ما هرگز خداوند را تا زمانیکه از یکدیگر جدا هستیم نخواهیم یافت.
#اشو
یکدیگر را کامل کنید
چون هرکدام کامل و بی نقص اید
اگر نقصی احساس میکنید به واسطه فکر اشتباهی است که خود را تسلیم آن کرده اید و به ذهن خود اجازه داده اید شما را مجاب به پذیرش و باور نقص خود کند
هر چیزی و هرکسی که در هر لحظه ای از زندگیت در مقابلت میبینی،حتی آنکسی که فقط برای یکبار و دقیقه ای بیشتر با تو برخورد ندارد
برای نکته ای در مسیر تو قرار گرفته
نتیجه آن برخورد میتواند در شناخت تو نسبت به خودت کمک کند.
مقصود از رابطه ها:
تقسیم کمال خودتان است
برای تجربه کردن آنچه در ذات الهی درون خود دارید
بنابراين به اشخاص ثالث و رابطه ها نیاز دارید.
روابط را میتوان مقدس دانست چون گرانبهاترین فرصتها را در اختیار تو قرار میدهند تا بالاترین درکی که از خود واقعی ات داری را تجربه کنی.
در زندگی همه مشکلات را به صورت فرصتهایی ببینید
فرصتهایی برای آنکه تصمیم بگیرید گوهر الهی خود را پیدا کنید.
در نهایت به اتفاق یکدیگر است که خداوند را پیدا میکنیم
بهترین راه یافتن خدا به طور گروهی است
ما هرگز خداوند را تا زمانیکه از یکدیگر جدا هستیم نخواهیم یافت.
#اشو
مشکلات زندگی فقط با عشق میتواند حل شود، با هیچگونه رویکرد خشن نمیتواند حل شود.
مردان و زنان دنیاهای متفاوتی هستند؛ بنابراین #درک_یکدیگر مشکل شده است
و گذشته پر از سوءتفاهم است، ولی ضرورت ندارد که در آینده چنین باشد
ما از گذشته درسی گرفتیم، و تنها درس این است که:
مرد و زن باید درک بیشتری از همدیگر داشته باشند و بیشتر از همیشه تفاوتهای همدیگر را بپذیرند
این تفاوتها ارزشمند هستند، نیازی نیست که اینها تضادی ایجاد کند؛ درواقع، این تفاوتها سبب جاذبهی زن و مرد نسبت به همدیگر میشود.
اگر تمام تفاوتها بین زن و مرد ازبین برود؛ اگر هر دو یک روانشناسی داشته باشند،
عشق شان نیز از بین خواهد رفت؛
زیرا دیگر دو قطب وجود نخواهد داشت. مرد و زن مانند قطبهای مثبت و منفی در برق هستند: بطور مغناطیسی سمت هم کشیده میشوند؛ دو قطب متضاد و مکمل هستند
بنابراین تضاد و ستیز طبیعی است
ولی توسط ادراک، توسط مهر، توسط عشق و دیدن دنیاهای همدگیر و سعی در همدردی کردن با آن، تمام مشکلات میتوانند حل شوند
نیازی نیست که ستیز بیشتری خلق شود ــ بقدر کافی وجود داشته
مرد همانقدر آزادی نیاز دارد که زن نیاز دارد.هر دو نیازمند آزادی هستند ــ
آزادی از ذهن
آنان باید با همدیگر همکاری کنند و به همدیگر کمک کنند تا از ذهن آزاد شوند. این نهضت آزادی واقعی خواهد بود.
این تمام روند سانیاس است
#اشو
دامّا پادا / راه حق
مردان و زنان دنیاهای متفاوتی هستند؛ بنابراین #درک_یکدیگر مشکل شده است
و گذشته پر از سوءتفاهم است، ولی ضرورت ندارد که در آینده چنین باشد
ما از گذشته درسی گرفتیم، و تنها درس این است که:
مرد و زن باید درک بیشتری از همدیگر داشته باشند و بیشتر از همیشه تفاوتهای همدیگر را بپذیرند
این تفاوتها ارزشمند هستند، نیازی نیست که اینها تضادی ایجاد کند؛ درواقع، این تفاوتها سبب جاذبهی زن و مرد نسبت به همدیگر میشود.
اگر تمام تفاوتها بین زن و مرد ازبین برود؛ اگر هر دو یک روانشناسی داشته باشند،
عشق شان نیز از بین خواهد رفت؛
زیرا دیگر دو قطب وجود نخواهد داشت. مرد و زن مانند قطبهای مثبت و منفی در برق هستند: بطور مغناطیسی سمت هم کشیده میشوند؛ دو قطب متضاد و مکمل هستند
بنابراین تضاد و ستیز طبیعی است
ولی توسط ادراک، توسط مهر، توسط عشق و دیدن دنیاهای همدگیر و سعی در همدردی کردن با آن، تمام مشکلات میتوانند حل شوند
نیازی نیست که ستیز بیشتری خلق شود ــ بقدر کافی وجود داشته
مرد همانقدر آزادی نیاز دارد که زن نیاز دارد.هر دو نیازمند آزادی هستند ــ
آزادی از ذهن
آنان باید با همدیگر همکاری کنند و به همدیگر کمک کنند تا از ذهن آزاد شوند. این نهضت آزادی واقعی خواهد بود.
این تمام روند سانیاس است
#اشو
دامّا پادا / راه حق
#سوال_از_اشو
چرا هیچ اشتیاقی برای عشق معمولی راضی کننده نیست؟
#پاسخ
هرچه شخص هوشمندتر باشد،
زودتر خواهد فهميد که رابطه نميتواند ارضاکننده باشد.
چرا؟
چونکه هر رابطه اي فقط يک پيکاني است به سوي رابطه ی #غائي؛
آن، يک فرسخ شمار است
يک مقصد و هدف نيست
هر امر عاشقانه اي فقط يک اشاره است به امر عاشقانه ی بزرگتري در پيشِ رو فقط يک مزه کوچک،
اما این مزه ی کوچک،
تشنگي شما را فرونخواهد نشاند و گرسنگي شما را مرتفع نخواهد نمود. برعکس، این مزه کوچک، شما را تشنه تر و گرسنه تر خواهد ساخت.
این چيزي است که در هر رابطه اي روي ميدهد.
به جاي اينکه به شما رضايت بدهد، نارضايتي عظيمی ایجاد میکند.
هر رابطه اي در اين جهان شکست ميخورد و اين خوب است که شکست ميخورد؛
اگر اينگونه نبود، يک مصيبت مي بود، اين که آن شکست ميخورد، يک برکت است.
از آنجا که هر رابطه اي شکست ميخورد، شما به جستجوي رابطه ی غائي
#با_خدا، #با_هستي و
#با_نظام کيهاني برمي آييد.
شما بيهوده بودن رابطه را بارها و بارها مي بينيد
مي بينيد که با هيچ مرد يا زني ارضا نخواهيد شد
مي بينيد که هر تجربه اي به ناکامي عظيمي مي انجامد
با اميدي بزرگ شروع ميشود
و شما را در نوميدي بزرگي رها ميکند. همواره اينگونه است.
آن به صورت رمانتيک و شاعرانه آغاز ميشود و با مزه اي تلخ پايان مي گيرد. وقتي که بارها و بارها اتفاق مي افتد، شخص بايد چيزي را بياموزد:
که هر رابطه اي فقط يک #تجربه است که شما را براي رابطه ی غائي و عشقبازي غائي آماده ميکند.
کل دين همين است.
کاویتا(سوال کننده)اين خوب است که هيچ اشتياقي براي عشق معمولي هرگز راضي کننده نخواهد بود.
اشتياق شديدتر خواهد شد.
هيچ رابطه اي تو را راضي نخواهد کرد. روابط، تو را ناکامتر خواهند ساخت.
و اشکها تو را آسوده نمي کنند.
نمي توانند آسوده ات کنند.
آنها ممکن است براي چند لحظه کمک کنند، اما دوباره تو پر از درد و رنج خواهي بود.
هيچ چيز از طريق روياها و ماجراجويي هاي بسيار و زيبا تغيير نمي کند،
اما باز هم من مي گويم به ميان آنها برو هيچ چيز تغيير نمي کند،
#اما_تو_تغيير_مي_کني.
هيچ چيز در دنيا تغيير نمي کند،
اما با افتادن دوباره و دوباره
چيزي در #تو تغيير مي کند.
و آن انقلاب و دگرگوني است.
تو در لبه ی يک دگرگوني قرار داري.
آنگاه يک ماجراجويي تازه نياز است. ماجراجويي هاي قديمي شکست
خورده اند
و نوعی جديد – نه اينکه تو بايد به جستجوي مرد يا زني جديد بگردي
به اين معنا که تو بايد در #بعدي_جديد جستجو کني...
بعد الوهيت. من به تو مي گويم:
من ارضا شده و راضي هستم.
نه با هيچ رابطه اي از جهان،
نه با هيچ عشقبازي متعلق به دنيا،
بلکه داشتن يک عشقبازي با کل هستي، مطلقاً راضي کننده است.
و وقتي که شخص ارضا شود،
شروع به گل دادن ميکند.
او برکت يافته است
و برکتش آنقدر زياد است
که شروع به برکت دادن
به ديگران ميکند.
او چنان برکت يافته است
که برکتي براي جهان ميشود.
#اشو
#کتاب_خرد
چرا هیچ اشتیاقی برای عشق معمولی راضی کننده نیست؟
#پاسخ
هرچه شخص هوشمندتر باشد،
زودتر خواهد فهميد که رابطه نميتواند ارضاکننده باشد.
چرا؟
چونکه هر رابطه اي فقط يک پيکاني است به سوي رابطه ی #غائي؛
آن، يک فرسخ شمار است
يک مقصد و هدف نيست
هر امر عاشقانه اي فقط يک اشاره است به امر عاشقانه ی بزرگتري در پيشِ رو فقط يک مزه کوچک،
اما این مزه ی کوچک،
تشنگي شما را فرونخواهد نشاند و گرسنگي شما را مرتفع نخواهد نمود. برعکس، این مزه کوچک، شما را تشنه تر و گرسنه تر خواهد ساخت.
این چيزي است که در هر رابطه اي روي ميدهد.
به جاي اينکه به شما رضايت بدهد، نارضايتي عظيمی ایجاد میکند.
هر رابطه اي در اين جهان شکست ميخورد و اين خوب است که شکست ميخورد؛
اگر اينگونه نبود، يک مصيبت مي بود، اين که آن شکست ميخورد، يک برکت است.
از آنجا که هر رابطه اي شکست ميخورد، شما به جستجوي رابطه ی غائي
#با_خدا، #با_هستي و
#با_نظام کيهاني برمي آييد.
شما بيهوده بودن رابطه را بارها و بارها مي بينيد
مي بينيد که با هيچ مرد يا زني ارضا نخواهيد شد
مي بينيد که هر تجربه اي به ناکامي عظيمي مي انجامد
با اميدي بزرگ شروع ميشود
و شما را در نوميدي بزرگي رها ميکند. همواره اينگونه است.
آن به صورت رمانتيک و شاعرانه آغاز ميشود و با مزه اي تلخ پايان مي گيرد. وقتي که بارها و بارها اتفاق مي افتد، شخص بايد چيزي را بياموزد:
که هر رابطه اي فقط يک #تجربه است که شما را براي رابطه ی غائي و عشقبازي غائي آماده ميکند.
کل دين همين است.
کاویتا(سوال کننده)اين خوب است که هيچ اشتياقي براي عشق معمولي هرگز راضي کننده نخواهد بود.
اشتياق شديدتر خواهد شد.
هيچ رابطه اي تو را راضي نخواهد کرد. روابط، تو را ناکامتر خواهند ساخت.
و اشکها تو را آسوده نمي کنند.
نمي توانند آسوده ات کنند.
آنها ممکن است براي چند لحظه کمک کنند، اما دوباره تو پر از درد و رنج خواهي بود.
هيچ چيز از طريق روياها و ماجراجويي هاي بسيار و زيبا تغيير نمي کند،
اما باز هم من مي گويم به ميان آنها برو هيچ چيز تغيير نمي کند،
#اما_تو_تغيير_مي_کني.
هيچ چيز در دنيا تغيير نمي کند،
اما با افتادن دوباره و دوباره
چيزي در #تو تغيير مي کند.
و آن انقلاب و دگرگوني است.
تو در لبه ی يک دگرگوني قرار داري.
آنگاه يک ماجراجويي تازه نياز است. ماجراجويي هاي قديمي شکست
خورده اند
و نوعی جديد – نه اينکه تو بايد به جستجوي مرد يا زني جديد بگردي
به اين معنا که تو بايد در #بعدي_جديد جستجو کني...
بعد الوهيت. من به تو مي گويم:
من ارضا شده و راضي هستم.
نه با هيچ رابطه اي از جهان،
نه با هيچ عشقبازي متعلق به دنيا،
بلکه داشتن يک عشقبازي با کل هستي، مطلقاً راضي کننده است.
و وقتي که شخص ارضا شود،
شروع به گل دادن ميکند.
او برکت يافته است
و برکتش آنقدر زياد است
که شروع به برکت دادن
به ديگران ميکند.
او چنان برکت يافته است
که برکتي براي جهان ميشود.
#اشو
#کتاب_خرد
انقلاب در آموزشوپرورش
فصل هفتم
آموزشِ کامل
سخنرانی اشو در ۲۱ ژانویه ۱۹۶۸ برای آموزگاران در کالج پودار
کودکانی که به طبیعت نزدیک نمیشوند، قادر نیستند که به خداوند نزدیک شوند
ـــ این را باید درک کنیم ـــ
زیرا طبیعت دروازهی خداوند است. کودکانی که در سنین پایین حضور خداوند را در طبیعت تجربه نکنند
ــزیر آسمان، در آفتاب، روی شنهای ساحل، نزدیک درختان ـــ
میتوانند تا سالخوردگی خود، در معابد دعا و نیایش کنند و در برابر مجسمههای سنگی تعظیم کنند؛ گیتا و تورات و انجیل را از حفظ بخوانند؛ ولی هیچگونه رابطهای با خداوند نخواهند داشت
آنان پیشاپیش این دروازه را ازدست دادهاند؛
آنان پیشاپیش از این دروازه دور شدهاند.
نخستین نکته ضروری برای شناخت آموزش درست این است که:
باید قادر باشیم نزدیکی کودکان با طبیعت را تامین کنیم،
نه اینکه آنها را به ساختمانهای ساخت انسان نزدیک سازیم، بلکه با هرآنچه که توسط انرژی طبیعت خلق شده
زیرا توسط این نزدیکی و مجاورت است که آنان قادر میشوند به خداوند نزدیک شوند
اینگونه است که آنان قادر میشوند با عشق آشنا شوند
و اینگونه است که قادر خواهند شد اسرار نیایش را درک کنند و سپس زندگی آنان از این ادراک شکل خواهد گرفت
نخست عشق باید به آنان تدریس شود، ریاضیات میتواند بعدها بیاید
زیرا هیچ ریاضیاتی قادر نیست انسانی که عشق را آموخته فریب بدهد.
کسی از آگوستین مقدس Saint Augustine سوال کرد:
“چه کنیم تا هیچ عمل اهریمنی از ما سرنزند؟”
او پاسخ داد:
“این را نپرس. من فقط یک چیز میدانم، اگر عشق را بشناسی، آنگاه هرکاری که انجام دهی نمیتواند اهریمنی باشد.”
آگوستین میگوید که نگران این نباش که کار خطایی انجام ندهی؛ موضوع این نیست. اگر درونت عشق وجود نداشته باشد، آنوقت هرکاری که بکنی اهریمنی خواهد بود
و اگر در درونت عشق باشد، آنگاه هر کاری که بکنی نمیتواند اهریمنی باشد.
ولی ما چه آموزش و چه تعلیماتی در عشق به کودکان دادهایم؟
چه گواهینامههایی در عشق صادر کردهایم؟!
و آنوقت در سه هزار سال، انسان کاملاً بیعشق شده است؛ میل به کشتار و خشونت دارد!
چه کسی مسئول این وضعیت است؟ هیچ چیز بجز نظام آموزشی ما نمیتواند مسئول باشد.
ولی آموزگاران نباید از این موضوع ناراحت باشند، زیرا با قراردادن مسئولیت روی آموزش، من افتخار زیادی به امر آموزش میدهم؛ میگویم که آموزش مرکز زندگی است. پس آموزگار باید آماده باشد تا بار مسئولیت اصلی را طاقت بیاورد؛ فردا افتخار اصلی هم نصیب او خواهد بود. فردا، اگر زندگی متحول گردد، این آموزش است که شرافت و افتخار آن را دریافت میکند
و امروز، اگر زندگی آلوده و مسموم شده، آنوقت آموزگاران هستند که باید آماده باشند تا بار مسئولیت آن را هم به دوش بگیرند
این نشان میدهد که آموزش نقش مرکزی دارد
آنچه میگویم بسیار محترمانه است ـــ
که آموزش نقش مرکزی دارد
هیچ سیاستمدار و هیچ رهبر مذهبی همانند آموزگار مسئولیت ندارد.
اگر آموزگار قادر باشد تا اصولی را برای تغییر زندگی انسان بدهد، دنیای آینده افتخار و شرافت آن را نصیب آموزگار خواهد کرد
اگر شما قادر نباشید که این تغییر را سبب شوید، فردا، کودکان خودشان شروع به تغییر آن خواهند کرد
ادامه دارد.....
#اشو
انقلاب در آموزشوپرورش
گردآوری سخنان اشو
بین سالهای۱۹۶۷ تا ۱۹۶۹
فصل هفتم
آموزشِ کامل
سخنرانی اشو در ۲۱ ژانویه ۱۹۶۸ برای آموزگاران در کالج پودار
کودکانی که به طبیعت نزدیک نمیشوند، قادر نیستند که به خداوند نزدیک شوند
ـــ این را باید درک کنیم ـــ
زیرا طبیعت دروازهی خداوند است. کودکانی که در سنین پایین حضور خداوند را در طبیعت تجربه نکنند
ــزیر آسمان، در آفتاب، روی شنهای ساحل، نزدیک درختان ـــ
میتوانند تا سالخوردگی خود، در معابد دعا و نیایش کنند و در برابر مجسمههای سنگی تعظیم کنند؛ گیتا و تورات و انجیل را از حفظ بخوانند؛ ولی هیچگونه رابطهای با خداوند نخواهند داشت
آنان پیشاپیش این دروازه را ازدست دادهاند؛
آنان پیشاپیش از این دروازه دور شدهاند.
نخستین نکته ضروری برای شناخت آموزش درست این است که:
باید قادر باشیم نزدیکی کودکان با طبیعت را تامین کنیم،
نه اینکه آنها را به ساختمانهای ساخت انسان نزدیک سازیم، بلکه با هرآنچه که توسط انرژی طبیعت خلق شده
زیرا توسط این نزدیکی و مجاورت است که آنان قادر میشوند به خداوند نزدیک شوند
اینگونه است که آنان قادر میشوند با عشق آشنا شوند
و اینگونه است که قادر خواهند شد اسرار نیایش را درک کنند و سپس زندگی آنان از این ادراک شکل خواهد گرفت
نخست عشق باید به آنان تدریس شود، ریاضیات میتواند بعدها بیاید
زیرا هیچ ریاضیاتی قادر نیست انسانی که عشق را آموخته فریب بدهد.
کسی از آگوستین مقدس Saint Augustine سوال کرد:
“چه کنیم تا هیچ عمل اهریمنی از ما سرنزند؟”
او پاسخ داد:
“این را نپرس. من فقط یک چیز میدانم، اگر عشق را بشناسی، آنگاه هرکاری که انجام دهی نمیتواند اهریمنی باشد.”
آگوستین میگوید که نگران این نباش که کار خطایی انجام ندهی؛ موضوع این نیست. اگر درونت عشق وجود نداشته باشد، آنوقت هرکاری که بکنی اهریمنی خواهد بود
و اگر در درونت عشق باشد، آنگاه هر کاری که بکنی نمیتواند اهریمنی باشد.
ولی ما چه آموزش و چه تعلیماتی در عشق به کودکان دادهایم؟
چه گواهینامههایی در عشق صادر کردهایم؟!
و آنوقت در سه هزار سال، انسان کاملاً بیعشق شده است؛ میل به کشتار و خشونت دارد!
چه کسی مسئول این وضعیت است؟ هیچ چیز بجز نظام آموزشی ما نمیتواند مسئول باشد.
ولی آموزگاران نباید از این موضوع ناراحت باشند، زیرا با قراردادن مسئولیت روی آموزش، من افتخار زیادی به امر آموزش میدهم؛ میگویم که آموزش مرکز زندگی است. پس آموزگار باید آماده باشد تا بار مسئولیت اصلی را طاقت بیاورد؛ فردا افتخار اصلی هم نصیب او خواهد بود. فردا، اگر زندگی متحول گردد، این آموزش است که شرافت و افتخار آن را دریافت میکند
و امروز، اگر زندگی آلوده و مسموم شده، آنوقت آموزگاران هستند که باید آماده باشند تا بار مسئولیت آن را هم به دوش بگیرند
این نشان میدهد که آموزش نقش مرکزی دارد
آنچه میگویم بسیار محترمانه است ـــ
که آموزش نقش مرکزی دارد
هیچ سیاستمدار و هیچ رهبر مذهبی همانند آموزگار مسئولیت ندارد.
اگر آموزگار قادر باشد تا اصولی را برای تغییر زندگی انسان بدهد، دنیای آینده افتخار و شرافت آن را نصیب آموزگار خواهد کرد
اگر شما قادر نباشید که این تغییر را سبب شوید، فردا، کودکان خودشان شروع به تغییر آن خواهند کرد
ادامه دارد.....
#اشو
انقلاب در آموزشوپرورش
گردآوری سخنان اشو
بین سالهای۱۹۶۷ تا ۱۹۶۹
آموزش عشق این نیست كه برای عاشق شدن دلیل بتراشیم،
بلكه فقط به این معنی است كه محیط و فرصتی فراهم كنیم كه در آن، كودك بتواند دوست بدارد و عشق بورزد.
مادری كه به فرزندش بگوید:
"مرا دوست داشته باش چون مادرت هستم،" عشق را به فرزندش آموزش نمیدهد.
باید بگوید:
"برای زندگی، آینده و خوشبختی تو اهمیت دارد كه تو به هر كس و هر آنچه كه با آن برخورد میكنی عاشقانه رفتار كنی ــ چه یك قطعه سنگ باشد، یك گل باشد، یا یك انسان یا یك حیوان، هرچه كه باشد.
مسئله، دادن عشق به یك حیوان،
به یك گل یا به مادر یا به كسی دیگر نیست.
مسئله، عاشق بودنِ وجود تو است. آیندهی تو بستگی به این دارد كه چگونه عاشقانه رفتار كنی.
امكان سُرور و خوشبختی در زندگی تو بستگی به این دارد كه چقدر سرشار از عشق باشی.
#اشو
از جنسیت تا فرا آگاهی
بلكه فقط به این معنی است كه محیط و فرصتی فراهم كنیم كه در آن، كودك بتواند دوست بدارد و عشق بورزد.
مادری كه به فرزندش بگوید:
"مرا دوست داشته باش چون مادرت هستم،" عشق را به فرزندش آموزش نمیدهد.
باید بگوید:
"برای زندگی، آینده و خوشبختی تو اهمیت دارد كه تو به هر كس و هر آنچه كه با آن برخورد میكنی عاشقانه رفتار كنی ــ چه یك قطعه سنگ باشد، یك گل باشد، یا یك انسان یا یك حیوان، هرچه كه باشد.
مسئله، دادن عشق به یك حیوان،
به یك گل یا به مادر یا به كسی دیگر نیست.
مسئله، عاشق بودنِ وجود تو است. آیندهی تو بستگی به این دارد كه چگونه عاشقانه رفتار كنی.
امكان سُرور و خوشبختی در زندگی تو بستگی به این دارد كه چقدر سرشار از عشق باشی.
#اشو
از جنسیت تا فرا آگاهی
روزی چند نفر نزد من آمدند. آنها به من گفتند:
برخی اشخاص تعابیر مختلفی در مورد تو کرده اند. یکی میگوید:
تو ملحد هستی.
دیگری میگوید:
تو بی دین هستی
و عده ای میگویند:
تو ترویج کننده سکس هستی
چرا تو همه این اظهار نظرهای بی فایده را نقض نمیکنی؟
چرا پاسخشان را نمیدهی و از خودت دفاع نمیکنی؟
من گفتم:
آنچه که بی فایده است، جوابی نمیطلبد
آیا ما خودمان با توجه کردن، آنرا مهم نمیکنیم؟
وقتیکه میپذیریم که ارزش نقض کردن دارد، و به دنبال دفاع از خود هستیم، به آنها و اتهاماتشان بها داده ایم
با شنیدن این سخن من، یکی از آنها گفت:
اما این هم درست نیست که اجازه دهیم که چیزهای نادرست در جهان رایج شوند
من گفتم:
تو درست میگویی.
اما آنهایی که باید نقد کنند و در تهمت زدن افراط کنند، هرگز امکان ندارد بتوان آنها متوقف کرد. آنها مخترعینی بزرگ هستند و همواره میتوانند راههای تازهای بیابند.
در زندگی، اگر میخواهید آرامش داشته باشید و به جایی برسید توجه به حرف هر کسی که در مسیر زندگی با شما دیدار میکند، خودکشی است.
در حقیقت، شخصی که عقیده و نظرش کوچکترین ارزشی داشته باشد:
هرگز آنرا بدون اینکه از او خواسته شود، بیان نخواهد کرد.
همچنین بیاد داشته باشید که:
حرکت شخصی که با رأی و نظر خودش عمل نمیکند و تابع نظرات دیگران است، مانند حرکت برگهای خشکی است که با نیروی باد پرواز میکنند.
#اشو
برخی اشخاص تعابیر مختلفی در مورد تو کرده اند. یکی میگوید:
تو ملحد هستی.
دیگری میگوید:
تو بی دین هستی
و عده ای میگویند:
تو ترویج کننده سکس هستی
چرا تو همه این اظهار نظرهای بی فایده را نقض نمیکنی؟
چرا پاسخشان را نمیدهی و از خودت دفاع نمیکنی؟
من گفتم:
آنچه که بی فایده است، جوابی نمیطلبد
آیا ما خودمان با توجه کردن، آنرا مهم نمیکنیم؟
وقتیکه میپذیریم که ارزش نقض کردن دارد، و به دنبال دفاع از خود هستیم، به آنها و اتهاماتشان بها داده ایم
با شنیدن این سخن من، یکی از آنها گفت:
اما این هم درست نیست که اجازه دهیم که چیزهای نادرست در جهان رایج شوند
من گفتم:
تو درست میگویی.
اما آنهایی که باید نقد کنند و در تهمت زدن افراط کنند، هرگز امکان ندارد بتوان آنها متوقف کرد. آنها مخترعینی بزرگ هستند و همواره میتوانند راههای تازهای بیابند.
در زندگی، اگر میخواهید آرامش داشته باشید و به جایی برسید توجه به حرف هر کسی که در مسیر زندگی با شما دیدار میکند، خودکشی است.
در حقیقت، شخصی که عقیده و نظرش کوچکترین ارزشی داشته باشد:
هرگز آنرا بدون اینکه از او خواسته شود، بیان نخواهد کرد.
همچنین بیاد داشته باشید که:
حرکت شخصی که با رأی و نظر خودش عمل نمیکند و تابع نظرات دیگران است، مانند حرکت برگهای خشکی است که با نیروی باد پرواز میکنند.
#اشو
انقلاب در آموزشوپرورش
فصل هفتم
آموزشِ کامل
سخنرانی اشو در ۲۱ ژانویه ۱۹۶۸ برای آموزگاران در کالج پودار
تا سن بلوغ جنسی، تا وقتی که کودک( چه دختر و چه پسر) از نظر جنسی پخته میشود؛ تا آن زمان آموزش مرکزی کودک باید در مورد عشق و قلب باشد
زیرا بعدها تمامی زندگی حاصل اینها خواهد بود
آن کودک یک همسر یا شوهر میشود؛ او یک پدر یا مادر میشود ـــ آنگاه تمامی روابط عاطفی آنان، روابطی براساس عشق و احساسات هستند؛ نه براساس ریاضیات یا تاریخ و جغرافی.
هیچ مادری با مطالعهی تاریخ مادرِ بهتری نخواهد شد؛ و نه هیچ پدری میتواند با خواندن جغرافی پدری بهتر شود
چیزی دیگر مورد نیاز است تا بتواند مادری بهتر و پدری بهتر، زنی بهتر و شوهری بهتر را در آنان پرورش دهد.
امروزه در دنیا نه پدری وجود دارد و نه مادری؛ نه شوهری وجود دارد و نه زنی؛ فقط روابطی کاذب با این نامها وجود دارند
آیا به شخصی که او را همسر خود میخوانید نگاه کردهاید؟
ممکن است عاشق زنی شده باشید که همسر شما نیست، ولی هرگز عاشق کسی که او را همسر خود میخوانید نیستید!
آن شخصی که زنی او را “شوهر” میخواند ـــ آیا هرگز او را دوست داشته و به او احترام گذاشته است؟
آیا وجود او هرگز عاشق این مرد بوده و برای او دعا کرده است؟
آیا هرگز قدمی برداشته تا زندگی این مرد را غنی و پر از نوای موسیقی کند؟ ابداً نه!!!
درعوض، زن تا حد ممکن سر راه او خار پاشیده است؛ یا تا حد ممکن برای او مانع تراشیده است. و شوهر نیز همین کار را میکند؛ والدین هم همین کار را میکنند. آنان میگویند که فرزندانشان را دوست دارند؛
ولی ما عشق را نشناختهایم
چگونه میتوانیم عاشق فرزندان باشیم؟
اگر ما عاشق فرزندانمان بودیم، اینهمه جنگ در دنیا نمیتوانست وجود داشته باشد
کدام پدر یا مادر است که فرزندانش را به جنگ میفرستد؟
اگر ما عاشق فرندانمان بودیم دنیا اینگونه زشت نمیبود….
من تا آنجا پیش میروم که بگویم اگر ما عاشق فرزندانمان بودیم آنان را به دنیا نمیآوردیم! زیرا کدام پدر یا مادر است که آماده باشد که فرزندانش در این دنیای زشت و کثیف به دنیا بیاید؟ آنان خودشان را معذور میدارند و میگویند، “چگونه در چنین دنیایی فرزند بیاوریم؟ فردا وقتی با آنها روبهرو شویم، در برابرشان بسیار شرمنده خواهیم شد که آنان را به اینجا آوردهایم. چگونه آنان را به این دنیای زشت و پر از فساد و تاریکی بفرستیم؟”
اگر والدین عاشق فرزندانشان بودند، از آوردنشان به این دنیا امتناع میکردند.
ولی نه، آنان پیوسته مشغول فرزندآوری هستند! آنان ابداً هیچ توجهی به فرزندان ندارند
آنان مشغول آماده سازی فرزندانشان هستند گویی که گوشت دَمِ توپ و تفنگ آماده میکنند. آنان فرزندانشان را به سلاخخانه میفرستند تا برای نامها و حقههای متغیر و همیشگی بجنگند ـــ
به نام هندوستان، به نام پاکستان، به نام کمونیسم، به نام دموکراسی!
والدین همیشه آمادهاند تا فرزندانشان را برای هر شعار بزرگی قربانی کنند. این نامها و شعارها برای آنان بسیار بزرگ هستند ـــ کودکان بسیار کوچک هستند.
اگر در این دنیا در قلبهای والدین عشقی نسبت به فرزندانشان وجود داشت، دنیایی متفاوت زاده میشد که در آن هیچ جنگی نمیتوانست رخ بدهد
زیرا هر کودک فرزند مادری است و فرزند پدری هست. چه کسی موافق است تا فرزندانش را به جنگ بفرستد؟
ما میگفتیم، “بگذارید پاکستان نابود شود،بگذارید هندوستان نابود شود، ولی فرزندان ما نباید به جنگ بروند!
چه روسیه نجات پیدا کند یا نه،
چه چین نجات پیدا کند یا نه،
چه آمریکا نجات پیدا کند یا نکند؛
هیچ مادر نباید حاضر باشد که پسرش به جنگ برود. آنوقت جنگها در دنیا ازبین میرفتند، به همراه آن، سیاستها و سیاستمداران و ملیتها.
ولی والدین عاشق پسرهایشان نیستند، ما به سادگی عشق را نمیشناسیم؛ هیچ آشنایی با عشق نداریم. ما فقط هیچگونه برخوردی با عشق نداشتهایم.
آن لحظاتی را که میتوانست دوران دیدار با عشق باشد، ما آن اوقات باارزش را به یادگیری بسیاری از چیزهای بیفایده گذرانده و عمرشان را هدر دادهایم.
پس بهنظر من، اساس آموزش
باید عشق باشد و نه عقل
عقل فقط یک وسیله است
اگر در درون عشق وجود داشته باشد، آنوقت عقل فقط وسیلهای میشود برای انتشار و گسترش عشق
و اگر عشقی در درون نباشد،
آنگاه عقل وسیلهای میشود برای انتشار بیعشقی ـــ خشونت و نفرت و جنگ
ادامه دارد.....
#اشو
انقلاب در آموزشوپرورش
گردآوری سخنان اشو
بین سالهای۱۹۶۷ تا ۱۹۶۹
فصل هفتم
آموزشِ کامل
سخنرانی اشو در ۲۱ ژانویه ۱۹۶۸ برای آموزگاران در کالج پودار
تا سن بلوغ جنسی، تا وقتی که کودک( چه دختر و چه پسر) از نظر جنسی پخته میشود؛ تا آن زمان آموزش مرکزی کودک باید در مورد عشق و قلب باشد
زیرا بعدها تمامی زندگی حاصل اینها خواهد بود
آن کودک یک همسر یا شوهر میشود؛ او یک پدر یا مادر میشود ـــ آنگاه تمامی روابط عاطفی آنان، روابطی براساس عشق و احساسات هستند؛ نه براساس ریاضیات یا تاریخ و جغرافی.
هیچ مادری با مطالعهی تاریخ مادرِ بهتری نخواهد شد؛ و نه هیچ پدری میتواند با خواندن جغرافی پدری بهتر شود
چیزی دیگر مورد نیاز است تا بتواند مادری بهتر و پدری بهتر، زنی بهتر و شوهری بهتر را در آنان پرورش دهد.
امروزه در دنیا نه پدری وجود دارد و نه مادری؛ نه شوهری وجود دارد و نه زنی؛ فقط روابطی کاذب با این نامها وجود دارند
آیا به شخصی که او را همسر خود میخوانید نگاه کردهاید؟
ممکن است عاشق زنی شده باشید که همسر شما نیست، ولی هرگز عاشق کسی که او را همسر خود میخوانید نیستید!
آن شخصی که زنی او را “شوهر” میخواند ـــ آیا هرگز او را دوست داشته و به او احترام گذاشته است؟
آیا وجود او هرگز عاشق این مرد بوده و برای او دعا کرده است؟
آیا هرگز قدمی برداشته تا زندگی این مرد را غنی و پر از نوای موسیقی کند؟ ابداً نه!!!
درعوض، زن تا حد ممکن سر راه او خار پاشیده است؛ یا تا حد ممکن برای او مانع تراشیده است. و شوهر نیز همین کار را میکند؛ والدین هم همین کار را میکنند. آنان میگویند که فرزندانشان را دوست دارند؛
ولی ما عشق را نشناختهایم
چگونه میتوانیم عاشق فرزندان باشیم؟
اگر ما عاشق فرزندانمان بودیم، اینهمه جنگ در دنیا نمیتوانست وجود داشته باشد
کدام پدر یا مادر است که فرزندانش را به جنگ میفرستد؟
اگر ما عاشق فرندانمان بودیم دنیا اینگونه زشت نمیبود….
من تا آنجا پیش میروم که بگویم اگر ما عاشق فرزندانمان بودیم آنان را به دنیا نمیآوردیم! زیرا کدام پدر یا مادر است که آماده باشد که فرزندانش در این دنیای زشت و کثیف به دنیا بیاید؟ آنان خودشان را معذور میدارند و میگویند، “چگونه در چنین دنیایی فرزند بیاوریم؟ فردا وقتی با آنها روبهرو شویم، در برابرشان بسیار شرمنده خواهیم شد که آنان را به اینجا آوردهایم. چگونه آنان را به این دنیای زشت و پر از فساد و تاریکی بفرستیم؟”
اگر والدین عاشق فرزندانشان بودند، از آوردنشان به این دنیا امتناع میکردند.
ولی نه، آنان پیوسته مشغول فرزندآوری هستند! آنان ابداً هیچ توجهی به فرزندان ندارند
آنان مشغول آماده سازی فرزندانشان هستند گویی که گوشت دَمِ توپ و تفنگ آماده میکنند. آنان فرزندانشان را به سلاخخانه میفرستند تا برای نامها و حقههای متغیر و همیشگی بجنگند ـــ
به نام هندوستان، به نام پاکستان، به نام کمونیسم، به نام دموکراسی!
والدین همیشه آمادهاند تا فرزندانشان را برای هر شعار بزرگی قربانی کنند. این نامها و شعارها برای آنان بسیار بزرگ هستند ـــ کودکان بسیار کوچک هستند.
اگر در این دنیا در قلبهای والدین عشقی نسبت به فرزندانشان وجود داشت، دنیایی متفاوت زاده میشد که در آن هیچ جنگی نمیتوانست رخ بدهد
زیرا هر کودک فرزند مادری است و فرزند پدری هست. چه کسی موافق است تا فرزندانش را به جنگ بفرستد؟
ما میگفتیم، “بگذارید پاکستان نابود شود،بگذارید هندوستان نابود شود، ولی فرزندان ما نباید به جنگ بروند!
چه روسیه نجات پیدا کند یا نه،
چه چین نجات پیدا کند یا نه،
چه آمریکا نجات پیدا کند یا نکند؛
هیچ مادر نباید حاضر باشد که پسرش به جنگ برود. آنوقت جنگها در دنیا ازبین میرفتند، به همراه آن، سیاستها و سیاستمداران و ملیتها.
ولی والدین عاشق پسرهایشان نیستند، ما به سادگی عشق را نمیشناسیم؛ هیچ آشنایی با عشق نداریم. ما فقط هیچگونه برخوردی با عشق نداشتهایم.
آن لحظاتی را که میتوانست دوران دیدار با عشق باشد، ما آن اوقات باارزش را به یادگیری بسیاری از چیزهای بیفایده گذرانده و عمرشان را هدر دادهایم.
پس بهنظر من، اساس آموزش
باید عشق باشد و نه عقل
عقل فقط یک وسیله است
اگر در درون عشق وجود داشته باشد، آنوقت عقل فقط وسیلهای میشود برای انتشار و گسترش عشق
و اگر عشقی در درون نباشد،
آنگاه عقل وسیلهای میشود برای انتشار بیعشقی ـــ خشونت و نفرت و جنگ
ادامه دارد.....
#اشو
انقلاب در آموزشوپرورش
گردآوری سخنان اشو
بین سالهای۱۹۶۷ تا ۱۹۶۹
هرجا كه در موقعیتی سرگردان هستی و نمیتوانی ببینی كه چگونه از آن بیرون بیایی؛ فكر نكن،
در یك بیفكری عمیق فرو برو و بگذار كه هادی درون، راهنماییت كند
در ابتدا میترسی و احساس ناامنی میكنی، ولی به زودی، وقتی هربار به نتیجه گیری درستی رسیدی، وقتی هربار بر دری درست وارد شدی، شهامت پیدا میكنی و اعتماد خواهی كرد.
اگر چنین اعتمادی روی بدهد،
من آن را ایمان میخوانم.
ایمان مذهبی درحقیقت همین است، اعتماد به هادی درون
تعقل بخشی از نفس است؛
این تویی كه خودت را باور كرده ای.
لحظه ای كه عمیقا وارد وجود خودت شوی، وارد روح كائنات گشته ای،
هادی درونی تو بخشی از هدایت الهی است. وقتی از آن پیروی میكنی، از الوهیت تبعیت میكنی
وقتی از خودت پیروی میكنی، چیزها را پیچیده میكنی و نمیدانی كه چه كار میكنی.
میتوانی فكر كنی كه خیلی زرنگ هستی، ولی نیستی،
خرد wisdom از قلب می آید،
مربوط به عقل نیست.
سرت را قطع كن، بی َسر شو و وجود را دنبال كن، به هركجا و هر چیز كه رهنمون شود.
حتی اگر تو را به خطر بكشاند، وارد خطر شو، زیرا راه تو و رشد تو در آن خواهد
بود.
به وسیله ی آن خطر، تو رشد خواهی كرد و بالغ میگردی.
حتی اگر هادی درون تو را به سوی مرگ راهنمایی كند، واردش شو، زیرا راه تو این خواهد بود.
از آن پیروی كن، به آن اعتماد كن و با آن حركت كن.
#اشو
در یك بیفكری عمیق فرو برو و بگذار كه هادی درون، راهنماییت كند
در ابتدا میترسی و احساس ناامنی میكنی، ولی به زودی، وقتی هربار به نتیجه گیری درستی رسیدی، وقتی هربار بر دری درست وارد شدی، شهامت پیدا میكنی و اعتماد خواهی كرد.
اگر چنین اعتمادی روی بدهد،
من آن را ایمان میخوانم.
ایمان مذهبی درحقیقت همین است، اعتماد به هادی درون
تعقل بخشی از نفس است؛
این تویی كه خودت را باور كرده ای.
لحظه ای كه عمیقا وارد وجود خودت شوی، وارد روح كائنات گشته ای،
هادی درونی تو بخشی از هدایت الهی است. وقتی از آن پیروی میكنی، از الوهیت تبعیت میكنی
وقتی از خودت پیروی میكنی، چیزها را پیچیده میكنی و نمیدانی كه چه كار میكنی.
میتوانی فكر كنی كه خیلی زرنگ هستی، ولی نیستی،
خرد wisdom از قلب می آید،
مربوط به عقل نیست.
سرت را قطع كن، بی َسر شو و وجود را دنبال كن، به هركجا و هر چیز كه رهنمون شود.
حتی اگر تو را به خطر بكشاند، وارد خطر شو، زیرا راه تو و رشد تو در آن خواهد
بود.
به وسیله ی آن خطر، تو رشد خواهی كرد و بالغ میگردی.
حتی اگر هادی درون تو را به سوی مرگ راهنمایی كند، واردش شو، زیرا راه تو این خواهد بود.
از آن پیروی كن، به آن اعتماد كن و با آن حركت كن.
#اشو