#داستان_کوتاه
منشي زيبا روي وارد اتاق مدير عامل شد و گفت مدير خوشتيپ و نازنينم ...
فردا روز تولد توست و من برنامه خاصي را براي همين منظور ترتيب دادم و دوست دارم شما فردا به منزل من تشريف بياوريد . مدير عامل از خوشحالي دست هايش را به هم ماليد و گفت ممنونم عزيزم از اين بهتر نمي شه .
فردا شب مدير عامل با ظاهري آراسته و دسته گلي شيك زنگ آپارتمان منشي اش را زد .منشي در را باز كرد . مدير وارد آپارتمان شد . بوي ملايم عطري فضا را آكنده بود منشي با لباسي نيمه باز و شيك از مدير استقبال كرد و به او گفت عزيزم مي خواهم سورپرايزت كنم تا تو خودت را آماده مي كني من برم اتاقم و برگردم اما چراغ پذيرايي را خاموش مي كنم تا تو راحت باشي . منشي چراغ پذيرایی را خاموش و به اتاق خواب رفت ... !!!!
وقتي چراغها روشن شد، مدير عامل مشغول نماز خواندن بود . او قبلا مشابه اين داستان را خوانده بود و به فتنه زنان واقف بود . همه مهمونا و زن مدير عامل مجبور شدند صلوات محمدی پسند بفرستند !!!!! 🤣😂
@narenjroom
منشي زيبا روي وارد اتاق مدير عامل شد و گفت مدير خوشتيپ و نازنينم ...
فردا روز تولد توست و من برنامه خاصي را براي همين منظور ترتيب دادم و دوست دارم شما فردا به منزل من تشريف بياوريد . مدير عامل از خوشحالي دست هايش را به هم ماليد و گفت ممنونم عزيزم از اين بهتر نمي شه .
فردا شب مدير عامل با ظاهري آراسته و دسته گلي شيك زنگ آپارتمان منشي اش را زد .منشي در را باز كرد . مدير وارد آپارتمان شد . بوي ملايم عطري فضا را آكنده بود منشي با لباسي نيمه باز و شيك از مدير استقبال كرد و به او گفت عزيزم مي خواهم سورپرايزت كنم تا تو خودت را آماده مي كني من برم اتاقم و برگردم اما چراغ پذيرايي را خاموش مي كنم تا تو راحت باشي . منشي چراغ پذيرایی را خاموش و به اتاق خواب رفت ... !!!!
وقتي چراغها روشن شد، مدير عامل مشغول نماز خواندن بود . او قبلا مشابه اين داستان را خوانده بود و به فتنه زنان واقف بود . همه مهمونا و زن مدير عامل مجبور شدند صلوات محمدی پسند بفرستند !!!!! 🤣😂
@narenjroom