عشق و نور
1.04K subscribers
337 photos
1.18K videos
19 files
527 links
بیداری معنوی با نرمین



لینک گروه سلام زندگی👇

https://t.me/salamzendgi7

لینک صوتی های نرمین👇


https://t.me/narminbgs
Download Telegram
انسان چه در کالبد زن یا مرد متولد شده باشد فرقی ندارد هردو جنبه های مونث و مذکره خلقت را در وجوده خویش دارند که باید به آن آگاه شوند. دنیای کنونی ما چون گرایشِ بیشتری به علم یافته از تعادل خارج گشته و با علم آلودگی‌ های هرچه بیشتر دنیایی سخت و مردانه پر از ترس و نفرت و خشونت و ... آفریدیم که فقط عقل و منطق حاکمند نه عشق و خرد و معرفت و خرده هستی!
علم، مردانه و شهود، زنانه است و تنها راه ادغام و یکی شدنِ آنها راه دل است که با مراقبه سکوت ممکن می‌شود.
نرمین‌
با آگاهی به اینکه افکار همان واژگانند ولی حقیقت نیستند پیش برو و از آنها مثل علائم راهنمایی و تابلوهای رانندگی استفاده کن که اشاره به حقیقتی دارند که در پسِ افکارند نه خوده افکار.
بشریت هزاران سال است که در افکار و الفاظ و مفاهیم و معانی با فیلسوفگری های بیهوده اش از زندگی تعبیر و تفسیرش می‌کند. زندگی رازیست که در زیستنش به اسراره نهانش پی میبری. انسانها با تفسیری از عشق و حیات و خدا و آفریده گار و ... از حضوره هوشمند و پویا، دور گشته و هنوز در بلوغ معنوی در کودکستان، درجا می‌زنند بخصوص در تجربه خداوندی.
در مورده خداِ ذهنت یکعالمه حرف می‌زند ولی تجربه خداوندی کیفیتی از شعوره بی تفسیر است که اکثریت بخاطره باورهای شرطی شده موروثی نیاکانشان از آن ناتواتند. کتاب‌های آسمانی همه پر از حکایت‌ها و داستانها و قصه های مشابهند که در حده نموداری کاردهی دارند و چون بصورت نوشته با کلمات درآمده اند که از فلیتره عقلِ مولفانشان بوده، حقیقت نیستند فقط اشاره به آنند. حقیقت ورای نوشتار است که نه آموختنی و نه موعظه می‌شود! آنرا در عمیقترین هسته وحودت در مراقبه گری، درمیابی همین.
حتی موسی هم با ده فرمانش که الهاماتی توصیه وار از سوی هستی بود با تبدیل به قانون کردنشان برای امتش، بخطا رفت. هر الهامی که تبدیل به قانون شود، عکسش را هم در تضادها میافریند و مشکل ساز میشود!
نرمین
اگر از محتوای شرطی شده ذهنت‌، اطاعت کنی و قلبت را کنار بگذاری که اکثریت هنوز اینکار را میکنند درد و رنج و فلاکت میافرینی و در دنیای ساختگی و زندان واره ذهنت اسیر میمانی.
ذهن حیلتگره قهاریست(شیطان درون یا نیمه تاریک وجود) که همه توجه و حضورت را در این لحظه جاودانه که هستی می‌رباید و وانمود می‌کند که تو هستی و به خواسته ها و امیالِ نفسانی اش با همه منیتهای فکری اش وجودیت و تداوم بقا میبخشد چون تو در ناآگاهی بسر میبری و از داستان‌های زیسته شده گذشته هایت، تصوراتِ اینده ات را میافرینی البته با باورهای کذایی به اینکه راه حل مشکلاتت را که ناخواسته با ذهنت میافرینی در آینده حل خواهی کرد و هرگز راه حل مشکلاتی که ذهنت تولید میکند را در آینده نخواهی یافت. فقط قلبت مشکل گشای توست که فراموشش کردی و در تکرارهای ذهنِ پر جنب و جوش و پر سرو صدایت به آوای قلبت که بیشتر الهامی ست و با حسهای والاتری متصل است، فراگیر نمی‌شوی تا حقیقت آشکار برایت عیان شود تا به منِ مشکل سازه ذهنت واقف و آگاه شوی تا از مشکل افرینی باز بایستد و هدایت را کاملا به خلوصِ قلبت انتقال دهد!
نرمین
پس، توجهتان را بر تجربه کردن آن احساس متمرکز نمایید و ببینید که آیا ذهن به الگو اندوه باری مانند سرزنش، تأسف خوردن به حال خود یا آزردگی که به آن احساس خوراک می رساند، چسبیده است. اگر چنین است، این مفهـوم را می رساند که شما نبخشوده اید. بیش تر اوقات این نبخشودن نسبت به کسی دیگر یا خودتان است، اما می تواند نسبت به وضعیت یا شرایطی در گذشته،‌ حال یا آینده نیز باشد که ذهن آن را نمی پذیرد. آری، نبخشودن حتی می تواند نسبت به آینده
هم باشد. این حالت خودداری ذهنی از پذیرش، بی اطمینانی و قبول این نکته است که آینده در ورای اختیار ذهن قرار دارد. مفهـوم بخشایش، دست برداشتن از اندوه و رها کردن آن است. هنگامی که پی ببریـد انـدوه هیچ فایده ای جز تقویت احساس کاذب ندارد، به طور طبیعی از آن دست برمی دارید.
بخشایش، مقاومت نکردن در برابر هستی و اجازه زیستن دادن به آن از طریق شما است. انتخاب دیگرتان رنج و درد است که جلوی جریان نیروی حیات را می گیرد و در بسیاری از موارد موجب بیماری ها جسمی می شود.
لحظه ای که به راستی ببخشایید، نیرویتان را از ذهن بازستانده اید. نبخشودن، طبیعت ذهن است و درست مانند خود کاذب ساخته ذهن، یعنی «من درونی» نمی تواند بدون درگیری و مبارزه به حیات ادامه دهد. ذهن نمی تواند ببخشد، فقط شما می توانید. شما حضور می یابید، وارد جسمتان می شوید و آرامـش پر شور و سکونی را که از «بودن» برمی خیزد، احساس می کنید. از این رو حضرت مسیح (ع) گفته است: «پیش از آن که وارد معبد شوید، ببخشایید.»

اکهارت تله
نیروی حال
کودکی که بدنیای ما زاده میشود با معیارهای افراد و عواملِ پیرامونش، تربیت و پرورش میابد و با همه شرطی شده گی های این عالم رشد میکند و از حضوره هشیارش دور گشته و کم کم و بتدریج با افکاره خودپندارش که عاریتی ست، تا بزرگسالی در حالِ آموزش است و رشد میکند و همه انسانها کمابیش بظاهر مثل خودش هستند، که نخست شک و تردیدی در خوده کاذبش ایجاد نمی‌شود و همینطور ادامه می‌دهد!
در مورده هویتِ شخصی و ظاهره اشخاص، شاید چیزهایی سطحی بدانی ولی درونِ انسانها را جز خودشان کسِ دیگری نمی‌شناسد چون هر لحظه متغیر است و نفسی که در آن در هنرپیشگی هایش، رشد می‌کند، هنریست که ظاهر سازی را که نوعی نمایشگری با نفس است با همه نقابها و رلهای هنرپیشگی اش بخوبی آموخته‌ و ایفا می‌کند تا بیداری رخ دهد که هميشه با شک و تردید همراه است و هوشمندی را بیدار میسازد که سفره درون با خودشناسی آغاز می‌گردد و تا خودآگاهی ادامه میابد تا با همه تغییراتی که در ساختاره باورهایش ایجاد می‌شود، آگاهتر هشیارتر و بیدارتر میشود تا با درک و شناخته حقیقت وجودش، یکپارچه شود.

انسانِ خردمند به ظاهر/باطن و درون/بیرون و نقاب/رلبازیهای دنیوی واقف و اگاه است و مراقبگون و هشیار در هر لحظه، واقعی و راستین زندگی می‌کند.
نرمین
مردم از تغییر وحشت دارند.
حتی اگر این تغییر در جهت رسیدن به هدف والاتری باشد.

آنها از هر چیز جدیدی می‌ترسند،
زیرا ذهن با عادات قدیمی بسیار زیرک می‌شود
هر روش جدیدی ذهن را آشفته می‌کند.
ذهن مایل است که دنیا ایستا باقی بماند
بخاطر ذهن است که میلیون‌ها نفر در جهان سنت‌گرا هستند و از اعتقادات خشک قدیمی پیروی می‌کنند.

هیچ‌کس نمی‌خواهد با چیزهای جدید آشنا شود، چیزی بیاموزد و رشد ‌کند. مردم می‌خواهند به حرکت در همان مسیر قدیمی ادامه دهند.

هر چیز جدیدی مردم را نگران می‌کند.
آن‌ها به چیزهای قدیمی می‌چسبند.

آن‌ها چون اجسام سنگین و بی‌حرکتی هستند که دنیا را در سکون و رکود نگه داشته‌اند، زیرا همیشه بر حفظ الگوهای قدیمی خود پافشاری می‌کنند.

شما نمی‌خواهید تغییر کنید و می‌ترسید این تغییر شما را با مسئولیت‌ها و مبارزات جدیدی مواجه سازد که نتوانید از عهده آن‌ها برآیید
بنابراین فکر می‌کنید بهتر است که با چیزهای قدیمی سر کنید، زیرا در مورد آن‌ها مهارت و کارآیی کافی دارید
ولی مطمئن نیستید که آیا این تسلط و مهارت را در برخورد با چیزهای جدید نیز خواهید داشت یا نه

اگر یک جوینده واقعی هستید،
باید به یادگیری ادامه دهید

زندگی آموختن است و هرگز متوقف نمی‌شود.
یادگیری حتی در لحظه مرگ نیز ادامه دارد.
جوینده همیشه آماده‌ی تغییر است

اگر در گذشته زندگی کنید، مانند مرده‌ای هستید که در گور زندگی می‌کند
زیرا اجازه نداده‌اید که نیروی زندگی به شما برسد.
مثل این است که بوته‌ای گل سرخ به گل‌هایی که پژمرده و خشک شده‌اند عادت‌ کرده باشد و گلبرگ‌هایی را که ریخته‌اند نگهداری کند و از شکفتن غنچه‌ها و گل‌های جدید و آمدن بهار وحشت داشته باشد.

این وضعیت میلیون‌ها انسان است.
اکثر مردم با خاطرات خود زندگی می‌کنند، و آن‌ها را دلتنگی و فراق می‌نامند.
این چیزی به‌ جز حماقت نیست.

یک انسان واقعی هرگز برای گذشته دلتنگ نمی‌شود.
او هرگز به عقب برنمی‌گردد،
زیرا گذشته دیگر وجود ندارد.
او در لحظه زندگی می‌کند
و آغوش خود را به روی آینده می‌گشاید.
زمان حال متعلق به اوست
چون او را آماده می‌سازد که به استقبال آینده برود.
آغوش او همیشه به روی باد و باران و خورشید گشوده‌ است
او فضایی باز و خالیست.

#اشو
می‌گویند:
"عادت بد خود را رها کنید".

ولي من به شما می گویم:
عادت خوب و بد فرقی نمی کنند.
هرگونه عادتی را رها کنید! 
تمام عادت ها بد هستند!

سعي کنید عادت ها را کنار بگذاريد. بدون آن ها زندگي کنید،
آن گاه هر لحظه از زندگي تان #آزادی خواهد بود.
و این یک #زندگی_انقلابی است.

و همچنين به خاطر داشته باشید:
زمانی که مي خواهید برنامه هاي گذشته را به دلیل سودمند نبودن، کنار بگذارید بخاطر قواعدی که در گذشته برای شما داشته اند، هرگز از آن #انتقاد نکنید.

کنار گذاشتن عادات قدیمي و تمیز کردن خانه ی ذهن باید  #بدون_احساس_گناه انجام پذیرد
شما برنامه اي را حذف ميکنید ، زیرا حس ميکنید که دیگر براي پیشرفت کلي شما مناسب نیست ولی مواظب باشید از وسوسه ي به کار بردن خشونت در حذف برنامه ها اجتناب کنید
زیرا با کمک آنها شما به این جا رسيده اید. آن ها را دوست بدارید
زیرا به شما نیرو بخشیده اند تا براي رسیدن به مراحل بعدی آماده گردید.

#اشو
انسان واقعاً مذهبي ابداً شخصيتي ندارد او بدون شخصيت characterless  است.

ولي بگذاريد "بدون شخصيت" را تعريف كنم :
منظورم آن معني متداول در فرهنگ لغات نيست ،زيرا در فرهنگ لغات، انساني كه شخصيت بد دارد، انسان
"بي شخصيت" خوانده مي شود
اين اشتباه است، زيرا او يك شخصيت دارد، شايد بد باشد، ولي او
"بي شخصيت" نيست
كسي شخصيت خوب دارد و ديگري شخصيتي بد ، هر دو صاحب شخصيت هستند
گناهكار و قديس، هردو داراي شخصيت هستند
ولي انسان واقعاً مذهبي
"بدون شخصيت" است
او نه خوب است و نه بد
او وراي اين هاست. او شخصيتي ندارد

زيرا از روي گذشته عمل نمي كند: لحظه-به-لحظه عمل مي كند خودانگيخته عمل مي كند
او فرمول هاي ازپيش آماده شده ندارد، شيارهاي ثابت و هميشگي ندارد
او از روي عادت ها عمل نمي كند

و شخصيت يعني همين:
ايجاد عادات خوب، شخصيت خوب است و ايجاد عادات بد، شخصيت بد است.

ايجاد معرفت و آگاهي،
نه عادات، بلکه ديانت است.

#اﺷﻮ
#رها_گشتن_از_گذشته
زبانِ بی زبانِ بدنت رو که یادبگیری بهت میگه چی بخوری و بنوشی و نیازی به نسخه‌های تندرستی نداری عزیزم👌

هوشمندی و نبوغِ بدنتو کم نگیر چون حکیمِ خودشه اگر ذهنِ دانش آلوده به افراط و تفریط وادارش نکنه😊
نرمین
منبع، همون منشأ همه ماست که در وجوده همه ماست و نیازی به اثباتش نیست😊
درونتو بکاو و کشفش کن تا باهاش ارتباط برقرار کنی👌
عالم هستی، آغوشش برای همه رهروانش گشوده است ☺️
نرمین
بدن رو حسش کنید ببینید چی دوست داره اونو بهش بدید بخوره یا بنوشه☺️👌

از ذهنتون نپرسید چون با همه دانش آلودگی‌ های این عصر، شرطی شده و با زبان بدن ناآشناست.
نرمین
بدنمو دوسش دارم ذهنیه
بدن زبانِ خودشو داره که همه حسی اند
بی کلام فقط حسش کن تا حسهات زنده تر بشن☺️👌

فضای درون بدنتو بیکلام و بدونِ مداخله های ذهنت فراگیر باش انگار داری لمسش میکنی😊
نرمین
هرچه بیشتر در بدن ساکن شوید و زبانش را بیاموزید نیازی به داروهای پزشکی بیشتری نخواهید داشت. البته نخست باید با بدنتان این ارتباط را برقرار کنید☺️👌
نرمین
عزیزم تا حالا بیخبر و ناآگاه از حقیقت وجودت، رلِ قربانی بودن رو با همه درد و رنجهایی که بهمراه داشته برای همه ایفا کردی و با حسِ عصیان و طغیانِ احساساتِ سرکوب شده اکنونت، دورانش داره بپایان میرسه و چون اکثریتِ مردم از ناآگاهی به این رل(قربانی) عادت کردن همه‌ پر از توقعات و انتظارات از همدیگر به شیوه بیمارگون به زندگی شون ادامه میدن که در اصل خصومت آفرینه و روح و روانِ سالمی در انسانها نگذاشته که ریشه های عمیقی در ترس و تعصبات دارند و الگوهای بسیار زیانباره شعوره قدیمند.

در عشق بودن یعنی بدونِ تعصبات و توقعات و انتظارات از همدیگر زیستن که بسیار شفا و رهایی بخش برای همه انسانها خواهد بود اگر بتوانیم از سایه های درونمان، بپریم که در قدمهای اول معمولا با مقاومت‌های "نفسِ دردخوار" که مثل دیوار در درون همه ایستاده و مثل کوهی از انرژی های مُرده و گذشته و شناخته های تکراری قد عَلَم می‌کند و با ترسهای سرکوب شده در لایه‌های پنهانِ درون، از "کالبده درد" برمی‌خیزد تا برای فراتر رفتن از آنها، مشاهده شوند چون تغییر همیشه با عبور از ترسها، امکان‌پذير میشود و طبیعتا شهامت میطلبد که برای بزدلانِ مقلد و سنتگرا هم راه دیگری جز تغییر نخواهد ماند البته با تعویق در محوره زمان!
هرچند انرژی های منفی مثل ترس، خوراکِ انفاسند که انسانها را در زندان‌های ساختاره باورهای قدیمیشان، اسیر و قبضه نگه می‌دارند و مانع عبور از محدوده های پوسیده و ریاکارانه اخلاقی شان یعنی عبور از خط قرمزهای اصولهای اخلاقی که با وجدان همراهند را ناممکن بنظر می‌رسانند ولی باید برای ورود به ناشناخته های وجود، شهامت پرواز را داشت تا ناممکنها ناگهان ممکن شوند.
برای ما انسانها گذر از محدودیت‌های شرطی شده جامعه ایی که در آن بدنیا آمده و بزرگ شدیم در وحله یا موج اول ساده نیست و همیشه با ترسهایمان مواجه می‌شویم ولی در ترس زیستن در فطرت الهی ما نیست.
باید فراتر از ترسها رفت و آنها را دوست پنداشت که در حقیقت هستند ولی چهره شان از ترس پوشانده بود که نقابشان ناگهان می‌افتد و آشنایانت میشوند☺️👌

همان لحظه که چشم بسته ولی با قلبی آکنده از ایمان و یقین به نیروی عظیمِ خدای درونت، دل بدریای درونت میزنی، معجزات رخ می‌دهند☺️

نرمین