خودبرتر 11:
تا به درک وشناخت نرسیم فقط حرف میزنیم ودایما برای دیگران نسخه میپیچیم ولی نسخه ای که میدهیم خودمان استفاده نکردیم یا نمی کنیم فقط داده واطلاعات دیگران را کپی می کنیم وبرای دیگران بازگو می کنیم آگاهی نصیحت وارشاد نیست پند واندرز نیست امرونهی نیست سرزنش نیست آگاهی از درک وشناخت خودت با کندوکاوه درونت بدست می آید هرچقدر درونت را بکاویی گنج درونت نمایان تر میشود وتو به یکپارچگی نزدیک تر میشوی.
آدرس ها رو بگیر برو به درونت تا به حقیقتش پی نبردی قبول وپذیرش نکن نور اگر نور باشد نشانت میدهد هیچ چیزو باور نکن حقیقتی درباورها نیست.
تا به درک وشناخت نرسیم فقط حرف میزنیم ودایما برای دیگران نسخه میپیچیم ولی نسخه ای که میدهیم خودمان استفاده نکردیم یا نمی کنیم فقط داده واطلاعات دیگران را کپی می کنیم وبرای دیگران بازگو می کنیم آگاهی نصیحت وارشاد نیست پند واندرز نیست امرونهی نیست سرزنش نیست آگاهی از درک وشناخت خودت با کندوکاوه درونت بدست می آید هرچقدر درونت را بکاویی گنج درونت نمایان تر میشود وتو به یکپارچگی نزدیک تر میشوی.
آدرس ها رو بگیر برو به درونت تا به حقیقتش پی نبردی قبول وپذیرش نکن نور اگر نور باشد نشانت میدهد هیچ چیزو باور نکن حقیقتی درباورها نیست.
Forwarded from عشق و نور
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سلام و درود بر یاران حق ☺️
عشقمان جاری و نورمان تابنده باد😊🌹💖🌈
🕉🙏🙏🙏🙏🙏🕉
عشقمان جاری و نورمان تابنده باد😊🌹💖🌈
🕉🙏🙏🙏🙏🙏🕉
خوانش 4-کتاب هزار دلیل برای شاد بودن_بایرون کیتی
📻@AlphaPodcast
🔸 هزار و یک دلیل برای شاد بودن
🔸 اثر بایرون کیتی
🔸درد
🔸 اثر بایرون کیتی
🔸درد
دنیا بسیار زیبا و شگفت انگیز است. وقتی شیوه زیستن شما عاشق بودن باشد، زندگی میتواند بسیار راحت باشد. شما میتوانید همواره عشق بورزید. این انتخاب شماست. شاید دلیلی برای عاشق بودن نداشته باشید، اما میتوانید عشق بورزید، زیرا احساس عاشقی، شما را بسیار شاد میکند. عشقی که در جریان باشد، نتیجه اش فقط شادی ست. عشق به شما آرامش درونی میدهد. عشق، برداشت شما را از همه چیز تغییر میدهد.
شما میتوانید هر چیزی را با چشمانی عاشق ببینید. میتوانید آگاه باشید که عشق پیرامون شما را فرا گرفته است. زمانی که این گونه زندگی کنید، دیگر مهی در ذهن شما وجود نخواهد داشت. میتونه به سفری ابدی رفته است. این، همان چیزیست که بشر قرنها در جست و جوی آن بوده است. ما هزاران سال در جست و جوی خوشبختی بوده ایم. خوشبختی، به بهشت گمشده تبدیل شده است. انسانها برای رسیدن به این نقطه، به سختی تلاش کرده اند و این تلاش به تکامل ذهن تبدیل شده است. این آینده بشریت است.
دُن میگل روییز
چهار پیمان
شما میتوانید هر چیزی را با چشمانی عاشق ببینید. میتوانید آگاه باشید که عشق پیرامون شما را فرا گرفته است. زمانی که این گونه زندگی کنید، دیگر مهی در ذهن شما وجود نخواهد داشت. میتونه به سفری ابدی رفته است. این، همان چیزیست که بشر قرنها در جست و جوی آن بوده است. ما هزاران سال در جست و جوی خوشبختی بوده ایم. خوشبختی، به بهشت گمشده تبدیل شده است. انسانها برای رسیدن به این نقطه، به سختی تلاش کرده اند و این تلاش به تکامل ذهن تبدیل شده است. این آینده بشریت است.
دُن میگل روییز
چهار پیمان
همه ما انسانها در ژرفای اقیانوسِ آگاهی، یکی هستیم.
تنها بدن ها با چهره ها و اندام های
متفاوت، نامها، اندیشه ها، باورها،
اعتقادات، ترسها، منیتها و شخصیت
های خودساخته و خیالی و رویاهای
ذهنی ماست که ما را در دنیای ناپایدار و
گذارا و فانی، در بُعد زمان و
مکان و ماده، برای تجربه موقتی انسان
بودن که جدا پنداشتن هاست، جدا از همدیگر تجلی میدهند.
ذهنِ کاویده نشده، حقیقت یکپارچه وجود را با نامگذاری ها و برچسب و اتیکت چسباندن هایش، با حس مالکیت به آنها، تفکیک و تقسیم بندی و جدا از هم جلوه میدهد و با اسامی و رنده بندی و تثبیت و بایگانی آنها در حافظه دور و نزدیکِ ذهنِ کامپیوتری ما، در شکل و فرم ها، خلق میکند. هوشی که در پس همه نامهاست، بینام و شکل و نامرئی ست و همانی ست که هستیم بی حد و حصار.
🌞💖
تنها بدن ها با چهره ها و اندام های
متفاوت، نامها، اندیشه ها، باورها،
اعتقادات، ترسها، منیتها و شخصیت
های خودساخته و خیالی و رویاهای
ذهنی ماست که ما را در دنیای ناپایدار و
گذارا و فانی، در بُعد زمان و
مکان و ماده، برای تجربه موقتی انسان
بودن که جدا پنداشتن هاست، جدا از همدیگر تجلی میدهند.
ذهنِ کاویده نشده، حقیقت یکپارچه وجود را با نامگذاری ها و برچسب و اتیکت چسباندن هایش، با حس مالکیت به آنها، تفکیک و تقسیم بندی و جدا از هم جلوه میدهد و با اسامی و رنده بندی و تثبیت و بایگانی آنها در حافظه دور و نزدیکِ ذهنِ کامپیوتری ما، در شکل و فرم ها، خلق میکند. هوشی که در پس همه نامهاست، بینام و شکل و نامرئی ست و همانی ست که هستیم بی حد و حصار.
🌞💖
#سوال_از_اشو
اشو عزیز من چندين بار در زندگى ام به دام عشق افتاده ام، اما اين تجربه، هميشه با نااميدى و سرخوردگى بسیار همراه بوده است.
دليلش چيست؟
#پاسخ
عشق پديده اى تقريبا ناشناخته است.
بنابراین شما باید به دام چیز ديگرى افتاده باشيد، و در اين صورت بايد دير يا زود خود را از اين دام برهانيد
عشق تجربه اى نادر است
آنچه را که به دامش افتاده اید را عشق نناميد. اين آرزو و رؤياى شماست كه آن را عشق مى ناميد.
شما به آن نياز داريد.
اين به خاطر ترس از تنهايى است.
احساس تنهايى و تهى بودن مى كنيد.
از اينرو مى خواهيد خود را با ديگرى پُر و كامل كنيد.
ولى هيچكس نمى تواند خود را با ديگرى پر كند.
بنابراين دير يا زود دچار يأس و نااميدى مى شويد.
اين به اصطلاح عشق شما طبيعى است كه منجر به نوميدى شود.
زمانى كه شما عاشق مى شويد، واقعاً چه میکنید؟
شما شروع میکنید به خیالبافی و داشتن انتظار زياد، زيرا از آن عشق انتظار زيادى داريد.
به همين دليل هم اميدتان تبديل به نااميدى میشود.
اين پديده اى جديد در اين عصر است.
در غرب بيش از شرق چنين اتفاقى روى مى دهد.
شرقى ها در مورد عشق بسيار واقع گرا هستند.
به همين دليل دچار يأس و نااميدى نيز نمى شوند.
آنها هرگز از عشق انتظار زيادى ندارند.
بنابراين از چه چيز ممكن است نااميد شوند؟
در شرق ابتدا ازدواج پيش مى آيد و زندگى مشترك با يك زن و يا يك مرد. و پس از آن به تدريج با يكديگر صميمى شده و ارتباط برقرار مى كنند.
آنها سعى مى كنند به يكديگر كمك كنند و به اين ترتيب نوعى عشق در آنان پرورش مى يابد.
اما ميان آنها رابطه ى عاشقانه اى وجود ندارد،به همين دليل نيز دچار سرخوردگى نمى شوند.
در غرب ابتدا عاشق مى شوند.
و عشق انسان را ديوانه مى كند.
اين يك بيمارى هورمونى و پديده اى شيميايى در بدن است كه شما آن را عشق مى ناميد.
اثر شديد آن باعث مى شود اينطور احساس كنيد كه تحت تأثير دارويى مخدر قرار گرفته ايد ...
در حقيقت همينطور هم هست.
آن دارو به وسيله ى هورمونهاى بدنتان ترشح مى شود و شما از آن آگاه نيستيد.
شما فقط وقتى كه دارويى را تزريق مى كنيد از آن اطلاع پيدا مى كنيد
ولى ترشحات هورمونى وابسته به حيات و زيست موجود زنده اند.
طبيعت از آن براى توليد مثل استفاده مى كند. در غيراين صورت فقط يك لحظه فكرش را بكنيد:
اگر اشتياق براى توليد مثل و عامل لذت و از خود بى خود شدگى در شما و در عشق ورزيدن وجود نداشت، چه كسى و با چه انگيزه اى به توليد مثل می پرداخت؟ دنيا متوقف مى شد.
طبيعت شما را اغفال كرده است.
برنامه اى در شما قرار داده است كه طى مراحلى هورمونهايى در شما ريخته شود تا ناگهان شروع به رؤياپردازى كرده و چيزهاى كوچك را بزرگ و مهم بپنداريد.
اين چيزى است كه در عشق اتفاق مى افتد.
مردم از كاه كوه مى سازند و به هنگام نوميدى نيز از كوه كاه مى سازند.
وقتى تحت تأثير آن دارو قرار مى گيريد، همه چيز زيبا به نظر مى رسد.
به همين دليل است كه در تمام زبان هاى دنيا، عبارت"به دام عشق افتادن" به كار برده مى شود.
شما در اين زمان از آگاهى تان فرو افتاده و آن را از دست مى دهيد.
شما تقريبا مست می شدید و یک زن معمولى در نظرتان زيبا چون فرشته جلوه مى كند.
و يك مرد معمولى مانند هركول به نظرتان مى آيد.
همه چيز بسيار مهم و بزرگ جلوه مى كند.
و اين چيزى نيست به جز انعكاسى از آرزوهاى شما، و دير يا زود، با واقعيت رو به رو مى شويد و آن هركول و كلئوپاترا در نظرتان پايين مى آيند و شما خود را با زن و يا مردى معمولى رو به رو مى بينيد و با خود فكر مى كنيد، چگونه به اينجا رسيده ايد و اينجا چه مى كنيد؟
و اگر كودكانى هم در اطرافتان مشغول بازى باشند، ديگر كارتان به پايان رسيده است!
و به خاطر آنان ناچار مى شويد با يكديگر بمانيد.
حالا ديگر هركول و كلئوپاترا مرده اند و فقط مانند انسانهايى معمولى هستند كه احمق به نظر مى آيند.
از كودكان نگهدارى مى كنيد، زيرا آنها بايد تحصيلكرده شوند. آنها نيز دير يا زود همان روش شما را دنبال مى كنند.
انتظارات شما بسيار زياد است.
از اينرو سرخورده و نوميد مى شويد.
روى اين موضوع تعمق و مراقبه كنيد.
و بسيار، بسيار آرام پيش رويد.
اشو
اشو عزیز من چندين بار در زندگى ام به دام عشق افتاده ام، اما اين تجربه، هميشه با نااميدى و سرخوردگى بسیار همراه بوده است.
دليلش چيست؟
#پاسخ
عشق پديده اى تقريبا ناشناخته است.
بنابراین شما باید به دام چیز ديگرى افتاده باشيد، و در اين صورت بايد دير يا زود خود را از اين دام برهانيد
عشق تجربه اى نادر است
آنچه را که به دامش افتاده اید را عشق نناميد. اين آرزو و رؤياى شماست كه آن را عشق مى ناميد.
شما به آن نياز داريد.
اين به خاطر ترس از تنهايى است.
احساس تنهايى و تهى بودن مى كنيد.
از اينرو مى خواهيد خود را با ديگرى پُر و كامل كنيد.
ولى هيچكس نمى تواند خود را با ديگرى پر كند.
بنابراين دير يا زود دچار يأس و نااميدى مى شويد.
اين به اصطلاح عشق شما طبيعى است كه منجر به نوميدى شود.
زمانى كه شما عاشق مى شويد، واقعاً چه میکنید؟
شما شروع میکنید به خیالبافی و داشتن انتظار زياد، زيرا از آن عشق انتظار زيادى داريد.
به همين دليل هم اميدتان تبديل به نااميدى میشود.
اين پديده اى جديد در اين عصر است.
در غرب بيش از شرق چنين اتفاقى روى مى دهد.
شرقى ها در مورد عشق بسيار واقع گرا هستند.
به همين دليل دچار يأس و نااميدى نيز نمى شوند.
آنها هرگز از عشق انتظار زيادى ندارند.
بنابراين از چه چيز ممكن است نااميد شوند؟
در شرق ابتدا ازدواج پيش مى آيد و زندگى مشترك با يك زن و يا يك مرد. و پس از آن به تدريج با يكديگر صميمى شده و ارتباط برقرار مى كنند.
آنها سعى مى كنند به يكديگر كمك كنند و به اين ترتيب نوعى عشق در آنان پرورش مى يابد.
اما ميان آنها رابطه ى عاشقانه اى وجود ندارد،به همين دليل نيز دچار سرخوردگى نمى شوند.
در غرب ابتدا عاشق مى شوند.
و عشق انسان را ديوانه مى كند.
اين يك بيمارى هورمونى و پديده اى شيميايى در بدن است كه شما آن را عشق مى ناميد.
اثر شديد آن باعث مى شود اينطور احساس كنيد كه تحت تأثير دارويى مخدر قرار گرفته ايد ...
در حقيقت همينطور هم هست.
آن دارو به وسيله ى هورمونهاى بدنتان ترشح مى شود و شما از آن آگاه نيستيد.
شما فقط وقتى كه دارويى را تزريق مى كنيد از آن اطلاع پيدا مى كنيد
ولى ترشحات هورمونى وابسته به حيات و زيست موجود زنده اند.
طبيعت از آن براى توليد مثل استفاده مى كند. در غيراين صورت فقط يك لحظه فكرش را بكنيد:
اگر اشتياق براى توليد مثل و عامل لذت و از خود بى خود شدگى در شما و در عشق ورزيدن وجود نداشت، چه كسى و با چه انگيزه اى به توليد مثل می پرداخت؟ دنيا متوقف مى شد.
طبيعت شما را اغفال كرده است.
برنامه اى در شما قرار داده است كه طى مراحلى هورمونهايى در شما ريخته شود تا ناگهان شروع به رؤياپردازى كرده و چيزهاى كوچك را بزرگ و مهم بپنداريد.
اين چيزى است كه در عشق اتفاق مى افتد.
مردم از كاه كوه مى سازند و به هنگام نوميدى نيز از كوه كاه مى سازند.
وقتى تحت تأثير آن دارو قرار مى گيريد، همه چيز زيبا به نظر مى رسد.
به همين دليل است كه در تمام زبان هاى دنيا، عبارت"به دام عشق افتادن" به كار برده مى شود.
شما در اين زمان از آگاهى تان فرو افتاده و آن را از دست مى دهيد.
شما تقريبا مست می شدید و یک زن معمولى در نظرتان زيبا چون فرشته جلوه مى كند.
و يك مرد معمولى مانند هركول به نظرتان مى آيد.
همه چيز بسيار مهم و بزرگ جلوه مى كند.
و اين چيزى نيست به جز انعكاسى از آرزوهاى شما، و دير يا زود، با واقعيت رو به رو مى شويد و آن هركول و كلئوپاترا در نظرتان پايين مى آيند و شما خود را با زن و يا مردى معمولى رو به رو مى بينيد و با خود فكر مى كنيد، چگونه به اينجا رسيده ايد و اينجا چه مى كنيد؟
و اگر كودكانى هم در اطرافتان مشغول بازى باشند، ديگر كارتان به پايان رسيده است!
و به خاطر آنان ناچار مى شويد با يكديگر بمانيد.
حالا ديگر هركول و كلئوپاترا مرده اند و فقط مانند انسانهايى معمولى هستند كه احمق به نظر مى آيند.
از كودكان نگهدارى مى كنيد، زيرا آنها بايد تحصيلكرده شوند. آنها نيز دير يا زود همان روش شما را دنبال مى كنند.
انتظارات شما بسيار زياد است.
از اينرو سرخورده و نوميد مى شويد.
روى اين موضوع تعمق و مراقبه كنيد.
و بسيار، بسيار آرام پيش رويد.
اشو
تو نمی دانی عشق چیست، فقط وانمود می کنی که میدانی. ولی تو واقعا عشق را نمیشناسی.
عشق را باید آموخت.
باید سالک طریق عشق شد.
باید بهایش را بپردازی.
عشق بزرگترین هنری است که وجود دارد.
اگر مردم در حال رقصیدن باشند و کسی از تو بخواهد بیا برقص، می گویی بلد نیستم، فقط بالا و پایین نمی پری تا همه فکر کنند که چقدر قشنگ میرقصی، اینگونه فقط اثبات میکنی که احمق هستی، رقصیدن را باید آموخت، هنرش را...وقار آن را... حرکاتش را.... باید بدنت را برایش آموزش دهی،
فقط به این دلیل که بوم نقاشی و قلم مو و رنگ در دسترس است شروع نمی کنی به نقاشی کشیدن. نمی گویی آنچه مورد نیاز است اینجاست پس میتوانم نقاشی کنم. میتواتی رنگها را روی بوم بکشی، ولی این گونه یک نقاش نخواهی شد.
به همین شکل با زنی یا مردی آشنا می شنوی، بوم نقاشی وجود دارد، بی درنگ عاشق میشوی و شروع به نقاشی می کنی، و او نیز بر روی تو نقاشی می کند.
البته که هر دو اثبات میکنید یک احمق هستید احمق های نقاشی شده.....
و دیر یا زود خواهید فهمید که چه اتفاقی افتاده است.
زیرا هرگز به این فکر نکرده ای که عشق یک هنر است و تو با آن زاده نشده ای، آن هیچ ربطی به زایش تو ندارد.
باید آن را بیاموزی.
باید برایش کاری کنی و معرفتش را کسب کنی و شایسته اش شوی.
تو فقط با یک ظرفیت به دنیا آمدهای. یک بذر هستی. می توانی یک رقصنده بشوی زیرا که بدن داری. میتوانی بدنت را آموزش دهی و یک رقصنده شوی. ولی رقصیدن را باید آموخت.
برای آموختن رقص تلاش بسیار باید کرد
عشق بسیار دشوارتر است.
زیرا اتفاقی درونی است.
ثمره خالی شدن تو از منیت هاست. عشق رقصیدن با دیگری است.
آن دیگری نیز باید بداند که رقصیدن چیست.
با دیگری جور شدن یک هنر بزرگ است. یک سمفونی است.
ایجاد هماهنگی بین دو نفر،
دو نفر یعنی دو دنیای متفاوت.
زمانی که دو دنیا به هم نزدیک می شوند اگر ندانی که چگونه هماهنگ شوی، دیر یا زود رخ دادن فاجعه حتمی است.
عشق یعنی هماهنگی و خوشبختی، سلامت و هماهنگی همه به سبب عشق رخ میدهد
عشق را بیاموز،
برای ازدواج شتاب نکن.
عشق ورزیدن را بیاموز،
نخست عاشق بزرگ شو....
و لازمه این چیست؟
پیش نیاز این است که عاشق بزرگ همیشه آماده است تا عشق را بدهد و توجهی به این ندارد که آیا عشق او باز میگردد یا نه؟
عشق همیشه باز خواهد گشت، این طبیعت امور است. درست مانند این است که به کوهستان بروی و ترانه بخوانی و دره ها پاسخ می دهند.
آیا نقاط پژواک را در کوهستان دیده ای؟ تو فریاد میزنی و آن دره ها فریاد می زنند. تو آواز می خوانی و آن دره ها آواز می خواند....
هر دل یک دره است،
اگر عشق را به درونش بریزی پاسخ خواهد داد
#اشو
عشق را باید آموخت.
باید سالک طریق عشق شد.
باید بهایش را بپردازی.
عشق بزرگترین هنری است که وجود دارد.
اگر مردم در حال رقصیدن باشند و کسی از تو بخواهد بیا برقص، می گویی بلد نیستم، فقط بالا و پایین نمی پری تا همه فکر کنند که چقدر قشنگ میرقصی، اینگونه فقط اثبات میکنی که احمق هستی، رقصیدن را باید آموخت، هنرش را...وقار آن را... حرکاتش را.... باید بدنت را برایش آموزش دهی،
فقط به این دلیل که بوم نقاشی و قلم مو و رنگ در دسترس است شروع نمی کنی به نقاشی کشیدن. نمی گویی آنچه مورد نیاز است اینجاست پس میتوانم نقاشی کنم. میتواتی رنگها را روی بوم بکشی، ولی این گونه یک نقاش نخواهی شد.
به همین شکل با زنی یا مردی آشنا می شنوی، بوم نقاشی وجود دارد، بی درنگ عاشق میشوی و شروع به نقاشی می کنی، و او نیز بر روی تو نقاشی می کند.
البته که هر دو اثبات میکنید یک احمق هستید احمق های نقاشی شده.....
و دیر یا زود خواهید فهمید که چه اتفاقی افتاده است.
زیرا هرگز به این فکر نکرده ای که عشق یک هنر است و تو با آن زاده نشده ای، آن هیچ ربطی به زایش تو ندارد.
باید آن را بیاموزی.
باید برایش کاری کنی و معرفتش را کسب کنی و شایسته اش شوی.
تو فقط با یک ظرفیت به دنیا آمدهای. یک بذر هستی. می توانی یک رقصنده بشوی زیرا که بدن داری. میتوانی بدنت را آموزش دهی و یک رقصنده شوی. ولی رقصیدن را باید آموخت.
برای آموختن رقص تلاش بسیار باید کرد
عشق بسیار دشوارتر است.
زیرا اتفاقی درونی است.
ثمره خالی شدن تو از منیت هاست. عشق رقصیدن با دیگری است.
آن دیگری نیز باید بداند که رقصیدن چیست.
با دیگری جور شدن یک هنر بزرگ است. یک سمفونی است.
ایجاد هماهنگی بین دو نفر،
دو نفر یعنی دو دنیای متفاوت.
زمانی که دو دنیا به هم نزدیک می شوند اگر ندانی که چگونه هماهنگ شوی، دیر یا زود رخ دادن فاجعه حتمی است.
عشق یعنی هماهنگی و خوشبختی، سلامت و هماهنگی همه به سبب عشق رخ میدهد
عشق را بیاموز،
برای ازدواج شتاب نکن.
عشق ورزیدن را بیاموز،
نخست عاشق بزرگ شو....
و لازمه این چیست؟
پیش نیاز این است که عاشق بزرگ همیشه آماده است تا عشق را بدهد و توجهی به این ندارد که آیا عشق او باز میگردد یا نه؟
عشق همیشه باز خواهد گشت، این طبیعت امور است. درست مانند این است که به کوهستان بروی و ترانه بخوانی و دره ها پاسخ می دهند.
آیا نقاط پژواک را در کوهستان دیده ای؟ تو فریاد میزنی و آن دره ها فریاد می زنند. تو آواز می خوانی و آن دره ها آواز می خواند....
هر دل یک دره است،
اگر عشق را به درونش بریزی پاسخ خواهد داد
#اشو
اگر میخواهید همه بشریت را بیدار کنید، پس همهی خود را بیدار کنید. اگر میخواهید رنج موجود در دنیا را از بین ببرید، پس همهی آنچه در خودتان تاریک و منفی است از بین ببرید. بهراستی بزرگترین هدیهای که باید اهدا کنید متحول کردن خودتان است.
🔹 لائوتزو
🔹 لائوتزو
تناقض اینجاست که لذتگرایی، دنبال کردن لذت بهخاطر خود لذت، منجر به ایجاد بیحسی و ناتوانی در لذت بردن از محرکها میشود. دنبال لذت رفتن بدون در نظر گرفتن عواقب آن میتواند منجر به قطع ارتباط با خود و جهان اطراف میشود. همچنین میتواند منجر به فقدان هدف و معنا در زندگی شود، زیرا تمرکز صرفاً بر روی فرار از حقیقت و یافتن آرامشی کاذب است.
دکتر آنا لمکی
دکتر آنا لمکی
.
ميل جنسي. مطلب ديگري بايد در اينجا درباره غريزه طبيعي تولید مثل توضیح داده شود كه نزديك به غريزه محافظت از خود، قوي ترين ميل در جسم حيواني ميباشد. ميل جنسي، همچون ساير اميال، يك حالت عادی يا غيرعادي و بیمارگونه دارد. حالت بيمارگونه فقط از انباشت ماده نامناسب به خاطر تغذیه غیر طبیعی به وجود ميآيد. هر كس در ميل جنسي اش، يك دماسنج دقيق دارد که وضعیت سلامتياش را نشان می دهد. اين ميل از حالت طبیعی اش، نیرو می گیرد یعنی با تحریک عصب هایی که ناشی از فشار مواد نامناسب جمع شده در سیستم انسان می باشند. اين فشاری بر آلت جنسي وارد مي کند و در ابتدا با افزايش ميل جنسي و متعاقبا با تحليل و فروكش كردن توان و قدرت جنسی نمود می یابد.
اين ميل جنسي در حالت طبيعي اش، انسان را از همه شهوت هاي آزار دهنده رها مي كند و بر مبنای ارگانیسم که به ندرت اینگونه عمل می کند ریخته شده که همانا بیدار کردن یک آرزو در وجود انسان و در نتیجه حرکت در جهت بر آورده کردن آن می باشد و اینجا تجربه نشان می دهد که این میل همانند سایر امیال دیگر طبیعی، در افرادی که زندگی عادی دارند، حالت طبيعي دارد.
اصول عملي سلامت جنسي تعليم داده نمي شود، چون مردم موضوع را آلوده و شرمآور مي دانند. به همین خاطر، انسان از روی جهالت، می پندارد بايد طبيعت را به وسیله پرده پوشی بپوشاند و پنهان کند، چون زن براي آنها ناپاک به نظر مي رسد. در حالیکه فراموش مي كنند كه او هميشه تميز است و هر چيزي كه ناپاك و آلوده است ريشه در ذهن و افكار انسان دارد و نه در خود طبيعت. بنابراين واضح است كه انسان با ندانستن حقيقت درباره خطرات سوء استفاده از نيروي جنسي و مجبور شدن به استفاده غلط به وسيله تحریک عصبي به خاطر زندگي غير طبيعي، از بيماري هاي وحشتناكي در زندگي رنج مي برد و در نهايت، قرباني مرگ زودرس مي شود.
👤 سوامی شری یوکتشوار
📚 دانش مقدس
ميل جنسي. مطلب ديگري بايد در اينجا درباره غريزه طبيعي تولید مثل توضیح داده شود كه نزديك به غريزه محافظت از خود، قوي ترين ميل در جسم حيواني ميباشد. ميل جنسي، همچون ساير اميال، يك حالت عادی يا غيرعادي و بیمارگونه دارد. حالت بيمارگونه فقط از انباشت ماده نامناسب به خاطر تغذیه غیر طبیعی به وجود ميآيد. هر كس در ميل جنسي اش، يك دماسنج دقيق دارد که وضعیت سلامتياش را نشان می دهد. اين ميل از حالت طبیعی اش، نیرو می گیرد یعنی با تحریک عصب هایی که ناشی از فشار مواد نامناسب جمع شده در سیستم انسان می باشند. اين فشاری بر آلت جنسي وارد مي کند و در ابتدا با افزايش ميل جنسي و متعاقبا با تحليل و فروكش كردن توان و قدرت جنسی نمود می یابد.
اين ميل جنسي در حالت طبيعي اش، انسان را از همه شهوت هاي آزار دهنده رها مي كند و بر مبنای ارگانیسم که به ندرت اینگونه عمل می کند ریخته شده که همانا بیدار کردن یک آرزو در وجود انسان و در نتیجه حرکت در جهت بر آورده کردن آن می باشد و اینجا تجربه نشان می دهد که این میل همانند سایر امیال دیگر طبیعی، در افرادی که زندگی عادی دارند، حالت طبيعي دارد.
اصول عملي سلامت جنسي تعليم داده نمي شود، چون مردم موضوع را آلوده و شرمآور مي دانند. به همین خاطر، انسان از روی جهالت، می پندارد بايد طبيعت را به وسیله پرده پوشی بپوشاند و پنهان کند، چون زن براي آنها ناپاک به نظر مي رسد. در حالیکه فراموش مي كنند كه او هميشه تميز است و هر چيزي كه ناپاك و آلوده است ريشه در ذهن و افكار انسان دارد و نه در خود طبيعت. بنابراين واضح است كه انسان با ندانستن حقيقت درباره خطرات سوء استفاده از نيروي جنسي و مجبور شدن به استفاده غلط به وسيله تحریک عصبي به خاطر زندگي غير طبيعي، از بيماري هاي وحشتناكي در زندگي رنج مي برد و در نهايت، قرباني مرگ زودرس مي شود.
👤 سوامی شری یوکتشوار
📚 دانش مقدس
علم و دانش در رونده تاریخی و رویکردش، با همه مطالعه و تحقیقاتش برای اثبات و تثبیتِ ابعاده وجود انسان فقط به سطح و بعد مادیِ پیدایشِ انسان، راه میابند.
علم و دانشِ بشری، در طول اعصار و دورانها، با همه پژوهشگرانش، همیشه در حالِ بسط و توسعه و گسترش بوده و هنوز هم هست زیرا علم و دانشوری در محوره زمان، هرگز ثابت نمیماند. ذهنِ یک دانشمند با منطق و ریاضیات کار میکند و هیج درکی از عشق و خرد و معرفت و فیض الهی ندارد زیرا از "روح" چیزی نمیداند چون منفضی، برای روحپذیری ندارد. با علم و دانش نمیتوان به ابعاد ناشناخته خلقت و آفرینشِ مخلوقات که انسان هم جزئی از آن است، دست یافت چون علم و دانش فقط ابزاری برگرفته از دانسته های بعد زمان و مکان و ماده است. برای تفحصِ ابعاده ناشناخته انسان، همیشه نیاز به مراقبه یا مدیتیشن و مشاهده گری بوده و خواهد بود و در این اصل، شک و تردید بی اساس است.
تفحصِ نیمه تاریکِ وجود نیاز به درکی شهودی و شناختی بیواسطه از حقیقت وجود دارد که سرچشمه و منشأ خلقت و آفرینشِ همه موجودات و ناموجودات است. در خلا و فضاهای تاریکِ درونِ هر انسانی، "حقیقت" پنهان است که فقط با ادراکاتِ شهودی و حسهای والای قلب(وحی و الهام و حسهای ششم و ...) از طریق خودبرتر و آگاه، میتوان وارده این فضاها شد و آنچه فراسوی منطق استدلالیست را، درک و دریافت کرد.(هدایای الهی)
هیچکسی قادر به تفحصِ این ابعاده ناشناخته در وجود انسانی دیگر نمی باشد. هیچکسی قادر نیست اسراره دلِ دیگری را درک کند یا بداند هرچند هم که در دنيای دانش آلوده ما مدعیانی باشند ولی مدعیان، نظریه پردازانند و نظریات، حقیقت نیستند همه تئوری وارند.
🌞💖
علم و دانشِ بشری، در طول اعصار و دورانها، با همه پژوهشگرانش، همیشه در حالِ بسط و توسعه و گسترش بوده و هنوز هم هست زیرا علم و دانشوری در محوره زمان، هرگز ثابت نمیماند. ذهنِ یک دانشمند با منطق و ریاضیات کار میکند و هیج درکی از عشق و خرد و معرفت و فیض الهی ندارد زیرا از "روح" چیزی نمیداند چون منفضی، برای روحپذیری ندارد. با علم و دانش نمیتوان به ابعاد ناشناخته خلقت و آفرینشِ مخلوقات که انسان هم جزئی از آن است، دست یافت چون علم و دانش فقط ابزاری برگرفته از دانسته های بعد زمان و مکان و ماده است. برای تفحصِ ابعاده ناشناخته انسان، همیشه نیاز به مراقبه یا مدیتیشن و مشاهده گری بوده و خواهد بود و در این اصل، شک و تردید بی اساس است.
تفحصِ نیمه تاریکِ وجود نیاز به درکی شهودی و شناختی بیواسطه از حقیقت وجود دارد که سرچشمه و منشأ خلقت و آفرینشِ همه موجودات و ناموجودات است. در خلا و فضاهای تاریکِ درونِ هر انسانی، "حقیقت" پنهان است که فقط با ادراکاتِ شهودی و حسهای والای قلب(وحی و الهام و حسهای ششم و ...) از طریق خودبرتر و آگاه، میتوان وارده این فضاها شد و آنچه فراسوی منطق استدلالیست را، درک و دریافت کرد.(هدایای الهی)
هیچکسی قادر به تفحصِ این ابعاده ناشناخته در وجود انسانی دیگر نمی باشد. هیچکسی قادر نیست اسراره دلِ دیگری را درک کند یا بداند هرچند هم که در دنيای دانش آلوده ما مدعیانی باشند ولی مدعیان، نظریه پردازانند و نظریات، حقیقت نیستند همه تئوری وارند.
🌞💖
رهایی از درد و رنجِ بیماریها همیشه یکی از معضلات بشری بوده است. در حالی که هر ساله به تعداده بیماریها اضافه و افزوده میشود، هزینه های داروهای شیمیایی و مصرف بی رویه آنها نه تنها کارساز نبوده بلکه به این مشکل اضافه شده است. همه موجودات از جمله انسانها، دارای سیستمهای خوددرمانی هستند که در حال حاضر در عموم مردم، بدلیل ناآگاهی و بی اطلاعی از آن، سیستم های خوددرمانی، غیره فعال و بالقوه مانده اند.
آنانی که از طریقِ مراقبه یا مدیتیشن و مشاهده گری و تفحصِ درونشان، با ادراکی شهودی پیش میروند اندک اندک به شناخته ریشه و علت بیماری هایشان پی میبرند و با تخلیه و پاکسازی های درونی، شفای درون خودبخود رخ میدهد.
ریشه بیماریها در افکار و باورهای غیره شهودی انسانها نهفته است. ذهنی که کاویده نشده باشد، پر از باورهای غیره شهودی ست که ایجاده ترس و بیقراری و استرس و اضطراب میکنند و اینها همه ریشه بیماریهاست. احساسات سرکوب شده، همچو ترس و وحشت و ترس و نگرانی و بیقراری و استرس و ... سمومی زهراگینند که روح و روان انسانها را مسموم و بیمارگون میکنند.
🌞💖
آنانی که از طریقِ مراقبه یا مدیتیشن و مشاهده گری و تفحصِ درونشان، با ادراکی شهودی پیش میروند اندک اندک به شناخته ریشه و علت بیماری هایشان پی میبرند و با تخلیه و پاکسازی های درونی، شفای درون خودبخود رخ میدهد.
ریشه بیماریها در افکار و باورهای غیره شهودی انسانها نهفته است. ذهنی که کاویده نشده باشد، پر از باورهای غیره شهودی ست که ایجاده ترس و بیقراری و استرس و اضطراب میکنند و اینها همه ریشه بیماریهاست. احساسات سرکوب شده، همچو ترس و وحشت و ترس و نگرانی و بیقراری و استرس و ... سمومی زهراگینند که روح و روان انسانها را مسموم و بیمارگون میکنند.
🌞💖
اگر با بحث و مناظره و متقاعد کردنها، انسانها به روح متعالی و آگاهشان، دست می یافتند، دنیای کنونی ما تبدیل به ديوانه خانه نمیشد و نیاز به اینهمه بیمارستان و تيمارستان نداشت.
مردم بیش از پیش، در سردگمی ها و آشفتگی های ذهنی بسر میبرند و این از ناآگاهی خودشان است.
آگاهی، تنها راه نجات بشریست تا با خودفریبی و خودتخریبی هایشان، از نابودی خودشان و سیاره شان(مادرزمین) دست بردارند و خودآگاه شوند.
ناآگاهی، بزرگترین معضل بشریست که تنها درمانش، آگاهیست.
🌞💖
مردم بیش از پیش، در سردگمی ها و آشفتگی های ذهنی بسر میبرند و این از ناآگاهی خودشان است.
آگاهی، تنها راه نجات بشریست تا با خودفریبی و خودتخریبی هایشان، از نابودی خودشان و سیاره شان(مادرزمین) دست بردارند و خودآگاه شوند.
ناآگاهی، بزرگترین معضل بشریست که تنها درمانش، آگاهیست.
🌞💖
تجربه زنده خداوندی در همین لحظه نیرومنده حضور است.
انسان نمیتواند خداوند را با ابزار ذهن بشناسد. انسان میتواند با آموختنِ هنره مراقبه و مشاهده و به سکوت نشستن و تفحص خلا و تاریکی های درونش، ذهن را متوجه درون سازد و با ارتباطِ عمیقِ قلبی و تسلیمِ منیتهای نفسانی اش، اندک اندک در ادغام با خداوند یکی شود.
🌞💖
انسان نمیتواند خداوند را با ابزار ذهن بشناسد. انسان میتواند با آموختنِ هنره مراقبه و مشاهده و به سکوت نشستن و تفحص خلا و تاریکی های درونش، ذهن را متوجه درون سازد و با ارتباطِ عمیقِ قلبی و تسلیمِ منیتهای نفسانی اش، اندک اندک در ادغام با خداوند یکی شود.
🌞💖
#پریم_سامادان
پریم یعنی عشق و سامادان وضعیتی است که در آن تمام پرسشها و مشکلات ناپدید می شوند.
وضعیت بی پرسشی ذهن است.
سامادان از طریق عشق به وجود می آید.
فقط عشق است که هرگز نمی پرسد،
عشق ورای پرسش است.
ما هرگز نمی پرسیم :
چرا من در عشق هستم؟
هدف از عشق چیست؟
معنای عشق چیست ؟
و اگر کسی بپرسد ، صرفا نشان می دهد که عشق را نشناخته است و در عشق نیست. کسی که در عشق است به عشق اعتماد میکند.
هیچ پرسشی در این باره وجود ندارد،
اعتماد کامل است.
و عشق به خاطر خود عشق است که وجود دارد، هیچ دلیل دیگری ندارد.
هیچ چرایی در آن نیست؛ به همین دلیل هیچ چگونگی نیز در آن نیست.
هیچ دلیلی ندارد، تحت تأثیر چیزی نیست: نه به خاطر تأثیر است و نه دلیل دارد. کاملا آنجاست، راز است،
بی هیچ دلیلی رخ می دهد.
وقتی کسی در عشق است تمام پرسشها شروع به از بین رفتن میکنند...
نه فقط درباره عشق بلکه درباره چیزهای دیگر هم،
زیرا اگر در عمق وجودت یک چیز را بتوانی بپذیری ،
چرا نتوانی همه چیز را بپذیری؟
آنگاه مشکلی وجود ندارد.
كافر واقعی کسی است که هرگز نتوانسته عشق بورزد.
اشو
کتاب_در_باز
پریم یعنی عشق و سامادان وضعیتی است که در آن تمام پرسشها و مشکلات ناپدید می شوند.
وضعیت بی پرسشی ذهن است.
سامادان از طریق عشق به وجود می آید.
فقط عشق است که هرگز نمی پرسد،
عشق ورای پرسش است.
ما هرگز نمی پرسیم :
چرا من در عشق هستم؟
هدف از عشق چیست؟
معنای عشق چیست ؟
و اگر کسی بپرسد ، صرفا نشان می دهد که عشق را نشناخته است و در عشق نیست. کسی که در عشق است به عشق اعتماد میکند.
هیچ پرسشی در این باره وجود ندارد،
اعتماد کامل است.
و عشق به خاطر خود عشق است که وجود دارد، هیچ دلیل دیگری ندارد.
هیچ چرایی در آن نیست؛ به همین دلیل هیچ چگونگی نیز در آن نیست.
هیچ دلیلی ندارد، تحت تأثیر چیزی نیست: نه به خاطر تأثیر است و نه دلیل دارد. کاملا آنجاست، راز است،
بی هیچ دلیلی رخ می دهد.
وقتی کسی در عشق است تمام پرسشها شروع به از بین رفتن میکنند...
نه فقط درباره عشق بلکه درباره چیزهای دیگر هم،
زیرا اگر در عمق وجودت یک چیز را بتوانی بپذیری ،
چرا نتوانی همه چیز را بپذیری؟
آنگاه مشکلی وجود ندارد.
كافر واقعی کسی است که هرگز نتوانسته عشق بورزد.
اشو
کتاب_در_باز
ali:
هیچ چیز به اندازه ذهن تغییر یافته قدرتمند نیست.
شما مي توانيد ظاهر خود را تغيير دهيد ،
محل اقامتتان راتغيير دهيد ،
همسرتان را تغيير دهيد ،
اما اگر ذهن خود را تغيير ندهيد ،
همان تجربه مشابه دائما و بارها و بارها اتفاق خواهد افتاد ، زيرا همه چيز به صورت ظاهري تغيير كرده است اما هيچ تغيير دروني صورت نگرفته است.
تمام مسائل تو را ذهنيت كنوني ات خلق کرده و
اگر بخواهي مسائلت حل بشوند ،
اين ذهنی که مسئله ساخته قادر به حلش نخواهد بود.
بنابراين ابتدا بايد ذهنيتت را تغییر بدهي .
خیلی طول کشید تا بفهمم کاری که خوشایند من نیست لزوما غلط نیست. انتظاراتی که از آدمها دارم هم لزوما درست نیست و اساسا من جای حق ننشستهام که متر و معیار درست و غلط باشم. این در ظاهر خیلی ساده به نظر میرسه ولی رسیدن به این مرحله سختی های خودشو داره.
هیچ چیز به اندازه ذهن تغییر یافته قدرتمند نیست.
شما مي توانيد ظاهر خود را تغيير دهيد ،
محل اقامتتان راتغيير دهيد ،
همسرتان را تغيير دهيد ،
اما اگر ذهن خود را تغيير ندهيد ،
همان تجربه مشابه دائما و بارها و بارها اتفاق خواهد افتاد ، زيرا همه چيز به صورت ظاهري تغيير كرده است اما هيچ تغيير دروني صورت نگرفته است.
تمام مسائل تو را ذهنيت كنوني ات خلق کرده و
اگر بخواهي مسائلت حل بشوند ،
اين ذهنی که مسئله ساخته قادر به حلش نخواهد بود.
بنابراين ابتدا بايد ذهنيتت را تغییر بدهي .
خیلی طول کشید تا بفهمم کاری که خوشایند من نیست لزوما غلط نیست. انتظاراتی که از آدمها دارم هم لزوما درست نیست و اساسا من جای حق ننشستهام که متر و معیار درست و غلط باشم. این در ظاهر خیلی ساده به نظر میرسه ولی رسیدن به این مرحله سختی های خودشو داره.