#سوال_از_اشو
مرشد عزیز، من دوستان زیادی دارم، ولی یک سوال: دوست واقعی کیست؟ همیشه به ذهنم میآید.
آیا ممکن است چیزی در این مورد بگویید؟
#پاسخ
ساتیام Satyam؛ تو از انتهای اشتباهی سوال میکنی
هرگز نپرس، “چه کسی دوست واقعی من است؟”
بپرس، “آیا من برای کسی دوست واقعی هستم؟”
پرسش درست همین است
چرا نگران دیگران هستی ــ که آیا دوستان تو هستند یا نه؟
گفته ای شایع این است:
دوستِ واقعی دوستی است که در وقت نیاز به کمک بیاید A Friend in Need is A Friend Indeed
ولی این در عمق خودش یک طمع است
این دوستی نیست، این عشق نیست
میخواهی از دیگری همچون یک وسیله استفاده کنی و هیچ انسانی یک وسیله نیست؛ هر انسانی هدفی برای خودش است. چرا نگران این هستی که چه کسی دوست واقعی تو هست؟
ساتیام، دوستی کردن با مردم با فکر استفاده از آنان، یعنی برداشتن گامی خطا از همان ابتدا
دوستی باید یک سهیمشدن باشد
اگر چیزی برای سهیمشدن داشته باشی، سهیم بشو
و هرکس که مایل باشد آن را دریافت کند دوست تو است. موضوع نیاز نیست. موضوع این نیست که وقتی در خطر باشی یک دوست برای کمک به تو بیاید این بیربط است
شاید بیاید و شاید نیاید، ولی اگر به کمک تو نیاید، تو هیچ شکایتی نداری. اگر به کمک تو بیاید، شاکر خواهی بود؛ این تصمیم خودش است که بیاید یا نیاید
تو نمیخواهی او را دستکاری کنی، نمیخواهی به او احساس گناه بدهی. هیچ اکراه و بیزاری نسبت به او نخواهی داشت
به او نخواهی گفت که، “وقتی به کمک تو نیاز داشتم خودت را نشان ندادی ــ پس تو چه نوع دوستی هستی؟”
دوستی به بازار تعلق ندارد
دوستی یکی از آن چیزهای کمیابی است که به معبد تعلق دارد و نه به بازار
ولی تو از آن نوع دوستی آگاه نیستی، باید آن را بیاموزی.
دوستی چیزی است که هیچ مکانیسم داخلی و ذاتی در زیستشناسی تو برایش وجود ندارد؛ پدیدهای غیر بیولوژیک است
بنابراین فرد در دوستی صعود میکند، در دوستی سقوط نمیکند
یک بُعدِ معنوی دارد.
ولی نپرس، “دوست واقعی کیست؟” بپرس، “آیا من یک دوست واقعی هستم؟”
همیشه جهت به خودت باشد
ما همیشه به دیگران فکر میکنیم
مرد همیشه میپرسد که آیا زن واقعاً عاشق او هست یا نیست! زن همیشه سوال میکند که آیا مرد واقعاً عاشق او هست یا نیست!
و تو چگونه میتوانی مطلقاً در مورد دیگری یقین داشته باشی؟
غیرممکن است!
شاید او هزار بار تکرار کند که عاشق تو هست و برای ابد تو را دوست خواهد داشت، ولی بازهم تردید سرجای خودش باقی خواهد ماند:
“کسی چه میداند که او راست میگوید یا نه؟”
درواقع، تکرار یک چیز برای هزار بار فقط به این معنی است که باید یک دروغ باشد
زیرا حقیقت نیاز به تکرار زیاد ندارد.
برای همین است که کارشناسان تبلیغات میگویند: به تکرار ادامه بده، همواره تبلیغ کن. نگران این نباش که آیا کسی گوش میدهد یا نه. حتی اگر توجه نکنند، نگران نباش؛
ذهن نیمه خودآگاهشان مشغول شنیدن است؛ هستهی عمیق درونیشان تحت تاثیر قرار میگیرد
تو خیلی آگاهانه به تبلیغات نگاه نمیکنی، ولی فقط با عبورکردن از آنها در سینما، تلویزیون یا در روزنامهها، فقط نگاهی به آنها انداختن کافیست تا در تو اثر بگذارد. و رمز آن در تکرارشدن است: “صابون توالت لوکس” یا “کوکاکولا”…
اینگونه است که تمامی مذاهب تاکنون زندگی کردهاند: آنان همان باورهای احمقانه را تکرار میکنند، ولی همان باورها برای مردم حقایق میشوند!
مردم حاضر هستند برای این باورها کشته شوند! حالا، هیچکس بهشت را ندیده است، ولی میلیونها انسان آمادهاند برای بهشت بمیرند.
ما حتی در این قرن بیستم هم چنین چیزهایی را دیدهایم که اتفاق افتاده اند؛ بهنظر میرسد که انسان هیچ رشد و بلوغی نیافته است
آدلف هیتلر به مدت بیست سال پیدرپی تکرار کرده بود که؛ “یهودیان سبب تمام بدبختیهای ما هستند،”
و یک ملت بسیار هوشمند مانند آلمان شروع کرد به باورکردنِ او
در مورد مردمان عادی چه میتوان گفت؟!
حتی مردمانی مانند مارتین هایدگر، یکی از بزرگترین فیلسوفان آلمان باور داشت که حق با هیتلر است. از هیتلر حمایت کرد.
مردی هوشمند مانند مارتین هایدگر که از یک مرد احمق و دیوانه مانند آدلف هیتلر حمایت میکند!
راز این در چه میتواند باشد؟
راز این است: تکرار کن
به تکرارکردن ادامه بده
حتی یهودیان نیز شروع کردند به باور کردن اینکه باید درست باشد:
“ما باید سبب بدبختی ها باشیم؛ وگرنه چگونه اینهمه مردمان هوشمند این را باور کردهاند؟ اگر اینهمه مردم چنین چیزی را باور کرده اند، باید چیزی در این باشد؟”
تو با چنین باورها و مفاهیمی که هیچ اساسی در واقعیت ندارند، بزرگ شدهای. و اگر بر اساس آنها به زندگی ادامه بدهی، در بیهودگی زندگی خواهی کرد
باید از یک تغییر اساسی و ناگهانی عبور کنی.
ادامه دارد 👇👇
مرشد عزیز، من دوستان زیادی دارم، ولی یک سوال: دوست واقعی کیست؟ همیشه به ذهنم میآید.
آیا ممکن است چیزی در این مورد بگویید؟
#پاسخ
ساتیام Satyam؛ تو از انتهای اشتباهی سوال میکنی
هرگز نپرس، “چه کسی دوست واقعی من است؟”
بپرس، “آیا من برای کسی دوست واقعی هستم؟”
پرسش درست همین است
چرا نگران دیگران هستی ــ که آیا دوستان تو هستند یا نه؟
گفته ای شایع این است:
دوستِ واقعی دوستی است که در وقت نیاز به کمک بیاید A Friend in Need is A Friend Indeed
ولی این در عمق خودش یک طمع است
این دوستی نیست، این عشق نیست
میخواهی از دیگری همچون یک وسیله استفاده کنی و هیچ انسانی یک وسیله نیست؛ هر انسانی هدفی برای خودش است. چرا نگران این هستی که چه کسی دوست واقعی تو هست؟
ساتیام، دوستی کردن با مردم با فکر استفاده از آنان، یعنی برداشتن گامی خطا از همان ابتدا
دوستی باید یک سهیمشدن باشد
اگر چیزی برای سهیمشدن داشته باشی، سهیم بشو
و هرکس که مایل باشد آن را دریافت کند دوست تو است. موضوع نیاز نیست. موضوع این نیست که وقتی در خطر باشی یک دوست برای کمک به تو بیاید این بیربط است
شاید بیاید و شاید نیاید، ولی اگر به کمک تو نیاید، تو هیچ شکایتی نداری. اگر به کمک تو بیاید، شاکر خواهی بود؛ این تصمیم خودش است که بیاید یا نیاید
تو نمیخواهی او را دستکاری کنی، نمیخواهی به او احساس گناه بدهی. هیچ اکراه و بیزاری نسبت به او نخواهی داشت
به او نخواهی گفت که، “وقتی به کمک تو نیاز داشتم خودت را نشان ندادی ــ پس تو چه نوع دوستی هستی؟”
دوستی به بازار تعلق ندارد
دوستی یکی از آن چیزهای کمیابی است که به معبد تعلق دارد و نه به بازار
ولی تو از آن نوع دوستی آگاه نیستی، باید آن را بیاموزی.
دوستی چیزی است که هیچ مکانیسم داخلی و ذاتی در زیستشناسی تو برایش وجود ندارد؛ پدیدهای غیر بیولوژیک است
بنابراین فرد در دوستی صعود میکند، در دوستی سقوط نمیکند
یک بُعدِ معنوی دارد.
ولی نپرس، “دوست واقعی کیست؟” بپرس، “آیا من یک دوست واقعی هستم؟”
همیشه جهت به خودت باشد
ما همیشه به دیگران فکر میکنیم
مرد همیشه میپرسد که آیا زن واقعاً عاشق او هست یا نیست! زن همیشه سوال میکند که آیا مرد واقعاً عاشق او هست یا نیست!
و تو چگونه میتوانی مطلقاً در مورد دیگری یقین داشته باشی؟
غیرممکن است!
شاید او هزار بار تکرار کند که عاشق تو هست و برای ابد تو را دوست خواهد داشت، ولی بازهم تردید سرجای خودش باقی خواهد ماند:
“کسی چه میداند که او راست میگوید یا نه؟”
درواقع، تکرار یک چیز برای هزار بار فقط به این معنی است که باید یک دروغ باشد
زیرا حقیقت نیاز به تکرار زیاد ندارد.
برای همین است که کارشناسان تبلیغات میگویند: به تکرار ادامه بده، همواره تبلیغ کن. نگران این نباش که آیا کسی گوش میدهد یا نه. حتی اگر توجه نکنند، نگران نباش؛
ذهن نیمه خودآگاهشان مشغول شنیدن است؛ هستهی عمیق درونیشان تحت تاثیر قرار میگیرد
تو خیلی آگاهانه به تبلیغات نگاه نمیکنی، ولی فقط با عبورکردن از آنها در سینما، تلویزیون یا در روزنامهها، فقط نگاهی به آنها انداختن کافیست تا در تو اثر بگذارد. و رمز آن در تکرارشدن است: “صابون توالت لوکس” یا “کوکاکولا”…
اینگونه است که تمامی مذاهب تاکنون زندگی کردهاند: آنان همان باورهای احمقانه را تکرار میکنند، ولی همان باورها برای مردم حقایق میشوند!
مردم حاضر هستند برای این باورها کشته شوند! حالا، هیچکس بهشت را ندیده است، ولی میلیونها انسان آمادهاند برای بهشت بمیرند.
ما حتی در این قرن بیستم هم چنین چیزهایی را دیدهایم که اتفاق افتاده اند؛ بهنظر میرسد که انسان هیچ رشد و بلوغی نیافته است
آدلف هیتلر به مدت بیست سال پیدرپی تکرار کرده بود که؛ “یهودیان سبب تمام بدبختیهای ما هستند،”
و یک ملت بسیار هوشمند مانند آلمان شروع کرد به باورکردنِ او
در مورد مردمان عادی چه میتوان گفت؟!
حتی مردمانی مانند مارتین هایدگر، یکی از بزرگترین فیلسوفان آلمان باور داشت که حق با هیتلر است. از هیتلر حمایت کرد.
مردی هوشمند مانند مارتین هایدگر که از یک مرد احمق و دیوانه مانند آدلف هیتلر حمایت میکند!
راز این در چه میتواند باشد؟
راز این است: تکرار کن
به تکرارکردن ادامه بده
حتی یهودیان نیز شروع کردند به باور کردن اینکه باید درست باشد:
“ما باید سبب بدبختی ها باشیم؛ وگرنه چگونه اینهمه مردمان هوشمند این را باور کردهاند؟ اگر اینهمه مردم چنین چیزی را باور کرده اند، باید چیزی در این باشد؟”
تو با چنین باورها و مفاهیمی که هیچ اساسی در واقعیت ندارند، بزرگ شدهای. و اگر بر اساس آنها به زندگی ادامه بدهی، در بیهودگی زندگی خواهی کرد
باید از یک تغییر اساسی و ناگهانی عبور کنی.
ادامه دارد 👇👇
ادامه پاسخ 👇👇
پرسشهایی در مورد خودت بپرس، دیگران را زیر سوال نبر
یقین داشتن در مورد دیگران غیرممکن است و نیازی هم به آن نیست
چگونه میتوانی از دیگری یقین داشته باشی؟
دیگری یک جریانِ همیشه در تغییر است
دیگری شاید در این لحظه عاشق باشد و شاید در لحظهی بعدی عاشق نباشد. هیچ قولی نمیتوان داد
تو فقط میتوانی در مورد خودت یقین داشته باشی، و آن نیز فقط برای لحظهی حال
و نیازی نیست که به تمام آینده فکر کنی. به لحظه و زمان حال بیندیش
در زمان حال زندگی کن.
اگر این لحظه پر از دوستی و عطر دوستی باشد، چرا نگران لحظهی بعد باشی؟
لحظهی بعدی از همین لحظه زاده خواهد شد. باید که کیفیت آن والاتر و عمیقتر باشد. همان عطر را در سطحی بالاتر به ارمغان خواهد آورد. نیازی نیست به آن فکر کنی ـــ فقط همین لحظه را در دوستی عمیق زندگی کن.
و نیازی نیست که دوستی یک مخاطب مشخص داشته باشد؛ این نیز یک فکر فاسد است که تو حتماً باید با یک فرد خاص دوست باشی
فقط دوستانه رفتار کن
بجای خلق دوست، دوستانه بودن را خلق کن
بگذار این کیفیتی از وجودت باشد، حال و هوایی که در اطراف تو شکل میگیرد؛ تا با هر کس که در تماس هستی رفتاری دوستانه داشته باشی.
باید با تمام این جهانهستی دوست بود! و اگر بتوانی با جهانهستی دوست باشی، جهانهستی هزاران بار بیشتر با تو دوست خواهد بود. همان سکّه را به تو بازمیگرداند ولی چندین برابر بیشتر از آن. تو را پژواک خواهد کرد
اگر به جهانهستی سنگ بیندازی، سنگهای بیشتری دریافت خواهی کرد. اگر گُلهایی را برایش پرتاب کنی، گلهای زیادی به سمت تو بازمیگردد.
زندگی یک آینه است، چهرهات را بازتاب میدهد. دوستانه باش و تمامی زندگی، برایت دوستی را منعکس میسازد. مردم خوب میدانند که اگر با یک سگ رفتاری دوستانه داشته باشی، حتی سگ هم با تو رفتاری بسیار دوستانه خواهد داشت. و مردمانی هستند که شناختهاند که اگر با یک درخت رفتاری دوستانه داشته باشد، آن درخت نیز با تو دوست خواهد شد.
رفتارهای دوستانه را آزمایش کنید. سعی کن با یک بوته گلسرخ دوست شوی، و معجزه را ببین: آهستهآهسته رخ خواهد داد، زیرا انسان با گیاهان رفتاری دوستانه نداشته است، بنابراین آنان بسیار ترسیدهاند.
ولی اینک دانشمندان میگویند که وقتی فردی با یک تبر برای زدن یک درخت میآید، حتی قبل از این شروع به بریدن درخت کنی، درخت به لرزه میافتد، لرزشی سرد او را فرا میگیرد. وارد یک هراس و ترس عظیم میشود. او هنوز کار را شروع نکرده، ولی فقط همان قصد و نیّت کافی است ــ گویی که درخت از نیّت تو آگاه شده است!
اینک دانشمندان ابزارهای پیچیدهای دارند که درست مانند دستگاه سنجش ضربان قلب است که نوسانات احساسات آن درخت را روی کاغذ نشان میدهد. درخت وقتی میبیند که یک دوست وارد میشود، شاد میشود، بهرقص درمیآید و تکان میخورد؛ دستگاه فوری یک رقص را نشان میدهد. وقتی درخت باغبان با تبرش را ببیند…..
آیا هرگز به یک درخت سلام دادهای؟ آزمایش کن: و یک روز شگفتزده خواهی شد: درخت نیز به زبان خودش به تو سلام میدهد. درختی را بغل کن و بزودی روزی خواهد آمد که این فقط تو نبودی که آن درخت را بغل کرده بود ـــ درخت پاسخ داده است، درخت نیز تو را در آغوش گرفته است ــ بااینکه درخت دستهایی ندارد. ولی درخت روش خودش برای بیان شادی، غم و ترس خودش را دارد.
تمام جهان هستی حسّاس است
وقتی میگویم جهانهستی همان خداست، همین است.
ساتیام؛ دوستانه رفتار کن و نگران این نباش که آیا کسی با تو دوست هست یا نیست ــ این پرسشی تجارتگونه است. چرا نگرانش باشی؟
چرا تمام جهانهستی را به یک دوست تبدیل نکنی؟
چرا چنین ملکوت عظیمی را از دست بدهی؟
#اشو
دامّا پادا / راه حق
پرسشهایی در مورد خودت بپرس، دیگران را زیر سوال نبر
یقین داشتن در مورد دیگران غیرممکن است و نیازی هم به آن نیست
چگونه میتوانی از دیگری یقین داشته باشی؟
دیگری یک جریانِ همیشه در تغییر است
دیگری شاید در این لحظه عاشق باشد و شاید در لحظهی بعدی عاشق نباشد. هیچ قولی نمیتوان داد
تو فقط میتوانی در مورد خودت یقین داشته باشی، و آن نیز فقط برای لحظهی حال
و نیازی نیست که به تمام آینده فکر کنی. به لحظه و زمان حال بیندیش
در زمان حال زندگی کن.
اگر این لحظه پر از دوستی و عطر دوستی باشد، چرا نگران لحظهی بعد باشی؟
لحظهی بعدی از همین لحظه زاده خواهد شد. باید که کیفیت آن والاتر و عمیقتر باشد. همان عطر را در سطحی بالاتر به ارمغان خواهد آورد. نیازی نیست به آن فکر کنی ـــ فقط همین لحظه را در دوستی عمیق زندگی کن.
و نیازی نیست که دوستی یک مخاطب مشخص داشته باشد؛ این نیز یک فکر فاسد است که تو حتماً باید با یک فرد خاص دوست باشی
فقط دوستانه رفتار کن
بجای خلق دوست، دوستانه بودن را خلق کن
بگذار این کیفیتی از وجودت باشد، حال و هوایی که در اطراف تو شکل میگیرد؛ تا با هر کس که در تماس هستی رفتاری دوستانه داشته باشی.
باید با تمام این جهانهستی دوست بود! و اگر بتوانی با جهانهستی دوست باشی، جهانهستی هزاران بار بیشتر با تو دوست خواهد بود. همان سکّه را به تو بازمیگرداند ولی چندین برابر بیشتر از آن. تو را پژواک خواهد کرد
اگر به جهانهستی سنگ بیندازی، سنگهای بیشتری دریافت خواهی کرد. اگر گُلهایی را برایش پرتاب کنی، گلهای زیادی به سمت تو بازمیگردد.
زندگی یک آینه است، چهرهات را بازتاب میدهد. دوستانه باش و تمامی زندگی، برایت دوستی را منعکس میسازد. مردم خوب میدانند که اگر با یک سگ رفتاری دوستانه داشته باشی، حتی سگ هم با تو رفتاری بسیار دوستانه خواهد داشت. و مردمانی هستند که شناختهاند که اگر با یک درخت رفتاری دوستانه داشته باشد، آن درخت نیز با تو دوست خواهد شد.
رفتارهای دوستانه را آزمایش کنید. سعی کن با یک بوته گلسرخ دوست شوی، و معجزه را ببین: آهستهآهسته رخ خواهد داد، زیرا انسان با گیاهان رفتاری دوستانه نداشته است، بنابراین آنان بسیار ترسیدهاند.
ولی اینک دانشمندان میگویند که وقتی فردی با یک تبر برای زدن یک درخت میآید، حتی قبل از این شروع به بریدن درخت کنی، درخت به لرزه میافتد، لرزشی سرد او را فرا میگیرد. وارد یک هراس و ترس عظیم میشود. او هنوز کار را شروع نکرده، ولی فقط همان قصد و نیّت کافی است ــ گویی که درخت از نیّت تو آگاه شده است!
اینک دانشمندان ابزارهای پیچیدهای دارند که درست مانند دستگاه سنجش ضربان قلب است که نوسانات احساسات آن درخت را روی کاغذ نشان میدهد. درخت وقتی میبیند که یک دوست وارد میشود، شاد میشود، بهرقص درمیآید و تکان میخورد؛ دستگاه فوری یک رقص را نشان میدهد. وقتی درخت باغبان با تبرش را ببیند…..
آیا هرگز به یک درخت سلام دادهای؟ آزمایش کن: و یک روز شگفتزده خواهی شد: درخت نیز به زبان خودش به تو سلام میدهد. درختی را بغل کن و بزودی روزی خواهد آمد که این فقط تو نبودی که آن درخت را بغل کرده بود ـــ درخت پاسخ داده است، درخت نیز تو را در آغوش گرفته است ــ بااینکه درخت دستهایی ندارد. ولی درخت روش خودش برای بیان شادی، غم و ترس خودش را دارد.
تمام جهان هستی حسّاس است
وقتی میگویم جهانهستی همان خداست، همین است.
ساتیام؛ دوستانه رفتار کن و نگران این نباش که آیا کسی با تو دوست هست یا نیست ــ این پرسشی تجارتگونه است. چرا نگرانش باشی؟
چرا تمام جهانهستی را به یک دوست تبدیل نکنی؟
چرا چنین ملکوت عظیمی را از دست بدهی؟
#اشو
دامّا پادا / راه حق
خوددوستیِ سالم☺️
👌انسانی که خودشو دوست داره، عشق ورزی رو نخست از خودش شروع میکنه
👌برای خودش وقت میزاره
👌به خودش احترام میزاره
👌 هیچوقت برچسب منفی بخودش نمیزنه
👌حداقل با خودش صادق ِ
👌بیشتر تو لاک خودشه
👌تو کارهای دیگران دخالت نمیکنه تا هر کسی از کارمای خودش یاد بگیره
👌نظریه نمیده مگر ازش نظرخواهی بشه
👌مشاهده گر خوبی برای خودش میشه
👌اهمیت نمیده دیگران در موردش چی فکر میکنن.
👌بیشتر با ندای درون خودش در ارتباطِ و ازش الهام و وحی میگیره.
👌هشیار و مراقبه گون زندگی میکنه😊
نرمین
🌹🌹🌹
👌انسانی که خودشو دوست داره، عشق ورزی رو نخست از خودش شروع میکنه
👌برای خودش وقت میزاره
👌به خودش احترام میزاره
👌 هیچوقت برچسب منفی بخودش نمیزنه
👌حداقل با خودش صادق ِ
👌بیشتر تو لاک خودشه
👌تو کارهای دیگران دخالت نمیکنه تا هر کسی از کارمای خودش یاد بگیره
👌نظریه نمیده مگر ازش نظرخواهی بشه
👌مشاهده گر خوبی برای خودش میشه
👌اهمیت نمیده دیگران در موردش چی فکر میکنن.
👌بیشتر با ندای درون خودش در ارتباطِ و ازش الهام و وحی میگیره.
👌هشیار و مراقبه گون زندگی میکنه😊
نرمین
🌹🌹🌹
تو نمیتوانی چیزی که نمیدهی را دریافت کنی.
آنچه به بیرون جریان مییابد، آنچه به درون میآید را تعیین میکند.
هرچه هست که فکر میکنی دنیا دارد از تو بازمیدارد، از قبل آن را داری،
اما تا وقتی اجازه ندهی که آن به بیرون جریان پیدا کند، حتی متوجه نخواهی شد که آن را داری.
حتی فراوانی هم.
آن انرژیای که به بیرون میدهی،
به تو بر میگردد.
اکهارت_تله
آنچه به بیرون جریان مییابد، آنچه به درون میآید را تعیین میکند.
هرچه هست که فکر میکنی دنیا دارد از تو بازمیدارد، از قبل آن را داری،
اما تا وقتی اجازه ندهی که آن به بیرون جریان پیدا کند، حتی متوجه نخواهی شد که آن را داری.
حتی فراوانی هم.
آن انرژیای که به بیرون میدهی،
به تو بر میگردد.
اکهارت_تله
خوب بدان که با تفکر نمی توانی با جاودانگی هماهنگ باشی
فقط با آگاهیِ بی فکر
با حساسیت بی فکر
با سکوت می توانی با جاودانگی هماهنگ باشی
تفکر مزاحم و مانع است
زیرا هروقت فکر می کنی در کیهان نیستی، در ذهنت هستی .
#اﺷﻮ
#کیمیاگری_نوین
فقط با آگاهیِ بی فکر
با حساسیت بی فکر
با سکوت می توانی با جاودانگی هماهنگ باشی
تفکر مزاحم و مانع است
زیرا هروقت فکر می کنی در کیهان نیستی، در ذهنت هستی .
#اﺷﻮ
#کیمیاگری_نوین
❤️
انرژی بی کران
از سوی قلب می آید ،
زیرا به همه متصل است .
❤️
" فقط زمانی که به درون قلبت نگاه کنی ، دید درستی خواهی داشت. "
کسی که به بیرون نگاه میکند در خواب است؛
کسی که به درون مینگرد بیدار_است.
کارل یونگ
انرژی بی کران
از سوی قلب می آید ،
زیرا به همه متصل است .
❤️
" فقط زمانی که به درون قلبت نگاه کنی ، دید درستی خواهی داشت. "
کسی که به بیرون نگاه میکند در خواب است؛
کسی که به درون مینگرد بیدار_است.
کارل یونگ
هر لحظه، رو بجلو هشیار باش و عقب را نگاه نکن چون ارزش دیدن را ندارد مرده است☺️👌
نرمین
نرمین
فقط عشق فتح مي کند
زیرا فقط عشق مي داند چگونه تسلیم باشد.
به همین دلیل است که عشق فتح ميکند.
عشق پيروز مي شود ،زیرا کلید راز را مي شناسد:
که فقط یک پيروزي با هستي وجود دارد و آن تسلیم شدن به آن است.
کل کیهان به تو تسلیم مي شود
کیهان فقط یک پاسخ است.
هر کاري مي کني ،کیهان آن را اکو ميکند.
کیهان واقعاً کاري بر تو انجام ميدهد،
اگر سعي کني بر طبیعت فاتح شوي،
برخورد مي آفریني.
طبیعت با برخورد پاسخ ميدهد.
طبیعت چهره ي خودت است،
در کل منعکس شده است.
اگر مبارزه نکني ، طبیعت مبارزه نميکند. اگر آماده ي تسلیم باشي،طبیعت به تو تسلیم خواهد شد.
این نگرش تسلیم به هستي،
#نیایش_است.
این نگرش تسلیم به عنوان کل،
تو را نیز کل ميسازد.
#بخاطر_بسپار:
تو از هستي متولد شده اي
هستي مادر تو است
کساني که خدا را ((پدر)) مينامند اشتباه ميکنند. این فقط نگرشي مرد سالارانه است.
خدا پدر نیست، خدا مادر است،
زیرا ما از خدا متولد شده ایم.
#کل_هستی_زهدان_است.
آدمي، از آن بیرون آمده، و سپس در نهایت دوباره به درون آن ميرود.
مانند موجي در اقیانوس ، مي پرد و بعد باز ميگردد
اگر موج با اقیانوس کشمکش کند احمق است. بدیهي است که دیوانه ميشود
و ما دیوانه شده ایم
این دیوانگي باید انداخته شود
پس اولین نکته اي که باید به یاد سپرده شود:
اگر واقعاً بخواهي عميقاً به درون سرور بروي، نگرش تهاجمي و وحشیانه نسبت به هستي به کار تو نمي آيد.
بلکه نگرش #عاشقانه_و_تسلیم شدن به کار مي آید.
#اشو
#کتاب_کیمیاگري_نوین
زیرا فقط عشق مي داند چگونه تسلیم باشد.
به همین دلیل است که عشق فتح ميکند.
عشق پيروز مي شود ،زیرا کلید راز را مي شناسد:
که فقط یک پيروزي با هستي وجود دارد و آن تسلیم شدن به آن است.
کل کیهان به تو تسلیم مي شود
کیهان فقط یک پاسخ است.
هر کاري مي کني ،کیهان آن را اکو ميکند.
کیهان واقعاً کاري بر تو انجام ميدهد،
اگر سعي کني بر طبیعت فاتح شوي،
برخورد مي آفریني.
طبیعت با برخورد پاسخ ميدهد.
طبیعت چهره ي خودت است،
در کل منعکس شده است.
اگر مبارزه نکني ، طبیعت مبارزه نميکند. اگر آماده ي تسلیم باشي،طبیعت به تو تسلیم خواهد شد.
این نگرش تسلیم به هستي،
#نیایش_است.
این نگرش تسلیم به عنوان کل،
تو را نیز کل ميسازد.
#بخاطر_بسپار:
تو از هستي متولد شده اي
هستي مادر تو است
کساني که خدا را ((پدر)) مينامند اشتباه ميکنند. این فقط نگرشي مرد سالارانه است.
خدا پدر نیست، خدا مادر است،
زیرا ما از خدا متولد شده ایم.
#کل_هستی_زهدان_است.
آدمي، از آن بیرون آمده، و سپس در نهایت دوباره به درون آن ميرود.
مانند موجي در اقیانوس ، مي پرد و بعد باز ميگردد
اگر موج با اقیانوس کشمکش کند احمق است. بدیهي است که دیوانه ميشود
و ما دیوانه شده ایم
این دیوانگي باید انداخته شود
پس اولین نکته اي که باید به یاد سپرده شود:
اگر واقعاً بخواهي عميقاً به درون سرور بروي، نگرش تهاجمي و وحشیانه نسبت به هستي به کار تو نمي آيد.
بلکه نگرش #عاشقانه_و_تسلیم شدن به کار مي آید.
#اشو
#کتاب_کیمیاگري_نوین
🏳
#دروغ
از نظر طب انرژی، دروغ گفتن به خود و ديگران به هر دليلی انسدادی براي روح است.
زيرا روح انسان تماما نور است و هر گونه ناراستی آنرا سياه و تيره می كند.
بايد كارمای دروغ را بپذيريم هر دروغ برابر است با يك عقده، گره و انسداد!
اگر می خواهيد چيزی را پنهان كنيد دليل ندارد كه در جواب شخصی كه می خواهد آنرا بداند برای خلاص شدن دروغ بگوييد!
سكوت كنيد يا طفره برويد يا رك بگوييد كه نمی خواهم شما بدانيد! دروغ نگوييد.
اين دروغ گفتن در كارهايی همچون تظاهر به عملی كه مورد عقيده و خواست شما نيست،
تظاهر به ديندار،
تظاهر به ايمان،
تظاهر به پولدار بودن،
تظاهر به خوب بودن،
تظاهر به خدمتگزار بودن،
تظاهر به محبت،
تظاهر به دانستن،
تظاهر به كار كردن،
تظاهر به دوست داشتن،
تظاهر در تعريف كردن از ديگران و
تظاهر به هر موضوع ديگر هم مصداق پيدا می كند.
دوستان به چيزی تظاهر نكنيد و دروغ نگوييد.
دروغ مستقيماً به چاكرای گلو، ريشه، خورشيدی و قلب ضربه می زند.
دروغ در طب انرژی يكی از چندين عامل سرطان هم شناخته می شود.
دروغ نگوييم و هر روز تكرار كنيم:
( از همين امروز با خود و ديگران صادق هستم)
#دروغ
از نظر طب انرژی، دروغ گفتن به خود و ديگران به هر دليلی انسدادی براي روح است.
زيرا روح انسان تماما نور است و هر گونه ناراستی آنرا سياه و تيره می كند.
بايد كارمای دروغ را بپذيريم هر دروغ برابر است با يك عقده، گره و انسداد!
اگر می خواهيد چيزی را پنهان كنيد دليل ندارد كه در جواب شخصی كه می خواهد آنرا بداند برای خلاص شدن دروغ بگوييد!
سكوت كنيد يا طفره برويد يا رك بگوييد كه نمی خواهم شما بدانيد! دروغ نگوييد.
اين دروغ گفتن در كارهايی همچون تظاهر به عملی كه مورد عقيده و خواست شما نيست،
تظاهر به ديندار،
تظاهر به ايمان،
تظاهر به پولدار بودن،
تظاهر به خوب بودن،
تظاهر به خدمتگزار بودن،
تظاهر به محبت،
تظاهر به دانستن،
تظاهر به كار كردن،
تظاهر به دوست داشتن،
تظاهر در تعريف كردن از ديگران و
تظاهر به هر موضوع ديگر هم مصداق پيدا می كند.
دوستان به چيزی تظاهر نكنيد و دروغ نگوييد.
دروغ مستقيماً به چاكرای گلو، ريشه، خورشيدی و قلب ضربه می زند.
دروغ در طب انرژی يكی از چندين عامل سرطان هم شناخته می شود.
دروغ نگوييم و هر روز تكرار كنيم:
( از همين امروز با خود و ديگران صادق هستم)
ندای درونت همواره تو را فرا میخواند ولی ذهن مشغول و پر سر و صدایت مانع شنیدن صدای درونت میشود.
تو از آنچه که ارزشمند و گرانبار است و از درونت میاید غافلی و بهش واقف و هشیار نمیشوی چون درگیر چیزهای بیارزش و پیش پا افتاده و دنیوی شدی.
محتوای ذهنت پر از تکراری های شناخته شده است که در جستار، بیوقفه از همان اطلاعات باز پردازی میکند. قدری ذهنت را ساکت کن تا در این کیفیت سکون، دسترسی به آگاهی های جدید و ناشناخته ها داشته باشی
چالشها اینجا هستند تا تو را بیدار کنند و حتی وقتی بیدار شدی، زندگی مدام به تو چالش میدهد و سپس بیداری سرعت بخشیده و عمیق میشود.
اکهارت_تله
تو از آنچه که ارزشمند و گرانبار است و از درونت میاید غافلی و بهش واقف و هشیار نمیشوی چون درگیر چیزهای بیارزش و پیش پا افتاده و دنیوی شدی.
محتوای ذهنت پر از تکراری های شناخته شده است که در جستار، بیوقفه از همان اطلاعات باز پردازی میکند. قدری ذهنت را ساکت کن تا در این کیفیت سکون، دسترسی به آگاهی های جدید و ناشناخته ها داشته باشی
چالشها اینجا هستند تا تو را بیدار کنند و حتی وقتی بیدار شدی، زندگی مدام به تو چالش میدهد و سپس بیداری سرعت بخشیده و عمیق میشود.
اکهارت_تله
وقتی یکی از عزیزان فوت میکند ...
بجای غصه خوردنِ بیدلیل، بفهمید که او با اراده خداوند به سطح بالاتری رفته است و آن خدا میداند که بهترین برای او چیست.
شادمانی کنید که او رها است. دعا کنید که عشق و خیرخواهیِ شما پیامرسانِ دلگرمی شما برای او در مسیر پیش رو باشد. این نگرش بسیار بیشتر کمک کننده است. البته که ما اگر دلمان برای عزیزانمان تنگ نشود انسان نیستیم اما در حس دلتنگی برای آنها ما نمیخواهیم دلبستگی خودخواهانه، علت نگه داشتن آنها در زمین باشد. اندوه بیش از حد مانع از این میشود که یک روحِ درگذشته بسوی صلح و رهایی والاتر حرکت کند.
#پاراماهانسا_یوگاناندا
بجای غصه خوردنِ بیدلیل، بفهمید که او با اراده خداوند به سطح بالاتری رفته است و آن خدا میداند که بهترین برای او چیست.
شادمانی کنید که او رها است. دعا کنید که عشق و خیرخواهیِ شما پیامرسانِ دلگرمی شما برای او در مسیر پیش رو باشد. این نگرش بسیار بیشتر کمک کننده است. البته که ما اگر دلمان برای عزیزانمان تنگ نشود انسان نیستیم اما در حس دلتنگی برای آنها ما نمیخواهیم دلبستگی خودخواهانه، علت نگه داشتن آنها در زمین باشد. اندوه بیش از حد مانع از این میشود که یک روحِ درگذشته بسوی صلح و رهایی والاتر حرکت کند.
#پاراماهانسا_یوگاناندا
سعی نکنید دیگران را اداره کنید، فقط آنها را به حساب بياوريد
روابط انسـان ها موضوع جالبی است. اگر به روابطی نگاه کنید که بیشتر مردم با یکدیگر دارند، متوجه می شوید که اغلب مردم بدون این روابط نمی توانند زندگی کنند؛ اما، در عین حال، این روابط بیشتر باعث درد می شود تا شادی، بیشتر اسارت است تا آزادی و بیشتر رنجیدن و رنجاندن است تا عشـق ورزیدن. مردم فقط برای آن مدت کوتاهی که با هم به وحدت و تفاهم می رسند است که با اشتیاق تمام زندگیشان را قربانی می کنند. این لحظات کوتاه برای آنان بسیار ارزشمند است.
روابط انواع مختلف دارد. اولین رابطه همه ما به شکل رابطه با مادر آغاز می شـود و همراه خودش آسایش در رحم، تغذیه از سینه مادر، مراقبت دوست داشتنی و بقیه چیزها را می آورد. رابطه بعدی احتمالاً با پدر است، همراه با حمایت، امنیت و راهنمایی. سپس نوبت به معلمان و دوستان می رسد و رابطه ای که همراه با یادگیری و سهیم شدن است. بعد نوبت همسـران، عشـاق، فرزندان و انواع ارتباط هـا و روابط دیگر ساختار اجتماعی است.
در همـه روابط چیـزی داده و چیزی گرفته می شـود. فقط با هدف برآورده شـدن نیاز عاطفی خاصی است که فرد می تواند این وضعیت را تا حــدی ادامه دهد. افرادی که روابط شـان را براساس منطق اداره می کنند، هرگز نمی توانند در رابطه ای بمانند. اگر شما خیلی منطقی به رابطه تان نگاه کنید و از خودتان بپرسید «آیا واقعاً ارزشش را دارد؟» هیچ چیزی از بوته آزمایش منطقی شما موفق بیرون نخواهد آمد. البته یک جایی نوع خاصی از رضایت مندی وجود دارد و لحظاتی از شـادی سهیم شدن، تفاهم، حمایت و امنیت وجود داشته است، اما مهمتر از همه چیز، ترس از تنها ماندن است.
لازم نیست همیشه عشق علت برقرار ماندن رابطه باشد، دلیل اصلی رابطه افراد با یکدیگر ترس از تنها ماندن اسـت، علاوه بر ازدواج در همه روابط دیگر هم؛ امـا در عین حال وجود لحظات رضایت عاطفی باعث می شـود مردم دودستی به رابطه بچسبند. این وضعیت مختص رابطهٔ خاصی نیست، بلکه تقریباً در همه روابطی که انسان برقرار می کند، این حالت وجود دارد.
سادگورو
از اجبار به آگاهی
روابط انسـان ها موضوع جالبی است. اگر به روابطی نگاه کنید که بیشتر مردم با یکدیگر دارند، متوجه می شوید که اغلب مردم بدون این روابط نمی توانند زندگی کنند؛ اما، در عین حال، این روابط بیشتر باعث درد می شود تا شادی، بیشتر اسارت است تا آزادی و بیشتر رنجیدن و رنجاندن است تا عشـق ورزیدن. مردم فقط برای آن مدت کوتاهی که با هم به وحدت و تفاهم می رسند است که با اشتیاق تمام زندگیشان را قربانی می کنند. این لحظات کوتاه برای آنان بسیار ارزشمند است.
روابط انواع مختلف دارد. اولین رابطه همه ما به شکل رابطه با مادر آغاز می شـود و همراه خودش آسایش در رحم، تغذیه از سینه مادر، مراقبت دوست داشتنی و بقیه چیزها را می آورد. رابطه بعدی احتمالاً با پدر است، همراه با حمایت، امنیت و راهنمایی. سپس نوبت به معلمان و دوستان می رسد و رابطه ای که همراه با یادگیری و سهیم شدن است. بعد نوبت همسـران، عشـاق، فرزندان و انواع ارتباط هـا و روابط دیگر ساختار اجتماعی است.
در همـه روابط چیـزی داده و چیزی گرفته می شـود. فقط با هدف برآورده شـدن نیاز عاطفی خاصی است که فرد می تواند این وضعیت را تا حــدی ادامه دهد. افرادی که روابط شـان را براساس منطق اداره می کنند، هرگز نمی توانند در رابطه ای بمانند. اگر شما خیلی منطقی به رابطه تان نگاه کنید و از خودتان بپرسید «آیا واقعاً ارزشش را دارد؟» هیچ چیزی از بوته آزمایش منطقی شما موفق بیرون نخواهد آمد. البته یک جایی نوع خاصی از رضایت مندی وجود دارد و لحظاتی از شـادی سهیم شدن، تفاهم، حمایت و امنیت وجود داشته است، اما مهمتر از همه چیز، ترس از تنها ماندن است.
لازم نیست همیشه عشق علت برقرار ماندن رابطه باشد، دلیل اصلی رابطه افراد با یکدیگر ترس از تنها ماندن اسـت، علاوه بر ازدواج در همه روابط دیگر هم؛ امـا در عین حال وجود لحظات رضایت عاطفی باعث می شـود مردم دودستی به رابطه بچسبند. این وضعیت مختص رابطهٔ خاصی نیست، بلکه تقریباً در همه روابطی که انسان برقرار می کند، این حالت وجود دارد.
سادگورو
از اجبار به آگاهی
گفتگوی درونی را کنار گذارید
هر چه بیشتر گوش میکنم، سکوت عمیق تر می شود
برطبق برآوردهای دقیق ذهن ما هر روز در طول مدت بیداری حدود شصت هزار فکر را فرآیند می کند. به بیانی دیگر روزی شصت هزار بار، چیزی به نام فکر جدید به هشیاری ما وارد شده و پس از خروج، فکر دیگر جای آن را می گیرد. نکته قابل توجه تعداد غیر متعارف افکار نیست بلکه این حقیقت است که همان شصت هزار اندیشه ای که دیروز و روزهای پیش از آن، در ذهن ما فرآیند می شد امروز نیز از ذهنمان می گذرد. در حقیقت دنیای درونی ما همانند کندویی که مملو از زنبور است، از اندیشه های یکسانی که مدام تکرار می شوند لبریز است.
من این قیل و قال درونی را، گفتگوی درونی تعبیر می کنم. در واقع زمزمه و همهمه ها به شکل افکار صامت و خاموش مدام در جریان است. غالب این گفتگوهای درونی شامل فهرستی از عقاید فردی است که آنها را توسط دیگران پذیرفته و آموخته ایم. هر عقیده ای که بتواند در قوه تصور ما بگنجد در مجموعه این افکار یافت می شود. موضوع افکار ما حد و کرانه ندارد: خانواده، روابط، جنسیت، سیاست، تاریخ، محیط زیست، تبهکاران، خدا و هر چیز دیگر. افکار بی وقفه می آیند و می روند و مدام عقاید را به ما یادآور می شوند. اینک ضرورت دارد آنچه را که پیش از این در باره عقاید خواندید به خاطر آورید. پیش از این گفتیم که عقاید به طور معمول با شک و تردید در آمیخته و ممزوج است. زیرا شما عقایدتان را از دیگران دریافت می کنید. بنابراین گفتگوهای درونی شما تجربه مکرر و دائمی تردیدی است که محکم و استوار شده است. تردید درباره خودتان، تردید در باره توانایی هایتان و در آفرینش معجزه و تبلور روابط معنوی، تردید در باره شفای خویشتن، تردید در باره تحقق سعادت و نیکبختی و نهایتا تردید در باره توانایی های خویش و شناخت خیر و برکت ناشی از آرامش و صفای باطن.
برای دستیابی به آرامش باطنی و در نتیجه ارتباط با هشیاری برتر ضرورت دارد که از شر این گپ زدن های فرسوده ذهنی خلاص شوید.
وین دایر
وجود متعالی انسان
هر چه بیشتر گوش میکنم، سکوت عمیق تر می شود
برطبق برآوردهای دقیق ذهن ما هر روز در طول مدت بیداری حدود شصت هزار فکر را فرآیند می کند. به بیانی دیگر روزی شصت هزار بار، چیزی به نام فکر جدید به هشیاری ما وارد شده و پس از خروج، فکر دیگر جای آن را می گیرد. نکته قابل توجه تعداد غیر متعارف افکار نیست بلکه این حقیقت است که همان شصت هزار اندیشه ای که دیروز و روزهای پیش از آن، در ذهن ما فرآیند می شد امروز نیز از ذهنمان می گذرد. در حقیقت دنیای درونی ما همانند کندویی که مملو از زنبور است، از اندیشه های یکسانی که مدام تکرار می شوند لبریز است.
من این قیل و قال درونی را، گفتگوی درونی تعبیر می کنم. در واقع زمزمه و همهمه ها به شکل افکار صامت و خاموش مدام در جریان است. غالب این گفتگوهای درونی شامل فهرستی از عقاید فردی است که آنها را توسط دیگران پذیرفته و آموخته ایم. هر عقیده ای که بتواند در قوه تصور ما بگنجد در مجموعه این افکار یافت می شود. موضوع افکار ما حد و کرانه ندارد: خانواده، روابط، جنسیت، سیاست، تاریخ، محیط زیست، تبهکاران، خدا و هر چیز دیگر. افکار بی وقفه می آیند و می روند و مدام عقاید را به ما یادآور می شوند. اینک ضرورت دارد آنچه را که پیش از این در باره عقاید خواندید به خاطر آورید. پیش از این گفتیم که عقاید به طور معمول با شک و تردید در آمیخته و ممزوج است. زیرا شما عقایدتان را از دیگران دریافت می کنید. بنابراین گفتگوهای درونی شما تجربه مکرر و دائمی تردیدی است که محکم و استوار شده است. تردید درباره خودتان، تردید در باره توانایی هایتان و در آفرینش معجزه و تبلور روابط معنوی، تردید در باره شفای خویشتن، تردید در باره تحقق سعادت و نیکبختی و نهایتا تردید در باره توانایی های خویش و شناخت خیر و برکت ناشی از آرامش و صفای باطن.
برای دستیابی به آرامش باطنی و در نتیجه ارتباط با هشیاری برتر ضرورت دارد که از شر این گپ زدن های فرسوده ذهنی خلاص شوید.
وین دایر
وجود متعالی انسان
رسیدن یعنی تکراره شناخته های ذهن و رفتن یعنی ورود به ناشناخته های وجود
حقیقت در سکوت آشکار میشود نه در صدا
هنگامی که ذهن از تلاش کردن برای شناخت دست بردارد، شناخت حاصل میشود
زمانی عشق در ما تجلی پیدا می کند که در طلب یا جستاره فکری نباشیم
شادمانی محصولِ فکر ما نیست طبیعت فطری ماست اما لذت بردن حاصلِ فکر ماست
حضور چیست؟
حضور، آگاهانه و خردمندانه زیستن در این لحظه است یعنی به وقایعی که در پیرامونِ هشیاریت در حالِ گذرند، کاملا توجه داشته باشی
توجه به نفسی که به بدنت وارد و خارج میشود
توجه به نیروی حیاتی که به اعضای بدنت زندگی میبخشد
توجه به اصواتی که شنیداریست یعنی با روحت گوش فرا میدهی نه فقط با گوشهای دنیوی ات
توجه به فضایی که اشیاء پیرامونت را میبینی
توجه به اعمالت به حرکت دستهایت یا راه رفتنت
توجه به انسانهای اطرافت و ...
بدینگونه "من هستم" وجودت را به زندگی ات دعوت میکنی
شعوره فضایی یا کیهانی مرئی نیست بی شکل و فرم است ولی همه چیز در آن قابل مشاهده است و به کلِ کهکشانها و زمین و آسمان و طبیعت و انسانها و اشیاء و ... "بودن" میبخشد که تنها با شاهد بودن به آن حضور، هشیار میشوی
انسانی که به" لحظه حال " هشیار نیست و فقط از ذهنش هویت میگیرد ماشینی و مکانیکی ست
در عدم و نیستی، طلب که از افکاره نقصان میآیند و میروند بتدریج از میان برداشته خواهند شد و آنچه هست، نقصان نمی آفریند
آنچه را که خدا یا هستی مینامیم در فراسوی ذهن است نمیتوان با ذهن که ابزارش، افکار است آنرا یافت جستجو را رها کن. آن "بینام" در فراسوی افکاری هستند که در جستاره آنند باید کاملا هشیار و حاضر در این لحظه باشی و ذهنت را از نامگذاری و اتیکت و برچسب زدن هایش به این لحظه متوقف کنی.
وقتی ذهن این لحظه را نام گذاری می کند جوهره حضوره آگاه را محدود به باورها و تصورات و پیشگویی های از پیش تعیین شده کرده و سعی در محدود کردنِ آن نامحدود میکند که ممکن نیست و قابل بیان هم نیست.
نگاه به هر چیزی باید با کیفیتی حضوری بنگرد(بیننده) که در اینجا و اکنون و در این بدن و همین الان حاضر است.
مراقبگون زیستن یعنی در آگاهی این لحظه بودن
آگاه به نَفَسی الهی که در وجودت دمیده میشود
وقتی آگاه هستی مراقبگونی یا بعبارتی در کیفیت مدیتیشن هستی
مراقبگون زیستن یا در کیفیت مدیتیشن بودن ارتباط انسان با هستی را که بی شکل و بی فرم است برقرار و هماهنگ میکند
برای یکی شدن با هستی عمیقا باید تسلیم نیروی عظیمِ هستی در این لحظه شوی یعنی نیست نشوی
در کیفیت تسلیم، ذهن آرام و در سکون و سکوت است و رنج تولید نمی کند.
نرمین
حقیقت در سکوت آشکار میشود نه در صدا
هنگامی که ذهن از تلاش کردن برای شناخت دست بردارد، شناخت حاصل میشود
زمانی عشق در ما تجلی پیدا می کند که در طلب یا جستاره فکری نباشیم
شادمانی محصولِ فکر ما نیست طبیعت فطری ماست اما لذت بردن حاصلِ فکر ماست
حضور چیست؟
حضور، آگاهانه و خردمندانه زیستن در این لحظه است یعنی به وقایعی که در پیرامونِ هشیاریت در حالِ گذرند، کاملا توجه داشته باشی
توجه به نفسی که به بدنت وارد و خارج میشود
توجه به نیروی حیاتی که به اعضای بدنت زندگی میبخشد
توجه به اصواتی که شنیداریست یعنی با روحت گوش فرا میدهی نه فقط با گوشهای دنیوی ات
توجه به فضایی که اشیاء پیرامونت را میبینی
توجه به اعمالت به حرکت دستهایت یا راه رفتنت
توجه به انسانهای اطرافت و ...
بدینگونه "من هستم" وجودت را به زندگی ات دعوت میکنی
شعوره فضایی یا کیهانی مرئی نیست بی شکل و فرم است ولی همه چیز در آن قابل مشاهده است و به کلِ کهکشانها و زمین و آسمان و طبیعت و انسانها و اشیاء و ... "بودن" میبخشد که تنها با شاهد بودن به آن حضور، هشیار میشوی
انسانی که به" لحظه حال " هشیار نیست و فقط از ذهنش هویت میگیرد ماشینی و مکانیکی ست
در عدم و نیستی، طلب که از افکاره نقصان میآیند و میروند بتدریج از میان برداشته خواهند شد و آنچه هست، نقصان نمی آفریند
آنچه را که خدا یا هستی مینامیم در فراسوی ذهن است نمیتوان با ذهن که ابزارش، افکار است آنرا یافت جستجو را رها کن. آن "بینام" در فراسوی افکاری هستند که در جستاره آنند باید کاملا هشیار و حاضر در این لحظه باشی و ذهنت را از نامگذاری و اتیکت و برچسب زدن هایش به این لحظه متوقف کنی.
وقتی ذهن این لحظه را نام گذاری می کند جوهره حضوره آگاه را محدود به باورها و تصورات و پیشگویی های از پیش تعیین شده کرده و سعی در محدود کردنِ آن نامحدود میکند که ممکن نیست و قابل بیان هم نیست.
نگاه به هر چیزی باید با کیفیتی حضوری بنگرد(بیننده) که در اینجا و اکنون و در این بدن و همین الان حاضر است.
مراقبگون زیستن یعنی در آگاهی این لحظه بودن
آگاه به نَفَسی الهی که در وجودت دمیده میشود
وقتی آگاه هستی مراقبگونی یا بعبارتی در کیفیت مدیتیشن هستی
مراقبگون زیستن یا در کیفیت مدیتیشن بودن ارتباط انسان با هستی را که بی شکل و بی فرم است برقرار و هماهنگ میکند
برای یکی شدن با هستی عمیقا باید تسلیم نیروی عظیمِ هستی در این لحظه شوی یعنی نیست نشوی
در کیفیت تسلیم، ذهن آرام و در سکون و سکوت است و رنج تولید نمی کند.
نرمین
سعی نکن در مورده کسی چیزی بدانی به کنجکاوی های ذهنت آگاه باش چون هر چه که در مورده دیگران بدانی محدود به شخصیت اوست که در عالمِ وجودیت، متغیر میماند بهتر است هیچ ندانی تا روحِ "من هستم" او را دریابی که یکتاست.
نرمین
نرمین