نقدى بر اسلام
48.1K subscribers
6.58K photos
3.97K videos
932 files
5.84K links
اين كانال براي زدودن خرافات و تقدس زدايى تشكيل شده است. هدف ما مبارزه با جهل اديان ميباشد.
سايت ما
www.eslam.nu
ارتباط با ادمين:
@Naghde_eslam_bot
كتابخانه كانال
@ketabkhaneh_naghd
يوتيوب
https://www.youtube.com/channel/UCUVpfPD7eKOt-vs8M9FvTtQ
Download Telegram
💥 پژوهشى در زندگى نامه سلمان فارسى

#قسمت_نهم

جالبتر از همه اينکە #سـلمان بە رغـم آنکە بـا نخـستين کشيـشی کە برخــورد مــیکنــد او را مــردی #رياکــار و حــريص و مــال انــدوز و حــرام خــور مــیبينــد ولــی بــا جــان و دل در خــدمتش مــیمانَــد.
کــسی کە ايــن داســتان را ساخته میخواسته چنين القاء کند کە #دين_ايرانيان بەاندازه ئی پليد بـوده کە بـدکارترين کشيـشان مـسيحی نيـز از رهـبران دينـی ايرانيـان ﺑﻬتـر بـوده اسـت ولى يادش رفته است كه #پيامبر خودش با #راهزنى و تجاوز به كنيزان روزگار ميگذرانده است.
ســنگســار شــدن لاشــۀ کــشيش بــزرگ بە جــرم بــد دينی و حــرامخــوری در ايــن داســـتان نيـــز از موضـــوعات جالـــب داســـتان اســـت کە معلـــوم نيـــست ســـازندۀ داستان بە چە منظوری آنرا ساخته است!
ســازندۀ داســتان متوجــه نبــوده کە مــیبايــست دســتکــم بــرای دوتــا از کشيـشان نـام بـسازد.
ولـی بـرای هـيچکـدام از ايـن کشيـشان کە در ايـن داسـتان ْ بزرگترين کشيش زمان خودشان بوده اند نامی ساخته نشده است؛ و اين از غفلت #عقل\عربی داستان پردازن ناشی شده است.
جالبترين موضوع در اين داستان، سـفارش کـشيش بـزر ِگ خاورميانـه بە ســلمان اســت کە دســت از مــسيحيت بــردارد و بە جــستجوی پيــامبر عربــی برآيد،
زيرا قرار است کە دين مسيحيان باطل شود و ورافتد.
رهـبر مـسيحيان خاورميانه بە سلمان سفارش مـیکنـد کە ديـن مـا را ول کـن و بـرو منتظـر ظهـور پيــامبر عربــی بــاش و ديــن او را بگيــر زيرا دين ما از بين ميرود!!
داستان پرداز نادان مسلمانى كه اين جعل كودكانه را انجام داده است اول بايد از خودش ميپرسيد مگر با ظهور اسلام، دين مسيحيت ازبين رفت ؟؟؟
مضحك ترين قسمت داستان نــشانه هــای ايــن پيــامبر عرب است كن كشيش آنرا نيــز بــسيار دقيـق مـیشـناخته و حتّـى خـبر داشـته کە مُهـر نبـوت بـر روی شـانۀ ايـن پيـامبر زده شـده اسـت، و ايـنرا بە سـلمان گفتـه اسـت. ايـن نـشانه هـای دقيـق نيـز در تورات و انجيل نوشته بوده کە #الله پيشترها برای موسـا و عيـسا فرسـتاده بـوده
و اين کشيش خوانده بوده است!( يعنى آفرين به شعور مسلمان داستانسرا)
در اين داستان »يـک يهـودی« در وادی القـرى سـلمان را خريـد و »يـک يهودی« ديگر در روستای بنی قرَيظه.
اتفاقا مردم اين دو روستا برای مسلمانان مدينه شناخته شده بوده انـد، بە ويـژه #يهـودان_بنـی_قرَيظـه کە روستايشـان بخـشی از مدينـه بـوده و همـه شـان بـا مـسلمانان مدينـه رفـت و آمـد و دوسـتی داشـته انـد. ولـی کـسی نمـیدانـسته کە نــام ايــن دوتــا يهــودی کە ســلمان را بە نوبــت خريدنــد چە بــوده اســت!( اين همان قبيله يهودى است كه توسط پيامبر عرب و على بن ابيطالب به طرز وحشيانه اى قتل عام شدند)

ادامه دارد ...

#كانال_تخصصى_نقد_اسلام
https://t.me/naghde_eslamm/22081
💥 پژوهشى در زندگى نامه سلمان فارسى

#قسمت_پانزدهم

با كمى تأمل و دقت ميبينيد كه اين داستان كه در مورد زندگى #سلمان_فارسى ساخته شده هم جعلى و دروغ است و هيچ واقعيتى در آن نهفته نيست.
بدون اتلاف وقت بر روى داستان دوم، به سراغ داستان بعدى ميرويم كه ببينيم داستان پردازان مسلمان چگونه اين سلمان زبان بسته را به معجزات و افسانه ها ربط ميدهند.
ببينيم كه اين داستان چه مقدار واقعيت نهفته در خود دارد و يا اينكه مانند داستانهاى قبلى زاده ذهن اسلامگرايان در قرنهاى دوم و سوم هجرى است كه به خورد عامه #مسلمانان داده اند.

#داستان_سوم

داســـتاﻧﻬای ديگـــری نيـــز #اهـــل_ســـيره و مورخين عمدتا مسلمان آورده انـــد کە برخى از آنها از زبـــان خود ســـلمان ســــاخته شــــده اســــت.
در يکــــی از آﻧﻬــــا کە راوی بە #ابــــن_اســــحاق گفتــــه، #عمــــر_عبدالعزيز روايت کرده بوده است، گفته شده کە سلمان بە #محمد_بن_عبدالله گفته پس از آنکە سـالها در عموريـه بە کـشيش بـزرگ خـدمت کـرده کـشيش بـر بـستر مـرگ افتـاده و بەسـلمان گفتـه کە بە شـام و فـلان مکـان بـرو و در جـائی کە دو سـويش درختزار است جستجو کن، مردی را آنجـا خـواهی ديـد کە سـالی يـکشـب بە آنجــا مــیآيــد و در ميــان درخــتزارهــا مــیگــردد و بيمــاران عــلاج ناپــذير را ﺑﻬبــــود مــــیبخــــشد.
وقتــــی او را ديــــدی از او دربــــارۀ دينــــی کە در جــــستجوی
يافتنش هستى جويا شو کە او بە تو خواهد گفت. #ســلمان بە آن مکــان مــشخص از شــام مــیرود، و همــان شــبی از ســال کە کــشيش عموريــه بــرايش تعيــين کــرده بــوده اســت بە آن درخــتزار مــیرود، و میبيند کە مردم بسياری آمده اند تا اين مرد بيمارانشان را شفا دهـد.
#سـلمان بە دنبـــال او مـــیرود و شـــانۀ او را مـــیگيـــرد و از او مـــیپرســـد کە #ديـــن_حنيفـــی_ابراهيمی را کجا میتوان يافت؟
او بە سلمان میگويد کە هنگام ظهور پيامبر موعود کە از مردم حرم(يعنی اهل مکه) اسـت فرا رسـيده اسـت، و نـشانيهای دقيق پيامبر و شهر او را بە سلمان میگويد.
در دنبالۀ داستان گفته شده کە چون سلمان ايـن داسـتان را بـرای محمد بـازگويی مـیکنـد، محمد بە او مـیگويـد ايـنگونـه کە تـو مـیگـوئی اگـر درسـت باشد او خو ِد #عيسا_مسيح بوده است.
کـــــشيش آن داســـــتانی کە #طـــــبری بازنويـــــسی کـــــرده و ســـــلمان در بيـــــت المقدس بە خدمتش درآمد و آن معجزه ها را میکـرد سـپس سـوار بـر خـرش از نظر سلمان غائب شد نيز شکل ديگری از اين مر ِد خرسوار معجزه گر است.
يعنی در هـر دو داسـتان اشـاره رفتـه کە خـو ِد عيـسا مـسيح بە سـلمان گفتـه کە بە مدينـــه بـــرود و منتظـــر ظهـــور #پيـــامبر_عربـــی بنـــشيند کە قـــرار اســـت ديـــن حنيفی ابراهيمی اسلام را بياورَد و دين مسيحيان را براندازد.

ادامه دارد ...

#كانال_تخصصى_نقد_اسلام
https://t.me/naghde_eslamm/22081
💥 پژوهشى در زندگى نامه سلمان فارسى

#قسمت_شانزدهم

اينگونه كه اين داستانها نوشته اند، #سلمان در هر زمان بدنبال دين جديدى بوده و در واقع هر روز دين به دين ميشده است.
حالا بماند كه چرا بايد خود #عيسا_مسيح ظاهر شود و به سلمان بگويد به سوى #محمد برو و دينش را انتخاب كند، بيش از يك داستان افسانه اى به يك اعتقاد احمقانه اشاره ميكند.
چرا بايد عيسا به خودش زحمت بدهد و از دنياىمردگان به دنياى ما بيايد كه سلمان را راهنمايى كند؟
مگر سلمان چه كار بزرگى انجام داده بود و يا اينكه ميخواست انجام دهد ؟؟
چرا در تاريخ اسلام ذكرى ازين كار بزرگ سلمان وجود ندارد كه مستحق ظهور عيسا مسيح و ارتباط شخصى او با سلمان، باشد.
حال به سراغ داستان چهارم ميرويم كه ببينيم اينبار ذهن خيالپرداز پيروان #محمد_بن_عبدالله، سلمان را از آستين چه شخصيتى در آورده و به خورد مسلمانان ميدهند.

#داستان_چهارم

در داســتانی ديگر ســوای داســتاﻧﻬای قبل کە واقــدی بازنويــسی کــرده بــوده و ابــن ســعد در کتــاب طبقــات آورده اســت و هــم از زبــان خــوِد ســلمان فارســی ساخته بوده اند، گفته شده كه سلمان پسر يكى از افسران سواره نظام ارتش ايران( اَساوِره فارس) بوده است.
بچــه بــوده و در مکتــب خانــه درس مــیخوانــده (معلــوم نيــست در کجــا)، دو تــا بچــه نيــز بــا او درس مــیخوانــده انــد، وقتــی مکتـب خانـه تعطيـل مـیشـده آن دو تـا بچـه بە نـزد يـک کشيـشی مـیرفتـه انـد. يـــکروز ســـلمان همـــراِه آن دو بە نـــزد آن کـــشيش مـــیرود. کـــشيش بە بچـــه هـــا میگويد کە شما اجازه نداشته ايد کە بيگانه را با خودتان بەاينجا بياوريد، و من اينرا پيشتر بەشما گفته بوده ام.
#منابع:
ابن هشام، ج ۱/ ۲۴۹.
ابن سعد واقدى،ج ۴/ ۸۰.
#ســلمان پــس از آن همــه روزه بــا آن دو تــا بچــه بە نــزد آن کــشيش مــیرود.
کشيش بە او میگويد وقتی بە خانه تان برمیگردی اگر سبب دير کردنـت را از تو پرسيدند بگو کە معلـم در مکتـب خانـه مـا را نگـاه داشـته بـوده اسـت. و هـر روزی کە بە اينجا آمدی و بە مکتب خانه نرفتـی اگـر معلمـت از تـو پرسـيد چـرا غيبت کرده ای بگو پدر و مادرم مرا نگذاشته اند کە بيايم.(کشيش معلم دين و دينداری از همان آغاز کار سلمان نخستين درسهای دينداری را بە سلمان ياد میدهد کە بی اعتمادی بە غيرخوديها و دروغگويی بە آﻧﻬا است)
سـپس کـشيش از آن روسـتا بە روسـتای ديگـری مـیرود و سـلمان را نيـز بــا خــودش مــیبَــرد. کــشيش چنــدی بعــد بــر بــستر مــرگ مــیافتــد و بە ســلمان میگويد »زمين زير سرم را بکن«. #سـلمان مـیکنَـد و مبلغـی پـول درهم از زمـين بيـــرون مـــیآورَد.

ادامه دارد ...

#كانال_تخصصى_نقد_اسلام
https://t.me/naghde_eslamm/22081
💥 پژوهشى در زندگى نامه سلمان فارسى

#قسمت_هفدهم

#کـــشيش مـــیگويـــد »بريـــز روی ســـينه ام«؛ و ســـلمان چنـــين میکند. سپس کشيش میميرد، و #سلمان مرگش را بەکشيـشان خـبر مـیدهـد. کشيشان میآيند تا او را کفن و دفن کننـد. يـک جـوانی اهـل روسـتا مـیآيـد و میگويد ايـن پولهـا مـال پـدر مـا اسـت و نـزد ايـن کـشيش امانـت بـوده اسـت، و
آﻧﻬا را برای خودش برمیدارد.
ســلمان از کشيــشان مــیخواهــد کە او را بەکــسی راهنمــايی کننــد تــا ديــن خــدايی را از او بگيــرد.
بە او مــیگوينــد کە بايــد بە ِحمــص شــام بــروی، زيــرا مردی در آنجا است کە عالمترين مردم زمانه است.
سـلمان ديگر بـاره راه سـفر مـیگيـرد و بەحمـص شـام مـیرود، بە نـزد آن کـشيش مـیرود و داسـتان را بـرای کـشيش بـاز میگويـد. کـشيش مـیگويـد اگـر ديــن را مــیجــوئی بە بيــت المقــدس بــرو کە کــسی کە بايــد راهنمــايی ات کنــد سالی يکبار در فلان روز بە بيت المقدس میآيد و او را آنجا خواهی يافت.
نشانه های او را نيز میدهد.
#سـلمان بە بيـت المقـدس مـیرود و همـان روزی کە آن کـشيش بە او گفتـه بوده است بە در #بيت_المقدس میرسد و مـیبينـد کە مـر ِد مـور ِد نظـر سـوار خـر اســت و مــیخواهــد کە وارد شــهر شــود. ســلمان داســتان خــودش را بــرای او باز میگويد، و او بە سلمان میگويد »اينجا بنشين« سـلمان در آنجـا مـینـشيد و او مـیرود و برنمـیگـردد.
سـلمان يـک سـال در همانجا مینـشيند تـا سـر سـال بعـدی او مـی آيـد و مـیبينـد کە سـلمان هنـوز نشسته است.
او بە سلمان میگويد کە پيامبر مبعوث شده است و در سرزمين تَيمــاء اســت؛نــشانه هــايش آن است کە صــدقه نمــیخــورَد و هديــه مــیخــورد، و مُهــر نبـوت بـر پـشت شـانۀ راسـتش اسـت بەانـدازۀ تخـم کبـوتری اسـت و همرنـگ گوشت تنش است. سلمان شتابان میرود تا خودش را بە يثـرب برسـاند. عرﺑﻬـای بـدوی او را میگيرند و بە مدينه مـیبَرنـد و بە زنـی از مـردم مدينـه مـیفروشـند. سـلمان مــیشــنود کە مــردم دربــارۀ پيــامبر ســخن مــیگوينــد. از زن تقاضــا مــیکنــد کە يکروز بە او مرخصی بدهد. زن بەاو مرخصی میدهد.
ســلمان مــیرود و هيــزم گــردآوری مــیکنــد و مــیفروشــد و خــوراکیئــی میخَرَد و بە نزد #محمد_بن_عبدالله میرود و آنرا جُلو محمد میﻧﻬـد و مـیگويـد برايـت صــدقه آورده ام. محمد بە يــارانش مــیگويــد بخوريــد، ولى خــودش نمــیخــورَد.
سلمان با خودش میگويد »اين يک نشانه«
چندی بعد باز از زن تقاضا مـیکنـد کە يـکروز بە او مرخـصی بدهـد؛ و زن بە او مرخـصی مـیدهـد. او مـیرود هيـزم گـردآوری مـیکنـد و مـیفروشـد و خــوردنیئــی مــیخَــرَد و بە نــزد محمد مــیبــرد و مــیگويــد ايــن برايــت هديــه آورده ام. محمد میخورد و بە يارانش نيز میگويد بخوريـد. و سـلمان بـا خـودش میگويد »اين نيز يک نشانۀ ديگر«
او سپس پشت سر #محمد می ايستد و میخواهد کە مُهر نبوت را بر شانه اش ببينـد. محمد متوجـه مـیشـود و عبـايش را انـدکی بەپـائين مـیکـشد،
و سلمان مهر نبوت را میبيند و همانجا مسلمان میشود.
#منبع: ابن سعد واقدى، ج ۴/ ۸۱۔۸۳.

ادامه دارد ...

#كانال_تخصصى_نقد_اسلام
https://t.me/naghde_eslamm/22081
💥 آيا سلمان فارسى ايرانى بود ؟

#قسمت_نهم

#عمــر ۔خليفــۀ دوم۔ وقتــی پــس از تــسخير شــام و مــصر و عراق و سرازير شدن اموال انبوه غنايم بە مدينه تصميم گرفت کە بـرای مـردم مدينه مستمری تعيـين کنـد، دستور داد كه: تـا از مـردم ثبـت نـام بە عمـل آيـد، مؤمنـان مدينه را برطبق پيشينۀ ايمانیشان و خـدمات بـزرگ و کـوچکی کە در مکـه و سپس مدينه برای دين #الله انجام داده بودند طبقه بندی کرد و برای هر طبقـه مـستمری خاصـی مقـرر نمـود.
#سـلمان در ايـن تقـسيم بنـدی در رديـف کـسانی قرار گرفت کە پيشينۀ درخشان در اسلام داشتند. در حالی کە کسانی همچون عبــدلله پــسر عمــر ۲۵۰۰ درم مــستمری مــیگرفــت، ســلمان فارســی ۴۰۰۰ درم دريافت میداشت.( #منبع : فتوح البلدان بلاذری، ۴۳۱۔۴۴۳)
#واقــدی مورخ نامى اسلام نوشــته کە عمــر بــرای توجيــه ايــنکە ســلمان بــيش از پــسر عمــر مستمری میگيرد گفت: »پيشينه ئی کە سلمان دارد پسر عمر ندارد«.( #منبع: طبقات ابن سعد، ۴/ ۸۶)
سلمان در #جنگ_قادسيه همراه سعد ابی وقاص بود(سردا خونخوار اعراب) بعنوان مشاور و در كنار وى بود، و عمـر ویرا بە عنـوان دعـوتگر ايرانيـان تعيـين کـرده بـود؛ يعنـی بە او گفته بود کە سربازان ايرانـی را در حـين جنـگ تـشويق بە تـسليم کنـد؛ کە البتــه دعوﺗﻬــايش اثــری نگذاشــت و سربازان ايرانى وقعى به خطابه هاى او ننهادند.
او پــس از رخــداد قادســيه نيــز راهنمــای جهـادگران عـرب بـرای پـيشروی در خـاک عـراق بـود، و در تـسخير تيـسفون نيز همراه جهادگران عرب حضور داشت، و کوشيد کە مدافعان شهر را وادار بە تسليم کند کە ۔البته۔ کسی از ايرانيان بە او پاسخ مساعد نداد.( #منبع: تاريخ طبری، ۲/ ۳۸۶، ۴۶۱، ۴۶۳ و ۴۷۷)
اينها نشان میدهد کە او بە مناطق سرزمين #عراق آشنا بوده؛ و نشان میدهد کە چە بـسا او زمانی پيش از گريختن بە حجاز در عراق زيسته است. گزارشگـران عـرب جزئيــات مربــوط بە سقوط عراق و ايران بەدست جهادگران را بــا دقــت و وسـواس بـسيار زيـادی ثبـت کـرده انـد؛ ولـی از هـيچگونـه ارتبـاطی ميـان هـيچ ايرانیئی با سلمان در هيچ زمانی هيچ خبری بەدست نداده اند.
ســلمان تــا زنــده بــود هــيچگــاه بە کــسی نگفــت کە پــدرش کيــست و از چە قـومی اسـت.
بلاذرى نوشته است كه حذيفة بن يمان در زمان خلافت عمر بن خطاب در کوفه در مجلس سعد ابی وقـاص از سـلمان نـام پـدرش را پرسـيد، و او پاسخ داد کە »من سلمان پسر اسلامم«.( #منبع: أنساب الأشراف، ۱۰/ ۱۷)

ادامه دارد ...

#كانال_تخصصى_نقد_اسلام
https://t.me/naghde_eslamm/22442
💥 آيا سلمان فارسى ايرانى بود ؟

#قسمت_يازدهم

ولـی در شمـاری از داسـتاﻧﻬای معجـزاِت #علـی کە در برخـی تأليفـات آخوندهاى شيعه آمـده اسـت مـیبينـيم کە #سـلمان در خلافـت علـی نيـز زنـده اسـت و ايـن معجـزات را ديده و بازگويی کرده است. البته در كتب آخوندهايى مانند #كلينى و #مجلسى و #طوسى لاطائلات بى حد و اندازه زياد نوشته شده است بطورى خود آخوندهاى امروزى نيز به چشم استهزاء به آنها مينگرند و تلاش زيادى ميكنند كه آنها را توجيه كرده و يا جعلى بنامند.
#تيسفون به آن زيبائى و شكوه در زمان حاكميت سلمان(كه بسيار شخص نالايقى بود) توسط اعراب شترچران، تبديل به چنان ويرانه اى شده بود كه وقتى سپاه على در اواخر سال ٣٦ هجرى براى لشكر كشى به شام و جنگ با معاويه از كنار #مدائن گذشت(لازم به ذكر است كه على كليد اولين جنگ بين مسلمانان را زده و همان باعث تفرقه تاريخى بين مسلمانان شد)، يكى از اعراب همراه او با ديدن حالا زار آنجا، يك بيت شعر اندوه آميز را ياد آورده و گفت:
تندبادهائى بر آبادى هايشان گذشت/ انگارى كه قرارى با يك ديگر گذاشته بودند.
در اين حين على به او ميگويد: آنها كفران نعمت كرده بودند و به خشم الله گرفتار شدند( #منبع: كتاب الأغانی، ۱۳/ ۱۸۔۱۹)
حالا يكى بايد از خود همين #على مى پرسيد كه دودمان تو كه طبق ادعاى شيعه در فلاكت و در به درى به سر بردند، گرفتار خشم چه كسى شده بودند؟
يک گزارش ديگرى نيـز خـبر از منفـور بـودن #سـلمان نـزد ايرانيـان بازمانـده در عراق میدهد؛ و اين نيز كاملا طبيعی بوده و از ضديت او با ايرانيـان برآمـده بـوده است.
واقدی مورخ بزرگ اسلام نوشته کە سلمان فرماندار مدائن بود؛ يکروز جامه ای کوتـاه و عبائی پشمين در بر داشت،
سوار خرش بود، پاهای درازی داشـت و سـاق پاهايش بيرون و پُرموی بود، و از جائی میگذشـت.
بچـه هـای کوچـه تـا او را ديدنــد بە يکديگر بانگ زدند کە »گــرگ آمــد گــرگ آمــد. او چون اينها را شنيد بە کسانی کە همراهش بودند گفت: »بگــذار بگوينــد! هــر چە شــود فــردا شــود«.( #منبع: طبقات ابن سعد، ۴/ ۸۷)
يعنــی همــين بچــه هــا فرداها کە بزرگ شوند مجبور خواهند بود کە در برابر ما کرنش کنند. از تحقير گاه بە گاه ايرانيان توسط سلمان نيز گزارشـهائی بازمانده است.
واقدی در اينمورد مى نويسد كه:
وقتی ايرانيان برای پرداختن بـاج(جزيـه)بەخـدمت سلمان حاکم مدائن میرسيدند در برابرش سر تعظيم بـر زمين میﻧﻬادنـد؛ و سلمان سرش را میجنباند و میگفت: اينها بە خاطر الله از مـن مـیترسـند.(#منبع: طبقات ابن سعد، ۴/ ۸۸)
يعنی دينی کە ما داريم سبب شده کە اينها در برابر ما بە مذلت افتند. اما امروز ميبينيم كه ايرانيان خردباخته و خرافات زده نه تنها اين موجود خون آشام را تكريم ميكنند بلكه با عزت و احترام او را مايه فخر ايرانيان ميدانند.

ادامه دارد ...

#كانال_تخصصى_نقد_اسلام
https://t.me/naghde_eslamm/22442