#تفاوت_انتقاد_و_سرزنش
قسمت اول
تفاوت بین انتقاد کردن و سرزنش و محکومکردن ظریف است
گاهی سرزنش میتواند بصورت انتقاد جلوه کند و گاهی سرزنش میتواند بصورت انتقاد نمایش داده شود
یک ارتباط بسیار نزدیک وجود دارد. شکل و رنگ آنها شبیه است ولی روح این دو بسیار متفاوت است.
انتقاد از روی مهربانی است؛
سرزنش به سبب نفرت است
انتقاد برای بیدارکردن است؛
سرزنش برای نابودکردن است
هدف انتقاد اکتشاف است
هدف سرزنش نابودکردن نفس دیگری است؛ پوشاندن او با خاک و زیرپا فشردن آن
هدف سرزنش ضربهزدن به وجود دیگری است و زخمی کردن
هدف انتقاد یافتن حقیقت است
آن الماس در لجن افتاده است:
چگونه آن را بشوییم و تمیز کنیم.
انتقاد کاملاً دوستانه است؛ هرچقدر هم که سخت باشد بازهم عنصر دوستی در آن هست
و سرزنش، هرچقدر هم که شیرین و خوشایند باشد، شامل زهر است: زهری که روی آن با شکر پوشیده شده است.
سرزنشکردن از نفسانیت میآید:
“من بزرگتر از تو هستم؛ تو را خوار و کوچک خواهم ساخت!”
انتقاد ربطی به نفس ندارد ربطی به “من در برابر تو” ندارد.
انتقاد یک اکتشاف است در اینکه حقیقت چیست و اینکه حقیقت چگونه است
انتقاد میتواند بسیار سخت باشد زیرا گاهی برای قطع باطل نیاز به شمشیر هست. سنگهای سخت از باطل وجود دارند، پس اسکنه و پتک حقیقت لازم است تا آنها را آماده کند.
یک یوگی نمیتواند سرزنش کند. فقط یک فرد کاملاً ناهشیار از سرزنشکردن لذت میبرد
روانشناسی سرزنشگری چیست؟
بیشتر مردم دنیا گرفتار سرزنشگری شدهاند
از منظر روانشناختی این یعنی چه؟
روانشناسی آن روشن و بسیار ساده است: هر فرد این جایگاه را برای نفْس خود میخواهد که “من بزرگترین هستم!” اثبات این بسیار دشوار است. ثابت کردن اینکه من از همه بزرگتر هستم دشوار است زیرا هرکس دیگر هم میخواهد همین را ثابت کند! و همگی آنها تلاش دارند که یک چیز را ثابت کنند که خودشان بزرگترین هستند! چند نفر میتوانند بزرگترین باشند؟! چنان جنگ سختی در میگیرد که برنده شدن در آن تقریباً ناممکن است. چه کسی میتواند پیروز شود؟ هر نفر با میلیاردها انسان در مبارزه خواهد بود. شکست قطعی است. در چنین جنگی همه بازنده خواهند بود. در این مبارزه هیچکس پیروز نمیشود.
پس ذهن یک راهکار آسان را پیدا میکند:
میگوید، “شاید سخت باشد که ثابت کنم من بزرگترین هستم، ولی اثبات اینکه هیچکس از من بزرگتر نیست آسان است!”
روانشناسی سرزنشگری یک راهکار روانی ارزان است، راه فرار آسانی است. ثابت میکنی که نابغه هستی!
و هزینهای هم ندارد؛ ابداً بها ندارد. نیازی نیست جایی بروی تا چیزی بیاموزی. نیازی به جمعنیکان satsang نیست. برای همین است که همه در سرزنشگری مهارت دارند!
مردم را در همهجا میبینی که از سرزنشگری لذت میبرند.
حالت سرزنشگری هر روز، از صبح تا شب به این مردم دست میدهد!
تو برای لذتبردن از احساس سرزنشگری روزنامه میخوانی! وقتی کسی مورد سرزنش قرار میگیرد تو فوری گوشهایت را تیز میکنی و شروع میکنی به شنیدن! اگر کسی بیاد و بگوید زن همسایه با مردی فرار کرده است، چقدر توجهت جلب میشود! در آن لحظه توجه تو چنان متمرکز میشود که تمام امور دنیا را فراموش میکنی. شروع میکنی به کندوکاو کردن، سوال میکنی: “قدری بیشتر بگو، بعدش چه شد؟ کمی بیشتر توضیح بده، خیلی مختصر نگو! به کجا فرار کردند؟ قبل از رفتن تمام داستان را بگو. بنشین و یک چای بنوش!” فرش قرمز پهن میکنی!
ادامه دارد....
#اشو
تفسیر اشو از کتاب هندی“بمیر، ای یوگی! بمیر”
قسمت اول
تفاوت بین انتقاد کردن و سرزنش و محکومکردن ظریف است
گاهی سرزنش میتواند بصورت انتقاد جلوه کند و گاهی سرزنش میتواند بصورت انتقاد نمایش داده شود
یک ارتباط بسیار نزدیک وجود دارد. شکل و رنگ آنها شبیه است ولی روح این دو بسیار متفاوت است.
انتقاد از روی مهربانی است؛
سرزنش به سبب نفرت است
انتقاد برای بیدارکردن است؛
سرزنش برای نابودکردن است
هدف انتقاد اکتشاف است
هدف سرزنش نابودکردن نفس دیگری است؛ پوشاندن او با خاک و زیرپا فشردن آن
هدف سرزنش ضربهزدن به وجود دیگری است و زخمی کردن
هدف انتقاد یافتن حقیقت است
آن الماس در لجن افتاده است:
چگونه آن را بشوییم و تمیز کنیم.
انتقاد کاملاً دوستانه است؛ هرچقدر هم که سخت باشد بازهم عنصر دوستی در آن هست
و سرزنش، هرچقدر هم که شیرین و خوشایند باشد، شامل زهر است: زهری که روی آن با شکر پوشیده شده است.
سرزنشکردن از نفسانیت میآید:
“من بزرگتر از تو هستم؛ تو را خوار و کوچک خواهم ساخت!”
انتقاد ربطی به نفس ندارد ربطی به “من در برابر تو” ندارد.
انتقاد یک اکتشاف است در اینکه حقیقت چیست و اینکه حقیقت چگونه است
انتقاد میتواند بسیار سخت باشد زیرا گاهی برای قطع باطل نیاز به شمشیر هست. سنگهای سخت از باطل وجود دارند، پس اسکنه و پتک حقیقت لازم است تا آنها را آماده کند.
یک یوگی نمیتواند سرزنش کند. فقط یک فرد کاملاً ناهشیار از سرزنشکردن لذت میبرد
روانشناسی سرزنشگری چیست؟
بیشتر مردم دنیا گرفتار سرزنشگری شدهاند
از منظر روانشناختی این یعنی چه؟
روانشناسی آن روشن و بسیار ساده است: هر فرد این جایگاه را برای نفْس خود میخواهد که “من بزرگترین هستم!” اثبات این بسیار دشوار است. ثابت کردن اینکه من از همه بزرگتر هستم دشوار است زیرا هرکس دیگر هم میخواهد همین را ثابت کند! و همگی آنها تلاش دارند که یک چیز را ثابت کنند که خودشان بزرگترین هستند! چند نفر میتوانند بزرگترین باشند؟! چنان جنگ سختی در میگیرد که برنده شدن در آن تقریباً ناممکن است. چه کسی میتواند پیروز شود؟ هر نفر با میلیاردها انسان در مبارزه خواهد بود. شکست قطعی است. در چنین جنگی همه بازنده خواهند بود. در این مبارزه هیچکس پیروز نمیشود.
پس ذهن یک راهکار آسان را پیدا میکند:
میگوید، “شاید سخت باشد که ثابت کنم من بزرگترین هستم، ولی اثبات اینکه هیچکس از من بزرگتر نیست آسان است!”
روانشناسی سرزنشگری یک راهکار روانی ارزان است، راه فرار آسانی است. ثابت میکنی که نابغه هستی!
و هزینهای هم ندارد؛ ابداً بها ندارد. نیازی نیست جایی بروی تا چیزی بیاموزی. نیازی به جمعنیکان satsang نیست. برای همین است که همه در سرزنشگری مهارت دارند!
مردم را در همهجا میبینی که از سرزنشگری لذت میبرند.
حالت سرزنشگری هر روز، از صبح تا شب به این مردم دست میدهد!
تو برای لذتبردن از احساس سرزنشگری روزنامه میخوانی! وقتی کسی مورد سرزنش قرار میگیرد تو فوری گوشهایت را تیز میکنی و شروع میکنی به شنیدن! اگر کسی بیاد و بگوید زن همسایه با مردی فرار کرده است، چقدر توجهت جلب میشود! در آن لحظه توجه تو چنان متمرکز میشود که تمام امور دنیا را فراموش میکنی. شروع میکنی به کندوکاو کردن، سوال میکنی: “قدری بیشتر بگو، بعدش چه شد؟ کمی بیشتر توضیح بده، خیلی مختصر نگو! به کجا فرار کردند؟ قبل از رفتن تمام داستان را بگو. بنشین و یک چای بنوش!” فرش قرمز پهن میکنی!
ادامه دارد....
#اشو
تفسیر اشو از کتاب هندی“بمیر، ای یوگی! بمیر”