📚 کتاب «نقد»
انتشار کتاب «دربارهی گروندریسه - مجموعه مقالات و درسگفتارها»
از پاییز ۱۳۹۹ و پس از انتشار ترجمهی تازهای از گروندریسه – اثر مهم و بسیار ارزندهی کارل مارکس– به زبان فارسی، سایت «نقد» انتشار مجموعهای از مقالات، جستارها و ارزیابیها پیرامون این اثر را با کلیدواژهی #گروندریسه آغاز کرد تا در روشنکردن سهم این اثر در دیدگاه مارکس و نظریهی مارکسی در قلمروهای گوناگون روششناسی، هستیشناسیِ اجتماعی و نقد اقتصاد سیاسی گام کوچکی بردارد.
اینک نزدیک به پس از دو سال و نیم از آغاز این پروژه، مجموعه مقالات منتشرشده را در قالب یک کتاب گردآوری کردهایم.
▫️با آثاری از (به ترتیب حروف الفبا):
گیدو استاروستا، پل استیسی، تونی اسمیت، دیوید ایدن، لوکا باسو، ریکاردو بلوفیوره، موشه پوستون، فردریک هری پیتس، ماسیمیلیانو تومبا، کمال خسروی، هلموت راینیکه، علی رها، یورگن ساندِموس، روبرتو فینچی، خوان اینیگو کاررا، جورج کافنتزیس، اسپایروس لاپاتسیوراس، ارنست مندل، جان میلیوس، آنتونیو نگری، مارتین نیکلاوس، اریک جی. هابسبام، میکائیل هاینریش.
▫️مترجمان (به ترتیب حروف الفبا):
تارا بهروزیان، عباس شهرابی فراهانی، بهرام صفایی، دلشاد عبادی، حسن مرتضوی، سهراب نیکزاد.
امیدواریم با انتشار این مقالات و با گسترش قلمرو پژوهش برای علاقهمندان به گروندریسه، منابع و مراجع بیشتری در اختیار گروههای مطالعاتی تازهای بگذاریم که طی سالهای گذشته کار جمعیِ خواندن/بازخوانی گروندریسه را آغاز کردهاند و پیش میبرند.
🔹این کتاب در لینک زیر در دسترس علاقهمندان قرار دارد:
👇🏽👇🏽👇🏽
http://naghd.info/About-Grundrisse-Naghd-1402-2.pdf
#کتاب_نقد
🖋@naghd_com
انتشار کتاب «دربارهی گروندریسه - مجموعه مقالات و درسگفتارها»
از پاییز ۱۳۹۹ و پس از انتشار ترجمهی تازهای از گروندریسه – اثر مهم و بسیار ارزندهی کارل مارکس– به زبان فارسی، سایت «نقد» انتشار مجموعهای از مقالات، جستارها و ارزیابیها پیرامون این اثر را با کلیدواژهی #گروندریسه آغاز کرد تا در روشنکردن سهم این اثر در دیدگاه مارکس و نظریهی مارکسی در قلمروهای گوناگون روششناسی، هستیشناسیِ اجتماعی و نقد اقتصاد سیاسی گام کوچکی بردارد.
اینک نزدیک به پس از دو سال و نیم از آغاز این پروژه، مجموعه مقالات منتشرشده را در قالب یک کتاب گردآوری کردهایم.
▫️با آثاری از (به ترتیب حروف الفبا):
گیدو استاروستا، پل استیسی، تونی اسمیت، دیوید ایدن، لوکا باسو، ریکاردو بلوفیوره، موشه پوستون، فردریک هری پیتس، ماسیمیلیانو تومبا، کمال خسروی، هلموت راینیکه، علی رها، یورگن ساندِموس، روبرتو فینچی، خوان اینیگو کاررا، جورج کافنتزیس، اسپایروس لاپاتسیوراس، ارنست مندل، جان میلیوس، آنتونیو نگری، مارتین نیکلاوس، اریک جی. هابسبام، میکائیل هاینریش.
▫️مترجمان (به ترتیب حروف الفبا):
تارا بهروزیان، عباس شهرابی فراهانی، بهرام صفایی، دلشاد عبادی، حسن مرتضوی، سهراب نیکزاد.
امیدواریم با انتشار این مقالات و با گسترش قلمرو پژوهش برای علاقهمندان به گروندریسه، منابع و مراجع بیشتری در اختیار گروههای مطالعاتی تازهای بگذاریم که طی سالهای گذشته کار جمعیِ خواندن/بازخوانی گروندریسه را آغاز کردهاند و پیش میبرند.
🔹این کتاب در لینک زیر در دسترس علاقهمندان قرار دارد:
👇🏽👇🏽👇🏽
http://naghd.info/About-Grundrisse-Naghd-1402-2.pdf
#کتاب_نقد
🖋@naghd_com
About Grundrisse-Naghd-1402-2.pdf
8 MB
📚 فایل پیدیاف کتابِ
«دربارهی گروندریسه
مجموعه مقالات و درسگفتارها»
#کتاب_نقد
#گروندریسه
🖋@naghd_com
«دربارهی گروندریسه
مجموعه مقالات و درسگفتارها»
#کتاب_نقد
#گروندریسه
🖋@naghd_com
ماشین اعدام و شکنجهی رژیم جمهوری اسلامی، بار دیگر سه نفر از ما را به قتل رساند. آنها آخرین کشتهی این دستگاه خونریز نخواهند بود مادام که خشم و دردمان را به کنشی جمعی، انقلابی و اعتراضی بدل نکنیم.
برای متوقف کردن این چرخهی کشتار، لغو بیقید و شرط مجازات اعدام نخستین و بدیهیترین پیششرط است.
زنده باد مقاومت و
برچیده باد داغ و درفش و اعدام!
#قیام_علیه_اعدام
#نه_به_شکنجه
#دادخواهی
#خانه_اصفهان
#سعید_یعقوبی
#صالح_میرهاشمی
#مجید_کاظمی
#حبیب_اسیود
#علی_مجدم
#محمدرضا_مقدم
#معین_خنفری
#حبیب_دریس
#عدنان_غبیشاوی
#سالم_آلبوشوکه
#مجاهد_کورکور
#کامبیز_خروت
#زن_زندگی_آزادی
🖋@naghd_com
برای متوقف کردن این چرخهی کشتار، لغو بیقید و شرط مجازات اعدام نخستین و بدیهیترین پیششرط است.
زنده باد مقاومت و
برچیده باد داغ و درفش و اعدام!
#قیام_علیه_اعدام
#نه_به_شکنجه
#دادخواهی
#خانه_اصفهان
#سعید_یعقوبی
#صالح_میرهاشمی
#مجید_کاظمی
#حبیب_اسیود
#علی_مجدم
#محمدرضا_مقدم
#معین_خنفری
#حبیب_دریس
#عدنان_غبیشاوی
#سالم_آلبوشوکه
#مجاهد_کورکور
#کامبیز_خروت
#زن_زندگی_آزادی
🖋@naghd_com
🔹نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ بدیل مارکس در برابر دولت دینسالار
نوشتهی: علی رها
21 می 2023
🔸 در خداناباوری مارکس از دوران دانشجویی در دانشگاه برلین و پیوستن او به «باشگاه دکترها» و «هگلیهای جوان» (1837)، هیچ شک و شبههای وجود ندارد. آنچه مورد مناقشه بوده است، شیوهی برخورد او به دین بهطور عام، و بهخصوص دین سیاسی یا دولت دینی است. متن پیشرو برآن است تا با تکیه بر مقالهی «دربارهی مسئلهی یهود» (پاییز 1843) به سهم خود گامی کوچک در تبیین این مهم بردارد.
🔸 مارکس جوان با اینکه سالها از باوئر کوچکتر بود، در میان «هگلیهای جوان» جای پایی باز کرده بود. دیری نگذشت که بسیاری، از جمله آرنولد روگه، همکار مارکس در سالنامههای آلمانی- فرانسوی و یکی از هگلیهای جوان، او را «فیلسوف بُن» خطاب کردند. درعین حال باوئر و مارکس از 1838 تا 1842، بهرغم برخی اختلافات، دوست و همکار یکدیگر بودند. دانسته است که مارکس هنگام نگارش رسالهی دکترایش با باوئر مشورت میکرد. آن دو در نظر داشتند نشریهای ناخداباورانه راه بیاندازند و اثری مشترک منتشر کنند. پارهی نخست این اثر را باوئر بهقلم کشید و زیر عنوان «شیپورِ فرجامین قضاوت علیه هگلِ خداناباور و ضد مسیح ــ یک اولتیماتوم» در 1841 منتشر شد. اما پارهی دوم، زیر عنوانهای مختلفی چون «هنر مسیحی»، «دربارهی هنر و دین» یا «هنر دینی» هرگز منتشر نشد.
🔸 در واقع مارکس در فرایند نگارش «هنر و دین»، از سویی وارد پژوهشی عمیق و تاریخی شد که باورهای دینی اقوام غیراروپایی را نیز دربرمیگرفت، و از سوی دیگر نسبت به دین رویکردی متفاوت از باوئر پیدا کرده بود. دفترهای بُن مارکس (1842)، شامل هفت دستنوشته، نشانگر پژوهشی گسترده است. مارکس براین باور بود که نمیتوان نقد دین را از نقد سیاست، حقوق و قانون جدا کرد، وگرنه خودِ نقد در چارچوب نقدی الاهیاتی به دین محصور میشود. فعالیت مطبوعاتی مارکس در راینیشه سایتونگ درهمتنیدگی دین، سیاست و درنهایت «امور مادی»، «نیازهای مادی»، «منافع خصوصی»، «اوضاع مادی، فکری و دینی»، و غیره را بهروشنی آشکار میکنند.
🔸 ارتقاء جایگاه سیاسی انسان برفراز دین از کلیهی امتیازها و کاستیهای ارتقاء عام سیاسی برخوردار است. به عنوان نمونه، دولت میتواند شرط مالکیت برای شرکت در انتخابات را حذف کند. دراین صورت آیا آنهایی که تهیدست هستند برای صاحبان مالکیت قانونگذاری میکنند؟ آیا الغاء سیاسی شرط مالکیت، مالکیت خصوصی را رفع میکند؟ دولت میتواند به شیوهای سیاسی تبعیض در اصل و نسب، در حرفه یا جایگاه اجتماعی را بهمثابهی تمایزاتی غیرسیاسی رفع و اعلام کند که تمام اعضای جامعه بهطور برابر در سرنوشت کشور شرکت کنند. با این حال، کلیهی آن تمایزات در جامعهی مدنی به قوت خود باقی میمانند. از این رو، مارکس نتیجه میگیرد که «دولت نه فقط این تمایزات واقعی را الغاء نمیکند، بلکه علت وجودی خودش فقط برمبنای وجود آن تمایزات است.»
🔸 دولت دینسالارْ دین را برای تقدیس و تکمیل کاستیهای خود بهکار میبرد. «از این رو، دین ضرورتاً به وسیله بدل میشود؛ پس دولتی است عوامفریب.» دولت دینسالارْ کاستیهای سیاسی خود را پشتِ نقابی دینی پنهان میکند و به دین نگرشی سیاسی و به سیاست نگرشی دینی دارد. بنابراین، سازماندهی دولت را به نمایشی صرف فرومیکاهد و به همان نسبتْ با تظاهر به دینداریْ خودِ دین را نیز پست و خوار میکند. دولت دینسالار با محروم کردن شهروندان از تصمیمگیری در سرنوشت خود، «اراده» را انحصاری و به یک «رهبر» واگذارمیکند که مشروعیتش «خدادادی» است. از این رو، این «سرور متعال» نسبت به ارادهی عمومی بیگانه است و به همکاری و مشورت آنها نیازی ندارد. در اینجا، سلطهی دین همانا دین سلطه است!
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3uz
#علی_رها
#مارکس #نقد_بتوارگی #نقد_دین #دولت
👇🏼
🖋@naghd_com
▫️ بدیل مارکس در برابر دولت دینسالار
نوشتهی: علی رها
21 می 2023
🔸 در خداناباوری مارکس از دوران دانشجویی در دانشگاه برلین و پیوستن او به «باشگاه دکترها» و «هگلیهای جوان» (1837)، هیچ شک و شبههای وجود ندارد. آنچه مورد مناقشه بوده است، شیوهی برخورد او به دین بهطور عام، و بهخصوص دین سیاسی یا دولت دینی است. متن پیشرو برآن است تا با تکیه بر مقالهی «دربارهی مسئلهی یهود» (پاییز 1843) به سهم خود گامی کوچک در تبیین این مهم بردارد.
🔸 مارکس جوان با اینکه سالها از باوئر کوچکتر بود، در میان «هگلیهای جوان» جای پایی باز کرده بود. دیری نگذشت که بسیاری، از جمله آرنولد روگه، همکار مارکس در سالنامههای آلمانی- فرانسوی و یکی از هگلیهای جوان، او را «فیلسوف بُن» خطاب کردند. درعین حال باوئر و مارکس از 1838 تا 1842، بهرغم برخی اختلافات، دوست و همکار یکدیگر بودند. دانسته است که مارکس هنگام نگارش رسالهی دکترایش با باوئر مشورت میکرد. آن دو در نظر داشتند نشریهای ناخداباورانه راه بیاندازند و اثری مشترک منتشر کنند. پارهی نخست این اثر را باوئر بهقلم کشید و زیر عنوان «شیپورِ فرجامین قضاوت علیه هگلِ خداناباور و ضد مسیح ــ یک اولتیماتوم» در 1841 منتشر شد. اما پارهی دوم، زیر عنوانهای مختلفی چون «هنر مسیحی»، «دربارهی هنر و دین» یا «هنر دینی» هرگز منتشر نشد.
🔸 در واقع مارکس در فرایند نگارش «هنر و دین»، از سویی وارد پژوهشی عمیق و تاریخی شد که باورهای دینی اقوام غیراروپایی را نیز دربرمیگرفت، و از سوی دیگر نسبت به دین رویکردی متفاوت از باوئر پیدا کرده بود. دفترهای بُن مارکس (1842)، شامل هفت دستنوشته، نشانگر پژوهشی گسترده است. مارکس براین باور بود که نمیتوان نقد دین را از نقد سیاست، حقوق و قانون جدا کرد، وگرنه خودِ نقد در چارچوب نقدی الاهیاتی به دین محصور میشود. فعالیت مطبوعاتی مارکس در راینیشه سایتونگ درهمتنیدگی دین، سیاست و درنهایت «امور مادی»، «نیازهای مادی»، «منافع خصوصی»، «اوضاع مادی، فکری و دینی»، و غیره را بهروشنی آشکار میکنند.
🔸 ارتقاء جایگاه سیاسی انسان برفراز دین از کلیهی امتیازها و کاستیهای ارتقاء عام سیاسی برخوردار است. به عنوان نمونه، دولت میتواند شرط مالکیت برای شرکت در انتخابات را حذف کند. دراین صورت آیا آنهایی که تهیدست هستند برای صاحبان مالکیت قانونگذاری میکنند؟ آیا الغاء سیاسی شرط مالکیت، مالکیت خصوصی را رفع میکند؟ دولت میتواند به شیوهای سیاسی تبعیض در اصل و نسب، در حرفه یا جایگاه اجتماعی را بهمثابهی تمایزاتی غیرسیاسی رفع و اعلام کند که تمام اعضای جامعه بهطور برابر در سرنوشت کشور شرکت کنند. با این حال، کلیهی آن تمایزات در جامعهی مدنی به قوت خود باقی میمانند. از این رو، مارکس نتیجه میگیرد که «دولت نه فقط این تمایزات واقعی را الغاء نمیکند، بلکه علت وجودی خودش فقط برمبنای وجود آن تمایزات است.»
🔸 دولت دینسالارْ دین را برای تقدیس و تکمیل کاستیهای خود بهکار میبرد. «از این رو، دین ضرورتاً به وسیله بدل میشود؛ پس دولتی است عوامفریب.» دولت دینسالارْ کاستیهای سیاسی خود را پشتِ نقابی دینی پنهان میکند و به دین نگرشی سیاسی و به سیاست نگرشی دینی دارد. بنابراین، سازماندهی دولت را به نمایشی صرف فرومیکاهد و به همان نسبتْ با تظاهر به دینداریْ خودِ دین را نیز پست و خوار میکند. دولت دینسالار با محروم کردن شهروندان از تصمیمگیری در سرنوشت خود، «اراده» را انحصاری و به یک «رهبر» واگذارمیکند که مشروعیتش «خدادادی» است. از این رو، این «سرور متعال» نسبت به ارادهی عمومی بیگانه است و به همکاری و مشورت آنها نیازی ندارد. در اینجا، سلطهی دین همانا دین سلطه است!
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3uz
#علی_رها
#مارکس #نقد_بتوارگی #نقد_دین #دولت
👇🏼
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
بدیل مارکس در برابر دولت دینسالار
نوشتهی: علی رها انقلابِ سیاسیْ انقلابِ جامعهی مدنی است که رژیم عهدعتیق را سرنگون میکند. این انقلابْ جامعهی مدنی را به اجزای سازای آن تقسیم میکند؛ یعنی به افراد جداگانه، به عناصری مادی و روحانی…
📚 📢 کتاب «نقد»
«مارکسیسم. سوسیالیسم. دموکراسی»
گفتوگوهایی با کمال خسروی
منتشر شد.
#کتاب_نقد
#گروندریسه
🖋@naghd_com
«مارکسیسم. سوسیالیسم. دموکراسی»
گفتوگوهایی با کمال خسروی
منتشر شد.
#کتاب_نقد
#گروندریسه
🖋@naghd_com
📚 انتشار کتاب «سه گفتوگو: مارکسیسم. سوسیالیسم. دموکراسی»
کتاب پیشرو مجموعهای است شـامل سه گفتوگـوی کمال خسروی در سالهای اخیر با وبسایتهای «پرولماتیکا»، «دیکریشن» و «دموکراسی رادیکال». این گفتوگوها حوزههایی را دربرمیگیرند که بیشترین چالشها را به طور عام میان فعالان سیاسی و به طور خاص میان فعالان مارکسیست برانگیختهاند. از این رو، بر آن شدیم تا این مجموعه گفتوگوها را در قالب یک کتاب در دسترس علاقهمندان قرار دهیم.
🔹 این کتاب را میتوانید از لینک زیر دانلود کنید:
👇🏽👇🏽👇🏽
http://naghd.info/interviews-with-Kamal-Khosravi_Naghd.pdf
#کتاب_نقد
#کمال_خسروی
🖋@naghd_com
کتاب پیشرو مجموعهای است شـامل سه گفتوگـوی کمال خسروی در سالهای اخیر با وبسایتهای «پرولماتیکا»، «دیکریشن» و «دموکراسی رادیکال». این گفتوگوها حوزههایی را دربرمیگیرند که بیشترین چالشها را به طور عام میان فعالان سیاسی و به طور خاص میان فعالان مارکسیست برانگیختهاند. از این رو، بر آن شدیم تا این مجموعه گفتوگوها را در قالب یک کتاب در دسترس علاقهمندان قرار دهیم.
🔹 این کتاب را میتوانید از لینک زیر دانلود کنید:
👇🏽👇🏽👇🏽
http://naghd.info/interviews-with-Kamal-Khosravi_Naghd.pdf
#کتاب_نقد
#کمال_خسروی
🖋@naghd_com
▫️ زنان کارگر و سناریوهای سرمایهداری:
▫️ ایدئولوژیهای سلطه، منافع مشترک و سیاست همبستگی
28 می 2023
نوشتهی: چاندرا تالپاد موهانتی
ترجمهی: فرزانه راجی
🔸 «ما رؤیای این را داریم که وقتی سخت کار میکنیم بتوانیم لباس مناسب به فرزندانمان بپوشانیم و باز هم کمی وقت و پول برای خودمان باقی بماند. میخواهیم وقتی مانند دیگران کار میکنیم، رفتار یکسانی با ما داشته باشند، و چون شبیه آنها نیستیم ما را تحقیر نکنند. بعد از خود میپرسیم ”چگونه میتوانیم این چیزها را محقق کنیم؟“ و تا الان فقط به دو تا پاسخ ممکن رسیدهام: برنده شدن در بختآزمایی یا سازماندهی. چه میتوانم بگویم جز اینکه هرگز در مورد اعداد خوششانس نبودهام. بنابراین در کتاب خود بگویید: ممکن است طول بکشد که مردم باور کنند شانس ندارند، بنابراین باید سازماندهی کنند! … زیرا تنها راه برای به دست آوردن اندکی قدرت بر زندگی خود این است که آنرا بهصورت جمعی و با پشتیبانی سایر افرادی انجام دهید که همان نیازهای شما را دارند.» (ایرما، کارگری فیلیپینی در سیلیکونولی، کالیفرنیا)
🔸 رؤیاهای ایرما در مورد یک زندگی آبرومندانه برای فرزندانش و خودش، تمایل او به دیدن رفتاری برابر و کرامت بر اساس کیفیت و شایستگی کارش، اعتقاد او به این که مبارزهی جمعی وسیلهای برای «به دست آوردن اندکی قدرت بر زندگی» خود است، بهطور خلاصه مبارزات زنان کارگر فقیر را در عرصهی جهان سرمایهداری به تصویر میکشد. در این مقاله میخواهم بر استثمار زنان فقیر جهان سوم، بر عاملیت آنها بهعنوان کارگر، بر منافع مشترک زنان کارگر بر اساس درک موقعیت و نیازهای مشترک، و بر استراتژیها/روشهای سازماندهی که هدف استوار و نتیجهی آنها دگرگونی زندگی روزمرهی زنان کارگر است، بهطور جدی تمرکز کنم.
🔸 این مقاله موضوعات تحلیلی و سیاسی زیر را در ارتباط با زنان کارگر جهان سوم در عرصهی جهانی برجسته میکند: ۱) گروه خاصی از زنان کارگر را در تاریخ و در حوزهی عملکرد اقتدار سرمایهداری معاصر تشریح و ثبت میکند؛ ۲) پیوندها و پتانسیلِ همبستگی بین زنان کارگر در سراسر مرزهای دولت-ملتها را بر اساس ابهامزدایی از ایدئولوژی مذکرانگاشتنِ کارگر ترسیم میکند؛ ۳) تعریفی بومی شده از کار زنان جهان سوم به نمایش میگذارد که در واقع استراتژی استعمار مجدد سرمایهداری جهانی است؛ ۴) نشان میدهد که زنان بهعنوان کارگر دارای منافعی مشترک هستند، نه فقط در جهت تحول زندگی کاری و محیطهایشان، بلکه در بازتعریف فضاهای خانه بهگونهای که شغل خانگی بهعنوان کاری برای کسب معاش به رسمیت شناخته شود نه بهعنوان فعالیتی مکمل در اوقات فراغت؛ ۵) نیاز به دانش رهاییبخش فمینیستی را بهعنوان مبنای سازماندهی فمینیستی و مبارزات جمعی برای عدالت اقتصادی و سیاسی ایدهآل و بسیار مهم میداند؛ ۶) تعریفی کاربردی از منافع مشترک زنان کارگر جهان سوم بر مبنای نظریهپردازی هویت اجتماعی مشترک زنان جهان سوم بهعنوان زن/کارگر ارائه میکند و در نهایت ۷) عادات مقاومت، اشکال مبارزهی جمعی و راهبردهای سازماندهی زنان کارگر فقیر جهان سوم را بررسی میکند. ایرما درست میگوید که «تنها راه برای بهدست آوردن اندکی قدرت بر زندگی خود این است که این کار را بهصورت جمعی و با حمایت سایر افرادی انجام دهیم که نیازهای مشترکی با ما دارند.»...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3uK
#فمینیسم #جنسیت #زنان_کارگر #سرمایهداری
#فرزانه_راجی #چاندرا_تالپاد_موهانتی
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ ایدئولوژیهای سلطه، منافع مشترک و سیاست همبستگی
28 می 2023
نوشتهی: چاندرا تالپاد موهانتی
ترجمهی: فرزانه راجی
🔸 «ما رؤیای این را داریم که وقتی سخت کار میکنیم بتوانیم لباس مناسب به فرزندانمان بپوشانیم و باز هم کمی وقت و پول برای خودمان باقی بماند. میخواهیم وقتی مانند دیگران کار میکنیم، رفتار یکسانی با ما داشته باشند، و چون شبیه آنها نیستیم ما را تحقیر نکنند. بعد از خود میپرسیم ”چگونه میتوانیم این چیزها را محقق کنیم؟“ و تا الان فقط به دو تا پاسخ ممکن رسیدهام: برنده شدن در بختآزمایی یا سازماندهی. چه میتوانم بگویم جز اینکه هرگز در مورد اعداد خوششانس نبودهام. بنابراین در کتاب خود بگویید: ممکن است طول بکشد که مردم باور کنند شانس ندارند، بنابراین باید سازماندهی کنند! … زیرا تنها راه برای به دست آوردن اندکی قدرت بر زندگی خود این است که آنرا بهصورت جمعی و با پشتیبانی سایر افرادی انجام دهید که همان نیازهای شما را دارند.» (ایرما، کارگری فیلیپینی در سیلیکونولی، کالیفرنیا)
🔸 رؤیاهای ایرما در مورد یک زندگی آبرومندانه برای فرزندانش و خودش، تمایل او به دیدن رفتاری برابر و کرامت بر اساس کیفیت و شایستگی کارش، اعتقاد او به این که مبارزهی جمعی وسیلهای برای «به دست آوردن اندکی قدرت بر زندگی» خود است، بهطور خلاصه مبارزات زنان کارگر فقیر را در عرصهی جهان سرمایهداری به تصویر میکشد. در این مقاله میخواهم بر استثمار زنان فقیر جهان سوم، بر عاملیت آنها بهعنوان کارگر، بر منافع مشترک زنان کارگر بر اساس درک موقعیت و نیازهای مشترک، و بر استراتژیها/روشهای سازماندهی که هدف استوار و نتیجهی آنها دگرگونی زندگی روزمرهی زنان کارگر است، بهطور جدی تمرکز کنم.
🔸 این مقاله موضوعات تحلیلی و سیاسی زیر را در ارتباط با زنان کارگر جهان سوم در عرصهی جهانی برجسته میکند: ۱) گروه خاصی از زنان کارگر را در تاریخ و در حوزهی عملکرد اقتدار سرمایهداری معاصر تشریح و ثبت میکند؛ ۲) پیوندها و پتانسیلِ همبستگی بین زنان کارگر در سراسر مرزهای دولت-ملتها را بر اساس ابهامزدایی از ایدئولوژی مذکرانگاشتنِ کارگر ترسیم میکند؛ ۳) تعریفی بومی شده از کار زنان جهان سوم به نمایش میگذارد که در واقع استراتژی استعمار مجدد سرمایهداری جهانی است؛ ۴) نشان میدهد که زنان بهعنوان کارگر دارای منافعی مشترک هستند، نه فقط در جهت تحول زندگی کاری و محیطهایشان، بلکه در بازتعریف فضاهای خانه بهگونهای که شغل خانگی بهعنوان کاری برای کسب معاش به رسمیت شناخته شود نه بهعنوان فعالیتی مکمل در اوقات فراغت؛ ۵) نیاز به دانش رهاییبخش فمینیستی را بهعنوان مبنای سازماندهی فمینیستی و مبارزات جمعی برای عدالت اقتصادی و سیاسی ایدهآل و بسیار مهم میداند؛ ۶) تعریفی کاربردی از منافع مشترک زنان کارگر جهان سوم بر مبنای نظریهپردازی هویت اجتماعی مشترک زنان جهان سوم بهعنوان زن/کارگر ارائه میکند و در نهایت ۷) عادات مقاومت، اشکال مبارزهی جمعی و راهبردهای سازماندهی زنان کارگر فقیر جهان سوم را بررسی میکند. ایرما درست میگوید که «تنها راه برای بهدست آوردن اندکی قدرت بر زندگی خود این است که این کار را بهصورت جمعی و با حمایت سایر افرادی انجام دهیم که نیازهای مشترکی با ما دارند.»...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3uK
#فمینیسم #جنسیت #زنان_کارگر #سرمایهداری
#فرزانه_راجی #چاندرا_تالپاد_موهانتی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
زنان کارگر و سناریوهای سرمایهداری
ایدئولوژیهای سلطه، منافع مشترک و سیاست همبستگی نوشتهی: چاندرا تالپاد موهانتی ترجمهی: فرزانه راجی این مقاله موضوعات تحلیلی و سیاسی زیر را در ارتباط با زنان کارگر جهان سوم در عرصهی جهانی برجسته …
🔹نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ از بتوارهپرستی کالا تا عزمِ غایتشناختی
▫️ درک لوکاچ از کار و مناسبتِ آن
31 می 2023
نوشتهی: وانگ پو
ترجمهی: پارسا زنگنه
🔸 تطور نظری جورج لوکاچ در تمام سالهایی که مارکسیست شناخته میشد، حاملِ یک پروبلماتیک اساسی بود: مفهوم کار. لوکاچ در 1922 جستاری تحت عنوان «شیءوارگی و آگاهی پرولتاریا» نوشت. سرآغاز معروف این جستار که بهعنوان بخش اصلی کتابِ تاریخ و آگاهی طبقاتی شناخته میشود، عبارتِ عینیّت شبحوار است. ایدهی عینیّت شبحوار (یا شبحگون) نشأتگرفته از بحث کارل مارکس پیرامون کالا و کار در کتاب سرمایه است. مسئلهی کار بهویژه در بخش سوم تاریخ و آگاهی طبقاتی به مسئلهای بسیار مهم تبدیل میشود؛ یعنی جاییکه لوکاچِ جوان استدلال میکند که پرولتاریا سرانجام درمییابد که سوژه-ابژهی تاریخ است. از یک سو، کار، به انتزاعی بودگی نابِ زمانِ کار تقلیل مییابد که حضیضِ شیءوارگیِ سرمایهداری را نشان میدهد؛ و از سوی دیگر همین تجربهی بلاواسطه از کار شیواره است که آگاهی پرولتاریا را امکانپذیر میسازد. در یک کلام: کار تحت شرایط سرمایهداری نهتنها تعیّنبخشِ پستترین نقطهی فرایند شیءوارگی است بلکه «نظرگاه برتر پرولتاریا» را نیز شکل میدهد.
🔸 نقد بعدی لوکاچ از تاریخ و آگاهی طبقاتی بهطورکلی به کار و پراکسیس انسانی مرتبط بود. او در پیشگفتار نسخهی 1967 این کتاب نوشت که «حیطهی اقتصاد [در کتاب تاریخ و آگاهی طبقاتی] به این دلیل محدود شده که این کتاب مقولهی مبنایی و مارکسیستی کار را، که میانجی برهمکنشِ سوختوسازی میانِ جامعه و طبیعت است، کم دارد». بنابراین، مفهوم کار، نهتنها به پدیدار تاریخیِ شیءوارگی (یعنی کار مزدی) اشاره دارد، بلکه همچنین بیانگر مسئلهای کلیتر و حتی هستیشناختی است. لوکاچ بعداً در همان مقدمه نوشت که مفهوم کار، که با «نظام غایتشناختی» آن مشخص میشود، باید بهعنوان «شکل و الگوی اصلی» تمام پراکسیس انسانی در نظر گرفته شود.»
🔸 جستارِ «شیءوارگی و آگاهی پرولتاریا» که در سال 1923 نوشته شد، به همراه آثار بعدی لوکاچ، یعنی هگل جوان و هستیشناسی هستی اجتماعی، مسیر نظریهپردازی لوکاچ پیرامون مفهوم کار را تشکیل میدهند. اکنون میخواهم ظهورِ مسئلهی کار را در جستار «شیءوارگی و آگاهی پرولتاریا» و در ابهامی که در سنت هگلی-مارکسی ایجاد میکند، ردیابی کنم...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3v2
#لوکاچ #نقد_بتوارگی #کار #عزم_غایتشناختی
#وانگ_پو #پارسا_زنگنه
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ از بتوارهپرستی کالا تا عزمِ غایتشناختی
▫️ درک لوکاچ از کار و مناسبتِ آن
31 می 2023
نوشتهی: وانگ پو
ترجمهی: پارسا زنگنه
🔸 تطور نظری جورج لوکاچ در تمام سالهایی که مارکسیست شناخته میشد، حاملِ یک پروبلماتیک اساسی بود: مفهوم کار. لوکاچ در 1922 جستاری تحت عنوان «شیءوارگی و آگاهی پرولتاریا» نوشت. سرآغاز معروف این جستار که بهعنوان بخش اصلی کتابِ تاریخ و آگاهی طبقاتی شناخته میشود، عبارتِ عینیّت شبحوار است. ایدهی عینیّت شبحوار (یا شبحگون) نشأتگرفته از بحث کارل مارکس پیرامون کالا و کار در کتاب سرمایه است. مسئلهی کار بهویژه در بخش سوم تاریخ و آگاهی طبقاتی به مسئلهای بسیار مهم تبدیل میشود؛ یعنی جاییکه لوکاچِ جوان استدلال میکند که پرولتاریا سرانجام درمییابد که سوژه-ابژهی تاریخ است. از یک سو، کار، به انتزاعی بودگی نابِ زمانِ کار تقلیل مییابد که حضیضِ شیءوارگیِ سرمایهداری را نشان میدهد؛ و از سوی دیگر همین تجربهی بلاواسطه از کار شیواره است که آگاهی پرولتاریا را امکانپذیر میسازد. در یک کلام: کار تحت شرایط سرمایهداری نهتنها تعیّنبخشِ پستترین نقطهی فرایند شیءوارگی است بلکه «نظرگاه برتر پرولتاریا» را نیز شکل میدهد.
🔸 نقد بعدی لوکاچ از تاریخ و آگاهی طبقاتی بهطورکلی به کار و پراکسیس انسانی مرتبط بود. او در پیشگفتار نسخهی 1967 این کتاب نوشت که «حیطهی اقتصاد [در کتاب تاریخ و آگاهی طبقاتی] به این دلیل محدود شده که این کتاب مقولهی مبنایی و مارکسیستی کار را، که میانجی برهمکنشِ سوختوسازی میانِ جامعه و طبیعت است، کم دارد». بنابراین، مفهوم کار، نهتنها به پدیدار تاریخیِ شیءوارگی (یعنی کار مزدی) اشاره دارد، بلکه همچنین بیانگر مسئلهای کلیتر و حتی هستیشناختی است. لوکاچ بعداً در همان مقدمه نوشت که مفهوم کار، که با «نظام غایتشناختی» آن مشخص میشود، باید بهعنوان «شکل و الگوی اصلی» تمام پراکسیس انسانی در نظر گرفته شود.»
🔸 جستارِ «شیءوارگی و آگاهی پرولتاریا» که در سال 1923 نوشته شد، به همراه آثار بعدی لوکاچ، یعنی هگل جوان و هستیشناسی هستی اجتماعی، مسیر نظریهپردازی لوکاچ پیرامون مفهوم کار را تشکیل میدهند. اکنون میخواهم ظهورِ مسئلهی کار را در جستار «شیءوارگی و آگاهی پرولتاریا» و در ابهامی که در سنت هگلی-مارکسی ایجاد میکند، ردیابی کنم...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3v2
#لوکاچ #نقد_بتوارگی #کار #عزم_غایتشناختی
#وانگ_پو #پارسا_زنگنه
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
از بتوارهپرستی کالا تا عزمِ غایتشناختی
درک لوکاچ از کار و مناسبتِ آن نوشتهی: وانگ پو ترجمهی: پارسا زنگنه دوگانهانگاریِ لوکاچْ دو شکل متناظر و در عینحال نامتجانس بهخود میگیرد: اولین شکل، همانطورکه در بالا هم مدلل شد، معنای دوگانه…
🔹نوشتههای دریافتی 🔹
▫️دانیل بنسعید و الگوی استراتژی سوسیالیستی
4 ژوئن 2023
نوشتهی: جان ریدل
ترجمهی: بهروز دانش
🔸 سیاست بهمثابهی هنر استراتژیک اثر دانیل بنسعید که یک سال پس از مرگ نابهنگام نظریهپرداز سوسیالیست فرانسوی در سال 2010 انتشار یافت، پرسشهای مهمی را در باب سرشت پروژهی طبقهی کارگر برای دستیابی به قدرت سیاسی مطرح کرده است. بنسعید نظریهپرداز برجستهی حزب ضدسرمایهداری جدید فرانسه (NPA)، یکی از بانفوذترین سازمانهای چپ رادیکال اروپا و بینالملل چهارم بود.
🔸 در کانون این کتابِ فشردهی 139 صفحهای که هنوز به انگلیسی ترجمه نشده، مقالهای طولانی قرار دارد ذیل عنوان، استراتژی و سیاست از مارکس تا بینالملل سوم، که میکوشد چکیدهای از استراتژی سوسیالیستی از 1848 تا زمانهی ما بهدست دهد. بنسعید تصویری تاریک از چشمانداز سیاسی کنونی ترسیم میکند که آن را «توتالیتاریسم با چهرهی انسانی استوار بر استبداد بازار» مینامد. او در این مجموعه مقالاتِ دههی پایانی زندگیاش میکوشد اصول تاریخی مبارزهی سوسیالیستی را با واقعیتهای جدید پیوند زند.
🔸 با این وصف، در جای دیگری از این کتاب، بنسعید خاطرنشان میکند که مارکس به طبقهی کارگر توصیه کرد که رهبری سایر زحمتکشان استثمارشده را ــ مفهومی بیاندازه استراتژیک ــ بهعهده بگیرد. مارکس در 1852 از نیروهای انقلابی خردهبورژوازی و دهقانان خواست تا «با پرولتاریای انقلابی متحد شوند»، تا آنچه بنسعید ــ با الهام از آنتونیو گرامشی آن را «بلوک هژمونیک» نامید ــ شکل بگیرد. مارکس دو دههی بعد دربارهی کمون پاریس گفت که کمون نمایندهی «همهی طبقات اجتماعی است که از قِبل کار دیگران زندگی نمیکنند.» مفهوم هژمونیِ اجتماعیِ گرامشیْ ستون اصلی بحث بنسعید از استراتژی مارکسیستی است.
🔸 مطمئناً مانیفست کمونیست سندی است اساساً راهبردی که اعلام میکند: «هدف فوری کمونیستها… تشکل پرولتاریا بهصورت طبقه، سرنگونی سلطهی بورژوازی، تسخیر قدرت سیاسی توسط پرولتاریا، با هدف ”الغای مالکیت بورژوایی“ است.» مارکس و انگلس نیز گامهای چندی را در مسیر رسیدن به این هدف مشخص کردهاند ... چرا بنسعید چنین مفاهیمی را در وارسی خود از امر استراتژی لحاظ نمیکند؟ این غفلت به ابهامهای موجود در درک مارکسیستی از استراتژی برمیگردد؛ اصطلاحی مبهم که معنای آن در طول قرن گذشته تغییر کرده است...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3vk
#جان_ریدل #بهروز_دانش
#دانیل_بنسعید
#انقلاب_سوسیالیستی #استراتژی
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️دانیل بنسعید و الگوی استراتژی سوسیالیستی
4 ژوئن 2023
نوشتهی: جان ریدل
ترجمهی: بهروز دانش
🔸 سیاست بهمثابهی هنر استراتژیک اثر دانیل بنسعید که یک سال پس از مرگ نابهنگام نظریهپرداز سوسیالیست فرانسوی در سال 2010 انتشار یافت، پرسشهای مهمی را در باب سرشت پروژهی طبقهی کارگر برای دستیابی به قدرت سیاسی مطرح کرده است. بنسعید نظریهپرداز برجستهی حزب ضدسرمایهداری جدید فرانسه (NPA)، یکی از بانفوذترین سازمانهای چپ رادیکال اروپا و بینالملل چهارم بود.
🔸 در کانون این کتابِ فشردهی 139 صفحهای که هنوز به انگلیسی ترجمه نشده، مقالهای طولانی قرار دارد ذیل عنوان، استراتژی و سیاست از مارکس تا بینالملل سوم، که میکوشد چکیدهای از استراتژی سوسیالیستی از 1848 تا زمانهی ما بهدست دهد. بنسعید تصویری تاریک از چشمانداز سیاسی کنونی ترسیم میکند که آن را «توتالیتاریسم با چهرهی انسانی استوار بر استبداد بازار» مینامد. او در این مجموعه مقالاتِ دههی پایانی زندگیاش میکوشد اصول تاریخی مبارزهی سوسیالیستی را با واقعیتهای جدید پیوند زند.
🔸 با این وصف، در جای دیگری از این کتاب، بنسعید خاطرنشان میکند که مارکس به طبقهی کارگر توصیه کرد که رهبری سایر زحمتکشان استثمارشده را ــ مفهومی بیاندازه استراتژیک ــ بهعهده بگیرد. مارکس در 1852 از نیروهای انقلابی خردهبورژوازی و دهقانان خواست تا «با پرولتاریای انقلابی متحد شوند»، تا آنچه بنسعید ــ با الهام از آنتونیو گرامشی آن را «بلوک هژمونیک» نامید ــ شکل بگیرد. مارکس دو دههی بعد دربارهی کمون پاریس گفت که کمون نمایندهی «همهی طبقات اجتماعی است که از قِبل کار دیگران زندگی نمیکنند.» مفهوم هژمونیِ اجتماعیِ گرامشیْ ستون اصلی بحث بنسعید از استراتژی مارکسیستی است.
🔸 مطمئناً مانیفست کمونیست سندی است اساساً راهبردی که اعلام میکند: «هدف فوری کمونیستها… تشکل پرولتاریا بهصورت طبقه، سرنگونی سلطهی بورژوازی، تسخیر قدرت سیاسی توسط پرولتاریا، با هدف ”الغای مالکیت بورژوایی“ است.» مارکس و انگلس نیز گامهای چندی را در مسیر رسیدن به این هدف مشخص کردهاند ... چرا بنسعید چنین مفاهیمی را در وارسی خود از امر استراتژی لحاظ نمیکند؟ این غفلت به ابهامهای موجود در درک مارکسیستی از استراتژی برمیگردد؛ اصطلاحی مبهم که معنای آن در طول قرن گذشته تغییر کرده است...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3vk
#جان_ریدل #بهروز_دانش
#دانیل_بنسعید
#انقلاب_سوسیالیستی #استراتژی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
دانیل بنسعید و الگوی استراتژی سوسیالیستی
نوشتهی: جان ریدل ترجمهی: بهروز دانش طبقهی کارگر چگونه میتواند از حکومت سرمایهداری رهایی یابد؟ بنسعید میگوید مارکس بر «شرطبندی جامعهشناختی» تکیه میکند: با توسعهی صنعتْ پرولتاریا انبوهتر…
▫️ ترمیمپذیریِ اردوغان
7 ژوئن 2023
نوشتهی: جیهان توغال
ترجمهی: مهرداد امامی
🔸 ترکیه در آستانهی روزهای دشواری قرار دارد. رجب طیب اردوغان برای سومین مرتبه در دور دوم انتخابات در تاریخ 28 مه 2023 با کسب 52 درصد آرای مردمی بار دیگر رئیسجمهور شد، در حالی که نامزد مخالفان، کمال قلیچداراوغلو توانست 48 درصد رأی بیاورد. اگرچه اغلب نظرسنجیهای معتبر پیشبینی میکردند ائتلاف حاکم اسلامگرا-ناسیونالیست اکثریت خود را از دست خواهد داد، این ائتلاف اینک بیش از 320 کرسی از 600 صندلی پارلمانی را در اختیار دارد. و اگرچه آرای ریاستجمهوری قلیچداراوغلو بیش از سایر رقیبان قبلی اردوغان بود، حزب جمهوریخواه خلق (CHP) انتظارات را برآورده نکرد و در مقایسه با 30 درصد آرایی که در انتخابات محلی 2019 کسب کرده بود، توانست تنها 25 درصد آرای پارلمانی را از آنِ خود کند. مخالفان پس از یک دوره تورم غیرمعمول بالا و تلاشهای امدادی مرتبط با زلزلهی فاجعهبار متقاعد شده بودند که زمان انتخابات به نفع آنان خواهد بود. چرا امیدهای مخالفان برباد رفت؟
🔸 دلایل نهادی واضحی برای ترمیمپذیری اردوغانیسم وجود دارند. دولت اردوغان سالها تلاش کرد تا رسانههای جریان اصلی و دستگاه قضایی را به انحصار خود درآورد. زندانها مملو از فعالان، روزنامهنگاران و سیاستمداران هستند. مخالفان کُرد، تنها نیروی غیردستراستی واقعاً سازمانیافته در کشور، شاهد جایگزینی شهرداران منتخب دموکراتیک خود با مقامات انتصابی از جانب دولت بودهاند، کسانی که حکمرانی دولت بر استانهای شرقی و جنوب شرقی را تحکیم کردهاند. با این حال، این فقط نوک کوه یخ است. سرسختی رژیم صرفاً پیامد اقتدارگرایی آن نیست؛ محبوبیتش بسیار عمیقتر از آن است. برای فهم محبوبیت رژیم اردوغان باید سه عامل اساسی را درک کنیم که اغلب تحلیلگران و سیاستمداران مخالف از تصدیق آنها امتناع میورزند.
🔸 نخستین عامل اقتصادی است. دولت اردوغان علاوه بر استفاده از طرحهای رفاهی برای ایجاد اعتماد در میان بخشهای فقیرتر جمعیت، ابزارهای سرمایهداری دولتی را در برنامهی نولیبرالی خود ادغام کرد. این آمیزه ترکیه را در مسیری نامتعارف اما همچنان تاحدی پایدار نگه داشته است. رژیم اردوغان دست به بسیج صندوقهای ثروت ملی، جایگزینی واردات و مشوقهای گزینشی برای بخشهای معیّنی مثل امنیت و صنایع دفاعی زد. همچنین نرخهای بهره را کاهش و تولید را در صنایع دارای فناوری سطح پایین مثل صنعت ساختوساز ساختمانی افزایش داد. این اقدامات در حالی که موجب ناخشنودی اقتصاددانان ارتدوکس و طبقات متخصص شد، سیطرهی حزب عدالت و توسعه بر کسبوکارهای کوچک تا متوسطمقیاس و سرمایهداران وابسته به دولت را در کنار کارگرانشان شدیدتر کرد.
🔸 عامل دوم ژئوپولیتیکی است. سیاست خارجی دولت ــ که هدف آن تثبیت ترکیه همچون قدرتی بزرگ و یک واسطهی مستقل بین شرق و غرب است ــ ناسیونالیسم اقتصادی آن را تکمیل میکند. البته در واقعیت، ترکیه فاقد زمینهای مادی برای تغییر توازن قوای جهانی است. با این حال، حامیان اردوغان او را همچون شاهنشانی قدرتمند و متوهمترین ایدئولوگها وی را همچون پیامبر امپراتوری اسلامی آتی در نظر میگیرند. این امر به حفظ هالهی اردوغان و افزایش مشروعیت او بهویژه در میان پایگاه دستراستی حزب عدالت و توسعه کمک کرده است.
🔸 رکن سوم قدرت رژیم اردوغانْ اجتماعی-سیاسی است: توانایی آن برای سازماندهی تودهای. حزب عدالت و توسعه دارای نمایندگان محلی قوی است و مجموعهای از انجمنهای مدنی را شامل میشود...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3vx
#جیهان_توغال #مهرداد_امامی
#انتخابات_ترکیه #اردوغان
#ناسیونالیسم #لیبرالیسم
👇🏽
🖋@naghd_com
7 ژوئن 2023
نوشتهی: جیهان توغال
ترجمهی: مهرداد امامی
🔸 ترکیه در آستانهی روزهای دشواری قرار دارد. رجب طیب اردوغان برای سومین مرتبه در دور دوم انتخابات در تاریخ 28 مه 2023 با کسب 52 درصد آرای مردمی بار دیگر رئیسجمهور شد، در حالی که نامزد مخالفان، کمال قلیچداراوغلو توانست 48 درصد رأی بیاورد. اگرچه اغلب نظرسنجیهای معتبر پیشبینی میکردند ائتلاف حاکم اسلامگرا-ناسیونالیست اکثریت خود را از دست خواهد داد، این ائتلاف اینک بیش از 320 کرسی از 600 صندلی پارلمانی را در اختیار دارد. و اگرچه آرای ریاستجمهوری قلیچداراوغلو بیش از سایر رقیبان قبلی اردوغان بود، حزب جمهوریخواه خلق (CHP) انتظارات را برآورده نکرد و در مقایسه با 30 درصد آرایی که در انتخابات محلی 2019 کسب کرده بود، توانست تنها 25 درصد آرای پارلمانی را از آنِ خود کند. مخالفان پس از یک دوره تورم غیرمعمول بالا و تلاشهای امدادی مرتبط با زلزلهی فاجعهبار متقاعد شده بودند که زمان انتخابات به نفع آنان خواهد بود. چرا امیدهای مخالفان برباد رفت؟
🔸 دلایل نهادی واضحی برای ترمیمپذیری اردوغانیسم وجود دارند. دولت اردوغان سالها تلاش کرد تا رسانههای جریان اصلی و دستگاه قضایی را به انحصار خود درآورد. زندانها مملو از فعالان، روزنامهنگاران و سیاستمداران هستند. مخالفان کُرد، تنها نیروی غیردستراستی واقعاً سازمانیافته در کشور، شاهد جایگزینی شهرداران منتخب دموکراتیک خود با مقامات انتصابی از جانب دولت بودهاند، کسانی که حکمرانی دولت بر استانهای شرقی و جنوب شرقی را تحکیم کردهاند. با این حال، این فقط نوک کوه یخ است. سرسختی رژیم صرفاً پیامد اقتدارگرایی آن نیست؛ محبوبیتش بسیار عمیقتر از آن است. برای فهم محبوبیت رژیم اردوغان باید سه عامل اساسی را درک کنیم که اغلب تحلیلگران و سیاستمداران مخالف از تصدیق آنها امتناع میورزند.
🔸 نخستین عامل اقتصادی است. دولت اردوغان علاوه بر استفاده از طرحهای رفاهی برای ایجاد اعتماد در میان بخشهای فقیرتر جمعیت، ابزارهای سرمایهداری دولتی را در برنامهی نولیبرالی خود ادغام کرد. این آمیزه ترکیه را در مسیری نامتعارف اما همچنان تاحدی پایدار نگه داشته است. رژیم اردوغان دست به بسیج صندوقهای ثروت ملی، جایگزینی واردات و مشوقهای گزینشی برای بخشهای معیّنی مثل امنیت و صنایع دفاعی زد. همچنین نرخهای بهره را کاهش و تولید را در صنایع دارای فناوری سطح پایین مثل صنعت ساختوساز ساختمانی افزایش داد. این اقدامات در حالی که موجب ناخشنودی اقتصاددانان ارتدوکس و طبقات متخصص شد، سیطرهی حزب عدالت و توسعه بر کسبوکارهای کوچک تا متوسطمقیاس و سرمایهداران وابسته به دولت را در کنار کارگرانشان شدیدتر کرد.
🔸 عامل دوم ژئوپولیتیکی است. سیاست خارجی دولت ــ که هدف آن تثبیت ترکیه همچون قدرتی بزرگ و یک واسطهی مستقل بین شرق و غرب است ــ ناسیونالیسم اقتصادی آن را تکمیل میکند. البته در واقعیت، ترکیه فاقد زمینهای مادی برای تغییر توازن قوای جهانی است. با این حال، حامیان اردوغان او را همچون شاهنشانی قدرتمند و متوهمترین ایدئولوگها وی را همچون پیامبر امپراتوری اسلامی آتی در نظر میگیرند. این امر به حفظ هالهی اردوغان و افزایش مشروعیت او بهویژه در میان پایگاه دستراستی حزب عدالت و توسعه کمک کرده است.
🔸 رکن سوم قدرت رژیم اردوغانْ اجتماعی-سیاسی است: توانایی آن برای سازماندهی تودهای. حزب عدالت و توسعه دارای نمایندگان محلی قوی است و مجموعهای از انجمنهای مدنی را شامل میشود...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3vx
#جیهان_توغال #مهرداد_امامی
#انتخابات_ترکیه #اردوغان
#ناسیونالیسم #لیبرالیسم
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
ترمیمپذیریِ اردوغان
نوشتهی: جیهان توغال ترجمهی: مهرداد امامی مسئلهی ترکیه این است که آیا امیدی به ایجاد یک بدیل غیرلیبرال و غیرناسیونالیست که رو بهسوی آینده داشته باشد و نه گذشته، وجود دارد یا نه. در طول سومین دور…
▫️ امپریالیسم و اقتصاد سیاسی جهانی
11 ژوئن 2023
نوشتهی: آلکس کالینیکوس
ترجمهی: حسن مرتضوی
🔸 این سخن که مفاهیم امپراتوری و امپریالیسم در سالهای نخست سدهی بیستویکم از نوزایی برخوردار شدهاند، سخنی است کلیشهای. دلایل اصلی این امر البته تفوق جهانی ایالات متحد و خودستایی دولت بوشْ در به رخ کشیدن این تفوق بهویژه در قلمرو نظامی است. مارکسیستها با توجه به اهمیتی که سنتشان برای مفهوم امپریالیسم قائل بوده است، باید برای پاسخ به این تحول آماده باشند. نظریهی مارکسیستی امپریالیسم بهویژه از این جهت متمایز است که امپراتوری را صرفاً شکلی فراتاریخی از سلطهی سیاسی تلقی نمیکند ــ مانند تعریف موجز مایکل دویل از امپریالیسم بهعنوان «کنترل مؤثرِ، صوری یا غیرصوری یک جامعه، تحت انقیاد جامعهای امپراتوری» ــ بلکه امپریالیسم مدرن را در بافتار توسعهی تاریخی شیوهی تولید سرمایهداری قرار میدهد.
🔸 لئو پانیچ و سام گیندین نقدی بسیار دقیق و با پشتوانهی تجربی از نظریهی کلاسیک مارکسیستی در سالهای اخیر مطرح کردهاند. از آنجا که این نقد بخشی است از تلاشی گستردهتر برای دگرگونی درک ما از امپریالیسم آمریکایی و بازجهتگیری چپ رادیکال، به نظر میرسد توجه به آن ارزشمند است. مقالهی حاضر بر این اساس به ارزیابی این نقد و تحلیل بدیلی که میکوشد از آن حمایت کند اختصاص یافته است.
🔸 موضوع خاص بحث یادشده در این واقعیت نهفته است که درحالیکه ادعای قدرت جهانی ایالات متحد توسط دولت بوش بهطور گسترده بهعنوان رد نظریهی هارت و نگری لحاظ میشود (نظریهای که فراروی از تضادهای ملی را تحت امپراتوری اعلام میکند)، پانیچ و گیندین به افراط مخالف میغلتند و استدلال میکنند که دوران جهانی شدن شاهد استحکام «امپراتوری غیررسمی» آمریکا بود. همهنگام، آنها با فرضهایی متفاوت از فرضهای هارت و نگری به همان نتیجه میرسند: اینکه سرمایهداری معاصر تا حد زیادی از رقابت ژئوپلیتیکی فراتر رفته است.
🔸 به نظر من، پانیچ و گیندین هم در دفاع از نظریهی بیش از حد سیاسیشدهی بحران اشتباه میکنند و هم در این ادعا که سرمایهداری جهانی بهطور کلی، و ایالات متحد بهطور خاص، بر بحران سودآوری که در دههی 1970 شکل گرفت، غلبه کرده است... کار برنر، هاروی و دیگر اقتصادسیاسیدانان مارکسیست مانند جرار دومنیل و فرد موزلی شواهد فراوانی برای رد ادعاهای پانیچ و گیندین ارائه میدهند. اگر این استدلالها درست باشد، پیامدهای آن برای پانیچ و گیندین بسیار جدی است. روایت آنها از سرمایهداری پس از جنگ، به یک بازیگر واحد ــ دولت آمریکا ــ این برتری را میدهد که میتواند جهان را بهعنوان امپراتوری غیررسمی نسبتاً نامحدودش شکل و دوباره شکل دهد: هم به دلیل قدرتش نسبت به بازیگران دیگر و هم به دلیل قدرت مجموع دولتها و طبقات سرمایهدار در تعیین سرنوشت اقتصاد جهانی. اما اگر گرایشها به رونق و بحرانْ پیامد واقعیتهای ساختاری باشند ــ بهویژه رقابت نسبتاً غیرمتمرکز و آنارشیک میان سرمایهها ــ که بهراحتی پذیرای مداخلات جمعی حتی قدرتمندترین دولتهای سرمایهداری نیستند، آنگاه این دولتها، از جمله ایالات متحد، در اقدامات خود بسیار محدودتر از آن چیزی هستند که پانیچ و گیندین تصدیق میکنند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3vW
#امپریالیسم #آلکس_کالینیکوس #حسن_مرتضوی
#ژئوپلیتیک #امپراتوری #سرمایهداری
👇🏽
🖋@naghd_com
11 ژوئن 2023
نوشتهی: آلکس کالینیکوس
ترجمهی: حسن مرتضوی
🔸 این سخن که مفاهیم امپراتوری و امپریالیسم در سالهای نخست سدهی بیستویکم از نوزایی برخوردار شدهاند، سخنی است کلیشهای. دلایل اصلی این امر البته تفوق جهانی ایالات متحد و خودستایی دولت بوشْ در به رخ کشیدن این تفوق بهویژه در قلمرو نظامی است. مارکسیستها با توجه به اهمیتی که سنتشان برای مفهوم امپریالیسم قائل بوده است، باید برای پاسخ به این تحول آماده باشند. نظریهی مارکسیستی امپریالیسم بهویژه از این جهت متمایز است که امپراتوری را صرفاً شکلی فراتاریخی از سلطهی سیاسی تلقی نمیکند ــ مانند تعریف موجز مایکل دویل از امپریالیسم بهعنوان «کنترل مؤثرِ، صوری یا غیرصوری یک جامعه، تحت انقیاد جامعهای امپراتوری» ــ بلکه امپریالیسم مدرن را در بافتار توسعهی تاریخی شیوهی تولید سرمایهداری قرار میدهد.
🔸 لئو پانیچ و سام گیندین نقدی بسیار دقیق و با پشتوانهی تجربی از نظریهی کلاسیک مارکسیستی در سالهای اخیر مطرح کردهاند. از آنجا که این نقد بخشی است از تلاشی گستردهتر برای دگرگونی درک ما از امپریالیسم آمریکایی و بازجهتگیری چپ رادیکال، به نظر میرسد توجه به آن ارزشمند است. مقالهی حاضر بر این اساس به ارزیابی این نقد و تحلیل بدیلی که میکوشد از آن حمایت کند اختصاص یافته است.
🔸 موضوع خاص بحث یادشده در این واقعیت نهفته است که درحالیکه ادعای قدرت جهانی ایالات متحد توسط دولت بوش بهطور گسترده بهعنوان رد نظریهی هارت و نگری لحاظ میشود (نظریهای که فراروی از تضادهای ملی را تحت امپراتوری اعلام میکند)، پانیچ و گیندین به افراط مخالف میغلتند و استدلال میکنند که دوران جهانی شدن شاهد استحکام «امپراتوری غیررسمی» آمریکا بود. همهنگام، آنها با فرضهایی متفاوت از فرضهای هارت و نگری به همان نتیجه میرسند: اینکه سرمایهداری معاصر تا حد زیادی از رقابت ژئوپلیتیکی فراتر رفته است.
🔸 به نظر من، پانیچ و گیندین هم در دفاع از نظریهی بیش از حد سیاسیشدهی بحران اشتباه میکنند و هم در این ادعا که سرمایهداری جهانی بهطور کلی، و ایالات متحد بهطور خاص، بر بحران سودآوری که در دههی 1970 شکل گرفت، غلبه کرده است... کار برنر، هاروی و دیگر اقتصادسیاسیدانان مارکسیست مانند جرار دومنیل و فرد موزلی شواهد فراوانی برای رد ادعاهای پانیچ و گیندین ارائه میدهند. اگر این استدلالها درست باشد، پیامدهای آن برای پانیچ و گیندین بسیار جدی است. روایت آنها از سرمایهداری پس از جنگ، به یک بازیگر واحد ــ دولت آمریکا ــ این برتری را میدهد که میتواند جهان را بهعنوان امپراتوری غیررسمی نسبتاً نامحدودش شکل و دوباره شکل دهد: هم به دلیل قدرتش نسبت به بازیگران دیگر و هم به دلیل قدرت مجموع دولتها و طبقات سرمایهدار در تعیین سرنوشت اقتصاد جهانی. اما اگر گرایشها به رونق و بحرانْ پیامد واقعیتهای ساختاری باشند ــ بهویژه رقابت نسبتاً غیرمتمرکز و آنارشیک میان سرمایهها ــ که بهراحتی پذیرای مداخلات جمعی حتی قدرتمندترین دولتهای سرمایهداری نیستند، آنگاه این دولتها، از جمله ایالات متحد، در اقدامات خود بسیار محدودتر از آن چیزی هستند که پانیچ و گیندین تصدیق میکنند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3vW
#امپریالیسم #آلکس_کالینیکوس #حسن_مرتضوی
#ژئوپلیتیک #امپراتوری #سرمایهداری
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
امپریالیسم و اقتصاد سیاسی جهانی
نوشتهی: آلکس کالینیکوس ترجمهی: حسن مرتضوی این سخن که مفاهیم امپراتوری و امپریالیسم در سالهای نخست سدهی بیستویکم از نوزایی برخوردار شدهاند، سخنی است کلیشهای. دلایل اصلی این امر البته تفوق جها…
▫️ نقش پویایی خواستها
▫️ پیرامون «منشور»ها و «برنامه»ها
14 ژوئن 2023
نوشتهی: کمال خسروی
🔸 تحلیل مشخص از شرایط مشخص به معنای عزیمت از وضع موجود نیست، عزیمت از امر مشخص است. تعّیناتی که همراهی، همهنگامی و همدوسیشان به امر مشخص در مقام مشخصِ اندیشیده هویت میبخشند، فقط مرکب از امور واقع نیستند. در ترکیب تعیّناتِ امر مشخصْ هم امور واقع دخیلاند، هم فرانمودهایی که خود را همچون امر واقع مینمایانند و هم، مهمتر از هر چیز دیگر، گرایشهای رو به زوال یا به سوی بالندگی، و بالقوگیهای رو به انکشاف. جایگزین کردن وضع موجود بهجای امر مشخص و عزیمت از آن با ادعای «واقعبینی»، نه فقط به ابتذالِ سطحینگری فرو میافتد و خودْ به جزئی ایدئولوژیک در ترکیب امر مشخص بدل میشود، بلکه مهمتر از هر چیز دیگر، گرایشها و بالقوگیهای پویای امر واقع را نادیده میگیرد. بیگمان بزرگترین دشواری تحلیل امر مشخص، تشخیص امور واقع از گرایشهای پویای آن است. اینجاست که خطاها ممکن، بسا گریزناپذیر، میشوند. یگانه راه تشخیص و تمایز گرایشها و بالقوگیها، تاریخیتِ امر مشخص است، بیآنکه تاریخیت به دام تاریخ و تاریخیگری افتد: چه در استناد به پیشینه و چه در عطف به پیشگوییِ غایتشناختی. کشف همدوسیهای بنیادینِ امر مشخص، و از آنجا، استنتاج چیزی که بتوان آن را منطق ویژهی موضوعِ ویژه نامید، کاری است دشوار و نه همواره قرین کامیابی. از این رو، چه در طرح تعیّنها و چه در نقد واکاویها چارهای جز تلاش و فروتنی نیست.
🔸 معضل فراهمآوری، تدوین و صورتبندی مواد «منشور»ها و «برنامه»ها و تناقضات صوری و محتواییِ مواد آنها در اساس ناشی از همین تنش بین تعین ناظر بر امر واقع و تعین معطوف به گرایش و بالقوگی در چارچوب یک بند یا بین بندهاست. حتی تناقضاتی صوری از این دست که روشن نیست مادهای از منشور یا برنامه بهمثابهی «خواسته» صورتبندی شده یا بهعنوان «فرمان»، یعنی روشن نیست که این ماده، صورتبندی «خواسته»ای از یک مرجع قدرت (نهادین، سیاسی یا اقتصادی) است یا فرمانی برنامهای برای وضع یا برنهادن موقعیتی نهادین، سیاسی یا اقتصادی، از این تنش منشاء میگیرند که نقطهی عزیمت آنها بین وضع جاری امور یا بالقوگیهای تحول و تطور آن در نوسان است. همین نوسان بین «خواسته» و «فرمان» است که به تناقضات صوری دیگر راه میبرد. مثلاً موجب میشود بندها یا موادی از منشور بهمثابهی «حداقل» توصیف شوند، در حالی که بنا بر ترکیب بانیان منشور، شکل «حداکثر» آنها قابل تصور نیست. یا موادی بهمثابهی «فرمان» طرح میشوند، در حالی که ضامن اجرایی یا نیروی سیاسی و اجتماعی پشتوانهی آنها بهروشنی تعریف نشده است. معضل از یک سو تلاش برای تقلیل نیافتن و محدود نماندن به بهاصطلاح «واقعبینی» و سطح موجود «خواست»هاست، و از سوی دیگر، فاصله گرفتن از خیالپردازیهای سیاسی و اجتماعیای که از افق مبارزهی سیاسی فراتر میروند یا چیزی جز تکرار کلیشههای بیهوده و بیمحتوا نیستند. حل این کشاکش از یک سو مستلزم به رسمیت شناختن مشروعیت منشورها و برنامههای مترقیِ متفاوت و گاه متناقض، و از سوی دیگر، گفتوگوی انتقادی بین آنها و پیرامون آنهاست.
🔸 تلاش جُستار پیشِ رو کاوش در سرشت خواستها و ژرفکاوی در معیارهای تمایز تعینات ناظر بر امر واقع و بر گرایشها و ادای سهمی در این گفتوگوی انتقادی است. هدفْ واکاوی و نقدِ چالشی است که رویکرد چپ انقلابی در کشاکش و تنش بین «وضع موجود» و چشمانداز رهایی با آن روبهروست و پیشنهادن معیار تازهای برای سرشتنشان خواستهای جنبش انقلابی، همراه با طرح نمونهوار صورتبندی برخی خواستها بر پایهی این معیار.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3wn
#کمال_خسروی
#قدرت_انقلابی #مبارزه_طبقاتی #چپ_رادیکال
#منشور #برنامه_حداقل
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ پیرامون «منشور»ها و «برنامه»ها
14 ژوئن 2023
نوشتهی: کمال خسروی
🔸 تحلیل مشخص از شرایط مشخص به معنای عزیمت از وضع موجود نیست، عزیمت از امر مشخص است. تعّیناتی که همراهی، همهنگامی و همدوسیشان به امر مشخص در مقام مشخصِ اندیشیده هویت میبخشند، فقط مرکب از امور واقع نیستند. در ترکیب تعیّناتِ امر مشخصْ هم امور واقع دخیلاند، هم فرانمودهایی که خود را همچون امر واقع مینمایانند و هم، مهمتر از هر چیز دیگر، گرایشهای رو به زوال یا به سوی بالندگی، و بالقوگیهای رو به انکشاف. جایگزین کردن وضع موجود بهجای امر مشخص و عزیمت از آن با ادعای «واقعبینی»، نه فقط به ابتذالِ سطحینگری فرو میافتد و خودْ به جزئی ایدئولوژیک در ترکیب امر مشخص بدل میشود، بلکه مهمتر از هر چیز دیگر، گرایشها و بالقوگیهای پویای امر واقع را نادیده میگیرد. بیگمان بزرگترین دشواری تحلیل امر مشخص، تشخیص امور واقع از گرایشهای پویای آن است. اینجاست که خطاها ممکن، بسا گریزناپذیر، میشوند. یگانه راه تشخیص و تمایز گرایشها و بالقوگیها، تاریخیتِ امر مشخص است، بیآنکه تاریخیت به دام تاریخ و تاریخیگری افتد: چه در استناد به پیشینه و چه در عطف به پیشگوییِ غایتشناختی. کشف همدوسیهای بنیادینِ امر مشخص، و از آنجا، استنتاج چیزی که بتوان آن را منطق ویژهی موضوعِ ویژه نامید، کاری است دشوار و نه همواره قرین کامیابی. از این رو، چه در طرح تعیّنها و چه در نقد واکاویها چارهای جز تلاش و فروتنی نیست.
🔸 معضل فراهمآوری، تدوین و صورتبندی مواد «منشور»ها و «برنامه»ها و تناقضات صوری و محتواییِ مواد آنها در اساس ناشی از همین تنش بین تعین ناظر بر امر واقع و تعین معطوف به گرایش و بالقوگی در چارچوب یک بند یا بین بندهاست. حتی تناقضاتی صوری از این دست که روشن نیست مادهای از منشور یا برنامه بهمثابهی «خواسته» صورتبندی شده یا بهعنوان «فرمان»، یعنی روشن نیست که این ماده، صورتبندی «خواسته»ای از یک مرجع قدرت (نهادین، سیاسی یا اقتصادی) است یا فرمانی برنامهای برای وضع یا برنهادن موقعیتی نهادین، سیاسی یا اقتصادی، از این تنش منشاء میگیرند که نقطهی عزیمت آنها بین وضع جاری امور یا بالقوگیهای تحول و تطور آن در نوسان است. همین نوسان بین «خواسته» و «فرمان» است که به تناقضات صوری دیگر راه میبرد. مثلاً موجب میشود بندها یا موادی از منشور بهمثابهی «حداقل» توصیف شوند، در حالی که بنا بر ترکیب بانیان منشور، شکل «حداکثر» آنها قابل تصور نیست. یا موادی بهمثابهی «فرمان» طرح میشوند، در حالی که ضامن اجرایی یا نیروی سیاسی و اجتماعی پشتوانهی آنها بهروشنی تعریف نشده است. معضل از یک سو تلاش برای تقلیل نیافتن و محدود نماندن به بهاصطلاح «واقعبینی» و سطح موجود «خواست»هاست، و از سوی دیگر، فاصله گرفتن از خیالپردازیهای سیاسی و اجتماعیای که از افق مبارزهی سیاسی فراتر میروند یا چیزی جز تکرار کلیشههای بیهوده و بیمحتوا نیستند. حل این کشاکش از یک سو مستلزم به رسمیت شناختن مشروعیت منشورها و برنامههای مترقیِ متفاوت و گاه متناقض، و از سوی دیگر، گفتوگوی انتقادی بین آنها و پیرامون آنهاست.
🔸 تلاش جُستار پیشِ رو کاوش در سرشت خواستها و ژرفکاوی در معیارهای تمایز تعینات ناظر بر امر واقع و بر گرایشها و ادای سهمی در این گفتوگوی انتقادی است. هدفْ واکاوی و نقدِ چالشی است که رویکرد چپ انقلابی در کشاکش و تنش بین «وضع موجود» و چشمانداز رهایی با آن روبهروست و پیشنهادن معیار تازهای برای سرشتنشان خواستهای جنبش انقلابی، همراه با طرح نمونهوار صورتبندی برخی خواستها بر پایهی این معیار.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3wn
#کمال_خسروی
#قدرت_انقلابی #مبارزه_طبقاتی #چپ_رادیکال
#منشور #برنامه_حداقل
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
نقش پویایی خواستها
پیرامون «منشور»ها و «برنامه»ها نوشتهی: کمال خسروی میتوان با عزیمت از امر مشخص، بهمثابهی همدوسیِ تعینات ناظر بر امر واقع و تعینات معطوف بر بالقوگیها، اهمیت نقش پویاییِ خواستها را طرح و تعریف …
▫️ سادهترین و بیواسطهترین تصویر از وضع موجود زندگی اکثریت قریب به اتفاق مردم، حکایت از چیزی جز فشار اقتصادی، تا سرحد فقر مطلق، و حذف و سرکوبِ بدیهیترین حقوق انسانی ندارد. در هر حیطهای سرکوب سیاسی، زندان و شکنجه و اعدام تنها پاسخ رژیمی ستمگر به بدیهیترین خواستههای انسانی است، از آزادی پوشش گرفته تا آزادی بیان، اندیشه، تجمع و تشکل. حتی روزنامهنگاران مطبوعات رسمی و علنی و مجاز در زندان و زیر فشار و شکنجهاند. در چنین شرایطی که چرخ تاریخ و تمدنْ قرنها به عقب برگردانده شده است، به نظر میآید طرح خواستههای «حداقل» که حداقلْ ساعت زمان را به زمان حالِ جوامع موجود دیگر بازگردانند، امری بدیهی و قابل تحقق باشد. ... به عبارت دیگر، خواستههای «حداقل»، تصویر و تصور بدیلی برای زندگی اجتماعی ارائه میدهند که تحقق آن بدون تغییر در بنیادهای اقتصادی و اجتماعی جامعه ممکن به نظر میآید؛ آنهم با این استدلال که بدیل مذکور در جوامع دیگر تحقق یافته و واقعیتی جاری و انکارناپذیر است. بنابراین، حذف بدیهیترین حقوق انسانی در جامعهی موجود ایران، تحقق شرایطی را نیز که تأمینکنندهی این حقوق است، بدیهی تلقی میکند و خود را موظف به سنجش اجتماعی و تاریخی مشخصِ چنین تغییر و تحولی نمیبیند.
▫️ از سوی دیگر، در حالی که سلب و پایمال شدن بدیهیترین حقوق انسانی زیر تازیانهی فشار اقتصادی و سرکوب سیاسی، طرح بدیهیترین خواستها را عاجل، مشروع و ضروری میکند، خواستهایی را به حاشیه میراند که دارای افق و چشمانداز سیاسیِ دوردستتر یا دورپروازتر از عاجلترین خواستههای جاریاند و چندوچونِ عملی و واقعیِ دستیابی به همین خواستههای بلافصل را به چالش میکشند. در شرایطی که کارگر نان خالی برای پر کردن شکم خود و خانوادهاش را ندارد و مزد ناچیزش ماهها به تأخیر افتاده است و گاه از سر فقر و عزت نفس خود را ناگزیر از خودکشی میبیند، یا در شرایطی که کارگران برای سادهترین شکل همکاری و همراهیِ جمعی برای دفاع از حقوق خود، باید تاوان این بدیهیترین خواسته را با توهین و تحقیر و شلاق و زندان بپردازند، کسیکه با شعار دریافت «ثروت تولیدشدهی کارگر» بهعنوان مزد به میدان میآید یا خواستار حکومت کارگری و شورایی میشود، میتواند با سادهترین آغالشگریهای عوامفریبانه از میدان بهدر شود. از اینرو به نظر میآید که عاجلبودن خواستها، دستکم بهطور بیواسطه، مجالی برای طرح و تسلط چشمانداز چپ رادیکال نیست و جامعه بهطور واقعی نه تصوری از بدیل چپ دارد و نه بیواسطه ضرورت آن را احساس میکند. آنچه هست، در بهترین حالت آرزوهای زندگی «عادی» و جولان آرمانهای ایدئولوژی طبقهی «متوسط» است.
▫️ برای فراتر رفتن از داعیهی صِرف و برای برداشتن گامی در راستای خلاصی از دو معضل فوقالذکر، میتوان با عزیمت از امر مشخص، بهمثابهی همدوسیِ تعینات ناظر بر امر واقع و تعینات معطوف بر بالقوگیها، اهمیت نقش پویاییِ خواستها را طرح و تعریف کرد. میتوان در صورتبندی خواستها چه در «منشور»های افراد یا گروههای اجتماعی و چه در «برنامه»ی احزاب و سازمانهای سیاسی با اتکا به معیارهای روند مبارزهی طبقاتی و فرآیند قدرت انقلابیِ منتج از آن، پویایی خواستها را ملاک و محور کار قرار داد. به این ترتیب نقطه رجوع اجتماعیِ خواستها و نیروهایی که بر آن تکیه دارند، تاریخیتی معین خواهد بود که از شرایط اجتماعی و تاریخی معینی برخاسته و استنتاج شده است و فقط تکرار و بازنویسی صِرف شعارها و خواستهای عام نیست.
▫️ بهعنوان نمونه هنگامیکه خواست آزادی پوشش صورتبندی میشود، این خواستْ فقط صورتبندی حقی عام نیست، بلکه نقطهی رجوع و اتکای آن امر مشخصی است که از همدوسی و همهنگامیِ یک حق عام انسانی و از مبارزهی روزانه، قهرمانانه و اجتماعاً و تاریخاً معین زنان و ظرفیتهای بسیار پردامنهی انکشاف این مبارزه شکل گرفته است. در نظر گرفتن این مبارزهی جاری و دستآوردها و نیز بالقوگیهای آن، برای این خواستْ سرشتی پویا فراهم میآورد که دیگر نمیتواند به مرزهای «حداقل» محدود بماند و در روند تحقق خود در برابر موانع سیاسی یا ایدئولوژیک دیگری نیز که ممکن است در آینده بر سر راه آن قرار گیرد، مقاوم خواهد بود. همین پویایی را میتوان برای صورتبندی خواست شکلهای سازمانیابی لحاظ کرد. شکلهایی که در روند واقعی مبارزهی طبقاتی و مبارزهی اجتماعاً و تاریخاً مشخص پدید میآیند، میتوانند به اعتبار قدرت انقلابیِ مقطعی و مشخصی که کسب میکنند، به این خواستها سرشتی پویا اعطا کنند و دقیقاً با تکیه بر همان قدرت انقلابی، ضامن انکشافشان رو به سوی آینده باشند...
🔹 متن کامل مقالهی کمال خسروی با عنوانِ
"نقش پویایی خواستها - پیرامون «منشور»ها و «برنامه»ها"
را در سایت نقد بخوانید.
🖋@naghd_com
▫️ از سوی دیگر، در حالی که سلب و پایمال شدن بدیهیترین حقوق انسانی زیر تازیانهی فشار اقتصادی و سرکوب سیاسی، طرح بدیهیترین خواستها را عاجل، مشروع و ضروری میکند، خواستهایی را به حاشیه میراند که دارای افق و چشمانداز سیاسیِ دوردستتر یا دورپروازتر از عاجلترین خواستههای جاریاند و چندوچونِ عملی و واقعیِ دستیابی به همین خواستههای بلافصل را به چالش میکشند. در شرایطی که کارگر نان خالی برای پر کردن شکم خود و خانوادهاش را ندارد و مزد ناچیزش ماهها به تأخیر افتاده است و گاه از سر فقر و عزت نفس خود را ناگزیر از خودکشی میبیند، یا در شرایطی که کارگران برای سادهترین شکل همکاری و همراهیِ جمعی برای دفاع از حقوق خود، باید تاوان این بدیهیترین خواسته را با توهین و تحقیر و شلاق و زندان بپردازند، کسیکه با شعار دریافت «ثروت تولیدشدهی کارگر» بهعنوان مزد به میدان میآید یا خواستار حکومت کارگری و شورایی میشود، میتواند با سادهترین آغالشگریهای عوامفریبانه از میدان بهدر شود. از اینرو به نظر میآید که عاجلبودن خواستها، دستکم بهطور بیواسطه، مجالی برای طرح و تسلط چشمانداز چپ رادیکال نیست و جامعه بهطور واقعی نه تصوری از بدیل چپ دارد و نه بیواسطه ضرورت آن را احساس میکند. آنچه هست، در بهترین حالت آرزوهای زندگی «عادی» و جولان آرمانهای ایدئولوژی طبقهی «متوسط» است.
▫️ برای فراتر رفتن از داعیهی صِرف و برای برداشتن گامی در راستای خلاصی از دو معضل فوقالذکر، میتوان با عزیمت از امر مشخص، بهمثابهی همدوسیِ تعینات ناظر بر امر واقع و تعینات معطوف بر بالقوگیها، اهمیت نقش پویاییِ خواستها را طرح و تعریف کرد. میتوان در صورتبندی خواستها چه در «منشور»های افراد یا گروههای اجتماعی و چه در «برنامه»ی احزاب و سازمانهای سیاسی با اتکا به معیارهای روند مبارزهی طبقاتی و فرآیند قدرت انقلابیِ منتج از آن، پویایی خواستها را ملاک و محور کار قرار داد. به این ترتیب نقطه رجوع اجتماعیِ خواستها و نیروهایی که بر آن تکیه دارند، تاریخیتی معین خواهد بود که از شرایط اجتماعی و تاریخی معینی برخاسته و استنتاج شده است و فقط تکرار و بازنویسی صِرف شعارها و خواستهای عام نیست.
▫️ بهعنوان نمونه هنگامیکه خواست آزادی پوشش صورتبندی میشود، این خواستْ فقط صورتبندی حقی عام نیست، بلکه نقطهی رجوع و اتکای آن امر مشخصی است که از همدوسی و همهنگامیِ یک حق عام انسانی و از مبارزهی روزانه، قهرمانانه و اجتماعاً و تاریخاً معین زنان و ظرفیتهای بسیار پردامنهی انکشاف این مبارزه شکل گرفته است. در نظر گرفتن این مبارزهی جاری و دستآوردها و نیز بالقوگیهای آن، برای این خواستْ سرشتی پویا فراهم میآورد که دیگر نمیتواند به مرزهای «حداقل» محدود بماند و در روند تحقق خود در برابر موانع سیاسی یا ایدئولوژیک دیگری نیز که ممکن است در آینده بر سر راه آن قرار گیرد، مقاوم خواهد بود. همین پویایی را میتوان برای صورتبندی خواست شکلهای سازمانیابی لحاظ کرد. شکلهایی که در روند واقعی مبارزهی طبقاتی و مبارزهی اجتماعاً و تاریخاً مشخص پدید میآیند، میتوانند به اعتبار قدرت انقلابیِ مقطعی و مشخصی که کسب میکنند، به این خواستها سرشتی پویا اعطا کنند و دقیقاً با تکیه بر همان قدرت انقلابی، ضامن انکشافشان رو به سوی آینده باشند...
🔹 متن کامل مقالهی کمال خسروی با عنوانِ
"نقش پویایی خواستها - پیرامون «منشور»ها و «برنامه»ها"
را در سایت نقد بخوانید.
🖋@naghd_com
▫️بیگمان پایمال شدن حقوق زنان و اِعمال سلطهی ماقبل قرون وسطایی بر زندگی نیمی از انسانهای جامعه، طرح خواستهای ناظر بر رهایی از این ستم و سلطه را نیز اجتنابناپذیر میکند. اما ضرورت صورتبندی این خواستهها با عطف به بالقوگیهای شگفتآور مبارزهی زنان تا سرحد به استیصال کشاندن کارگزاران رژیم، و تعیین پویایی این خواستها، وظیفهی کسانی است که دانش و تجربهی زیستی و مبارزاتی درخور این وظیفه را دارند. طرح دقیق و شاخص جزئیات این خواستها، بیگمان گامی درست و ضروری در برشُماری تعیناتی است که در تعریف امر مشخصِ مسئلهی جنبش زنان دخیلاند، اما تعریف و تعیین بالقوگیها و عناصر پویای این خواست، وظیفهی ضروری دیگری است.
▫️وظیفهی روشنفکر چپ و آگاهی انتقادی نهادینشده در سازمانهای سیاسی، روشنگری دربارهی چشماندازها و امکان تحقق روابط اجتماعی رها از سلطه و استثمار و همهنگام ستیزه با بانیانِ سلطه و استثمارِ مسلط و موجود است. وظیفه، نه ایجاد جنبش است، نه ابراز ناامیدی از افتها و اغراق در خیزهایش. کار چپْ روشنگری پیرامون سرشت پویای خواستها در شرایط اجتماعی و تاریخی مشخص است. وظیفهی چپْ نسخه پیچیدن برای حل بحرانهای سرمایهداری نیست، بلکه مداخلهی فعال در واژگونی و سپری شدنِ آن است.
از مقالهی "نقش پویایی خواستها - پیرامون «منشور»ها و «برنامه»ها" نوشتهی کمال خسروی
🖋@naghd_com
▫️وظیفهی روشنفکر چپ و آگاهی انتقادی نهادینشده در سازمانهای سیاسی، روشنگری دربارهی چشماندازها و امکان تحقق روابط اجتماعی رها از سلطه و استثمار و همهنگام ستیزه با بانیانِ سلطه و استثمارِ مسلط و موجود است. وظیفه، نه ایجاد جنبش است، نه ابراز ناامیدی از افتها و اغراق در خیزهایش. کار چپْ روشنگری پیرامون سرشت پویای خواستها در شرایط اجتماعی و تاریخی مشخص است. وظیفهی چپْ نسخه پیچیدن برای حل بحرانهای سرمایهداری نیست، بلکه مداخلهی فعال در واژگونی و سپری شدنِ آن است.
از مقالهی "نقش پویایی خواستها - پیرامون «منشور»ها و «برنامه»ها" نوشتهی کمال خسروی
🖋@naghd_com
▫️انتشار مقالهی «کار مجرد و سوسیالیسم» نوشتهی کمال خسروی، در شمارهی تازهی نشریهی معتبر «ماتریالیسم تاریخی»
در چکیدهای که پیشاپیش دربارهی این مقاله انتشار یافته، آمده است:
«آیا تنظیم تولید و توزیع در جامعهای سوسیالیستی باید بر اساس قانون ارزش باشد؟ ما در این جستار میپرسیم: 1) آیا این پرسش بر پایهی درکی هستیشناختی از کار، بر اساس شالودهای عقلانی و بنابراین، در چارچوبی مفهومی از مقولهی کار مجرد مطرح نشده است که در تحلیل نهایی دریافتی فراتاریخی از ارزش و بهاصطلاح «قانون ارزش» دارد؟ 2) آیا این دقیقاً فریفتاری و قدرت بتوارگی کالاها نیست که با جاودانه کردن ارزش و «قانون ارزش» افق و چشمانداز ما را به «مصحلت سیاسی» (Realpolitik) محدود میکند؟ و 3) آیا رویکرد این پرسش به سوسیالیسم به مثابهی اوضاع و احوالی سیاسی نیست که گویی حل معضل «اقتصادی»اش ربطی به هویتش ندارد؟ در پاسخ به این پرسشها ما با یاری مقولهی «محتوای شکلی»(Formgehalt) دریافت نوینی از مقولهی بنیادین مارکسی ارزش، جوهر، شکل و مقدارش تدارک میبینیم.»
https://brill.com/view/journals/hima/aop/article-10.1163-1569206x-bja10004/article-10.1163-1569206x-bja10004.xml?language=en&fbclid=IwAR1UCMjhClrlSTv0vIcROTwd2qjkxdLcf-M5zh-hYfmy33b4nozKH8ybTIE&ebody=abstract%2Fexcerpt
🖋@naghd_com
در چکیدهای که پیشاپیش دربارهی این مقاله انتشار یافته، آمده است:
«آیا تنظیم تولید و توزیع در جامعهای سوسیالیستی باید بر اساس قانون ارزش باشد؟ ما در این جستار میپرسیم: 1) آیا این پرسش بر پایهی درکی هستیشناختی از کار، بر اساس شالودهای عقلانی و بنابراین، در چارچوبی مفهومی از مقولهی کار مجرد مطرح نشده است که در تحلیل نهایی دریافتی فراتاریخی از ارزش و بهاصطلاح «قانون ارزش» دارد؟ 2) آیا این دقیقاً فریفتاری و قدرت بتوارگی کالاها نیست که با جاودانه کردن ارزش و «قانون ارزش» افق و چشمانداز ما را به «مصحلت سیاسی» (Realpolitik) محدود میکند؟ و 3) آیا رویکرد این پرسش به سوسیالیسم به مثابهی اوضاع و احوالی سیاسی نیست که گویی حل معضل «اقتصادی»اش ربطی به هویتش ندارد؟ در پاسخ به این پرسشها ما با یاری مقولهی «محتوای شکلی»(Formgehalt) دریافت نوینی از مقولهی بنیادین مارکسی ارزش، جوهر، شکل و مقدارش تدارک میبینیم.»
https://brill.com/view/journals/hima/aop/article-10.1163-1569206x-bja10004/article-10.1163-1569206x-bja10004.xml?language=en&fbclid=IwAR1UCMjhClrlSTv0vIcROTwd2qjkxdLcf-M5zh-hYfmy33b4nozKH8ybTIE&ebody=abstract%2Fexcerpt
🖋@naghd_com
Brill
Abstract Labour and Socialism
Abstract Should the regulation of production and distribution in a socialist society be based on the law of value? In this article we ask (1) Is this question not based on an ontological understanding of labour, on a rational and therefore conceptual understanding…
▫️بازنگری مارکسیسم و امپریالیسم برای سدهی بیستویکم
21 ژوئن 2023
نوشتهی: لئو پانیچ
ترجمهی: دلشاد عبادی
🔸 نفوذ گستردهی مارکسیسم در سراسر جهان در بخش اعظم سدهی بیستمْ ارتباط زیادی با تبیینی داشت که از رابطهی جدید سرمایهداری و امپریالیسم به دست میداد، رابطهای که منجر به جنگ بزرگ در سدهی قبل شد. ما نمیتوانیم بدانیم مارکس چه نظری دربارهی این تز لنین میداشت که امپریالیسم را «بالاترین مرحلهی سرمایهداری» تلقی میکرد، اما بیتردید بین توصیف معروف داس کاپیتال که «سرمایه در حالي زاده ميشود كه از فرق سر تا نوك پا و از تمام منافذش، چرک و خون بيرون ميزند» و انتظار لنین که سرمایه به همین شکل جهان را ترک کند تقارن خاصی وجود دارد.
🔸 امروز میتوانیم ببینیم که سرمایهداری با وجود جنگها، انقلابها و رکودهایی که در نیمهی اول سدهی بیستم ایجاد کرد، چقدر زمان بیشتری ادامه یافت و فضای بیشتری را میبایست تسخیر کند. اما پیوندی که نظریهپردازان مارکسیست امپریالیسم بین صدور سرمایه و رقابت بین امپریالیستی آن سالها ایجاد کردند، در واقع حتی در زمان خود مشکلساز بود. این رویکرد اهمیت زیادی برای نقش مستمر طبقات حاکم پیشاسرمایهداری در گرایش به گسترش سرزمینی و نظامیگری قائل نبود، به نحو بسیار محدودی رفتار دولت را تابع کنترل انحصاری و مستقیم سرمایهداران میدانست و به طور بسیار مستقیمی صدور سرمایه را با تاریخ قدیمی امپریالیسم به منزلهی بسط حاکمیت از طریق فتوحات نظامی قلمروها گره میزد.
🔸 نکتهی کاملاً چشمگیر این است که بسیاری از پیشفرضهای زیربنایی نظریهی قدیمی هنوز راهنمای تحلیلها از امپریالیسم در زمان ما هستند. صادرات و جریانهای سرمایهای، اول از آلمان، بعد ژاپن، و اخیراً چین بارها بهعنوان چالشهایی برای هژمونی آمریکا بررسی شدهاند. و هنوز مداخلات نظامی ایالات متحد اغلب ادعاهای یک «منطق سرزمینی» امپراتوری در امتداد خطوط قدیمی و/یا تلاش برای جبران کاهش قدرت اقتصادی ایالات متحد تلقی میشود که رقابتجویی اقتصادی بینالمللی بازنمود آن است.
🔸 در واقع، آنچه روابط بین دولتهای سرمایهداری بزرگ را مشخص میکند ــ همانطور که واکنش آنها به بحران اقتصادی جهانی دههی 1970 نشان داد و دوباره در بحران فعلی تأیید میشود ــ حاکمیت موقت و گذرا در میان طبقات سرمایهدارشان نیست، نظیر آنچه کائوتسکی پیشبینی کرد ــ و مایهی خشم شدید لنین شد ــ که شاید پس از جنگ جهانی اول ظهور کند. برعکس، آنچه رخ داده ادغامی بسیار عمیقتر است. این ادغام با روندهای زیر مشخص میشود: ایجاد شبکههای بینالمللی تولید یکپارچه؛ محوریت دلار و اوراق قرضهی خزانهداری ایالات متحد (پیش و بعد از دورهی نرخهای شناور ارز) در تجارت بینالمللی و جریانهای سرمایهای، با وال استریت و اقمار آن در لندن بهعنوان مراکز مالی بینالمللی برجسته؛ و گسترش عمومی قوانین داخلی، تجاری و بینالمللی که بسیار مشابه خطمشی ایالات متحد هستند، اما مهمتر از همه برای تضمین این موضوع طراحی شدهاند که با سرمایهی خارجی همانند سرمایهی داخلی رفتار شود.
🔸 در حالی که این امر رقابت اقتصادی بین مراکز مختلف انباشت را از بین نمیبرد، اما تا حد زیادی منافع و ظرفیت عمل هر «بورژوازی ملی» را بهعنوان نیروی منسجم برای به چالشکشیدن امپراتوری غیررسمی آمریکا از بین میبرد، بهویژه به این دلیل که آنها آمریکا را ضامن نهایی منافع سرمایهداری در سطح جهانی میدانند. و در حالی که نقش امپریالیستی دولت آمریکا در سطح بینالمللی قطعاً نمایندگی منافع سرمایهدارانش را در خارج از کشور در بر میگیرد، «منافع ملی» ایالات متحد در قالب نگرانیهای اساسیتر در زمینهی گسترش و دفاع از سرمایهداری جهانی تعریف میشود...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3wS
#امپریالیسم
#لئو_پانیچ #دلشاد_عبادی
#مارکسیسم
👇🏽
🖋@naghd_com
21 ژوئن 2023
نوشتهی: لئو پانیچ
ترجمهی: دلشاد عبادی
🔸 نفوذ گستردهی مارکسیسم در سراسر جهان در بخش اعظم سدهی بیستمْ ارتباط زیادی با تبیینی داشت که از رابطهی جدید سرمایهداری و امپریالیسم به دست میداد، رابطهای که منجر به جنگ بزرگ در سدهی قبل شد. ما نمیتوانیم بدانیم مارکس چه نظری دربارهی این تز لنین میداشت که امپریالیسم را «بالاترین مرحلهی سرمایهداری» تلقی میکرد، اما بیتردید بین توصیف معروف داس کاپیتال که «سرمایه در حالي زاده ميشود كه از فرق سر تا نوك پا و از تمام منافذش، چرک و خون بيرون ميزند» و انتظار لنین که سرمایه به همین شکل جهان را ترک کند تقارن خاصی وجود دارد.
🔸 امروز میتوانیم ببینیم که سرمایهداری با وجود جنگها، انقلابها و رکودهایی که در نیمهی اول سدهی بیستم ایجاد کرد، چقدر زمان بیشتری ادامه یافت و فضای بیشتری را میبایست تسخیر کند. اما پیوندی که نظریهپردازان مارکسیست امپریالیسم بین صدور سرمایه و رقابت بین امپریالیستی آن سالها ایجاد کردند، در واقع حتی در زمان خود مشکلساز بود. این رویکرد اهمیت زیادی برای نقش مستمر طبقات حاکم پیشاسرمایهداری در گرایش به گسترش سرزمینی و نظامیگری قائل نبود، به نحو بسیار محدودی رفتار دولت را تابع کنترل انحصاری و مستقیم سرمایهداران میدانست و به طور بسیار مستقیمی صدور سرمایه را با تاریخ قدیمی امپریالیسم به منزلهی بسط حاکمیت از طریق فتوحات نظامی قلمروها گره میزد.
🔸 نکتهی کاملاً چشمگیر این است که بسیاری از پیشفرضهای زیربنایی نظریهی قدیمی هنوز راهنمای تحلیلها از امپریالیسم در زمان ما هستند. صادرات و جریانهای سرمایهای، اول از آلمان، بعد ژاپن، و اخیراً چین بارها بهعنوان چالشهایی برای هژمونی آمریکا بررسی شدهاند. و هنوز مداخلات نظامی ایالات متحد اغلب ادعاهای یک «منطق سرزمینی» امپراتوری در امتداد خطوط قدیمی و/یا تلاش برای جبران کاهش قدرت اقتصادی ایالات متحد تلقی میشود که رقابتجویی اقتصادی بینالمللی بازنمود آن است.
🔸 در واقع، آنچه روابط بین دولتهای سرمایهداری بزرگ را مشخص میکند ــ همانطور که واکنش آنها به بحران اقتصادی جهانی دههی 1970 نشان داد و دوباره در بحران فعلی تأیید میشود ــ حاکمیت موقت و گذرا در میان طبقات سرمایهدارشان نیست، نظیر آنچه کائوتسکی پیشبینی کرد ــ و مایهی خشم شدید لنین شد ــ که شاید پس از جنگ جهانی اول ظهور کند. برعکس، آنچه رخ داده ادغامی بسیار عمیقتر است. این ادغام با روندهای زیر مشخص میشود: ایجاد شبکههای بینالمللی تولید یکپارچه؛ محوریت دلار و اوراق قرضهی خزانهداری ایالات متحد (پیش و بعد از دورهی نرخهای شناور ارز) در تجارت بینالمللی و جریانهای سرمایهای، با وال استریت و اقمار آن در لندن بهعنوان مراکز مالی بینالمللی برجسته؛ و گسترش عمومی قوانین داخلی، تجاری و بینالمللی که بسیار مشابه خطمشی ایالات متحد هستند، اما مهمتر از همه برای تضمین این موضوع طراحی شدهاند که با سرمایهی خارجی همانند سرمایهی داخلی رفتار شود.
🔸 در حالی که این امر رقابت اقتصادی بین مراکز مختلف انباشت را از بین نمیبرد، اما تا حد زیادی منافع و ظرفیت عمل هر «بورژوازی ملی» را بهعنوان نیروی منسجم برای به چالشکشیدن امپراتوری غیررسمی آمریکا از بین میبرد، بهویژه به این دلیل که آنها آمریکا را ضامن نهایی منافع سرمایهداری در سطح جهانی میدانند. و در حالی که نقش امپریالیستی دولت آمریکا در سطح بینالمللی قطعاً نمایندگی منافع سرمایهدارانش را در خارج از کشور در بر میگیرد، «منافع ملی» ایالات متحد در قالب نگرانیهای اساسیتر در زمینهی گسترش و دفاع از سرمایهداری جهانی تعریف میشود...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3wS
#امپریالیسم
#لئو_پانیچ #دلشاد_عبادی
#مارکسیسم
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
بازنگری مارکسیسم و امپریالیسم برای سدهی بیستویکم
نوشتهی: لئو پانیچ ترجمهی: دلشاد عبادی مداخلات نظامی ایالات متحد در خارج از کشور، در واقع، شاید به بهترین شکل به شیوهای کاملاً مشابه با نقش خشونتآمیز ادارهی پلیس لسآنجلس در جنوب مرکزی لسآنجلس …
🔹نوشتههای دریافتی 🔹
▫️واکاوی جنبش انقلابی، کنش طبقات اجتماعی و گروهبندیهای سیاسی
25 ژوئن 2023
نوشتهی: ناصر پیشرو
🔸 جنبشهای انقلابی و انقلابها با شکاف در «شرایط عادی» آغاز میشوند و اغلب ازدورههای افت و خیز و فازهای مختلف عبور میکنند. هم اکنون در جنبش انقلابی از دامنه اعتراضات بهطور محسوسی کاسته شده و تداوم و گسترش آن با مانع سرکوب مواجه شده است. با وجود اینکه «پائینیها نشان دادند که وضع موجود را نمیخواهد و حاضرند برای تغییر آن جانفشانی کنند» و علیرغم شکاف کمدامنه در ساخت سیاسی هنوز «بالاییها میتوانند با حربهی سرکوب به حکومت خود ادامه دهند.» با این همه اما بههیچوجه نشانهای از «عادی شدن شرایط سیاسی» مشاهده نمیشود. عوامل برسازندهی برآمد جنبش انقلابی نیز نهتنها کاهش نیافته بلکه در ابعاد درهمتنیدهای گسترش یافته و برآمد فاز دیگری از تداوم و گسترش جنبش را امکانپذیر میکند.
🔸 خودویژگی شرایط کنونی را شاید بتوان یک دورهی گذار نامید. دورهای که یک جنبش خوانگیخته با خواستههای سلبی به سمت بدیلهای ایجابی رانده میشود. تلاشهای گروهبندیهای سیاسی راست، مرکز و چپ برای هژمونی بر جنبش نمونهی روشن این شرایط است. در این دورهی متنوع و سیال آنها با بدیلها و استراتژیهای متفاوت در صحنه ظاهر میشوند و نمایشی چندگانه از چرخشها و جابهجایی را بازتاب میدهند و این در شرایطی است که گروهبندیهای سیاسی به علت دیکتاتوری سیاسی و مذهبی (که مهمترین مانع هر نوع تشکلیابی است) و نیز نابسامانی درونیشان نتوانستهاند بر پایهی اجتماعی و طبقاتی خود مستقر شوند. اینکه ورود به فازهای بالاتر جنبش انقلابی چگونه و در کدام راستا پیش برود را عوامل درهمتنیدهای همچون شکنندگی ساختار سیاسی، توازن قوای طبقاتی و اجتماعی، کارکرد گروهبندیهای سیاسی و نیز شرایط بینالمللی تعیین میکند.
🔸 برای بررسی شرایط کنونی و مختصات جنبش انقلابی در زمینههای مختلف، روش مارکسیستی شناخت از پدیدهی انقلاب و فرآیندهای جنبشانقلابی، مناسبترین روش است. یعنی روشی که چندوجهی و لایهبندیشده از پدیدههایی اجتماعی و تاثیرات متقابل این پدیدهها بر یکدیگر در فرایندهای انقلاب است. برای بررسی این امر پدیدههایی همچون، شیوهی تولید مسلط و شکل بندیهای اجتماعی-اقتصادی و اشکال تحول تاریخی آنها در یک جامعهی معین، دولت، موقعیت طبقات و گروههای اجتماعی و میانجیهای سیاسی آنها (گروهبندیهای سیاسی)، میزان آگاهی و بازنمایی آن در سازمانیابی و سوژههای برسازندهی انقلاب، خواستگاه جنبشهای اجتماعی، فرهنگ و میزان تجربهی تاریخی و اثرات شرایط بینالمللی است.
🔸 در این نوشته با بهکارگیری برخی از جنبههای روش مارکس، جنبش انقلابی کنونی را بررسی میکنیم. ابتدا به مختصات جنبش انقلابی اشاره نموده، سپس برخی از جنبشهای اجتماعی را که در جنبش انقلابی تحرک معینی داشتهاند واکاوی میکنیم. آنگاه به کنش طبقات اجتماعی در جنبش انقلابی پرداخته و دستآخر به گروهبندیهای سیاسی و تلاش اپوزیسیون راست، مرکز و چپ برای هژمونی بر جنبش، یعنی رژیم چنج (به معنای تغییر از بالا) از یکسو و یا امکان تداوم انقلاب و تغییر از پایین برای رهایی اجتماعی از سوی دیگر میپردازیم.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3xg
#ناصر_پیشرو
#قیام_ژینا #زن_زندگی_آزادی
#مبارزه_طبقاتی #جنبش_انقلابی
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️واکاوی جنبش انقلابی، کنش طبقات اجتماعی و گروهبندیهای سیاسی
25 ژوئن 2023
نوشتهی: ناصر پیشرو
🔸 جنبشهای انقلابی و انقلابها با شکاف در «شرایط عادی» آغاز میشوند و اغلب ازدورههای افت و خیز و فازهای مختلف عبور میکنند. هم اکنون در جنبش انقلابی از دامنه اعتراضات بهطور محسوسی کاسته شده و تداوم و گسترش آن با مانع سرکوب مواجه شده است. با وجود اینکه «پائینیها نشان دادند که وضع موجود را نمیخواهد و حاضرند برای تغییر آن جانفشانی کنند» و علیرغم شکاف کمدامنه در ساخت سیاسی هنوز «بالاییها میتوانند با حربهی سرکوب به حکومت خود ادامه دهند.» با این همه اما بههیچوجه نشانهای از «عادی شدن شرایط سیاسی» مشاهده نمیشود. عوامل برسازندهی برآمد جنبش انقلابی نیز نهتنها کاهش نیافته بلکه در ابعاد درهمتنیدهای گسترش یافته و برآمد فاز دیگری از تداوم و گسترش جنبش را امکانپذیر میکند.
🔸 خودویژگی شرایط کنونی را شاید بتوان یک دورهی گذار نامید. دورهای که یک جنبش خوانگیخته با خواستههای سلبی به سمت بدیلهای ایجابی رانده میشود. تلاشهای گروهبندیهای سیاسی راست، مرکز و چپ برای هژمونی بر جنبش نمونهی روشن این شرایط است. در این دورهی متنوع و سیال آنها با بدیلها و استراتژیهای متفاوت در صحنه ظاهر میشوند و نمایشی چندگانه از چرخشها و جابهجایی را بازتاب میدهند و این در شرایطی است که گروهبندیهای سیاسی به علت دیکتاتوری سیاسی و مذهبی (که مهمترین مانع هر نوع تشکلیابی است) و نیز نابسامانی درونیشان نتوانستهاند بر پایهی اجتماعی و طبقاتی خود مستقر شوند. اینکه ورود به فازهای بالاتر جنبش انقلابی چگونه و در کدام راستا پیش برود را عوامل درهمتنیدهای همچون شکنندگی ساختار سیاسی، توازن قوای طبقاتی و اجتماعی، کارکرد گروهبندیهای سیاسی و نیز شرایط بینالمللی تعیین میکند.
🔸 برای بررسی شرایط کنونی و مختصات جنبش انقلابی در زمینههای مختلف، روش مارکسیستی شناخت از پدیدهی انقلاب و فرآیندهای جنبشانقلابی، مناسبترین روش است. یعنی روشی که چندوجهی و لایهبندیشده از پدیدههایی اجتماعی و تاثیرات متقابل این پدیدهها بر یکدیگر در فرایندهای انقلاب است. برای بررسی این امر پدیدههایی همچون، شیوهی تولید مسلط و شکل بندیهای اجتماعی-اقتصادی و اشکال تحول تاریخی آنها در یک جامعهی معین، دولت، موقعیت طبقات و گروههای اجتماعی و میانجیهای سیاسی آنها (گروهبندیهای سیاسی)، میزان آگاهی و بازنمایی آن در سازمانیابی و سوژههای برسازندهی انقلاب، خواستگاه جنبشهای اجتماعی، فرهنگ و میزان تجربهی تاریخی و اثرات شرایط بینالمللی است.
🔸 در این نوشته با بهکارگیری برخی از جنبههای روش مارکس، جنبش انقلابی کنونی را بررسی میکنیم. ابتدا به مختصات جنبش انقلابی اشاره نموده، سپس برخی از جنبشهای اجتماعی را که در جنبش انقلابی تحرک معینی داشتهاند واکاوی میکنیم. آنگاه به کنش طبقات اجتماعی در جنبش انقلابی پرداخته و دستآخر به گروهبندیهای سیاسی و تلاش اپوزیسیون راست، مرکز و چپ برای هژمونی بر جنبش، یعنی رژیم چنج (به معنای تغییر از بالا) از یکسو و یا امکان تداوم انقلاب و تغییر از پایین برای رهایی اجتماعی از سوی دیگر میپردازیم.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3xg
#ناصر_پیشرو
#قیام_ژینا #زن_زندگی_آزادی
#مبارزه_طبقاتی #جنبش_انقلابی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
واکاوی جنبش انقلابی، کنش طبقات اجتماعی و گروهبندیهای سیاسی
نوشتهی:ناصر پیشرو جامعهی ایران در متن شرایط متحولی قرار دارد. هماکنون جمهوری اسلامی کوشش میکند از یک سو با حربهی سرکوب و اعدام جنبش انقلابی را منکوب کند و از سوی دیگر با «چرخش بزدلانه» از تر…
▫️ نقدی بر نظریهی امپراتوری آمریکای پانیچ و گیندین
28 ژوئن 2023
نوشتهی: جی. زد. جرود
ترجمهی: حسن مرتضوی
🔸 کتاب «ساختن سرمایهداری جهانی: اقتصاد سیاسی امپراتوری آمریکا» نشاندهندهی جدیدترین تلاش لئو پانیچ و سام گیندین برای پیشبرد این تزشان است که جهانی شدن را باید بهسان امپراتوری غیررسمی آمریکا درک کرد. با این حال، سه موضوع کلی که ناشی از بیتوجهیشان به بسیاری از احکام ماتریالیسم تاریخی است، سد راه تحلیل آنها میشود. یکم، به رغم شواهد قاطع و مخالف، سرمایه را عمدتاً ملّی میدانند. دوم، دولت-ملت را کنشگر تلقی میکنند. و سوم، از مسئلهی فضای سیاسی و گسترهای غفلت میکنند که روابط اجتماعی باید ضرورتاً ساختار و شکل نهادهای سیاسی موجود را نیز دگرگون کند، روابط اجتماعیای که جهانی شدن بر آن استوار است. به این ترتیب، پانیچ و گیندین به اشتباه جهانی شدن را شکلی از امپریالیسم آمریکا میخوانند، بدون اینکه پیرامون مفاهیمی که استفاده میکنند و چارچوب خاص دولت-ملتمدار که از طریق آن چنین مفاهیمی عمل میکنند، تأمل انتقادی داشته باشند.
🔸 مشکل این است که صرفاً با برچسبزدن به شرکتها بهعنوان چندملیّتی در مقابل شرکتهای فراملیّتی نمیتوان در وهلهی نخست به موضوع یکپارچگی جهانی پرداخت. همانطور که رابینسون خاطرنشان میکند: «توانایی شرکتهای فراملیّتی برای برنامهریزی، سازماندهی، هماهنگی و کنترل فعالیتها در سراسر کشورها، آنها را به عامل اصلی جهانیسازی و فرایندهای فراملّیتی تبدیل میکند. آنها شکل نهادیاند که انباشت سرمایهی جهانی در آن سازماندهی شده است، تجسم سرمایهی فراملّیتی.» در واقع، با توجه به اینکه انباشت سرمایه بهطور فزایندهای در و از طریق حوزههای حقوقی متعدد ملّی صورت میگیرد، به نظر میرسد این پرسش مهم باشد که تا چه حد منافع ملّی به بازی گرفته میشود... با توجه به مقیاس فعالیتهای کنونی شرکتهای فراملیّتی مشخص نیست که آیا شبکههای بیشازپیش گیجکنندهی سرمایهگذاری فراملیّتی را میتوان شکلی از امپریالیسم ریشهدار ملی درک کرد. در نتیجه، فکر میکنم منصفانه باشد این سوال را مطرح کنیم که آیا میتوان نقش دولت ایالات متحد را در ساخت و بازتولید سرمایهداری جهانی بهسان شکلی از امپریالیسم توضیح داد. اگر سرمایه دیگر ملّی نیست، به این معنا که مدارهای تولید و توزیع دیگر اساساً در صورتبندیهای اجتماعی ملّی رخ نمیدهند، بلکه در سراسر، و در نتیجه این مدارها در عمل و از طریق این صورتبندیها تغییر میکنند، این مسئله مطرح میشود که با توجه به شبکههای همپوشان سرمایهگذاری و هماهنگی فراملّی و روابط مالکیتی ذاتی در ایجاد آنها، آیا منافع دولت-ملتْ تحت سلطهی سرمایهی «امپریالیستی» ریشهدار «داخلی» یا ملی است. و از این گذشته، این سؤال مطرح میشود که آیا شکلِ معاصرِ «دولتْ» صرفاً دولت-ملت است یا یک دستگاه بزرگتر، پیچیدهتر و نهادینه؟
🔸 تلقی دولت-ملت بهمثابه مانعی که نه تنها «پیوسته بر آن غلبه میشود»، بلکه پیوسته «برپا میشود»، به معنای نادیده گرفتن دیالکتیک تاریخی واقعی بازقلمروزایی در مقیاسی چندگانه است. در واقع، همانطور که دمیروویچ اشاره میکند: «هیچ دلیلی برای ایجاد پیوند مفهومی ضروری بین دولت سرمایهداری و فضایی سازمانیافته و همگن بهعنوان دولت ملی وجود ندارد.» این که پانیچ و گیندین این موضوع را درک نمیکنند، با توجه به پایبندی آنها به درک پولانزاسی از دولت سرمایهداریْ کاملاً شگفتانگیز است... تبیین مفهومی پانیچ و گیندین از امپراتوری آمریکا در ارائهی دیدگاه دیالکتیکی از تاریخ درمیماند. این امر بهویژه با توجه به این که پانیچ پیشتر نوشته بود که از طریق موافقتنامههای تجاری مختلف مانند نفتا، دولت-ملتها اساساً «رژیمی را ایجاد کردهاند که از طریق معاهدات بینالمللی با تاثیری بهسان قانون اساسی، حقوق جهانی و داخلی سرمایه را تعریف و تضمین میکنند»، شگفتانگیز است. اگر «دولت» صرفاً آن مجموعه نهادی است که حقوق طبقات مسلط را تضمین میکند، پس آیا این جنبش نشاندهندهی دگرگونی آینده نظم جهانی و بنابراین، یک تغییر تجربی نیست که مفاهیم کنونی ما به آن پایبند نیستند؟ درحالیکه قطعاً دولت-ملت باقی میماند، پرسشم این است که آیا نحوهی کارکرد یا عملکرد آن در پاسخ به شرایط متغیر تغییر کرده است؟ اگر چنین است، چه پیامدهایی دارد؟ و اگر نه، چرا نه؟...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3xu
#امپریالیسم #جی_زد_جرود #حسن_مرتضوی
#لئو_پانیچ #سام_گیندین
#امپراتوری_آمریکا
👇🏽
🖋@naghd_com
28 ژوئن 2023
نوشتهی: جی. زد. جرود
ترجمهی: حسن مرتضوی
🔸 کتاب «ساختن سرمایهداری جهانی: اقتصاد سیاسی امپراتوری آمریکا» نشاندهندهی جدیدترین تلاش لئو پانیچ و سام گیندین برای پیشبرد این تزشان است که جهانی شدن را باید بهسان امپراتوری غیررسمی آمریکا درک کرد. با این حال، سه موضوع کلی که ناشی از بیتوجهیشان به بسیاری از احکام ماتریالیسم تاریخی است، سد راه تحلیل آنها میشود. یکم، به رغم شواهد قاطع و مخالف، سرمایه را عمدتاً ملّی میدانند. دوم، دولت-ملت را کنشگر تلقی میکنند. و سوم، از مسئلهی فضای سیاسی و گسترهای غفلت میکنند که روابط اجتماعی باید ضرورتاً ساختار و شکل نهادهای سیاسی موجود را نیز دگرگون کند، روابط اجتماعیای که جهانی شدن بر آن استوار است. به این ترتیب، پانیچ و گیندین به اشتباه جهانی شدن را شکلی از امپریالیسم آمریکا میخوانند، بدون اینکه پیرامون مفاهیمی که استفاده میکنند و چارچوب خاص دولت-ملتمدار که از طریق آن چنین مفاهیمی عمل میکنند، تأمل انتقادی داشته باشند.
🔸 مشکل این است که صرفاً با برچسبزدن به شرکتها بهعنوان چندملیّتی در مقابل شرکتهای فراملیّتی نمیتوان در وهلهی نخست به موضوع یکپارچگی جهانی پرداخت. همانطور که رابینسون خاطرنشان میکند: «توانایی شرکتهای فراملیّتی برای برنامهریزی، سازماندهی، هماهنگی و کنترل فعالیتها در سراسر کشورها، آنها را به عامل اصلی جهانیسازی و فرایندهای فراملّیتی تبدیل میکند. آنها شکل نهادیاند که انباشت سرمایهی جهانی در آن سازماندهی شده است، تجسم سرمایهی فراملّیتی.» در واقع، با توجه به اینکه انباشت سرمایه بهطور فزایندهای در و از طریق حوزههای حقوقی متعدد ملّی صورت میگیرد، به نظر میرسد این پرسش مهم باشد که تا چه حد منافع ملّی به بازی گرفته میشود... با توجه به مقیاس فعالیتهای کنونی شرکتهای فراملیّتی مشخص نیست که آیا شبکههای بیشازپیش گیجکنندهی سرمایهگذاری فراملیّتی را میتوان شکلی از امپریالیسم ریشهدار ملی درک کرد. در نتیجه، فکر میکنم منصفانه باشد این سوال را مطرح کنیم که آیا میتوان نقش دولت ایالات متحد را در ساخت و بازتولید سرمایهداری جهانی بهسان شکلی از امپریالیسم توضیح داد. اگر سرمایه دیگر ملّی نیست، به این معنا که مدارهای تولید و توزیع دیگر اساساً در صورتبندیهای اجتماعی ملّی رخ نمیدهند، بلکه در سراسر، و در نتیجه این مدارها در عمل و از طریق این صورتبندیها تغییر میکنند، این مسئله مطرح میشود که با توجه به شبکههای همپوشان سرمایهگذاری و هماهنگی فراملّی و روابط مالکیتی ذاتی در ایجاد آنها، آیا منافع دولت-ملتْ تحت سلطهی سرمایهی «امپریالیستی» ریشهدار «داخلی» یا ملی است. و از این گذشته، این سؤال مطرح میشود که آیا شکلِ معاصرِ «دولتْ» صرفاً دولت-ملت است یا یک دستگاه بزرگتر، پیچیدهتر و نهادینه؟
🔸 تلقی دولت-ملت بهمثابه مانعی که نه تنها «پیوسته بر آن غلبه میشود»، بلکه پیوسته «برپا میشود»، به معنای نادیده گرفتن دیالکتیک تاریخی واقعی بازقلمروزایی در مقیاسی چندگانه است. در واقع، همانطور که دمیروویچ اشاره میکند: «هیچ دلیلی برای ایجاد پیوند مفهومی ضروری بین دولت سرمایهداری و فضایی سازمانیافته و همگن بهعنوان دولت ملی وجود ندارد.» این که پانیچ و گیندین این موضوع را درک نمیکنند، با توجه به پایبندی آنها به درک پولانزاسی از دولت سرمایهداریْ کاملاً شگفتانگیز است... تبیین مفهومی پانیچ و گیندین از امپراتوری آمریکا در ارائهی دیدگاه دیالکتیکی از تاریخ درمیماند. این امر بهویژه با توجه به این که پانیچ پیشتر نوشته بود که از طریق موافقتنامههای تجاری مختلف مانند نفتا، دولت-ملتها اساساً «رژیمی را ایجاد کردهاند که از طریق معاهدات بینالمللی با تاثیری بهسان قانون اساسی، حقوق جهانی و داخلی سرمایه را تعریف و تضمین میکنند»، شگفتانگیز است. اگر «دولت» صرفاً آن مجموعه نهادی است که حقوق طبقات مسلط را تضمین میکند، پس آیا این جنبش نشاندهندهی دگرگونی آینده نظم جهانی و بنابراین، یک تغییر تجربی نیست که مفاهیم کنونی ما به آن پایبند نیستند؟ درحالیکه قطعاً دولت-ملت باقی میماند، پرسشم این است که آیا نحوهی کارکرد یا عملکرد آن در پاسخ به شرایط متغیر تغییر کرده است؟ اگر چنین است، چه پیامدهایی دارد؟ و اگر نه، چرا نه؟...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3xu
#امپریالیسم #جی_زد_جرود #حسن_مرتضوی
#لئو_پانیچ #سام_گیندین
#امپراتوری_آمریکا
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
نقدی بر نظریهی امپراتوری آمریکای پانیچ و گیندین
نوشتهی: جی. زد. جرود ترجمهی: حسن مرتضوی نظریهی پانیچ و گیندین پیرامون امپراتوری غیررسمی آمریکا از حد قابلقبولی برخوردار نیست. دلیل اصلی، که امیدوارم اکنون روشن شده باشد، این است که محتوای تجربی…
🔹نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ دربارهی بازتولید «مکتب دیکتاتورها»:
▫️ تانگوی قدرتهای جهانی با حاکمان ایران
2 ژوئیه 2023
نوشتهی: امین حصوری
🔸 طی هفتههای اخیر شاهد بودهایم که چگونه دولت آمریکا و همتایان غربیاش بار دیگر از هر سو برای رژیم جمهوری اسلامی ایران فرش قرمز پهن میکنند. طی کمتر از یک ماه با زنجیرهی رویدادهایی مواجه شدهایم که گرچه فینفسه مغایرتی با سازوکارهای معمول در مناسبات جهانی قدرت ندارند، اما با نظر به فضایی که با قیام ژینا گشوده شد، موجی از سردرگمی و ناباوری و خشم و سرخوردگی را برانگیختهاند. چون با توجه به مختصات این فضا، که دامنهاش از سپهر سیاسی ایران فراتر میرود، این رویدادها نابهنگام و ظاهراً متناقض به نظر میرسند. خصوصاً که درست بهموازات این همسازی بینالمللی با حاکمان جمهوری اسلامی، دامنهی سرکوبها و اعدامهای دولتی در ایران بهطرز چشمگیری افزایش یافتهاند؛ طوریکه در سطح جهانی هم بازتاب وسیعی داشته است.
🔸 در این نوشتار به این موضوع میپردازیم که ماهعسل کنونی قدرتهای غربی و حاکمان جمهوری اسلامی چه محدودیتها و مازادهای ممکنی برای پراتیک آتی مبارزات جاری در ایران خواهد داشت. برای شروع، به برخی زمینههایی اشاره میکنیم که رویکرد توسل به «نجاتدهنده»های دروغین را خلق کردهاند و کماکان بازتولید میکنند و به دلالتهای وضعیت حاضر در پیوند با رویکرد فوق میپردازیم.
🔸 تا جایی که به اعتراضات تودهای و مستمر خیابانی مربوط است، باید اذعان کرد که قیام ژینا از مدتی پیش بهراستی وارد فاز افول خود شده است. اما تفسیر این وضعیت بهمنزلهی شکست قیام ژینا مستلزم انکار و نادیدهگرفتن مازادهای قیام ژیناست؛ یعنی همهی اشکال متنوعی از مقاومت که با الهام از قیام ژینا و تجارب آن، افق عبور از نظام جمهوری اسلامی و دگرگونی بنیادین آن را دنبال میکنند. اما این خود بحث مستقل دیگری میطلبد. پس به این پرسش بازگردیم که در وضعیت مشخص کنونی که تأمین ثبات نظام جمهوری اسلامی در دستور کار قدرتهای جهانی قرار گرفته و حاکمان ایران آشکارا مارش پیروزی ساز کردهاند، پیشبرد مبارزات پراتیک برای تداوم و فراروی از قیام ژینا با چه محدودیتها و امکاناتی روبهروست؟ خاطرنشان میکنم که خصوصاً در حوزهی امکاناتْ تنها برخی بالقوهگیهای شرایط کنونی را برخواهم شمرد، نه تغییرات بالفعل یا محتوم. افزون بر این، واکاوی محدودیتها و امکانات مبارزات پراتیک در مقطع کنونی و حول این موضوع مشخص تنها میتواند بخش محدودی از یک واکاوی انتقادیِ ضروری دربارهی کل مسیر تاکنونیِ قیام ژینا باشد؛ چون فراروی از خیزش انقلابی ژینا مستلزم آسیبشناسی جامع و انتقادی و جمعی از نقاط قوت و ضعف آن و چرایی آنهاست.
🔸 بسیاری از مردمانِ ستمدیدهی ایران در نبودِ حداقل آزادیهای سیاسی و امکانات تشکلیابی، و متأثر از فضای تاریخی یادشده در سپهر سیاسی ایران و بافتار مسلط جهانی، رژیم ایران را استثنایی بر نظم جهانی و رویاروی آن تلقی میکردند. در نتیجه، در ذهنیت عمومی عمدتاً معقول بهنظر میرسید که با کمک همپیمانان خارجی بتوان این نظام شر را ساقط کرد تا بتوان برای آتیهي کشور «جایگاهی معقول» در نظم جهانی جستوجو کرد. در همین راستا، بسیاری از مردم (تحتتأثیر فضای مسلط تاریخی و گفتار بورژوایی) آموزهی امپریالیسم در گفتمان چپ را بخشی از یک نظریهی توطئه (توهم توطئه) تلقی میکردند که با «جزماندیشی چپها» پیوند داشت. اکنون اما با معلوم شدن اینکه «دشمن دشمن ما لزوماً دوست ما نیست»، نهفقط آن رؤیای توهمآمیز («نجاتدهندهی خارجی») عمدتاً بر فنا رفته، بلکه خود شالودهی نظم جهانی که موجد چنین همدستی شومی با جنایتکاران بوده نیز تاحدی مورد پرسش قرار گرفته است. در نتیجه، بزنگاه تاریخی مهمی برای تقویت و فراگیرسازیِ این آموزه فراهم شده که مردمان تحتستم هیچ دوستی در میان دولتها ندارند؛ بلکه تنها یاور آنان سایر ستمدیدگان بهپاخاسته در سراسر جهان هستند. تکثیر و گسترش این درک میتواند تکیهگاه خوبی برای پسزدن انگارههای ناسیونالیستی و ــ در مقابل ــ برجستهسازیِ ضرورت همبستگیهای انترناسیونالیستی باشد...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3xV
#امین_حصوری
#قیام_ژینا #زن_زندگی_آزادی
#جنبش_انقلابی #امپریالیسم #قدرتهای_جهانی
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ دربارهی بازتولید «مکتب دیکتاتورها»:
▫️ تانگوی قدرتهای جهانی با حاکمان ایران
2 ژوئیه 2023
نوشتهی: امین حصوری
🔸 طی هفتههای اخیر شاهد بودهایم که چگونه دولت آمریکا و همتایان غربیاش بار دیگر از هر سو برای رژیم جمهوری اسلامی ایران فرش قرمز پهن میکنند. طی کمتر از یک ماه با زنجیرهی رویدادهایی مواجه شدهایم که گرچه فینفسه مغایرتی با سازوکارهای معمول در مناسبات جهانی قدرت ندارند، اما با نظر به فضایی که با قیام ژینا گشوده شد، موجی از سردرگمی و ناباوری و خشم و سرخوردگی را برانگیختهاند. چون با توجه به مختصات این فضا، که دامنهاش از سپهر سیاسی ایران فراتر میرود، این رویدادها نابهنگام و ظاهراً متناقض به نظر میرسند. خصوصاً که درست بهموازات این همسازی بینالمللی با حاکمان جمهوری اسلامی، دامنهی سرکوبها و اعدامهای دولتی در ایران بهطرز چشمگیری افزایش یافتهاند؛ طوریکه در سطح جهانی هم بازتاب وسیعی داشته است.
🔸 در این نوشتار به این موضوع میپردازیم که ماهعسل کنونی قدرتهای غربی و حاکمان جمهوری اسلامی چه محدودیتها و مازادهای ممکنی برای پراتیک آتی مبارزات جاری در ایران خواهد داشت. برای شروع، به برخی زمینههایی اشاره میکنیم که رویکرد توسل به «نجاتدهنده»های دروغین را خلق کردهاند و کماکان بازتولید میکنند و به دلالتهای وضعیت حاضر در پیوند با رویکرد فوق میپردازیم.
🔸 تا جایی که به اعتراضات تودهای و مستمر خیابانی مربوط است، باید اذعان کرد که قیام ژینا از مدتی پیش بهراستی وارد فاز افول خود شده است. اما تفسیر این وضعیت بهمنزلهی شکست قیام ژینا مستلزم انکار و نادیدهگرفتن مازادهای قیام ژیناست؛ یعنی همهی اشکال متنوعی از مقاومت که با الهام از قیام ژینا و تجارب آن، افق عبور از نظام جمهوری اسلامی و دگرگونی بنیادین آن را دنبال میکنند. اما این خود بحث مستقل دیگری میطلبد. پس به این پرسش بازگردیم که در وضعیت مشخص کنونی که تأمین ثبات نظام جمهوری اسلامی در دستور کار قدرتهای جهانی قرار گرفته و حاکمان ایران آشکارا مارش پیروزی ساز کردهاند، پیشبرد مبارزات پراتیک برای تداوم و فراروی از قیام ژینا با چه محدودیتها و امکاناتی روبهروست؟ خاطرنشان میکنم که خصوصاً در حوزهی امکاناتْ تنها برخی بالقوهگیهای شرایط کنونی را برخواهم شمرد، نه تغییرات بالفعل یا محتوم. افزون بر این، واکاوی محدودیتها و امکانات مبارزات پراتیک در مقطع کنونی و حول این موضوع مشخص تنها میتواند بخش محدودی از یک واکاوی انتقادیِ ضروری دربارهی کل مسیر تاکنونیِ قیام ژینا باشد؛ چون فراروی از خیزش انقلابی ژینا مستلزم آسیبشناسی جامع و انتقادی و جمعی از نقاط قوت و ضعف آن و چرایی آنهاست.
🔸 بسیاری از مردمانِ ستمدیدهی ایران در نبودِ حداقل آزادیهای سیاسی و امکانات تشکلیابی، و متأثر از فضای تاریخی یادشده در سپهر سیاسی ایران و بافتار مسلط جهانی، رژیم ایران را استثنایی بر نظم جهانی و رویاروی آن تلقی میکردند. در نتیجه، در ذهنیت عمومی عمدتاً معقول بهنظر میرسید که با کمک همپیمانان خارجی بتوان این نظام شر را ساقط کرد تا بتوان برای آتیهي کشور «جایگاهی معقول» در نظم جهانی جستوجو کرد. در همین راستا، بسیاری از مردم (تحتتأثیر فضای مسلط تاریخی و گفتار بورژوایی) آموزهی امپریالیسم در گفتمان چپ را بخشی از یک نظریهی توطئه (توهم توطئه) تلقی میکردند که با «جزماندیشی چپها» پیوند داشت. اکنون اما با معلوم شدن اینکه «دشمن دشمن ما لزوماً دوست ما نیست»، نهفقط آن رؤیای توهمآمیز («نجاتدهندهی خارجی») عمدتاً بر فنا رفته، بلکه خود شالودهی نظم جهانی که موجد چنین همدستی شومی با جنایتکاران بوده نیز تاحدی مورد پرسش قرار گرفته است. در نتیجه، بزنگاه تاریخی مهمی برای تقویت و فراگیرسازیِ این آموزه فراهم شده که مردمان تحتستم هیچ دوستی در میان دولتها ندارند؛ بلکه تنها یاور آنان سایر ستمدیدگان بهپاخاسته در سراسر جهان هستند. تکثیر و گسترش این درک میتواند تکیهگاه خوبی برای پسزدن انگارههای ناسیونالیستی و ــ در مقابل ــ برجستهسازیِ ضرورت همبستگیهای انترناسیونالیستی باشد...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3xV
#امین_حصوری
#قیام_ژینا #زن_زندگی_آزادی
#جنبش_انقلابی #امپریالیسم #قدرتهای_جهانی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
دربارهی بازتولید «مکتب دیکتاتورها»:
تانگوی قدرتهای جهانی با حاکمان ایران نوشتهی: امین حصوری در وضعیت مشخص کنونی که تأمین ثبات نظام جمهوری اسلامی در دستور کار قدرتهای جهانی قرار گرفته و حاکمان ایران آشکارا مارش پیروزی ساز کردهاند،…
▫️ دگردیسیهای خدا
▫️ پیرامون پیوستگی درونی دین و سرمایهداری
5 ژوئیه 2023
نوشتهی: نوربرت ترنکله
ترجمهی: کمال خسروی
🔸 افکار عمومی چپ و لیبرال-دمکرات، نخست با شگفتزدگی بزرگی با نیرومند شدن شکلهای آگاهی نو-دینی و جنبشها و بنیادگراییهای دهههای اخیر روبهرو شد. تا دههی 80 و 90 سدهی بیستم این تصور غالب بود که با عمومیت یافتن شیوهی زیست و تولید سرمایهدارانه، دین و اندیشهورزی دینی نیز گامبهگام پس رانده شده است. پسِ پشت این تصور، نظریهی کلاسیک مدرنیزاسیون قرار داشت که بر اساس آن، سرمایهداریْ سراسر نظامی عقلایی تصور میشد که با شیوهای از زندگی سکولار همراه و همساز است که در نهایت به ناپدید شدن دین میانجامد. بنا بر این پسزمینه، قابلفهم است که آنچه «بازگشت دین» نامیده میشود، بهمثابهی ظهور شکلهای اندیشهورزی و آگاهی پیشامدرن و سنتی در فرآیند دوران مدرن ادراک شود.
🔸 لیبرالها و بخشی از چپ سنتی این وضع را مناسبتی تلقی میکنند برای آنکه دقیقاً امروز و دقیقاً به همین دلیلْ سرافرازانه بر آنچه دستاوردهای کانونی دوران مدرن تلقی میکنند، تأکید کنند: همانا بر سکولارسیون و «ارزشهای دوران روشنگری». بنا بر این رویکرد، در صورت لزوم باید از این دستاوردها در برابر آن نیروهایی که بهظاهر نمایندهی سقوط به دوران پیشامدرن و الگوی عتیقاند، بهویژه در برابر «اسلام» ــ که بهمثابهی تهدیدی خاص برشناخته میشود ــ با تمام قوا دفاع کرد.
🔸 اما در سویهی دیگر، موقعیت آنهایی نیز تقویت شده است که نسبت به پیشتازی شیوههای اندیشهورزی و ایدئولوژیهای دینی و ظاهراً پیشامدرن در اساس رویکرد مثبتی دارند، زیرا در آنها تصدیق تصویر ضدمدرنیستی خویش از جهان را بازمیشناسند، که بر اساس آن، عقلانیت مدرن چیزی است «بیروح» و «بیریشه» و جایش زبالهدان تاریخ است. مخالفتشان با «اسلام» (یا آنچه از اسلام میفهمند) نیز فقط از اینروست که در اسلام تهدیدی برای «غرب» میبینند. آنها رویارویی با اسلام را بیدارباشی میدانند که سرانجام بار دیگر هستهی دگرگونیناپذیر فرهنگ و تمدن «خویش» (یعنی فرهنگ مسیحی-غربی، آلمانی، لهستانی، مجاری، روسی و غیره) را پاس دارند.
🔸 کار هر دو نگرش به پدیدهی بنیادگرایی دینی، هریک بهشیوهی خویش، ایدئولوژیک کردن آن است. در حقیقت شکلهای مدرن دینمداری رجعت به الگوهای رفتاری و اندیشهورزی سنتی نیستند و فقط میتوانند از طریق شکل تاریخاً مشخص اجتماعیت یافتنِ سرمایهدارانه تبیین شوند...
🔹 نکتهی قابلتوجه در این نوشتهی کوتاه، و انگیزهی ترجمهی آن، تأکیدش بر ماهیت سرمایهدارانه و «مدرن» ایدئولوژیها و بنیادگراییهای دینی، بهرغم شیوههای انسانستیزانه و سرکوبگرانهی آنهاست. از این دید، نمیتوان با دستاویز پیشاتاریخی بودنِ هنجارهای این جریانها، هویتی «ضدسرمایهدارانه»، و بنابراین، «چپ»، «رادیکال» یا «ضدامپریالیستی» برای آنها دستوپا کرد. متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3yp
#نوربرت_ترنکله #کمال_خسروی
#نقد_دین #نقد_ایدئولوژی #نقد_بتوارگی
#سرمایهداری
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ پیرامون پیوستگی درونی دین و سرمایهداری
5 ژوئیه 2023
نوشتهی: نوربرت ترنکله
ترجمهی: کمال خسروی
🔸 افکار عمومی چپ و لیبرال-دمکرات، نخست با شگفتزدگی بزرگی با نیرومند شدن شکلهای آگاهی نو-دینی و جنبشها و بنیادگراییهای دهههای اخیر روبهرو شد. تا دههی 80 و 90 سدهی بیستم این تصور غالب بود که با عمومیت یافتن شیوهی زیست و تولید سرمایهدارانه، دین و اندیشهورزی دینی نیز گامبهگام پس رانده شده است. پسِ پشت این تصور، نظریهی کلاسیک مدرنیزاسیون قرار داشت که بر اساس آن، سرمایهداریْ سراسر نظامی عقلایی تصور میشد که با شیوهای از زندگی سکولار همراه و همساز است که در نهایت به ناپدید شدن دین میانجامد. بنا بر این پسزمینه، قابلفهم است که آنچه «بازگشت دین» نامیده میشود، بهمثابهی ظهور شکلهای اندیشهورزی و آگاهی پیشامدرن و سنتی در فرآیند دوران مدرن ادراک شود.
🔸 لیبرالها و بخشی از چپ سنتی این وضع را مناسبتی تلقی میکنند برای آنکه دقیقاً امروز و دقیقاً به همین دلیلْ سرافرازانه بر آنچه دستاوردهای کانونی دوران مدرن تلقی میکنند، تأکید کنند: همانا بر سکولارسیون و «ارزشهای دوران روشنگری». بنا بر این رویکرد، در صورت لزوم باید از این دستاوردها در برابر آن نیروهایی که بهظاهر نمایندهی سقوط به دوران پیشامدرن و الگوی عتیقاند، بهویژه در برابر «اسلام» ــ که بهمثابهی تهدیدی خاص برشناخته میشود ــ با تمام قوا دفاع کرد.
🔸 اما در سویهی دیگر، موقعیت آنهایی نیز تقویت شده است که نسبت به پیشتازی شیوههای اندیشهورزی و ایدئولوژیهای دینی و ظاهراً پیشامدرن در اساس رویکرد مثبتی دارند، زیرا در آنها تصدیق تصویر ضدمدرنیستی خویش از جهان را بازمیشناسند، که بر اساس آن، عقلانیت مدرن چیزی است «بیروح» و «بیریشه» و جایش زبالهدان تاریخ است. مخالفتشان با «اسلام» (یا آنچه از اسلام میفهمند) نیز فقط از اینروست که در اسلام تهدیدی برای «غرب» میبینند. آنها رویارویی با اسلام را بیدارباشی میدانند که سرانجام بار دیگر هستهی دگرگونیناپذیر فرهنگ و تمدن «خویش» (یعنی فرهنگ مسیحی-غربی، آلمانی، لهستانی، مجاری، روسی و غیره) را پاس دارند.
🔸 کار هر دو نگرش به پدیدهی بنیادگرایی دینی، هریک بهشیوهی خویش، ایدئولوژیک کردن آن است. در حقیقت شکلهای مدرن دینمداری رجعت به الگوهای رفتاری و اندیشهورزی سنتی نیستند و فقط میتوانند از طریق شکل تاریخاً مشخص اجتماعیت یافتنِ سرمایهدارانه تبیین شوند...
🔹 نکتهی قابلتوجه در این نوشتهی کوتاه، و انگیزهی ترجمهی آن، تأکیدش بر ماهیت سرمایهدارانه و «مدرن» ایدئولوژیها و بنیادگراییهای دینی، بهرغم شیوههای انسانستیزانه و سرکوبگرانهی آنهاست. از این دید، نمیتوان با دستاویز پیشاتاریخی بودنِ هنجارهای این جریانها، هویتی «ضدسرمایهدارانه»، و بنابراین، «چپ»، «رادیکال» یا «ضدامپریالیستی» برای آنها دستوپا کرد. متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3yp
#نوربرت_ترنکله #کمال_خسروی
#نقد_دین #نقد_ایدئولوژی #نقد_بتوارگی
#سرمایهداری
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
دگردیسیهای خدا
پیرامون پیوستگی درونی دین و سرمایهداری نوشتهی: نوربرت ترنکله ترجمهی: کمال خسروی از این لحاظ میتوان گفت که نهادهای نودینی، از هر رنگ و قماشی، حفرههایی را پر میکنند که دولتِ غایب برجای نهاده اس…