Forwarded from اتچ بات
◾️چرا به پيامبر اسلام #ابوالقاسم ميگفتند؟
#قسمت_چهارم
معمولا #مسلمانان به كاروانهايى بيشتر حمله ميكردند كه افراد مسلح در ميان كاروانيان نباشد و براحتى بتوانند حاصل زحمت تجار را به چنگ بياورند و در اين را تلفات هم ندهند، كما اينكه در #آيه_٧ از سوره #انفال به وضوح به اين موضوع اشاره شده است.
#ترجمه آيه ٧ سوره انفال:
و به یاد آرید هنگامی را که خداوند به شما وعده داد که یکی از دو گروه [کاروان تجاری قریش، یا لشکر مسلح آنها] نصیب شما خواهد بود و شما دوست می داشتید که کاروان (#غیر_مسلح) برای شما باشد (و بر آن پیروز شوید) ....
از اين آيه دو موضوع را ميتوان استخراج كرد:
١) اول اينكه حمله به كاروانها از سوى مسلمانان انجام شده و بر خلاف ادعاى مسلمانان #دفاعى نبوده است
٢) دوم اينكه حمله به كاروانهاى تجارى غير مسلح هدفش تنها به دست آوردن غنائم بوده كه در اصطلاح به آن #راهزنى ميگويند
ما قصد نداريم در اين مقاله وارد بحث جنگهاى مسلمانان صدر اسلام شويم ولى ذكر اين مسئله براى اين بود كه فقط بدانيم قصد از اين گونه جنگها فقط راهزنى بوده و ادعاى قبلى خود را در اينباره اثبات كنيم.
حال براى باز كردن بيشتر موضوع سرى ميزنيم به قديمى ترين كتاب تاريخ مسلمانان يعنى #كتاب_سيرة_الرسول يا همان سيره كه توسط #ابن_اسحاق_همدانى و حدود ١٥٠ سال پس از وفات محمد نوشته شده است.
#ابن_اسحاق در مورد غنايم حاصله از اين راهزنيها و در پايان قصه هر يك از آنها مينويسد:
غنايم بدست آمده فقط توسط شخص پيامبر اسلام بين مسلمانان تقسيم مى شد و كسى ديگرى اجازه اينكار را نداشت. ايشان ابتدا #يك_پنجم غنايم كه سهم خدا و پيامبرش بود را كنار ميگذاشت و باقى مانده را بين مسلمانان تقسيم ميكرد.
در #آيه_٤١ از سوره #انفال اين مسئله به وضوح مطرح شده است.
#ترجمه آيه: بدانيد كه هر غنيمتى بدست آوريد يك پنجم آن سهم خدا و پيامبر و خويشاوندان اوست ...
نكته جالبى كه اينجاست اين است كه: هيچ خدائى در ظاهر در كار نبوده و كسى نيز او را نميديده است تنها #محمد ادعاى ارتباط با او را كرده است و سهم اين خداى ناديده را نيز ايشان برميداشته كه به او بدهد ...
ادامه دارد ...
#كانال_تخصصى_نقد_اسلام
https://t.me/naghde_eslamm
سايت ما: www.eslam.nu
#قسمت_چهارم
معمولا #مسلمانان به كاروانهايى بيشتر حمله ميكردند كه افراد مسلح در ميان كاروانيان نباشد و براحتى بتوانند حاصل زحمت تجار را به چنگ بياورند و در اين را تلفات هم ندهند، كما اينكه در #آيه_٧ از سوره #انفال به وضوح به اين موضوع اشاره شده است.
#ترجمه آيه ٧ سوره انفال:
و به یاد آرید هنگامی را که خداوند به شما وعده داد که یکی از دو گروه [کاروان تجاری قریش، یا لشکر مسلح آنها] نصیب شما خواهد بود و شما دوست می داشتید که کاروان (#غیر_مسلح) برای شما باشد (و بر آن پیروز شوید) ....
از اين آيه دو موضوع را ميتوان استخراج كرد:
١) اول اينكه حمله به كاروانها از سوى مسلمانان انجام شده و بر خلاف ادعاى مسلمانان #دفاعى نبوده است
٢) دوم اينكه حمله به كاروانهاى تجارى غير مسلح هدفش تنها به دست آوردن غنائم بوده كه در اصطلاح به آن #راهزنى ميگويند
ما قصد نداريم در اين مقاله وارد بحث جنگهاى مسلمانان صدر اسلام شويم ولى ذكر اين مسئله براى اين بود كه فقط بدانيم قصد از اين گونه جنگها فقط راهزنى بوده و ادعاى قبلى خود را در اينباره اثبات كنيم.
حال براى باز كردن بيشتر موضوع سرى ميزنيم به قديمى ترين كتاب تاريخ مسلمانان يعنى #كتاب_سيرة_الرسول يا همان سيره كه توسط #ابن_اسحاق_همدانى و حدود ١٥٠ سال پس از وفات محمد نوشته شده است.
#ابن_اسحاق در مورد غنايم حاصله از اين راهزنيها و در پايان قصه هر يك از آنها مينويسد:
غنايم بدست آمده فقط توسط شخص پيامبر اسلام بين مسلمانان تقسيم مى شد و كسى ديگرى اجازه اينكار را نداشت. ايشان ابتدا #يك_پنجم غنايم كه سهم خدا و پيامبرش بود را كنار ميگذاشت و باقى مانده را بين مسلمانان تقسيم ميكرد.
در #آيه_٤١ از سوره #انفال اين مسئله به وضوح مطرح شده است.
#ترجمه آيه: بدانيد كه هر غنيمتى بدست آوريد يك پنجم آن سهم خدا و پيامبر و خويشاوندان اوست ...
نكته جالبى كه اينجاست اين است كه: هيچ خدائى در ظاهر در كار نبوده و كسى نيز او را نميديده است تنها #محمد ادعاى ارتباط با او را كرده است و سهم اين خداى ناديده را نيز ايشان برميداشته كه به او بدهد ...
ادامه دارد ...
#كانال_تخصصى_نقد_اسلام
https://t.me/naghde_eslamm
سايت ما: www.eslam.nu
Telegram
💥 چرا نمیتوان به روایات اسلامی اعتماد کرد؟#بخش_اول
#قسمت_سوم
با یک مقایسهی تطبیقی، یعنی نشان دادن شباهتهای تاریخی با ادیان دیگر، نشان خواهم داد که زندگینامهی #محمد و خلفای راشدین، نه زندگینامهی افراد واقعی بلکه ادامهی داستانها و اسطورههای #تورات و #انجیل میباشد. در کنار آن نشان داده میشود که ادیان دیگر، مانند دین زرتشت و بودیسم چه اثرات ژرفی بر روایات اسلامی و به ویژه بر نگارش زندگینامهی محمد داشتهاند.
دینشناسی تطبیقی جزء لاینفک نگرش تاریخی- انتقادی است.
از این راه میتوان دریافت که پدیدههای تاریخی و در این جا ادیان، هیچ چیز به جز ادامه و دنبالهی دگرگون شدهی روندهای پیشین خود نیستند.
هیچ پدیدهای بدون پیشینه نیست، هیچ پدیدهای خلقالساعه و به یکباره آفریده نشده و نمیشود. تمامی تلاش دینشناسی تطبیقی و نگرش تاریخی - انتقادی این است که نشان دهند اسلام بر خلاف نگرش مسلمانان مؤمن، تصمیم آنی و یکباره خدا نبوده بلکه محصول بلاواسطهی ادیان پیشین در فرآیند تحولات تاریخی، به ویژه اُفت و خیزهای سیاسی- اجتماعی، است.
💥زندگی #پیامبر_اسلام بر بستر معجزات الهی!
همانگونه که میدانیم در #قرآن هیچ اطلاعاتی در باره ی زندگی محمد نیامده است. تنها چهار بار نام محمد در قرآن آمده که مطلقاً هیچ گونه اشارهای به زندگی او نمیشود.
همچنین در هیچ یک از اسناد همزمان بیزانسی، ایرانی، سُریانی، عبری و یونانی اشارهای به یک پیامبر جدید به نام محمد نشده است (۱). همگی پژوهشگران تاریخ اسلام، مسلمان و غیرمسلمان، بر این نکته همرأی هستند که تنها منابع ما دربارهی محمد، #روایات_اسلامی میباشند. پرسش اصلی: روایات بسیار گستردهی اسلامی، اطلاعات خود را از کجا به دست آوردهاند؟
نخستین گزارش دربارهی زندگی محمد به شخصی برمیگردد به نام #ابن_اسحاق (۲) که گویا حدود سال ۸۵ زاده شده و حدود سال ۱۵۰ هج درگذشت. گویا این نوشته چهل سال بعد توسط فردی دیگر به نام #ابن_هشام ویراستاری و جرح و تعدیل شد. گفتنی است که ما نه نسخهی اصلی ابن اسحاق و نه نسخهی اصلی ابن هشام را در دست داریم. به سخن دیگر، سیره محمد ابن اسحاق از طریق ابن هشام (مرگ ۲۱۳ یا ۲۱۸ هج) به ما رسیده است. بنابراین با یقین میتوان گفت که همهی اطلاعات اساسی و بنیادین از زندگی محمد از طریق «ابن اسحاق» ناشناخته [یا هیئت تحریریهای به این نام] نوشته شده و سپس توسط ابن هشام و طبری بازنویسی و ویراستاری گردید. به همین دلیل، تکیهگاه اصلی ما در این جا بر منبع اصلی سیره محمد یعنی ابن اسحاق میباشد که همهی راویان اسلامی آن را تکرار کردهاند.
💥#تولد_محمد:
همان گونه که در بالا گفته شد ما هیچ گزارشی تا پیش از ابن اسحاق از محمد نداشتیم. هیچ منبعی، حتا قرآن، به ما اطلاعاتی از محمد نمیدهد. پس #ابن_اسحاق اطلاعات خود را از کجا آورد؟
ادامه دارد ...
#كانال_تخصصى_نقد_اسلام
https://t.me/naghde_eslamm/22535
#قسمت_سوم
با یک مقایسهی تطبیقی، یعنی نشان دادن شباهتهای تاریخی با ادیان دیگر، نشان خواهم داد که زندگینامهی #محمد و خلفای راشدین، نه زندگینامهی افراد واقعی بلکه ادامهی داستانها و اسطورههای #تورات و #انجیل میباشد. در کنار آن نشان داده میشود که ادیان دیگر، مانند دین زرتشت و بودیسم چه اثرات ژرفی بر روایات اسلامی و به ویژه بر نگارش زندگینامهی محمد داشتهاند.
دینشناسی تطبیقی جزء لاینفک نگرش تاریخی- انتقادی است.
از این راه میتوان دریافت که پدیدههای تاریخی و در این جا ادیان، هیچ چیز به جز ادامه و دنبالهی دگرگون شدهی روندهای پیشین خود نیستند.
هیچ پدیدهای بدون پیشینه نیست، هیچ پدیدهای خلقالساعه و به یکباره آفریده نشده و نمیشود. تمامی تلاش دینشناسی تطبیقی و نگرش تاریخی - انتقادی این است که نشان دهند اسلام بر خلاف نگرش مسلمانان مؤمن، تصمیم آنی و یکباره خدا نبوده بلکه محصول بلاواسطهی ادیان پیشین در فرآیند تحولات تاریخی، به ویژه اُفت و خیزهای سیاسی- اجتماعی، است.
💥زندگی #پیامبر_اسلام بر بستر معجزات الهی!
همانگونه که میدانیم در #قرآن هیچ اطلاعاتی در باره ی زندگی محمد نیامده است. تنها چهار بار نام محمد در قرآن آمده که مطلقاً هیچ گونه اشارهای به زندگی او نمیشود.
همچنین در هیچ یک از اسناد همزمان بیزانسی، ایرانی، سُریانی، عبری و یونانی اشارهای به یک پیامبر جدید به نام محمد نشده است (۱). همگی پژوهشگران تاریخ اسلام، مسلمان و غیرمسلمان، بر این نکته همرأی هستند که تنها منابع ما دربارهی محمد، #روایات_اسلامی میباشند. پرسش اصلی: روایات بسیار گستردهی اسلامی، اطلاعات خود را از کجا به دست آوردهاند؟
نخستین گزارش دربارهی زندگی محمد به شخصی برمیگردد به نام #ابن_اسحاق (۲) که گویا حدود سال ۸۵ زاده شده و حدود سال ۱۵۰ هج درگذشت. گویا این نوشته چهل سال بعد توسط فردی دیگر به نام #ابن_هشام ویراستاری و جرح و تعدیل شد. گفتنی است که ما نه نسخهی اصلی ابن اسحاق و نه نسخهی اصلی ابن هشام را در دست داریم. به سخن دیگر، سیره محمد ابن اسحاق از طریق ابن هشام (مرگ ۲۱۳ یا ۲۱۸ هج) به ما رسیده است. بنابراین با یقین میتوان گفت که همهی اطلاعات اساسی و بنیادین از زندگی محمد از طریق «ابن اسحاق» ناشناخته [یا هیئت تحریریهای به این نام] نوشته شده و سپس توسط ابن هشام و طبری بازنویسی و ویراستاری گردید. به همین دلیل، تکیهگاه اصلی ما در این جا بر منبع اصلی سیره محمد یعنی ابن اسحاق میباشد که همهی راویان اسلامی آن را تکرار کردهاند.
💥#تولد_محمد:
همان گونه که در بالا گفته شد ما هیچ گزارشی تا پیش از ابن اسحاق از محمد نداشتیم. هیچ منبعی، حتا قرآن، به ما اطلاعاتی از محمد نمیدهد. پس #ابن_اسحاق اطلاعات خود را از کجا آورد؟
ادامه دارد ...
#كانال_تخصصى_نقد_اسلام
https://t.me/naghde_eslamm/22535
Telegram
نقدى بر اسلام
آيا روايات اسلامى اعتبار تاريخى دارند؟
آيا ميشود به روايات اسلامى به عنوان منابع تاريخى معتبر نگاه كرد؟
پاسخ را در مقاله اى كه بزودى در كانال قرار خواهد گرفت، دريافت كنيد.
www.eslam.nu
آيا ميشود به روايات اسلامى به عنوان منابع تاريخى معتبر نگاه كرد؟
پاسخ را در مقاله اى كه بزودى در كانال قرار خواهد گرفت، دريافت كنيد.
www.eslam.nu
💥 چرا نمیتوان به روایات اسلامی اعتماد کرد؟#بخش_اول
#قسمت_چهارم
#ابن_اسحاق در سیره رسولالله، در بخش «حکایت اصحاب پیل» ابتدا داستان ساختن کلیسای «#قلیس» توسط #ابرهه_حبشی را میآورد. او روایت میکند که یک روز مردی عرب که گویا اهل مکه بود به این کلیسا میرود.
خادمان کلیسا با روی خوش از او استقبال میکنند و به او اجازه میدهند که شب را در کلیسا سر کند. وقتی خادمان کلیسا میروند، مرد عرب به همه جای کلیسا میشاشد و میریند.
خلاصه این که مرد عرب همه کلیسا را به «نجاست» میکشاند. فردای آن روز که خادمان وارد کلیسا میشوند متوجه میشوند که مرد عرب چه توهین بزرگی به مقدسات آنها کرده است. قضیه را به گوش ابرهه میرسانند؛ ابرهه علت را میپرسد، خادمان میگویند که مرد عرب به این دلیل چنین کار ناشایستی کرد چون این کلیسا را به عنوان رقیب مکه میدید.
ابرهه آن چنان خشمگین میشود که فرمان حمله به مکه را صادر میکند. باری، ابرهه از صنعای امروزی حرکت میکند [چیزی بیش از ۸۰۰ کیلومتر فاصله با #مکه]، پس از آن که از طائف بدون مقاومت گذشت، به اهل مکه خبر میرساند که:
من با شما کاری ندارم فقط میخواهم کعبه را خراب کنم. اگر کسی مقاومت کند، بدترین کیفر را خواهد دید. ابن اسحاق میگوید در این زمان #عبدالمطلب [پدر بزرگ محمد] رئیس مکیان بود. عبدالمطلب به ابرهه پیام میرساند که: ما خوب میدانیم که از پس شما برنمیآییم، ولی خراب کردن کعبه، خانهی خدا و خانهی ابراهیم یک چیز دیگر است که نمیتواند مورد قبول ما قرار گیرد.
در این هنگامه، ملاقاتی میان ابرهه و عبدالمطلب صورت میگیرد. عبدالمطلب پیشنهاد میکند که ۲۰۰ شتر به عنوان غرامت به ابرهه بدهد و او هم دست از خراب کردن کعبه بردارد.
ولی عبدالمطلب نمیتواند ابرهه را قانع کند. بالاخره ابرهه با فیلهایش به سوی مکه راه میافتند. سر گروه فیلها، فیلی بود به نام «محمود» [ستوده و ستایش کرده شده، ستوده]. نُفیل ابن حبیب خثعمی که سپاه ابرهه او را گرفته بود، به سرعت به سوی «محمود» [#فیل] میدود و در گوش او میگوید:
«ای پیل، تو را نام محمود است. اگر محمودی، زانو فرو زن و قدم پیشتر منه، که در حرم و شهر خدای میروی و اگر به ناصواب قدم در آن نهی، هلاک شوی» (۳)
این پیل چند بار در برابر کعبه زانو زد و بالاخره راهش را به سوی یمن کج کرد. پس از بازگشت «محمود» به یمن و حملهی دیگر فیلها به کعبه، آن اتفاقی که باید بیفتد میافتد:
«در این حال، پس باری [تعالی] بلایی را بر ایشان فرستاد و مرغانی چند از دریا برانگیخت بر مثالِ پرستوکها و سنگها بر میداشتند به منقار، هر یکی به مقدار نخودی، و بیامدند و بر سر لشکر حبش بیستادند و آن سنگها بر سر ایشان فرو ریختند.
به هر کجا که میرسید، از جانب دیگر گذر میکرد. اگر به سر میآمد، از زیر به در میافتادی و اگر بر پهلو میآمدی، از جانب دیگر گذر میکرد. و آن سنگها بر مثال آتش بود. به هر کجا میآمد، آبله میکردی و اعضای آن کس از زخم آن ریزه ریزه شدی.»(۴)
پس از تار و مار شدن سپاه ابرهه توسط پرستوها، سربازان ابرهه مجبور شدند که به #یمن بگریزند.
ادامه دارد ...
#كانال_تخصصى_نقد_اسلام
https://t.me/naghde_eslamm/22535
#قسمت_چهارم
#ابن_اسحاق در سیره رسولالله، در بخش «حکایت اصحاب پیل» ابتدا داستان ساختن کلیسای «#قلیس» توسط #ابرهه_حبشی را میآورد. او روایت میکند که یک روز مردی عرب که گویا اهل مکه بود به این کلیسا میرود.
خادمان کلیسا با روی خوش از او استقبال میکنند و به او اجازه میدهند که شب را در کلیسا سر کند. وقتی خادمان کلیسا میروند، مرد عرب به همه جای کلیسا میشاشد و میریند.
خلاصه این که مرد عرب همه کلیسا را به «نجاست» میکشاند. فردای آن روز که خادمان وارد کلیسا میشوند متوجه میشوند که مرد عرب چه توهین بزرگی به مقدسات آنها کرده است. قضیه را به گوش ابرهه میرسانند؛ ابرهه علت را میپرسد، خادمان میگویند که مرد عرب به این دلیل چنین کار ناشایستی کرد چون این کلیسا را به عنوان رقیب مکه میدید.
ابرهه آن چنان خشمگین میشود که فرمان حمله به مکه را صادر میکند. باری، ابرهه از صنعای امروزی حرکت میکند [چیزی بیش از ۸۰۰ کیلومتر فاصله با #مکه]، پس از آن که از طائف بدون مقاومت گذشت، به اهل مکه خبر میرساند که:
من با شما کاری ندارم فقط میخواهم کعبه را خراب کنم. اگر کسی مقاومت کند، بدترین کیفر را خواهد دید. ابن اسحاق میگوید در این زمان #عبدالمطلب [پدر بزرگ محمد] رئیس مکیان بود. عبدالمطلب به ابرهه پیام میرساند که: ما خوب میدانیم که از پس شما برنمیآییم، ولی خراب کردن کعبه، خانهی خدا و خانهی ابراهیم یک چیز دیگر است که نمیتواند مورد قبول ما قرار گیرد.
در این هنگامه، ملاقاتی میان ابرهه و عبدالمطلب صورت میگیرد. عبدالمطلب پیشنهاد میکند که ۲۰۰ شتر به عنوان غرامت به ابرهه بدهد و او هم دست از خراب کردن کعبه بردارد.
ولی عبدالمطلب نمیتواند ابرهه را قانع کند. بالاخره ابرهه با فیلهایش به سوی مکه راه میافتند. سر گروه فیلها، فیلی بود به نام «محمود» [ستوده و ستایش کرده شده، ستوده]. نُفیل ابن حبیب خثعمی که سپاه ابرهه او را گرفته بود، به سرعت به سوی «محمود» [#فیل] میدود و در گوش او میگوید:
«ای پیل، تو را نام محمود است. اگر محمودی، زانو فرو زن و قدم پیشتر منه، که در حرم و شهر خدای میروی و اگر به ناصواب قدم در آن نهی، هلاک شوی» (۳)
این پیل چند بار در برابر کعبه زانو زد و بالاخره راهش را به سوی یمن کج کرد. پس از بازگشت «محمود» به یمن و حملهی دیگر فیلها به کعبه، آن اتفاقی که باید بیفتد میافتد:
«در این حال، پس باری [تعالی] بلایی را بر ایشان فرستاد و مرغانی چند از دریا برانگیخت بر مثالِ پرستوکها و سنگها بر میداشتند به منقار، هر یکی به مقدار نخودی، و بیامدند و بر سر لشکر حبش بیستادند و آن سنگها بر سر ایشان فرو ریختند.
به هر کجا که میرسید، از جانب دیگر گذر میکرد. اگر به سر میآمد، از زیر به در میافتادی و اگر بر پهلو میآمدی، از جانب دیگر گذر میکرد. و آن سنگها بر مثال آتش بود. به هر کجا میآمد، آبله میکردی و اعضای آن کس از زخم آن ریزه ریزه شدی.»(۴)
پس از تار و مار شدن سپاه ابرهه توسط پرستوها، سربازان ابرهه مجبور شدند که به #یمن بگریزند.
ادامه دارد ...
#كانال_تخصصى_نقد_اسلام
https://t.me/naghde_eslamm/22535
Telegram
نقدى بر اسلام
آيا روايات اسلامى اعتبار تاريخى دارند؟
آيا ميشود به روايات اسلامى به عنوان منابع تاريخى معتبر نگاه كرد؟
پاسخ را در مقاله اى كه بزودى در كانال قرار خواهد گرفت، دريافت كنيد.
www.eslam.nu
آيا ميشود به روايات اسلامى به عنوان منابع تاريخى معتبر نگاه كرد؟
پاسخ را در مقاله اى كه بزودى در كانال قرار خواهد گرفت، دريافت كنيد.
www.eslam.nu
💥 چرا نمیتوان به روایات اسلامی اعتماد کرد؟#بخش_اول
#قسمت_پنجم
سپس #ابن_اسحاق ادامه میدهد:
«پس حق تعالا از قصهی اصحاب پیل و لشکر حبش که قصد آن کردند که #کعبه را خراب کنند خبر به سید (محمد) داد و میفرماید: نبینی - یا محمد- که پروردگار تو با اصحاب پیل چه کرد؟ و گفت:
ما این همه با اصحاب پیل کردیم و این بلا که بر سر ایشان فرستادیم، از بهر تألیف قریش و انتظام احوال ایشان، تا رونق حال ایشان به جای خود بماند در میان عرب و کار راستی ایشان در رحلت الشّتا و الصّیف بر وفق معهود بماند.» (۵)
برگردیم به پرسش اصلی: #ابن_اسحاق این اطلاعات را از کجا آورد؟ با یقین میتوان گفت که این دادهها ساختگیاند. او باید برای نقطهی آغاز خود به یکی از سورههای قرآن متوسل میشد تا بتواند به داستان خود مشروعیت دینی بخشد. این سوره، سوره ۱۰۵، سوره فیل است که ابن اسحاق به عنوان مدرک تولد #محمد به آن استناد میکند:
أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحَابِ الْفِيلِ / أَلَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيلٍ / وَأَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْرًا أَبَابِيلَ / تَرْمِيهِم بِحِجَارَةٍ مِّن سِجِّيلٍ / فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَّأْكُولٍ.
#ترجمه: [آیا ندانستهای که پروردگارت با پیلسواران چگونه رفتار کرد؟ آیا نیرنگشان را بیاثر نساخت؟ و بر سر آنان پرندگانی فوجفوج فرستاد / که بر آنان سنگریزههایی از سنگ گل فرو انداختند / و سرانجام آنان را مانند برگ کاه نیمه جویده ساخت] (۶)
این که ابن اسحاق چگونه توانست از سورهی بالا، جنگ #ابرهه و تولد محمد را استخراج کند، بر کسی آشکار نیست! جالب این جاست که ابن اسحاق هیچ مدرک، سند و یا حتا «شاهد»ی برای ادعای خود نمیآورد؛ برای او، این داستان یک واقعیت است.
ولی اگر ما این داستان را از نقطه نظر ادبیات داستانی تحلیل کنیم، متوجه میشویم که قصهی حمله ابرهه حبشی به مکه با درک داستانشناسی [دینی] آن روزگار مطابقت داشت: یک عرب اهل مکه، #کلیسا را به نجاست آلوده میکند [انگیزه ابرهه برای حمله] و ابرهه نیز بر اساس قانون قصاصِ چشم در برابر چشم [پیشزمینهی فرهنگی که همه مردم میشناختند] حتماً باید کلیسا را یعنی کعبه را به نجاست بکشاند یا ویران کند. ابن اسحاق از به «نجاست کشاندن» کعبهی مقدس صرفنظر میکند و به جای آن «ویران کردن» را میگذارد.
در ضمن میبایست ابرهه پیشنهاد ۲۰۰ شتر از سوی عبدالمطلب را رد میکرد وگرنه داستان نیمهکاره به پایان میرسید. باید ابرهه در داستان ابن اسحاق به مکه حمله میکرد تا نویسنده بتواند معجزات الهی را نشان بدهد. ولی الله (در واقع ابن اسحاق همهچیزدان) به هنگام حملهی ابرهه به مکه با یک تیر دو نشان میزند: از یک سو پرستوهای مجهز به «تیربارهای لیزری» میفرستد تا سربازان و فیلهای ابرهه را از پای در آوردند و از سوی دیگر در این لحظهی نامقدس یعنی حملهی ابرهه به مکه، معجزهای مقدس صورت میگیرد، یعنی پیامبر اسلام متولد میشود.
#قضاوت دربارهی این بخش از داستان را به عهدهی خردِ خواننده امروزی میگذارم.
ادامه دارد ...
#كانال_تخصصى_نقد_اسلام
https://t.me/naghde_eslamm/22535
#قسمت_پنجم
سپس #ابن_اسحاق ادامه میدهد:
«پس حق تعالا از قصهی اصحاب پیل و لشکر حبش که قصد آن کردند که #کعبه را خراب کنند خبر به سید (محمد) داد و میفرماید: نبینی - یا محمد- که پروردگار تو با اصحاب پیل چه کرد؟ و گفت:
ما این همه با اصحاب پیل کردیم و این بلا که بر سر ایشان فرستادیم، از بهر تألیف قریش و انتظام احوال ایشان، تا رونق حال ایشان به جای خود بماند در میان عرب و کار راستی ایشان در رحلت الشّتا و الصّیف بر وفق معهود بماند.» (۵)
برگردیم به پرسش اصلی: #ابن_اسحاق این اطلاعات را از کجا آورد؟ با یقین میتوان گفت که این دادهها ساختگیاند. او باید برای نقطهی آغاز خود به یکی از سورههای قرآن متوسل میشد تا بتواند به داستان خود مشروعیت دینی بخشد. این سوره، سوره ۱۰۵، سوره فیل است که ابن اسحاق به عنوان مدرک تولد #محمد به آن استناد میکند:
أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحَابِ الْفِيلِ / أَلَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيلٍ / وَأَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْرًا أَبَابِيلَ / تَرْمِيهِم بِحِجَارَةٍ مِّن سِجِّيلٍ / فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَّأْكُولٍ.
#ترجمه: [آیا ندانستهای که پروردگارت با پیلسواران چگونه رفتار کرد؟ آیا نیرنگشان را بیاثر نساخت؟ و بر سر آنان پرندگانی فوجفوج فرستاد / که بر آنان سنگریزههایی از سنگ گل فرو انداختند / و سرانجام آنان را مانند برگ کاه نیمه جویده ساخت] (۶)
این که ابن اسحاق چگونه توانست از سورهی بالا، جنگ #ابرهه و تولد محمد را استخراج کند، بر کسی آشکار نیست! جالب این جاست که ابن اسحاق هیچ مدرک، سند و یا حتا «شاهد»ی برای ادعای خود نمیآورد؛ برای او، این داستان یک واقعیت است.
ولی اگر ما این داستان را از نقطه نظر ادبیات داستانی تحلیل کنیم، متوجه میشویم که قصهی حمله ابرهه حبشی به مکه با درک داستانشناسی [دینی] آن روزگار مطابقت داشت: یک عرب اهل مکه، #کلیسا را به نجاست آلوده میکند [انگیزه ابرهه برای حمله] و ابرهه نیز بر اساس قانون قصاصِ چشم در برابر چشم [پیشزمینهی فرهنگی که همه مردم میشناختند] حتماً باید کلیسا را یعنی کعبه را به نجاست بکشاند یا ویران کند. ابن اسحاق از به «نجاست کشاندن» کعبهی مقدس صرفنظر میکند و به جای آن «ویران کردن» را میگذارد.
در ضمن میبایست ابرهه پیشنهاد ۲۰۰ شتر از سوی عبدالمطلب را رد میکرد وگرنه داستان نیمهکاره به پایان میرسید. باید ابرهه در داستان ابن اسحاق به مکه حمله میکرد تا نویسنده بتواند معجزات الهی را نشان بدهد. ولی الله (در واقع ابن اسحاق همهچیزدان) به هنگام حملهی ابرهه به مکه با یک تیر دو نشان میزند: از یک سو پرستوهای مجهز به «تیربارهای لیزری» میفرستد تا سربازان و فیلهای ابرهه را از پای در آوردند و از سوی دیگر در این لحظهی نامقدس یعنی حملهی ابرهه به مکه، معجزهای مقدس صورت میگیرد، یعنی پیامبر اسلام متولد میشود.
#قضاوت دربارهی این بخش از داستان را به عهدهی خردِ خواننده امروزی میگذارم.
ادامه دارد ...
#كانال_تخصصى_نقد_اسلام
https://t.me/naghde_eslamm/22535
Telegram
نقدى بر اسلام
آيا روايات اسلامى اعتبار تاريخى دارند؟
آيا ميشود به روايات اسلامى به عنوان منابع تاريخى معتبر نگاه كرد؟
پاسخ را در مقاله اى كه بزودى در كانال قرار خواهد گرفت، دريافت كنيد.
www.eslam.nu
آيا ميشود به روايات اسلامى به عنوان منابع تاريخى معتبر نگاه كرد؟
پاسخ را در مقاله اى كه بزودى در كانال قرار خواهد گرفت، دريافت كنيد.
www.eslam.nu
💥 چرا نمیتوان به روایات اسلامی اعتماد کرد؟#بخش_اول
#قسمت_ششم
#مورخین_اسلامی ولی باید زمان حملهی ابرهه را با تقویم مشخص میکردند، یعنی میگفتند که ابرهه در چه زمانی به #مکه حمله کرد. طبق محاسبات مورخین اسلامی، سال تولد محمد بر اساس قصه «اصحاب پیل» یا عامالفیل برابر است با سال ۵۷۰ میلادی. به عبارتی ابرهه حبشی در سال ۵۷۰ میلادی به مکه حمله کرد و این هم در یک روز دوشنبه که برابر با ۱۲ ربیعالاول بود اتفاق افتاد.
حال ببینیم که اسناد تاریخی دربارهی #ابرهه و حمله او به کعبه چه میگویند.
نخستین بار نینا پیگولوسکایا در سال ۱۹۶۴ در اثرش به نام «اعراب، حدود مرزهای روم شرقی و ایران در سدههای چهارم- ششم میلادی» به این موضوع اشاره کرد. او مینویسد: «کتیبهی Ry۵۰۶ بر صخرهای نزدیک چاه مریغان واقع در ۱۳۰ کیلومتری شمال حَمّه و ۱۷۰ کیلومتری جنوب شرقی بیشه نقر شده است. مریغان بر سر راهی قرار دارد که از جنوب شبه جزیرهی عربستان به مکه منتهی میگردد.
کتیبه که با نام ملک ابرهه نقر شده به تاریخ سال ۶۲۲ گاهنامهی حمیری، مطابق ۵۴۷ میلادی است. هدف ابرهه از این لشکرکشی، سرکوبی و تابع کردن قبایل معد و بنیعامر بود که سر ز به شورش برداشتند. بنا بر متن کتیبه، معدیان نه تنها با لخمیان رابطهای نزدیک داشتند، بلکه تابع حیره بودند.»(۷)
در تأیید پژوهش پیگولوسکایا، احسان یارشاطر حدود چهار دهه بعد مینویسد:
«به گفتهی پروکوپیوس (Persian Wars I.XX ۱-۱۳) چند سالی پیش از سال ۵۳۱ میلادی پادشاه حبشه، به تشویق یوستینیان (Justinian) امپراتور بیزانس و برای دفاع از همدینان مسیحی خود، که مورد آزار مشرکان و یهودیان یمنی بودند، جنوب یمن را اشغال کرد، پادشاه آنجا را کشت و دستنشاندهای را به جای او گمارد.
اما این دستنشانده مجبوبیت نیافت و نتوانست شورش علیه خود را فرونشاند. ابرهه (که ظاهراً شکل حبشی ابراهیم استAbraha – ) جانشین او شد که به گفتهی پروکوپیوس اصلاً بردهی بازرگانی بیزانسی بود. در کتیبهای که یادگارِ پایان یافتن تعمیرات سد مأرب است، ابرهه ادعا میکند نمایندگانی از دربارهای حبشه، بیزانس، ایران، حیره و غسان به حضور وی بار یافتهاند. یوستینیان او را تشویق کرد که به حیره حمله کند، اما او از روی احتیاط جز تظاهر به این کار اقدامی نکرد. (Procopius, Persian Wars I.XX ۱۳) اما به قبیلهی مَعدّ در مرکز عربستان حمله کرد، که تابع پادشاه لخمی حیره، عمرو بن منذر سوم، بود.» یارشاطر نتیجهگیری میکند که: «احتمالاً همین لشکرکشی به شمال برای مقابله با سپاه حیره است که در سوره ۱۰۵ قرآن دربارهی حمله به مکه و وسیلهی “اصحاب الفیل” به منظور ویران کردن کعبه بازتاب یافته است.»(۸)
همین داستان بیپایه و اساس #ابن_اسحاق بعدها از سوی سیرهنویسان و راویان اسلامی با هزاران «شاهد» جعلی دیگر شاخ و برگ داده میشود و امروزه همهی مسلمانان بر این باور هستند که محمد در سال فیل، در ۱۲ ربیعالاول به دنیا آمد و این روز، یک روز دوشنبه بود. البته طبری از اقوالی که گویا از «#ابن_عباس» ساختگی به او رسیده بود مینویسد:
«از ابن عباس روایت کردهاند که پیامبر خدا به روز دوشنبه تولد یافت و روز دوشنبه مبعوث شد و روز دوشنبه #حجرالاسود را به جا نهاد و روز دوشنبه به قصد هجرت از مکه بیرون شد و روز دوشنبه به مدینه رسید و روز دوشنبه از جهان در گذشت.» (۹)
شاید چنین دادههای پرمعجزهای با کفِ خرد مردمان آن روزگاران سازگار بود ولی برای خرد انسان امروزی بسیار پرسشبرانگیز است. به هر رو، ما به عنوان «نبیرگان ابن هشام» [مزدک بامدادان] برای ورود به جهان مدرن هیچ راهی به جز بازخوانی تاریخی- انتقادی از این روایات و احادیث نداریم.
ادامه دارد ...
#كانال_تخصصى_نقد_اسلام
https://t.me/naghde_eslamm/22535
#قسمت_ششم
#مورخین_اسلامی ولی باید زمان حملهی ابرهه را با تقویم مشخص میکردند، یعنی میگفتند که ابرهه در چه زمانی به #مکه حمله کرد. طبق محاسبات مورخین اسلامی، سال تولد محمد بر اساس قصه «اصحاب پیل» یا عامالفیل برابر است با سال ۵۷۰ میلادی. به عبارتی ابرهه حبشی در سال ۵۷۰ میلادی به مکه حمله کرد و این هم در یک روز دوشنبه که برابر با ۱۲ ربیعالاول بود اتفاق افتاد.
حال ببینیم که اسناد تاریخی دربارهی #ابرهه و حمله او به کعبه چه میگویند.
نخستین بار نینا پیگولوسکایا در سال ۱۹۶۴ در اثرش به نام «اعراب، حدود مرزهای روم شرقی و ایران در سدههای چهارم- ششم میلادی» به این موضوع اشاره کرد. او مینویسد: «کتیبهی Ry۵۰۶ بر صخرهای نزدیک چاه مریغان واقع در ۱۳۰ کیلومتری شمال حَمّه و ۱۷۰ کیلومتری جنوب شرقی بیشه نقر شده است. مریغان بر سر راهی قرار دارد که از جنوب شبه جزیرهی عربستان به مکه منتهی میگردد.
کتیبه که با نام ملک ابرهه نقر شده به تاریخ سال ۶۲۲ گاهنامهی حمیری، مطابق ۵۴۷ میلادی است. هدف ابرهه از این لشکرکشی، سرکوبی و تابع کردن قبایل معد و بنیعامر بود که سر ز به شورش برداشتند. بنا بر متن کتیبه، معدیان نه تنها با لخمیان رابطهای نزدیک داشتند، بلکه تابع حیره بودند.»(۷)
در تأیید پژوهش پیگولوسکایا، احسان یارشاطر حدود چهار دهه بعد مینویسد:
«به گفتهی پروکوپیوس (Persian Wars I.XX ۱-۱۳) چند سالی پیش از سال ۵۳۱ میلادی پادشاه حبشه، به تشویق یوستینیان (Justinian) امپراتور بیزانس و برای دفاع از همدینان مسیحی خود، که مورد آزار مشرکان و یهودیان یمنی بودند، جنوب یمن را اشغال کرد، پادشاه آنجا را کشت و دستنشاندهای را به جای او گمارد.
اما این دستنشانده مجبوبیت نیافت و نتوانست شورش علیه خود را فرونشاند. ابرهه (که ظاهراً شکل حبشی ابراهیم استAbraha – ) جانشین او شد که به گفتهی پروکوپیوس اصلاً بردهی بازرگانی بیزانسی بود. در کتیبهای که یادگارِ پایان یافتن تعمیرات سد مأرب است، ابرهه ادعا میکند نمایندگانی از دربارهای حبشه، بیزانس، ایران، حیره و غسان به حضور وی بار یافتهاند. یوستینیان او را تشویق کرد که به حیره حمله کند، اما او از روی احتیاط جز تظاهر به این کار اقدامی نکرد. (Procopius, Persian Wars I.XX ۱۳) اما به قبیلهی مَعدّ در مرکز عربستان حمله کرد، که تابع پادشاه لخمی حیره، عمرو بن منذر سوم، بود.» یارشاطر نتیجهگیری میکند که: «احتمالاً همین لشکرکشی به شمال برای مقابله با سپاه حیره است که در سوره ۱۰۵ قرآن دربارهی حمله به مکه و وسیلهی “اصحاب الفیل” به منظور ویران کردن کعبه بازتاب یافته است.»(۸)
همین داستان بیپایه و اساس #ابن_اسحاق بعدها از سوی سیرهنویسان و راویان اسلامی با هزاران «شاهد» جعلی دیگر شاخ و برگ داده میشود و امروزه همهی مسلمانان بر این باور هستند که محمد در سال فیل، در ۱۲ ربیعالاول به دنیا آمد و این روز، یک روز دوشنبه بود. البته طبری از اقوالی که گویا از «#ابن_عباس» ساختگی به او رسیده بود مینویسد:
«از ابن عباس روایت کردهاند که پیامبر خدا به روز دوشنبه تولد یافت و روز دوشنبه مبعوث شد و روز دوشنبه #حجرالاسود را به جا نهاد و روز دوشنبه به قصد هجرت از مکه بیرون شد و روز دوشنبه به مدینه رسید و روز دوشنبه از جهان در گذشت.» (۹)
شاید چنین دادههای پرمعجزهای با کفِ خرد مردمان آن روزگاران سازگار بود ولی برای خرد انسان امروزی بسیار پرسشبرانگیز است. به هر رو، ما به عنوان «نبیرگان ابن هشام» [مزدک بامدادان] برای ورود به جهان مدرن هیچ راهی به جز بازخوانی تاریخی- انتقادی از این روایات و احادیث نداریم.
ادامه دارد ...
#كانال_تخصصى_نقد_اسلام
https://t.me/naghde_eslamm/22535
Telegram
نقدى بر اسلام
آيا روايات اسلامى اعتبار تاريخى دارند؟
آيا ميشود به روايات اسلامى به عنوان منابع تاريخى معتبر نگاه كرد؟
پاسخ را در مقاله اى كه بزودى در كانال قرار خواهد گرفت، دريافت كنيد.
www.eslam.nu
آيا ميشود به روايات اسلامى به عنوان منابع تاريخى معتبر نگاه كرد؟
پاسخ را در مقاله اى كه بزودى در كانال قرار خواهد گرفت، دريافت كنيد.
www.eslam.nu
💥 چرا نمیتوان به روایات اسلامی اعتماد کرد؟#بخش_اول
#قسمت_هفتم
نتیجهگیری از داستان ابرهه: #ابرهه هیچ گاه برای ویران کردن #کعبه به مکه حمله نکرد، جنگ او علیه قبیله معد و بنیعامر، متحدان #لخمیان، صورت گرفت.
«گوشمالی» نظامی قبیله معد و بنیعامر هم، نه در سال ۵۷۰ بلکه در سال ۵۴۷ میلادی بود. باید یادآوری کرد که در سال ۵۷۰ میلادی دیگر ابرهه حبشی وجود نداشته و در این سال یمن به دست #ایرانیان افتاده بود [زمان انوشیروان]. در این جا، یا اطلاعات ابن اسحاق اشتباه هستند یا کتیبههای به جا مانده.
پس #محمد در چه سالی متولد شد؟ ۵۷۰ یا ۵۴۷ میلادی؟
اگر ۵۷۰ میلادی است، پس #ابن_اسحاق این تاریخ را از کجا و بر چه پایهای به دست آورده است؟ اگر سال تولد ۵۴۷ میلادی باشد آنگاه تمامی سیرت رسولالله در هم فرو میریزد. آیا میتوان در داستان ابناسحاق یک ذره حقیقت یافت؟ این «هستهی حقیقی» در کجای قصهی ابن اسحاق نهفته است؟
💥داستان #عبدالمطلب، پدر بزرگ و عبدالله پدر محمد
پیش از پرداختن به کودکی محمد در سیره ابن اسحاق لازم است ببینیم که ابن اسحاق دربارهی خانوادهی محمد چه گزارش میدهد. در بخش «حکایت ذبح عبدالله» ابن اسحاق مینویسد که پدر بزرگ محمد، عبدالمطلب، از خدا میخواهد ده پسر به او ارزانی کند و قول میدهد که حتماً یکی از آنها را در راه حق قربانی نماید.
خدا هم ده پسر به عبدالمطلب اعطا میکند. یک روز عبدالمطلب به فکر افتاد که به قول خود عمل کند و یکی از پسرانش را برای خدا قربانی کند. قرعه به نام کوچکترین پسرش یعنی عبدالله، پدر محمد، افتاد.
وقتی عبدالمطلب خواست سر پسرش را ببرد، مردم قریش مخالفت کردند که او اجازه ندارد چنین رسمی را بوجود آورد. سرانجام، قضیه را با یک زن کاهن و جنگیر مورد اعتماد قریشیان درمیان میگذارند و مذاکرات فراوانی میان عبدالمطلب و قریشیان صورت میگیرد. باری، با میانجیگری زن کاهنِ جنگیر، قرار شد که عبدالمطلب ده شتر (به عنوان دیه #عبدالله) بگیرد و قرعه بیندازد. نشان به آن نشانی که سرانجام پس از قرعهکشی تعداد شترها به ١٠٠ میرسد و خدا به عبدالمطلب فرمان میدهد که پسرش عبدالله را قربانی نکند.
هر خوانندهای با خواندن این قصه به یاد قصهی ابراهیم میافتد که میخواست پسرش اسماعیل را قربانی کند و خدا قوچی در اختیار او قرار میدهد تا ابراهیم آن را به جای اسماعیل برای خدا قربانی کند [تورات، کتاب آفرینش، ۲۲]. فرق داستان قربانی کردن پدر محمد، عبدالله، با اسماعیل فقط در این است که خدا برای ابراهیم یک قوچ میفرستد ولی برای عبدالمطلب ١٠٠ شتر.
البته، کاملاً روشن است که ابن اسحاق از این طریق میخواست جایگاه ویژهای عبدالله، پدر محمد و به تبع آن برای خود محمد قایل شود.
ادامه دارد ...
#كانال_تخصصى_نقد_اسلام
https://t.me/naghde_eslamm/22535
#قسمت_هفتم
نتیجهگیری از داستان ابرهه: #ابرهه هیچ گاه برای ویران کردن #کعبه به مکه حمله نکرد، جنگ او علیه قبیله معد و بنیعامر، متحدان #لخمیان، صورت گرفت.
«گوشمالی» نظامی قبیله معد و بنیعامر هم، نه در سال ۵۷۰ بلکه در سال ۵۴۷ میلادی بود. باید یادآوری کرد که در سال ۵۷۰ میلادی دیگر ابرهه حبشی وجود نداشته و در این سال یمن به دست #ایرانیان افتاده بود [زمان انوشیروان]. در این جا، یا اطلاعات ابن اسحاق اشتباه هستند یا کتیبههای به جا مانده.
پس #محمد در چه سالی متولد شد؟ ۵۷۰ یا ۵۴۷ میلادی؟
اگر ۵۷۰ میلادی است، پس #ابن_اسحاق این تاریخ را از کجا و بر چه پایهای به دست آورده است؟ اگر سال تولد ۵۴۷ میلادی باشد آنگاه تمامی سیرت رسولالله در هم فرو میریزد. آیا میتوان در داستان ابناسحاق یک ذره حقیقت یافت؟ این «هستهی حقیقی» در کجای قصهی ابن اسحاق نهفته است؟
💥داستان #عبدالمطلب، پدر بزرگ و عبدالله پدر محمد
پیش از پرداختن به کودکی محمد در سیره ابن اسحاق لازم است ببینیم که ابن اسحاق دربارهی خانوادهی محمد چه گزارش میدهد. در بخش «حکایت ذبح عبدالله» ابن اسحاق مینویسد که پدر بزرگ محمد، عبدالمطلب، از خدا میخواهد ده پسر به او ارزانی کند و قول میدهد که حتماً یکی از آنها را در راه حق قربانی نماید.
خدا هم ده پسر به عبدالمطلب اعطا میکند. یک روز عبدالمطلب به فکر افتاد که به قول خود عمل کند و یکی از پسرانش را برای خدا قربانی کند. قرعه به نام کوچکترین پسرش یعنی عبدالله، پدر محمد، افتاد.
وقتی عبدالمطلب خواست سر پسرش را ببرد، مردم قریش مخالفت کردند که او اجازه ندارد چنین رسمی را بوجود آورد. سرانجام، قضیه را با یک زن کاهن و جنگیر مورد اعتماد قریشیان درمیان میگذارند و مذاکرات فراوانی میان عبدالمطلب و قریشیان صورت میگیرد. باری، با میانجیگری زن کاهنِ جنگیر، قرار شد که عبدالمطلب ده شتر (به عنوان دیه #عبدالله) بگیرد و قرعه بیندازد. نشان به آن نشانی که سرانجام پس از قرعهکشی تعداد شترها به ١٠٠ میرسد و خدا به عبدالمطلب فرمان میدهد که پسرش عبدالله را قربانی نکند.
هر خوانندهای با خواندن این قصه به یاد قصهی ابراهیم میافتد که میخواست پسرش اسماعیل را قربانی کند و خدا قوچی در اختیار او قرار میدهد تا ابراهیم آن را به جای اسماعیل برای خدا قربانی کند [تورات، کتاب آفرینش، ۲۲]. فرق داستان قربانی کردن پدر محمد، عبدالله، با اسماعیل فقط در این است که خدا برای ابراهیم یک قوچ میفرستد ولی برای عبدالمطلب ١٠٠ شتر.
البته، کاملاً روشن است که ابن اسحاق از این طریق میخواست جایگاه ویژهای عبدالله، پدر محمد و به تبع آن برای خود محمد قایل شود.
ادامه دارد ...
#كانال_تخصصى_نقد_اسلام
https://t.me/naghde_eslamm/22535
Telegram
نقدى بر اسلام
آيا روايات اسلامى اعتبار تاريخى دارند؟
آيا ميشود به روايات اسلامى به عنوان منابع تاريخى معتبر نگاه كرد؟
پاسخ را در مقاله اى كه بزودى در كانال قرار خواهد گرفت، دريافت كنيد.
www.eslam.nu
آيا ميشود به روايات اسلامى به عنوان منابع تاريخى معتبر نگاه كرد؟
پاسخ را در مقاله اى كه بزودى در كانال قرار خواهد گرفت، دريافت كنيد.
www.eslam.nu
💥 چرا نمیتوان به روایات اسلامی اعتماد کرد؟#بخش_اول
#قسمت_هشتم(آخر)
#عبدالله، این نورچشمی خدا، وقتی از مراسم قربانی به خانه بازمیگردد، زنی که گویا خواهر #ورقه_ابن_نوفل، پسر عموی خدیجه، بود عبدالله را در خیابان یا جایی میبیند او را مورد خطاب قرار میدهد و از او «خواستگاری» میکند.
خواننده توجه داشته باشد که زن از مرد خواستگاری میکند و نه برعکس! ولی عبدالله پیشنهاد زن را رد میکند و همان روز با آمنه ازدواج میکند. روز بعد عبدالله دوباره سراغ زن «خواستگار» میرود ولی زن به او میگوید:
«دیک [دیروز] آن سخن از بهر آن میگفتم که نوری در پیشانی تو میتابید (یعنی نور وجود پیغامبر ما) و از بهر آن میگفتم و امروز آن نور نمیبینم و از این جهت سخن نمیگویم. و من دیروز عاشق آن نور بودم. چون دوش جایی دیگر بودی و آن نور آنجا نهادی، پس امروز مرا با تو کاری نیست.... ای عبدالله من طالب نور بودم، نه طالب تو و آن فسق و فجور.» (۱۰)
#ابن_اسحاق برای این که نشان بدهد که خدا با یک برنامهریزی دقیق، قصد آفرینش یک دین نوین، اسلام، را داشت، نه تنها یک بار دیگر داستان ابراهیم را به عنوان پیشزمینهی این معجزه بازسازی میکند بلکه علایم آمدن پیامبر جدید را به شکل نوری در پیشانی عبدالله، پدر پیامبر جدید، اعلام میکند. داستان پرمعجزهی ابن اسحاق ولی یک لایهی پنهان نیز دارد و آن این است که پدربزرگ، پدر و مادر پیامبر نیز جزو برگزیدگان خدا میشوند و بدین گونه تافتهای جدابافته از مناسبات بتپرستی قریش میگردند. در حقیقت آنها پیش از شکلگیری اسلام، مسلمان بودند. یعنی اگرچه آنها در محیط «بتپرستی» زندگی میکردند، ولی بتپرست نبودند. از منظر اسلامی، یعنی آنها از رگ و ریشهی پیامبران گذشته به ویژه «ابراهیم» بودهاند.
💥پایان بخش نخست
——————————
#منابع اين بخش:
۱- تنها موردی که در کتابهای کهن غیر اسلامی در مورد پیامبر محمد سخن رفته، در اثر فردی با نام مستعار سبئوس (Seboes) کشیش و تاریخنگار ارمنی است. سبئوس در نیمهی دوم سدهی ۷ میلادی میزیست. در اثر سبئوس یعنی «تاریخ هراکلیوس» یک اشاره به محمد شده است. ولی همهی مورخان میدانند که اصل کتاب سبئوس به زبان یونانی نوشته شده بود. آنچه که به دست ما رسیده ترجمه ارمنی آن است که چند دهه بعد صورت گرفت. نام محمد نه در بخش تاریخی، بلکه در بخش فهرستنگاری پیامبران آمده است. اکثر پژوهشگران بر این نظرند که این بخش بعدها به هنگام ترجمه از یونانی به ارمنی اضافه شده است، یعنی وقتی که اسلام دیگر به عنوان یک دین جا افتاده بود. افزون بر این، در این جا نیز اطلاعات ویژه یا به اصطلاح دندانگیری وجود ندارد.
۲- مرجع مورد اسناد در این جا کتاب «سیرت رسولالله» ابن اسحاق است. این کتاب توسط رفیعالدین اسحاق ابن محمد همدانی به فارسی ترجمه شد و توسط جعفر مدرس صادقی ویرایش گردید. چاپ ششم، نشر مرکز، سال ۱۳۹۴
۳- سیرت رسولالله ابن اسحاق، صص ۴۰-۴۱
۴- سیرت رسولالله ابن اسحاق، ص ۴۱
۵- سیرت رسولالله ابن اسحاق، ص ۴۲
۶- قرآن سوره ۱۰۵، ترجمه خرمشاهی
۷- پیگولوسکایا، نینا: اعراب، حدود مرزهای روم شرقی و ایران در سدههای چهارم - ششم میلادی. نشر مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی۱۳۷۲، ترجمهی رضا عنایت. ص ۴۰۶
۸- یارشاطر، احسان: حضور ایران در جهان اسلام. ترجمه فریدون مجلسی، انتشارات مروارید، تهران ۱۳۸۱، ص ۴۳
۹- طبری، محمد بن جریر: تاریخ طبری یا تاریخ الرسل والملوک. ترجمه: ابوالقاسم پاینده. نشر الکترونیک آذرماه ۱۳۸۹، صص ۳۷- ۳۸
۱۰- سیرت رسولالله ابن اسحاق، صص ۷۴ - ۷۵
بزودى بخش دوم اين سلسله مقالات را در كانال قرار خواهيم داد.
#كانال_تخصصى_نقد_اسلام
https://t.me/naghde_eslamm/22535
#قسمت_هشتم(آخر)
#عبدالله، این نورچشمی خدا، وقتی از مراسم قربانی به خانه بازمیگردد، زنی که گویا خواهر #ورقه_ابن_نوفل، پسر عموی خدیجه، بود عبدالله را در خیابان یا جایی میبیند او را مورد خطاب قرار میدهد و از او «خواستگاری» میکند.
خواننده توجه داشته باشد که زن از مرد خواستگاری میکند و نه برعکس! ولی عبدالله پیشنهاد زن را رد میکند و همان روز با آمنه ازدواج میکند. روز بعد عبدالله دوباره سراغ زن «خواستگار» میرود ولی زن به او میگوید:
«دیک [دیروز] آن سخن از بهر آن میگفتم که نوری در پیشانی تو میتابید (یعنی نور وجود پیغامبر ما) و از بهر آن میگفتم و امروز آن نور نمیبینم و از این جهت سخن نمیگویم. و من دیروز عاشق آن نور بودم. چون دوش جایی دیگر بودی و آن نور آنجا نهادی، پس امروز مرا با تو کاری نیست.... ای عبدالله من طالب نور بودم، نه طالب تو و آن فسق و فجور.» (۱۰)
#ابن_اسحاق برای این که نشان بدهد که خدا با یک برنامهریزی دقیق، قصد آفرینش یک دین نوین، اسلام، را داشت، نه تنها یک بار دیگر داستان ابراهیم را به عنوان پیشزمینهی این معجزه بازسازی میکند بلکه علایم آمدن پیامبر جدید را به شکل نوری در پیشانی عبدالله، پدر پیامبر جدید، اعلام میکند. داستان پرمعجزهی ابن اسحاق ولی یک لایهی پنهان نیز دارد و آن این است که پدربزرگ، پدر و مادر پیامبر نیز جزو برگزیدگان خدا میشوند و بدین گونه تافتهای جدابافته از مناسبات بتپرستی قریش میگردند. در حقیقت آنها پیش از شکلگیری اسلام، مسلمان بودند. یعنی اگرچه آنها در محیط «بتپرستی» زندگی میکردند، ولی بتپرست نبودند. از منظر اسلامی، یعنی آنها از رگ و ریشهی پیامبران گذشته به ویژه «ابراهیم» بودهاند.
💥پایان بخش نخست
——————————
#منابع اين بخش:
۱- تنها موردی که در کتابهای کهن غیر اسلامی در مورد پیامبر محمد سخن رفته، در اثر فردی با نام مستعار سبئوس (Seboes) کشیش و تاریخنگار ارمنی است. سبئوس در نیمهی دوم سدهی ۷ میلادی میزیست. در اثر سبئوس یعنی «تاریخ هراکلیوس» یک اشاره به محمد شده است. ولی همهی مورخان میدانند که اصل کتاب سبئوس به زبان یونانی نوشته شده بود. آنچه که به دست ما رسیده ترجمه ارمنی آن است که چند دهه بعد صورت گرفت. نام محمد نه در بخش تاریخی، بلکه در بخش فهرستنگاری پیامبران آمده است. اکثر پژوهشگران بر این نظرند که این بخش بعدها به هنگام ترجمه از یونانی به ارمنی اضافه شده است، یعنی وقتی که اسلام دیگر به عنوان یک دین جا افتاده بود. افزون بر این، در این جا نیز اطلاعات ویژه یا به اصطلاح دندانگیری وجود ندارد.
۲- مرجع مورد اسناد در این جا کتاب «سیرت رسولالله» ابن اسحاق است. این کتاب توسط رفیعالدین اسحاق ابن محمد همدانی به فارسی ترجمه شد و توسط جعفر مدرس صادقی ویرایش گردید. چاپ ششم، نشر مرکز، سال ۱۳۹۴
۳- سیرت رسولالله ابن اسحاق، صص ۴۰-۴۱
۴- سیرت رسولالله ابن اسحاق، ص ۴۱
۵- سیرت رسولالله ابن اسحاق، ص ۴۲
۶- قرآن سوره ۱۰۵، ترجمه خرمشاهی
۷- پیگولوسکایا، نینا: اعراب، حدود مرزهای روم شرقی و ایران در سدههای چهارم - ششم میلادی. نشر مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی۱۳۷۲، ترجمهی رضا عنایت. ص ۴۰۶
۸- یارشاطر، احسان: حضور ایران در جهان اسلام. ترجمه فریدون مجلسی، انتشارات مروارید، تهران ۱۳۸۱، ص ۴۳
۹- طبری، محمد بن جریر: تاریخ طبری یا تاریخ الرسل والملوک. ترجمه: ابوالقاسم پاینده. نشر الکترونیک آذرماه ۱۳۸۹، صص ۳۷- ۳۸
۱۰- سیرت رسولالله ابن اسحاق، صص ۷۴ - ۷۵
بزودى بخش دوم اين سلسله مقالات را در كانال قرار خواهيم داد.
#كانال_تخصصى_نقد_اسلام
https://t.me/naghde_eslamm/22535
Telegram
نقدى بر اسلام
آيا روايات اسلامى اعتبار تاريخى دارند؟
آيا ميشود به روايات اسلامى به عنوان منابع تاريخى معتبر نگاه كرد؟
پاسخ را در مقاله اى كه بزودى در كانال قرار خواهد گرفت، دريافت كنيد.
www.eslam.nu
آيا ميشود به روايات اسلامى به عنوان منابع تاريخى معتبر نگاه كرد؟
پاسخ را در مقاله اى كه بزودى در كانال قرار خواهد گرفت، دريافت كنيد.
www.eslam.nu
💥 چرا نمیتوان به روایات اسلامی اعتماد کرد؟#بخش_دوم
#قسمت_اول
#ابن_اسحاق یا هیأت تحریریهای که زیر این نام زندگینامهی «رسولالله» را نوشت، نخستین فرد/ نهادی است که چنین الگویی از زندگیِ «#پیامبر_اسلام» ارایه داده است. نوشتهی ابن اسحاق از طریق ابن هشام به ما رسیده است و سپس همهی حدیثنویسان و روایتنویسان اسلام با آوردن هزاران شاهد جدید این الگوی بنیادین (پارادیم) را برای زندگی «پیامبر اسلام» شاخ و برگ دادند.
به گونهای که طی حدود ۸۰ سال، یعنی از زمان ابن اسحاق تا #ابن_سعد، «شاهدها» به حدود ۴۰۰۰ نفر افزایش مییابند [مزدک بامدادان]. اگرچه فردی مانند #مالک_ابن_انس، بنیانگذار فقه مالکی، ابن اسحاق را «دروغگو» و «دجال» مینامد، ولی ایراد او به ابن اسحاق نه پیرامون داستانهای تخیلی و پرمعجزهی ابن اسحاق پیرامون محمد بلکه به دلایل سیاسی یعنی آن دعوای خانوادگی است که سرانجام در تاریخنگاری اسلامی به تفکیک «#بنی_امیه» و «#بنی_عباس» انجامید. در بخشهای بعدی نشان داده خواهد شد که بنی امیه و بنی عباس برخلاف گزارشات «تاریخ نگاران» اسلامی نه از دو تیره که از یک تیره یا درستترگفته شود از یک خانواده بودهاند. این تفکیک تباری و چسباندن «عباسیان» به عموی پیامبر اسلام، ابن عباس، خاستگاه این ستیزها بوده است.
اسلامی که ما امروز میشناسیم، اسلام روایات اسلامی است که در زمان عباسیان شکل نهایی خود را یافت. خلفای عباسی سرانجام موفق شدند از طریق همین روایات هم مشروعیت خود را رقم بزنند - از طریق چسباندن خود به «ابن عباس» ساختگی- و هم حاکمان پیشین خود (به اصطلاح «بنیامیه») را نامشروع جلوه دهند. هماکنون - همانگونه که حاکمان عباسی میخواستند- قطبنمای مسلمانان جهان اساساً احادیث و روایات اسلامی میباشد و نه #قرآن.
میتوان با صدها نمونه نشان داد که «اسلام» یا «دینی» که در قرآن نهفته است با اسلام روایات اسلامی ناسازگار است: از مسئلهی #حجاب تا #شرابخواری، تا نمازهای پنجگانهی مسلمانان (در قرآن فقط از سه بار نماز سخن رفته) تا #سنگسار و #ختنه و غیره؛ یعنی از موضوعات اجتماعی (شریعت) تا موضوعات ناب دینی.
#یادآوری:
در بخش پیشین نشان داده شد که سال تولد پیامبر اسلام، ۵۷۰ میلادی، با یافتههای باستانشناسی سازگار نیست؛
زیرا از یک سو ابرهه هیچ گاه به #مکه حمله نکرد و از سوی دیگر، در سال ۵۷۰ که یمن به دست ایرانیان افتاد دیگر ابرههای وجود خارجی نداشت که بخواهد به مکه حمله کند. همچنین دیدیم که ابن اسحاق در داستان خود با جایگزین کردن #عبدالمطلب (پدر بزرگ پیامبر) به جای ابراهیم و پدر پیامبر (عبدالله) به جای اسماعیل، یک بار دیگر اسطورهی قربانی کردن فرزند را بازنویسی کرده و بدین ترتیب تبار پیامبر را از بتپرستان جدا میسازد و به طور غیرمستقیم آنها را پیش از آغاز اسلام به مسلمانی ارتقا میدهد.
ادامه دارد ...
#كانال_تخصصى_نقد_اسلام
https://t.me/naghde_eslamm/22535
#قسمت_اول
#ابن_اسحاق یا هیأت تحریریهای که زیر این نام زندگینامهی «رسولالله» را نوشت، نخستین فرد/ نهادی است که چنین الگویی از زندگیِ «#پیامبر_اسلام» ارایه داده است. نوشتهی ابن اسحاق از طریق ابن هشام به ما رسیده است و سپس همهی حدیثنویسان و روایتنویسان اسلام با آوردن هزاران شاهد جدید این الگوی بنیادین (پارادیم) را برای زندگی «پیامبر اسلام» شاخ و برگ دادند.
به گونهای که طی حدود ۸۰ سال، یعنی از زمان ابن اسحاق تا #ابن_سعد، «شاهدها» به حدود ۴۰۰۰ نفر افزایش مییابند [مزدک بامدادان]. اگرچه فردی مانند #مالک_ابن_انس، بنیانگذار فقه مالکی، ابن اسحاق را «دروغگو» و «دجال» مینامد، ولی ایراد او به ابن اسحاق نه پیرامون داستانهای تخیلی و پرمعجزهی ابن اسحاق پیرامون محمد بلکه به دلایل سیاسی یعنی آن دعوای خانوادگی است که سرانجام در تاریخنگاری اسلامی به تفکیک «#بنی_امیه» و «#بنی_عباس» انجامید. در بخشهای بعدی نشان داده خواهد شد که بنی امیه و بنی عباس برخلاف گزارشات «تاریخ نگاران» اسلامی نه از دو تیره که از یک تیره یا درستترگفته شود از یک خانواده بودهاند. این تفکیک تباری و چسباندن «عباسیان» به عموی پیامبر اسلام، ابن عباس، خاستگاه این ستیزها بوده است.
اسلامی که ما امروز میشناسیم، اسلام روایات اسلامی است که در زمان عباسیان شکل نهایی خود را یافت. خلفای عباسی سرانجام موفق شدند از طریق همین روایات هم مشروعیت خود را رقم بزنند - از طریق چسباندن خود به «ابن عباس» ساختگی- و هم حاکمان پیشین خود (به اصطلاح «بنیامیه») را نامشروع جلوه دهند. هماکنون - همانگونه که حاکمان عباسی میخواستند- قطبنمای مسلمانان جهان اساساً احادیث و روایات اسلامی میباشد و نه #قرآن.
میتوان با صدها نمونه نشان داد که «اسلام» یا «دینی» که در قرآن نهفته است با اسلام روایات اسلامی ناسازگار است: از مسئلهی #حجاب تا #شرابخواری، تا نمازهای پنجگانهی مسلمانان (در قرآن فقط از سه بار نماز سخن رفته) تا #سنگسار و #ختنه و غیره؛ یعنی از موضوعات اجتماعی (شریعت) تا موضوعات ناب دینی.
#یادآوری:
در بخش پیشین نشان داده شد که سال تولد پیامبر اسلام، ۵۷۰ میلادی، با یافتههای باستانشناسی سازگار نیست؛
زیرا از یک سو ابرهه هیچ گاه به #مکه حمله نکرد و از سوی دیگر، در سال ۵۷۰ که یمن به دست ایرانیان افتاد دیگر ابرههای وجود خارجی نداشت که بخواهد به مکه حمله کند. همچنین دیدیم که ابن اسحاق در داستان خود با جایگزین کردن #عبدالمطلب (پدر بزرگ پیامبر) به جای ابراهیم و پدر پیامبر (عبدالله) به جای اسماعیل، یک بار دیگر اسطورهی قربانی کردن فرزند را بازنویسی کرده و بدین ترتیب تبار پیامبر را از بتپرستان جدا میسازد و به طور غیرمستقیم آنها را پیش از آغاز اسلام به مسلمانی ارتقا میدهد.
ادامه دارد ...
#كانال_تخصصى_نقد_اسلام
https://t.me/naghde_eslamm/22535
Telegram
نقدى بر اسلام
آيا روايات اسلامى اعتبار تاريخى دارند؟
آيا ميشود به روايات اسلامى به عنوان منابع تاريخى معتبر نگاه كرد؟
پاسخ را در مقاله اى كه بزودى در كانال قرار خواهد گرفت، دريافت كنيد.
www.eslam.nu
آيا ميشود به روايات اسلامى به عنوان منابع تاريخى معتبر نگاه كرد؟
پاسخ را در مقاله اى كه بزودى در كانال قرار خواهد گرفت، دريافت كنيد.
www.eslam.nu
💥 چرا نمیتوان به روایات اسلامی اعتماد کرد؟#بخش_دوم
#قسمت_دوم
تا بدین جا هیچ نکتهای که در برگیرندهی حتا یک مدرك یا واقعیت تاریخی باشد در سیرت رسولالله #ابن_اسحاق نیافتم. ابن اسحاق که خودسرانه از سوره فیل (سوره ۱۰۵) سال تولد محمد را استخراج میکند و پیرامون آن یک داستان ساختگی میسازد، ظاهراً مزاحمتی برای اسلامشناسان غربی و مسلمانان مؤمن ایجاد نمیکند.
💥حال ببینیم که ابن اسحاق دربارهی #مادر_محمد چه گزارشاتی میدهد:
بارداری #آمنه
پیامبران انسانهای «معمولی» نیستند؛ آنها باید تافتهی جدابافته از مابقی مردم باشند و نور الهی اساساً باید روی آنها متمرکز شده باشد وگرنه کسی معجزات آنها را باور نمیکند. ابن اسحاق در بخش «در مولود و شیرخوارگی» #رسولالله مینویسد:
«آمنه حکایت کرد که چون به سید حامله شدم، آوازی شنیدم که گفتی: ای آمنه میدانی که به کی آبستنی؟
به پیغامبر آخر زمان آبستنی. چون به سید حامله شدم، نوری دیدم که از من جدا شد که جملهی عالم به آن منور شد و نخست عکسی که از آن نورها پیدا شد، کوشکهای بُصرا پیدا شد، چنان که من آن را در مکه بدیدم.» (۱)
به راستی چه کسی در سال ۵۶۹ میلادی [اگر بپذیریم که محمد در سال ۵۷۰ میلادی زاده شد] این گزارش را از آمنه ثبت کرده است که ابن اسحاق توانسته آن را حدودِ ۲۰۰ سال بعد (در سال ۷۵۹) در گزارش خود بازنویسی کند؟ در ضمن، خواننده توجه داشته باشد که فاصلهی #مکه تا بُصرا [در سوریه امروزی] حدود ۲۵۰۰ کیلومتر است [از تبریز تا چاهبهار]. ابن اسحاق از قول آمنه مینویسد که او توانسته «کوشکهای بُصرا» را مشاهده کند. در حقیقت ابن اسحاق میخواهد به ما بگوید که به محض بسته شدن نطفهی پیامبر اسلام، خدا هستییابی یک پیامبر جدید را توسط علایمی به جهانیان اعلام کرد.
«حَسّان ابن ثابت گفته است که من هفت ساله بودم اندر مدینه که یکی از جهودان دیدم که بر بالای مدینه بر آمد و آوازی بلند داد و گفت:
اختر محمد امشب برآمد. یعنی امشب محمد [احمد] به وجود آمد.» (۲)
از آن جا که سیره محمد برای ابن اسحاق نه یک واقعیت بلکه یک تاریخ دینی است او چندان به جزئیات متناقض آن توجه نکرده است. ابن اسحاق از یک سو اعلام میکند که خدا به آمنه میگوید اسم فرزندت را «محمد» بگذار و از سوی دیگر، همان شب تولد محمد، همه مردم میدانستند که نام نوازد محمد است. وگرنه آن «#جهود» از کجا میدانست که «اختر محمد امشب بر آمد»؟
ادامه دارد ...
#كانال_تخصصى_نقد_اسلام
https://t.me/naghde_eslamm/22535
#قسمت_دوم
تا بدین جا هیچ نکتهای که در برگیرندهی حتا یک مدرك یا واقعیت تاریخی باشد در سیرت رسولالله #ابن_اسحاق نیافتم. ابن اسحاق که خودسرانه از سوره فیل (سوره ۱۰۵) سال تولد محمد را استخراج میکند و پیرامون آن یک داستان ساختگی میسازد، ظاهراً مزاحمتی برای اسلامشناسان غربی و مسلمانان مؤمن ایجاد نمیکند.
💥حال ببینیم که ابن اسحاق دربارهی #مادر_محمد چه گزارشاتی میدهد:
بارداری #آمنه
پیامبران انسانهای «معمولی» نیستند؛ آنها باید تافتهی جدابافته از مابقی مردم باشند و نور الهی اساساً باید روی آنها متمرکز شده باشد وگرنه کسی معجزات آنها را باور نمیکند. ابن اسحاق در بخش «در مولود و شیرخوارگی» #رسولالله مینویسد:
«آمنه حکایت کرد که چون به سید حامله شدم، آوازی شنیدم که گفتی: ای آمنه میدانی که به کی آبستنی؟
به پیغامبر آخر زمان آبستنی. چون به سید حامله شدم، نوری دیدم که از من جدا شد که جملهی عالم به آن منور شد و نخست عکسی که از آن نورها پیدا شد، کوشکهای بُصرا پیدا شد، چنان که من آن را در مکه بدیدم.» (۱)
به راستی چه کسی در سال ۵۶۹ میلادی [اگر بپذیریم که محمد در سال ۵۷۰ میلادی زاده شد] این گزارش را از آمنه ثبت کرده است که ابن اسحاق توانسته آن را حدودِ ۲۰۰ سال بعد (در سال ۷۵۹) در گزارش خود بازنویسی کند؟ در ضمن، خواننده توجه داشته باشد که فاصلهی #مکه تا بُصرا [در سوریه امروزی] حدود ۲۵۰۰ کیلومتر است [از تبریز تا چاهبهار]. ابن اسحاق از قول آمنه مینویسد که او توانسته «کوشکهای بُصرا» را مشاهده کند. در حقیقت ابن اسحاق میخواهد به ما بگوید که به محض بسته شدن نطفهی پیامبر اسلام، خدا هستییابی یک پیامبر جدید را توسط علایمی به جهانیان اعلام کرد.
«حَسّان ابن ثابت گفته است که من هفت ساله بودم اندر مدینه که یکی از جهودان دیدم که بر بالای مدینه بر آمد و آوازی بلند داد و گفت:
اختر محمد امشب برآمد. یعنی امشب محمد [احمد] به وجود آمد.» (۲)
از آن جا که سیره محمد برای ابن اسحاق نه یک واقعیت بلکه یک تاریخ دینی است او چندان به جزئیات متناقض آن توجه نکرده است. ابن اسحاق از یک سو اعلام میکند که خدا به آمنه میگوید اسم فرزندت را «محمد» بگذار و از سوی دیگر، همان شب تولد محمد، همه مردم میدانستند که نام نوازد محمد است. وگرنه آن «#جهود» از کجا میدانست که «اختر محمد امشب بر آمد»؟
ادامه دارد ...
#كانال_تخصصى_نقد_اسلام
https://t.me/naghde_eslamm/22535
Telegram
نقدى بر اسلام
آيا روايات اسلامى اعتبار تاريخى دارند؟
آيا ميشود به روايات اسلامى به عنوان منابع تاريخى معتبر نگاه كرد؟
پاسخ را در مقاله اى كه بزودى در كانال قرار خواهد گرفت، دريافت كنيد.
www.eslam.nu
آيا ميشود به روايات اسلامى به عنوان منابع تاريخى معتبر نگاه كرد؟
پاسخ را در مقاله اى كه بزودى در كانال قرار خواهد گرفت، دريافت كنيد.
www.eslam.nu
💥 چرا نمیتوان به روایات اسلامی اعتماد کرد؟#بخش_دوم
#قسمت_سوم
البته اعلام جهانی تولد پیامبر از سوی خدا، یک موضوع بسیار شناخته شده در تاریخ رستگاری بوده است. تولد #مسیح نیز اعلام جهانی شد. در انجیل متا آمده است:
«عیسی در زمان سلطنت #هیرودویس، در شهر بیت لحم یهودیه به دنیا آمد.
در آن موقع چند ستارهشناس [مجوس] از مشرق به #اورشلیم آمده پرسیدند: کجاست آن کودکی که باید پادشاه یهود شود؟
ما ستاره او را در سرزمینهای دور دست شرق دیدهایم و آمدهایم او را بپرستیم.» (۳)
شباهت بیاندازهی قصهی تولد مسیح و تولد #محمد شگفتانگیز است. #ابن_اسحاق برای تکمیل قصهی تولد محمد دوباره پای «مجوسان» یعنی ایرانیان را در این «اعلام جهانی» تولد محمد باز میکند. البته او یگ گام فراتر میگذارد و «اعلام جهانی پیامبر جدید» را دیگر موکول به تولد نمیکند بلکه با نطفه بستن پیامبر گره میزند. او مینویسد:
«در دلایل نبوت آمده است که آن شب که سید به وجود خواست آمد، چهارده برج از ایوان کسرا بیفتاد و آتش مجوس در پارس کُشته شد و هزار سال بود تا آن آتش افروخته بودند و هرگز نمُرده بود.» (۴)
در قصهی تولد مسیح، همهی جهانیان - به ویژه مجوسان شرق، بخوان ایرانیان- از طریق برآمد ستارگان میفهمند که مسیح متولد شده است. در قصهی ابن اسحاق، یهودیان از طریق برآمدن «ستاره» و مجوسان از طریق ویران شدن ایوان کسرا و خاموش شدن آتش مجوسان به این قضیه پی میبرند.
پیش از آن که وارد دیگر معجزات شویم به سه نکتهی بالا برگردیم:
۱- اعلام نام پیامبر به مادرش آمنه توسط خدا، ۲- دیدن کوشکهای بٌصرا توسط آمنه و
۳- خراب شدن ایوان کسرا به هنگام تولد محمد.
این که خدا از پیش نام پیامبر را تعیین میکند و به پدر یا مادرش اعلام مینماید، باز هم یک موضوع شناخته شدهی دینی بود. برای نمونه در انجیل عهد جدید، کتاب لوقا ما با همین داستان رو به رو میشویم. وقتی الیزابت، همسر زکریای پسرش را به دنیا آورد، خدا برای او نام «یحیی» (یحیی تعمیدکننده) را انتخاب کرده بود.
«#زکریا همین که نام یحیی را نوشت به حرف آمد و خدا را شکر کرد. تمام همسایهها دهانشان از تعجب باز ماند. این خبر در سرتاسر کوهستان یهودیه پخش شد. هر کس آن را میشنید به فکر فرو میرفت و میپرسید: این بچه چه میشود؟ چون شکی نیست که دست خدا به طرز خاصی بر اوست.»(۵)
تعیین نام توسط خدا یک عنصر داستانی- دینی کهن است که ابن اسحاق یک بار دیگر آن بازنویسی کرده است.
ولی حالا چرا باید آمنه شهر بٌصرا یعنی بزرگترین مرکز مسیحی شرق، را میدید؟ چون نویسنده میخواست در ادامهی داستانش از آن استفاده کند [در پایین به آن اشاره میکنم]. این همان شهری است که بعدها خلفای عباسی در رقابت با آن، شهر بصره در عراق را ساختند. گفتنی که #خلفای_عباسی در رقابت با مراکز دینی یهودی و مسیحی، در برابر اورشلیم نام شهر #بغداد را به مدینهالسلام (شهر صلح) تغییر دادند، و شهر نجف را در برابر شهر نگب / نگو (Negev)، #سامره را در برابر سامریه و بصره را در رقابت با بُصرا (بزرگترین مرکز مسیحیان شرق) ساختند.
ادامه دارد ...
#كانال_تخصصى_نقد_اسلام
https://t.me/naghde_eslamm/22535
#قسمت_سوم
البته اعلام جهانی تولد پیامبر از سوی خدا، یک موضوع بسیار شناخته شده در تاریخ رستگاری بوده است. تولد #مسیح نیز اعلام جهانی شد. در انجیل متا آمده است:
«عیسی در زمان سلطنت #هیرودویس، در شهر بیت لحم یهودیه به دنیا آمد.
در آن موقع چند ستارهشناس [مجوس] از مشرق به #اورشلیم آمده پرسیدند: کجاست آن کودکی که باید پادشاه یهود شود؟
ما ستاره او را در سرزمینهای دور دست شرق دیدهایم و آمدهایم او را بپرستیم.» (۳)
شباهت بیاندازهی قصهی تولد مسیح و تولد #محمد شگفتانگیز است. #ابن_اسحاق برای تکمیل قصهی تولد محمد دوباره پای «مجوسان» یعنی ایرانیان را در این «اعلام جهانی» تولد محمد باز میکند. البته او یگ گام فراتر میگذارد و «اعلام جهانی پیامبر جدید» را دیگر موکول به تولد نمیکند بلکه با نطفه بستن پیامبر گره میزند. او مینویسد:
«در دلایل نبوت آمده است که آن شب که سید به وجود خواست آمد، چهارده برج از ایوان کسرا بیفتاد و آتش مجوس در پارس کُشته شد و هزار سال بود تا آن آتش افروخته بودند و هرگز نمُرده بود.» (۴)
در قصهی تولد مسیح، همهی جهانیان - به ویژه مجوسان شرق، بخوان ایرانیان- از طریق برآمد ستارگان میفهمند که مسیح متولد شده است. در قصهی ابن اسحاق، یهودیان از طریق برآمدن «ستاره» و مجوسان از طریق ویران شدن ایوان کسرا و خاموش شدن آتش مجوسان به این قضیه پی میبرند.
پیش از آن که وارد دیگر معجزات شویم به سه نکتهی بالا برگردیم:
۱- اعلام نام پیامبر به مادرش آمنه توسط خدا، ۲- دیدن کوشکهای بٌصرا توسط آمنه و
۳- خراب شدن ایوان کسرا به هنگام تولد محمد.
این که خدا از پیش نام پیامبر را تعیین میکند و به پدر یا مادرش اعلام مینماید، باز هم یک موضوع شناخته شدهی دینی بود. برای نمونه در انجیل عهد جدید، کتاب لوقا ما با همین داستان رو به رو میشویم. وقتی الیزابت، همسر زکریای پسرش را به دنیا آورد، خدا برای او نام «یحیی» (یحیی تعمیدکننده) را انتخاب کرده بود.
«#زکریا همین که نام یحیی را نوشت به حرف آمد و خدا را شکر کرد. تمام همسایهها دهانشان از تعجب باز ماند. این خبر در سرتاسر کوهستان یهودیه پخش شد. هر کس آن را میشنید به فکر فرو میرفت و میپرسید: این بچه چه میشود؟ چون شکی نیست که دست خدا به طرز خاصی بر اوست.»(۵)
تعیین نام توسط خدا یک عنصر داستانی- دینی کهن است که ابن اسحاق یک بار دیگر آن بازنویسی کرده است.
ولی حالا چرا باید آمنه شهر بٌصرا یعنی بزرگترین مرکز مسیحی شرق، را میدید؟ چون نویسنده میخواست در ادامهی داستانش از آن استفاده کند [در پایین به آن اشاره میکنم]. این همان شهری است که بعدها خلفای عباسی در رقابت با آن، شهر بصره در عراق را ساختند. گفتنی که #خلفای_عباسی در رقابت با مراکز دینی یهودی و مسیحی، در برابر اورشلیم نام شهر #بغداد را به مدینهالسلام (شهر صلح) تغییر دادند، و شهر نجف را در برابر شهر نگب / نگو (Negev)، #سامره را در برابر سامریه و بصره را در رقابت با بُصرا (بزرگترین مرکز مسیحیان شرق) ساختند.
ادامه دارد ...
#كانال_تخصصى_نقد_اسلام
https://t.me/naghde_eslamm/22535
Telegram
نقدى بر اسلام
آيا روايات اسلامى اعتبار تاريخى دارند؟
آيا ميشود به روايات اسلامى به عنوان منابع تاريخى معتبر نگاه كرد؟
پاسخ را در مقاله اى كه بزودى در كانال قرار خواهد گرفت، دريافت كنيد.
www.eslam.nu
آيا ميشود به روايات اسلامى به عنوان منابع تاريخى معتبر نگاه كرد؟
پاسخ را در مقاله اى كه بزودى در كانال قرار خواهد گرفت، دريافت كنيد.
www.eslam.nu