مقدار زیادی از استرسهای روانی فقط حاصل شتاب و دست پاچگیهای ذهنی آشفته است؛ ذهنی که با بیپروایی به نتایج بیجا میرسد، زود قضاوت میکند و غالبا با عجله از دیدن حقیقتِ مردم رد میشود. چنین ذهنی، بدن را زیرِ فشار مداوم خودش دارد. پیوسته در حرکت است؛ آرزو میکند، نگران است، امیدوار است، میترسد، نقشه میکشد، دفاع میکند، تمرین میکند، وانتقاد میکند. نمیتواند درنگ یا استراحت کند مگر در خواب عمیق زمانیکه تمام بدن، بخصوص سیستم عصبی, نفس راحتی میکشد و تلاش میکند تا آسیبهای روز را بهسازی کند. تنها با کم کردن سرعت حرکت ذهن – همان هدف اولیهی مراقبه – میتوان بیشتر این فشارها را از بین برد. از آن پس دیگر آزادانه میتوانیم مشکلات را نه در قالب خاستگاهی از استرس بلکه به شکل چالشهای زندگی پاسخگو باشیم؛ و این خود عاملی خواهد بود برای دسترسیمان به منابعی درونی که هیچگاه به فکرمان هم نمیرسید ممکن است آنها را داشته باشیم. ذهنِ متمرکز آهسته و استوار زیر فشار استرس بسیار انعطاف پذیر است. با چنین ذهنی برای مواجهه با آنچه در اطرافمان و در زندگی میگذرد، ما همیشه دارای قدرت انتخاب هستیم.
ترجمهای کوتاه از کتاب: «سخنانی که باید به آن گوش جان سپرد»
ترجمهای کوتاه از کتاب: «سخنانی که باید به آن گوش جان سپرد»
رفیقان دوستان ده ها گروهند که هر یک در مسیر امتحاناتنند
گروهی صورتک برچهره دارند به ظاهر دوست اما دشمنانند
گروهی وقت حاجت خاک بوسند ولی هنگام خدمت ها نهانند
گروهی خیر و شر در فعلشان نیست نه زحمت بخش و نه راحت رسانند
گروهی دیده ناپاکند هشدار نگاه خود به هر سو میدوانند براین بی عصمتان ننگ جهان باد که چون خوک اند و بل بدتر از آنند
ولی یاران همدل از ره لطف به هر حالتی که باشند مهربانند رفیقان را درون جان نگه دار که آنان پر بهاتر از جهانند...
فریدون_مشیری
گروهی صورتک برچهره دارند به ظاهر دوست اما دشمنانند
گروهی وقت حاجت خاک بوسند ولی هنگام خدمت ها نهانند
گروهی خیر و شر در فعلشان نیست نه زحمت بخش و نه راحت رسانند
گروهی دیده ناپاکند هشدار نگاه خود به هر سو میدوانند براین بی عصمتان ننگ جهان باد که چون خوک اند و بل بدتر از آنند
ولی یاران همدل از ره لطف به هر حالتی که باشند مهربانند رفیقان را درون جان نگه دار که آنان پر بهاتر از جهانند...
فریدون_مشیری
فکر، با کلمه من و مال من، با نامی که از کودکی به انسانها داده میشود رفته رفته تبدیل به هویتی تفکیک گر و مقایسه گر میشود و پیوسته برای تثبیتِ تداومِ بقایش در روابطِ ساختگی و خیالی در ذهن، بیوقفه دوست و دشمن میسازد تا وجودیتش را در بدنی که در آن رشد میکند، تقویت کند. بدونِ مقایسه گری، نه دوستی و نه دشمنی هست.
وقتی به این نقطه رسیدی، بلافاصله دگرگونیِ عظیمی در درونت ایجاد میشود و از هیچ منی هویت نمیگیری.
هشیاری ات، بی هویت است.
هشیاری، در پسِ فکرکننده و فاعل یا کننده ذهنِ صوتی و تصویری توست که عمری با من های هویتی و شخصی ات به آنها عادت کرده و چسبیده ایی و اکنون با درکی شهودی در تاریکی های ناخودآگاهت، آنها را شناسایی کرده و میبینی که نیستی و هشیاری ات را از منها بیرون میکشی و انرژی حیاتی که در من هایت، ذخیره کرده بودی، دوباره جاری و روان میگردد.
(هرمنی که مشاهده کنی، نیستی)
وقتی هشیاری، متوجه بیرون باشد فقط دنیای بیرون را میبینی. وقتی هشیاری متوجه درون گردد، دوباره به خانه بازمیگردد به این لحظه حضور در بدنت و با بعدی عمیقتر از بودن(وجود) و فراتر از نامها، افکار و احساسات و شکل و فرم ها، متصل میشود. وقتی درون و بیرون و ظاهر و باطنت، بدون تفکیک گری های ذهنی، یکی شود به وحدت و یکپارچگی وجودت، واقف و آگاه میشوی.
🌞💖
وقتی به این نقطه رسیدی، بلافاصله دگرگونیِ عظیمی در درونت ایجاد میشود و از هیچ منی هویت نمیگیری.
هشیاری ات، بی هویت است.
هشیاری، در پسِ فکرکننده و فاعل یا کننده ذهنِ صوتی و تصویری توست که عمری با من های هویتی و شخصی ات به آنها عادت کرده و چسبیده ایی و اکنون با درکی شهودی در تاریکی های ناخودآگاهت، آنها را شناسایی کرده و میبینی که نیستی و هشیاری ات را از منها بیرون میکشی و انرژی حیاتی که در من هایت، ذخیره کرده بودی، دوباره جاری و روان میگردد.
(هرمنی که مشاهده کنی، نیستی)
وقتی هشیاری، متوجه بیرون باشد فقط دنیای بیرون را میبینی. وقتی هشیاری متوجه درون گردد، دوباره به خانه بازمیگردد به این لحظه حضور در بدنت و با بعدی عمیقتر از بودن(وجود) و فراتر از نامها، افکار و احساسات و شکل و فرم ها، متصل میشود. وقتی درون و بیرون و ظاهر و باطنت، بدون تفکیک گری های ذهنی، یکی شود به وحدت و یکپارچگی وجودت، واقف و آگاه میشوی.
🌞💖
رامانا ماهارشی:
شاگرد: اما من از روش و از " خویش " غافل هستم.
باگوان : چه کسی غافل از چه چیزی است؟ پرسش را مطرح کنید و کاوش را بطوریکه چه کسی است که گفته میشود غافل باشد دنبال کنید. وقتیکه پرسش را مطرح کردید، تلاش کردید که در "من " تحقیق کنید ، " من " ناپدید میشود. آنگاه آنچه که بقا مییابد شناخت خویش یا درک واقعیت خویش است.
...
شاگرد: اما چگونه بر آن دست یافت؟ آیا کمکی از استاد معنوی ضروری نیست؟
باگوان : چرا؟ در تمرین، همه در این اتخاذ میشود. اما در تفحص نهایی، به عبارتی دیگر، پس از دستیابی هدف ، روش و ابزاری که اتخاذ میشود یافته میشود که خودشان هدف باشند. استاد معنوی از کار درمیآید که خدا باشد و خدا از کار درمیآید که خود " خویش" واقعی خودتان باشد.
شاگرد: اما آیا فیض استاد معنوی یا فیض خدا برای پیشرفت انسان در تفحص خویش ضروری نیست؟
باگوان : بله. اما تفحص خویشی که شما میسازید خودش فیض استاد یا فیض خدا است.
باگوان شری رامانا ماهارشی
آنی که همیشه وجود ندارد بلکه در زمانی وجود دارد و در زمانی دیگر وجود ندارد، نمیتواند واقعی باشد.
تو همیشه وجود داری و لذا تو به تنهایی واقعی هستی.
باگوان شری رامانا ماهارشی
سؤال: آیا این خوب نیست که قدرتهایی مثل تلهپاتی را کسب کرد؟
رامانا ماهارشی : تلهپاتی یا رادیو، انسان را قادر میسازند که از دور ببیند یا بشنود. همه آنها یکی هستند، شنیدن و دیدن. چه انسان از نزدیک یا از دور بشنود هیچ تفاوتی برای کسی که میشنود نمیسازد. عنصر اساسی شنونده ، فاعل است. بدون شنونده یا بیننده، هیچ شنیدن یا دیدنی نمیتواند باشد. آخری (شنیدن یا دیدن) عملکردهای ذهن است. بنابراین قدرتهای غیبی فقط در ذهن هستند. آنها برای خویش طبیعی نیستند. آنچه که طبیعی نیست، بلکه... کسب شود، نمیتواند پایدار باشد، و ارزش تلاش برای آن را ندارد.
این قدرتهای غیبی قدرتهای بسط یافته را نشان میدهند. انسان از قدرتهای محدود دیوانه میشود و شوربخت است. او به خاطر این میخواهد که قدرتهای خودش را گسترش دهد به ترتیبی که بتواند خوشحال باشد. اما در نظر بگیرید آیا اینطور خواهد بود. اگر انسان با حسهای محدود شوربخت است، با حسهای گسترده شوربختی هم باید به همان میزان افزایش یابد. قدرتهای غیبی خوشحالی را برای هیچ کسی نخواهند آورد، بلکه انسان را باز هم بیشتر شوربخت خواهند ساخت.
علاوهبر این این قدرتها برای چه چیزی هستند؟ قدرتهای چشمانتظار آنها آرزو میکنند که قدرتها را به معرض نمایش گذاشت به ترتیبی که دیگران بتوانند فرد را تجلیل و تمجید کنند. او تمجید را جستجو میکند، و اگر آن ارائه نشود خوشحال نخواهد بود. باید دیگرانی باشند که او را تجلیل و تمجید کنند. او حتی میتواند دارنده قدرتهای عالیتر دیگری را پیدا کند. و آن حسادت را باعث خواهد شد و ناخرسندی را بار میآورد.
قدرت واقعی کدام است؟ آیا او آنست که رفاه را افزایش داد یا صلح را آورد؟
آنی که به آرامش ختم شود عالیترین کمال است.
باگوان شری رامانا ماهارشی
شاگرد: اما من از روش و از " خویش " غافل هستم.
باگوان : چه کسی غافل از چه چیزی است؟ پرسش را مطرح کنید و کاوش را بطوریکه چه کسی است که گفته میشود غافل باشد دنبال کنید. وقتیکه پرسش را مطرح کردید، تلاش کردید که در "من " تحقیق کنید ، " من " ناپدید میشود. آنگاه آنچه که بقا مییابد شناخت خویش یا درک واقعیت خویش است.
...
شاگرد: اما چگونه بر آن دست یافت؟ آیا کمکی از استاد معنوی ضروری نیست؟
باگوان : چرا؟ در تمرین، همه در این اتخاذ میشود. اما در تفحص نهایی، به عبارتی دیگر، پس از دستیابی هدف ، روش و ابزاری که اتخاذ میشود یافته میشود که خودشان هدف باشند. استاد معنوی از کار درمیآید که خدا باشد و خدا از کار درمیآید که خود " خویش" واقعی خودتان باشد.
شاگرد: اما آیا فیض استاد معنوی یا فیض خدا برای پیشرفت انسان در تفحص خویش ضروری نیست؟
باگوان : بله. اما تفحص خویشی که شما میسازید خودش فیض استاد یا فیض خدا است.
باگوان شری رامانا ماهارشی
آنی که همیشه وجود ندارد بلکه در زمانی وجود دارد و در زمانی دیگر وجود ندارد، نمیتواند واقعی باشد.
تو همیشه وجود داری و لذا تو به تنهایی واقعی هستی.
باگوان شری رامانا ماهارشی
سؤال: آیا این خوب نیست که قدرتهایی مثل تلهپاتی را کسب کرد؟
رامانا ماهارشی : تلهپاتی یا رادیو، انسان را قادر میسازند که از دور ببیند یا بشنود. همه آنها یکی هستند، شنیدن و دیدن. چه انسان از نزدیک یا از دور بشنود هیچ تفاوتی برای کسی که میشنود نمیسازد. عنصر اساسی شنونده ، فاعل است. بدون شنونده یا بیننده، هیچ شنیدن یا دیدنی نمیتواند باشد. آخری (شنیدن یا دیدن) عملکردهای ذهن است. بنابراین قدرتهای غیبی فقط در ذهن هستند. آنها برای خویش طبیعی نیستند. آنچه که طبیعی نیست، بلکه... کسب شود، نمیتواند پایدار باشد، و ارزش تلاش برای آن را ندارد.
این قدرتهای غیبی قدرتهای بسط یافته را نشان میدهند. انسان از قدرتهای محدود دیوانه میشود و شوربخت است. او به خاطر این میخواهد که قدرتهای خودش را گسترش دهد به ترتیبی که بتواند خوشحال باشد. اما در نظر بگیرید آیا اینطور خواهد بود. اگر انسان با حسهای محدود شوربخت است، با حسهای گسترده شوربختی هم باید به همان میزان افزایش یابد. قدرتهای غیبی خوشحالی را برای هیچ کسی نخواهند آورد، بلکه انسان را باز هم بیشتر شوربخت خواهند ساخت.
علاوهبر این این قدرتها برای چه چیزی هستند؟ قدرتهای چشمانتظار آنها آرزو میکنند که قدرتها را به معرض نمایش گذاشت به ترتیبی که دیگران بتوانند فرد را تجلیل و تمجید کنند. او تمجید را جستجو میکند، و اگر آن ارائه نشود خوشحال نخواهد بود. باید دیگرانی باشند که او را تجلیل و تمجید کنند. او حتی میتواند دارنده قدرتهای عالیتر دیگری را پیدا کند. و آن حسادت را باعث خواهد شد و ناخرسندی را بار میآورد.
قدرت واقعی کدام است؟ آیا او آنست که رفاه را افزایش داد یا صلح را آورد؟
آنی که به آرامش ختم شود عالیترین کمال است.
باگوان شری رامانا ماهارشی
هنگامی که متوجه می شوید تندیس درد شما بیـدار شـده است، می توانید خیلی زود بفهمید چه عاملی بیش ترین محرک را برای فعال شدن تندیس دردتان به وجود می آورد؛ آیا آن عامل، شرایط اسـت یـا حـرف هـای مـردم یا کردار آن ها است. هنگام بروز این محرک ها شما بی درنگ می توانید متوجه ماهیت آن ها
شوید و در نتیجه به یک حالت هوشیاری بسیار بالا برسید. طی یکی ـ دو ثانیه متوجه می شوید که این واکنش از تندیس درد شما برمی خیزد، ولی شما در آن حالت هوشیاری حضور، خود را با آن یکی نخواهید دانست. این هوشیاری به آن معنا است که تندیس درد نمی تواند اختیار شما را در دست بگیرد و به صـدای درون سرتان تبدیل شود. اگر در چنین مواقعی با همسر خود هستید، می توانید به او بگویید: «آن چه اکنون گفتی یا انجام دادی، تندیس درد مـرا فـعـال کـرد.» با همسرتان قرار بگذارید که هر گاه یکی از شما حرفی زد یا کاری انجام داد.
تندیس درد را فعال می کند، بی درنگ آن را گوشزد نمایید. با ایـن شـیوه، دیگر تندیس درد نمی تواند از داستان رابطه برای خود نیرو بگیرد و به جای این که شما را به نا آگاهی بکشاند، کمکتان خواهد کرد که کاملاً حضور داشته باشید.
هر گاه هنگام فعال شدن تندیس درد حضور داشته باشید، مقداری از نیروی احساسی منفی تندیس درد می سوزد و به حضـور تبدیل می شود. باقی مانـده تندیس درد بی درنگ عقب نشینی می کند و منتظر می ماند تا موقعیت بهتری برای بیدار شدن بیابد؛ یعنی زمانی که شما کمتر آگاه باشید. فرصت بهتر برای بیدار شدن تندیس درد هنگامی است که شما حضور خود را از دست می دهید که شاید پس از نوشیدن چند لیوان نوشابه الکلی یا تماشای فیلمی خشونت آمیز باشـد. کم ترین احساس منفی مانند نگرانی و خشم می تواند دری برای تندیس درد به شمار آید که بار دیگر از آن وارد شود. تندیس درد به نا آگاهی شما نیاز دارد و نمی تواند نور حضور شما را برتابد.
اکهارت تله
جهانی نو
شوید و در نتیجه به یک حالت هوشیاری بسیار بالا برسید. طی یکی ـ دو ثانیه متوجه می شوید که این واکنش از تندیس درد شما برمی خیزد، ولی شما در آن حالت هوشیاری حضور، خود را با آن یکی نخواهید دانست. این هوشیاری به آن معنا است که تندیس درد نمی تواند اختیار شما را در دست بگیرد و به صـدای درون سرتان تبدیل شود. اگر در چنین مواقعی با همسر خود هستید، می توانید به او بگویید: «آن چه اکنون گفتی یا انجام دادی، تندیس درد مـرا فـعـال کـرد.» با همسرتان قرار بگذارید که هر گاه یکی از شما حرفی زد یا کاری انجام داد.
تندیس درد را فعال می کند، بی درنگ آن را گوشزد نمایید. با ایـن شـیوه، دیگر تندیس درد نمی تواند از داستان رابطه برای خود نیرو بگیرد و به جای این که شما را به نا آگاهی بکشاند، کمکتان خواهد کرد که کاملاً حضور داشته باشید.
هر گاه هنگام فعال شدن تندیس درد حضور داشته باشید، مقداری از نیروی احساسی منفی تندیس درد می سوزد و به حضـور تبدیل می شود. باقی مانـده تندیس درد بی درنگ عقب نشینی می کند و منتظر می ماند تا موقعیت بهتری برای بیدار شدن بیابد؛ یعنی زمانی که شما کمتر آگاه باشید. فرصت بهتر برای بیدار شدن تندیس درد هنگامی است که شما حضور خود را از دست می دهید که شاید پس از نوشیدن چند لیوان نوشابه الکلی یا تماشای فیلمی خشونت آمیز باشـد. کم ترین احساس منفی مانند نگرانی و خشم می تواند دری برای تندیس درد به شمار آید که بار دیگر از آن وارد شود. تندیس درد به نا آگاهی شما نیاز دارد و نمی تواند نور حضور شما را برتابد.
اکهارت تله
جهانی نو
آنچه صلح و آرامشِ درونی و طبیعی بودنِ انسان را مخدوش و مختل میسازد، نفس اوست و لذیذترین خوراک و تغذیه نفس، غرور و تکبر است. هر چه انسان مغرورتر و متکبرتر میشود، نفسش قویتر و فربه تر میگردد و فطرت و طبیعت انسانی اش را از دست میدهد و رفته رفته غیره انسانی و سنگدل میشود چون از ژرفای سکوتِ وجودش و از قلبش الهام نمیگیرد و از ندای درونش پیروی نمیکند و با این راه و روش ناسالمِ زندگی در ادامه رشده نفسانی اش، دیر یا زود، صاحب ذهنی پرمشغله و آشفته میشود که در اداره و مدیریتش در عجز و ناتوانی میماند و درجا میزند.
نفست را با مراقبه و مشاهده خودت با درک و شناخت حاصل کردن به منیت های نفسانی ات، ضعیف تر و ضعیف ترش کن تا دیگر نتواند به هشیاری ات چیره و غالب گردد و در نهایت نفست خواهد مرد.
نفس، ریشه در ترس دارد و آنچه بشر را می آزارد، نفسِ اوست.
رهایی واقعی، در نبوده نفس، تجربه پذیر میشود که تجربه زنده هستی یا به واژه سنتی، تجربه زنده خداوندیست.
تنها بیماری انسان، نفسِ حاکم بر هشیاری اوست.
انسانِ هشیار، از نفسش فرمان نمیبرد.
🌞💖
نفست را با مراقبه و مشاهده خودت با درک و شناخت حاصل کردن به منیت های نفسانی ات، ضعیف تر و ضعیف ترش کن تا دیگر نتواند به هشیاری ات چیره و غالب گردد و در نهایت نفست خواهد مرد.
نفس، ریشه در ترس دارد و آنچه بشر را می آزارد، نفسِ اوست.
رهایی واقعی، در نبوده نفس، تجربه پذیر میشود که تجربه زنده هستی یا به واژه سنتی، تجربه زنده خداوندیست.
تنها بیماری انسان، نفسِ حاکم بر هشیاری اوست.
انسانِ هشیار، از نفسش فرمان نمیبرد.
🌞💖
انسانها درواقع از نفسِ خودشان میترسند نفسی که به مرور بر تخت سلطنت نشسته(اتاق فرمانِ ذهن) و به حاکمیت بر شعور آگاه او، برخاسته و بر هشیاری اش، چیره و غالب گشته است.
ترسهایی که در تاریکی های ناخودآگاهت حبس و پنهان کرده ایی، بنگر تا بدونِ نفی و انکار و پیشداوری، پذیرایشان باشی و اندک اندک از آنها عبور کنی و به روشنایی و نظم و وضوح و زلالیت و شفافیتِ تاریکی های درونت رسی.
آفتابِ تابنده در آسمانِ دلت، در پسِ تاریکی ها، در پس ابرهای تیره و تارت(افکار و احساساتِ نکاویده) پنهان مانده چون بمرور، در پسِ پرده های فراموشکاری هایت، از یادش برده ایی.
🌞💖
ترسهایی که در تاریکی های ناخودآگاهت حبس و پنهان کرده ایی، بنگر تا بدونِ نفی و انکار و پیشداوری، پذیرایشان باشی و اندک اندک از آنها عبور کنی و به روشنایی و نظم و وضوح و زلالیت و شفافیتِ تاریکی های درونت رسی.
آفتابِ تابنده در آسمانِ دلت، در پسِ تاریکی ها، در پس ابرهای تیره و تارت(افکار و احساساتِ نکاویده) پنهان مانده چون بمرور، در پسِ پرده های فراموشکاری هایت، از یادش برده ایی.
🌞💖
جایی که عشق حاکم است مجالی برای برتری جستن وجود ندارد،
جایی که قدرت مستولیست عشق ناپدید میشود.
عشق و قدرت سایه یکدیگرند...
بنای هر رشکی(بغض و حسادت)
بر فقـدان عشق استوار است
کارل گوستاو یونگ
گفتم؛ سکوت را به من تعلیم بده !
گفت؛ تعلیمِ سکوت، تعلیم ندادن است.
سپاس از آن استادِ ازل
آنکه به من عشق آموخت
و دِگَرَم هیچ نگفت...!
🔦شریعت مانند چراغ است،روشنایی میبخشد،اما نباید فراموش کرد که چراغ هنگام راه رفتن در تاریکی به کار آن می آید که جلو پایت را ببینی.بعد از شریعت نوبت طریقت است ،بعد از طریقت نوبت معرفت،بعد از معرفت هم نوبت حقیقت.
اگر جهت اساسی فراموش شود و انسان شریعت را نه وسیله که هدف بشمرد،آن چراغ دیگر چه فایده ای دارد؟
مقالات شمس
⭕️ افرادی که اسیر نفس ماده پرست خود هستند، زیاد و بی دلیل رنج می برند. این افراد باید کنترل نفس را بیاموزند وگرنه باید تمام مدت حرص بخورند.
#یوگاناندا
🙏اگر در صدد فراگرفتن هستید ، اعتماد را بیاموزید .
هیچ چیز دیگری لازم نیست .
اگر شکاک هستید هیچ چیز کمک نخواهد کرد ،
اعتماد را بیاموزید .
اگر هیچ مفهومی را در زندگی
درک نکرده اید و احساس پوچی می کنید ، فقط اعتماد به شما کمک می کند ،
زیرا اعتماد قادرتان میسازد تا کل در شما نفوذ کند .
شادی وقتی واقع میگردد که تسلیم باشید .
- فقط یک آسمان
جایی که قدرت مستولیست عشق ناپدید میشود.
عشق و قدرت سایه یکدیگرند...
بنای هر رشکی(بغض و حسادت)
بر فقـدان عشق استوار است
کارل گوستاو یونگ
گفتم؛ سکوت را به من تعلیم بده !
گفت؛ تعلیمِ سکوت، تعلیم ندادن است.
سپاس از آن استادِ ازل
آنکه به من عشق آموخت
و دِگَرَم هیچ نگفت...!
🔦شریعت مانند چراغ است،روشنایی میبخشد،اما نباید فراموش کرد که چراغ هنگام راه رفتن در تاریکی به کار آن می آید که جلو پایت را ببینی.بعد از شریعت نوبت طریقت است ،بعد از طریقت نوبت معرفت،بعد از معرفت هم نوبت حقیقت.
اگر جهت اساسی فراموش شود و انسان شریعت را نه وسیله که هدف بشمرد،آن چراغ دیگر چه فایده ای دارد؟
مقالات شمس
⭕️ افرادی که اسیر نفس ماده پرست خود هستند، زیاد و بی دلیل رنج می برند. این افراد باید کنترل نفس را بیاموزند وگرنه باید تمام مدت حرص بخورند.
#یوگاناندا
🙏اگر در صدد فراگرفتن هستید ، اعتماد را بیاموزید .
هیچ چیز دیگری لازم نیست .
اگر شکاک هستید هیچ چیز کمک نخواهد کرد ،
اعتماد را بیاموزید .
اگر هیچ مفهومی را در زندگی
درک نکرده اید و احساس پوچی می کنید ، فقط اعتماد به شما کمک می کند ،
زیرا اعتماد قادرتان میسازد تا کل در شما نفوذ کند .
شادی وقتی واقع میگردد که تسلیم باشید .
- فقط یک آسمان
وقتی تصمیم به بیدار شدن میگیری، معنی رنج کشیدن تغییر میکند.
در این حالت تو دیگر با آن بازی نمیکنی و کلنجار نمیروی،
بلکه وقتی رنجی در راه است با آن کار میکنی، چون متوجه میشوی که آن یک وسیله نقلیه ارزشمند است.
تنها دلیل رنج کشیدنت این است که ذهن تو میچسبد.
به عنوان مثال، اگر رنج میکشی که چرا در حال مردن هستی، برای این است که به زندگی چسبیدهای.
اگر رنج میکشی که چرا داری پیر میشوی، برای این است که به جوانی چسبیدهای.
اگر رنج میکشی که چرا چیزی را نداری،
برای این است که تو به مدل داشتن آن چیز چسبیدهای.
#رام_داس
#درد_رنج
هر آنچه که روی میدهد را بپذیر
انکار را رها کن
حتی اگر احساس غم میکنی
آن را بپذیر
در همان وضعیت زندگی کن
بلافاصله کیفیت تغییر میکند
تو در غم آرام میگیری
و غم زیبا میشود
غم عمق پیدا میکند
و بعد به شادی تبدیل میشود
هر آنچه که رخ میدهد خوب است
نمیتواند طور دیگری باشد
زیرا
« در پشت هر چیزی دستان خداست»
پس در "پذیرش مطلق" زندگی کن
و آسوده باش ..
#آرامش یکی از پیچیده ترین پدیده ها است، بسیار غنی و چند بعدی
همه این چیزها بخشی از آن هستند:👇
رهاسازی
اعتماد
تسلیم
عشق
پذیرش
همراهی با جریان
یکی شدن با هستی
بی نفسی،
وجد و خلسه
همه اینها بخشی از آن هستند.
و همه اینها شروع به اتفاق افتادن میکنند. اگر تو راههای آرامش را بیاموزی.
به اصطلاح ادیانِ شما، شما را بسیار پُر تنش کرده اند؛ چونکه در شما احساس گناه ایجاد کرده اند.
تلاش من در اینجا این است که:
به شما کمک کنم تا از شر همه احساس گناه ها و همه ترس ها خالص شوید.
من دوست دارم به شما بگویم:
هیچ جهنم و بهشتی وجود ندارد.
بنابراین از جهنم نترسید و طمع بهشت نداشته باشید.
همه آنچه که وجود دارد، این لحظه است. شما میتوانید این لحظه را جهنم سازید یا بهشت – که قطعاً ممکن است.
اما هیچ بهشت یا جهنمی در جایی دیگر وجود ندارد.
#جهنم هنگامی است که شما سراسر در تنش باشید
و
#بهشت وقتی است که در آرامش باشید. آرامش کامل، بهشت است.
#اشو
در این حالت تو دیگر با آن بازی نمیکنی و کلنجار نمیروی،
بلکه وقتی رنجی در راه است با آن کار میکنی، چون متوجه میشوی که آن یک وسیله نقلیه ارزشمند است.
تنها دلیل رنج کشیدنت این است که ذهن تو میچسبد.
به عنوان مثال، اگر رنج میکشی که چرا در حال مردن هستی، برای این است که به زندگی چسبیدهای.
اگر رنج میکشی که چرا داری پیر میشوی، برای این است که به جوانی چسبیدهای.
اگر رنج میکشی که چرا چیزی را نداری،
برای این است که تو به مدل داشتن آن چیز چسبیدهای.
#رام_داس
#درد_رنج
هر آنچه که روی میدهد را بپذیر
انکار را رها کن
حتی اگر احساس غم میکنی
آن را بپذیر
در همان وضعیت زندگی کن
بلافاصله کیفیت تغییر میکند
تو در غم آرام میگیری
و غم زیبا میشود
غم عمق پیدا میکند
و بعد به شادی تبدیل میشود
هر آنچه که رخ میدهد خوب است
نمیتواند طور دیگری باشد
زیرا
« در پشت هر چیزی دستان خداست»
پس در "پذیرش مطلق" زندگی کن
و آسوده باش ..
#آرامش یکی از پیچیده ترین پدیده ها است، بسیار غنی و چند بعدی
همه این چیزها بخشی از آن هستند:👇
رهاسازی
اعتماد
تسلیم
عشق
پذیرش
همراهی با جریان
یکی شدن با هستی
بی نفسی،
وجد و خلسه
همه اینها بخشی از آن هستند.
و همه اینها شروع به اتفاق افتادن میکنند. اگر تو راههای آرامش را بیاموزی.
به اصطلاح ادیانِ شما، شما را بسیار پُر تنش کرده اند؛ چونکه در شما احساس گناه ایجاد کرده اند.
تلاش من در اینجا این است که:
به شما کمک کنم تا از شر همه احساس گناه ها و همه ترس ها خالص شوید.
من دوست دارم به شما بگویم:
هیچ جهنم و بهشتی وجود ندارد.
بنابراین از جهنم نترسید و طمع بهشت نداشته باشید.
همه آنچه که وجود دارد، این لحظه است. شما میتوانید این لحظه را جهنم سازید یا بهشت – که قطعاً ممکن است.
اما هیچ بهشت یا جهنمی در جایی دیگر وجود ندارد.
#جهنم هنگامی است که شما سراسر در تنش باشید
و
#بهشت وقتی است که در آرامش باشید. آرامش کامل، بهشت است.
#اشو
خودبرتر 11:
نیازی نیست سوال کنی توفقط باید درسکوت باشی همین هرچه خواهی می آید
هرسوالی ازذهن بر میخیزد
نپرس فقط شاهد باش
درحضور باشی هرلحظه داره راهنمایت میکند
در مراقبه نباید هیچ خواسته باشه
فقط درحضور باش شاهد نخواسته میدهد نپرسیده جواب میده آنچه نیازت باشد
باید ذهن خاموش باشد تا بتوانی ببینی یا بشنوی
هرخواسته ای از نفس انسان است به نیت ها هشیار باش
من راهی که رفتم نشانت میدم خودت هم باید بری حرف منو باور نکن فقط امتحان کن
راه درونی هرکس متفاوت است به قلبت گوش کن راه رو بهت نشان میده
در مسیر فرای ذهنت سرزمین ناشناخته هاست وشهامت عظیم میطلبد باید سر بدهی باید جان ت را بدهی تا بتوانی به راهنمای درونت پیر درونت وصل شوی برای هرچیزی باید بهایش را بدهی
درکلمات نمان اینها فقط واژه ها ست چون نمیشود درمسیر حقیقت حرفی بیان کرد
وقتی درحضور هستی بدون اینکه چیزی سوال کنی بهت گفته میشود
باید گوش کردن و بیاموزی
کلید گوش کردن است همون توجه همون درحال بودن همون شاهد بودن
با قلبت بخوان تا دردوگانگی ها نری
منیتها ی نفسانی اجازه نمیده تو ببینی خیلی هشیار باش
تا این منیتهای نفسانی را نسوزانی یعنی ازتمام خواسته ها امیالها وارزوها باید بگذری چون اینها خوراک نفس است ونفس را فربه تر می کند
تو فقط آدرس ها را بگیر بقیه ش بنداز بیرون
هرخواسته ای حتی آگاهی تورا ازحقیقت دور میکند خواسته ها ازنفس انسان است نفس همیشه درطلب است بی طلبی آموز
نفس همیشه ازحقیقت گریزان هست بخاطر همین همیشه درانکار است وپنهان می کند
ما درنفس ادغام شده ایم وفکر می کنیم این ماهستیم که می خواهیم این ما هستیم که می طلبیم این ما هستیم که توقعات داریم
دنبال چیزی نباش دنبال چیزی باشی ازت دورتر میشود فقط درمسیر باش هرچیزی به وقتش به تو داده خواهد شد نیازی نیست بطلبی چه مادی چه آگاهی
تا ندانیم کی هستیم ورسالت ما چیست درچرخه شرطی شدگی ذهنمان درتوهمات درخواب وخیال
نفس در رویا گری زندگی خواهیم کرد وهمیشه درعذاب درجهنم که ذهن ماست باقی میمانیم
باشد از رویا نفس خواب وخیال بیدار شویم تا بتوانیم زندگی آگاهانه ای پر از شادی پر از عشق داشته باشیم باید از خرافات وجعل بیدارشویم که نیاز به شناخت وتخلیه ذهنمان داریم هرچقدر خالی از ذهن شویم نور آگاهی بیشتری درونمان وارد میشود وما بیشتر میتوانیم خودمان را بهتر تر ببینیم
زندگی همین لحظه اکنون است وزندگی خودت هستی ،همین لحظه اکنون تمام اتفاقات را بپذیر اگر حالت بد است سعی نکن تغییرش دهی فقط بپذیر ش اگر نگران هستی بپذیرش اگر دلهره داری اگر دغه دغه داری بپذیرش اگر درتلاطم هستی اگرناارام هستی بپذیرش
پذیرش باعث دگرگونی میشود هرچقدر سعی کنی اوضاع را کنترل یا تغییر دهی در باتلاق ذهنتان فرو میروید درافسردگی در انزوا در ناامیدی بیشتری فرو میروید هرچه را کنترل کنی همون تورا کنترل میکند نپذیرفتن یعنی انکار حقیقت این لحظه
پذیرش باعث میشود از ذهنتان جدا شوید و به آرامش برسید لحظه حال
نقل وقول ها نمی آید بکار آنچه بکار میآید شناخت ودرک خویش است که انسان را متحول می کند
قصه ها وروایتگری ها هزاران سال قدمت داره واین روایت ها به هیچ کس کمک نکرده انسانی که در جعل وخرافات است همیشه مقلد است واز گفته ها وشنیدها پیروی می کند چون شناخت خویش بسیار سخت است بخاطر همین موعظه گران انسانها را برده خویش کردند وازداستانها وقصه بافی ها شان به دیگران جعل وخرافات در ذهن انسانها ریختند حقیقت انسان تجربه کردنیست نه گفتنی
هرچقدر هم گفته ها ی دیگران درست باشد هیچ کمکی به دیگران نمیکند چون انسان برای اجرا کردن نیاز به درک دارند نه باور
باورها ساخته وپرداخته جامعه است ولی درک با شناخت خودت بدست خواهد آمد درک یعنی روشنایی آنوقت میتوانید ببینیم بشنویم اجرا کنیم
داده واطلاعات آگاهی نیست آگاهی باشناخت درونت با کندوکاوه وتخلیه ش از دانستگی ها که ازکودکی ریخته شده وجمع آوری شده است بدست می آید آنچه میدانیم دانستگی است آنچه نمیدانیم اگاهیست وتا وقتی خالی ازدانستگی ها نشویم فقط،حرف زدن وشعاردادن را بلدیم یا یاد میگیریم
آگاهی در ذهن محدود ازدانستگی ها نیست آگاهی فرای ذهن ت است آن موقع که نمیدانی قطعا در آگاهی هستید
ذهن انسان ازداده واطلاعات باورها الگوها دروغ ها اعتقادات هویت ها پرشده است وتمام این ها آشغالهای هزاران ساله هست که تا خالی ازمحتویات ازذهنت نشوید درچرخه شرطی شدگی ها درعادات سرگردان ودرخواب وخیال نفس تان رویاگری می کنید
بیداری (آگاهی ) نصیب کسانی میشود که شهامت گذشتن ازخواسته ها وارزوها وامیال هاشون را داشته باشند تا زمانی درطلب هستید در تغذیه نفس هستید وزمانی که نفس فربه تر شود شما برده اش هستید ودایما بی آنکه بدانید دارید بهش سوخت میرسانید ونفس مانع حقیقت است دیوار است حصار است تاریکی ست.
نیازی نیست سوال کنی توفقط باید درسکوت باشی همین هرچه خواهی می آید
هرسوالی ازذهن بر میخیزد
نپرس فقط شاهد باش
درحضور باشی هرلحظه داره راهنمایت میکند
در مراقبه نباید هیچ خواسته باشه
فقط درحضور باش شاهد نخواسته میدهد نپرسیده جواب میده آنچه نیازت باشد
باید ذهن خاموش باشد تا بتوانی ببینی یا بشنوی
هرخواسته ای از نفس انسان است به نیت ها هشیار باش
من راهی که رفتم نشانت میدم خودت هم باید بری حرف منو باور نکن فقط امتحان کن
راه درونی هرکس متفاوت است به قلبت گوش کن راه رو بهت نشان میده
در مسیر فرای ذهنت سرزمین ناشناخته هاست وشهامت عظیم میطلبد باید سر بدهی باید جان ت را بدهی تا بتوانی به راهنمای درونت پیر درونت وصل شوی برای هرچیزی باید بهایش را بدهی
درکلمات نمان اینها فقط واژه ها ست چون نمیشود درمسیر حقیقت حرفی بیان کرد
وقتی درحضور هستی بدون اینکه چیزی سوال کنی بهت گفته میشود
باید گوش کردن و بیاموزی
کلید گوش کردن است همون توجه همون درحال بودن همون شاهد بودن
با قلبت بخوان تا دردوگانگی ها نری
منیتها ی نفسانی اجازه نمیده تو ببینی خیلی هشیار باش
تا این منیتهای نفسانی را نسوزانی یعنی ازتمام خواسته ها امیالها وارزوها باید بگذری چون اینها خوراک نفس است ونفس را فربه تر می کند
تو فقط آدرس ها را بگیر بقیه ش بنداز بیرون
هرخواسته ای حتی آگاهی تورا ازحقیقت دور میکند خواسته ها ازنفس انسان است نفس همیشه درطلب است بی طلبی آموز
نفس همیشه ازحقیقت گریزان هست بخاطر همین همیشه درانکار است وپنهان می کند
ما درنفس ادغام شده ایم وفکر می کنیم این ماهستیم که می خواهیم این ما هستیم که می طلبیم این ما هستیم که توقعات داریم
دنبال چیزی نباش دنبال چیزی باشی ازت دورتر میشود فقط درمسیر باش هرچیزی به وقتش به تو داده خواهد شد نیازی نیست بطلبی چه مادی چه آگاهی
تا ندانیم کی هستیم ورسالت ما چیست درچرخه شرطی شدگی ذهنمان درتوهمات درخواب وخیال
نفس در رویا گری زندگی خواهیم کرد وهمیشه درعذاب درجهنم که ذهن ماست باقی میمانیم
باشد از رویا نفس خواب وخیال بیدار شویم تا بتوانیم زندگی آگاهانه ای پر از شادی پر از عشق داشته باشیم باید از خرافات وجعل بیدارشویم که نیاز به شناخت وتخلیه ذهنمان داریم هرچقدر خالی از ذهن شویم نور آگاهی بیشتری درونمان وارد میشود وما بیشتر میتوانیم خودمان را بهتر تر ببینیم
زندگی همین لحظه اکنون است وزندگی خودت هستی ،همین لحظه اکنون تمام اتفاقات را بپذیر اگر حالت بد است سعی نکن تغییرش دهی فقط بپذیر ش اگر نگران هستی بپذیرش اگر دلهره داری اگر دغه دغه داری بپذیرش اگر درتلاطم هستی اگرناارام هستی بپذیرش
پذیرش باعث دگرگونی میشود هرچقدر سعی کنی اوضاع را کنترل یا تغییر دهی در باتلاق ذهنتان فرو میروید درافسردگی در انزوا در ناامیدی بیشتری فرو میروید هرچه را کنترل کنی همون تورا کنترل میکند نپذیرفتن یعنی انکار حقیقت این لحظه
پذیرش باعث میشود از ذهنتان جدا شوید و به آرامش برسید لحظه حال
نقل وقول ها نمی آید بکار آنچه بکار میآید شناخت ودرک خویش است که انسان را متحول می کند
قصه ها وروایتگری ها هزاران سال قدمت داره واین روایت ها به هیچ کس کمک نکرده انسانی که در جعل وخرافات است همیشه مقلد است واز گفته ها وشنیدها پیروی می کند چون شناخت خویش بسیار سخت است بخاطر همین موعظه گران انسانها را برده خویش کردند وازداستانها وقصه بافی ها شان به دیگران جعل وخرافات در ذهن انسانها ریختند حقیقت انسان تجربه کردنیست نه گفتنی
هرچقدر هم گفته ها ی دیگران درست باشد هیچ کمکی به دیگران نمیکند چون انسان برای اجرا کردن نیاز به درک دارند نه باور
باورها ساخته وپرداخته جامعه است ولی درک با شناخت خودت بدست خواهد آمد درک یعنی روشنایی آنوقت میتوانید ببینیم بشنویم اجرا کنیم
داده واطلاعات آگاهی نیست آگاهی باشناخت درونت با کندوکاوه وتخلیه ش از دانستگی ها که ازکودکی ریخته شده وجمع آوری شده است بدست می آید آنچه میدانیم دانستگی است آنچه نمیدانیم اگاهیست وتا وقتی خالی ازدانستگی ها نشویم فقط،حرف زدن وشعاردادن را بلدیم یا یاد میگیریم
آگاهی در ذهن محدود ازدانستگی ها نیست آگاهی فرای ذهن ت است آن موقع که نمیدانی قطعا در آگاهی هستید
ذهن انسان ازداده واطلاعات باورها الگوها دروغ ها اعتقادات هویت ها پرشده است وتمام این ها آشغالهای هزاران ساله هست که تا خالی ازمحتویات ازذهنت نشوید درچرخه شرطی شدگی ها درعادات سرگردان ودرخواب وخیال نفس تان رویاگری می کنید
بیداری (آگاهی ) نصیب کسانی میشود که شهامت گذشتن ازخواسته ها وارزوها وامیال هاشون را داشته باشند تا زمانی درطلب هستید در تغذیه نفس هستید وزمانی که نفس فربه تر شود شما برده اش هستید ودایما بی آنکه بدانید دارید بهش سوخت میرسانید ونفس مانع حقیقت است دیوار است حصار است تاریکی ست.
#سوال_از_اشو
من از هیچ چیز رضایت ندارم.
چه باید بگیرم تا به رضایت برسم؟
#پاسخ
تاوقتیکه با زبان “گرفتن” فکر میکنی، رضایت را نخواهی یافت. نارضایتی از همین زبانِ گرفتن getting میآید. تاوقتیکه بگویی “چه باید بگیرم” ناراضی باقی خواهی ماند
#رضایت در شادی و لذت بردن از آنچه که هست وجود دارد
#نارضایتی در خواسته ریشه دارد؛ در تشنگی برای گرفتنِ چیزی که نیست
و خیلی چیزها هستند که تو نداری
اگر عزم گرفتن آنها را داشته باشی، باید بروی و بروی و به رفتن ادامه بدهی و هرگز قادر نخواهی بود تمام آنها را به دست آوری. هرگز راضی نخواهی شد. داستان زندگیت در تشویش نارضایتی ادامه خواهد داشت.
نه، آنچه که هست، کمبود نیست
تو زندگی را دریافت کردهای
آیا از خداوند برای این زندگی تشکر کردهای؟
و اگر قرار باشد بروی و همین زندگی را خریداری کنی، چه بهایی برای آن آماده هستی که بپردازی؟
او این چشمها، این چراغ های فروزان را به تو داده است. با این چشمها زیباییهای بسیار در این کائنات میبینی: خورشید بامداد و ستارگان را در شب میبینی. آیا هرگز از خداوند که این چشمها را به تو بخشیده تشکر کردهای؟
چنین چیز جادویی: چشمها!
ولی تو تشکر نکردهای.
تو موسیقی فراوان با گوشهایت شنیدهای. آیا هرگز در شکر و سپاس سرِ تعظیم فرود آوردهای؟
او این قلب حساس را به تو داده
آیا هرگز در نیایش و عبادت، دو قطره اشک نثار پاهایش کردهای؟
معنی رضایت این است:
آنچه که هست، بیشتر از استحقاق من است، بیشتر از ارزشمندی من است
من نه لیاقتش را دارم و نه ارزش آن را،
و خداوند پیوسته بر من رحمت و نعمت میبارد ـــ
نام این تجربه، رضایت است
و کسی که رضایت دارد بیشتر دریافت میکند.
یک جمله بسیار زیبا از مسیح هست که من بارها و بارها آن را به یاد میآورم ـــ
و جملهای کمیاب و بسیار ورای منطق است
مسیح میگوید:
“به کسی که دارد، بیشتر داده خواهد شد. و به کسی که ندارد، حتی آنچه که دارد نیز از او گرفته میشود.”
این یک جمله معماگونه و برعکس است
آیا این چیزی برای گفتن است؟
آیا در این هیچ عدالتی هست که به آنان که دارند بیشتر داده شود و از آنان که ندارند حتی آنچه که دارند هم گرفته شود؟
این بهنظر بسیار بیعدالتی است
ولی نه، چنین نیست.
این والاترین قانون زندگی است:
زیرا در کسی که دارد ظرفیت دریافت بیشتر میشود. او درها را باز میکند
او تشنهتر میشود. شوق بیشتری برای دریافت دارد، بیشتر جستجو میکند
و کسی که ندارد بیشتر چروکیده و خشک میشود. او چنان میخشکد که حتی آنچه که در درونش دارد احساس بیقراری پیدا میکند که بیرون بزند!
اگر رضایت داشته باشی، هدایای بیشتر و بیشتری دریافت خواهی کرد. هر روز هدیه دریافت میکنی
و اگر رضایت نداشته باشی، فقط نارضایتی و شکایت و گریه ….
یک داستان همیشگی از بیقراری و ناراحتی تو را خشک و چروکیده خواهد کرد. آنچه را که در درون داری نیز از دست خواهی داد.
میگویی:
“من از هیچ چیز رضایت ندارم.”
این طبیعی است. همه ناراضی هستند. انسان چنین است. ذهن انسان اینگونه است ــ نارضایتی از همه چیز.
حالا این را درک کن:
این یعنی تو سالهاست که ناراضی هستی، ولی از این نارضایتی چه به دست آوردهای؟
نارضایتی تو رشد کرده است. در آینده نیز ناراضی باقی خواهی ماند. روزی مرگ خواهد آمد و تو ناراضی زندگی کردهای و ناراضی خواهی مرد
اینک یک هنر دیگر را بیاموز:
نام این هنر رضایت است، یا سانیاس. این دو باهم مترادف هستند.
سانیاس یعنی رضایت. هرآنچه هست: “همین مقدار خیلی زیاد است.
چرا اینقدر زیاد است؟
عجیب بهنظر میرسد. چرا من اینقدر زیاد دریافت میکنم؟
من این را کسب نکردهام. من ارزش و لیاقت این مقدار را ندارم. تو آن را بخشیدهای، هدیهی تو است. من شاکر هستم. من سپاسگزارم.”
برقص، زنگولهها را به پایت ببند و بگذار دستها بر طبل بکوبند. برقص! در شعف و شادی برقص! و آنوقت درخواهی یافت که هدایای بیشتر و بیشتری شروع به آمدن میکنند
هرچه سپاسگزاری تو عمیقتر شود، رحمت خداوند بیشتر بر تو بارش خواهد داشت. اگر قبلاً مانند نمنم باران بود، اینک بارش سرور مانند بارانهای استوایی بر تو خواهد بارید.
پرسیدهای که چه باید بکنی:
بگذار نفْس بمیرد.
#اشو
تفسیر اشو از کتاب هندی“بمیر، ای یوگی! بمیر”
من از هیچ چیز رضایت ندارم.
چه باید بگیرم تا به رضایت برسم؟
#پاسخ
تاوقتیکه با زبان “گرفتن” فکر میکنی، رضایت را نخواهی یافت. نارضایتی از همین زبانِ گرفتن getting میآید. تاوقتیکه بگویی “چه باید بگیرم” ناراضی باقی خواهی ماند
#رضایت در شادی و لذت بردن از آنچه که هست وجود دارد
#نارضایتی در خواسته ریشه دارد؛ در تشنگی برای گرفتنِ چیزی که نیست
و خیلی چیزها هستند که تو نداری
اگر عزم گرفتن آنها را داشته باشی، باید بروی و بروی و به رفتن ادامه بدهی و هرگز قادر نخواهی بود تمام آنها را به دست آوری. هرگز راضی نخواهی شد. داستان زندگیت در تشویش نارضایتی ادامه خواهد داشت.
نه، آنچه که هست، کمبود نیست
تو زندگی را دریافت کردهای
آیا از خداوند برای این زندگی تشکر کردهای؟
و اگر قرار باشد بروی و همین زندگی را خریداری کنی، چه بهایی برای آن آماده هستی که بپردازی؟
او این چشمها، این چراغ های فروزان را به تو داده است. با این چشمها زیباییهای بسیار در این کائنات میبینی: خورشید بامداد و ستارگان را در شب میبینی. آیا هرگز از خداوند که این چشمها را به تو بخشیده تشکر کردهای؟
چنین چیز جادویی: چشمها!
ولی تو تشکر نکردهای.
تو موسیقی فراوان با گوشهایت شنیدهای. آیا هرگز در شکر و سپاس سرِ تعظیم فرود آوردهای؟
او این قلب حساس را به تو داده
آیا هرگز در نیایش و عبادت، دو قطره اشک نثار پاهایش کردهای؟
معنی رضایت این است:
آنچه که هست، بیشتر از استحقاق من است، بیشتر از ارزشمندی من است
من نه لیاقتش را دارم و نه ارزش آن را،
و خداوند پیوسته بر من رحمت و نعمت میبارد ـــ
نام این تجربه، رضایت است
و کسی که رضایت دارد بیشتر دریافت میکند.
یک جمله بسیار زیبا از مسیح هست که من بارها و بارها آن را به یاد میآورم ـــ
و جملهای کمیاب و بسیار ورای منطق است
مسیح میگوید:
“به کسی که دارد، بیشتر داده خواهد شد. و به کسی که ندارد، حتی آنچه که دارد نیز از او گرفته میشود.”
این یک جمله معماگونه و برعکس است
آیا این چیزی برای گفتن است؟
آیا در این هیچ عدالتی هست که به آنان که دارند بیشتر داده شود و از آنان که ندارند حتی آنچه که دارند هم گرفته شود؟
این بهنظر بسیار بیعدالتی است
ولی نه، چنین نیست.
این والاترین قانون زندگی است:
زیرا در کسی که دارد ظرفیت دریافت بیشتر میشود. او درها را باز میکند
او تشنهتر میشود. شوق بیشتری برای دریافت دارد، بیشتر جستجو میکند
و کسی که ندارد بیشتر چروکیده و خشک میشود. او چنان میخشکد که حتی آنچه که در درونش دارد احساس بیقراری پیدا میکند که بیرون بزند!
اگر رضایت داشته باشی، هدایای بیشتر و بیشتری دریافت خواهی کرد. هر روز هدیه دریافت میکنی
و اگر رضایت نداشته باشی، فقط نارضایتی و شکایت و گریه ….
یک داستان همیشگی از بیقراری و ناراحتی تو را خشک و چروکیده خواهد کرد. آنچه را که در درون داری نیز از دست خواهی داد.
میگویی:
“من از هیچ چیز رضایت ندارم.”
این طبیعی است. همه ناراضی هستند. انسان چنین است. ذهن انسان اینگونه است ــ نارضایتی از همه چیز.
حالا این را درک کن:
این یعنی تو سالهاست که ناراضی هستی، ولی از این نارضایتی چه به دست آوردهای؟
نارضایتی تو رشد کرده است. در آینده نیز ناراضی باقی خواهی ماند. روزی مرگ خواهد آمد و تو ناراضی زندگی کردهای و ناراضی خواهی مرد
اینک یک هنر دیگر را بیاموز:
نام این هنر رضایت است، یا سانیاس. این دو باهم مترادف هستند.
سانیاس یعنی رضایت. هرآنچه هست: “همین مقدار خیلی زیاد است.
چرا اینقدر زیاد است؟
عجیب بهنظر میرسد. چرا من اینقدر زیاد دریافت میکنم؟
من این را کسب نکردهام. من ارزش و لیاقت این مقدار را ندارم. تو آن را بخشیدهای، هدیهی تو است. من شاکر هستم. من سپاسگزارم.”
برقص، زنگولهها را به پایت ببند و بگذار دستها بر طبل بکوبند. برقص! در شعف و شادی برقص! و آنوقت درخواهی یافت که هدایای بیشتر و بیشتری شروع به آمدن میکنند
هرچه سپاسگزاری تو عمیقتر شود، رحمت خداوند بیشتر بر تو بارش خواهد داشت. اگر قبلاً مانند نمنم باران بود، اینک بارش سرور مانند بارانهای استوایی بر تو خواهد بارید.
پرسیدهای که چه باید بکنی:
بگذار نفْس بمیرد.
#اشو
تفسیر اشو از کتاب هندی“بمیر، ای یوگی! بمیر”
#سوال_از_اشو
مرشد عزیز، من از زنم خسته شده ام آیا پیشنهادی دارید؟ چه کار کنم؟
#پاسخ
کیست که خسته نشده باشد؟
فکر میکنی که تنها تو خسته شده ای؟
و فکـر مـی کنــی همسرت از تو خسته نشده؟
زنان از شوهران خسته شده اند و شوهران از زنان خسته هستند
ولی اگر همسرت را هم عوض کنی، هیچ تغییری روی نخواهد داد: تـو به زودی از آن زن دیگر هم خسته خواهی شد
اگر شوهرت را هم عوض کنی باز هم چیزی تغییر نخواهد کرد از شوهر دیگر هم خسته خواهی شد
آری... چند روزی هیجان خواهد بود، احساسی از تازگی و تنوع خواهی داشت، ولی بالاخره تازه نیز کهنه خواهد شد؛
و لحظه ای که چیزی تازه کهنه شود، خسته خواهی شد.
سه لایه از خستگی وجود دارد، نخست آنکه تو از زن خودت خسته میشوی، ولی از زن دیگر خسته نمیشوی.
لایه دوم، تو آن قدر از زنان متعدد خسته میشوی که از هر چه زن است خسته میشوی.
و لایه سوم، تو آنقدر از تعویض همسر و کهنه شدن چیزی تازه خسته خواهی شد، که از ذهن که منبع تمام نارضایتی هاست خسته میشوی،
و وقتی که از ذهن خسته شدی آن وقت است که لحظه بزرگ اکتشاف حقیقت فرارسیده است.
سعی کن ذهن را ببینی:
این ذهن است که پیوسته در پی چیزی جدید است
این ذهن است که مدام نق میزند، ایراد میگیرد، و به دنبال تنوع است
ذهن نمیتواند برای همیشه راضی شود، زیرا که هر چیز جدید، به طور خود به خود کهنه میشود
پس هـر کجا که باشی ناراضی خواهی بود،
پس چرا از خود ذهن خسته نشوی؟
و زماتی که نسبت به ذهن و عملکردش آگاه شوی، ریشه تمام خستگی ها را خواهی زد و گام در راه سلوک و زندگی واقعی خواهی گذاشت
مراقبه یعنی همین.
#اشو
مرشد عزیز، من از زنم خسته شده ام آیا پیشنهادی دارید؟ چه کار کنم؟
#پاسخ
کیست که خسته نشده باشد؟
فکر میکنی که تنها تو خسته شده ای؟
و فکـر مـی کنــی همسرت از تو خسته نشده؟
زنان از شوهران خسته شده اند و شوهران از زنان خسته هستند
ولی اگر همسرت را هم عوض کنی، هیچ تغییری روی نخواهد داد: تـو به زودی از آن زن دیگر هم خسته خواهی شد
اگر شوهرت را هم عوض کنی باز هم چیزی تغییر نخواهد کرد از شوهر دیگر هم خسته خواهی شد
آری... چند روزی هیجان خواهد بود، احساسی از تازگی و تنوع خواهی داشت، ولی بالاخره تازه نیز کهنه خواهد شد؛
و لحظه ای که چیزی تازه کهنه شود، خسته خواهی شد.
سه لایه از خستگی وجود دارد، نخست آنکه تو از زن خودت خسته میشوی، ولی از زن دیگر خسته نمیشوی.
لایه دوم، تو آن قدر از زنان متعدد خسته میشوی که از هر چه زن است خسته میشوی.
و لایه سوم، تو آنقدر از تعویض همسر و کهنه شدن چیزی تازه خسته خواهی شد، که از ذهن که منبع تمام نارضایتی هاست خسته میشوی،
و وقتی که از ذهن خسته شدی آن وقت است که لحظه بزرگ اکتشاف حقیقت فرارسیده است.
سعی کن ذهن را ببینی:
این ذهن است که پیوسته در پی چیزی جدید است
این ذهن است که مدام نق میزند، ایراد میگیرد، و به دنبال تنوع است
ذهن نمیتواند برای همیشه راضی شود، زیرا که هر چیز جدید، به طور خود به خود کهنه میشود
پس هـر کجا که باشی ناراضی خواهی بود،
پس چرا از خود ذهن خسته نشوی؟
و زماتی که نسبت به ذهن و عملکردش آگاه شوی، ریشه تمام خستگی ها را خواهی زد و گام در راه سلوک و زندگی واقعی خواهی گذاشت
مراقبه یعنی همین.
#اشو
نفس انسان همیشه نیازمند است گدا است دنبال دیده شدن است دنبال تایید شدن است دنبال تمجید وتشویق است محتاج محبت دیگران است محتاج عشق ازدیگران است همیشه درطلب است چون ازاین طریق تغذیه میشود همیشه دنبال قدرت است ثروت است شهرت است چون ازاین طریق هویت میگیرد واحساس بودن میکند نفس انسان از هیچ بودن بی هویتی میترسد بخاطر همین همیشه احساس کمبود را درونت فعال می کند تمام خلأ هاو کمبودها ی ما از طرفندها ی نفس است بخاطرهمین همیشه سعی می کنیم ازهرطریقی هویت بگیریم تا نفس حیلت گر را نشناسیم تا آخر عمر درخدمت نفس هستیم وبرای تغذیه نفس هرکاری می کنیم سکس بیشتر درآمد بیشتر خواسته بیشتر نفس هیچ وقت سیر نمیشود وتو باید تا آخر عمر برایش کار کنی بیشتر و بیشتر نفس درلذت ها تورا نگه میدارد نفس همیشه دنبال لذت است فرقی نمیکند مواد باشد قلیان باشد یا هرتفریحی براش فقط سوختش مهم است هروقت دنبال لذت طلبی هستی بدان داری به نفس ت خوراک میرسانی واین نفس با بی توجه ای حالش بد میشود دگرگون میشود ناخوش میشود وتو میخواهی حالش را با پول یا سکس یا هرچیز دیگر خوب کنی وهمین باعث میشود فریب بخوری حیله های نفس بسیار قوی است تو درنفس ادغام شده ای وروز بروز داری نفس ت را پرورش میدهی نفس در بی طلبی می میرد ولی تو خواسته هایت تمامی ندارد چون برده نفس شده ای وروز بروز درلجن زار انسانیت قدم می گذاری وفقط نقش ادا وتظاهر ونقاب ماسک انسانیت به چهره زده ای ودر توهمات نفس رویاگری میکنی ودایما درتلاش انسان بهتر بودن زندگی میکنی تا ازنفس خالی نشوید امکان ندارد آرامش درونی وجد درونی رضایت درونی سرور درونی را که همان حضور خداگونگی معصومیت کودکی ست لحظه حال را تجربه کنید ودایما درچرخه دانستگی ها خرافات وجعل باقی میمانید وهمیشه جز شعار وموعظه گری روایت گری بدون اینکه هیچ حقیقتی را تجربه کرده باشید بیان می کنید.
این شعرِ عاشقانه
میگه امشب منم مهمان تو!!
مهمان کی هستی؟
کی باید قفل رو باز کنه؟
کی قفل باز نشه تا سحر دف میزنه؟
همه ی نقش ها خودتی
وقتی این فرض غلط که تو از زندگی
جدایی شکل میگیرد
مجبوری خودت جورِ این فرض غلط را بکشی
خودت میگویی قفل در را باز کن
خودت به خودت میگویی باز نمیکند
دف میزنی و دف میزنی
از فهمیدن بیا بیرون
از جستجو انصراف بده
دست به دامن معشوق میشوی
در درون به عنوان معشوق پنهان میشوی
درون و بیرون تویی
آنچه هست همانی هست که هست
یا بپذیر تا دیدن ادراک شود
یا به جستجو ادامه بده
تو همانی که در جستجوی آنی
صادقانه خودت را ببین
دنبال چی هستی؟
تو همانی
آخرین چیزی که دنبالش میگردی خودتی
و خودت همینجایی
تو آن دردانه ای هستی که در جستجوی آنی
خودت را همین جا پیدا کن
🙏🙏
میگه امشب منم مهمان تو!!
مهمان کی هستی؟
کی باید قفل رو باز کنه؟
کی قفل باز نشه تا سحر دف میزنه؟
همه ی نقش ها خودتی
وقتی این فرض غلط که تو از زندگی
جدایی شکل میگیرد
مجبوری خودت جورِ این فرض غلط را بکشی
خودت میگویی قفل در را باز کن
خودت به خودت میگویی باز نمیکند
دف میزنی و دف میزنی
از فهمیدن بیا بیرون
از جستجو انصراف بده
دست به دامن معشوق میشوی
در درون به عنوان معشوق پنهان میشوی
درون و بیرون تویی
آنچه هست همانی هست که هست
یا بپذیر تا دیدن ادراک شود
یا به جستجو ادامه بده
تو همانی که در جستجوی آنی
صادقانه خودت را ببین
دنبال چی هستی؟
تو همانی
آخرین چیزی که دنبالش میگردی خودتی
و خودت همینجایی
تو آن دردانه ای هستی که در جستجوی آنی
خودت را همین جا پیدا کن
🙏🙏
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سلام و درود بر یاران حق ☺️
عشقمان جاری و نورمان تابنده باد😊🌹💖🌈
🕉🙏🙏🙏🙏🙏🕉
عشقمان جاری و نورمان تابنده باد😊🌹💖🌈
🕉🙏🙏🙏🙏🙏🕉
آدم اهل مراقبه به طرز متفاوتی عمل می کند
مهم نیست در حرفه ای باشد
او کیفیتی از قداست را برای حرفه اش به ارمغان خـواهـد آورد.
مهم نیست در حرفه ای باشد
او کیفیتی از قداست را برای حرفه اش به ارمغان خـواهـد آورد.
آدم اهل مراقبه به طرز متفاوتی عمل می کند
مهم نیست در چه حرفه ای باشد
او کیفیتی از قداست را برای حرفه اش به ارمغان خـواهـد آورد.
مهم نیست در چه حرفه ای باشد
او کیفیتی از قداست را برای حرفه اش به ارمغان خـواهـد آورد.
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🪞 قانون آینه 🪞
اگر این را تغییر ندهید، واقعیت زندگی شما تغییر نخواهد کرد ↖️
قانون آینه: یکی از قدرتمندترین قوانین جهانِ هستی که آگاهی از آن میتواند زندگی ما را برای همیشه دگرگون کند، قانون آینه هست. براساس این قانون، آنچه ما در دنیای بیرون تجربه میکنیم، نتیجهیِ اوضاع و حالاتِ درونیِ ماست.
این ویدیو اختصاص به قانونِ آینه یا انعکاس و راه رسیدن به موفقیت و آرامش با استفاده از این قانون دارد، ما چطوری میتوانیم با به کارگیریِ درستِ قانون آینه، مسائل زندگیمان را برطرف کنیم و به موفقیت برسیم؟ ↖️
اگر این را تغییر ندهید، واقعیت زندگی شما تغییر نخواهد کرد ↖️
قانون آینه: یکی از قدرتمندترین قوانین جهانِ هستی که آگاهی از آن میتواند زندگی ما را برای همیشه دگرگون کند، قانون آینه هست. براساس این قانون، آنچه ما در دنیای بیرون تجربه میکنیم، نتیجهیِ اوضاع و حالاتِ درونیِ ماست.
این ویدیو اختصاص به قانونِ آینه یا انعکاس و راه رسیدن به موفقیت و آرامش با استفاده از این قانون دارد، ما چطوری میتوانیم با به کارگیریِ درستِ قانون آینه، مسائل زندگیمان را برطرف کنیم و به موفقیت برسیم؟ ↖️
آنچه باقی میماند خداست
همه چیز را تسلیم کنید، مشکلاتتان، نفستان، بدنتان، ذهنتان، کارتان، دنیایتان بگو:
"خدایا، آن را از من بگیر، من دیگر این را نمیخواهم. من مال تو هستم، هر طور که میخواهی با من رفتار کن. باشد تا اراده تو انجام شود." این بدان معناست که دیگر چیزی برای نگرانی ندارید.
اگر واقعاً تسلیم شوید، فوراً خوشحال خواهید شد، زیرا نفس خود را به خدا دادهاید و آنچه باقی میماند خداست.
رابرت آدامز
همه چیز را تسلیم کنید، مشکلاتتان، نفستان، بدنتان، ذهنتان، کارتان، دنیایتان بگو:
"خدایا، آن را از من بگیر، من دیگر این را نمیخواهم. من مال تو هستم، هر طور که میخواهی با من رفتار کن. باشد تا اراده تو انجام شود." این بدان معناست که دیگر چیزی برای نگرانی ندارید.
اگر واقعاً تسلیم شوید، فوراً خوشحال خواهید شد، زیرا نفس خود را به خدا دادهاید و آنچه باقی میماند خداست.
رابرت آدامز