نقدى بر اسلام
48.1K subscribers
6.58K photos
3.97K videos
932 files
5.84K links
اين كانال براي زدودن خرافات و تقدس زدايى تشكيل شده است. هدف ما مبارزه با جهل اديان ميباشد.
سايت ما
www.eslam.nu
ارتباط با ادمين:
@Naghde_eslam_bot
كتابخانه كانال
@ketabkhaneh_naghd
يوتيوب
https://www.youtube.com/channel/UCUVpfPD7eKOt-vs8M9FvTtQ
Download Telegram
💥 چرا نمی‌توان به روایات اسلامی اعتماد کرد؟#بخش_سوم

#قسمت_دوم

باری، اخبار بالا به گوش «#کسرا» می‌رسید و کسرا خشمگین می‌شود و به باذان نامه‌ای به مضمون زیر می‌نویسد:
«به سمع ما چنین رسید که مردی در حد [مکان] مکه پیدا شده است و طاعت ما نمی‌برد و مردم را به دین خود می‌خواند و می‌گویدکه من پیغامبر خدایم.
اکنون لشکر برگیر و به جنگ وی شو و اگر به طاعت ما در می‌آید و توبه می‌کند از این کار، وی را بگذار و اگر نه، سر وی بردار و به پیش من فرست.» (۲)
باذان خبر را به #محمد می‌رساند و محمد یادداشت زیر را برایش می‌فرستد:
«حق تعالا با من وعده کرده است که در فلان روز، پسر کسرا پدر خود - کسرا- را بُکشد.»
#ابن_اسحاق ادامه می‌دهد:
«باذان چون نامه‌ی [یادداشت] سید بخواند، آن را نگاه داشت و گفت: اگر این مرد پیغامبر است، همچنان که وی گفته است، کسرا به قتل آورند و من ایمان به وی بیاورم. و اگر وی پیغامبر خدای نیست، هرآینه خلاف سخن وی پیدا شود و من آن گاه، لشکر کنم و به دشمنی وی شوم.»(۳)
سرانجام، طبق پیش‌بینی پیامبرگونه‌ی محمد، اتفاقی که باید بیفتد، افتاد.
«باذان روز به روز می‌شمرد و انتظار می‌کرد تا آن روز که سید گفته بود. و چون به آن روز رسید، خبر بیاوردند که شیرویه - پسر کسرا - پدر خود را بُکشت.
پس چون خبر کسر به باذان رسید که وی را به قتل آوردند، هم در آن روز که سید خبر داده بود، باذان هم در حال مسلمان شد و ایمان آورد به پیغامبر ما و چون ایمان آورد، لشکر پارس که با وی بودند، همه ایمان آوردند و مسلمان شدند.» (۴)
بنا بر داستان ابن اسحاق، پس از گرویدن باذان به اسلام، #محمد به باذان می‌گوید که تو می‌توانی به حاکمیت خود در یمن ادامه بدهی.

خواننده توجه داشته باشد که تعیین‌کننده‌ترین بُرش تاریخ ایران در #سیرت_رسول‌الله در دو سه برگ، آن هم به این شکل بسیار تحریف شده، به ما عرضه می‌شود. ابن اسحاق نه تنها تاریخ دینی یهودیت و مسیحیت را در خدمت تاریخ دینی اسلام به کار می‌بندد بلکه تاریخ واقعی ایران را آن چنان تحریف می‌کند تا همه‌اش در خدمت تاریخ اسلام قرار گیرد. او کوچک‌ترین اشاره‌ای به جنگ ۲۵ ساله‌ی میان ایران و بیزانس و دو شکست ایران نمی‌کند.
چکیده‌ی سخن ابن اسحاق: باذان در زمان فرمانروایی خسرو دوم مرزبان یمن بود. به گوش خسرو دوم می‌رسد که مردی به نام محمد ادعای پیامبری کرده است.
خسرو دوم به باذان فرمان می‌دهد که با سپاه خود نزد محمد برود و او را به توبه وادارد و اگر توبه نکرد سر او را از تن جدا کند و برایش بفرستد.

💥نتیجه: یعنی دستگاه بوروکراسی - نظامی ایران ساسانی دست کم از سال ۶۲۵ میلادی از وجود پیامبری در عربستان به نام محمد آگاهی داشت و از سالِ ۶۲۸ میلادی که خسرو دوم به قتل رسید یمن نیز با حکمرانی باذان اسلامی شده بود.

ادامه دارد ....

#كانال_تخصصى_نقد_اسلام
https://t.me/naghde_eslamm/22535
💥 چرا نمی‌توان به روایات اسلامی اعتماد کرد؟#بخش_سوم

#قسمت_پنجم

#شک‌ها و پرسش‌ها
#ابن_اسحاق ادعا می‌کند که در زمان خسرو پرویز فردی به نام «باذان» مرزبان یمن بود که با محمد رابطه‌ی مستقیم داشت و پس از آن که می‌بیند پیش‌گویی پیامبر درباره‌ی خسرو پرویز درست از آب در آمد، به اسلام می‌گرود [یعنی در سال ۶۲۸ میلادی].
این بدین معناست که ایرانیان از زمان #خسرو_پرویز از دینی نوین به نام اسلام آگاهی داشته‌اند. اگر واقعاً چنین است، پس چرا هیچ مدرک و سند تاریخی نه در #یمن و نه در #ایران ساسانی در این باره پیدا نشده است. زرین‌کوب که اساس روایات اسلامی را پذیرفته بود، می‌نویسد:
«#یزدگرد_سوم در دومین سال سلطنت خویش در مرزهای غربی و مجاور تختگاه خویش با تهدید اعراب - تاخت و تاز سرکرده‌های قبایل - درگیری پیدا کرد که این بار محرک آن‌ها نشر آیین تازه‌ای به نام اسلام در بین اقوام مجاور بود. تا آن زمان بیست و پنج سالی از پیدایش اسلام در سرزمین اعراب می‌گذشت و تیسفون هنوز تقریباً چیزی در این باب نشنیده بود- یا جدی نگرفته بود.» (۸)
خواننده فوراً متوجه می‌شود که روایت ابن اسحاق ساختگی است. اگر «باذان» مرزبان یمن یعنی یکی از سرزمین‌های مهم تحت کنترل ایران، به اسلام گرویده بود، چگونه ممکن است که پایتخت ساسانی یعنی تیسفون «هنوز تقریباً چیزی در این باب [یعنی اسلام] نشنیده» باشد؟ یا «آن را جدی نگرفته باشد؟» خوب توجه شود! یک بخش بزرگ از قلمروی یک امپراتوری از کنترل خارج می‌شود و پایتخت امپراتوری پس از چند سال هنوز از این «جدایی» آگاه نیست یا آن را «جدی نمی‌گیرد؟» این ادعا با هیچ عقل و منطقی سازگار نیست!
از سوی دیگر، هر کس می‌تواند پس از روی دادن یک حادثه ادعا کند که من سال‌ها پیش این واقعه را پیش‌گویی کرده بودم. چگونه می‌توان درستی تا نادرستی این ادعا را آزمود؟ ابن اسحاق پس از ۱۵۰ سال به سادگی می‌تواند بگوید که #محمد، قتل خسرو پرویز توسط پسرش را پیش‌گویی کرده بود. آیا این ادعا آزمون‌پذیر است؟
البته راویان اسلامی در نوشتن #سیرت_رسول‌الله دچار تناقضاتی شده‌اند که نشانگر ساختگی بودن آن‌هاست.
ابن اسحاق از یک سو ادعا می‌کند که «پیامبر پیش‌گویی کرده بود که #کسرا توسط پسرش به قتل می‌رسد» ولی از سوی دیگر، ادعا می‌شود که رسول‌الله به او نامه نوشته تا به اسلام بگرود [درست همان سالی که باید به قتل برسد!]. زرین‌کوب می‌نویسد:
«گویند [پیامبر اسلام] در اوایل سال هفتم نامه‌هایی به بعضی امراء عرب و هم به حاکم مصر و به امپراتور بیزانس و نجاشی حبشه و نیز به خسرو پرویز پادشاه ایران فرستاد. مضمون نامه آنکه اسلام آورند و او را به پیغامبری بشناسند.» (۹)
اوایل سال «هفتم هجری» برابر است با ۶۲۸ میلادی، یعنی سالی که خسرو پرویز پس از شکست بزرگ در نینوا متواری شده بود و اندکی بعد دستگیر و به قتل می‌رسد.
سرانجام معلوم نمی‌شود که ما داستان پیش‌گویی را بپذیریم یا داستان «دعوت به اسلام» را! از سوی دیگر، نامه‌ی پیامبر اسلام در اسناد حبشی، بیزانسی و ایرانی یافت نشده‌اند. در حقیقت، هیچ سرنخی وجود ندارد که ما بتوانیم بگوییم: شاید یک «جو حقیقت» در این ادعا نهفته است. البته مانند همیشه مسلمانان مدعی هستند که مدارک از بین رفته‌اند. یعنی ما چاره‌ای به جزو پذیرفتن حرف‌های ابن اسحاق نداریم!

ادامه دارد ....

#كانال_تخصصى_نقد_اسلام
https://t.me/naghde_eslamm/22535