نقدى بر اسلام
47.3K subscribers
6.58K photos
3.97K videos
932 files
5.85K links
اين كانال براي زدودن خرافات و تقدس زدايى تشكيل شده است. هدف ما مبارزه با جهل اديان ميباشد.
سايت ما
www.eslam.nu
ارتباط با ادمين:
@Naghde_eslam_bot
كتابخانه كانال
@ketabkhaneh_naghd
يوتيوب
https://www.youtube.com/channel/UCUVpfPD7eKOt-vs8M9FvTtQ
Download Telegram
نقدى بر اسلام
▪️قرمطيان، تخريب كعبه و بى تفاوتى الله در دفاع از خانه امنش! #قسمت_هفتم عبدالله بن میمون در تبلیغ و نشر تفکراتش به صورت سری فعالیت میجست در نتیجه بسیاری از عقاید وی تا همین امروز بر محققین مخفی مانده است. با این همه عبدالله بن میمون در بنیان فکری، عملی…
▪️قرمطيان، تخريب كعبه و بى تفاوتى الله در دفاع از خانه امنش!

#قسمت_هشتم

وی پس از ۴۰ روز به دولت بنی رستم را که در هرت حکومت داشتند برانداخت و در رقاده مسکن گزید سپس لشکری به سرکوبی قرامطه فرستاد و ابوسعید پیشوای ایشان را به کشت و جای او برادرش ابوطاهر را گذارد. در ٣۰۱ لشکری برای فتح مصر فرستاد و بر اسکندریه و فیوم مسلط گشت.
پس آنگاه به تونس آمد و در جزیره الخلفا در نزدیکی دریا شروع به ساختن شهری کرد که در ٣۰۵ اتمام یافت و نام آنرا را مهدیه گذاشت و به سیسیل ایتالیا لشکر کشید و شهرها و جزایری را تسخیر کرد و در ۶٣ سالگی به سال ٣٢٢ در مهدیه در گذشت
همانطور که در مطالب قبل تر اشارتی گذشت نهضتی تحت عنوان اخوان الصفا در دوران اسلامی تحت تأثیر برخی از تفکرات قرامطه و... پدیدار شد ویل دورانت میگوید: {انجمن اخوان الصفا در واقع یک انجمن سری مرکب از عالمان و فیلسوفان به شمار میرفت} و میگفتند که کتمان اسرارشان، نه ترس از پادشاهان و آشوب و غوغای عامه، بلکه از جهت حفظ و صیانت مواهب خداوند است، چنانچه مسیح وصایت کرده:
{لاتصنعوا الحکمه عند غیراهلها، فتطلموها و لاتمنعوها اهلها فتطلموهم} دکتر ذبیح الله صفا در مورد عقاید این مکتب بنابر ۵٣ رساله منتشر شده آنان این مکتب را مجموعة ای وحدت یافته مبتنی بر روش فيثاغوریان و نئوافلاطونيان با اصول عقاید ایرانیان، هندوان، و تا حدی به طريق معتزله و اسماعیلیه در مذهب میداند.
مكتب اخوان الصفا به گفته دکتر احمدشلبی، در سایه حکومت آل بویه رشد کرد و به ثمر رسید. دکتر صدیق اعلم گوید: آل بویه، در مدتی که بر بغداد استيلا داشتند، آزادی بحث و فکر در آنجا رونق گرفت، از جمله ثمرات آزادی بحث و فكر، پیدایش اخوان الصفا بود که کار معتزله را دنبال کرد.
از جمعیت مذکور نام پنج تن به ما رسیده که سه نفر از روی نام و نسب ایرانی هستند. نتیجه زحمات آنها در ۵۱ رساله در باب حکمت و منطق - ریاضيات - طبیعیات - الهیات به زبان ساده تدوین و در ۳۶۰ ه انتشار یافت و در اواخر قرن چهارم به اسپانیا رفت. ویل دورانت میگوید: عقاید رسائل تقریبا با نوافلاطونیان رابطه نزدیکی دارد و با آنکه عاملان بغداد به سال ۵۴۴ این رسائل را که به نظرشان الحادآمیز بود سوختند ولی همچنان دست بدست مىرفت چنانچه در نوشته های غزالی و ابن رشد و بن جبرول و معری و شاید ابن سینا توان دید.
دربارة وجه تسمية اخوان الصفاء اختلاف عقيده وجود دارد. گلدزیهر Gold Ziher معتقد است که اخوان الصفا اسم خود را از قصة [حمامةالمطوقة] در کتاب کلیله و دمنه اقتباس کرده اند که گوید:
گروهی از حیوانات چون اخوان الصفا با همدیگر رفتار کردند و از دام صیاد جستند با این حال کماکان در وجه تسمیه اخوان الصفاء اختلاف است جمال الدین ابوالحسن قطی در باب نویسندگان این رسائل گفته است که چون اسم خود را پنهان می داشتند، مردم در باب آنان اختلاف دارند و هر کس به طریق حدس و گفته است. با این حال بنابه تحقيق پژوهشگران معلوم شده که اخوان الصفا به طور عموم از باطنیه، تشکیل شده بود و برخی از برگزیدگان ایشان از قبيل احمد بن عبدالله این رسائل را نوشته اند. و از میان اخوان، زید بن رفاعة و مقدسی و ابوالحسن علی بن هارون زنجانی و ابواحمد نهرجوری که همه در علوم معروف بوده اند ، ظاهرا به راهنمائی احمد بن عبدالله در تصنيف رسائل شرکت داشته اند. که منشاء این قول ابوحیان توحیدی است که خود شاگرد زید بن رفاعه بوده است، همینطور عارف تامر. نیز کوشش جهت تألیف رسائل را به عبداله بن محمد نسبت میدهد و گوید: عبدالله بن محمد متوفی به ۲۱۲ انتقل إلى سلميةو جعلها مركتز التوزيع التعاليم الإسماعيلية، و هو مؤلف کتاب رسائل اخوان الصفاء و خلان الوفاء، عرف عبدالله الميمون القداح.

ادامه دارد.......

https://t.me/naghde_eslamm/34189
نقدى بر اسلام
▪️ چه کسی قرآن را نوشته است؟! #قسمت_هفتم ▪️آیات شیطانی و داستان غرانیق در زیر به شرح و بررسی علل حذف آیاتی از قرآن پرداخته می‌شود که محمد تصور می‌کرد این جملات را شیطان به او القا نموده است، اتفاقی که به داستان غرانیق معروف است، سلمان رشدی از همین داستان…
▪️ چه کسی قرآن را نوشته است؟!

#قسمت_هشتم

تقریبا تمامی مفسران به نام اسلامی این داستان را بیان کرده‌اند.
مسلمانان متعصب از محققین می‌خواهند که یک روایت به قول خودشان صحیح در مورد این داستان بیان بشه، اینان انتظار دارند که این داستان در مثلا صحیح بخاری نوشته شده باشد تا مورد پذیرش قرار گیرد، جالب است که ملاک آنان برای اینکه داستانی صحیح یا رد گردد چیزی جز اصولی نیست که در مذهب آنان مورد اتفاق سران دین باشد؛ از دید شیعه هیچ حدیثی که غیر معصوم آن را نقل کرده باشد صحیح نیست، جالب اینجاست که حتی یک کتاب هم که نویسنده‌اش معصوم باشد ارائه نمی‌دهند، یا اینکه حدیث کاملا باید موافق تعالیم قرآن باشد و اگر غیر از این شد به دیوار بزنید، این را کلینی در اصول کافی بیان کرده است؛ دید اینان به محمد به عنوان شخصی است که هیچگونه تناقضی در سخنان و رفتار ٢٣ ساله‌اش وجود ندارد. همچنین اهل سنت حدیثی را صحیح می‌دانند که تمامی رجال نقل کننده‌اش ثقه باشند و یکی از مهمترین ملاک ثقه بودن مؤمن و اشتهار کامل راوی به اسلام بدون کوچکترین لغزشی است.
طبیعی است که با چنین ملاک‌هائی اگر داستانی با تعالیم کلی اسلام در تضاد باشد متعصبین مسلمان و راویان به قول خودشان ثقه از نقل آن خودداری کنند؛
مثلا در تفسیر ابن کثیر که از معتبرترین تفاسیر اسلامی است این داستان از قول چندین نفر بیان شده و در آخر گفته شده که این روایات مرسل هستند، اگر ملاک اینان در تاریخ را بپذیریم بیشتر کتابهای مهم تاریخی را باید باطل اعلام نمود.
▪️بررسی داستان غرانیق از دید قرآن:
قرآن بیان می‌نماید که محمد از سر خود سخنی را از جانب الله بیان نمی‌کند و هر چیز که بگوید وحی است:
وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَىٰ ( نجم/١)
سوگند به ستاره هنگامی که افول می‌کند،
مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَىٰ ( نجم/٢)
که هرگز دوست شما [= محمّد «ص»] منحرف نشده و مقصد را گم نکرده است،
وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ ( نجم/٣)
و هرگز از روی هوای نفس سخن نمی‌گوید!
إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَىٰ ( نجم/٤)
آنچه می‌گوید چیزی جز وحی که بر او نازل شده نیست!
پیش از آمدن اسلام، (دگراندیشان) مشرکان زمان پیامبر اسلام معتقد بودند که فرشتگان دختران الله هستند؛ این در حالی بود که آنها از فرزند دختر بدشان می‌آمد، اما معتقد بودند که بتهای آنان دختران الله هستند. در آغاز محمد حتی برخی از خدایان (یا بت های) مشرکین را ستایش کرده است و در این حادثه موافقت خود را با قریش در اینکه این خدایان اطرافیان و نمایندگان الله هستند (و شفاعتشان مورد پذیرش الله است) نشان داده است. هشام ابن الکلبی در همان برگ نوشته است:
از رسوم قریش این بود که دور کعبه طواف میکردند و میگفتند:
• به اللات و العزی
• و منات، سومین بت کناری
• که براستی آنها برترین زنانند
• که شفاعت آنها باید جستجو شود.
این بت ها همچنین «دختران الله» خوانده میشدند و بعنوان کسانی که در مقابل خدا شفاعت مردم را میکنند شناخته میشدند.

ادامه دارد .....
https://t.me/naghde_eslamm/34733
نقدى بر اسلام
▪️چه كسى مذهب شيعه، خرافى ترين و ضدبشرى ترين آئين جهان را بوجود آورد؟ #قسمت_هفتم امامان جرح و تعديل شيعه اين نامگذارى (يعني طياره را) جزو الفاظ جرح راوى بر شمرده اند در حالى كه الفاظ خود آنان نيز هست. طوسى كه يكى از پيشوايان معتبر نزد شيعه است در بيان احوال…
▪️چه كسى مذهب شيعه، خرافى ترين و ضدبشرى ترين آئين جهان را بوجود آورد؟

#قسمت_هشتم

١١) سبأيها معتقدند كه علي در ميان ابرهاست، رعد صدای او و برق تازيانه‌ی اوست آنان هرگاه صداى رعد را می‌شنوند می‌گويند:
عليك السلام يا امير المؤمنين(#منابع: الفرق بين الفرق ص ٢٣٤ و شرح نهج البلاغه ابن الي الحديد شيعى ج ٢ ص ٣٠٩)
اسحاق‌بن سويد عدوی هم در قصيده‌ی خود كه در آن از خوارج و روافض و قدريه اظهار برائت ميكند به اين اعتقاد سبأيها اشاره ميكند و ميگويد:
برئـــت مـــن الخـــوارج لســـت مـــنهم مــــــن الغــــــزال مــــــن هم ابــــــن بــــــاب
#ترجمه: من از خوارج برائت جستم و از
آنان نيستم از غزال و از ابن باب هم برائت جستم
و مـــــــن قـــــــوم إذا ذكـــــــروا عليـــــــا يــــــردون الســــــلام علــــــی الســــــحاب
#ترجمه: من از قومي برائت مي.جويم كه هر وقت ياد علي می‌كنند، بر ابرها جواب سلام می‌گوين(#منابع: الفرق بين الفرق ص ٢٣٤ و الكامل في الأدب ج ٢ ص ١٤٢)
شيخ محی‌الدين عبدالحميد : در اين‌باره مي‌گويد: من هميشه بچه‌های قاهره را
می‌ديدم كه هنگام بارش باران می‌دويدند و فرياد می‌زدند: ای بركت على زياد شو (#منبع: مقالات الاسلاميين ص ٨٥) و من می‌گويم كه اين فقط اطفال و بچه‌های قاهره نيستند كه چنين می‌گويند، زيرا برخي از افرادی هم كه خداوند در آخر سوره‌ی شعراء آنان را وصف ميكند که: وَالشُّعَراءُ يَتَّبِعُهُمُ الغاوونَ»
{الشعراء: ۲۲۴}
#ترجمه: گمراهان از شاعران پيروي ميكنند!
چنين ميگويند(#منبع: في الادب الحديث ج ٢ صص ٤٠٥ و ٤٠٦).
مانند محمد عبدالمطلب در قصيده‌اى كه در سال ۱۹۱۹ هجرى در دانشگاه مصريه سرود و بالغ بر چهار صد بيت بود اين باور را نشان ميدهد:
أجــــدك مــــا النيـــاق ومـــا سراهـــا تـخـــــــوض بهــــــا المهامــــــه والأكامــــــا
و مــــا قطــــر الــــدخان إذا اســــتقلت بهــــــا الميــــــزان تضــــــطرم اضــــــطراما
فـهـــــب لـــــي ذات أجنحــــة لعلی
بـــــها ألقــــى عــــلى الســــحب الإمامــــا

▪️موضع‌گيرى علي‌بن‌ابي‌طالب و اهل خانواده او
در اينجا لازم است كه برخورد على و فرزتدانش را با ابن سبأ و‌ یارانش بدانیم.
پس از اينكه ابن سبأ اسلام خود را اعلام كرد، و با اتكاء بر مسئله‌ى امر به معروف و نهى از منكر، قلب گروهى از مردم را به دست گرفت، شروع به نزديكى با على و اظهار محبت به او نمود. پس از اطمينان از اين مسئله شروع به دروغ‌پردازى و بستن افتراء بر على كرد.

ادامه دارد.....
https://t.me/naghde_eslamm/34793
نقدى بر اسلام
▪️عبدالمطلب، شخصيت جعلى تاريخ اسلام! #قسمت_هفتم محمد در روايت بعدى(٣٥٢٨) اولاد عبدمناف را با اولاد عبدالمطلب در یک نصیحت از هم جدا نموده اما در جای دیگر سعی كرده كه قرابت خویش را با عبدمناف یکی سازد و در جواب عثمان بن عفان که به محمد گفت به بنی عبدالمطلب…
▪️عبدالمطلب، شخصيت جعلى تاريخ اسلام!
https://t.me/naghde_eslamm/35135

#قسمت_هشتم(آخر)

اما با تحقيق هزاران نفر در طول تازيخ و جستجو در تمامى نسخه هاى تورات و انجيل و باقى كتب يهوديان، نه نامى از اين شخص و نه نشانى از او بدست نيامد كه نيامد.
محمد در زمان خود بارها و بارها از سوى یهودیان و مسیحیان مورد امتحان قرار گرفت و چون نتوانست ادعای خود را بر آنها ثابت نماید، شروع به قتل عام و تصفيه اين بينوايان كرد(داستان قتل عام يهوديان قبايل مختلف يهود در مدينه را بارها شنيده ايد)
در اين جا ميخواهيم به نام محمد بپردازيم و كمى در مورد سابقه اين نام در ميان اعراب تحقيق كنيم.
با نگاهی به اسامی اعراب قبل از ظهور محمد، با قاطعیت میتوان گفت كه چنين نامى وجود نداشته است وبا فرهنك نامگذاری عرب قبل از اسلام كاملا بیگانه است.
این ادعا آنقدر واضح است که اثبات آن كار سختى نيست، كافى است سرى به نامهاى اشخاص نزديك به محمد يا هم قبيله ايهاى او بيندازيد تا ببينيد چنين نامى اصلا مسبوق به سابقه نبوده است. در كتب معتبرى مانند صحیح بخاری و بعضى از کتب تاریخی ، محمد خود را با چند نام مختلف معرفی مینماید ولی چیزی كه نامشخص است یا حداقل در كتب تاریخ تحریف و حذف گردیده نام اصلی و واقعى است.
محمد در ادعاهاى مختلفى كه در روايات اسلامى بدانها اشاره شده، خود را چنين معرفى ميكند:
من محمدم، من احمدم، من ماحی هستم(یعنی نابود کننده) من حاشرم (مردم حشر شوند از پی من یا حاضر و جمع شوند از پی من) من عاقب ام (آخرین پیامبر) و نمونه هاى ديگر كه در ستون روایات میبینیم ولی آنچه مهم است اين است كه با وحود تمامى اين ادعاها ما نتوانستيم به اسم اصلی و واقعى او پى ببريم‌.(صحیح بخاری روايت ٣٥٣٢)
اكثر مورخين و شرق شناسانى كه در قرن اخير تاريخ اسلام و وقايع آنها را به رشته تحرير درآورده اند نام محمد را يك صفت و نه نام شخصى خاص معرفى كرده اند. اين نام فقط ٤ بار در قرآن كه كتاب الهى مسلمانان است ذكر شده است و هر ٤ بار صفت بودن آن بيش از نام بودن آن استنباط ميشود.
فولكر پوپ در كتاب معروف خود به نام از اوگاريت تا سامراء و با استناد به مورخ باستانى ارمنى سبئوس كلمه محمد را برگردان كلمه محمت و به معناى شخص برگزيده ميداند و همچنين اضافه ميكند كه محمت صفتى براى پيامبر مسيحيان، عيسى پسر مريم از شهر ناصره است و نه يك پيامبر عرب.
اينكه نام اصلى پيامبر اعراب چه بوده و اينكه پدر و پدر بزرگش چه كسانى بوده اند نيز جزو معماهاى تاريك و لاينحل تاريخ اسلام ميباشد. شايد بگوييد اين همه كتاب تاريخ اسلامى هست پس اينها چه؟
در پاسخ ميگوييم تمامى اين تاريخ سازيها براى دادن هويت به امپراتورى عربى بود كه قسمتهاى زيادى از اسيا و اروپا را تحت سيطره خود داشت و نكته مهم و كمبود بزرگ اين امپراتورى عربى، داشتن هويت يا دين واحد براى اتحاد بيشتر بود كه آن هم به لطف زيركى عبدالملك مروان و سپس حكومت عباسيان به حقيقت پيوست.
براى خواندن كتاب از اوگاريت تا سامراء نوشته فولكر پوپ ميتوانيد با كليك كردن بر روى اين لينك دانلود اين كتاب زيبا را مطالعه كنيد.

پايان ....
نقدى بر اسلام
▪️ نگاهى به آشفتگى متن قرآن و دلايل آن #قسمت_هفتم ٤) فرضیه چهارم این است که محمد، متن را به صورت نامه هایی از دوردست دریافت میکرده است. كه دلایل بسیارى برای پذیرش این فرضیه وجود دارد. عدم اشاره به محتوا و مضمون، زمانها و مکانها، دقیقا به این خاطر است که…
▪️ نگاهى به آشفتگى متن قرآن و دلايل آن

#قسمت_هشتم

به وضوح گفته می‌شود که برای محمد کتابی فرستاده شده است تا اختلافی درباره یک موضوع را حل کند. احتمالا منظور از رسیدن امر خدا، کتابی است شامل قوانین و یا موضوعی که محل اختلاف نظر بوده است. البته گفته نمی‌شود که اختلاف بر سر چه چیزی است و در هیچ کجای متن این سوره صحبتی از وجود یک اختلاف و امر یا قضاوت خدا در مورد موضوع محل اختلاف دیده نمی شود. پس کتابی که قرار است اختلافی را حل کند کجاست؟
در خود متن، به اختلاف و حل آن اشاره ای نشده است. پس باید چیزی در الحاق با این نامه برای محمد ارسال شده باشد.
یا در سوره ١٩ چند بار میخوانیم که:
وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّهُ کَانَ صِدِّیقًا نَّبِیا
﴿٤١ ...﴾
وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مُوسَى إِنَّهُ کَانَ
مُخْلَصًا وَکَانَ رَسُولًا نَّبِیا﴿51 ...﴾
وَاذْکُرْ فِیالْکِتَابِ
إِسْمَاعِیلَ إِنَّهُ کَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَکَانَ رَسُولًا نَّبِیا ﴿٥٤...﴾
واذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ کَانَ صِدِّیقًا نَّبِیا ﴿٥٦﴾
عبارت وَاذْکُرْ فِی الْکِتَا بِ در متن به وضوح از محمد می‌خواهد که داستانهای پیامبران را از یک کتاب ذکر کند.
برای مثال در آیه ۵۶ از محمد می خواهد که در کتاب از ادریس برای مردم یادکند. هیچ داستانی از ادریس در متن قرآن به چشم نمی‌خورد.
پس باید داستان ادریس در کتابی به جز متنی که در دست داریم موجود باشد. کلمه "کتاب" در اینجا حتما اشاره به متنی است خارج از متن سوره‌هایی در دسترس ماست.
مفسرین مسلمان معمولا کتاب را همین آیاتی می دانند که دردست ماست. اگر تفسیر آنان را بپذیریم، برای کتاب سه معنای متفاوت در قرآن وجود دارد:
١) کتاب به معنای کتب پیشین مانند تورات و انجیل.
٢) کتاب به معنای نامه اعمالی که در قیامت در دست مردم می دهند.
٣) کتابی که قرآن از آن نوشته یا ارسال شده است. در متن واضح است که بین قرآن و کتاب تفاوتی وجود دارد بنابراین آنها متوسل به این توجیه شده اند که گویا خدا همه قرآن را در کتابی نزد خود محفوظ دارد و به تدریج آنرا براي محمد نازل می‌کند.
این تصور به لحاظ الهیاتی به جبرگرایی می انجامد. این بدین معناست که سخنان خدا درباره رفتار کافران، مسلمانان و منافقین، زنان محمد، جنگها همه از پیش نوشته شده است. البته این تفسیر تلویحا اعترافی است به اینکه منظور از کتاب همین متنی نیست که در دست ماست و کتاب چیزی است که نزد نویسندگان محفوظ بوده و بخش‌هایی از آن به تدریج برای محمد نازل می‌شده است.
٤-ج) در برخی از آیات اشاره به ارسال نامه هست. در سوره مدثر (۷۴) در پاسخ به مشرکین و کسانی که آیات فرستاده شده را انکار کرده‌اند، میخوانیم:
بَلْ یرِیدُ کُلُّ امْرِئٍ مِّنْهُمْ أَن یؤْتَى صُحُفًا مُّنَشَّرَةً ﴿٥٢﴾
#ترجمه: بلکه هر کدام از آنها انتظار دارد نامه جداگانهاي براي او فرستاده شود.»
در اینجا به وضوح صحبت از یک نامه است. نویسنده می‌گوید که این انتظار بی‌جایی است که برای هرکسی نامه جداگانه ای ارسال شود. گاهی متن به وضوح اشاره میکند که شخصی برای محمد نامه‌ها را ارسال کرده است.

ادامه دارد ....
https://t.me/naghde_eslamm/35237
Telegram : @Archive_Reza_Fazeli
Telegram : @Archive_Reza_Fazeli
پرونده‌ی شنیداری: زنده‌یاد رضا فاضلی

بخش- دوم
#قسمت_هشتم

با به اشتراک گذاشتن این سخنرانی، در روشنگری و ستیز براى زدودن نادانی و یاوه‌ها در جامعه هم‌دست باشید.
@Naghde_Eslamm
www.eslam.nu
نقدى بر اسلام
▪️تناقضات ائمه شيعه، دلیلى بر بی در و پیکر بودن مذهب تشیع #قسمت_هفتم در سلسله اعترافات علمای شیعه در مورد بی درو پیکر بودن این مذهب سراسر جهل و خرافات، به سخن بسیار مهمی از عالم و فقیه معتبر تشیع، مامقانی صاحب کتاب تنقیح المقال فی احوال الرجال میپردازیم…
▪️تناقضات ائمه شيعه، دلیلى بر بی در و پیکر بودن مذهب تشیع

#قسمت_هشتم

همانطور كه ميدانيد تشيع اثنى عشرى، مذهبى است كه پايه و اساسش اقوال و رواياتى است كه به ائمه دوازده گانه آنها منتسب هستند و با اثبات اينكه همان روايات و احاديث داراى تناقض هاى فاحش هستند
نتيجه گيرى را براى يك انسان عاقل و خردمند در بى اساس بودن اعتقادات اين بخش از مسلمانان را آسان ميكند.
اعتقادات تفرقه افكنانه، نژادپرستانه و ضدبشرى اين قوم در طول تاریخ باعث انبوهی از کشتار و قتل عام ها و خونريزيهاى فراوانى شده است.
شيخ يوسف بحرانى از علماى نامدار شيعه در كتاب لؤلؤه البحرین میگويد:
{اکثر المتاخرون التألیف وفی مؤلفاتهم سقطات کثیرة عفا الله عنا وعنهم وقد أدى ذلک إلي قتل جماعة منهم}
#ترجمه:
متأخرين{علمائى كه در اين اواخر بوجود آمده اند} رسالات زیادی تألیف كردند و در كتاب هايشان لغزشهاى زيادى بود. خدا از ما و آنان بگذرد! تا جایى كه به قتل جماعتى از آنان منجر شده است.
شيخ یوسف بحرانی در اين گفته، اعتراف میکند كه اختلافات در مذهب تشیع به قدری زیاد است که برخی از علماء ایشان هنگامی که مطابق مذهب تشیع اقوالی از جانب خود مطرح میساختند سایرین آنهارا به قتل میرساندند!!!
در ادامه بازهم سرى به يكى ديگر ازين تناقضات فاحش ميزنيم و برگى ديگر بر دفتر قطور افتضاحات اعتقادى اين فرقه تبهكار و بى اصل و ريشه مى افزائيم.
▪️٢٣- فضاله عن الحسین بن عثمان عن سماعه عن ابی بصیر سالت عن اباعبدالله عن رجل صلی رکعتین ثم قام فذهب فی حاجته قال:یستقبل الصلاه فقلت:ما بال رسول لم یستقبل حین صلی رکعتین؟ فقال:  ان رسول الله ام ینفتل من موضعه
#ترجمه: أبی بصیر میگوید: از امام صادق پیرامون مردی که نماز رو در ركعت دوم به اشتباه تمام كرده و از جای خود برخاسته و دنبال انجام دادن كارهای خود رفته سؤال کردم. امام فرمود: نماز را بايد اعاده کند. به امام گفتم: پس چرا پیامبر وقتی که به اشتباه نمازش را در ركعت دوم تمام كرد اعاده ننمود؟ امام در جواب فرمود: چون پیامبر از جاي خود بلند نشده بود و صورت نماز را به هم نزده بود. 
در حدیث فوق که به سند معتبر در کتب شیعیان وارد شده ثابت میگردد پیامبر این جماعت در نماز مرتکب اشتباه و فراموشی شده و نماز را به اشتباه در رکعت دوم تمام کرده.
اگر بنا را بر ادعاى واهى اين قوم در مورد پيامبر اسلام و ائمه شيعه بگذاريم كه ميگويند آنها معصوم بوده و عارى از هرگونه خطا و اشتباه بوده اند، ميبينيد كه بازهم در اينجا تناقضى رخ داده و آنهم اينكه امام صادق اعتراف ميكند كه محمد در حال نماز خواندن دچار اشتباه شده است و اين در واقع متضاد و متناقض با ادعاى عصمت پيامبر اسلام و ائمه ميباشد!
حال بايد ديد كدام يك راست ميگويند، آخوندها و متوليان تشيع يا امام صادق كه وى را ركن و اساس فقه شيعى مينامند!!؟؟

ادامه دارد ....
https://t.me/naghde_eslamm/35352
نقدى بر اسلام
▪️چگونه بايد يك آخوند بيشرافت را آسفالت كرد؟ #قسمت_هفتم #الف: كتاب سير اعلام النبلاء كه نوشته ذهبى از ائمه بزرك اهل سنت فقط در معرفى راويان احاديث ميباشد و يك كتاب روائى نيست! #ب؛ ذهبى در ج١٥ ص٥٧٨ در حال معرفى شخصى به نام (احمد بن محمد بن السرى بن ابى دارم)…
▪️چگونه بايد يك آخوند بيشرافت را آسفالت كرد؟
#قسمت_هشتم

▪️استفاده از يك متن براى دو سند
كانال پسمانده براى اثبات قتل فاطمه ليستى از ١٠ تن از علماى اهل سنت را نوشته و ادعا كرده كه آنها به قتل فاطمه اعتراف كرده اند.
در ٧ قسمت قبلى چند مورد از جعل و دروغ اين اسناد را اثبات كرديم و در اين قسمت يك ▪️نكته جالب و يك شيادى ديگر از ملاى پسمانده را خدمتتان اثبات خواهيم كرد.
ملاى پسمانده آدرس دو كتاب سير اعلام النبلاء و لسان الميزان را داده بدون ارائه تصوير كتاب، در هر دو كتاب از يك متن استفاده شده يعنى يكى از ديگرى متن را كپى كرده است. حال آنكه ملاى شياد همان متن را به دو قسمت تقسيم كرده و با تحريف، ٢ متن مختلف را به خورد مخاطبش داده
#متن_اول: ذهبى از احمد حماد كوفى نقل كرده كه عمر با لگد...
#متن_دوم: ذهبى در شرح حال ابى دارم از وى تمجيد كرده سپس ابى دارم قبل از فوت روايت قتل فاطمه را تاييد كرده
#متن_اصلى: ذهبى و عسقلانى در معرفى ابى دارم او را شيعى دروغگو خطاب كرده اند، حاكم نيشابورى نيز وى را دروغگو و غير قابل اعتماد معرفى كرده، احمد بن حماد كوفى نيز جريان اواخر عمر ابى درام تعريف كرده كه هر هر چرندى را تاييد ميكرد
نقدى بر اسلام
▪️محمد و سئوالاتى كه كل ادعاى نبوتش را به باد فنا داد. #قسمت_هفتم ▪️سوره انفال: وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا قَالُوا قَدْ سَمِعْنَا لَوْ نَشَاءُ لَقُلْنَا مِثْلَ هَذَا إِنْ هَذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ ﴿۳۱﴾ #ترجمه: و چون آيات ما بر آنان…
▪️محمد و سئوالاتى كه كل ادعاى نبوتش را به باد فنا داد.

#قسمت_هشتم

پايان زندگى نضر بن حارث به دست محمد، نشان از تنفر غير قابل تصور يك انسانى با عقده فروخورده و بى حد و حصر و همچنين غير قابل باور بود.
كسى كه خود را پيامبر و فرستاده خداى جهانيان براى هدايت بشربت معرفى ميكرد اما در عمل قادر به اثبات اين ادعاى مضحك نبود.
اكنون شخصى بعنوان اسير بدستش افتاده كه تنها با طرح چند سئوال تمامى آن ادعاها را پوچ و بى ارزش كرده بود.
نضر بن حارث مردى بزرگ بود كه در تلاش براى نابودى خرافات و جهالتى بود که محمد براى مكيان به ارمغان آورده بود، افسانه هاى باستانى اش را در برابر چشم همه بر سرش خراب كرده بود و ادعاى نبوت دروغينش را با شكستى بزرگ روبرو كرده بود كه باعث فرار او ازين شهر شد.
سالها بعد راهزنان به فرماندهى محمد در منطقه بدر راه يكى از كاروانهاى ابوسفيان را مسدود کرده و تمامى اجناس و اقلام كاروان را به سرقت بردند، سرقتى به دستور الله و راهزنيهاى مقدس به دستور محمد!
نضر بن حارث در میان هفتاد مكی كه همراه كاروان بودند بدست راهزنان مسلمان اسیر شد،
بنابراین محمد دستور داد كه اسیران را در ازای پرداخت دیه از سوى خانواده و بستگانشان، آزاد كنند(عده اى احمق ميگويند آخوندها بر خلاف اسلام عمل ميكنند، اتفاقا گروگان گيرى از شهروندان غربى و طلب پول از دولتهايشان، همانكارى است كه پيامبرشان الگويش بوده است/ مترجم)، او همچنين شرط كرد كه اسيران فقيرى كه قادر به پرداخت ديه نيستند، در ازاى آموزش خواندن و نوشتن به ده نفر از مسلمانان آزاد شوند.(توجه داشته باشید كسانى كه باسواد بودند فريب محمد را نخوردند و تنها افراد بيسواد بدنبال وى راه افتاده بودند/مترجم)
اما محمد در ميان اسيران، نضر بن حارث و عقبه بن ابی معيط را کنار گذاشت و حسابشان را از بقيه جدا نگه داشته و دستور قتلشان را صادر كرد.
دستور قتل اين دو نفر تنها و تنها حس حقارت محمد و عقده هاى فرو خورده شكست در مناظره با نضر را اثبات كرد.
سيره نويسان نوشته اند كه: نضر بن حارث پس از اسارت به زندانی كنارى خود گفت: والله قسم، محمد قاتل من است، زیرا او با چشمانى كه پر از تنفر و مرگ بود به من نگاه كرد.
(آيا می توانید میزان نفرت محمد نسبت به نضر و عقده اى كه در وجودش انباشه شده بود را متصور شويد! و همچنین دريابيد كه نضر به الله سوگند یاد می كند، زیرا موضوع بت پرستی اعراب نيز دروغى است كه مورخين در داستان سراسر دروغ و جعل اسلام آنرا لحاظ كرده اند/مترجم)
محمد به علی بن ابی طالب دستور داد که نضر بن الحارث را به قتل برساند(علی کسی بود که وظایف قتل را به او واگذار می کردند زيرا هيچگونه رحم و ترحمى در وجود اين موجود نبود و در واقع جلاد اسلام بود، اما ملاهاى شيعه او را يك دانشمند و موجودى معصوم عارى از گناه معرفى ميكنند/مترجم)!

ادامه دارد ....
https://t.me/naghde_eslamm/35931
نقدى بر اسلام
▪️جهاد در اسلام، دفاع از خود يا قتل عام و تجاوز براى اعتلاى اسلام؟! #قسمت_هفتم با توجه به روايات قسمتهاى قبل فهمیدیم که بنیاد اسلام همان جهاد شمشیر است و نه کنترل نفسانیات و خواهش های غیر انسانی. البته در احادیث صحیح اسلامی آمده که مجاهد کسی است که با نفسش…
▪️جهاد در اسلام، دفاع از خود يا قتل عام و تجاوز براى اعتلاى اسلام؟!

#قسمت_هشتم

اما وقتی که بیشتر در کتب حدیث اسلامی غور می کنیم می بینیم اصلا برای جهاد با شمشیر بابی جداگانه زده شده است در حالی که برای جهاد با نفس چنین چیزی ذکر نشده و از طرفی بیشترین ترغیب بر جهاد با شمشیر و آلات قتاله است تا بدین وسیله اسلام حاکم شود تا بعد از آن جهادهای علمی و کشاورزی و غیره آغاز شود.پس اساس کار جهاد با کفار است.نمونه های دیگر احادیث در باب جهاد می توان به احادیث زیر اشاره نمود:
محمد خطاب به قریش زمانی که در مکه او را اذیت می کردند و او به بت ها و مقدسات قریش و پدرنشان فحاشی می کرد وعده داد که یک زمانی برای ذبح شما به سراغتان خواهم آمد و چنین گفت:
فقال: تسمعون يا معشر قريش، أما والذي نفس محمد بيده لقد جئتكم بالذبح
رواه أحمد في " المسند " (١١/٦٠٩) طبعة مؤسسة الرسالة من رواية الصحابي عبد الله بن عمرو بن العاص رضي الله عنهما، وحسنه المحققون، والشيخ أحمد شاكر في تحقيق المسند أيضا، وحسنه الهيثمي في " مجمع الزوائد " (٦/١٩) ، وكذا الشيخ الألباني في " صحيح الموارد " (١٤٠٣) .
#ترجمه:
پس محمد رو به آنان گفت: ای جماعت قریش آیای صدای مرا می شنوید؟ آگاه باشید به خدایی که جانم در دستان اوست به تحقیق من با ذبح به سوی شما آمده ام (کنایه از آنکه اگر اسلام نیاورید کشته خواهید شد)
این روایت هم مانند روایت قبل تر بعنوان سند تاریخی مورد قبول شیعه قرار گرفته بعنوان اعجاز و پیشگویی های محمد و مجلسی در کتاب: «بحارالانوار» ج١٦، ص١١٦- چاپ احیاء التراث العربی این خبر را به نقل از «اربلی» صاحب «کشف الغمة» روایت نموده است.
حدیث بعدی:
وَاعْلَمُوا أَنَّ الْجَنَّةَ تَحْتَ ظِلَالِ السُّيُوفِ .
روى البخاري (٢٩٦٦) ومسلم (١٧٤٢)
#ترجمه:
بهشت زیر سایه شمشیرها است
این روایت را هم شیعه بعنوان حدیثی معروف پذیرفته و در کتب بیشماری بدان استناد جسته است.
▪️در میزان الحکمه ریشهری ج٥ ص ٣٤٥ مفصلا آمده است:
▪️أهَمِّيَّةُ السِّلاحِ:
الكتاب : وَدَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أسْلِحَتِكُم».
#الحديث ٨٨٨٤: رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله: الخَيرُ في السَّيفِ ، و الخَيرُ مَعَ السَّيفِ ، و الخَيرُ بِالسَّيفِ .
الحديث ٨٨٨٥: عنه صلى الله عليه و آله : الخَيرُ كُلُّهُ في السَّي فِ و تَحتَ ظِلِّ السَّيفِ ، و لا يُقِيمُ الناسَ إلاّ السَّيفُ ، و السُّيُوفُ مَقالِيدُ الجَنَّةِ و النارِ .
الحديث ٨٨٨٦: عنه صلى الله عليه و آله: الجَنَّةُ تَحتَ ظِلال السُّيُوفِ .
الحديث ٨٨٨٧: عنه صلى الله عليه و آله : السُّيُوفُ أردِيَةُ المُجاهِدِينَ .
▪️ثواب ساختن اسلحه:
الحديث ٨٨٨٣: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : خداوند عزّ و جلّ به سبب [ساختن ]يك تير، سه نفر را به بهشت مى برد: سازنده آن كه از ساختنش نيّت خير داشته باشد ، پرتاب كننده آن، و كسى كه آن تير را به دست او بدهد.

ادامه دارد ...
https://t.me/naghde_eslamm/36221
نقدى بر اسلام
▪️سيّد كيست و به چه كسانى سادات ميگويند؟ #قسمت_هفتم آب دهان سید‌ها هم «دوای هر درد» محسوب می‌شد. مادران تکه قندی آورده از سید خواهش می‌کردند که سید آن را با آب دهان خود خیس کند، سپس آن را بُرده به کودک بیمار خود می‌دادند. حتی زنانی که حاضر نبودند به هیچ…
▪️سيّد كيست و به چه كسانى سادات ميگويند؟

#قسمت_هشتم

اما مقام و منزلت همه سید‌ها یکسان نیست. جیمز فریسر (۱۹) در «سفرنامه کردستان و میانرودان» خود که در سال ۱۸۴۰ چاپ شده، می‌نویسد مقام آنها وابسته به شهرتی که درمورد کارهای خارق‌العاده به هم زده‌اند، بالاتر و یا پایین‌تر است. به گفته فرایزر در آن ولایات یکی از بلندپایه‌ترین سیدها، کسی بوده که گویا وارد تنوری با هیزم‌های آتشین و سرخ رنگ می‌شده، تکه‌های سوزان هیزم را به دست می‌گرفته و بدون آنکه دست و یا بدنش بسوزد، می‌گفته «من سردم هست!» آنگاه سید مزبور بدون آنکه نقطه‌ای از بدنش سوخته باشد از درون تنور بیرون می‌آمده است. این داستان باعث اوج گرفتن شهرت و نفوذ آن سید محل گشته، اما فرایزر در اینجا محتاطانه این را هم علاوه می‌کند که طبیعتا هیچ کس شخصا سید نام‌برده را در درون تنوری سوزان ندیده بود.
البته سیدها هم از داستان‌های خوف‌انگیز که باعث افزایش نفوذ و اعتبارشان می‌شد، خوششان می‌آمد، اما هنگامی که شخصی به این داستان‌ها باور نمی‌کرد و به آن محلی نمی‌گذاشت، رفتار سید‌ها بر می‌گشت. مثلا در سال‌های ۱۸۹۰ راهزنی در آذربایجان بود که امن و امان مردم را گرفته بود. اما هرچه می‌کردند، نمی‌توانستند راهزن نامبرده را دستگیر کنند. بالاخره «سیدی وعده داد که در ازای پانصد تومان با خواندن دعایی باعث بازداشت راهزن مزبور شود» (۲۰)
اما راهزن سر گردنه از این تهدید‌ها نترسید، چرا که سربازان محل با او همدست شده بودند. در نتیجه راهزن مزبور با شلیک گلوله‌ای به وسط دو چشم سید، او را از پا درآورد.
سید‌ها بخت خود را با «فرنگی‌ها» هم آزمایش می‌کردند تا شاید پولی از آنها دسترس کنند. فلویر در بلوچستان به دو سید مسن و جاافتاده برخورده بود که با توپ و تشر می‌خواستند از او پولی بگیرند. فلویر هم عوض جا زدن و پرداختن پول، خود به توپ و تشر نسبت به آن دوسید پرداخته بود. وقتی آن دو این اوضاع را دیده بودند، این بار شروع به تمنا و خواهش پول کرده بودند که در نتیجه فلویر حتی بیشتراز مقدار درخواستی آنها پولی پرداخته، کار را با خوشی پایان داده بود (۲۱).
مردها خواهان ازدواج با زنان سیده نبودند، چرا که فکر می‌کردند که آنها توقعات بیش از حدی دارند. اما خانواده‌ها مایل بودند دختر خود را به عقد سیدی بدهند و حتی مهریه هم نخواهند و مخارج عروسی را هم خودشان تقبل نمایند، زیرا امتیاز و فواید ازدواج با یک سید آشکارا بیشتر از غیر سید‌ها بود.
موسر به شکل مبالغه‌آمیزی می‌نویسد «هر کسی که عمامه سبز بر سر دارد، باید حقه باز باشد.» (۲۲) اما مالکلم این تشخیص را «نسبی» کرده علاوه می‌کند که سیدها و ملاها بعنوان فرد، محترم بودند، گرچه بعنوان یک قشر کسی به آنها حرمت نمی‌کرد.
فریر که آشنایی نزدیکی با رفتار و عادات سیدها داشت، می‌نویسد: «سیدها بدترین زالوهای مردم هستند. مردم مجبورند خرج زندگی آنها را تامین کنند. هیچ کس به درجه سیدها نادان نیست، اما آنها هرقدر هم غیر قابل تحمل باشند، مردم جسارت نمی‌کنند توقعات آنها را رد کنند.» (۲۳)

ادامه دارد ...
https://t.me/naghde_eslamm/36280
نقدى بر اسلام
▪️محمد، پيامبر اعراب، پسر چه كسى بود عبدالله يا شخصى ديگر؟ #قسمت_هفتم ▪️نتيجه گيرى: همان طور که گفتیم اکثر علماء اسلام گفته اند که محمد فوت کرد و عمرش ٦٣ سال بود و ٨ سال بعد مرگ حمزه محمد فوت نموده است و حمزه در سال سوم هجری کشته شد در حالی كه ٥٩ ساله بود…
▪️محمد، پيامبر اعراب، پسر چه كسى بود عبدالله يا شخصى ديگر؟

#قسمت_هشتم

اين داستان به زبان های مختلفی روایت شده است و در جایی به عبدالله وعده صد شتر را داده است اما نکته ظریف نهفته در این داستان است این است که آن زن که ادعای پاکدامنی داشته گویا از متاهل بودن عبدالله بی خبر بوده است گویا از زمان ازدواج عبدالله با آمنه هنوز زمان چندانی نگذشته است که آن زن به اصطلاح پارسا چنین پیشنهادی به عبدالله می دهد و خود را زنی زناکار معرفی نمی کند بلکه می گوید:
قَالَتْ: إِنِّي وَاللَّهِ لَسْتُ بِصَاحِبِةِ رِيبَةٍ وَلَكِنِّي
رَأَيْتُ نُورَ النُّبُوَّةِ
#منبع: الطبقات الكبرى  جلد : ١  صفحه : ٩٦
#ترجمه: گفت: به خدا سوگند من زن بدكارى نيستم، اما پرتو پيامبرى را در چهره ات ديدم
احادیث اسلامی که همگی بر صحت آنان متفق هستند می گویند عبدالله بن عبدالمطلب در سن ٢٥ سالگی از دنیا رفته و آمنه بر محمد حامله بوده است. باید پرسید چه مدت عبدالله با آمنه زندگی کرده است؟ بعضی روایات گفته ٢ ماه برخی نيز کمتر.
▪️ابن سعد در طبقات چنین می گوید:
وفات عبدالله بن عبدالمطّلب
محمد بن عمر بن واقد اسلمى از موسى بن عبيدة ربذى، از محمد بن كعب، و سعيد بن ابو زيد از ايوب بن عبد الرحمن بن ابى صعصعة نقل مى كردند كه آن دو مى گفتند عبد الله بن عبدالمطّلب به قصد بازرگانى همراه با كاروانى از قريش كه كالاى بازرگانى مى بردند، به شام و غزّه رفت. چون از بازرگانى خود و فروش كالاهاى خويش آسوده گشتند، برگشتند و هنگامى كه به مدينه رسيدند، عبدالله بن عبدالمطّلب بيمار بود و گفت من نزد داييها خود
بنى عدى بن نجار مى مانم و او مدت يك ماه در مدينه بيمار و بسترى بود. همراهانش به مكه برگشتند. عبدالمطّلب از عبدالله پرسيد. گفتند: بيمار بود و او را پيش داييهايش بنى عدى بن نجار گذاشتيم. عبدالمطّلب بزرگترين پسر خود حارث را پيش او فرستاد. چون حارث به مدينه رسيد متوجه شد عبدالله رحلت كرده است و در خانه نابغه كه مردى از بنى نجار است او را دفن كرده اند و گور او در غرفه سمت چپ آن خانه قرار دارد. داييهاى عبدالله به كيفيت بيمارى و چگونگى مراقبتهاى خود حارث را آگاه كردند و گزارش دفن او را دادند.
حارث پيش پدر برگشت و اين خبر را داد. عبد المطلب و برادران و خواهران عبدالله سخت افسرده و اندوهگين شدند و در آن هنگام رسول خدا هنوز متولد نشده بود و عمر عبدالله هنگام مرگ بيست و پنج سال بوده است.
محمد بن عمر واقدى مى گويد، همين روايت در مورد چگونگى رحلت عبدالله و سن او هنگام مرگ صحيح ترين روايات در نظر ماست.
 #منبع: الطبقات الكبرى/ترجمه، ج ١، ص:٨٩
 
ادامه دارد
https://t.me/naghde_eslamm/36706
نقدى بر اسلام
▪️امامزاده تراشی و ترويج خرافات توسط ملاها #قسمت_هفتم اگر در دوران کودکی دچار محاکمه اي درونی از این قبیل شده باشید، می دانید که غالبا دلایل وکیل مدافع، دلنشین تر و مقبول تر از اتهامات جناب دادستان است، و احیانا اگر بندرت وکیل مدافع در جواب دادن فرو ماند،…
▪️امامزاده تراشی و ترويج خرافات توسط ملاها

#قسمت_هشتم

در آشوب ازدحام خلایق، فریاد شیون آمیز مادرم را تشخیص می دادم که: " برشکاکش لعنت. مگر دین و ایمانی براى مردم این دوره باقی مانده؟
گریۀ بچۀ من، اگر معجزة امام رضا نیست پس چیست؟
چرا سفرهاى دیگر حتی یک قطره اشک توي چشمش جمع نمی شد؟ سر و جانم به فدایت یا امام رضا." ساعت به ساعت هجوم زوار به طرف اطاق ما بیشتر می شد و من هم، بی آنکه تعمد و تلاشی در کار باشد، اشک می ریختم. چشم گریانم چشمۀ فیض خداوندي شده بود و خشکیدن نداشت. موضوع شکستن گلگلو بکلی فراموشم شده بود، اصلا یادم نبود که گلگلویی داشته ام و شکسته است و فعلا هم در گوشۀ حرم افتاده است . اگر عیساي مریدبان نمی آمد و مردم را از دور و برم دور نمی کرد و در بغل نوازش نمی گرفت و گلگلو را به دستم نمی داد، محال بود در آن حال وهوا به یادش افتاده باشم.
وقتی که گلگلو به دستم رسید از لاي مژگان اشک آلود نگاهی به آن انداختم. عجبا، معجزه رخ داده بود. گلگلویم صحیح و سالم پیش چشمم بود و صداي عیساي مریدبان در گوشم که " گلگلوي بچه زیر دست و پاي زوار افتاده بود، چرخش در آمده بود، درستش کردم؛ بگیر بابا! گریه بس است برو بازي کن جانم. آي بر پدر و مادر هر چه شکاك است لعنت. پدر سگهاي بی دین بابی می گویند عیساي مریدبان دروغی سرِ هم کرده تا مردم به زیارت بیایند و پولی گیرش بیاید. آي بر پدر و مادرتان لعنت. خدا چشمتان را کور کرده، نمی بینید بچۀ به این کوچکی چه اشکی می ریزد؟ شما هم بدبختها قلبتان را مثل قلب این طفل معصوم صاف کنید تا معجزة امام را ببینید."
هنوز ساعتی از غروب آفتاب نگذشته بود که از برکت گریۀ بی امان یکباره موقعیت خانوادگی و اجتماعی من دیگرگون شد. طفل معصومی شدم " نظر کرده" که چشمش به جمال مبارك امام افتاده است و سر تا پایش تبرك است. نخستین کسی که این کشف مهم را اعلام کرد حاج ملا خدیجه
همسایۀ همسفرمان بود که در میان حیرت حاضران پیش آمد و دستش را از زیر چادرش بیرون آورد و بر سر و گوش من کشید و با فرستادن صلواتی بر چشمان قی کرده و لبان چروکیدة خودش مالید، و صدایش را بلند کرد که " این بچه نظر کرده امام رضاست، همه وجودش تبرك است، خاك راهش را باید مثل توتیا توي چشممان بکشیم". در پی این فتواي قاطع، هجوم حاضران شروع شد؛ یکی دستم را می بوسید، دیگري تکه اي از لباسم را می خواست و سومی لنگه کفش از پا درآمدة خاك آلودم را بر چشمهایش می مالید، و اگر مادرم زودتر به فکر نیفناده و مرا به پستوي اطاق نبرده و در را به رویم نبسته و خودش در نقش " رضوان" به دربانی نپرداخته بود، چه معلوم که فی المجلس قطعه قطعه ام نکرده بودند و اجزاٍ بدنم را به عنوان تبرك با خود نبرده بودند .
از بامداد روز بعد با انتشار خبر نظرکردگی بنده و گریه هاي بی اختیار دوشینه ام، هم وضع من دیگرگون شد و هم طرز مراجعۀ زوار تغییر شکل مطبوعی یافت، از برکت ابتکار خاله هاجر همسایۀ دست راستی مان که، بشقاب پر از نقل و نباتی را جلوم گذاشت تا هر چه دلم می خواهد بخورم و او پس مانده اش را که با سرانگشتان من تبرك شده، میان زوار تقسیم کند و بجاي هر دانه نقل کلی شیرینی و قوتو و آرد نخود و نان چرب و شیري و حتی سکه ها دو قرانی و پنج قرانی تحویل گیرد، و لاي پرِ چارقدش بپیچد.


ادامه دارد ...
https://t.me/naghde_eslamm/37009
نقدى بر اسلام
▪️دگردیسی عیسی بن مریم به مُحَمَد بن عبدالله در گذر تاريخ #قسمت_هفتم با اینهمه با توجه به کاربُرد نام «مُحَمَد» در گذشته های دورتر، این تئوری که پُشتگرمی به تفسیرهای قرن نُهم میلادی دارد، بی پایه است. آن دو معنی نُخست (برگُزیده و ستایش شونده) از نام «مُحَمَد»…
▪️دگردیسی عیسی بن مریم به مُحَمَد بن عبدالله در گذر تاريخ

#قسمت_هشتم

از اینرو، نام «مُحَمَد» صفتى در ستایش از «عیسی» است، همانگونه که این واژۀِ ستایش کُننده در مسیحیتِ سوریه ای و مسیحیت سریانی/ عربی (پیش از کنفرانس نیسه) روی سکه ها کنده کاری شده، و بر روی دیوار اندرونی قبه الصخره و در نوشته های قرآنی نوشته شده است:
عیسی برگزیده/ستایش شونده (مُحَمَد)، مسیح (مسیاح)، خدمتکار خدا (عبدالله)، پیامبر (نبی)، فرستاده (رسول)، کاردار، دادرس و نماینده خدا (ولی الله)، کلام
و روان خدا. ولی چه ُشد که با گذشت زمان «مُحَمَد-عیسی» پیامبر عرب ها ُشد؟
٣) گُسیخته شدن پیوندِ میانِ فرنامِ مسیحیِ «مُحَ َمد» با «عیسی»
٣.١ کاربُرد و امکان کژبرداشتی(سوتفاهم) از فرنام مسیحیِ «مُحَ َمد» کاربُردِ صفتهای «مقدس» و ستایش کُنندۀِ مسیحی این است که تجربه هایِ دینباوران را در این پیوند بیان کُنند که به کمکِ «عیسی» همۀِ پُرسش های مذهبی آنها «پاسخ داده شده» و امیدهایِ آنها جان گرفته است- آنهم باوجود نبودنِ سند در تایید این تجربه ها.
«عیسی» برای کسانیکه به او باور دارند، همانند «داروی درمانی» است. از اینرو در انگاشتِ (تصور) مسیحیان، «عیسی» موجودی با برترین توانایی هاست. و این انگاشت دربارۀِ
توان شفابخشی «عیسی» در همۀِ روایت های دینی و فرهنگی آنها بازتاب یافته است(٢٤). اکنون جُدا از اینکه «عیسی» (در تاریخ و فرهنگِ مردمان «سامی») نمادِ دخالتِ خُدا در تاریخ انسانیت از زمان آفرینش است) در جایگاهِ «مسیح» (نجات دهنده)، رسول (فرستاده)، «مُحَمَد» (ستایش شونده)....، یا هماهنگ با فرهنگِ یونانی «عیسی» پسر جسمانی خدا، و کلام خدا نامیده شود، در این صفتهای ستایش کُننده ایده آل های مذهبی و تصورات امیدبخش بازتاب مییابند که در تضاد با این اندیشه است که عیسی را نماد «ناتوانی و تنگدستی» نشان میدهد. از اینرو از نگاه روانشناسیِ مذهبی باورپذیر است، که این ویژگی
هایی را که به «عیسی» نسبت میدهند، برای دینباوران جذاب تر از خود او باشند. در عیسی شناسى یونانِ باستان این خطر وجود داشت که صفاتى را در ستایش از پهلوانان افسانه ای بسازند، سپس در یک زمانی خود این صفت ها شخصیت های تاریخی شوند؛ در پیوند با «عیسی»، پیروانش او را خدایی میدانستند که روی زمین نمای انسانی یافته بود. و آنها آن «عیسی» را که قابل لمس بود نادیده میگرفتند. همچنین در عیسی شناسی یهودی/مسیحی و عیسی شناسی سوریه ای/ عربی میتوانستند القابی را که به بلندپایگان میدادند، آنچنان خیره کننده بوده باشند که شخص «عیسی» را به پس رانده باشند. این فرآیند
که در آن، توجه به شخصِ «عیسی» به صفتى منتقل شده است که در ستایش از «عیسی» برای او ساخته اند، و جدا شدن صفت «عیسی» از خود «عیسی» که سبب ساز تاریخی آن بوده است، از نگاه تاریخی اثبات شده است

ادامه دارد ....
https://t.me/naghde_eslamm/37400
نقدى بر اسلام
▪️نگاهى به سرچشمه هاى اصلى قرآن #قسمت_هفتم برای نمونه «ابن اسحاق» با پُشتیبانی به روایت هایِ قابل اعتماد از عایشه، همسر محمد، گُزارش میکند که «در آن شب بَدنِ رسول الله ناپدید نَشُد، و خُدا تنها روح او را به این سفر شبانه فرستاد.» روایت های دیگر از خود ُمحمد…
▪️نگاهى به سرچشمه هاى اصلى قرآن

#قسمت_هشتم

یک جانور سپیدی که چیزی میانِ استَر و الاغ بود در نزدیکیِ دَرِ مسجد پدیدار شود؛ این جانور در پهلوهایش دارای دو بال بود و در هنگام شتاب گرفتن میتوانست به اندازه ای که میدید پرش کُند. جبرئیل مرا سوار این چهارپا کرد؛ سپس جبرئیل با من گام برداشت، (بگونه ایکه) او از من جلو نمیزد، و من هم از او پیشی نمیگرفتم.
ولی هنگامیکه من برای نُخستین بار نزدیک این جانور شده تا سوارش شوم، او روی دو پایش برخاست. هماهنگ با آن، جبرئیل دستش را بالا بُرد و رویِ یالِ آن چهارپا گذاشت: سپس او از آن چهارپا پُرسید:
ای «براق»! آیا تو از رفتارت شرم نمیکُنی؟ ای «براق»! سوگند به خُدا، تا پیش از محمد که خادم خداست کسی سوار تو نشده است که ارجمندتر از او در پیشگاه خدا باشد.’ هماهنگ با آن، «براق» به اندازه ای شرمگین شُد که دانه های عرق از بدنش سرازیر شُدند.
سپس «براق» آرام ایستاد تا من سوار او شدم. «الحسن» گزارش کرده است که:
پیامبر خدا به راه افتاد و جبرئیل نیز با او همراه شُد، تا اینکه آنها به اورشلیم رسیدند. محمد در آنجا ابراهیم و موسی، عیسی و گروهی از پیامبران را یافت. هماهنگ با آن، رسول الله در جایگاهِ پیشنماز با آنها اقامه نماز کرد. پس از آن، جبرئیل دو آوَند (ظرف) آورد؛ در یکی از آنها می (شراب) بود و در دیگری شیر. هماهنگ با آن، رسول الله آوندِ شیر را بدست گرفت و از آن نوشید، و به آوندِ می دست نَزَد. سپس جبرئیل به رسول الله گفت: «شما و پیروانِ شما به سرشت و نهاد طبیعت هدایت شده اید. ای محمد! از اینرو نوشیدن می بر شما حرام است.»
سپس رسول الله راهش را دُنبال کرد. و بامدادان، محمد به سوی مردم قبیلۀِ قریش رفت و دیده های خودش را با آنها درمیان گذاشت. سپس بسیاری از مردم گفتند: «به خدا سوگند! آنچه که تو میگویی همانند روز روشن است! به خدا سوگند!
یک کاروان برای سفر از مکه به سوریه یک ماه زمان نیاز دارد و یک ماه نیز برای بازگشتن. آیا محمد میتواند یک شبه
چنین سفری را انجام دهد و بامداد به مکه بازگشته باشد [١٥]؟»
برپایۀِ این گُزارش، ُمحمد در یک شب از مکه به اورشلیم رفته و بازگشته است. ولی بازگویی های (روایت های) سپسین در اینباره بگونۀِ قابل توجه ای به این سفر شاخ و برگ داده اند؛ به هر روی، همۀِ این بازگویی ها ادعا میکُنند که گُزارش آنها ُمستقیم از خود محمد سرچشمه گرفته است.
در کتاب «مشکات المصابیح» نوشتۀِ « محمد بین عبدالله خطیب تبریزی» که در سال ١٣٤٠ یا ١٣٤١ میلادی فوت کرد، این داستان با استناد به نام یک سری از نویسندگان گزارش شده است که آنرا بازگویی کرده اند: «رسول الله [١٦] گُفت....هنگامیکه من بخواب رفته بودم،...یک شخصی (جبرئیل) پیش من آمد: سپس او سینه مرا شکافت و قلب مرا بیرون آورد. سپس او یک جام تلایی (طلایی) پُر از ایمان آورد. قلب مرا بشُست؛ پس از اینکه او قلب مرا سرجایش گذاشت، من بخود آمدم....سپس او مرا پیش یک چهارپای سفیدی آورد که کوچکتر از اَستر، ولی بُزرگتر از الاغ بود: آن چهارپا را «براق» مینامیدند، و هر پرش او به اندازۀِ مسافتی بود که میتوانست ببیند. سپس او مرا سوار آن چهارپا کرد، و جبرئیل مرا به همراه بُرد تا اینکه ما به پایین ترین طبقه آسمان رسیدیم. او درخواست ورود کرد. سپس کَسی (نگهبانی) پُرسید: ‘آنجا کیست؟
همراهِ من پاسخ داد: ‘جبرئیل’. آن نگهبان پُرسید: ‘و آن شخصی که همراه شماست، کیست؟’ جبرئیل پاسخ داد: محمد.

ادامه دارد ......
https://t.me/naghde_eslamm/37960
نقدى بر اسلام
مهدى موهوم شيعيان، نماد توحش و بربريتى است كه تفكر تكفيرى شيعى از آن نشأت گرفته است #قسمت_هفتم ▪️روايت بيست و پنجم: هروی می گوید: از امام رضا پرسیدم: حضرت قائم پیش از هر کاری به چه چیز خواهد پرداخت؟ حضرت فرمود: « در آغاز به سراغ بنی شیبه می رود و دست های…
مهدى موهوم شيعيان، نماد توحش و بربريتى است كه تفكر تكفيرى شيعى از آن نشأت گرفته است
#قسمت_هشتم

در ٧ قسمت قبل با سركشى در معتبرترين كتابهائى كه علماى بزرگ شيعه نوشته اند، ٢٧ روايت در مورد وقايع ظهور امام زمان و اقداماتى كه ايشان پس از ظهورش انجام ميدهد را خدمتتان ارائه كردم كه البته تعداد روايات ازين دست آنقدر زياد هست كه ميتوان با گردآورى آنها يك كتاب چند صد صفحه اى نوشت.
طبق روال، اسلامگرايان شيعه اين روايات را جعلى يا ضعيف ناميده و مانند هميشه گردآورى آنها توسط كانال تخصصى نقد اسلام را دليل بر بيسوادى ادمينهاى اين كانال ارزشمند خطاب كرده اند.
ذكر اين نكته بسيار حائز اهميت است كه همانطور كه اثبات كرديم، علامه مجلسى نويسنده مجموعه بزرگ بحارالأنوار در ابتداى كتابش اعلام ميكند كه تمام رواياتى كه گردآورى كرده صحيح و نقل شده از ائمه معصومين ميباشند(اينجا را ببينيد). البته نمونه اين ادعا را اكثر روحانيون شيعه در مورد احاديث كتابهايشان، داشته اند)، پس جعلى و ضعيف بودن اين روايات ادعاى دروغى بيش نيست و تنها دليل اين اظهار نظر، خالى بودن دست پيروان اين مذهب از استدلال و پاسخگوئى منطقى است.
▪️سئوال مهم اين است كه امثال مجلسى و ديگر آخوندهاى شيعه، چرا اين روايات را نوشته اند؟
▪️مگر آنها نميدانستند كه با اين كار يك چهره خشن و خونريز از امام غايبشان، به نمايش ميگذارند؟
▪️پاسخ:
همانطور كه ميدانيد ما انسانها در گذر زمان فهميده تر و باهوشترتر از پيشينيانمان شده ايم و خيلى از رسوم، عادات و فعل و انفعالاتى كه قبلا ارزش و يا امتياز به حساب مى آمد را ناپسنديده و غلط ميدانيم و از انجام آنها خوددارى ميكنيم.
به عنوان مثال تا ١٠-١٥ سال پيش چيزى به نام #حقوق_حيوانات نه فراگير بود و نه شناخته شده و كسى براى كتك خوردن يك حيوان، نگران و آشفته نميشد، اما امروزه احترام به حقوق حيوانات بعنوان يكى از ارزشهاى انسانى در اكثر جوامع شناخته ميشود و سازمانها و ارگانهاى زيادى در سراسر جهان در اينمورد فعاليت ميكنند.
اما زمانى كه آخوندهائى مانند طوسى، مجلسى يا ديگر ملاهاى شيعه اين احاديث را بازنويسى و گردآورى ميكرده اند، كشتن انسانها در سطح وسيع و با خشونت جنون آميز يك ارزش و نشان از شجاعت براى ائمه و بزرگان دين شناخته ميشده است و ايرادى بر آن وارد نبوده،
كما اينكه هنوز هم عده زيادى از قشر آخوند و متعصبين خشك مغز، كشتن و قتل عامى كه به امام زمان منسوب شده است را نشانه قدرت زياد وى براى تسلط بر امور جامعه ميدانند.
اما امروزه بدليل تقبيح كشتار انسانها در جوامع بشرى، آخوندها و پيروانشان مجبورند براى فريب مردم از انتشار اين احاديث و يا از نقل آنها پرهيز كنند زيرا همانطور در تيتر اين مقاله ميبينيد، اين احاديث اثبات توحش و بربريت موجودى است كه آخوندها در ذهن پيروانشان پرورانده اند.
بگذاريد برگرديم به احاديثى كه نقل كرديم و به سئوالاتى كه در ذهن خواننده پس از خواندن آنها خطور ميكند، بپردازيم.
١) آيا #امام_زمانى كه قرار است دنيا را پر از عدالت كند بايد با كشتار و قتل عام انسانها و با توحش اينكار را بكند؟
٢) آيا كشتن اين همه انسان آسانتر از هدايت آنها توسط كسى است كه به قدرت خدا، قرنها در مخفيگاهش(چاه) در انتظار به سر ميبرده است؟

ادامه دارد …
نقدى بر اسلام
@ImansaIran – جلسه هفتم - کربلا قبل از عاشورا
Audio
فايل شنيدارى

▪️موضوع: روز عاشورا، مشروعیت یا عدم مشروعیت قیام حسین
#قسمت_هشتم
▪️سخنران: استاد بزرگوار ايمان سليمانى اميرى
براى شنيدن قسمتهاى قبلى بر روى لينكهاى زير كليك كنيد
قسمت ششم
قسمت هفتم
در مبارزه با جهل و خرافات با انتشار اين فايل صوتى قدمى در راه روشنگرى در جامعه مان برداريد
نقدى بر اسلام
چه کسانی قرآن را نوشته اند؟ #قسمت_هفتم آنها اشاره به در دست داشتن یک ورژن ویژه از قرآن کرده اند که در سورۀِ ٥٣ آیه های ١٩ تا ٢٥ این ورژن نیایش خدایان مکی (لات، منات و عزی) سفارش شده است، یک آیینی که در شرق گسترده بود این آیه ها به نام «آیات شیطانی» پُرآوازه…
چه کسانی قرآن را نوشته اند؟

#قسمت_هشتم

«ریموند دکویین (Raymond dequin)» میانگارد که این دستبرد در قرآن باید در زمان مامون عباسی انجام شده باشد. افزون بر این، «ریموند دکویین» در یک نامه برای پشتیبانی از این تئوری دلیل استوانی را را هم پیش میکشد: همانگونه که «داوید پاور (david power) در کتاب «محمد پدر هیچکدام از مردان شما نیست» نشان داده است، این بخشها از قرآن دستکاری شده اند، ادعایی که او بر روی نسخۀِ پاریسی قرآن بگونه فیزیکی ثابت کرده است(١٤).
بدینسان همۀِ شواهد از این ادعا پشتیبانی میکنند که این بخش از کتابی که به نام «یوحناس دمشقی» به ما رسیده است، باید در قرن نهم میلادی نوشته شده باشد، و از سوی دیگر آیه های ٤٠ تا ٣٧ از سوره ٣٣ قرآن باید پس از مرگ «هشام» به دلیلهای حقوقی/ سیاسی به قرآن افزوده شده باشند.
آشکار است که این نسخۀِ قرآن امروزی بازدۀِ یکی از ویرایشهایی است که در یک زمانی انجام آن پایان یافته است، و تا گامۀِ نهایی (در پایان قرن نهم یا قرن دهم؟) بخشی از آیه ها زدوده شده و برخی آیه های تازه به قرآن افزوده شده اند. دلیل اینکه از میان نسخه های گوناگون قرآن این نسخه گسترش یافت، برمیگردد به روایتها و گزارشهایی
که تأثیر پذیر از گرایشهای سیاسی حاکم بودند.
آشکار است که در ویرایش پایانی قرآن نوشته های تازه بدست آمده، دیگر دگرگون نمیشدند، بلکه در جایگاه یک «حکم حکومتی» پذیرفته و به قرآن افزدوده میشدند. از اینرو از نگاه یک آدم بیطرف که قرآن را میخواند، او در قرآن بجز هرج و مرج، و نبودگی یک ساختار نوشتاری، هیچ سامانه و نظمی نمییابد؛ نه رده بندی سوره های قرآن از یک منطق پیروی میکند و نه درونمایۀِ این سوره ها. این بیسامانی در قرآن نشان میدهد که در یک بازه زمانی به درازای چندین سده یک سری نوشته ها
در این کتاب گردآوری شده اند، بدون اینکه به این نوشته ها سر و سامانی داده شود.
بنگر میآید که رده بندی سوره هاى قرآن که با سوره هاى بلند آغاز و با سوره هاى کوتاه پایان میبابند (از سوره دوم تا سوره ١١٢) بی تاثیر از نامه های «پاولوس» نبوده باشند.
و اگر استثنایی هم در این بُنپایه باشد به نوشته هاى کهنتر قرآنی برمیگردد که یک زمانی
به قرآن حکومتی افزوده شده اند.
بنگر میآید که واژۀِ «ویرایش پایانی» برای قرآن که پس از گذشت چندین سده شکل کنونی و «پایانی» خودش را یافته است، نامناسب باشد. با این همه یک زمانی می بایست این دگرگونیها در قرآن به پایان می رسیدند. ولی روشن نیست که آیا قرآن کنونی نتیجۀِ تأثیر پذیری از چیرگی مدارس دینی (کلیسا) یا تصمیمات سیاسی بوده است.

ادامه دارد ….
Audio
فايل شنيدارى

▪️موضوع: روز عاشورا، مشروعیت یا عدم مشروعیت قیام حسین
#قسمت_هشتم
▪️سخنران: ايمان اميرى
براى شنيدن قسمتهاى قبلى بر روى لينكهاى زير كليك كنيد
قسمت ششم
قسمت هفتم
در مبارزه با جهل و خرافات با انتشار اين فايل صوتى قدمى در راه روشنگرى در جامعه مان برداريد