عشق راه نامعمولیست، باید راه نامعلوم رفت. باید ندانست و تسلیم بود و رفت. باید جان را به راه داد و امن و گرم به فراموشی سپرد. باید گفت آنچه نباید گفت را، و کرد هرآنچه نباید کرد.
نادان فرو میپاشد، متعصب دود میشود. آنکه جز خود نمیبیند، از خود به خود میزند و از خود نابود میشود. باید اینها دید، اینها آموخت، باید درس زیستن گرفت. با مرگها باید درس زندگی گرفت.
عاشق اینم که نمیدانم فردا چه خواهد شد. عاشق اینم که در لحظهای سخت، نامعلوم، لرزان، بیدیروز و بیفردا بزیام. با اینکه میتوانم دانست، هر چه دیروز از سر میپرانم و هر چه فردا از خاطر میبرم، و برمیگزینم تا در عشق، در این لحظهی نامعلوم و «نمیدانم چه خواهد شد» بزیام.
حلمی | هنر و معنویت
#راه_عشق
#راه_نامعلوم
#درس_زیستن
#از_خود_به_خود
نادان فرو میپاشد، متعصب دود میشود. آنکه جز خود نمیبیند، از خود به خود میزند و از خود نابود میشود. باید اینها دید، اینها آموخت، باید درس زیستن گرفت. با مرگها باید درس زندگی گرفت.
عاشق اینم که نمیدانم فردا چه خواهد شد. عاشق اینم که در لحظهای سخت، نامعلوم، لرزان، بیدیروز و بیفردا بزیام. با اینکه میتوانم دانست، هر چه دیروز از سر میپرانم و هر چه فردا از خاطر میبرم، و برمیگزینم تا در عشق، در این لحظهی نامعلوم و «نمیدانم چه خواهد شد» بزیام.
حلمی | هنر و معنویت
#راه_عشق
#راه_نامعلوم
#درس_زیستن
#از_خود_به_خود