نهادایران
247 subscribers
2.52K photos
1.14K videos
111 files
2.53K links
نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در امور دانشجویان ایرانی خارج از کشور
نهاد ایران در:

ایتا
http://eitaa.com/nahadiran

بله
http://ble.ir/nahadiransite

اینستاگرام
http://instagram.com/nahadiran
Download Telegram
🔹کاهن معبد جینجا

🔸فراوانند افرادی که دوست دارند کوله‌بار خود را جمع کنند و به دل جاده بزنند. چون انسان ذاتاً ماجراجو، کنجکاو و بازیگوش است. همین ویژگی انسان، باعث شده که نتواند یک جا پایبند شود. این داستان امروز و دیروز هم نیست. روزگاری که تکنولوژی این همه هیاهو نداشت، آدم‌هایی بودند که رنج سفر را به جان می‌خریدند تا هیجان و لذّتِ دیدن سرزمین‌های جدید را تجربه کنند. بی‌شک اگر این ویژگی انسان نبود، خیلی از مکان‌ها هم‌چنان برای ما ناشناخته باقی می‌ماند. البته انسان قرن ۲۱ دیگر به این هم راضی نیست؛ بلکه می‌کوشد تا هر طور شده فلک را سقف بشکافد و قدم در روی کرات دیگر بگذارد.

با این اوصاف، گاهی شرایط برای سفر فراهم نیست؛ در این جور مواقع، برخی قید سفر را می‌زنند و برخی نیز دنبال راه‌های جایگزین می‌گردند. دستۀ دوم به حکم «وصف العیش، نصف العیش» به سراغ سفرنامه‌ها می‌روند. سفرنامه‌ها از خواندنی‌ترین و در عین حال از پرطرفدارترین کتاب‌ها هستند. شاید بتوان کسانی را یافت که با کتاب قهر باشند، امّا کمتر افرادی را می‌توان پیدا کرد که نام سفرنامۀ مارکوپلو و ناصر خسرو قبادیانی و ابن بطوطه و ... نشنیده باشند.

در این سبک ادبی، نویسنده، دیده‌ها، شنیده‌ها، تجربیات، رخدادها و احساساتش را درباره آن سرزمین‌ها برای آگاه کردن دیگران در قالب کتابی می‌نویسد. به عبارت دیگر او پنجره‌هایی را در مقابل چشمان مخاطب باز می‌کند و مخاطب را در وسط ماجرا قرار می‌دهد.

یکی از این سفرنامه‌ها، «کاهن معبد جینجا» نوشتهٔ وحید یامین‌پور است. یامین‌پور را بیشتر یک مجری پر سر و صدا می‌شناسند تا یک نویسندۀ قابل. با این حال، او توانسته کتاب‌هایش را خوب از کار درآورد و مخاطبش را راضی کند. کتاب‌های او بارها و بارها تجدید چاپ شده‌اند! بنا داریم بخش‌های خواندنی از این کتاب را در کانال به اشتراک بگذاریم ... با ما همراه باشید ...
👇👇

#کتاب_بخوانیم
#یار_مهربان
#کاهن_معبد_جینجا
🔸 سرزمین ای‌کیوسان و سوباسا

(بخش اول)

🔹ژاپن هیچ همسایه‌ای ندارد. تنها و قدکمان برکرانۀ اقیانوس آرام نشسته رو به خورشید. زندگی در یک جزیره، رؤیای هیجان‌انگیزی است؛ ولی ژاپن یک جزیره نیست؛ بلکه نزدیک به هفت هزار جزیره است. این یعنی می‌توانید هفت هزار برابر هیجان‌زده باشید و هفت هزار برابر تنها. خاص‌بودن ژاپنی‌ها شاید به خاطر همین تنهایی و بی‌همسایگی و تاریخ جزیره‌ای آنهاست. اگر بگویید این جمله قضاوت زودهنگامی است، خواهم گفت به گمان من خاص‌بودن ژاپن و ژاپنی یک قضاوت جهانی پذیرفته شده است. مردمانی خویشتن‌دار و کم حرف که سر در کار خودشان دارند و درک پیچیدگی آنچه در ذهن و جان آنها می‌گذرد، کار ساده‌ای نیست.

تقویم شمسیِ روی میز، خبر از سفر قریب‌الوقوعی می‌دهد که قرار است روز پنجشنبه، چهاردهم مردادماه سال 1395 به مقصد سرزمین آفتابِ تابان آغاز شود و من در این نیمه‌ شب تابستانی کمی بی‌خواب شده‌ام! بی‌خوابی البتّه برای آدمی مثل من، اتّفاقی کاملاً عادی و تکراری است. بی‌خوابی به بهانه‌هایی دم‌دستی رخ می‌دهد؛ از همه مهمّ‌تر برای رؤیابافی و کشف جهان‌های موازی!

چشم‌بادامی‌ها، اوشین، هانیکو، تلفن پاناسونیک، شکوفه‌های گیلاس، سنجاب‌های پرنده، ربات‌های انسان‌نما، هوندا 125، سوشی، ای‌کیوسان و از همه مهمّ‌تر سوباسا اوزارا، همه در ذهنم رژه می‌روند! از اینکه هنوز قدمی برنداشته‌ام؛ اما بوی زهم ماهی خام توی دماغم پیچیده، خنده‌ام می‌گیرد.
ژاپن جایی است که از کودکی بسیار به آن فکر کرده‌ام. ژاپنی‌های آدم‌های جالبی باید باشند و ژاپن سرزمینی تماشایی. جایی آن سوی دنیا که اغلب، معلم‌های زحمت‌کشمان، آنگاه که از دست درس‌ نخواندن‌هایمان کُفری می‌شدند، آن را مثل پتک بر فرقمان می‌کوبیدند. حالا هم که برای روشن‌فکران و توسعه‌گرایان، ورد زبان است و ذکر جان.

شبی که چمدانم را بستم تا راهی این سفر تازه بشوم، اشتیاق غریبی برای دیدن آخر دنیا در دلم پیدا شده بود. اگر از به کاربردن تعبیر «آخر دنیا» خنده‌تان گرفته، باید بگویم شما جزو آن دسته از آدم‌هایی هستید که در درس جغرافیا نمرۀ خوبی نگرفته‌اید. ژاپن واقعاً آخر دنیاست. یعنی جایی که وقتی زمین صاف بوده،‌ لبهٔ پرتگاه عدم قرار داشت،‌ بعداً که گرد شده هم به نظر من همچنان آخر دنیاست. صرف نظر از اینکه من هنوز به طور کامل متقاعد نشده‌ام که زمین واقعاً گرد باشد!

ژاپن آخرین خشکی متصل به یک اقیانوس بی‌کران است که در خیال‌بافی‌های دوران کودکی من هیچ‌گاه به ساحل نمی‌رسد. سرزمینی جادویی با مردانی که که وسط سرشان را می‌تراشیدند و موهای پشت سرشان را می‌بستند و با شلوارهای عجیب و غریبشان گشاد گشاد راه می‌رفتند ... .


#کتاب_بخوانیم
#یار_مهربان
#کاهن_معبد_جینجا
🔹 همراه با پرویز پرستویی

(بخش دوم)

🔹ما را موزهٔ «صلح هیروشیما» به ژاپن دعوت کرده که زیر مجموعه یک سازمان مردم‌نهاد به نام موزهٔ جهانی صلح است. در زمان سفر ما، تقریباً پنجاه موزه صلح در جاهای مختلف دنیا وجود دارد که یکی‌شان هم در تهران و همین پارک شهر خودمان است. موزه صلح هیروشیما هر سال در سالگرد بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی توسط آمریکا، مراسمی برگزار می‌کند که افراد مختلفی از کشورهای جهان برای شرکت در آن دعوت می‌شوند.

این بار قرعه به نام ما افتاده بود: من، پرویز پرستویی، مازیار میری، عبدالحسین برزیده پژمان لشکری پور (فیلم‌ساز)، محسن یزدی (مستندساز)، علی اکبر سیاح طاهری و دکتر فضل الله موسوی (حقوقدان). سه جانباز عزیز جنگ تحمیلی هم همراه بودند که هر سه از شهرستان‌های جنوبی آمده بودند. کمی خجالتی و کم حرف و البته خوش‌برخورد و مهربان. بیشتر سه نفری با هم اختلاط می‌کردند.

قرار اوّلمان پنجشنبه چهاردهم مرداد سال ۱۳۹۵ در فرودگاه بین‌المللی امام خمینی ره است. من و حبیب و بعضی از جانبازان گروه از موزه به فرودگاه می‌رویم و بقیه آنجا به ما اضافه می‌شوند. حبیب مثل همیشه ته‌ریش نامرتبی گذاشته که به موهای پریشانش می‌آید. هیچ‌وقت سر و وضعش را آنکادر نمی‌کند؛ طوری که احساس می‌کنی همیشهٔ خدا عجله دارد تا کاری را به سرانجام برساند. راستش به گمان من در کادر بودن برای او تناقض بزرگی است. حالا به شکل مسئولانه‌ای پیگیری امور سفر است. داشتن یک همسفر مسئول واقعاً شانس بزرگی است. می‌توانید مطمئن باشید جا نمی‌مانید، به موقع غذا می‌خورید و جای راحتی گیرتان می‌آید.

... پیش از ملاقات همسفران، رسانه‌های مجازی و روزنامه‌ها و قاب تلویزیون و پردهٔ سینما و کتاب و ابزارهایی از این دست بین ما ایستاده بودند و حالا خود واقعی‌مان روبه‌روی هم نشسته بودیم به طور طبیعی شناخت نیم‌بند و انصافاً ناقصی از هم داشتیم؛ مخصوصاً در فضای مجازی که در بسیاری از مواقع بی‌پردگی، خشونت، بی‌ملاحظگی در میان آدم‌ها موج می‌زند، آن هم بدون اینکه حتی یکدیگر را دیده باشند ...(ادامه دارد)

#کتاب_بخوانیم
#یار_مهربان
#کاهن_معبد_جینجا
🔹 عملیّات سنجاب

(بخش سوم)

🔹 به چهره‌های توریست‌ها خیره می‌شوم و سعی می کنم خودم را جای آنها بگذارم ...

یکی از مسافرهای ردیف کناریمان دختر جوانی است که به محض ورود به هواپیما یکی‌یکی لباس‌هایش را کم می‌کند و خوشبختانه به یک تاپ کوتاه رضایت می‌دهد. دختر بعد از فراغت از لباس‌های اضافه آن‌قدر توی راهروهای هواپیما می‌رود و می‌آید و وسایلش را از این جعبه به آن جعبه جا به جا می‌کند که دیگر همه مسافرها خالکوبی روی کمرش را درست حسابی می‌بینند. با صدای بلند و قهقهه‌های مداوم با همسفرهایش حرف می‌زند و به هر ترتیبی که شده توجه همه مسافران را به خودش جلب می‌کند.

به خودم می‌گویم به هر حال او بابت این خالکوبی هزینه پرداخت کرده و شاید به زن خودش نباید به راحتی‌ها آن را هدر بدهد؛ بنابراین باید ترتیب دهد تا به هر طور کامل دیده شود.

سعی می کنم خودم را جای او بگذارم. گمان کنم با خودتان می ‌گویید چرا نویسنده خودش را هیچ جای این و آن می گذارد؟ من اسم این عملیات ناخودآگاه ذهنی را گذاشتم عملیات «سنجاب!» مخفف «سعی کن جای او باشی!»

سنجاب فواید بسیار دارد. برای دریافتن علت واقعی کنش‌های انسانی باید بتوانی خودت را در موقعیت کنشگر قرار دهید؛ هرچند که کار آسانی نیست دست کم و قضاوت عجولانه و غیر مسئولانه را تا حدودی کنترل می‌کند و بعدها که در اجرای این عملیات متبحر شُدید رفتار دیگران پیش‌بینی پذیر می‌شود و این قدرت پیش‌بینی است که شما را در تعاملات اجتماعی پیش می‌اندازد.

عملیات سنجاب روی دخترک استریپ‌تیز کننده پیاده می‌شود. با این که مطمئن نیستم اشتراک نتایجش با شما کار درستی باشد، ولی اجمالاً عرض می‌کنم. تمرّد همیشه نوعی لذت زیر پوستی را برای متمرکز کننده به همراه دارد؛ بخصوص اینکه برای تمرد دلیلی هم نشین با احساس رهایی بخشی با آزادی‌طلبی همراه باشد.

... فاصله هوایی تهران تا دبی حدود دو ساعت و نیم است. زمان را با فکر کردن به موضوع همیشه داغ حجاب اجباری و ور رفتن با مانیتور صندلی سپری می‌کنم... (ادامه دارد)

#کاهن_معبد_جینجا
#کتاب_بخوانیم
#یار_مهربان
🔹در فرودگاه دبی

(بخش چهارم)

🔹 ساعت 11 شب به دبی می‌رسیم. فرودگاه دبی در اوّلین نظر بسیار بزرگ و مدرن به نظر می‌رسد. ظاهر همه‌ چیز نشان می‌دهد که شیوخ اماراتی برای ساختن شهری مدرن و بین‌المللی که با آن پز بدهند حسابی سر کیسه را شل کرده‌اند. فروشگاه‌ها و رستوران‌ها دقیقا مشابه نمونه‌های اروپایی طراحی شده و بدون استثنا توسط اتباع کشورهای غیر عربی اداره می‌شوند.
بی‌معطلی می‌توان فهمید که پاکستان و کشورهای آسیای جنوب شرقی بیش از همه در این فرودگاه کارگر دارند. پیش‌تر از این وضعیت را در هتل‌ها و رستوران‌های عربستان سعودی و حتی لبنان‌ دیده‌ایم. بعد از بازرسی وارد سالن طولانی فرودگاه می‌شویم. همان ابتدای ورود دخترانسیه‌چرده‌ای با قد کوتاه و چشم های کشیده با تعظیم جلوی مسافرها آنها را به اتاق‌های ماساژ دعوت می‌کنند. یونیفرم‌های مرتب سیاه و آبی به تن دارند که به چهره‌های خسته و آشفته‌شان نمی‌آید.

دختران کوتاه‌قد جملات مشابهی را با حرکات دست سر تکرار می‌کنند؛ به گونه ای که می‌توان حدس زد آن را هزار بار از صبح تا الان گفتند به رهگذران نگاه می‌کنند، ولی انگار آنها را نمی‌بینند؛ چون در گذر از چهره به چهره دیگر هیچ التفات و توجهی دیده نمی‌شود. چند لحظه به دقت نگاه می‌کنم. باید مراقب باشم از گروه همراه عقب نیفتم. سعی می‌کنم جلوی اجرای عملیات سنجاب را بگیرم و ذهنم را متوجه موضوعات دیگر کنم.

لعنت به این ذهن نافرمان! آیا این دخترکان خانواده هم دارند؟ خانواده شان همینجا در امارات زندگی می‌کنند یا هزاران کیلومتر آن سوتر در اندونزی مالزی و فیلیپین؟! آیا نیاز حقیقی آنها به نان و غذاست که هزاران کیلومتر دورتر از مادر در کشوری که هیچ سنخیتی با آن ندارند به جزیی از چرخه تولید ثروت سرمایه داران نفتی تبدیل می‌شوند؟ آنها بعد از اینکه طلایی‌ترین سال‌های زندگیشان را در این چرخه فرسوده کردند در دوران ازکارافتادگی دقیقا چه چیزی را به دست آورده‌اند؟ آیا اساساً فرصت زندگی کردن پیدا می‌کنند؟

در چشم اندازهای اطراف به ندرت عنصری به نام «هویت» از جنس بومی و ملی آش به چشم می‌خورد. یعنی به عبارتی این فرودگاه هیچ ربطی به امارات ندارد و هیچ اثری از ویژگی‌های قومی و ملی و مذهبی در آن نیست. به طور مثال می‌توانست فرودگاه کوالالامپور، استانبول یا دهلی نو باشد. در این باره نمی‌توانم غر غر کنم؛ چون دلم از وضعیت نمونه‌های مشابه ایرانی خون است. اگر کسی بپرسد شکل و قیافه فرودگاه امام خمینی تهران چه ارتباطی با نام آن و ایران و اصلی انقلاب اسلامی دارد، جوابی نخواهم داشت. (ادامه دارد)


#کاهن_معبد_جینجا
#کتاب_بخوانیم
#یار_مهربان
🔹 مرغ همسایه!
(بخش پنجم)

🔹 هواپیما پس از عبور از دریای عمان از شمال پاکستان وارد آسمان هند می‌شود. نمایشگرها لحظه به لحظه نشان می‌دهند که هواپیما الان کجاست. مسیر ابتدا تا انتها مشخص است. از هند به جنوب چین، از آنجا به پکن، به دریای زرد، به کُره و در نهایت دریای ژاپن.

... ما طی ۹ ساعت از خاورمیانه به خاور دور می رسیم ... هواپیما در حال کم کردن ارتفاع است و در همین حال، درک عجیبی از اندازه دنیا سراغم می‌آید. تکنولوژی ساختهٔ دست بشر، زمین را در مشت قدرتمندش مچاله کرده و این کره آبی-خاکی، دیگر آن زمین پهناور در باور گذشتگان نیست. دنیا به نظرم خیلی کوچک‌تر از قبل می‌آید. به هرحال ۹ ساعت زمان کوتاهی برای عبور از فراز چندین سرزمین کهن با آن تمدن‌های هزار ساله پرطمطراق و گذشتن از اقیانوس هند و دریای زرد و پشت سر گذاشتن چندین کشور و نهایتاً رسیدن به آخرین نقطه خاور دور است. همان جایی که گذشتگان تصور می‌کردند آخر دنیا و لبهٔ زمین است و بعد از آن آدم ها ممکن است در یک درّهٔ عمیق بی‌انتها بیفتند، اما ما فقط به اندازه دو چرت کوتاه و دو وعدهٔ غذا و دیدن دو فیلم بی سر و ته در ژانر وحشت و خواندن دو رکعت نماز است که در راهیم.

خلبان اعلام می‌کند چیزی به مقصد نماند و باید آماده فرود در فرودگاه بین‌المللی اوساکا باشیم. اوساکا، دومین شهر صنعتی و سومین شهر بزرگ ژاپن است و به این دلیل به عنوان مقصد ما انتخاب شده که فاصله آن تا هیروشیما کمتر از فاصله توکیو با هیروشیماست.

لحظات بعد از اعلام این خبر تا فرود، رفتار مسافران ژاپنی کمی برایم عجیب است! شنیده بودم که آنها همیشه در کارهایشان عجله دارند. زمان برایشان خیلی مهم است، اما دیگر نه تا این حد که پیش از توقف کامل هواپیما از روی صندلی هایشان بلند شوند و بنا کننده جمع کردن وسایل و سر آخر هم برای خروج از هواپیما در راهروها صف بکشند! به خودم می‌گویم به هر حال همیشه مرغ همسایه غاز است و از کاه، کوه ساختن هم عادت ما ایرانی‌ها!

توجه داشته باشید اتفاقاً از کسانی که همیشه از ایرانی‌ها انتقاد می‌کنند هم بدم می‌آید، ولی الان انصافاً برای ادا کردن حق مطلب به این کار نیاز داشتم. به نظرم این رفتار ژاپنی‌ها باورپذیرتر از افسانه‌پردازی‌های همیشگی و دقیقاً شبیه رفتار و سکنات ما ایرانی‌ها بود؛ کمی هم بدتر! این عجله و شلوغ‌کاری، واقعاً برای یادداشت‌برداری عالی است. چند تا کار دیگر از این جنس بی‌فرهنگی را انجام بدهند، می‌توان درباره‌اش کتاب نوشت و افسانه‌پردازی ایرانی‌ها از ژاپن را مضحک کرد ... (ادامه دارد)

#کاهن_معبد_جینجا
#کتاب_بخوانیم
#یار_مهربان
🔹 در فرودگاه اوساکا
(بخش ششم)

هنگام خروج از در هواپیما، باد گرم و مرطوبی به صورتم می‌خورد. هوا ابری است و رطوبت هوا طوری است که انگار ساعتی پیش باران باریده؛‌ از آن باران‌های ناگهانی سیل‌آسای اقیانوسی که وصفش را پیشتر شنیده‌ام. فرودگاه جزیره‌ای مصنوعی است که به دلیل کمبود جا روی آب ساخته شده. وارد سالن فرودگاه می‌شویم.

تعداد زیادی از مسافران، مثل ما با عجله راه سرویس بهداشتی را در پیش می‌گیرند. به توضیح نیازی نیست، می‌فهمم اینجا کار سختی در پیش داریم! مسافرها تند تند می‌آیند و در جایی به اسم توالت کنار هم می‌ایستند قضای حاجت می‌کنند و می‌روند!
چقدر هم عجله دارند. گیرکردن در چنین وضعیتی را در خواب هم نمی‌توانستم تصور و تحمل کنم! ترجیح می‌دهم بیرون بایستم و دنبال چاره‌ای بگردم. همین کار باعث می‌شود که بفهمم در چنین وضعیتی برای کسانی مثل ما، دستشویی افراد معلول که شبیه‌ترین وضعیت به چشمه‌های ایرانی را دارند بهترین گزینه است.

... قبل از سفر خیلی‌ها با شنیدن اسم کشور مقصد، یکی از اولین نکته‌هایی که طرح کرده بودند، سرعت اینترنت در ژاپن بود. وای‌فای وصل می‌شود و منتظر می‌مانم با یک شگفتی در سرعت اینترنت مواجه شوم، که همان لحظه متوجه می‌شوم بقیهٔ اعضای گروه هم، موبایل به دست مشغول همین کارند؛ اما چند دقیقه بعد همه از قطع و وصل شدن شبکه شکایت می‌کنیم و بعد از کمی کلنجار رفتن با گوشی‌ها تقریباً از ارسال پیام به تهران ناامید می‌شویم و آن را به زمان دیگری موکول می‌کنیم.

... مأمور کنترل گذرنامه خیلی معطل نمی‌کند ته صف را آنهایی پر کرده‌اند که از دستشویی بیرون می‌آیند. خیلی زود نوبت به من می‌رسد. می پرسد: «برای چه کاری به ژاپن اومدین؟» می‌گویم: «شرکت در مراسم سالگرد حادثه هیروشیما.»
سری تکان می‌دهد و با انگلیسی جویده‌شده‌ای می‌گوید: «مراسم هیروشیما؟ هیروشیما چه خبر است؟!» از سوالش حسابی تعجب می‌کنم و نمی‌دانم چه جوابی بدهم. نگاه عاقل اندر سفیه به او می‌کنم و همان جمله را این بار با حرکات دست تکرار می‌کنم. انگار که بخواهم توبیخش کرده باشم.

فاجعه‌ای که سال‌ها پیش در ناکازاکی و هیروشیما اتفاق افتاده چیزی نیست که به این سادگی‌ها از یاد کسی برود. مامور کنترل سعی می‌کند از همکارانش در کانترهای کناری ماجرا را بپرسد. یکی از همان همکاران که نمرهٔ درس تاریخش بهتر بوده، برایش توضیح می‌دهد ماجرا از چه قرار است. حالا انگار که کشف مهمی کرده باشد سر تکان می‌دهد و گذرنامه را مهر می‌زند... (ادامه دارد)

#کاهن_معبد_جینجا
#کتاب_بخوانیم
#یار_مهربان
🔹دریغ از یک تابلوی انگلیسی!
(بخش هفتم)

به خاطر سپرده بودم برای در امان ماندن از باران های شدید این فصل در ژاپن به محض ورود به فرودگاه اوساکا یک چتر بخرم. توی فرودگاه فقط یک فروشگاه به چشم می‌خورد که آن هم دلار قبول نمی‌کند. اصرار می کنم؛ ولی به شکل غیر قابل انعطافی از پذیرفتن دلار خودداری می‌کند. عجیب است که در فرودگاه بین‌المللی یکی از بزرگ‌ترین شهرهای صنعتی جهان با دلار نمی‌شود چیزی خرید. فروشنده مجبورم می‌کند از همین ابتدای ورود به کشورش به صرافی بروم. دلارها را می‌دهم و ین تحویل می‌گیرم. چند اسکناس با یک مشت سکه در اندازه های مختلف!

هیچ تابلوی به زبان انگلیسی در فرودگاه و اطراف دیده نمی‌شود. شک می‌کنم نکند اینجا فرودگاه اصلی اوساکا نباشد و یک فرودگاه کوچک حاشیه‌ای باشد. اندازهٔ فرودگاه، وای فای قطع، قبول نکردن دلار و نداشتن تابلو انگلیسی اینجا را بیشتر به یک ایستگاه اتوبوس در یک روستای دور افتاده ژاپن شبیه کرده تا یک فرودگاه بزرگ بین‌المللی! با نبودن تابلوی انگلیسی مسافر غریبه مثل آدم‌های گنگ و لال که می‌ماند باید چه کار کند!
به این فکر می‌کنم که ما حتی در روستاهای خودمان هم که شاید هیچ وقت هیچ خارجی‌ای پایش را آنجا نگذارد تابلوهای راهنمای انگلیسی و فارسی را می‌بینیم، اما در ژاپن آن هم در یک فرودگاه مهم بین المللی به ندرت تابلو راهنمایی به زبان غیر ژاپنی به چشم می‌خورد. بعدتر حالی‌ام می‌شود که ژاپنی‌ها حتی در مکان‌های بین‌المللی به میدان‌های اصلی هم عامدانه به جز ژاپنی نمی‌خوانند و نمی‌نویسند.

به یاد می‌آورم خاطره یکی از دوستانم را از موزه لوور فرانسه، یکی از مشهورترین موزه‌های بین‌المللی دنیا که وقتی از فرانسوی بودن همه تابلوهای موزه به یکی از راهنماهای موزه شکایت می‌کند، به زبان فرانسوی پاسخ می‌دهد: «اینجا فرانسه است، نه آمریکا!» حالا هم در و دیوار دارند می‌گویند: «اینجا ژاپن است و تو از هر جای دنیا هم که آمده باشی باید با قواعد من سازگار بشوی!» کمی خلاف ادب میزبانی است ولی با غرور و اعتماد به نفس ملی سازگارتر است.

همین‌جا می‌خواهم ناراحتی عمیق خودم را از اینکه تجربه متفاوتی در ایران، کشورهای عربی و اسلامی و آفریقایی داشتم، اعلام کنم. نمی‌دانم چه اصراری است که ما حتی در کوره راه‌ها و روستاهای دور افتاده هم در کنار نشانه‌ها و اسامی فارسی حتما معادل انگلیسی‌اش را هم می‌نویسیم، آن هم زمانی که مثلاً مردم بومی آن منطقه عرب هستند یا بلوچ و ترک هستند. خودتان کلاهتان را قاضی کنید. در فرودگاه بین‌المللی اوساکا تابلوی انگلیسی نیست، ولی در میدان انقلاب در قلب منطقه عربی اهواز تابلوی نصب می‌شود که حتما زیر عنوان فارسی نوشته: Enghlab Square و هیچگاه نوشته نمی‌شود «ساحة انقلاب» یا «الثورة» که لااقل حرمت زبان محلی رعایت شده باشد. (ادامه دارد)

#کاهن_معبد_جینجا
#کتاب_بخوانیم
#یار_مهربان
📚 در زمینه کتابخوانی باید سرآمد باشیم

🔹 رهبر انقلاب: اسلام به کتاب و خواندن و نوشتن اهمیت زیادی می دهد و ایران به عنوان کشوری که پرچمدار تفکر اسلامی است و اسلام در آن حاکمیت دارد باید در زمینه کتابخوانی و نیز تولید و نقد کتاب، سر آمد کشورهای جهان باشد و برای رسیدن به این هدف، کتاب و کتابخوانی در ایران اسلامی باید ده برابر آنچه که امروز مورد توجه قرار دارد؛ رواج و توسعه پیدا کند. ۱۳۷۵/۸/۱

#کتاب_خوانیم
#یار_مهربان
#نمایشگاه_کتاب 

🆔 t.me/nahadiransite
📢 پس از سه سال، صبح امروز (یکشنبه) صورت گرفت
📷 بازدید رهبر انقلاب اسلامی از سی‌وچهارمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران

🔻 حضرت آیت‌الله خامنه‌ای صبح امروز (یکشنبه) با حضور در محل مصلی تهران از سی و چهارمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران بازدید کردند. رهبر انقلاب اسلامی در این بازدید ضمن گفتگو با ناشران و فعالان عرصه کتاب و قلم، در جریان تازه‌های نشر قرار گرفتند.

🔹️ برگزاری این رویداد مهم فرهنگی و بین‌المللی از سال ۱۳۶۶ در زمان ریاست جمهوری آیت‌الله خامنه‌ای آغاز شده و پس از آن در اکثر سال‌های برگزاری ایشان در نمایشگاه کتاب حضور یافته‌اند‌. بازدید رهبر انقلاب از سی و چهارمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب، پس از سه سال و باتوجه به پایان یافتن محدودیت‌های کرونایی در پنجمین روز برگزاری این نمایشگاه انجام شد.

#کتاب_بخوانیم
#یار_مهربان
#نمایشگاه_کتاب
#خبر

🆔 t.me/nahadiransite
📸 یار مهربانِ دههٔ ۶۰ یادتان هست؟!

💬 در هفتهٔ کتاب‌خوانی قرار داریم ... هنوز این بیت همان شیرینی و تازگی را دارد ...

از من مباش غافل/ من یار مهربانم

#کتاب_بخوانیم
#یار_مهربان

🆔 t.me/nahadiransite
💬 روحیه کتاب‌خوانی‌مان ضعیف است

با تلخی باید اعتراف کنیم که رواج کتاب و روحیهٔ کتاب و روحیهٔ کتابخوانی در میان ملت عزیز ما که خود یکی از مشعل‌داران فرهنگ و کتاب و معرفت در طول تاریخ پس از ظهوراسلام بوده است، بسی کمتر از آن چیزی است که از چنین ملتی انتظار می‌رود و این پدیده نیز مانند بیشتر پدیده‌های ناگوار در کشور ما، نتیجهٔ فرمانروایی پادشاهان و فرمانروایان ظالم و فاسد و بی‌فرهنگ و بی‌سواد بر این کشور در دویست سال گذشته است.

#کتاب_بخوانیم
#یار_مهربان

🆔 t.me/nahadiransite
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 روایت رهبر انقلاب از مطالعۀ کتاب «بینوایان» و کتابی از «ماکس وبر» در دوران تبعید در ایرانشهر

🔹برشی از مستند «غیررسمی»

#کتاب_بخوانیم
#یار_مهربان

🆔 t.me/nahadiransite
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 از این که من اسم این کتاب را بلدم تعجب کرد!

🔹خاطرۀ جالب رهبر انقلاب از مطالعه و نقد کتاب «خانواده تیبو» و تعجب ابوالحسن نجفی از این اتفاق!

💬 بخشی از مستند غیررسمی

#کتاب_بخوانیم
#یار_مهربان
#سر_مشق

🆔 t.me/nahadiransite
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📹 محمدرضا شریفی‌نیا: تسلط رهبر انقلاب در زمینه کتاب و ادبیات من را حیرت‌زده کرد!

#کتاب_بخوانیم
#یار_مهربان

🆔 t.me/nahadiransite
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔹محمد عزیز، یک کتابفروش ۷۲ ساله، ساکن شهر رباطِ مراکش، ۶ تا ۸ ساعت در روز را صرف مطالعه کتاب می‌کند. او با خواندن بیش از ۵۰۰۰ کتاب به زبان‌های فرانسوی، عربی و انگلیسی، و با قدمتی ۴۳ ساله، قدیمی‌ترین کتابفروش در رباط است!

📹 کسی به او می‌گوید یک کتاب برای جوانان معرفی کنید. جواب او را ببینید ...

#کتاب_بخوانیم
#یار_مهربان
#قرآن

🆔 t.me/nahadiransite
آغاز سی‌وپنجمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران

🔸️بخش فروش مجازی نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران از فعال شده و کاربران برای خرید می‌توانند به پایگاه book.icfi.ir مراجعه کنند.

🔹این دوره از نمایشگاه، به میزبانی مصلی امام خمینی(ره) از ۱۹ تا ۲۹ اردیبهشت‌ماه با شعار «بخوانیم و بسازیم» و در دو قالب نمایشگاه مجازی و فیزیکی برپا خواهد شد.

🔸️نمایشگاه کتاب کار خود را از ساعت ۱۰ صبح آغاز می‌کند و درهای نمایشگاه تا ساعت ۸ شب به روی بازدیدکنندگان و مشتاقان کتاب و کتابخوانی باز خواهد بود.

#یار_مهربان
#کتاب_بخوانیم
📸 هیچ چیز جای کتاب را پر نمی کند...

#کتاب_بخوانیم
#یار_مهربان

🆔 t.me/nahadiransite
🍂 هر كس با كتاب ها آرام گيرد، هيچ آرامشى را از دست نداده است.

مَن تَسَلّى بِالكُتُبِ لَم تَفُتهُ سَلوَةٌ

امام على عليه السلام

غررالحكم حدیث8126

#حدیث_روز
#کتاب_بخوانیم
#یار_مهربان

🆔 t.me/nahadiransite
📸 نوشته به جای زیارت امامزاده‌ها، روزی چند بیت #شاهنامه بخوانید.

کاربر با ذوق هم براش ابیاتی از شاهنامه نوشته😊

#یار_مهربان
#یک_عکس_یک_درس
#کتاب_بخوانیم

🆔 t.me/nahadiransite