Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
◾️ تجاوز #آيت_الله_خمينى به دختر ٥ ساله
#قسمت_دوم
وقتی مدت سفر تمام شد و از آنجا برگشتیم در راه بازگشت و عبور ما از #بغداد، امام خواست تا مقداری استراحت کند و خستگی سفر بر طرف شود.
دستور داد تا به منطقه عطیفیه برویم چرا که در آنجا یک مرد #ایرانی الأصل شيعه ساکن بود که به او سید صاحب می گفتند و سيد صاحب و خمينى با همدیگر آشنایی زیادی داشتند.
#سید_صاحب با آمدن ما خوشحال شد و برای ما غذای فاخری آماده کرد و بعضی از بستگانش را هم خبر داد تا در جلسه حاضر شوند و منزلش برای خوش آمد گویی به ما شلوغ شد.
ايشان از ما درخواست کرد تا شب را در منزلش بمانیم, امام نيز موافقت کرد. هنگام شام هم که شد برای ما شام آورد و جمعیت حاضر دست امام را می بوسیدند و از او سؤال می پرسیدند و او هم به آنها پاسخ می داد.
وقتی هنگام خواب فرا رسید و جمعیت اهالی محل هر کس به خانه اش برگشت، امام چشمش به #دختر_بچه ٤ یا ٥ ساله صاحب خانه افتاد که بسیار زیبا و دلربا بود.
امام از سید صاحب خواست تا اين دختر خردسال را برايش بیاورد كه او را #صیغه نماید و از او لذّت ببرد. پدرش با خوشحالی زیاد قبول کرد و #خمینی شب را با هم آغوشی آن دختر بچه به سر برد و ما تا صبح صدای گریه و #جیغ_و_فریاد آن دختر بچه را از اتاق كنارى (اتاقى كه خمينى در آن با دختر بچه خلوت كرده بود) می شنیدیم.
ادامه دارد ....
#كانال_تخصصى_نقد_اسلام
https://t.me/naghde_eslamm
#قسمت_دوم
وقتی مدت سفر تمام شد و از آنجا برگشتیم در راه بازگشت و عبور ما از #بغداد، امام خواست تا مقداری استراحت کند و خستگی سفر بر طرف شود.
دستور داد تا به منطقه عطیفیه برویم چرا که در آنجا یک مرد #ایرانی الأصل شيعه ساکن بود که به او سید صاحب می گفتند و سيد صاحب و خمينى با همدیگر آشنایی زیادی داشتند.
#سید_صاحب با آمدن ما خوشحال شد و برای ما غذای فاخری آماده کرد و بعضی از بستگانش را هم خبر داد تا در جلسه حاضر شوند و منزلش برای خوش آمد گویی به ما شلوغ شد.
ايشان از ما درخواست کرد تا شب را در منزلش بمانیم, امام نيز موافقت کرد. هنگام شام هم که شد برای ما شام آورد و جمعیت حاضر دست امام را می بوسیدند و از او سؤال می پرسیدند و او هم به آنها پاسخ می داد.
وقتی هنگام خواب فرا رسید و جمعیت اهالی محل هر کس به خانه اش برگشت، امام چشمش به #دختر_بچه ٤ یا ٥ ساله صاحب خانه افتاد که بسیار زیبا و دلربا بود.
امام از سید صاحب خواست تا اين دختر خردسال را برايش بیاورد كه او را #صیغه نماید و از او لذّت ببرد. پدرش با خوشحالی زیاد قبول کرد و #خمینی شب را با هم آغوشی آن دختر بچه به سر برد و ما تا صبح صدای گریه و #جیغ_و_فریاد آن دختر بچه را از اتاق كنارى (اتاقى كه خمينى در آن با دختر بچه خلوت كرده بود) می شنیدیم.
ادامه دارد ....
#كانال_تخصصى_نقد_اسلام
https://t.me/naghde_eslamm
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
◾️مهدى شيعيان، شخصيتى موهوم، يا امام منتظر؟
#قسمت_هشتم
💥 داستان ازدواج #حسن_عسکری با مادر مهدی
گفت: این را بگیر و به بغداد برو بامداد فلان روز در گذرگاه فرات حاضر شـو وقتـی
که قایق ھای اسیران به کنار تو رسیدند، سپس طوایف خریدار از وکلای دلال #بنی_عباس و گروھی از جوانان عرب پیرامون آنھا جمع میشوند تمام روزت از دور بر #عمر_بن_یزید_نخاس مواظب باش,
تا اینکه کنیزی با فلان و فلان صفت ظاھر شود که #لباس_ابریشمی نرم پوشیده که بر روی زمین کشیده میشود، و فریادی #رومی از پشـت حجـابی نـازک ظاھر میشود، بدان که او سخن میگوید و خودش را میپوشـاند، بعضـی از خریـداران میگویند:
به سیصد دینار میخرم، عفت و پاکدامنی او رغبت مرا به او بیشتر کرد، بـه عربی به او میگوید: اگر به شکل سلیمان بن داود و ملك و پادشاھی او در بیایی رغبتی به تو ندارم، پس مالت را نزد خود نگه دار
#نخاس گفت: ایـن حیلـه بـرای چیسـت در حالی که من مجبورم تو را بفروشم. #کنیز گفت: چرا عجله، من باید کسی را بـر گـزینم که قلبم به او و وفاداری و امانتـداری او آرام بگیـرد در آن حـال بـه او بگـو:
مـن یـک نامه ای به زبان رومی از جانب بزرگان ھمراه دارم کـه کرامـت و وفـاداری و شـرافت و سخاوتش را وصف کرده است.
پس به او بده تا در مورد اخلاق صاحبش تامل کند، پس
اگر به آن میل داشت و بدان راضی شد من وکیل او ھستم که آن را خریداری کنم
بشر گفت: تمام آنچه را که #مولایم_ابوالحسن ؛ برایم معـین کـرده بـود، انجـام دادم وقتی که به نامه نگاه کرد،
شدیدًا گریه کرد و بـه او گفـت: مـرا بـه صـاحب ایـن نامـه بفروش و قسم شدیدی یاد کرد که اگر او را به او نفروشد خودش را میکشد پس مدام در مورد قیمت او صحبت میکردند تا به قیمتی رسیدیم که #مولایم بـه مـن داده بـود،
پس آن را به او دادم و کنیز را شادان و خوشحال دریافت کردم و ھمراه او به حجـره ام در #بغداد بازگشتم!
ادامه دارد ....
#كانال_تخصصى_نقد_اسلام
https://telegram.me/joinchat/As5Azz1Qdgei1tKR5VztMA
#قسمت_هشتم
💥 داستان ازدواج #حسن_عسکری با مادر مهدی
گفت: این را بگیر و به بغداد برو بامداد فلان روز در گذرگاه فرات حاضر شـو وقتـی
که قایق ھای اسیران به کنار تو رسیدند، سپس طوایف خریدار از وکلای دلال #بنی_عباس و گروھی از جوانان عرب پیرامون آنھا جمع میشوند تمام روزت از دور بر #عمر_بن_یزید_نخاس مواظب باش,
تا اینکه کنیزی با فلان و فلان صفت ظاھر شود که #لباس_ابریشمی نرم پوشیده که بر روی زمین کشیده میشود، و فریادی #رومی از پشـت حجـابی نـازک ظاھر میشود، بدان که او سخن میگوید و خودش را میپوشـاند، بعضـی از خریـداران میگویند:
به سیصد دینار میخرم، عفت و پاکدامنی او رغبت مرا به او بیشتر کرد، بـه عربی به او میگوید: اگر به شکل سلیمان بن داود و ملك و پادشاھی او در بیایی رغبتی به تو ندارم، پس مالت را نزد خود نگه دار
#نخاس گفت: ایـن حیلـه بـرای چیسـت در حالی که من مجبورم تو را بفروشم. #کنیز گفت: چرا عجله، من باید کسی را بـر گـزینم که قلبم به او و وفاداری و امانتـداری او آرام بگیـرد در آن حـال بـه او بگـو:
مـن یـک نامه ای به زبان رومی از جانب بزرگان ھمراه دارم کـه کرامـت و وفـاداری و شـرافت و سخاوتش را وصف کرده است.
پس به او بده تا در مورد اخلاق صاحبش تامل کند، پس
اگر به آن میل داشت و بدان راضی شد من وکیل او ھستم که آن را خریداری کنم
بشر گفت: تمام آنچه را که #مولایم_ابوالحسن ؛ برایم معـین کـرده بـود، انجـام دادم وقتی که به نامه نگاه کرد،
شدیدًا گریه کرد و بـه او گفـت: مـرا بـه صـاحب ایـن نامـه بفروش و قسم شدیدی یاد کرد که اگر او را به او نفروشد خودش را میکشد پس مدام در مورد قیمت او صحبت میکردند تا به قیمتی رسیدیم که #مولایم بـه مـن داده بـود،
پس آن را به او دادم و کنیز را شادان و خوشحال دریافت کردم و ھمراه او به حجـره ام در #بغداد بازگشتم!
ادامه دارد ....
#كانال_تخصصى_نقد_اسلام
https://telegram.me/joinchat/As5Azz1Qdgei1tKR5VztMA
💥 چرا نمیتوان به روایات اسلامی اعتماد کرد؟#بخش_دوم
#قسمت_سوم
البته اعلام جهانی تولد پیامبر از سوی خدا، یک موضوع بسیار شناخته شده در تاریخ رستگاری بوده است. تولد #مسیح نیز اعلام جهانی شد. در انجیل متا آمده است:
«عیسی در زمان سلطنت #هیرودویس، در شهر بیت لحم یهودیه به دنیا آمد.
در آن موقع چند ستارهشناس [مجوس] از مشرق به #اورشلیم آمده پرسیدند: کجاست آن کودکی که باید پادشاه یهود شود؟
ما ستاره او را در سرزمینهای دور دست شرق دیدهایم و آمدهایم او را بپرستیم.» (۳)
شباهت بیاندازهی قصهی تولد مسیح و تولد #محمد شگفتانگیز است. #ابن_اسحاق برای تکمیل قصهی تولد محمد دوباره پای «مجوسان» یعنی ایرانیان را در این «اعلام جهانی» تولد محمد باز میکند. البته او یگ گام فراتر میگذارد و «اعلام جهانی پیامبر جدید» را دیگر موکول به تولد نمیکند بلکه با نطفه بستن پیامبر گره میزند. او مینویسد:
«در دلایل نبوت آمده است که آن شب که سید به وجود خواست آمد، چهارده برج از ایوان کسرا بیفتاد و آتش مجوس در پارس کُشته شد و هزار سال بود تا آن آتش افروخته بودند و هرگز نمُرده بود.» (۴)
در قصهی تولد مسیح، همهی جهانیان - به ویژه مجوسان شرق، بخوان ایرانیان- از طریق برآمد ستارگان میفهمند که مسیح متولد شده است. در قصهی ابن اسحاق، یهودیان از طریق برآمدن «ستاره» و مجوسان از طریق ویران شدن ایوان کسرا و خاموش شدن آتش مجوسان به این قضیه پی میبرند.
پیش از آن که وارد دیگر معجزات شویم به سه نکتهی بالا برگردیم:
۱- اعلام نام پیامبر به مادرش آمنه توسط خدا، ۲- دیدن کوشکهای بٌصرا توسط آمنه و
۳- خراب شدن ایوان کسرا به هنگام تولد محمد.
این که خدا از پیش نام پیامبر را تعیین میکند و به پدر یا مادرش اعلام مینماید، باز هم یک موضوع شناخته شدهی دینی بود. برای نمونه در انجیل عهد جدید، کتاب لوقا ما با همین داستان رو به رو میشویم. وقتی الیزابت، همسر زکریای پسرش را به دنیا آورد، خدا برای او نام «یحیی» (یحیی تعمیدکننده) را انتخاب کرده بود.
«#زکریا همین که نام یحیی را نوشت به حرف آمد و خدا را شکر کرد. تمام همسایهها دهانشان از تعجب باز ماند. این خبر در سرتاسر کوهستان یهودیه پخش شد. هر کس آن را میشنید به فکر فرو میرفت و میپرسید: این بچه چه میشود؟ چون شکی نیست که دست خدا به طرز خاصی بر اوست.»(۵)
تعیین نام توسط خدا یک عنصر داستانی- دینی کهن است که ابن اسحاق یک بار دیگر آن بازنویسی کرده است.
ولی حالا چرا باید آمنه شهر بٌصرا یعنی بزرگترین مرکز مسیحی شرق، را میدید؟ چون نویسنده میخواست در ادامهی داستانش از آن استفاده کند [در پایین به آن اشاره میکنم]. این همان شهری است که بعدها خلفای عباسی در رقابت با آن، شهر بصره در عراق را ساختند. گفتنی که #خلفای_عباسی در رقابت با مراکز دینی یهودی و مسیحی، در برابر اورشلیم نام شهر #بغداد را به مدینهالسلام (شهر صلح) تغییر دادند، و شهر نجف را در برابر شهر نگب / نگو (Negev)، #سامره را در برابر سامریه و بصره را در رقابت با بُصرا (بزرگترین مرکز مسیحیان شرق) ساختند.
ادامه دارد ...
#كانال_تخصصى_نقد_اسلام
https://t.me/naghde_eslamm/22535
#قسمت_سوم
البته اعلام جهانی تولد پیامبر از سوی خدا، یک موضوع بسیار شناخته شده در تاریخ رستگاری بوده است. تولد #مسیح نیز اعلام جهانی شد. در انجیل متا آمده است:
«عیسی در زمان سلطنت #هیرودویس، در شهر بیت لحم یهودیه به دنیا آمد.
در آن موقع چند ستارهشناس [مجوس] از مشرق به #اورشلیم آمده پرسیدند: کجاست آن کودکی که باید پادشاه یهود شود؟
ما ستاره او را در سرزمینهای دور دست شرق دیدهایم و آمدهایم او را بپرستیم.» (۳)
شباهت بیاندازهی قصهی تولد مسیح و تولد #محمد شگفتانگیز است. #ابن_اسحاق برای تکمیل قصهی تولد محمد دوباره پای «مجوسان» یعنی ایرانیان را در این «اعلام جهانی» تولد محمد باز میکند. البته او یگ گام فراتر میگذارد و «اعلام جهانی پیامبر جدید» را دیگر موکول به تولد نمیکند بلکه با نطفه بستن پیامبر گره میزند. او مینویسد:
«در دلایل نبوت آمده است که آن شب که سید به وجود خواست آمد، چهارده برج از ایوان کسرا بیفتاد و آتش مجوس در پارس کُشته شد و هزار سال بود تا آن آتش افروخته بودند و هرگز نمُرده بود.» (۴)
در قصهی تولد مسیح، همهی جهانیان - به ویژه مجوسان شرق، بخوان ایرانیان- از طریق برآمد ستارگان میفهمند که مسیح متولد شده است. در قصهی ابن اسحاق، یهودیان از طریق برآمدن «ستاره» و مجوسان از طریق ویران شدن ایوان کسرا و خاموش شدن آتش مجوسان به این قضیه پی میبرند.
پیش از آن که وارد دیگر معجزات شویم به سه نکتهی بالا برگردیم:
۱- اعلام نام پیامبر به مادرش آمنه توسط خدا، ۲- دیدن کوشکهای بٌصرا توسط آمنه و
۳- خراب شدن ایوان کسرا به هنگام تولد محمد.
این که خدا از پیش نام پیامبر را تعیین میکند و به پدر یا مادرش اعلام مینماید، باز هم یک موضوع شناخته شدهی دینی بود. برای نمونه در انجیل عهد جدید، کتاب لوقا ما با همین داستان رو به رو میشویم. وقتی الیزابت، همسر زکریای پسرش را به دنیا آورد، خدا برای او نام «یحیی» (یحیی تعمیدکننده) را انتخاب کرده بود.
«#زکریا همین که نام یحیی را نوشت به حرف آمد و خدا را شکر کرد. تمام همسایهها دهانشان از تعجب باز ماند. این خبر در سرتاسر کوهستان یهودیه پخش شد. هر کس آن را میشنید به فکر فرو میرفت و میپرسید: این بچه چه میشود؟ چون شکی نیست که دست خدا به طرز خاصی بر اوست.»(۵)
تعیین نام توسط خدا یک عنصر داستانی- دینی کهن است که ابن اسحاق یک بار دیگر آن بازنویسی کرده است.
ولی حالا چرا باید آمنه شهر بٌصرا یعنی بزرگترین مرکز مسیحی شرق، را میدید؟ چون نویسنده میخواست در ادامهی داستانش از آن استفاده کند [در پایین به آن اشاره میکنم]. این همان شهری است که بعدها خلفای عباسی در رقابت با آن، شهر بصره در عراق را ساختند. گفتنی که #خلفای_عباسی در رقابت با مراکز دینی یهودی و مسیحی، در برابر اورشلیم نام شهر #بغداد را به مدینهالسلام (شهر صلح) تغییر دادند، و شهر نجف را در برابر شهر نگب / نگو (Negev)، #سامره را در برابر سامریه و بصره را در رقابت با بُصرا (بزرگترین مرکز مسیحیان شرق) ساختند.
ادامه دارد ...
#كانال_تخصصى_نقد_اسلام
https://t.me/naghde_eslamm/22535
Telegram
نقدى بر اسلام
آيا روايات اسلامى اعتبار تاريخى دارند؟
آيا ميشود به روايات اسلامى به عنوان منابع تاريخى معتبر نگاه كرد؟
پاسخ را در مقاله اى كه بزودى در كانال قرار خواهد گرفت، دريافت كنيد.
www.eslam.nu
آيا ميشود به روايات اسلامى به عنوان منابع تاريخى معتبر نگاه كرد؟
پاسخ را در مقاله اى كه بزودى در كانال قرار خواهد گرفت، دريافت كنيد.
www.eslam.nu
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
احتفالات الثوار الابطال في #ساحة_التحرير #بغداد بمقتل ابو مهدي المهندس و قاسم سليماني
و هتاف "قيس .. هادي .. اجاكم السرة"
خوشحالى معترضين عراقى از كشته شده تروريستهاى جنايتكار،
قاسم سليمانى و ابو مهدى مهندس در ميدان تحرير بغداد.
مردم همه به هم كشته شدن اين قاتلان را تبريك ميگويند.
@naghde_eslamm
و هتاف "قيس .. هادي .. اجاكم السرة"
خوشحالى معترضين عراقى از كشته شده تروريستهاى جنايتكار،
قاسم سليمانى و ابو مهدى مهندس در ميدان تحرير بغداد.
مردم همه به هم كشته شدن اين قاتلان را تبريك ميگويند.
@naghde_eslamm