من مایلم تمام نظام های باورمندی شما را ، تمام ایدئولوژی هایتان را، تمام مذاهب شما را نابود کنم
من می خواهم تمامی زخم های شما را باز کنم تا بتوانند درمان شوند
داروی واقعی در نظام باورداشت نیست، داروی واقعی مراقبه است. آیا می دانید که این دو واژه دارو medicine و مراقبه meditation از یک ریشه هستند؟
دارو بدن را شفا می دهد و مراقبه روحت را
ولی عملکردشان یکی است :
شفا بخشی.
زمانی که خدا را انداختی به یقین که آزاد هستی ولی در این آزادی تو آکنده از ترس، وحشت ،تشویش هستی
تا زمانی که شروع نکنی به حرکت به سمت درون برای یافتن وجود اصیل خودت، چهره ی اصلیت، بودای درونت ؛ در لرز و ترس خواهی بود. تمامی زندگیت نابود خواهد شد .شاید دیوانه شوی طوری که فریدریش نیچه دیوانه شد. و او تنها فردی نبود که دیوانه شد فیلسوفان زیادی بوده اند که به دلیل اینکه در زندگی چیز معنی داری نیافتند دست به خودکشی زده اند
و آنان هرگز به درون نظر نکرده اند. زیرا که آنان دریافتند معنایی نیست فایده ای ندارد ... چرا به زندگی ادامه بدهند؟
#اشو
#از_خرافات_تا_اشراق
من می خواهم تمامی زخم های شما را باز کنم تا بتوانند درمان شوند
داروی واقعی در نظام باورداشت نیست، داروی واقعی مراقبه است. آیا می دانید که این دو واژه دارو medicine و مراقبه meditation از یک ریشه هستند؟
دارو بدن را شفا می دهد و مراقبه روحت را
ولی عملکردشان یکی است :
شفا بخشی.
زمانی که خدا را انداختی به یقین که آزاد هستی ولی در این آزادی تو آکنده از ترس، وحشت ،تشویش هستی
تا زمانی که شروع نکنی به حرکت به سمت درون برای یافتن وجود اصیل خودت، چهره ی اصلیت، بودای درونت ؛ در لرز و ترس خواهی بود. تمامی زندگیت نابود خواهد شد .شاید دیوانه شوی طوری که فریدریش نیچه دیوانه شد. و او تنها فردی نبود که دیوانه شد فیلسوفان زیادی بوده اند که به دلیل اینکه در زندگی چیز معنی داری نیافتند دست به خودکشی زده اند
و آنان هرگز به درون نظر نکرده اند. زیرا که آنان دریافتند معنایی نیست فایده ای ندارد ... چرا به زندگی ادامه بدهند؟
#اشو
#از_خرافات_تا_اشراق
Forwarded from Narmin Clauß
#سوال_از_اشو
آیا برای انسان ممکن هست که بدون خدا زندگی کند؟
#پاسخ
آری، در واقع زندگی وقتی ممکن هست که انسان بدون خدا زندگی کند
انسان باخدا زندگی نمی کند او در هر نقطه از زندگی مردد است. او فقط همیشه دو دل است
او عشقبازی می کند و نگران جهنم است.
خدا انسان را دچار شکاف شخصیتی ساخته است در همه چیز دودل است.
تو مشغول پول در آوردن هستی و در عین حال می دانی که طمع تو یک گناه است. اگر پول در نیاوری گرسنه خواهی ماند. تمامی طبیعت تو بر علیه گرسنگی عصیان می کند و تو را وادار میسازد که برای خوراک خود پول کسب کنی طبیعت از یکطرف تو را می کشاند و خدا و نمایندگانش از طرف دیگر! در موقعیت عجیبی قرار داری.
همیشه در هر عملی نیمه هستی ولی چون تمامی بشریت دچار شکاف شخصیتی است آنرا تشخیص نمی دهی
تو عاشق هستی ولی در عین حال از همان کسی که دوستش داری متنفری این نفرت را چه چیزی ساخته است؟
زیرا که تو عاشق این زن هستی و این زن دروازه ی دوزخ است باید که از او متنفر هم باشی. تو در شامگاه با کسی دوست میشوی و در بامداد دشمن هم میشوید. دور میشوی و باز هم نزدیک می شوی. این پیوسته ادامه دارد.
برای یک زندگی تمام، برای یک زندگی مراقبه گون و کامل زندگی فقط بدون خدا امکان دارد
جمله ی زیگموند فروید ارزش یادآوری را دارد چون او تمام عمرش را روی سکس کار کرده بود می پنداشت که سکس ریشه ی تمام مشکلات بشر است
ولی او درک نکرده بود که: این سکس نیست که مشکل است این سرکوب کردن سکس است که مشکل است. کشیش مشکل است. خدا مشکل است. کتاب های مقدس مشکل هستند. سکس مشکلی نیست. سکس یک امر بسیار ساده است تمام حیوانات از سکس لذت می برند. هیچکدام از آنها روی کاناپه های روانکاو نمی روند. همگی آنها زندگی می کنند و لذت می برند، مشکلی وجود ندارد. ولی زیگموند فروید یک جمله دارد که می خواستم در موردش با شما بگویم : کشیشان نمی توانند سکس را از بین ببرند. ولی آنان در مسموم کردن آن موفق شده اند
آنان در نابود کردن سکس توفیقی نداشتند و گرنه بشریتی وجود نمی داشت. سکس وجود دارد ولی آنان خوشی موجود در آنرا از بین برده اند
آنان سکس را به یک گناه تبدیل کرده اند. بنابراین تو می پنداری که مرتکب گناه میشوی. فکر می کنی که زن مسبب آن است. واقعیت کاملا فرق دارد:
مسبب خدا است!
چون آن خدا فقط یک افسانه است نمی تواند هیچ کاری بکند. کشیش نماینده اش است !
سخنگوی خداوند کسی که انواع احساس های گناه را در شما تولید می کند.
آن احساس های گناه به تو اجازه ی زندگی کردن نمی دهند. همه چیز خطاست هر چیزی گناه است
بنابراین به تو می گویم برای انسان فقط وقتی امکان زندگی هست که بدون خدا زندگی کند. ولی این فقط نیمی از ماجراست. خدای افسانه ای باید با یک تجربه ی واقعی از حقیقت در مراقبه جایگزین گردد و گرنه دیوانه خواهی شد.
#اشو
#از_خرافات_تا_اشراق
آیا برای انسان ممکن هست که بدون خدا زندگی کند؟
#پاسخ
آری، در واقع زندگی وقتی ممکن هست که انسان بدون خدا زندگی کند
انسان باخدا زندگی نمی کند او در هر نقطه از زندگی مردد است. او فقط همیشه دو دل است
او عشقبازی می کند و نگران جهنم است.
خدا انسان را دچار شکاف شخصیتی ساخته است در همه چیز دودل است.
تو مشغول پول در آوردن هستی و در عین حال می دانی که طمع تو یک گناه است. اگر پول در نیاوری گرسنه خواهی ماند. تمامی طبیعت تو بر علیه گرسنگی عصیان می کند و تو را وادار میسازد که برای خوراک خود پول کسب کنی طبیعت از یکطرف تو را می کشاند و خدا و نمایندگانش از طرف دیگر! در موقعیت عجیبی قرار داری.
همیشه در هر عملی نیمه هستی ولی چون تمامی بشریت دچار شکاف شخصیتی است آنرا تشخیص نمی دهی
تو عاشق هستی ولی در عین حال از همان کسی که دوستش داری متنفری این نفرت را چه چیزی ساخته است؟
زیرا که تو عاشق این زن هستی و این زن دروازه ی دوزخ است باید که از او متنفر هم باشی. تو در شامگاه با کسی دوست میشوی و در بامداد دشمن هم میشوید. دور میشوی و باز هم نزدیک می شوی. این پیوسته ادامه دارد.
برای یک زندگی تمام، برای یک زندگی مراقبه گون و کامل زندگی فقط بدون خدا امکان دارد
جمله ی زیگموند فروید ارزش یادآوری را دارد چون او تمام عمرش را روی سکس کار کرده بود می پنداشت که سکس ریشه ی تمام مشکلات بشر است
ولی او درک نکرده بود که: این سکس نیست که مشکل است این سرکوب کردن سکس است که مشکل است. کشیش مشکل است. خدا مشکل است. کتاب های مقدس مشکل هستند. سکس مشکلی نیست. سکس یک امر بسیار ساده است تمام حیوانات از سکس لذت می برند. هیچکدام از آنها روی کاناپه های روانکاو نمی روند. همگی آنها زندگی می کنند و لذت می برند، مشکلی وجود ندارد. ولی زیگموند فروید یک جمله دارد که می خواستم در موردش با شما بگویم : کشیشان نمی توانند سکس را از بین ببرند. ولی آنان در مسموم کردن آن موفق شده اند
آنان در نابود کردن سکس توفیقی نداشتند و گرنه بشریتی وجود نمی داشت. سکس وجود دارد ولی آنان خوشی موجود در آنرا از بین برده اند
آنان سکس را به یک گناه تبدیل کرده اند. بنابراین تو می پنداری که مرتکب گناه میشوی. فکر می کنی که زن مسبب آن است. واقعیت کاملا فرق دارد:
مسبب خدا است!
چون آن خدا فقط یک افسانه است نمی تواند هیچ کاری بکند. کشیش نماینده اش است !
سخنگوی خداوند کسی که انواع احساس های گناه را در شما تولید می کند.
آن احساس های گناه به تو اجازه ی زندگی کردن نمی دهند. همه چیز خطاست هر چیزی گناه است
بنابراین به تو می گویم برای انسان فقط وقتی امکان زندگی هست که بدون خدا زندگی کند. ولی این فقط نیمی از ماجراست. خدای افسانه ای باید با یک تجربه ی واقعی از حقیقت در مراقبه جایگزین گردد و گرنه دیوانه خواهی شد.
#اشو
#از_خرافات_تا_اشراق
#ذهن_شکاک یکی از زیباترین چیزها در دنیاست.
ذهن شکاک توسط مذاهب مورد محکومیت قرار داشته، زیرا آن ها قادر نبوده اند، به پرسش های ذهن شکاک پاسخ بدهند.
مذاهب همیشه طالب #باورمندان بوده اند و ذهن شکاک درست نقطه ی مقابل باورمند است.
من کاملاٌ طرفدار ذهن شکاک هستم.
به هیچ چیز باور نیاور،
مگر این که آن را تجربه کرده باشی.
هیچ چیز را باور نکن،
به پرسیدن ادامه بده،
هرچقدر هم که طول بکشد.
#حقیقت ارزان نیست.
#حقیقت در دسترس باورمندان نیست؛ فقط در دسترش تردید کنندگان است.
فقط یک نکته را به یاد داشته باش:
در تردید داشتن دودل نباش.
یک شکاک تمام عیار باش. وقتی می گویم که یک شکاک تمام عیار باش، منظورم این است که افکار تردید آمیزت نیز مانند باورهای هرکس دیگر، باید به آزمایش گذاشته شود. تردید داشتن، وقتی که تمام باشد، خودش را می سوزاند،
زیرا که باید تردیدهای خودت را نیز مورد سوال قرار داده و به آن ها نیز شک کنی. نمی توانی شکاک بودن خودت را مورد تردید قرار ندهی، وگرنه این جایگاه یک باورمند است. زیاد دور نیست. اگر بتوانی به آن شکاک درون خودت تردید بیاوری، اینک آن عارف mystic زياد دور نيست.
یک عارف کیست؟
کسی که پاسخی نمی داند،
کسی که هرگونه پرسش ممکن را پرسیده است و دریافته که هیچ پرسشی قابل پاسخ دادن نیست،
زندگی یک راز است،
نه یک پرسش،
زندگی معمایی نیست که باید حل شود، پرسشی نیست که باید پاسخ داده شود، بلکه رازی است که باید زندگی شود.
یک راز، برای عشق ورزیدن به آن؛
یک راز است برای این که با آن برقصی. یک ذهن تماماٌ شکاک، باید که در نهایت، یک عارف شود.
برای همین است که درهای من به روی همه باز است.
من تردیدکننده را می پذیرم،
زیرا که می دانم چگونه او را به یک عارف تبدیل کنم.
#اشو
#از_خرافات_تا_اشراق
ذهن شکاک توسط مذاهب مورد محکومیت قرار داشته، زیرا آن ها قادر نبوده اند، به پرسش های ذهن شکاک پاسخ بدهند.
مذاهب همیشه طالب #باورمندان بوده اند و ذهن شکاک درست نقطه ی مقابل باورمند است.
من کاملاٌ طرفدار ذهن شکاک هستم.
به هیچ چیز باور نیاور،
مگر این که آن را تجربه کرده باشی.
هیچ چیز را باور نکن،
به پرسیدن ادامه بده،
هرچقدر هم که طول بکشد.
#حقیقت ارزان نیست.
#حقیقت در دسترس باورمندان نیست؛ فقط در دسترش تردید کنندگان است.
فقط یک نکته را به یاد داشته باش:
در تردید داشتن دودل نباش.
یک شکاک تمام عیار باش. وقتی می گویم که یک شکاک تمام عیار باش، منظورم این است که افکار تردید آمیزت نیز مانند باورهای هرکس دیگر، باید به آزمایش گذاشته شود. تردید داشتن، وقتی که تمام باشد، خودش را می سوزاند،
زیرا که باید تردیدهای خودت را نیز مورد سوال قرار داده و به آن ها نیز شک کنی. نمی توانی شکاک بودن خودت را مورد تردید قرار ندهی، وگرنه این جایگاه یک باورمند است. زیاد دور نیست. اگر بتوانی به آن شکاک درون خودت تردید بیاوری، اینک آن عارف mystic زياد دور نيست.
یک عارف کیست؟
کسی که پاسخی نمی داند،
کسی که هرگونه پرسش ممکن را پرسیده است و دریافته که هیچ پرسشی قابل پاسخ دادن نیست،
زندگی یک راز است،
نه یک پرسش،
زندگی معمایی نیست که باید حل شود، پرسشی نیست که باید پاسخ داده شود، بلکه رازی است که باید زندگی شود.
یک راز، برای عشق ورزیدن به آن؛
یک راز است برای این که با آن برقصی. یک ذهن تماماٌ شکاک، باید که در نهایت، یک عارف شود.
برای همین است که درهای من به روی همه باز است.
من تردیدکننده را می پذیرم،
زیرا که می دانم چگونه او را به یک عارف تبدیل کنم.
#اشو
#از_خرافات_تا_اشراق