کودک وقتی که هفت ساله است،
نخستین تغییر را می کند.
کودکی او تمام است. تغییری بزرگ
در چهارده سالگی، جنسیت وارد مى شود بازهم تغییری بزرگ.
اینک او نگرشی متفاوت و خواسته هایی متفاوت دارد.
در بیست ویک سالگی، جاه طلبی وارد زندگیش مى شود.
او بیشتر سّیاس، عصیانگر و جنگجو مى شود آماده است تا با هرکسی بجنگد
یک انقلابی مى شود.
در بیست و هشت سالگی شروع به سروسامان گرفتن می کند، بیشتر به رفاه علاقه دارد، حساب بانکی، حقوق خوب، خانه ای خوب، زن،فرزند، تلویزیون، اتومبيل و چیزهایی از این قبیل، و بیشتر محافظه کار مى شود.
پس هیپی ها درست می گویند که به شخص بیش از سی سال اعتماد نکن!
زیرا پس از سی سالگی، همه سّنتی می شوند.
این یک روند طبیعی است.
انسان خانه دار مى شود.
برای همین است که هیپی های مسّن وجود ندارند.
هیپی ها در بیست وهشت سالگی در دنیای بزرگی که با آن مى جنگیدند، ناپدید می شوند.
در این سّن، روزهای انقلابی بودن آنان گذشته است.
اینک آنان باید سروسامان بگیرند، باید آشیانه ای روی درختی برای خود بسازند و شروع می کنند به تفکر درباره ی ازدواج و کودکان و...
و طبیعتًا وقتی که همسر و کودکانی باشند، تو نمی توانی دیگر انقلابی باشی.
در سى و پنج سالگی، انسان تقریبًا جا افتاده است.
هرچه روی داده، او در آن جا افتاده
اگرموفق بوده در توفیقش جاافتاده و اگر شکست خورده، در شکستش جاافتاده است.
اینک او می داند که دیگر کاری نمی توان انجام داد، هرآنچه که روی داده، رخ داده است.
اینک او بسیار تقدیر گراfatalistic مى گردد.
می گوید که اینک دیگر کاری نمى شود کرد، هرچه در پیشانی اش نوشته شده، اتفاق افتاده است.
اینک او دیگر آماده ی جنگیدن نیست، آرام مى گیرد.
در چهل و دو سالگی، او شروع می کند به قدری هشیار شدن:
او در اینجا چه می کند؟
به دست آوردن پول، قدرت، اعتبار؟
مرگ می آید. مرگ برای نخستین بار در چهل ودو سالگی در می زند.
در این سّن معمولا سکته ی قلبی، فشارخون و سرطان و امثال آن به سراغ انسان می آید.
این نخستین برخورد با مرگ است.
مراقب چهل ودو سالگی باش:
خطرناک ترین سّن است
آنوقت شروع می کنی به لرزیدن در درون، دیگر آنطور که قبلا مطمئن بودی، نیستی.
اطمینان ات را از دست مى دهی.
تو زندگی کرده ای، پول را شناخته ای، همسر و فرزندان را تجربه کرده ای، سکس و عشق را شناخته ای، این و آن را دیده ای، به سراسر دنیا سفر کرده ای، ولی هیچ چیز تو را راضی نکرده است.
احساس می کنی که گم شده ای داری.
این، لحظه ای است که مذهب وارد زندگیت می شود.
به یاد بسپار:
مرگ و مذهب باهم وارد می شوند.
در زدن مرگ، در زدن مذهب نیز هست
اینک بستگی به خودت دارد.
اگر خیلی ضد مذهبی باشی،
فرصت را برای سالك شدن از دست مى دهی.
#اشو
#ذن_جاده_اضداد
نخستین تغییر را می کند.
کودکی او تمام است. تغییری بزرگ
در چهارده سالگی، جنسیت وارد مى شود بازهم تغییری بزرگ.
اینک او نگرشی متفاوت و خواسته هایی متفاوت دارد.
در بیست ویک سالگی، جاه طلبی وارد زندگیش مى شود.
او بیشتر سّیاس، عصیانگر و جنگجو مى شود آماده است تا با هرکسی بجنگد
یک انقلابی مى شود.
در بیست و هشت سالگی شروع به سروسامان گرفتن می کند، بیشتر به رفاه علاقه دارد، حساب بانکی، حقوق خوب، خانه ای خوب، زن،فرزند، تلویزیون، اتومبيل و چیزهایی از این قبیل، و بیشتر محافظه کار مى شود.
پس هیپی ها درست می گویند که به شخص بیش از سی سال اعتماد نکن!
زیرا پس از سی سالگی، همه سّنتی می شوند.
این یک روند طبیعی است.
انسان خانه دار مى شود.
برای همین است که هیپی های مسّن وجود ندارند.
هیپی ها در بیست وهشت سالگی در دنیای بزرگی که با آن مى جنگیدند، ناپدید می شوند.
در این سّن، روزهای انقلابی بودن آنان گذشته است.
اینک آنان باید سروسامان بگیرند، باید آشیانه ای روی درختی برای خود بسازند و شروع می کنند به تفکر درباره ی ازدواج و کودکان و...
و طبیعتًا وقتی که همسر و کودکانی باشند، تو نمی توانی دیگر انقلابی باشی.
در سى و پنج سالگی، انسان تقریبًا جا افتاده است.
هرچه روی داده، او در آن جا افتاده
اگرموفق بوده در توفیقش جاافتاده و اگر شکست خورده، در شکستش جاافتاده است.
اینک او می داند که دیگر کاری نمی توان انجام داد، هرآنچه که روی داده، رخ داده است.
اینک او بسیار تقدیر گراfatalistic مى گردد.
می گوید که اینک دیگر کاری نمى شود کرد، هرچه در پیشانی اش نوشته شده، اتفاق افتاده است.
اینک او دیگر آماده ی جنگیدن نیست، آرام مى گیرد.
در چهل و دو سالگی، او شروع می کند به قدری هشیار شدن:
او در اینجا چه می کند؟
به دست آوردن پول، قدرت، اعتبار؟
مرگ می آید. مرگ برای نخستین بار در چهل ودو سالگی در می زند.
در این سّن معمولا سکته ی قلبی، فشارخون و سرطان و امثال آن به سراغ انسان می آید.
این نخستین برخورد با مرگ است.
مراقب چهل ودو سالگی باش:
خطرناک ترین سّن است
آنوقت شروع می کنی به لرزیدن در درون، دیگر آنطور که قبلا مطمئن بودی، نیستی.
اطمینان ات را از دست مى دهی.
تو زندگی کرده ای، پول را شناخته ای، همسر و فرزندان را تجربه کرده ای، سکس و عشق را شناخته ای، این و آن را دیده ای، به سراسر دنیا سفر کرده ای، ولی هیچ چیز تو را راضی نکرده است.
احساس می کنی که گم شده ای داری.
این، لحظه ای است که مذهب وارد زندگیت می شود.
به یاد بسپار:
مرگ و مذهب باهم وارد می شوند.
در زدن مرگ، در زدن مذهب نیز هست
اینک بستگی به خودت دارد.
اگر خیلی ضد مذهبی باشی،
فرصت را برای سالك شدن از دست مى دهی.
#اشو
#ذن_جاده_اضداد