#هسته_درونی
چهره های شما متفاوت است، استعدادهای شما متفاوت است،
ذهنهای شما و شرطی شدگی های شما متفاوت است
ولی این تنها لایه های پیرامون شما هستند. اینها رشته های درونی شما را نمی سازند.
#هسته_درونی ، چهره اصیل شماست که توسط جامعه شرطی نشده.
و وقتی که چهره اصیل خودت را
بشناسی:
چهره ای که قبل از تولد داشتی و
چهره ای که پس از مرگ دوباره خواهی داشت،
چهره ای که توسط خداوند به تو داده شده، آن چهره بزرگترین تجربه است.
شناخت آن، یعنی شناخت همه چیز
بدون شناخت این، تو می توانی دانش زیاد داشته باشی ولی تنها جهلت را پنهان می کنی.
#اشو
#راز
چهره های شما متفاوت است، استعدادهای شما متفاوت است،
ذهنهای شما و شرطی شدگی های شما متفاوت است
ولی این تنها لایه های پیرامون شما هستند. اینها رشته های درونی شما را نمی سازند.
#هسته_درونی ، چهره اصیل شماست که توسط جامعه شرطی نشده.
و وقتی که چهره اصیل خودت را
بشناسی:
چهره ای که قبل از تولد داشتی و
چهره ای که پس از مرگ دوباره خواهی داشت،
چهره ای که توسط خداوند به تو داده شده، آن چهره بزرگترین تجربه است.
شناخت آن، یعنی شناخت همه چیز
بدون شناخت این، تو می توانی دانش زیاد داشته باشی ولی تنها جهلت را پنهان می کنی.
#اشو
#راز
اشـoshoـو:
زندگی، تغییر است.
حتی هیمالیا نیز تغییر می کند
پس بدبختی تو نمی تواند بدون تغییر باشد. به شیوه ی خود تغییر می کند ،
و تو خواهی دید که تغییر می کند
و ناپدید می شود و کنار می رود ،
و تو احساس سبکی می کنی و تو کاری نکرده ای
یکبار که راز را بدانی می توانی هر چیزی را توسط خودش از بین ببری
امّا آن راز:
"بودن در سکوت بدون انجام هیچ کاری است ."
خشم آنجاست، پس باش، فقط باش . هیچ کاری نکن
اگر بتوانی این را زیاد انجام دهی،
این بی عملی، اگر فقط بتوانی آنجا باشی
– حاضر، مشاهده گر، اما بدون هیچ تلاشی برای تغییر هیچ چیزی –
با اجازه دادن به چیزها تا راه خودشان را داشته باشند، خواهی توانست هر چیزی را از بین ببری
#اشو
کتاب اسرار تانترا
حقیقت چیست؟
آیا نمادها و متون مقدس بیانگر حقیقت هستند؟
#پاسخ
خیر، هیچ کلامی نمایانگر حقیقت نیست،
واژه "خدا" خدا نیست
همانطور که واژه "آتش" آتش نیست
تو نمیتوانی فهرست نام غذاها را بخوری و سیر شوی
فهرست غذا خود غذا نیست
همه نمادها همچون فهرست غذا هستند و مردمان بسیاری هستند که این فهرست را می خورند و رنج می برند گرسنگی میکشند و درعجب اند که چرا رنج می کشند
تصاویر، تندیس ها، متون مقدس، و جملات همگی نماد هستند و بی فایده
حقیقت ربطی به کلام ندارد
حقیقت بی واژه است
حقیقت فراسوی کلام است
حقیقت را نمیتوان به سطح یک نظریه تقلیل داد
حقیقت پهناور است و کلام محدود.
به هیچ چیز جز تجربه خودت گوش نده. تنها تجربه وجودین است که میتواند حقیقت را برایت آشکار کند
کمال، خیر، حقیقت، همگی باید توسط خودت تجربه شوند
شاید بودا یا مسیح آن را تجربه کرده باشند
ولی تجربه آنها ربطی به تو ندارد
تجربه آنها تجربه تو نیست
من حقیقت را دیده ام، شناخته ام،و مایلم آن را با شما سهیم شوم و آن را به شما بدهم، ولی این ممکن نیست نمیتوانید با چشمان من نگاه کنید و با قلب من احساس کنید.
هرچه را که من بگویم برایت نماد می شود
تا زمانی که گفتن من تو را تشنه تر نکند نه برای کلام بیشتر، بلکه برای تجربه کردن خودت
تا زمانی که خودت بدنبال تجربه کردن نروی به وطن یا همان حقیقت نخواهی رسید
وطن تو نزدیکترین نقطه به خودت است. باید هم چنین باشد
حقیقت دقیقا در وجود خودت است.
#اشو
زندگی، تغییر است.
حتی هیمالیا نیز تغییر می کند
پس بدبختی تو نمی تواند بدون تغییر باشد. به شیوه ی خود تغییر می کند ،
و تو خواهی دید که تغییر می کند
و ناپدید می شود و کنار می رود ،
و تو احساس سبکی می کنی و تو کاری نکرده ای
یکبار که راز را بدانی می توانی هر چیزی را توسط خودش از بین ببری
امّا آن راز:
"بودن در سکوت بدون انجام هیچ کاری است ."
خشم آنجاست، پس باش، فقط باش . هیچ کاری نکن
اگر بتوانی این را زیاد انجام دهی،
این بی عملی، اگر فقط بتوانی آنجا باشی
– حاضر، مشاهده گر، اما بدون هیچ تلاشی برای تغییر هیچ چیزی –
با اجازه دادن به چیزها تا راه خودشان را داشته باشند، خواهی توانست هر چیزی را از بین ببری
#اشو
کتاب اسرار تانترا
حقیقت چیست؟
آیا نمادها و متون مقدس بیانگر حقیقت هستند؟
#پاسخ
خیر، هیچ کلامی نمایانگر حقیقت نیست،
واژه "خدا" خدا نیست
همانطور که واژه "آتش" آتش نیست
تو نمیتوانی فهرست نام غذاها را بخوری و سیر شوی
فهرست غذا خود غذا نیست
همه نمادها همچون فهرست غذا هستند و مردمان بسیاری هستند که این فهرست را می خورند و رنج می برند گرسنگی میکشند و درعجب اند که چرا رنج می کشند
تصاویر، تندیس ها، متون مقدس، و جملات همگی نماد هستند و بی فایده
حقیقت ربطی به کلام ندارد
حقیقت بی واژه است
حقیقت فراسوی کلام است
حقیقت را نمیتوان به سطح یک نظریه تقلیل داد
حقیقت پهناور است و کلام محدود.
به هیچ چیز جز تجربه خودت گوش نده. تنها تجربه وجودین است که میتواند حقیقت را برایت آشکار کند
کمال، خیر، حقیقت، همگی باید توسط خودت تجربه شوند
شاید بودا یا مسیح آن را تجربه کرده باشند
ولی تجربه آنها ربطی به تو ندارد
تجربه آنها تجربه تو نیست
من حقیقت را دیده ام، شناخته ام،و مایلم آن را با شما سهیم شوم و آن را به شما بدهم، ولی این ممکن نیست نمیتوانید با چشمان من نگاه کنید و با قلب من احساس کنید.
هرچه را که من بگویم برایت نماد می شود
تا زمانی که گفتن من تو را تشنه تر نکند نه برای کلام بیشتر، بلکه برای تجربه کردن خودت
تا زمانی که خودت بدنبال تجربه کردن نروی به وطن یا همان حقیقت نخواهی رسید
وطن تو نزدیکترین نقطه به خودت است. باید هم چنین باشد
حقیقت دقیقا در وجود خودت است.
#اشو
در عشق بمیر، آن بسيار زيباتر از زیستن در نفس است
آن بسيار درست تر از زيستن در نفس است
زندگی درنفس؛ مرگ در عشق است
مرگ در نفس؛ زندگی در عشق است
به یاد داشته باش:
وقتی که نفس را بر می گزینی؛
مرگ واقعی را برگزیده ای
زیرا آن مرگ در عشق است.
و
هنگامی که عشق رابرمی گزینی،
تو فقط مرگ غیر واقعی را برگزیده ای زیرا با مردن در نفس تو هیچ چیز را از دست نمی دهی.
تو از ازل هیچ بوده ای...تو نیستی ..
پس چرا می ترسی؟
چه کسی میمیرد؟
کسی وجود ندارد تا بمیرد!
به که چسبیده ای؟
برای که امنیت می سازی؟
از که می خواهی محافظت کنی؟
هیچ کس وجود ندارد. فقط خلاء وجود دارد. خلاء محض.این خلاء را بپذیر و ترس ناپدید خواهد شد
پروانه باش وقتی که شعله ی روشن عشق میسوزد، پروانه باش! به درونش ببر، و تو کاذب را از دست خواهی داد و واقعی آن را به دست خواهی آورد. و تو رویا ها را از دست خواهی داد و بی نهایت را به دست خواهی آورد
تو چیزی را از دست خواهی داد که وجود ندارد و تو چیزی را به دست خواهی آورد که همیشه آنجا بوده است.
#اشو
آن بسيار درست تر از زيستن در نفس است
زندگی درنفس؛ مرگ در عشق است
مرگ در نفس؛ زندگی در عشق است
به یاد داشته باش:
وقتی که نفس را بر می گزینی؛
مرگ واقعی را برگزیده ای
زیرا آن مرگ در عشق است.
و
هنگامی که عشق رابرمی گزینی،
تو فقط مرگ غیر واقعی را برگزیده ای زیرا با مردن در نفس تو هیچ چیز را از دست نمی دهی.
تو از ازل هیچ بوده ای...تو نیستی ..
پس چرا می ترسی؟
چه کسی میمیرد؟
کسی وجود ندارد تا بمیرد!
به که چسبیده ای؟
برای که امنیت می سازی؟
از که می خواهی محافظت کنی؟
هیچ کس وجود ندارد. فقط خلاء وجود دارد. خلاء محض.این خلاء را بپذیر و ترس ناپدید خواهد شد
پروانه باش وقتی که شعله ی روشن عشق میسوزد، پروانه باش! به درونش ببر، و تو کاذب را از دست خواهی داد و واقعی آن را به دست خواهی آورد. و تو رویا ها را از دست خواهی داد و بی نهایت را به دست خواهی آورد
تو چیزی را از دست خواهی داد که وجود ندارد و تو چیزی را به دست خواهی آورد که همیشه آنجا بوده است.
#اشو
اگر دیدگانی برای دیدن داشته باشی، میبینی که زندگی پی در پی به سویت می آید.
حیات چون رگباری بر تو می بارد
ولی تو زندانی گذشتهها هستی، تقریبا در نوعی گور گیر کرده ای و بی احساس شده ای، بخاطر بزدلی، حساسیتات را از دست داده ای
حساس بودن به معنی درک تازگی است.
و آنگاه که نور و هیجان تازه،
بخشش تازه و ماجراجویی تازه بر میخیزد و تو به سمت ناشناخته قدم بر میداری بدون آنکه بدانی به کجا می روی،
ذهن تصور می کند این کار دیوانگی است.
ذهن می اندیشد: ترک قدیمی منطقی نیست.
اما هستی همیشه تازه است.
به خاطر بسپار :
هر چیز تازه ای که به زندگی وارد می شود پیامی از طرف هستی است.
اگر تو آن را بپذیری، مذهبی هستی و اگر آنرا رد کنی، غیر مذهبی
انسان به کمی استراحت نیاز دارد تا تازه را بپذیرد. کمی پذیرش و آغوش بازتر برای دادن اجازه ورود به تازه، این كل معنی نماز یا مراقبه است؛
اجازه دهید تمام هستی به درونتان بیاید،
تو آماده پذیرش میشوی و میگویی: «بیا»
میگویی:
«منتظرت بودم، منتظر و اکنون خوشحالم که بالاخره آمدی.»
همیشه تازه را با شادی بسیار پذیرا باش.
حتی اگر گاهی تازه تو را متقاعد نمیکند، هنوز ارزشمند است.
حتی اگر ماهی تازه تو را بسوی چاله هدایت کند، هنوز قابل توجه است.
چون که از طریق اشتباهات، شخص یاد میگیرد و از طریق مشکلات رشد کرده و تکامل مییابد.
تازه ممکن است مشکلاتی در پی داشته باشد. شاید به این دلیل کهنه را انتخاب می کنیم، چون مشکلاتی به دنبال ندارد. کهنه، تسلی بخش و پناهگاه است
و در صورتیکه تازه کاملا و عيمقا پذیرفته شود، تو را تغییر خواهد داد.
تو نمی توانی تازه را به زندگیات بیاوری، بلکه خود خواهد آمد.
تو نمی توانی آن را قبول یا رد کنی.
اگر ردش کنی چون سنگ بی جان و خرد، باقی میمانی،
و اگر آن را بپذیری، گل می شوی،
شکوفا میشوی، و این شکوفایی جشن است.
تنها ورود تازه می تواند تو را تغییر دهد. راه دیگری برای تغییر نیست.
به خاطر بسپار :
تازه کاری با تو و تلاشت ندارد اما این عمل به معنی توقف فعالیت نیست، بلکه به معنای عمل بدون خواسته بدون راهنمایی و بدون تمایل به گذشته است.
#اشو
حیات چون رگباری بر تو می بارد
ولی تو زندانی گذشتهها هستی، تقریبا در نوعی گور گیر کرده ای و بی احساس شده ای، بخاطر بزدلی، حساسیتات را از دست داده ای
حساس بودن به معنی درک تازگی است.
و آنگاه که نور و هیجان تازه،
بخشش تازه و ماجراجویی تازه بر میخیزد و تو به سمت ناشناخته قدم بر میداری بدون آنکه بدانی به کجا می روی،
ذهن تصور می کند این کار دیوانگی است.
ذهن می اندیشد: ترک قدیمی منطقی نیست.
اما هستی همیشه تازه است.
به خاطر بسپار :
هر چیز تازه ای که به زندگی وارد می شود پیامی از طرف هستی است.
اگر تو آن را بپذیری، مذهبی هستی و اگر آنرا رد کنی، غیر مذهبی
انسان به کمی استراحت نیاز دارد تا تازه را بپذیرد. کمی پذیرش و آغوش بازتر برای دادن اجازه ورود به تازه، این كل معنی نماز یا مراقبه است؛
اجازه دهید تمام هستی به درونتان بیاید،
تو آماده پذیرش میشوی و میگویی: «بیا»
میگویی:
«منتظرت بودم، منتظر و اکنون خوشحالم که بالاخره آمدی.»
همیشه تازه را با شادی بسیار پذیرا باش.
حتی اگر گاهی تازه تو را متقاعد نمیکند، هنوز ارزشمند است.
حتی اگر ماهی تازه تو را بسوی چاله هدایت کند، هنوز قابل توجه است.
چون که از طریق اشتباهات، شخص یاد میگیرد و از طریق مشکلات رشد کرده و تکامل مییابد.
تازه ممکن است مشکلاتی در پی داشته باشد. شاید به این دلیل کهنه را انتخاب می کنیم، چون مشکلاتی به دنبال ندارد. کهنه، تسلی بخش و پناهگاه است
و در صورتیکه تازه کاملا و عيمقا پذیرفته شود، تو را تغییر خواهد داد.
تو نمی توانی تازه را به زندگیات بیاوری، بلکه خود خواهد آمد.
تو نمی توانی آن را قبول یا رد کنی.
اگر ردش کنی چون سنگ بی جان و خرد، باقی میمانی،
و اگر آن را بپذیری، گل می شوی،
شکوفا میشوی، و این شکوفایی جشن است.
تنها ورود تازه می تواند تو را تغییر دهد. راه دیگری برای تغییر نیست.
به خاطر بسپار :
تازه کاری با تو و تلاشت ندارد اما این عمل به معنی توقف فعالیت نیست، بلکه به معنای عمل بدون خواسته بدون راهنمایی و بدون تمایل به گذشته است.
#اشو
در عشق بمیر، آن بسيار زيباتر از زیستن در نفس است
آن بسيار درست تر از زيستن در نفس است
زندگی درنفس؛ مرگ در عشق است
مرگ در نفس؛ زندگی در عشق است
به یاد داشته باش:
وقتی که نفس را بر می گزینی؛
مرگ واقعی را برگزیده ای
زیرا آن مرگ در عشق است.
و
هنگامی که عشق رابرمی گزینی،
تو فقط مرگ غیر واقعی را برگزیده ای زیرا با مردن در نفس تو هیچ چیز را از دست نمی دهی.
تو از ازل هیچ بوده ای...تو نیستی ..
پس چرا می ترسی؟
چه کسی میمیرد؟
کسی وجود ندارد تا بمیرد!
به که چسبیده ای؟
برای که امنیت می سازی؟
از که می خواهی محافظت کنی؟
هیچ کس وجود ندارد. فقط خلاء وجود دارد. خلاء محض.این خلاء را بپذیر و ترس ناپدید خواهد شد
پروانه باش وقتی که شعله ی روشن عشق میسوزد، پروانه باش! به درونش ببر، و تو کاذب را از دست خواهی داد و واقعی آن را به دست خواهی آورد. و تو رویا ها را از دست خواهی داد و بی نهایت را به دست خواهی آورد
تو چیزی را از دست خواهی داد که وجود ندارد و تو چیزی را به دست خواهی آورد که همیشه آنجا بوده است.
#اشو
آن بسيار درست تر از زيستن در نفس است
زندگی درنفس؛ مرگ در عشق است
مرگ در نفس؛ زندگی در عشق است
به یاد داشته باش:
وقتی که نفس را بر می گزینی؛
مرگ واقعی را برگزیده ای
زیرا آن مرگ در عشق است.
و
هنگامی که عشق رابرمی گزینی،
تو فقط مرگ غیر واقعی را برگزیده ای زیرا با مردن در نفس تو هیچ چیز را از دست نمی دهی.
تو از ازل هیچ بوده ای...تو نیستی ..
پس چرا می ترسی؟
چه کسی میمیرد؟
کسی وجود ندارد تا بمیرد!
به که چسبیده ای؟
برای که امنیت می سازی؟
از که می خواهی محافظت کنی؟
هیچ کس وجود ندارد. فقط خلاء وجود دارد. خلاء محض.این خلاء را بپذیر و ترس ناپدید خواهد شد
پروانه باش وقتی که شعله ی روشن عشق میسوزد، پروانه باش! به درونش ببر، و تو کاذب را از دست خواهی داد و واقعی آن را به دست خواهی آورد. و تو رویا ها را از دست خواهی داد و بی نهایت را به دست خواهی آورد
تو چیزی را از دست خواهی داد که وجود ندارد و تو چیزی را به دست خواهی آورد که همیشه آنجا بوده است.
#اشو
طریقت عشق به راهی ظریف منتهی میشود.
این لطیفترین راه است؛ مانند یک گل است؛ راهی زنانه است ـــ دریافتکنندگی، حساسیت و بیعملی است؛ فقط بودن.
درست همانطور که غنچه در برابر خورشید باز میشود، سالک در برابر الوهیت باز میشود. در واقع گفتن همین هم درست نیست ــــ بلکه او اجازه میدهد تا الوهیت او را باز کند؛ مانع نمیشود؛ فقط همین.
در بامداد وقتی که خورشید طلوع میکند غنچه به خورشید اجازه میدهد تا او را باز کند. او هیچ مقاومتی ندارد. او فقط هست: آسوده و آماده ــ اشعههای آفتاب وارد میشوند و در سکوت او را باز میکنند.
سالک نیز به الوهیت اجازه میدهد تا او را باز کند. او یک گل آفتابگردان است ـــ همیشه رو به خورشید دارد: همیشه آمادهی چرخیدن است، آماده متحولشدن است. او هیچ فکری ندارد که امور باید چگونه باشد.
دریافتکننده بشو، یک زهدان بشو. طریقت عشق، زنانه است. هر کسی که آن را دنبال کند، مرد یا زن، باید زنانه شود. طریقتِ عشق تهاجمی نیست، یک جستار فعال نیست؛ طریقت عشق یک دریافتکنندگیِ منفعلانه است. سالک مانند یک زن صبر میکند؛ منتظر معشوق میماند. او زهدانی است که از الوهیت باردار میشود.
#اشو
این لطیفترین راه است؛ مانند یک گل است؛ راهی زنانه است ـــ دریافتکنندگی، حساسیت و بیعملی است؛ فقط بودن.
درست همانطور که غنچه در برابر خورشید باز میشود، سالک در برابر الوهیت باز میشود. در واقع گفتن همین هم درست نیست ــــ بلکه او اجازه میدهد تا الوهیت او را باز کند؛ مانع نمیشود؛ فقط همین.
در بامداد وقتی که خورشید طلوع میکند غنچه به خورشید اجازه میدهد تا او را باز کند. او هیچ مقاومتی ندارد. او فقط هست: آسوده و آماده ــ اشعههای آفتاب وارد میشوند و در سکوت او را باز میکنند.
سالک نیز به الوهیت اجازه میدهد تا او را باز کند. او یک گل آفتابگردان است ـــ همیشه رو به خورشید دارد: همیشه آمادهی چرخیدن است، آماده متحولشدن است. او هیچ فکری ندارد که امور باید چگونه باشد.
دریافتکننده بشو، یک زهدان بشو. طریقت عشق، زنانه است. هر کسی که آن را دنبال کند، مرد یا زن، باید زنانه شود. طریقتِ عشق تهاجمی نیست، یک جستار فعال نیست؛ طریقت عشق یک دریافتکنندگیِ منفعلانه است. سالک مانند یک زن صبر میکند؛ منتظر معشوق میماند. او زهدانی است که از الوهیت باردار میشود.
#اشو
#غیر_مشروط_عشق_بورز
بـه مـردم عشق بورز...
بــدون چشم داشتى،
#غيـر_مشروط!
اگر در ذهنت شـروطى داشته باشى،
هــرگز قادر به عشق ورزى نخـواهى بود
اين شـروط مانع خـواهد بود!
مـردم عادى در صورتى عشق مى ورزند كه شــرايط شان فـراهم باشد..!
آنها معتقدند:
"تـو بايد اينطورى باشى،تنها در آن صورت به تـو عشق خـواهم ورزيد!!"
مادر به بچه مى گويد:
وقتى تورا دوست دارم كه مؤدب باشى...
زن به همسرش مى گويد:
اگر اينطورى باشى، دوستت دارم..!
هـركسى شرايطى مى آفريند و اينطورى عشق نابود مى شود!
عـشق مثل آسمان بى انتهاست...
نمى توانى آن را به فضاهاى تنگ، مشـروط و محدود بكشانى و خفه كنى!!
اگر تو هواى تازه را به خانه ات بياورى و بعد آن را در جايى مبحوس كنى،
بزودى اين هوا راكد مى شود، مى گندد!
هـروقت كه عشق رخ مى دهد.
آزادى وجود دارد...
ولى بلافاصله اين هواى تازه را به داخل خانه ات مى برى و همه چيـز راكد و كثيف مى شود!!
ايـن مشـكل كـل بـشـريـت است..!
دو نفر بدون شـرط به هم نزديك مى شوند، ابتدا در كنار هم قرار ميگيرند!
بعد همديگر را محدود مى كنند،
تـصاحـب مى كنند و آنگاه شـرايط تحميل مى شود..!!
"تو بايد اينطورى باشى،
تو بايد آنطورى باشى،
تنها در اين صورت عاشقت خـواهم بود"
انگار عـشق معامله ست!
هـروقت با تمام وجود عشق نمى ورزى، در حال معامله اى
به كسى فشار مى آورى كه كارى برايت انجام دهد.
تنها در اين صورت عشق مى ورزى.....
در غيـر اينصورت در عشق هم
خيـانت مى كنـى..!!!
#اشو
بـه مـردم عشق بورز...
بــدون چشم داشتى،
#غيـر_مشروط!
اگر در ذهنت شـروطى داشته باشى،
هــرگز قادر به عشق ورزى نخـواهى بود
اين شـروط مانع خـواهد بود!
مـردم عادى در صورتى عشق مى ورزند كه شــرايط شان فـراهم باشد..!
آنها معتقدند:
"تـو بايد اينطورى باشى،تنها در آن صورت به تـو عشق خـواهم ورزيد!!"
مادر به بچه مى گويد:
وقتى تورا دوست دارم كه مؤدب باشى...
زن به همسرش مى گويد:
اگر اينطورى باشى، دوستت دارم..!
هـركسى شرايطى مى آفريند و اينطورى عشق نابود مى شود!
عـشق مثل آسمان بى انتهاست...
نمى توانى آن را به فضاهاى تنگ، مشـروط و محدود بكشانى و خفه كنى!!
اگر تو هواى تازه را به خانه ات بياورى و بعد آن را در جايى مبحوس كنى،
بزودى اين هوا راكد مى شود، مى گندد!
هـروقت كه عشق رخ مى دهد.
آزادى وجود دارد...
ولى بلافاصله اين هواى تازه را به داخل خانه ات مى برى و همه چيـز راكد و كثيف مى شود!!
ايـن مشـكل كـل بـشـريـت است..!
دو نفر بدون شـرط به هم نزديك مى شوند، ابتدا در كنار هم قرار ميگيرند!
بعد همديگر را محدود مى كنند،
تـصاحـب مى كنند و آنگاه شـرايط تحميل مى شود..!!
"تو بايد اينطورى باشى،
تو بايد آنطورى باشى،
تنها در اين صورت عاشقت خـواهم بود"
انگار عـشق معامله ست!
هـروقت با تمام وجود عشق نمى ورزى، در حال معامله اى
به كسى فشار مى آورى كه كارى برايت انجام دهد.
تنها در اين صورت عشق مى ورزى.....
در غيـر اينصورت در عشق هم
خيـانت مى كنـى..!!!
#اشو
سخنرانی دهم جولای ۱۹۷۹
اگر به نظرات دیگران متکی باشی بیچاره میشوی زیرا یک نفر ممکن است تو را یک قدیس بخواند و دیگری تو را یک گناهکار بخواند.
در دنیا ارزشها و معیارهای متفاوتی وجود دارد، اخلاقیات متنوعی در دنیا وجود دارد.
شاید همسایهات یک مسیحی باشد و تو یک جین باشی. حالا یک مسیحی با شراب خوردن هیچ مشکلی ندارد؛ در واقع، خودِ مسیح دوست داشت شراب بنوشد. ولی یک جین نمیتواند متصور شود، حتی در خواب هم نمیتواند ببیند که ماهاویرا شراب بنوشد. این غیرممکن است، حتی تصورش ناممکن است. ولی برای یک مسیحی بزرگترین معجزهی مسیح این بود که آب را به شراب تبدیل کرد. اگر ماهاویرا در آن حوالی بود بیدرنگ آن معجزه را برعکس میکرد و شراب را به آب تبدیل میکرد!
حالا اگر گاهگاهی قدری شراب بنوشی، آیا یک گناهکار هستی یا یک قدیس؟!
مردمان مختلف، چیزهای مختلفی میگویند.
در آشرام ماهاتما گاندی حتی نوشیدن چای ممنوع بود؛ چه رسد به شراب! چای، چای بیچاره، چای معصوم، ممنوع بود! و تمام راهبان بودایی در طول قرنها همگی چای مینوشیدند. در واقع آنان فکر میکنند که نوشیدن چای به مراقبه کمک میکند و شاید ذرهای حقیقت در آن باشد زیرا چای تو را بیدار نگه میدارد.
و مراقبهی بوداییان چنان است که میل به خوابیدن پیدا میکنی: ساعتها نشستن در یک وضعیت!…. فقط آزمایش کن! پس از ده دقیقه شروع میکنی به چُرتزدن. پس از یک ساعت بیدارماندن غیرممکن است!
بنابراین چای کمک میکرد. در واقع، چای کشف بوداییان بود. یکی از بزرگترین مرشدان ذن، 'بودیدارما' چای را کشف کرد. این نام از یک صومعه گرفته شده: “تا” Ta، نام صومعهای بود که بودیدارما در چین در آنجا زندگی میکرد.
آن صومعه بالای یک تپه قرار داشت که نام آن تپه “تا” بود. در زبان چینی “تا” را میتوان به دو صورت تلفظ کرد: یا آن را “تا Ta” تلفظ میکنند و یا “چا Cha” ـــ برای همین در زبان هندی “چای Chai” خوانده میشود و در زبان ماراتی “چا Cha” و در زبان انگلیسی “تی Tea”. ولی بهرحال بودیدارما مرشد بزرگِ ذن چای را کشف کرد.
و در طول قرون در صومعههای کاتولیک شراب تولید میشد. شاید تعجب کنید که بهترین شرابها توسط راهبان و راهبههای کاتولیک درست میشد. کهنهترین شرابها فقط در سردابهای صومعههای باستانی در اروپا وجود دارند: کهنهترین و بهترین. تولید شراب در صومعه؟ اینها چه نوع صومعههایی هستند؟! چه کسی تصمیم میگیرد؟
و مراقبهی بودایی یعنی هشیار ماندن و چای موادی شیمیایی دارد که به بیدارماندن کمک میکند: نوعی محرک است.
حالا، یک روز شاید یک بودیدارمای دیگر بیاید و بگوید ”سیگارکشیدن خوب است،” زیرا تنباکو هم دارای نیکوتین است که یک محرک شیمیایی است. اگر چای بتواند به مراقبه کمک کند، تنباکو هم میتواند.
بنابراین سیگارکشیدن هنوز منتظر بودیدارما است تا ظاهر شود! آنوقت بیشتر قادر خواهید بود تا سیگار بکشید و احساس زهد و تقوا کنید! هرچه بیشتر سیگار بکشید، مقدستر خواهید بود...!
و تصادفی نیست که شراب بخشی از خلاقیت در صومعهها شد. زیرا مسیح میگوید، نیایش یعنی غرق شدن در خداوند.
طریقت مسیح عشق است؛
طریقت بودا مراقبه است؛
بنابراین بودا هرگز با شراب موافق نخواهد بود ولی با چای موافق خواهد بود. مسیح با شراب موافق بود زیرا شراب طعمی از گمشدنِ تمام میدهد، از غرق شدن، از نفْس بیرون آمدن و فراموش کردن نفس و تمام نگرانیهای آن. بنابراین شراب یک مزه و یک لمحه از ناشناخته به تو میدهد.
ولی چه کسی تصمیم میگیرد که کدام درست میگوید و کدام اشتباه؟ تمام اینها فقط نظرات و معیارهای دیگران هستند و تو در نبود آگاهی دائما با این نظریات و با این مسائل درگیر هستی.....
[هنر عمل کردن بر اساس وجود خودت را بیاموز. نگران انتقادها نباش و به تحسینهای دیگران علاقمند نباش.]
#اشو
📚«دامّا پادا / راه حق»
تفسیر سخنان بودا
اگر به نظرات دیگران متکی باشی بیچاره میشوی زیرا یک نفر ممکن است تو را یک قدیس بخواند و دیگری تو را یک گناهکار بخواند.
در دنیا ارزشها و معیارهای متفاوتی وجود دارد، اخلاقیات متنوعی در دنیا وجود دارد.
شاید همسایهات یک مسیحی باشد و تو یک جین باشی. حالا یک مسیحی با شراب خوردن هیچ مشکلی ندارد؛ در واقع، خودِ مسیح دوست داشت شراب بنوشد. ولی یک جین نمیتواند متصور شود، حتی در خواب هم نمیتواند ببیند که ماهاویرا شراب بنوشد. این غیرممکن است، حتی تصورش ناممکن است. ولی برای یک مسیحی بزرگترین معجزهی مسیح این بود که آب را به شراب تبدیل کرد. اگر ماهاویرا در آن حوالی بود بیدرنگ آن معجزه را برعکس میکرد و شراب را به آب تبدیل میکرد!
حالا اگر گاهگاهی قدری شراب بنوشی، آیا یک گناهکار هستی یا یک قدیس؟!
مردمان مختلف، چیزهای مختلفی میگویند.
در آشرام ماهاتما گاندی حتی نوشیدن چای ممنوع بود؛ چه رسد به شراب! چای، چای بیچاره، چای معصوم، ممنوع بود! و تمام راهبان بودایی در طول قرنها همگی چای مینوشیدند. در واقع آنان فکر میکنند که نوشیدن چای به مراقبه کمک میکند و شاید ذرهای حقیقت در آن باشد زیرا چای تو را بیدار نگه میدارد.
و مراقبهی بوداییان چنان است که میل به خوابیدن پیدا میکنی: ساعتها نشستن در یک وضعیت!…. فقط آزمایش کن! پس از ده دقیقه شروع میکنی به چُرتزدن. پس از یک ساعت بیدارماندن غیرممکن است!
بنابراین چای کمک میکرد. در واقع، چای کشف بوداییان بود. یکی از بزرگترین مرشدان ذن، 'بودیدارما' چای را کشف کرد. این نام از یک صومعه گرفته شده: “تا” Ta، نام صومعهای بود که بودیدارما در چین در آنجا زندگی میکرد.
آن صومعه بالای یک تپه قرار داشت که نام آن تپه “تا” بود. در زبان چینی “تا” را میتوان به دو صورت تلفظ کرد: یا آن را “تا Ta” تلفظ میکنند و یا “چا Cha” ـــ برای همین در زبان هندی “چای Chai” خوانده میشود و در زبان ماراتی “چا Cha” و در زبان انگلیسی “تی Tea”. ولی بهرحال بودیدارما مرشد بزرگِ ذن چای را کشف کرد.
و در طول قرون در صومعههای کاتولیک شراب تولید میشد. شاید تعجب کنید که بهترین شرابها توسط راهبان و راهبههای کاتولیک درست میشد. کهنهترین شرابها فقط در سردابهای صومعههای باستانی در اروپا وجود دارند: کهنهترین و بهترین. تولید شراب در صومعه؟ اینها چه نوع صومعههایی هستند؟! چه کسی تصمیم میگیرد؟
و مراقبهی بودایی یعنی هشیار ماندن و چای موادی شیمیایی دارد که به بیدارماندن کمک میکند: نوعی محرک است.
حالا، یک روز شاید یک بودیدارمای دیگر بیاید و بگوید ”سیگارکشیدن خوب است،” زیرا تنباکو هم دارای نیکوتین است که یک محرک شیمیایی است. اگر چای بتواند به مراقبه کمک کند، تنباکو هم میتواند.
بنابراین سیگارکشیدن هنوز منتظر بودیدارما است تا ظاهر شود! آنوقت بیشتر قادر خواهید بود تا سیگار بکشید و احساس زهد و تقوا کنید! هرچه بیشتر سیگار بکشید، مقدستر خواهید بود...!
و تصادفی نیست که شراب بخشی از خلاقیت در صومعهها شد. زیرا مسیح میگوید، نیایش یعنی غرق شدن در خداوند.
طریقت مسیح عشق است؛
طریقت بودا مراقبه است؛
بنابراین بودا هرگز با شراب موافق نخواهد بود ولی با چای موافق خواهد بود. مسیح با شراب موافق بود زیرا شراب طعمی از گمشدنِ تمام میدهد، از غرق شدن، از نفْس بیرون آمدن و فراموش کردن نفس و تمام نگرانیهای آن. بنابراین شراب یک مزه و یک لمحه از ناشناخته به تو میدهد.
ولی چه کسی تصمیم میگیرد که کدام درست میگوید و کدام اشتباه؟ تمام اینها فقط نظرات و معیارهای دیگران هستند و تو در نبود آگاهی دائما با این نظریات و با این مسائل درگیر هستی.....
[هنر عمل کردن بر اساس وجود خودت را بیاموز. نگران انتقادها نباش و به تحسینهای دیگران علاقمند نباش.]
#اشو
📚«دامّا پادا / راه حق»
تفسیر سخنان بودا
اشـoshoـو:
#عشق_بدون_انتظار
پیش نیاز این است که یک عاشق بزرگ همیشه آماده است تا عشق را بدهد،
و توجهی به این ندارد که آیا عشق به او باز میگردد یا نه....
عشق همیشه باز خواهد گشت
این طبیعت امور است.
درست مانند اینست که به کوهستان بروی و ترانه ای بخوانی و دره ها پاسخ میدهند
آیا نقاط پژواک در کوهستان را
دیده ای؟
تو فریاد میزنی و آن دره ها فریاد میزنند؛ تو آواز میخوانی و آن دره ها آواز میخوانند
هر دل یک دره است. اگر عشق را به درونش بریزی، پاسخ خواهد داد.
نخستین درس عشق اینست که درخواست عشق نکنی،
بلکه فقط عشق بدهی،
#یک_دهنده_شو،
و مردم درست عکس این عمل میکنند؛
حتی وقتی عشق میدهند، فقط با این فکر میدهند که به آنان بازگردد.
عشق آنان یک #معامله است؛
سهیم نمیکنند، آزادانه سهیم نمیکنند. سهیم کردن آنان #مشروط است؛
با گوشه ی چشم میپایند که آیا عشقی که داده اند باز میگردد یا نه!
مردمانی بسیار فقیر، آنان عملکرد طبیعی عشق را نمیشناسند.
تو فقط عشق را نثار میکنی،
و آن عشق باز خواهد گشت.
حتی اگر هم باز نگشت، موردی برای نگرانی وجود ندارد، زیرا یک عاشق میداند که عشق ورزیدن یعنی خوشبخت بودن. اگر باز گردد خوب است؛ آنگاه خوشبختی چند برابر میگردد. ولی حتی اگر باز نگردد، در خود عمل عشق ورزی تو بسیار خوشبخت و بسیار مشعوف هستی که اهمیتی نمیدهی که آیا بازگردد و یا نه
عشق خوشبختی ذاتی خودش را دارد. وقتی رخ میدهد که تو عاشق باشی، نیازی نیست منتظر نتیجه بمانی،
فقط شروع کن به عشق ورزیدن
رفته رفته خواهی دید که عشق بیشتری به تو باز میگردد.
#اشو
#راز
نخستین درس عشق این است که:
درخواست عشق نکنی،
بلکه فقط عشق بدهی
یک دهنده شو
اما مردم درست عکس این عمل میکنند.
حتی وقتی عشق میدهند، فقط به این فکر میدهند که عشق باید به آنان بازگردد
#اشو
#کتاب_زن
#عشق_بدون_انتظار
پیش نیاز این است که یک عاشق بزرگ همیشه آماده است تا عشق را بدهد،
و توجهی به این ندارد که آیا عشق به او باز میگردد یا نه....
عشق همیشه باز خواهد گشت
این طبیعت امور است.
درست مانند اینست که به کوهستان بروی و ترانه ای بخوانی و دره ها پاسخ میدهند
آیا نقاط پژواک در کوهستان را
دیده ای؟
تو فریاد میزنی و آن دره ها فریاد میزنند؛ تو آواز میخوانی و آن دره ها آواز میخوانند
هر دل یک دره است. اگر عشق را به درونش بریزی، پاسخ خواهد داد.
نخستین درس عشق اینست که درخواست عشق نکنی،
بلکه فقط عشق بدهی،
#یک_دهنده_شو،
و مردم درست عکس این عمل میکنند؛
حتی وقتی عشق میدهند، فقط با این فکر میدهند که به آنان بازگردد.
عشق آنان یک #معامله است؛
سهیم نمیکنند، آزادانه سهیم نمیکنند. سهیم کردن آنان #مشروط است؛
با گوشه ی چشم میپایند که آیا عشقی که داده اند باز میگردد یا نه!
مردمانی بسیار فقیر، آنان عملکرد طبیعی عشق را نمیشناسند.
تو فقط عشق را نثار میکنی،
و آن عشق باز خواهد گشت.
حتی اگر هم باز نگشت، موردی برای نگرانی وجود ندارد، زیرا یک عاشق میداند که عشق ورزیدن یعنی خوشبخت بودن. اگر باز گردد خوب است؛ آنگاه خوشبختی چند برابر میگردد. ولی حتی اگر باز نگردد، در خود عمل عشق ورزی تو بسیار خوشبخت و بسیار مشعوف هستی که اهمیتی نمیدهی که آیا بازگردد و یا نه
عشق خوشبختی ذاتی خودش را دارد. وقتی رخ میدهد که تو عاشق باشی، نیازی نیست منتظر نتیجه بمانی،
فقط شروع کن به عشق ورزیدن
رفته رفته خواهی دید که عشق بیشتری به تو باز میگردد.
#اشو
#راز
نخستین درس عشق این است که:
درخواست عشق نکنی،
بلکه فقط عشق بدهی
یک دهنده شو
اما مردم درست عکس این عمل میکنند.
حتی وقتی عشق میدهند، فقط به این فکر میدهند که عشق باید به آنان بازگردد
#اشو
#کتاب_زن
✳️ تلاش و تقلا
تمام تلاشها و تقّلاهای انسان برای شدن(پول دار شدن_ مومن شدن_ موفق شدن_ بهتر شدن_ آرام شدن و....) را میتوان همانقدر غیر ضروری خواند که رنگ زدن گلسرخ را با رنگ قرمز...!
تلاش برای معنوی شدن به هر وسیلهای(یوگا_ نماز_ عبادت_ سفرهای زیارتی و معنوی و....) یعنی گذاشتن پا برای یک مار...!
ابداً نیازی نیست، غیرضروری است. سعی نکن برای مار پا بگذاری. فکر میکنی بسیار مهربان هستی، ولی آن مار را نابود میکنی، آن را خواهی کُشت. مار نیازی به پا ندارد.
انسان نمیتواند تلاش کند تا طبیعی باشد، زیرا همین تلاش کردن غیر طبیعی است.
در طریق عشق، تلاش و تقلّا و تمرین برای چیزی وجود ندارد. نیاز به هیچ وضعیت یوگا، هیچ مراسم مذهبی نیست؛ بلکه فقط نیاز به یک قلب معصوم است که از تمام دانشها (باورها و عقاید مورثی) و تمام مراسم وام گرفته شده سبکبار باشد.
دیدن این، یعنی توقفِ تلاش.
وقتی از هرگونه آرزو برای بودنِ فردی غیر از اینکه هستیم خالی شویم، پیشاپیش همانی هستیم که آرزو داشتیم. هرآنچه که مذاهب به دنبال آن بودهاند، پیشاپیش در فیض داده شده است.
فقط یک چیز مورد نیاز است، فیضی برای دیدن آن فیض. در طریق عشق، فرد فقط آسوده میشود. فیض دریافت میکند. از این تلاش نکردن یک شرافت عظیم برمیخیزد.
آرامش عظیم باکتا(طبیعی) جوینده و عاشق مخلص را فرامی گیرد. فرد تماماً زیبا میشود و چیزی از فراسو به درون او رسوخ میکند.
#اشو
تمام تلاشها و تقّلاهای انسان برای شدن(پول دار شدن_ مومن شدن_ موفق شدن_ بهتر شدن_ آرام شدن و....) را میتوان همانقدر غیر ضروری خواند که رنگ زدن گلسرخ را با رنگ قرمز...!
تلاش برای معنوی شدن به هر وسیلهای(یوگا_ نماز_ عبادت_ سفرهای زیارتی و معنوی و....) یعنی گذاشتن پا برای یک مار...!
ابداً نیازی نیست، غیرضروری است. سعی نکن برای مار پا بگذاری. فکر میکنی بسیار مهربان هستی، ولی آن مار را نابود میکنی، آن را خواهی کُشت. مار نیازی به پا ندارد.
انسان نمیتواند تلاش کند تا طبیعی باشد، زیرا همین تلاش کردن غیر طبیعی است.
در طریق عشق، تلاش و تقلّا و تمرین برای چیزی وجود ندارد. نیاز به هیچ وضعیت یوگا، هیچ مراسم مذهبی نیست؛ بلکه فقط نیاز به یک قلب معصوم است که از تمام دانشها (باورها و عقاید مورثی) و تمام مراسم وام گرفته شده سبکبار باشد.
دیدن این، یعنی توقفِ تلاش.
وقتی از هرگونه آرزو برای بودنِ فردی غیر از اینکه هستیم خالی شویم، پیشاپیش همانی هستیم که آرزو داشتیم. هرآنچه که مذاهب به دنبال آن بودهاند، پیشاپیش در فیض داده شده است.
فقط یک چیز مورد نیاز است، فیضی برای دیدن آن فیض. در طریق عشق، فرد فقط آسوده میشود. فیض دریافت میکند. از این تلاش نکردن یک شرافت عظیم برمیخیزد.
آرامش عظیم باکتا(طبیعی) جوینده و عاشق مخلص را فرامی گیرد. فرد تماماً زیبا میشود و چیزی از فراسو به درون او رسوخ میکند.
#اشو