نقدى بر اسلام
48.1K subscribers
6.58K photos
3.97K videos
932 files
5.84K links
اين كانال براي زدودن خرافات و تقدس زدايى تشكيل شده است. هدف ما مبارزه با جهل اديان ميباشد.
سايت ما
www.eslam.nu
ارتباط با ادمين:
@Naghde_eslam_bot
كتابخانه كانال
@ketabkhaneh_naghd
يوتيوب
https://www.youtube.com/channel/UCUVpfPD7eKOt-vs8M9FvTtQ
Download Telegram
💠 آيا #فاطمه_دختر_محمد است؟؟

#بخش_ششم

‎پیامبر فرمود: این #جبرئیل است به من خبر میدهد
که آن فرزند دختر است، و او است نسل پاک پر میمنت و خداوند به زودی نسل مرا از او قرار خواهد داد، و امامان از نسل او به وجود می آیند که خداوند پس از انقضاء وحی، آنها را خلفاء و جانشینان قرار میدهد.
حضرت خدیجه به همین ترتیب ایام بارداری را میگذراند تا آنکه ولادت فاطمه نزدیک شد،

برای زنان قریش و بنی هاشم پیام فرستاد که بیایید و مرا در وضع حمل یاری کنید، همان گونه که بانوان زنان را در چنین وقتی کمک میکنند. ولی زنان قریش و دیگران برای او پیام دادند که تو حرف ما را نشنیدی و سخن ما را رد کردی و با محم یتیم ابوطالب که فقیر بود ازدواج نمودی، از این رو نزد تو نمی آییم و به هیچ وجه تو را یاری نخواهیم کرد.
خدیجه از این پیام ناراحت و غمگین شدولی خداوند او را تنها نگذاشت، ناگهان خدیجه دید چهار زن گندمگون و بلند قامت که شبیه زنان بنی هاشم بودند وارد شدند، خدیجه از دیدن آنها هراسناک شد، یکی از آنها
گفت: ای #خدیجه! محزون مباش، ما از طرف خدا به سوی تو آمده ایم، ما خواهران تو هستیم، و این #آسیه دخترا مزاحم است که در بهشت همنشین تو است، آن دیگری #مریم دختر عمران است، و آن یکی #کلثم خواهر موسی میباشد، خداوند ما را نزد تو فرستاده تا در هنگام وضع حمل تو را یاری کنیم.

در این وقت یکی از آنها در جانب راست خدیجه
نشستند.دیگری در سمت چپ نشست، سومی روبرو و چهارمی پشت سر قرار گرفتند و در این هنگام فاطمه پاک و پاکیزه به دنیا آم، و وقتی بر زمین قرار گرفت، نور تابناکی از او برخاست که بر همه خانه های مکه تابید، ناگاه ده تن از حوریان بهشتی که در دست هر یک از آنها طشتی از بهشت و آفتابه ای پر از آب کوثر بود، وارد شدند، آن بانویی که پیش روی خدیجه بود فاطمه را گرفت و با آب کوثر شستسو داد؛ و دو جامه سفید که از شیر مقدستر و از مشک و عنبر خشبوتر بود بیرون آورد، بدن #فاطمه را با یکی از آنها پوشانید و دیگری را مقنعه و روسری او قرار داد.
◾️مهدى شيعيان، شخصيتى موهوم، يا امام منتظر؟

#قسمت_يازدهم

💥 داستان ازدواج #حسن_عسکری با مادر مهدی

این کار را انجام داد و من احساس صحت کردم و مقداری غـذا خـوردم، پـدربزرگم
خوشحال شد و به اکرام اسیران روی آورد.
چھارده روز بعد از آن دوباره شـبی خـواب دیدم که سرور زنان، #فاطمه، به ملاقات من آمده است که #مریم_دختر_عمران و ھزار نفر از حوریان بھشتی ھمراه او بودند.
#مریم به من گفـت:
ایـن بـزرگ و سـرور زنـان مـادر شوھرت #ابومحمد است، پس نزد او رفت و از اینکه ابومحمد نمیخواھد با مـن ملاقـات کند، گریه کردم و شکایت کردم
گفت:
پسرم تو را ملاقات نمیکنـد چـون تـو مشـرک ھستی و این #خواھر_مریم از دین تو تبری جسته است.
پس بگو: اشھد ان لا اله الا اللـه وان محمدًا رسول الله، وقتی که این را گفتم مرا در آغوش گرفـت و خـودم خوشـحال شدم و گفت:
حال منتظر دیدار ابومحمد بـاش. در آن شـب ابو محمـد را در خـواب دیـدم گویی که به او میگفتم:
ای دوست من به من جفا نکن، بعـد از اینکـه خـودم را کشـتم تـا عشق تو را درمان کنم.
گفت: من به دلیل شرک تاخیر میکردم و حال که #مسـلمان شـدی
ھر شب به دیدارت میآیم تا اینکه خداوند ما را در عالم واقع به ھم برساند.
بعد از آن تا به امروز ھر شب به دیدار من میآمد. بشر گفت:
پس چطور در میان اسیران واقع شدی؟
گفت: شبی از شبھا ابومحمد به من خبر داد و گفت که جد تو فلان روز لشـکری را
به جنگ با مسلمانان میفرستد. و تو باید ھمراه آنھا بیایی و در جـزء خادمـان باشـی.
پس این کار را کردم و ھنگامی که #لشکر_مسلمانان بر ما حمله کرد، آنچه را کـه دیـده بودم، درست درآمد و احساس نکردم که من #دختر_پادشاه_روم، کسـی غیـر از تـو ھسـتم، شیخی که من جزء غنایم او بودم نامم را پرسید و من انکار کردم و گفـت: نـرجس
گفـت: اسم کنیز است؟
گفتم: تعجب میکنم که تو رومی ھستی و به زبان عربی صحبت میکنی. گفت: این احساس پدربزرگم بود که مرا به یاد گرفتن آداب وا داشت و زنی را مسـؤول ایـن
کار کرد که #زبان_عربی را به من بیاموزد

ادامه دارد ....

#كانال_تخصصى_نقد_اسلام
https://telegram.me/joinchat/As5Azz1Qdgei1tKR5VztMA