.
دعایی برای #دفع #غم و #ایجاد #شادی
پيامبر خدا(ص)فرمود:هر كه اين دعا را بخواند:👇💥
اللَّهُمّ إنِّي عَبْدُكَ وابْنِ عَبْدِكَ،وَابنُ أَمَتِكَ،نَاصِيَتي بِيَدِكَ،مَاضٍ فِيَّ حُكْمُكَ،عَدْلٌ فِيَّ قَضَاؤُكَ،أسَْلُكَ بِكُلِّ اسْمٍ هُوَ لَكَ،سَمِّيْتَ بِهِ نَفْسَكَ،أوْ أنْزَلْتَهُ فِي كِتَابِكَ،أوْعَلَّمْتَهُ أحَدَاً مِنْ خَلْقِكَ إو اسْتَأثَرْتَ بِهِ فِي عِلْمِ الغَيْبِ عِنْدَكَ،أنْ تَجْعَلَ القُرْآنَ رَبِيْعَ قَلْبِي، وَنُوْرَ صَدْرِي، وَجَلَاءَ حُزْنِي،وَذَهَابَ هَمِّي. ✨
❤🍁خداوند غم و اندوه او را می برد و به شادي تبديل مي كند. 🍁❤
(بحار الانوار:ج92ص193)
https://telegram.me/joinchat/CQaszz8lKrUgn-q244p4Lg
دعایی برای #دفع #غم و #ایجاد #شادی
پيامبر خدا(ص)فرمود:هر كه اين دعا را بخواند:👇💥
اللَّهُمّ إنِّي عَبْدُكَ وابْنِ عَبْدِكَ،وَابنُ أَمَتِكَ،نَاصِيَتي بِيَدِكَ،مَاضٍ فِيَّ حُكْمُكَ،عَدْلٌ فِيَّ قَضَاؤُكَ،أسَْلُكَ بِكُلِّ اسْمٍ هُوَ لَكَ،سَمِّيْتَ بِهِ نَفْسَكَ،أوْ أنْزَلْتَهُ فِي كِتَابِكَ،أوْعَلَّمْتَهُ أحَدَاً مِنْ خَلْقِكَ إو اسْتَأثَرْتَ بِهِ فِي عِلْمِ الغَيْبِ عِنْدَكَ،أنْ تَجْعَلَ القُرْآنَ رَبِيْعَ قَلْبِي، وَنُوْرَ صَدْرِي، وَجَلَاءَ حُزْنِي،وَذَهَابَ هَمِّي. ✨
❤🍁خداوند غم و اندوه او را می برد و به شادي تبديل مي كند. 🍁❤
(بحار الانوار:ج92ص193)
https://telegram.me/joinchat/CQaszz8lKrUgn-q244p4Lg
ارتعاش وبررسی اسم درنام نیکو
#رمان_عاشقانه_مذهبی عــــــــــلی_و_ســــــــــودا (قسمت12)بخش دوم _#بانو بریم! بانو فدای این #حیا و #غیرتت بشود!از خیابان میگذریم،محکم دستم را گرفته ای. _علی چی شد؟متنظر بودم #دعوا بشه! _#عصبی شدم اما خودمو کنترل کردم!با #احترام حرمت امشبو یادآوری کردم!ممنون…
#رمان_عاشقانه_مذهبی
عــــــــــلی_و_ســــــــــودا
(قسمت سیزدهم)
همانطور که می دوم زبانم را برایت دراز میکنم!
انگشت اشاره ات را به نشانه #تهدید بالا میبری و میگویی:وایسا!
#خنده ام میگیرد،صورتت دیدنی است!پشت درختی قایم میشوم!
_کجا رفتی؟!ببین باهام چی کار کردی بانو؟!
به باغ پدرت آمدیم،روی پاهایم خوابت برد،من هم بی انصافی نکردم و تمام هنر #نقاشی ام را روی صورتت #پیاده کردم!
دستم را میگیری #جیغ میکشم!
_گرفتمت!
_#علی ببخشید!
_زدی صورتمو داغون کردی!#بانو بهت بر نخوره ولی اصلا #استعداد نقاشی نداری!
_صورت تو مشکل داره سید!
دنبال خودت کنار #استخر می بری ام!
_میندازمت تو آب تا یادت بمونه صورت آقات #دفتر نقاشی نیست!
میخواهی هلم بدهی که جیغ میکشم:وای #بچه م!
محکم نگهم میداری،با تعجب نگاهم میکنی!
_وای چی؟!
لبخندی از سر #لذت میزنم!
_گفتم وای بچه م!
صورت نقاشی شده ات با آن حالت خنده دارتر شده!
_بانو با احساسات من بازی نکن!
_من که رو صورتت #نوزاد کشیدم نفهمیدی؟!
_دقیقا کدوم از این خط های شکسته نوزاده؟!
غش میکنم از خنده!
_تمام هنرم این بود!
_شوخی کردی آره؟!
_نچ!
لبخند عمیقی روی صورتت مینشیند!دودستم را میگیری و میبوسی!
_یعنی واقعا بچه ما؟!
دستی به صورتت میکشی و داد میزنی:خدایا شکرت!
#پدر شدن چقدر به شما می آید آقا!
خودم را #لوس میکنم!
_ترسیدم علی!
هول میکنی!
_ببخشید!ببخشید!چیزیت نشد که؟!
میخندم و میگویم:نه حالا برو صورتتو بشور!
با تمام توان هلت میدهم،در آب می افتی!
_بگو به جونه علی داریم بچه دار میشم!
_جونه آقامون عزیزه!
_میگم بانو کی بدنیا میاد؟!
روی زمین مینشینم و میخندم!چقدر هولی!
_نخند از خوشحالیه!وای نه ماه چطور صبر کنم تا جیگر #بابا بیاد!
با اخم ساختگی نگاهت میکنم!
_داره حسودیم میشه ها!
_فدای #حسودی کردنات بشم بانو!نوکرتم دربست!
چرا انقدر خوب و #مهربانی؟!خدا به #پاداش کدام کار #نیک تو را نصیبم کرد؟!
_علی خیس شدی!
همانطور که از استخر بیرون می آیی میگویی:فدای یه تار #موی بانو و #فسقلی مون!
دلم قیلی ویلی میرود از این لفظ فسقلی!کدام زنی جدا از #مادر شدن از اینکه ثمره #عشقش را پرورش دهد و حمل کند جنون #شادی نمیگیرد؟!
با #عشق نگاهت میکنم و میگویم:#سه_نفره_شدنمون مبارک آقام!
لبخند عمیقی میزنی میخواهی به سمتم بیایی که پایت لیز میخورد و دوباره داخل استخر میوفتی!
همانطور که سعی میکنی بیرون بیایی میگویی:یا قالیچه حضرت سلیمان!فکر کنم از خوشحالی راهی قبرستون بشم!
همانطور که با خنده نگاهت میکنم زیر لب میگویم:هزارسال سایه ت بالا سرمون باشه!
بودن با #تو مثل بعضی خواب ها قابل #توضیح نیست!
@Doahayeasemani
عــــــــــلی_و_ســــــــــودا
(قسمت سیزدهم)
همانطور که می دوم زبانم را برایت دراز میکنم!
انگشت اشاره ات را به نشانه #تهدید بالا میبری و میگویی:وایسا!
#خنده ام میگیرد،صورتت دیدنی است!پشت درختی قایم میشوم!
_کجا رفتی؟!ببین باهام چی کار کردی بانو؟!
به باغ پدرت آمدیم،روی پاهایم خوابت برد،من هم بی انصافی نکردم و تمام هنر #نقاشی ام را روی صورتت #پیاده کردم!
دستم را میگیری #جیغ میکشم!
_گرفتمت!
_#علی ببخشید!
_زدی صورتمو داغون کردی!#بانو بهت بر نخوره ولی اصلا #استعداد نقاشی نداری!
_صورت تو مشکل داره سید!
دنبال خودت کنار #استخر می بری ام!
_میندازمت تو آب تا یادت بمونه صورت آقات #دفتر نقاشی نیست!
میخواهی هلم بدهی که جیغ میکشم:وای #بچه م!
محکم نگهم میداری،با تعجب نگاهم میکنی!
_وای چی؟!
لبخندی از سر #لذت میزنم!
_گفتم وای بچه م!
صورت نقاشی شده ات با آن حالت خنده دارتر شده!
_بانو با احساسات من بازی نکن!
_من که رو صورتت #نوزاد کشیدم نفهمیدی؟!
_دقیقا کدوم از این خط های شکسته نوزاده؟!
غش میکنم از خنده!
_تمام هنرم این بود!
_شوخی کردی آره؟!
_نچ!
لبخند عمیقی روی صورتت مینشیند!دودستم را میگیری و میبوسی!
_یعنی واقعا بچه ما؟!
دستی به صورتت میکشی و داد میزنی:خدایا شکرت!
#پدر شدن چقدر به شما می آید آقا!
خودم را #لوس میکنم!
_ترسیدم علی!
هول میکنی!
_ببخشید!ببخشید!چیزیت نشد که؟!
میخندم و میگویم:نه حالا برو صورتتو بشور!
با تمام توان هلت میدهم،در آب می افتی!
_بگو به جونه علی داریم بچه دار میشم!
_جونه آقامون عزیزه!
_میگم بانو کی بدنیا میاد؟!
روی زمین مینشینم و میخندم!چقدر هولی!
_نخند از خوشحالیه!وای نه ماه چطور صبر کنم تا جیگر #بابا بیاد!
با اخم ساختگی نگاهت میکنم!
_داره حسودیم میشه ها!
_فدای #حسودی کردنات بشم بانو!نوکرتم دربست!
چرا انقدر خوب و #مهربانی؟!خدا به #پاداش کدام کار #نیک تو را نصیبم کرد؟!
_علی خیس شدی!
همانطور که از استخر بیرون می آیی میگویی:فدای یه تار #موی بانو و #فسقلی مون!
دلم قیلی ویلی میرود از این لفظ فسقلی!کدام زنی جدا از #مادر شدن از اینکه ثمره #عشقش را پرورش دهد و حمل کند جنون #شادی نمیگیرد؟!
با #عشق نگاهت میکنم و میگویم:#سه_نفره_شدنمون مبارک آقام!
لبخند عمیقی میزنی میخواهی به سمتم بیایی که پایت لیز میخورد و دوباره داخل استخر میوفتی!
همانطور که سعی میکنی بیرون بیایی میگویی:یا قالیچه حضرت سلیمان!فکر کنم از خوشحالی راهی قبرستون بشم!
همانطور که با خنده نگاهت میکنم زیر لب میگویم:هزارسال سایه ت بالا سرمون باشه!
بودن با #تو مثل بعضی خواب ها قابل #توضیح نیست!
@Doahayeasemani
ارتعاش وبررسی اسم درنام نیکو
#رمان_عاشقانه_مذهبی عــــــــــلی_و_ســــــــــودا (قسمت سیزدهم) همانطور که می دوم زبانم را برایت دراز میکنم! انگشت اشاره ات را به نشانه #تهدید بالا میبری و میگویی:وایسا! #خنده ام میگیرد،صورتت دیدنی است!پشت درختی قایم میشوم! _کجا رفتی؟!ببین باهام چی کار کردی…
#عاشقانه_مذهبی (قسمت سیزدهم)
همانطور که می دوم زبانم را برایت دراز میکنم!
انگشت اشاره ات را به نشانه #تهدید بالا میبری و میگویی:وایسا!
#خنده ام میگیرد،صورتت دیدنی است!پشت درختی قایم میشوم!
_کجا رفتی؟!ببین باهام چی کار کردی بانو؟!
به باغ پدرت آمدیم،روی پاهایم خوابت برد،من هم بی انصافی نکردم و تمام هنر #نقاشی ام را روی صورتت #پیاده کردم!
دستم را میگیری #جیغ میکشم!
_گرفتمت!
_#علی ببخشید!
_زدی صورتمو داغون کردی!#بانو بهت بر نخوره ولی اصلا #استعداد نقاشی نداری!
_صورت تو مشکل داره سید!
دنبال خودت کنار #استخر می بری ام!
_میندازمت تو آب تا یادت بمونه صورت آقات #دفتر نقاشی نیست!
میخواهی هلم بدهی که جیغ میکشم:وای #بچه م!
محکم نگهم میداری،با تعجب نگاهم میکنی!
_وای چی؟!
لبخندی از سر #لذت میزنم!
_گفتم وای بچه م!
صورت نقاشی شده ات با آن حالت خنده دارتر شده!
_بانو با احساسات من بازی نکن!
_من که رو صورتت #نوزاد کشیدم نفهمیدی؟!
_دقیقا کدوم از این خط های شکسته نوزاده؟!
غش میکنم از خنده!
_تمام هنرم این بود!
_شوخی کردی آره؟!
_نچ!
لبخند عمیقی روی صورتت مینشیند!دودستم را میگیری و میبوسی!
_یعنی واقعا بچه ما؟!
دستی به صورتت میکشی و داد میزنی:خدایا شکرت!
#پدر شدن چقدر به شما می آید آقا!
خودم را #لوس میکنم!
_ترسیدم علی!
هول میکنی!
_ببخشید!ببخشید!چیزیت نشد که؟!
میخندم و میگویم:نه حالا برو صورتتو بشور!
با تمام توان هلت میدهم،در آب می افتی!
_بگو به جونه علی داریم بچه دار میشم!
_جونه آقامون عزیزه!
_میگم بانو کی بدنیا میاد؟!
روی زمین مینشینم و میخندم!چقدر هولی!
_نخند از خوشحالیه!وای نه ماه چطور صبر کنم تا جیگر #بابا بیاد!
با اخم ساختگی نگاهت میکنم!
_داره حسودیم میشه ها!
_فدای #حسودی کردنات بشم بانو!نوکرتم دربست!
چرا انقدر خوب و #مهربانی؟!خدا به #پاداش کدام کار #نیک تو را نصیبم کرد؟!
_علی خیس شدی!
همانطور که از استخر بیرون می آیی میگویی:فدای یه تار #موی بانو و #فسقلی مون!
دلم قیلی ویلی میرود از این لفظ فسقلی!کدام زنی جدا از #مادر شدن از اینکه ثمره #عشقش را پرورش دهد و حمل کند جنون #شادی نمیگیرد؟!
با #عشق نگاهت میکنم و میگویم:#سه_نفره_شدنمون مبارک آقام!
لبخند عمیقی میزنی میخواهی به سمتم بیایی که پایت لیز میخورد و دوباره داخل استخر میوفتی!
همانطور که سعی میکنی بیرون بیایی میگویی:یا قالیچه حضرت سلیمان!فکر کنم از خوشحالی راهی قبرستون بشم!
همانطور که با خنده نگاهت میکنم زیر لب میگویم:هزارسال سایه ت بالا سرمون باشه!
بودن با #تو مثل بعضی خواب ها قابل #توضیح نیست!
@Doahayeasemani
همانطور که می دوم زبانم را برایت دراز میکنم!
انگشت اشاره ات را به نشانه #تهدید بالا میبری و میگویی:وایسا!
#خنده ام میگیرد،صورتت دیدنی است!پشت درختی قایم میشوم!
_کجا رفتی؟!ببین باهام چی کار کردی بانو؟!
به باغ پدرت آمدیم،روی پاهایم خوابت برد،من هم بی انصافی نکردم و تمام هنر #نقاشی ام را روی صورتت #پیاده کردم!
دستم را میگیری #جیغ میکشم!
_گرفتمت!
_#علی ببخشید!
_زدی صورتمو داغون کردی!#بانو بهت بر نخوره ولی اصلا #استعداد نقاشی نداری!
_صورت تو مشکل داره سید!
دنبال خودت کنار #استخر می بری ام!
_میندازمت تو آب تا یادت بمونه صورت آقات #دفتر نقاشی نیست!
میخواهی هلم بدهی که جیغ میکشم:وای #بچه م!
محکم نگهم میداری،با تعجب نگاهم میکنی!
_وای چی؟!
لبخندی از سر #لذت میزنم!
_گفتم وای بچه م!
صورت نقاشی شده ات با آن حالت خنده دارتر شده!
_بانو با احساسات من بازی نکن!
_من که رو صورتت #نوزاد کشیدم نفهمیدی؟!
_دقیقا کدوم از این خط های شکسته نوزاده؟!
غش میکنم از خنده!
_تمام هنرم این بود!
_شوخی کردی آره؟!
_نچ!
لبخند عمیقی روی صورتت مینشیند!دودستم را میگیری و میبوسی!
_یعنی واقعا بچه ما؟!
دستی به صورتت میکشی و داد میزنی:خدایا شکرت!
#پدر شدن چقدر به شما می آید آقا!
خودم را #لوس میکنم!
_ترسیدم علی!
هول میکنی!
_ببخشید!ببخشید!چیزیت نشد که؟!
میخندم و میگویم:نه حالا برو صورتتو بشور!
با تمام توان هلت میدهم،در آب می افتی!
_بگو به جونه علی داریم بچه دار میشم!
_جونه آقامون عزیزه!
_میگم بانو کی بدنیا میاد؟!
روی زمین مینشینم و میخندم!چقدر هولی!
_نخند از خوشحالیه!وای نه ماه چطور صبر کنم تا جیگر #بابا بیاد!
با اخم ساختگی نگاهت میکنم!
_داره حسودیم میشه ها!
_فدای #حسودی کردنات بشم بانو!نوکرتم دربست!
چرا انقدر خوب و #مهربانی؟!خدا به #پاداش کدام کار #نیک تو را نصیبم کرد؟!
_علی خیس شدی!
همانطور که از استخر بیرون می آیی میگویی:فدای یه تار #موی بانو و #فسقلی مون!
دلم قیلی ویلی میرود از این لفظ فسقلی!کدام زنی جدا از #مادر شدن از اینکه ثمره #عشقش را پرورش دهد و حمل کند جنون #شادی نمیگیرد؟!
با #عشق نگاهت میکنم و میگویم:#سه_نفره_شدنمون مبارک آقام!
لبخند عمیقی میزنی میخواهی به سمتم بیایی که پایت لیز میخورد و دوباره داخل استخر میوفتی!
همانطور که سعی میکنی بیرون بیایی میگویی:یا قالیچه حضرت سلیمان!فکر کنم از خوشحالی راهی قبرستون بشم!
همانطور که با خنده نگاهت میکنم زیر لب میگویم:هزارسال سایه ت بالا سرمون باشه!
بودن با #تو مثل بعضی خواب ها قابل #توضیح نیست!
@Doahayeasemani
#رمان_عاشقانه_مذهبی
علی وسودا(قسمت پانزدهم)
نفس عمیقی میکشم و عرق پیشانی ام را پاک میکنم،نشسته ای روی کاغذ چیزی مینویسی!
این روزها کار کردن برایم سخته شده،#تو به اندازه ی خودت کمک میکنی من زیادی #لوس شدم!کنارت مینشینم،دستی به ته ریشت میکشم،آرام دستم را سمت گلویت میبرم#خنده ات میگیرد،#قلقلکی هستی!دستم را میگیری با لبخند میگویی:#شیطنت زیاد کار دستت میده ها!
با لحن نازداری میگویم:#علی جونم!
جور خاصی نگاهم میکنی و میگویی:جونم!
شروع به ماساژ دادن کتف هایت میکنم،میگویم:بریم#شام درست کنیم؟منو#فسقلی گرسنه ایم!
دست هایم را میگیری.
_من فدای فسقلی و مامانش بشم!
اخم ساختگی میکنم و میگویم:چشمم روشن!دیگه اول اسم فسقلی آورده میشه!
گونه ام را میبوسی،با#محبت میگویی:آخه مامان فسقلی نباشه من فسقلی رو میخوام چی کار؟!
لبخندی روی لب هایم مینشیند،همه اش ناز است آقا وگرنه که من جانم برای فسقلی در میرود!کمک میکنی بلند شوم،وارد آشپزخانه میشویم،مواد غذایی را روی میز میچینم میخواهی شروع کنی که میگویم:آقایی میشه تا من اینا رو خرد کنم شما اینجا رو جارو بکشی؟
دستت را روی چشمت میگذاری._به روی چشم شما امر کن!
حالت خجولی به خود میگیرم و میگویم:امر چیه آقا؟!من از شما خواهش میکنم!
_بانو!پیازا رو خورد نکن اذیت میشی خودم خورد میکنم!
دلم قیلی ویلی میرود،اما مشغول خوردن کردن پیاز میشوم!با تعجب نگاهم میکنی و میگویی:مگه نگفتم خورد نکن؟!چشمات اذیت میشه!
_مگه چشمای#آقام اذیت نمیشه؟!چطور دلم بیاد چشمای معصومش اذیت بشه؟!
لبخندی از روی رضایت و لذت میزنی و میگویی:منم دلم یه وقتایی #ناز کردن میخواد!#مهربانو شدید الدلبر شدنا!تاثیرات#مهردونه س؟!
متعجب نگاهت میکنم و میگویم:مهردونه؟!
با چشمانت به شکمم اشاره میکنی!
_مهربان و مهربانو فسقلی شونم مهردونه!
دست روی قلبم میگذارم نه سرجایش است!
_نکن اینطوری علی الان من و بچه ت پس می افتیما!
_آخ نمیدونی میگی بچه ت چه حالی میشم!
مشغول جارو کشیدن میشوی،همانطور که جارو میکشی میگویی:اسم فسقلی رو انتخاب کردما!
با اشتیاق میگویم:چی؟چی؟
جارو را کنار میگذاری،رو به رویم زانو میزنی!
_بنیتا!دختر بی همتای من!
دستی به شکمم میکشی!
_میپسندی بابایی؟!
با این بابایی گفتن هایت کل وجودم یک جوری میشود چه برسد به این فسقلی!
نگاهم میکنی و میگویی:خانمم#دخترمون اسمشو میپسنده؟!
دستت را محکم فشار میدهم،من بیشتر غرق لذتم که تو را#پدر میکنم!بهشت همین است!واقعا #بهشت زیر پاهای من است!
_خیلی!
_چه مزه ای بده این شامی که دونفره درست کردیم!مزه#شادی و محبت!
نگاهت میکنم و میگویم:بله البته سه نفری درست کردیم!
@Doahayeasemani
علی وسودا(قسمت پانزدهم)
نفس عمیقی میکشم و عرق پیشانی ام را پاک میکنم،نشسته ای روی کاغذ چیزی مینویسی!
این روزها کار کردن برایم سخته شده،#تو به اندازه ی خودت کمک میکنی من زیادی #لوس شدم!کنارت مینشینم،دستی به ته ریشت میکشم،آرام دستم را سمت گلویت میبرم#خنده ات میگیرد،#قلقلکی هستی!دستم را میگیری با لبخند میگویی:#شیطنت زیاد کار دستت میده ها!
با لحن نازداری میگویم:#علی جونم!
جور خاصی نگاهم میکنی و میگویی:جونم!
شروع به ماساژ دادن کتف هایت میکنم،میگویم:بریم#شام درست کنیم؟منو#فسقلی گرسنه ایم!
دست هایم را میگیری.
_من فدای فسقلی و مامانش بشم!
اخم ساختگی میکنم و میگویم:چشمم روشن!دیگه اول اسم فسقلی آورده میشه!
گونه ام را میبوسی،با#محبت میگویی:آخه مامان فسقلی نباشه من فسقلی رو میخوام چی کار؟!
لبخندی روی لب هایم مینشیند،همه اش ناز است آقا وگرنه که من جانم برای فسقلی در میرود!کمک میکنی بلند شوم،وارد آشپزخانه میشویم،مواد غذایی را روی میز میچینم میخواهی شروع کنی که میگویم:آقایی میشه تا من اینا رو خرد کنم شما اینجا رو جارو بکشی؟
دستت را روی چشمت میگذاری._به روی چشم شما امر کن!
حالت خجولی به خود میگیرم و میگویم:امر چیه آقا؟!من از شما خواهش میکنم!
_بانو!پیازا رو خورد نکن اذیت میشی خودم خورد میکنم!
دلم قیلی ویلی میرود،اما مشغول خوردن کردن پیاز میشوم!با تعجب نگاهم میکنی و میگویی:مگه نگفتم خورد نکن؟!چشمات اذیت میشه!
_مگه چشمای#آقام اذیت نمیشه؟!چطور دلم بیاد چشمای معصومش اذیت بشه؟!
لبخندی از روی رضایت و لذت میزنی و میگویی:منم دلم یه وقتایی #ناز کردن میخواد!#مهربانو شدید الدلبر شدنا!تاثیرات#مهردونه س؟!
متعجب نگاهت میکنم و میگویم:مهردونه؟!
با چشمانت به شکمم اشاره میکنی!
_مهربان و مهربانو فسقلی شونم مهردونه!
دست روی قلبم میگذارم نه سرجایش است!
_نکن اینطوری علی الان من و بچه ت پس می افتیما!
_آخ نمیدونی میگی بچه ت چه حالی میشم!
مشغول جارو کشیدن میشوی،همانطور که جارو میکشی میگویی:اسم فسقلی رو انتخاب کردما!
با اشتیاق میگویم:چی؟چی؟
جارو را کنار میگذاری،رو به رویم زانو میزنی!
_بنیتا!دختر بی همتای من!
دستی به شکمم میکشی!
_میپسندی بابایی؟!
با این بابایی گفتن هایت کل وجودم یک جوری میشود چه برسد به این فسقلی!
نگاهم میکنی و میگویی:خانمم#دخترمون اسمشو میپسنده؟!
دستت را محکم فشار میدهم،من بیشتر غرق لذتم که تو را#پدر میکنم!بهشت همین است!واقعا #بهشت زیر پاهای من است!
_خیلی!
_چه مزه ای بده این شامی که دونفره درست کردیم!مزه#شادی و محبت!
نگاهت میکنم و میگویم:بله البته سه نفری درست کردیم!
@Doahayeasemani
ارتعاش وبررسی اسم درنام نیکو
#عاشقانه_مذهبی #علی_و_سودا (قسمت هجدهم) با ترس به بنیتا که از مبل آویزان شده نگاه میکنم،میدوم سمتش! بچه پررو غش غش میخندد! از وقتی چهار دست و پا میرود زندگی برایم نگذاشته! بغلش میکنم. _دیگه نمیذارم تکون بخوری! لب و لوچه اش را آویزان میکند،دلم میرود برایش،لپ…
#رمان_عاشقانه_مذهبی
عــــــــــلی_و_ســــــــــودا
(قسمت سیزدهم)
همانطور که می دوم زبانم را برایت دراز میکنم!
انگشت اشاره ات را به نشانه #تهدید بالا میبری و میگویی:وایسا!
#خنده ام میگیرد،صورتت دیدنی است!پشت درختی قایم میشوم!
_کجا رفتی؟!ببین باهام چی کار کردی بانو؟!
به باغ پدرت آمدیم،روی پاهایم خوابت برد،من هم بی انصافی نکردم و تمام هنر #نقاشی ام را روی صورتت #پیاده کردم!
دستم را میگیری #جیغ میکشم!
_گرفتمت!
_#علی ببخشید!
_زدی صورتمو داغون کردی!#بانو بهت بر نخوره ولی اصلا #استعداد نقاشی نداری!
_صورت تو مشکل داره سید!
دنبال خودت کنار #استخر می بری ام!
_میندازمت تو آب تا یادت بمونه صورت آقات #دفتر نقاشی نیست!
میخواهی هلم بدهی که جیغ میکشم:وای #بچه م!
محکم نگهم میداری،با تعجب نگاهم میکنی!
_وای چی؟!
لبخندی از سر #لذت میزنم!
_گفتم وای بچه م!
صورت نقاشی شده ات با آن حالت خنده دارتر شده!
_بانو با احساسات من بازی نکن!
_من که رو صورتت #نوزاد کشیدم نفهمیدی؟!
_دقیقا کدوم از این خط های شکسته نوزاده؟!
غش میکنم از خنده!
_تمام هنرم این بود!
_شوخی کردی آره؟!
_نچ!
لبخند عمیقی روی صورتت مینشیند!دودستم را میگیری و میبوسی!
_یعنی واقعا بچه ما؟!
دستی به صورتت میکشی و داد میزنی:خدایا شکرت!
#پدر شدن چقدر به شما می آید آقا!
خودم را #لوس میکنم!
_ترسیدم علی!
هول میکنی!
_ببخشید!ببخشید!چیزیت نشد که؟!
میخندم و میگویم:نه حالا برو صورتتو بشور!
با تمام توان هلت میدهم،در آب می افتی!
_بگو به جونه علی داریم بچه دار میشم!
_جونه آقامون عزیزه!
_میگم بانو کی بدنیا میاد؟!
روی زمین مینشینم و میخندم!چقدر هولی!
_نخند از خوشحالیه!وای نه ماه چطور صبر کنم تا جیگر #بابا بیاد!
با اخم ساختگی نگاهت میکنم!
_داره حسودیم میشه ها!
_فدای #حسودی کردنات بشم بانو!نوکرتم دربست!
چرا انقدر خوب و #مهربانی؟!خدا به #پاداش کدام کار #نیک تو را نصیبم کرد؟!
_علی خیس شدی!
همانطور که از استخر بیرون می آیی میگویی:فدای یه تار #موی بانو و #فسقلی مون!
دلم قیلی ویلی میرود از این لفظ فسقلی!کدام زنی جدا از #مادر شدن از اینکه ثمره #عشقش را پرورش دهد و حمل کند جنون #شادی نمیگیرد؟!
با #عشق نگاهت میکنم و میگویم:#سه_نفره_شدنمون مبارک آقام!
لبخند عمیقی میزنی میخواهی به سمتم بیایی که پایت لیز میخورد و دوباره داخل استخر میوفتی!
همانطور که سعی میکنی بیرون بیایی میگویی:یا قالیچه حضرت سلیمان!فکر کنم از خوشحالی راهی قبرستون بشم!
همانطور که با خنده نگاهت میکنم زیر لب میگویم:هزارسال سایه ت بالا سرمون باشه!
بودن با #تو مثل بعضی خواب ها قابل #توضیح نیست!
@Doahayeasemani
عــــــــــلی_و_ســــــــــودا
(قسمت سیزدهم)
همانطور که می دوم زبانم را برایت دراز میکنم!
انگشت اشاره ات را به نشانه #تهدید بالا میبری و میگویی:وایسا!
#خنده ام میگیرد،صورتت دیدنی است!پشت درختی قایم میشوم!
_کجا رفتی؟!ببین باهام چی کار کردی بانو؟!
به باغ پدرت آمدیم،روی پاهایم خوابت برد،من هم بی انصافی نکردم و تمام هنر #نقاشی ام را روی صورتت #پیاده کردم!
دستم را میگیری #جیغ میکشم!
_گرفتمت!
_#علی ببخشید!
_زدی صورتمو داغون کردی!#بانو بهت بر نخوره ولی اصلا #استعداد نقاشی نداری!
_صورت تو مشکل داره سید!
دنبال خودت کنار #استخر می بری ام!
_میندازمت تو آب تا یادت بمونه صورت آقات #دفتر نقاشی نیست!
میخواهی هلم بدهی که جیغ میکشم:وای #بچه م!
محکم نگهم میداری،با تعجب نگاهم میکنی!
_وای چی؟!
لبخندی از سر #لذت میزنم!
_گفتم وای بچه م!
صورت نقاشی شده ات با آن حالت خنده دارتر شده!
_بانو با احساسات من بازی نکن!
_من که رو صورتت #نوزاد کشیدم نفهمیدی؟!
_دقیقا کدوم از این خط های شکسته نوزاده؟!
غش میکنم از خنده!
_تمام هنرم این بود!
_شوخی کردی آره؟!
_نچ!
لبخند عمیقی روی صورتت مینشیند!دودستم را میگیری و میبوسی!
_یعنی واقعا بچه ما؟!
دستی به صورتت میکشی و داد میزنی:خدایا شکرت!
#پدر شدن چقدر به شما می آید آقا!
خودم را #لوس میکنم!
_ترسیدم علی!
هول میکنی!
_ببخشید!ببخشید!چیزیت نشد که؟!
میخندم و میگویم:نه حالا برو صورتتو بشور!
با تمام توان هلت میدهم،در آب می افتی!
_بگو به جونه علی داریم بچه دار میشم!
_جونه آقامون عزیزه!
_میگم بانو کی بدنیا میاد؟!
روی زمین مینشینم و میخندم!چقدر هولی!
_نخند از خوشحالیه!وای نه ماه چطور صبر کنم تا جیگر #بابا بیاد!
با اخم ساختگی نگاهت میکنم!
_داره حسودیم میشه ها!
_فدای #حسودی کردنات بشم بانو!نوکرتم دربست!
چرا انقدر خوب و #مهربانی؟!خدا به #پاداش کدام کار #نیک تو را نصیبم کرد؟!
_علی خیس شدی!
همانطور که از استخر بیرون می آیی میگویی:فدای یه تار #موی بانو و #فسقلی مون!
دلم قیلی ویلی میرود از این لفظ فسقلی!کدام زنی جدا از #مادر شدن از اینکه ثمره #عشقش را پرورش دهد و حمل کند جنون #شادی نمیگیرد؟!
با #عشق نگاهت میکنم و میگویم:#سه_نفره_شدنمون مبارک آقام!
لبخند عمیقی میزنی میخواهی به سمتم بیایی که پایت لیز میخورد و دوباره داخل استخر میوفتی!
همانطور که سعی میکنی بیرون بیایی میگویی:یا قالیچه حضرت سلیمان!فکر کنم از خوشحالی راهی قبرستون بشم!
همانطور که با خنده نگاهت میکنم زیر لب میگویم:هزارسال سایه ت بالا سرمون باشه!
بودن با #تو مثل بعضی خواب ها قابل #توضیح نیست!
@Doahayeasemani
ارتعاش وبررسی اسم درنام نیکو
#رمان_عاشقانه_مذهبی عــــــــــلی_و_ســــــــــودا (قسمت سیزدهم) همانطور که می دوم زبانم را برایت دراز میکنم! انگشت اشاره ات را به نشانه #تهدید بالا میبری و میگویی:وایسا! #خنده ام میگیرد،صورتت دیدنی است!پشت درختی قایم میشوم! _کجا رفتی؟!ببین باهام چی کار کردی…
#عاشقانه_مذهبی (قسمت سیزدهم)
همانطور که می دوم زبانم را برایت دراز میکنم!
انگشت اشاره ات را به نشانه #تهدید بالا میبری و میگویی:وایسا!
#خنده ام میگیرد،صورتت دیدنی است!پشت درختی قایم میشوم!
_کجا رفتی؟!ببین باهام چی کار کردی بانو؟!
به باغ پدرت آمدیم،روی پاهایم خوابت برد،من هم بی انصافی نکردم و تمام هنر #نقاشی ام را روی صورتت #پیاده کردم!
دستم را میگیری #جیغ میکشم!
_گرفتمت!
_#علی ببخشید!
_زدی صورتمو داغون کردی!#بانو بهت بر نخوره ولی اصلا #استعداد نقاشی نداری!
_صورت تو مشکل داره سید!
دنبال خودت کنار #استخر می بری ام!
_میندازمت تو آب تا یادت بمونه صورت آقات #دفتر نقاشی نیست!
میخواهی هلم بدهی که جیغ میکشم:وای #بچه م!
محکم نگهم میداری،با تعجب نگاهم میکنی!
_وای چی؟!
لبخندی از سر #لذت میزنم!
_گفتم وای بچه م!
صورت نقاشی شده ات با آن حالت خنده دارتر شده!
_بانو با احساسات من بازی نکن!
_من که رو صورتت #نوزاد کشیدم نفهمیدی؟!
_دقیقا کدوم از این خط های شکسته نوزاده؟!
غش میکنم از خنده!
_تمام هنرم این بود!
_شوخی کردی آره؟!
_نچ!
لبخند عمیقی روی صورتت مینشیند!دودستم را میگیری و میبوسی!
_یعنی واقعا بچه ما؟!
دستی به صورتت میکشی و داد میزنی:خدایا شکرت!
#پدر شدن چقدر به شما می آید آقا!
خودم را #لوس میکنم!
_ترسیدم علی!
هول میکنی!
_ببخشید!ببخشید!چیزیت نشد که؟!
میخندم و میگویم:نه حالا برو صورتتو بشور!
با تمام توان هلت میدهم،در آب می افتی!
_بگو به جونه علی داریم بچه دار میشم!
_جونه آقامون عزیزه!
_میگم بانو کی بدنیا میاد؟!
روی زمین مینشینم و میخندم!چقدر هولی!
_نخند از خوشحالیه!وای نه ماه چطور صبر کنم تا جیگر #بابا بیاد!
با اخم ساختگی نگاهت میکنم!
_داره حسودیم میشه ها!
_فدای #حسودی کردنات بشم بانو!نوکرتم دربست!
چرا انقدر خوب و #مهربانی؟!خدا به #پاداش کدام کار #نیک تو را نصیبم کرد؟!
_علی خیس شدی!
همانطور که از استخر بیرون می آیی میگویی:فدای یه تار #موی بانو و #فسقلی مون!
دلم قیلی ویلی میرود از این لفظ فسقلی!کدام زنی جدا از #مادر شدن از اینکه ثمره #عشقش را پرورش دهد و حمل کند جنون #شادی نمیگیرد؟!
با #عشق نگاهت میکنم و میگویم:#سه_نفره_شدنمون مبارک آقام!
لبخند عمیقی میزنی میخواهی به سمتم بیایی که پایت لیز میخورد و دوباره داخل استخر میوفتی!
همانطور که سعی میکنی بیرون بیایی میگویی:یا قالیچه حضرت سلیمان!فکر کنم از خوشحالی راهی قبرستون بشم!
همانطور که با خنده نگاهت میکنم زیر لب میگویم:هزارسال سایه ت بالا سرمون باشه!
بودن با #تو مثل بعضی خواب ها قابل #توضیح نیست!
@Doahayeasemani
همانطور که می دوم زبانم را برایت دراز میکنم!
انگشت اشاره ات را به نشانه #تهدید بالا میبری و میگویی:وایسا!
#خنده ام میگیرد،صورتت دیدنی است!پشت درختی قایم میشوم!
_کجا رفتی؟!ببین باهام چی کار کردی بانو؟!
به باغ پدرت آمدیم،روی پاهایم خوابت برد،من هم بی انصافی نکردم و تمام هنر #نقاشی ام را روی صورتت #پیاده کردم!
دستم را میگیری #جیغ میکشم!
_گرفتمت!
_#علی ببخشید!
_زدی صورتمو داغون کردی!#بانو بهت بر نخوره ولی اصلا #استعداد نقاشی نداری!
_صورت تو مشکل داره سید!
دنبال خودت کنار #استخر می بری ام!
_میندازمت تو آب تا یادت بمونه صورت آقات #دفتر نقاشی نیست!
میخواهی هلم بدهی که جیغ میکشم:وای #بچه م!
محکم نگهم میداری،با تعجب نگاهم میکنی!
_وای چی؟!
لبخندی از سر #لذت میزنم!
_گفتم وای بچه م!
صورت نقاشی شده ات با آن حالت خنده دارتر شده!
_بانو با احساسات من بازی نکن!
_من که رو صورتت #نوزاد کشیدم نفهمیدی؟!
_دقیقا کدوم از این خط های شکسته نوزاده؟!
غش میکنم از خنده!
_تمام هنرم این بود!
_شوخی کردی آره؟!
_نچ!
لبخند عمیقی روی صورتت مینشیند!دودستم را میگیری و میبوسی!
_یعنی واقعا بچه ما؟!
دستی به صورتت میکشی و داد میزنی:خدایا شکرت!
#پدر شدن چقدر به شما می آید آقا!
خودم را #لوس میکنم!
_ترسیدم علی!
هول میکنی!
_ببخشید!ببخشید!چیزیت نشد که؟!
میخندم و میگویم:نه حالا برو صورتتو بشور!
با تمام توان هلت میدهم،در آب می افتی!
_بگو به جونه علی داریم بچه دار میشم!
_جونه آقامون عزیزه!
_میگم بانو کی بدنیا میاد؟!
روی زمین مینشینم و میخندم!چقدر هولی!
_نخند از خوشحالیه!وای نه ماه چطور صبر کنم تا جیگر #بابا بیاد!
با اخم ساختگی نگاهت میکنم!
_داره حسودیم میشه ها!
_فدای #حسودی کردنات بشم بانو!نوکرتم دربست!
چرا انقدر خوب و #مهربانی؟!خدا به #پاداش کدام کار #نیک تو را نصیبم کرد؟!
_علی خیس شدی!
همانطور که از استخر بیرون می آیی میگویی:فدای یه تار #موی بانو و #فسقلی مون!
دلم قیلی ویلی میرود از این لفظ فسقلی!کدام زنی جدا از #مادر شدن از اینکه ثمره #عشقش را پرورش دهد و حمل کند جنون #شادی نمیگیرد؟!
با #عشق نگاهت میکنم و میگویم:#سه_نفره_شدنمون مبارک آقام!
لبخند عمیقی میزنی میخواهی به سمتم بیایی که پایت لیز میخورد و دوباره داخل استخر میوفتی!
همانطور که سعی میکنی بیرون بیایی میگویی:یا قالیچه حضرت سلیمان!فکر کنم از خوشحالی راهی قبرستون بشم!
همانطور که با خنده نگاهت میکنم زیر لب میگویم:هزارسال سایه ت بالا سرمون باشه!
بودن با #تو مثل بعضی خواب ها قابل #توضیح نیست!
@Doahayeasemani
ارتعاش وبررسی اسم درنام نیکو
#رمـان_عاشقانه_مذهبی عـــــلی_و_ســــــــــودا (قسمت چهاردهم) به #کیک نگاه میکنم،بعداز چندماه برایت #آشپزی کردم!با خامه مینویسم(#بابایی دوست داریم)لباسی که برای تولدم خریدی میپوشم،با لبخند به استقبالت می آیم! _سلام مهربونم!خداقوت! _سلام#مهربانو سلامت باشی!…
#رمان_عاشقانه_مذهبی
علی وسودا(قسمت پانزدهم)
نفس عمیقی میکشم و عرق پیشانی ام را پاک میکنم،نشسته ای روی کاغذ چیزی مینویسی!
این روزها کار کردن برایم سخته شده،#تو به اندازه ی خودت کمک میکنی من زیادی #لوس شدم!کنارت مینشینم،دستی به ته ریشت میکشم،آرام دستم را سمت گلویت میبرم#خنده ات میگیرد،#قلقلکی هستی!دستم را میگیری با لبخند میگویی:#شیطنت زیاد کار دستت میده ها!
با لحن نازداری میگویم:#علی جونم!
جور خاصی نگاهم میکنی و میگویی:جونم!
شروع به ماساژ دادن کتف هایت میکنم،میگویم:بریم#شام درست کنیم؟منو#فسقلی گرسنه ایم!
دست هایم را میگیری.
_من فدای فسقلی و مامانش بشم!
اخم ساختگی میکنم و میگویم:چشمم روشن!دیگه اول اسم فسقلی آورده میشه!
گونه ام را میبوسی،با#محبت میگویی:آخه مامان فسقلی نباشه من فسقلی رو میخوام چی کار؟!
لبخندی روی لب هایم مینشیند،همه اش ناز است آقا وگرنه که من جانم برای فسقلی در میرود!کمک میکنی بلند شوم،وارد آشپزخانه میشویم،مواد غذایی را روی میز میچینم میخواهی شروع کنی که میگویم:آقایی میشه تا من اینا رو خرد کنم شما اینجا رو جارو بکشی؟
دستت را روی چشمت میگذاری._به روی چشم شما امر کن!
حالت خجولی به خود میگیرم و میگویم:امر چیه آقا؟!من از شما خواهش میکنم!
_بانو!پیازا رو خورد نکن اذیت میشی خودم خورد میکنم!
دلم قیلی ویلی میرود،اما مشغول خوردن کردن پیاز میشوم!با تعجب نگاهم میکنی و میگویی:مگه نگفتم خورد نکن؟!چشمات اذیت میشه!
_مگه چشمای#آقام اذیت نمیشه؟!چطور دلم بیاد چشمای معصومش اذیت بشه؟!
لبخندی از روی رضایت و لذت میزنی و میگویی:منم دلم یه وقتایی #ناز کردن میخواد!#مهربانو شدید الدلبر شدنا!تاثیرات#مهردونه س؟!
متعجب نگاهت میکنم و میگویم:مهردونه؟!
با چشمانت به شکمم اشاره میکنی!
_مهربان و مهربانو فسقلی شونم مهردونه!
دست روی قلبم میگذارم نه سرجایش است!
_نکن اینطوری علی الان من و بچه ت پس می افتیما!
_آخ نمیدونی میگی بچه ت چه حالی میشم!
مشغول جارو کشیدن میشوی،همانطور که جارو میکشی میگویی:اسم فسقلی رو انتخاب کردما!
با اشتیاق میگویم:چی؟چی؟
جارو را کنار میگذاری،رو به رویم زانو میزنی!
_بنیتا!دختر بی همتای من!
دستی به شکمم میکشی!
_میپسندی بابایی؟!
با این بابایی گفتن هایت کل وجودم یک جوری میشود چه برسد به این فسقلی!
نگاهم میکنی و میگویی:خانمم#دخترمون اسمشو میپسنده؟!
دستت را محکم فشار میدهم،من بیشتر غرق لذتم که تو را#پدر میکنم!بهشت همین است!واقعا #بهشت زیر پاهای من است!
_خیلی!
_چه مزه ای بده این شامی که دونفره درست کردیم!مزه#شادی و محبت!
نگاهت میکنم و میگویم:بله البته سه نفری درست کردیم!
@Doahayeasemani
علی وسودا(قسمت پانزدهم)
نفس عمیقی میکشم و عرق پیشانی ام را پاک میکنم،نشسته ای روی کاغذ چیزی مینویسی!
این روزها کار کردن برایم سخته شده،#تو به اندازه ی خودت کمک میکنی من زیادی #لوس شدم!کنارت مینشینم،دستی به ته ریشت میکشم،آرام دستم را سمت گلویت میبرم#خنده ات میگیرد،#قلقلکی هستی!دستم را میگیری با لبخند میگویی:#شیطنت زیاد کار دستت میده ها!
با لحن نازداری میگویم:#علی جونم!
جور خاصی نگاهم میکنی و میگویی:جونم!
شروع به ماساژ دادن کتف هایت میکنم،میگویم:بریم#شام درست کنیم؟منو#فسقلی گرسنه ایم!
دست هایم را میگیری.
_من فدای فسقلی و مامانش بشم!
اخم ساختگی میکنم و میگویم:چشمم روشن!دیگه اول اسم فسقلی آورده میشه!
گونه ام را میبوسی،با#محبت میگویی:آخه مامان فسقلی نباشه من فسقلی رو میخوام چی کار؟!
لبخندی روی لب هایم مینشیند،همه اش ناز است آقا وگرنه که من جانم برای فسقلی در میرود!کمک میکنی بلند شوم،وارد آشپزخانه میشویم،مواد غذایی را روی میز میچینم میخواهی شروع کنی که میگویم:آقایی میشه تا من اینا رو خرد کنم شما اینجا رو جارو بکشی؟
دستت را روی چشمت میگذاری._به روی چشم شما امر کن!
حالت خجولی به خود میگیرم و میگویم:امر چیه آقا؟!من از شما خواهش میکنم!
_بانو!پیازا رو خورد نکن اذیت میشی خودم خورد میکنم!
دلم قیلی ویلی میرود،اما مشغول خوردن کردن پیاز میشوم!با تعجب نگاهم میکنی و میگویی:مگه نگفتم خورد نکن؟!چشمات اذیت میشه!
_مگه چشمای#آقام اذیت نمیشه؟!چطور دلم بیاد چشمای معصومش اذیت بشه؟!
لبخندی از روی رضایت و لذت میزنی و میگویی:منم دلم یه وقتایی #ناز کردن میخواد!#مهربانو شدید الدلبر شدنا!تاثیرات#مهردونه س؟!
متعجب نگاهت میکنم و میگویم:مهردونه؟!
با چشمانت به شکمم اشاره میکنی!
_مهربان و مهربانو فسقلی شونم مهردونه!
دست روی قلبم میگذارم نه سرجایش است!
_نکن اینطوری علی الان من و بچه ت پس می افتیما!
_آخ نمیدونی میگی بچه ت چه حالی میشم!
مشغول جارو کشیدن میشوی،همانطور که جارو میکشی میگویی:اسم فسقلی رو انتخاب کردما!
با اشتیاق میگویم:چی؟چی؟
جارو را کنار میگذاری،رو به رویم زانو میزنی!
_بنیتا!دختر بی همتای من!
دستی به شکمم میکشی!
_میپسندی بابایی؟!
با این بابایی گفتن هایت کل وجودم یک جوری میشود چه برسد به این فسقلی!
نگاهم میکنی و میگویی:خانمم#دخترمون اسمشو میپسنده؟!
دستت را محکم فشار میدهم،من بیشتر غرق لذتم که تو را#پدر میکنم!بهشت همین است!واقعا #بهشت زیر پاهای من است!
_خیلی!
_چه مزه ای بده این شامی که دونفره درست کردیم!مزه#شادی و محبت!
نگاهت میکنم و میگویم:بله البته سه نفری درست کردیم!
@Doahayeasemani
،•ღ•
📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی
📝نسل سوختــه
#قسمت_نودوششم ((فقط تو را می خواهم))
❤️دل توی دلم نبود. دلم می خواست برم حرم و این #شادی رو با آقا تقسیم کنم. شاد بودم و شرمنده، شرمنده از ناتوانی و شکست دیشبم و غرق شادی!
دیگه هیچ چیز و هیچ کس نمی تونست من رو متقاعد کنه که این راه درست نیست. هیچ #منطق و #فلسفه ای، هر چقدر قوی تر از عقل ناقص و اندک خودم.
💙هر چند دلم می خواست بدونم اون جوان کی بود، اما فقط خدایی برام مهم بود که اون جوان رو فرستاد. اشک شادی، بی اختیار از چشمم پایین می اومد.
دل توی دلم نبود و منتظر که مادرم بیدار بشه اجازه بگیرم و اطلاع بدم که می خوام برم حرم.
💛چند بار می خواستم برم صداش کنم، اما نتونستم. به حدی شیرینی وجود خدا برام شیرین بود که دلم نمی خواست سر سوزنی از چیزی که داشتم کم بشه. بیدار کردن مادرم به خاطر دل خودم گناه نبود، اما از معرفت و احسان به دور بود.
ساعت حدود ۸ شده بود. با فاصله، ایستاده بودم و بهش نگاه می کردم.
💜مادرم خیلی دیر خوابیده بود، ولی دیگه دلم طاقت نمی آورد. – خدایا، اگر صلاح می دونی؟ میشه خودت صداش کنی؟جمله ام تموم نشده مادرم چرخی زد و از خواب بیدار شد. چشمم که به چشمش افتاد، سریع برگشتم توی اتاق.
❤️نمی تونستم اشکم رو کنترل کنم، دیگه چی از این واقعی تر؟ دیگه خدا چطور باید جوابم رو می داد؟
برای اولین بار، حسی فراتر از محبت وجودم رو پر کرده بود. من، عاشق شده بودم.
💚– خدایا، هرگز ازت دست نمی کشم. هر اتفاقی که بیوفته، هر بلایی سرم بیاد، تو فقط رهام نکن. جز خودت، دیگه هیچی ازت نمی خوام. هیچی
✍ادامه دارد.....
📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی
📝نسل سوختــه
#قسمت_نودوششم ((فقط تو را می خواهم))
❤️دل توی دلم نبود. دلم می خواست برم حرم و این #شادی رو با آقا تقسیم کنم. شاد بودم و شرمنده، شرمنده از ناتوانی و شکست دیشبم و غرق شادی!
دیگه هیچ چیز و هیچ کس نمی تونست من رو متقاعد کنه که این راه درست نیست. هیچ #منطق و #فلسفه ای، هر چقدر قوی تر از عقل ناقص و اندک خودم.
💙هر چند دلم می خواست بدونم اون جوان کی بود، اما فقط خدایی برام مهم بود که اون جوان رو فرستاد. اشک شادی، بی اختیار از چشمم پایین می اومد.
دل توی دلم نبود و منتظر که مادرم بیدار بشه اجازه بگیرم و اطلاع بدم که می خوام برم حرم.
💛چند بار می خواستم برم صداش کنم، اما نتونستم. به حدی شیرینی وجود خدا برام شیرین بود که دلم نمی خواست سر سوزنی از چیزی که داشتم کم بشه. بیدار کردن مادرم به خاطر دل خودم گناه نبود، اما از معرفت و احسان به دور بود.
ساعت حدود ۸ شده بود. با فاصله، ایستاده بودم و بهش نگاه می کردم.
💜مادرم خیلی دیر خوابیده بود، ولی دیگه دلم طاقت نمی آورد. – خدایا، اگر صلاح می دونی؟ میشه خودت صداش کنی؟جمله ام تموم نشده مادرم چرخی زد و از خواب بیدار شد. چشمم که به چشمش افتاد، سریع برگشتم توی اتاق.
❤️نمی تونستم اشکم رو کنترل کنم، دیگه چی از این واقعی تر؟ دیگه خدا چطور باید جوابم رو می داد؟
برای اولین بار، حسی فراتر از محبت وجودم رو پر کرده بود. من، عاشق شده بودم.
💚– خدایا، هرگز ازت دست نمی کشم. هر اتفاقی که بیوفته، هر بلایی سرم بیاد، تو فقط رهام نکن. جز خودت، دیگه هیچی ازت نمی خوام. هیچی
✍ادامه دارد.....
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱
#شادی_روح_شهدا_صلوات
@doahayeasemani
🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱
#شادی_روح_شهدا_صلوات
@doahayeasemani
دعایی برای #دفع #غم و #ایجاد #شادی
پيامبر خدا(ص)فرمود:هر كه اين دعا را بخواند:
اللَّهُمّ إنِّي عَبْدُكَ وابْنِ عَبْدِكَ،وَابنُ أَمَتِكَ،نَاصِيَتي بِيَدِكَ،مَاضٍ فِيَّ حُكْمُكَ،عَدْلٌ فِيَّ قَضَاؤُكَ،أسَْلُكَ بِكُلِّ اسْمٍ هُوَ لَكَ،سَمِّيْتَ بِهِ نَفْسَكَ،أوْ أنْزَلْتَهُ فِي كِتَابِكَ،أوْعَلَّمْتَهُ أحَدَاً مِنْ خَلْقِكَ إو اسْتَأثَرْتَ بِهِ فِي عِلْمِ الغَيْبِ عِنْدَكَ،أنْ تَجْعَلَ القُرْآنَ رَبِيْعَ قَلْبِي، وَنُوْرَ صَدْرِي، وَجَلَاءَ حُزْنِي،وَذَهَابَ هَمِّي.
خداوند غم و اندوه او را می برد و به شادي تبديل مي كند.
(بحار الانوار:ج92ص193)
∞═┄༻↷↭↶༺┄═∞
✨ ✨
@Doahayeasemani
پيامبر خدا(ص)فرمود:هر كه اين دعا را بخواند:
اللَّهُمّ إنِّي عَبْدُكَ وابْنِ عَبْدِكَ،وَابنُ أَمَتِكَ،نَاصِيَتي بِيَدِكَ،مَاضٍ فِيَّ حُكْمُكَ،عَدْلٌ فِيَّ قَضَاؤُكَ،أسَْلُكَ بِكُلِّ اسْمٍ هُوَ لَكَ،سَمِّيْتَ بِهِ نَفْسَكَ،أوْ أنْزَلْتَهُ فِي كِتَابِكَ،أوْعَلَّمْتَهُ أحَدَاً مِنْ خَلْقِكَ إو اسْتَأثَرْتَ بِهِ فِي عِلْمِ الغَيْبِ عِنْدَكَ،أنْ تَجْعَلَ القُرْآنَ رَبِيْعَ قَلْبِي، وَنُوْرَ صَدْرِي، وَجَلَاءَ حُزْنِي،وَذَهَابَ هَمِّي.
خداوند غم و اندوه او را می برد و به شادي تبديل مي كند.
(بحار الانوار:ج92ص193)
∞═┄༻↷↭↶༺┄═∞
✨ ✨
@Doahayeasemani
ارتعاش وبررسی اسم درنام نیکو
موافقید امروز چند تا کد برای امتحانات بچه ها بزارم؟😊 اگر موافقید لایک یادتون نره
اعداد جادویی برای بهبود نمرات در امتحان و آزمون ها
روزی 20 الی 40 بار
4،4،6،9،0،0،0 ♾
72-94-60
کد زودتر #حفظ شدن #درس
قبل از درس خوندن تکرار کنین
هرچقدر میخاین🌱
۲۰۶۱۴۱۶
#موفقیت درهر زمینه ای
#شادی زیاد
83.44.94.22
♡• روزانه 44 بار 2 تا 2 تا از سمت چپ بخونید
۲۰۶۱۴۱۶
#موفقیت درهر زمینه ای
برای #موفقیت #تحصیلی
۸۴۶۲۹۹۵۸۵۴۵۱۹
تکرار کنید.
#موفقیت در #امتحان
• روی برگه سفید با خودکار مشکی کد زیر رو بنویسید
•7760539•
• اسم و فامیل خودتون رو زیرش بنویسید و بسوزونین
کد #قبولی در کار قبولی در ازمون و #کنکور✅
به درخواست مکرر شما عزیزان
30173802
❌کد رو رو #کتاب و جزوه با خودکار ابی
بنویسین یا جزوه امتحان
❌برا قبولی کار قبلش میخواین برین بنویسین بسوزونین(۱بار بنویسید )
❌هر دفعه برا هر نوع #مصاحبه کاری قبلش بزن برو
❌برا کنکور بنویس رو دفتر نگاش کن
─┅─═ঊঈ💓ঊঈ═─┅─
❌نگی کد خوندم دیگه درس نخونم😌 درستم بخون این کدا ارتعاش موفقیت شمارو زیاد میکنه
🥰خوشت اومد لایک کن انرژی بگیرم☺️
@Namniko
بررسی و تغییرنام شما
روزی 20 الی 40 بار
4،4،6،9،0،0،0 ♾
72-94-60
کد زودتر #حفظ شدن #درس
قبل از درس خوندن تکرار کنین
هرچقدر میخاین🌱
۲۰۶۱۴۱۶
#موفقیت درهر زمینه ای
#شادی زیاد
83.44.94.22
♡• روزانه 44 بار 2 تا 2 تا از سمت چپ بخونید
۲۰۶۱۴۱۶
#موفقیت درهر زمینه ای
برای #موفقیت #تحصیلی
۸۴۶۲۹۹۵۸۵۴۵۱۹
تکرار کنید.
#موفقیت در #امتحان
• روی برگه سفید با خودکار مشکی کد زیر رو بنویسید
•7760539•
• اسم و فامیل خودتون رو زیرش بنویسید و بسوزونین
کد #قبولی در کار قبولی در ازمون و #کنکور✅
به درخواست مکرر شما عزیزان
30173802
❌کد رو رو #کتاب و جزوه با خودکار ابی
بنویسین یا جزوه امتحان
❌برا قبولی کار قبلش میخواین برین بنویسین بسوزونین(۱بار بنویسید )
❌هر دفعه برا هر نوع #مصاحبه کاری قبلش بزن برو
❌برا کنکور بنویس رو دفتر نگاش کن
─┅─═ঊঈ💓ঊঈ═─┅─
❌نگی کد خوندم دیگه درس نخونم😌 درستم بخون این کدا ارتعاش موفقیت شمارو زیاد میکنه
🥰خوشت اومد لایک کن انرژی بگیرم☺️
@Namniko
بررسی و تغییرنام شما