جمهوری اسلامی با تمام قوا در حال سرکوب مردم مبارز در مهاباد و دیگر شهرهای کردستان است و در اقدامی همزمان و هماهنگ، رژیم ترکیه دست به حملهی هوایی و بمباران کوبانی و شهرهای دیگر روژاوا زده است. نظامهای سرکوب و کشتار و جنگ از هر نوعی که باشند از زندگی هراس دارند، از پژواک فریادهای «مقاومت زندگی است» در خیاباهای شهرها و روستاهای این خاورمیانهی خونین.
صدای مهاباد و دیگر شهرهای کردستان باشیم.
#مهاباد
#کردستان
#ژن_ژیان_آزادی
🖋@naghd_com
صدای مهاباد و دیگر شهرهای کردستان باشیم.
#مهاباد
#کردستان
#ژن_ژیان_آزادی
🖋@naghd_com
▫️ قدرت سیاسی، قدرت انقلابی
نوشتهی: کمال خسروی
20 نوامبر 2022
🔸 هدف جستار پیشِ رو معرفی و ارزیابی مقولهی تازهی «قدرت انقلابی»، نقش و جایگاه آن در جنبش اجتماعی و تمایزش با «قدرت سیاسی» است. در پرتو این مقوله میتوان تصویر دقیقتری از کارکرد نیروهای دخیل در فرآیند انقلابی، پیش و پس از انقلاب، بهدست داد. همچنین میتوان به یاری مقولهی «قدرت انقلابی» با ابزار مفهومی مناسبتر و دقیقتری به ارزیابی تواناییها و امکانات نیروی انقلابیِ رهاییبخشی پرداخت که هدفش، با پرچم و شعار چپ، از میانْ برداشتن روابط اجتماعی استوار بر سلطه، ستم و استثمار است. بیگمان اصطلاح «قدرت انقلابی» بهعنوان توصیفی ادبی، تعبیری تازه نیست. اما هدف ما در اینجا آشناییزدایی از این اصطلاح و معرفی آن بهعنوان ابزار مفهومی و نظری تازهای است.
🔸 سنجهی پیشروی در فرآیند انقلاب، نیرویی زنده و جاری و شکلی وجودی از امر واقع است، که میتوان آنرا «قدرت انقلابی» نامید. قدرت انقلابی، هنوز قدرت سیاسی نیست، در حقیقت قدرت سیاسیِ بالقوه است که آماج مبارزهی آن قدرت سیاسی موجود و فراهمآوردنِ شرایط پیدایش قدرت سیاسی جدید است. قدرت انقلابی میتواند در مرتبهی معینی از مبارزهی طبقاتی به موقعیتی دست یابد که آن را «قدرت دوگانه» مینامند. قدرت انقلابی، نیروسنج فرآیند انقلاب بر بستر مبارزهی طبقاتی است. آنگاه که در تظاهراتی خیابانی، محله یا خیابانی از سوی انقلابیون فتح میشود و نیروهای سرکوب را تار و مار میکند، حتی زمانی که این خیابان یا محله چند صباحی بعد دوباره به دست سرکوبگران بیفتد؛ آنگاه که کارگران اعتصابی با استقامت خود کارفرمایی را ناگزیر میکنند، کارگری اخراجی را به کار بازگرداند یا دستگاه سرکوب را مجبور به آزادی کارگری زندانی میکنند، حتی اگر این پیروزی موقت و گذرا باشد؛ یا آنگاه که دانشجویان رزمنده همهی دار و دستهی سرکوبگران را (از بسیج و اوباش و حراست) از محیط دانشگاه بیرون میریزند (مانند دانشجویان دانشگاه سنندج در 25 آبان امسال)، حتی زمانیکه این شرایط پایدار نماند، همهی این موارد، لحظههایی از بروز و درخشش قدرت انقلابیاند. این قدرت، در پرتو این کامیابیها و دستآوردهای گذرا، همچون عروج یا طغیان مبارزه به مرتبهی شاخصهای تازه است که توان و ظرفیتهای انقلاب را به نمایش میگذارد.
🔸 نیروهایی که نمیخواهند پس از فروپاشی رژیم کنونی و قدرت سیاسی آن، قدرت سیاسی نوین را به نهادهای حاضر و آمادهی امروز یا نهادهای «غاصب» فردا واگذار کنند، آنها که نمیخواهند پس از انقلابی پیروزمند، از «سرقت» و «غصب» و «مصادره»ی انقلاب از سوی نهادهای سارق و غاصب گلایه کنند، باید از همین امروز و به میانجی قدرت انقلابی، نهادها و شبکههایی کارا بسازند که توانایی در اختیار گرفتن قدرت سیاسی نوین را، و هنجار و رفتار با آنرا داشته باشند. اینکه امروز بدیلهای موجود و آشنای قدرت سیاسی، نیروها و نهادهایی ارتجاعیاند، اینکه یا امتحان خود را در قالب شکلهای پوسیده و فرسوده و ستمگرانهی سلطنت دادهاند یا رویای برقراری جمهوری اسلامی دیگری را دارند، یا دخیلشان به ضریح امامزادهی قدرتهای غربی بند است، و هیچیک بخت و امکانی عینی در «سرقت» و «غصب» قدرت سیاسی را ندارند، به هیچروی به معنای آن نیست که نتوانند در خلائی سیاسی، و در قالب ترکیبهایی تازه، بساط ستم و استثمار را برای دورانی کوتاه یا بلند برقرار نگاه دارند. آنها که چنین شرایطی را کاملاً ناممکن میدانند، از قدرت موذیانهی «ایدئولوژی طبقهی متوسط» بیخبرند. باید از همین امروز در راه غلبهیافتن آرمان دگرگونی بنیادین و ریشهای بر جسم و روح مبارزه کوشید، از همین امروز باید راه بازگشت به بدیلهای ارتجاعی را بست، از همین امروز باید فریبکارانهبودنِ رویاهای «ایدئولوژی طبقهی متوسط» را چنان آشکار ساخت که دست به ریشه بردن و دگرگونیهای بنیادین، خود را همچون ضرورتی آشکار نمودار کنند، از همین امروز باید شبکههایی (چه در غالب نهادهای تجربهشده و آزمودهی تاریخی و چه در غالب نهادهای نوپدید) ساخت که پیوند درونیشان، قابلیت بسیج و اِعمال قدرتشان، توانایی کسب قدرت سیاسی نوین و تدوام قدرت انقلابی را داشته باشند. امروز هنوز دیر نیست، اما فردا خیلی دیر است...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3gL
#کمال_خسروی
#زن_زندگی_آزادی
#خیزش_انقلابی
#قدرت_انقلابی #قدرت_سیاسی
#نقد_ایدئولوژی
👇🏼
🖋@naghd_com
نوشتهی: کمال خسروی
20 نوامبر 2022
🔸 هدف جستار پیشِ رو معرفی و ارزیابی مقولهی تازهی «قدرت انقلابی»، نقش و جایگاه آن در جنبش اجتماعی و تمایزش با «قدرت سیاسی» است. در پرتو این مقوله میتوان تصویر دقیقتری از کارکرد نیروهای دخیل در فرآیند انقلابی، پیش و پس از انقلاب، بهدست داد. همچنین میتوان به یاری مقولهی «قدرت انقلابی» با ابزار مفهومی مناسبتر و دقیقتری به ارزیابی تواناییها و امکانات نیروی انقلابیِ رهاییبخشی پرداخت که هدفش، با پرچم و شعار چپ، از میانْ برداشتن روابط اجتماعی استوار بر سلطه، ستم و استثمار است. بیگمان اصطلاح «قدرت انقلابی» بهعنوان توصیفی ادبی، تعبیری تازه نیست. اما هدف ما در اینجا آشناییزدایی از این اصطلاح و معرفی آن بهعنوان ابزار مفهومی و نظری تازهای است.
🔸 سنجهی پیشروی در فرآیند انقلاب، نیرویی زنده و جاری و شکلی وجودی از امر واقع است، که میتوان آنرا «قدرت انقلابی» نامید. قدرت انقلابی، هنوز قدرت سیاسی نیست، در حقیقت قدرت سیاسیِ بالقوه است که آماج مبارزهی آن قدرت سیاسی موجود و فراهمآوردنِ شرایط پیدایش قدرت سیاسی جدید است. قدرت انقلابی میتواند در مرتبهی معینی از مبارزهی طبقاتی به موقعیتی دست یابد که آن را «قدرت دوگانه» مینامند. قدرت انقلابی، نیروسنج فرآیند انقلاب بر بستر مبارزهی طبقاتی است. آنگاه که در تظاهراتی خیابانی، محله یا خیابانی از سوی انقلابیون فتح میشود و نیروهای سرکوب را تار و مار میکند، حتی زمانی که این خیابان یا محله چند صباحی بعد دوباره به دست سرکوبگران بیفتد؛ آنگاه که کارگران اعتصابی با استقامت خود کارفرمایی را ناگزیر میکنند، کارگری اخراجی را به کار بازگرداند یا دستگاه سرکوب را مجبور به آزادی کارگری زندانی میکنند، حتی اگر این پیروزی موقت و گذرا باشد؛ یا آنگاه که دانشجویان رزمنده همهی دار و دستهی سرکوبگران را (از بسیج و اوباش و حراست) از محیط دانشگاه بیرون میریزند (مانند دانشجویان دانشگاه سنندج در 25 آبان امسال)، حتی زمانیکه این شرایط پایدار نماند، همهی این موارد، لحظههایی از بروز و درخشش قدرت انقلابیاند. این قدرت، در پرتو این کامیابیها و دستآوردهای گذرا، همچون عروج یا طغیان مبارزه به مرتبهی شاخصهای تازه است که توان و ظرفیتهای انقلاب را به نمایش میگذارد.
🔸 نیروهایی که نمیخواهند پس از فروپاشی رژیم کنونی و قدرت سیاسی آن، قدرت سیاسی نوین را به نهادهای حاضر و آمادهی امروز یا نهادهای «غاصب» فردا واگذار کنند، آنها که نمیخواهند پس از انقلابی پیروزمند، از «سرقت» و «غصب» و «مصادره»ی انقلاب از سوی نهادهای سارق و غاصب گلایه کنند، باید از همین امروز و به میانجی قدرت انقلابی، نهادها و شبکههایی کارا بسازند که توانایی در اختیار گرفتن قدرت سیاسی نوین را، و هنجار و رفتار با آنرا داشته باشند. اینکه امروز بدیلهای موجود و آشنای قدرت سیاسی، نیروها و نهادهایی ارتجاعیاند، اینکه یا امتحان خود را در قالب شکلهای پوسیده و فرسوده و ستمگرانهی سلطنت دادهاند یا رویای برقراری جمهوری اسلامی دیگری را دارند، یا دخیلشان به ضریح امامزادهی قدرتهای غربی بند است، و هیچیک بخت و امکانی عینی در «سرقت» و «غصب» قدرت سیاسی را ندارند، به هیچروی به معنای آن نیست که نتوانند در خلائی سیاسی، و در قالب ترکیبهایی تازه، بساط ستم و استثمار را برای دورانی کوتاه یا بلند برقرار نگاه دارند. آنها که چنین شرایطی را کاملاً ناممکن میدانند، از قدرت موذیانهی «ایدئولوژی طبقهی متوسط» بیخبرند. باید از همین امروز در راه غلبهیافتن آرمان دگرگونی بنیادین و ریشهای بر جسم و روح مبارزه کوشید، از همین امروز باید راه بازگشت به بدیلهای ارتجاعی را بست، از همین امروز باید فریبکارانهبودنِ رویاهای «ایدئولوژی طبقهی متوسط» را چنان آشکار ساخت که دست به ریشه بردن و دگرگونیهای بنیادین، خود را همچون ضرورتی آشکار نمودار کنند، از همین امروز باید شبکههایی (چه در غالب نهادهای تجربهشده و آزمودهی تاریخی و چه در غالب نهادهای نوپدید) ساخت که پیوند درونیشان، قابلیت بسیج و اِعمال قدرتشان، توانایی کسب قدرت سیاسی نوین و تدوام قدرت انقلابی را داشته باشند. امروز هنوز دیر نیست، اما فردا خیلی دیر است...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3gL
#کمال_خسروی
#زن_زندگی_آزادی
#خیزش_انقلابی
#قدرت_انقلابی #قدرت_سیاسی
#نقد_ایدئولوژی
👇🏼
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
قدرت سیاسی، قدرت انقلابی
نوشتهی: کمال خسروی آری، راه دراز است، اما درازی راه به معنای توقف و سر فروبردن در کیسهی سازشهای طبقاتی نیست؛ آنگاه که بتوانیم شعلهی قدرت انقلابی را فروزان نگه داریم، امروز در پرتو نورش ببینیم …
▪️حضور و فقدان چپ▪️
▫️ یک: گواه و دلیل فقدان حضور چپ را، اغلب فقدان سازمانهای سیاسی و نهادهایی میدانیم که انتظار داریم با برداشت و تعریف ما از سازوکار و شکل سازمانیابیِ این نهادها سازگار باشند. در این حالت، ما فقدان حضور خود را فقدان حضور چپ تلقی میکنیم.
▫️ دو: گاه فقدان شبکهای از روابط منظم و تعریفشده بین فعالین و مبارزان سیاسی، چه برای ارزیابیهای سیاسی و چه در برنامهریزی و اجرا و انجام کنشهای سیاسی مشخص را گواه فقدان چپ میدانیم. در این حالت فقط بیخبری و بیارتباطی خود با این فعالان و تلاشهای موجود را به فقدان رابطه و شبکه تعبیر کردهایم.
▫️ سه: غیبت چپ را، خواسته یا ناخواسته، بهانهای برای نوعی شکستطلبی قرار دادهایم که هدفش تثبیت امکانناپذیریِ چشمانداز سوسیالیستی و تعویق تاریخیِ اجتنابناپذیر آن است. بدتر از آن حتی، این غیبت را زمینهای مشروع برای گرایش به «واقعبینی» و مبارزه با چپ «افراطی» میدانیم که آمادهی ترک «بیماریهای کودکانهی چپروی» نیست.
▫️ چهار: از سوی دیگر، بهجای شناخت و برشناسی جنبشی واقعی که در همهی سطوح اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیک در جریان است و همواره وجود داشته است و همواره شامل و واجد گرایشهای چپ در پیکرهی واقعی، در سیاستها و در شعارهایش بوده و هست، بجای حضور و مداخلهی مؤثر در آن در همهی سطوح نظری و عملی ممکن، به تکرار کلیشهها و شعارهای چندکلمهایِ حزب و شورا و انقلاب و سوسیالیسم عقبنشینی کرده و عملاً میدان مبارزه را ترک کردهایم؛ میدانی که هیچ گوشهای از آن هرگز خالی نمیماند و هر جای خالیاش را عامل یا نیرویی دیگر اشغال میکند.
(کمال خسروی، «مبارزهی طبقاتی و سوسیالیسم»، فروردین 1400)
🖋@naghd_com
▫️ یک: گواه و دلیل فقدان حضور چپ را، اغلب فقدان سازمانهای سیاسی و نهادهایی میدانیم که انتظار داریم با برداشت و تعریف ما از سازوکار و شکل سازمانیابیِ این نهادها سازگار باشند. در این حالت، ما فقدان حضور خود را فقدان حضور چپ تلقی میکنیم.
▫️ دو: گاه فقدان شبکهای از روابط منظم و تعریفشده بین فعالین و مبارزان سیاسی، چه برای ارزیابیهای سیاسی و چه در برنامهریزی و اجرا و انجام کنشهای سیاسی مشخص را گواه فقدان چپ میدانیم. در این حالت فقط بیخبری و بیارتباطی خود با این فعالان و تلاشهای موجود را به فقدان رابطه و شبکه تعبیر کردهایم.
▫️ سه: غیبت چپ را، خواسته یا ناخواسته، بهانهای برای نوعی شکستطلبی قرار دادهایم که هدفش تثبیت امکانناپذیریِ چشمانداز سوسیالیستی و تعویق تاریخیِ اجتنابناپذیر آن است. بدتر از آن حتی، این غیبت را زمینهای مشروع برای گرایش به «واقعبینی» و مبارزه با چپ «افراطی» میدانیم که آمادهی ترک «بیماریهای کودکانهی چپروی» نیست.
▫️ چهار: از سوی دیگر، بهجای شناخت و برشناسی جنبشی واقعی که در همهی سطوح اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیک در جریان است و همواره وجود داشته است و همواره شامل و واجد گرایشهای چپ در پیکرهی واقعی، در سیاستها و در شعارهایش بوده و هست، بجای حضور و مداخلهی مؤثر در آن در همهی سطوح نظری و عملی ممکن، به تکرار کلیشهها و شعارهای چندکلمهایِ حزب و شورا و انقلاب و سوسیالیسم عقبنشینی کرده و عملاً میدان مبارزه را ترک کردهایم؛ میدانی که هیچ گوشهای از آن هرگز خالی نمیماند و هر جای خالیاش را عامل یا نیرویی دیگر اشغال میکند.
(کمال خسروی، «مبارزهی طبقاتی و سوسیالیسم»، فروردین 1400)
🖋@naghd_com
Telegram
نقد
حضور و فقدان چپ
🖋@naghd_com
🖋@naghd_com
▫️ نقش کارگران در خیزشهای مردمی کشورهای عربی در 2011
از سلسله مقالات «نقد» دربارهی خاورمیانه
نوشتهی: جوئل بنین
ترجمهی: حسن مرتضوی
4 دسامبر 2022
🔸 کارگران مراکشی، بحرینی، اردنی و حتی بیشتر از آن مصری و تونسی نقشی اساسی در خیزشهای مردمی کشورهای عربی در 2011 ایفا کردند. آنان همانند بسیاری از هموطنان خود از تحقیر، توهین و شکنجهی نیروهای امنیت داخلی و فسادی که گریبان همهی سپهرهای دولت را گرفته بود، تورم و افزایش نابرابری، وخیمشدن خدمات اجتماعی و سیاست خارجی تابع ایالات متحد که شکاف بین دولت و مردم را تشدید میکرد به خشم آمدند. مشارکت کارگران در خیزشها همچنین تحتتأثیر میراث دههها مبارزه علیه بازسازی نئولیبرالی اقتصادهای منطقه بود که ملازم آن بیکاری زیاد، بهویژه میان جوانان، حذف صدها هزار شغل دولتی و بیثباتکاری شاغلان بود. زنان به تناسب از بیکاری و زوال بخش دولتی آسیب بیشتری دیدهاند، زیرا سیاستهای اشتغال بخش دولتی نسبتاً برای آنها مطلوبتر است. بنابراین، برای کارگران، خیزشهای 2011 چیزی بیش از یک شورش برای بازپسگیری کرامت خود از دیکتاتوری بود. نگرانی آنها در شعارهایی که در تونس و قاهره طنینانداز شد نیز شنیده میشد: «نان، آب، بن علی، نه»، «کار، آزادی، عزت ملی» یا «نان، آزادی، عدالت اجتماعی».
🔸 این شعارها تلویحاً بیانگر رد نئولیبرالیسمی بود که خود را در همه جای کرهی زمین تحمیل میکند، «سرمایهداری وحشی»ای که در سیاستهای «اجماع واشنگتن» تجسم یافته بود: کاهش ارزش پولی، کاهش بودجهی دولتی، حذف یارانهها برای مایحتاجات اساسی، آزادسازی بازار و خصوصیسازی شرکتهای دولتی ــ همهی اقداماتی که «تثلیث نفرینشده» (صندوق بینالمللی پول، بانک جهانی و سازمان تجارت جهانی) بهشدت در کشورهای جنوب از دههی 1970 ترویج کرده است. شرکای اصلی آنها در جهان عرب، رؤسای جمهور انوار السادات (1981-1970) و حسنی مبارک (2011-1981) در مصر و زینالعابدین بنعلی (2011-1987) در تونس بودند، بدون اینکه پادشاهیهای مراکش و اردن را کنار بگذاریم.
🔸 با اینکه برخی از این جنبشها شکل شورشهای مردمی را به خود گرفتند، با این حال، ابعاد سیاسی مهمی داشتند. کنشهای جمعی کارگران و محافل مرتبط با آنها که از شدت بیسابقهای برخوردار بود، مقدم بر سقوط زینالعابدین بنعلی و حسنی مبارک به ترتیب در تونس و حتی بیشتر از آن در مصر بود. این اقدامات نه شورش محض بود و نه آنچه بیات «ناجنبشها» مینامد، یعنی اقدامات خودجوش اما سازماندهینشدهی روزانه از سوی حاشیهنشینان شهری که به فضای شهر دستدرازی میکنند، زنانی که بر حضور خود در فضای عمومی اصرار میورزند یا جوانانی که از حق خود برای «تفریحکردن» استفاده میکنند. خیر، این اعتراضات با هدف محکومکردن وخامت شرایط زندگی از زمان تصویب «برنامههای اصلاحات اقتصادی و تعدیل ساختاری» توسط تونس در سال 1986 و سپس مصر در سال 1991، با تعریف تیلی و تارو از یک جنبش اجتماعی مطابقت دارد: «کارزار پایدار طرفداری که از بازنماییهای مکرر استفاده میکند تا خود را به گستردهترین مخاطبان ممکن بشناساند و بر سازمانها، شبکهها، سنتها و همبستگیها متکی است.»...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3hF
#خاور_میانه
#خیزش_انقلابی
#جنبش_کارگری
#جوئل_بنین
#حسن_مرتضوی
👇🏼
🖋@naghd_com
از سلسله مقالات «نقد» دربارهی خاورمیانه
نوشتهی: جوئل بنین
ترجمهی: حسن مرتضوی
4 دسامبر 2022
🔸 کارگران مراکشی، بحرینی، اردنی و حتی بیشتر از آن مصری و تونسی نقشی اساسی در خیزشهای مردمی کشورهای عربی در 2011 ایفا کردند. آنان همانند بسیاری از هموطنان خود از تحقیر، توهین و شکنجهی نیروهای امنیت داخلی و فسادی که گریبان همهی سپهرهای دولت را گرفته بود، تورم و افزایش نابرابری، وخیمشدن خدمات اجتماعی و سیاست خارجی تابع ایالات متحد که شکاف بین دولت و مردم را تشدید میکرد به خشم آمدند. مشارکت کارگران در خیزشها همچنین تحتتأثیر میراث دههها مبارزه علیه بازسازی نئولیبرالی اقتصادهای منطقه بود که ملازم آن بیکاری زیاد، بهویژه میان جوانان، حذف صدها هزار شغل دولتی و بیثباتکاری شاغلان بود. زنان به تناسب از بیکاری و زوال بخش دولتی آسیب بیشتری دیدهاند، زیرا سیاستهای اشتغال بخش دولتی نسبتاً برای آنها مطلوبتر است. بنابراین، برای کارگران، خیزشهای 2011 چیزی بیش از یک شورش برای بازپسگیری کرامت خود از دیکتاتوری بود. نگرانی آنها در شعارهایی که در تونس و قاهره طنینانداز شد نیز شنیده میشد: «نان، آب، بن علی، نه»، «کار، آزادی، عزت ملی» یا «نان، آزادی، عدالت اجتماعی».
🔸 این شعارها تلویحاً بیانگر رد نئولیبرالیسمی بود که خود را در همه جای کرهی زمین تحمیل میکند، «سرمایهداری وحشی»ای که در سیاستهای «اجماع واشنگتن» تجسم یافته بود: کاهش ارزش پولی، کاهش بودجهی دولتی، حذف یارانهها برای مایحتاجات اساسی، آزادسازی بازار و خصوصیسازی شرکتهای دولتی ــ همهی اقداماتی که «تثلیث نفرینشده» (صندوق بینالمللی پول، بانک جهانی و سازمان تجارت جهانی) بهشدت در کشورهای جنوب از دههی 1970 ترویج کرده است. شرکای اصلی آنها در جهان عرب، رؤسای جمهور انوار السادات (1981-1970) و حسنی مبارک (2011-1981) در مصر و زینالعابدین بنعلی (2011-1987) در تونس بودند، بدون اینکه پادشاهیهای مراکش و اردن را کنار بگذاریم.
🔸 با اینکه برخی از این جنبشها شکل شورشهای مردمی را به خود گرفتند، با این حال، ابعاد سیاسی مهمی داشتند. کنشهای جمعی کارگران و محافل مرتبط با آنها که از شدت بیسابقهای برخوردار بود، مقدم بر سقوط زینالعابدین بنعلی و حسنی مبارک به ترتیب در تونس و حتی بیشتر از آن در مصر بود. این اقدامات نه شورش محض بود و نه آنچه بیات «ناجنبشها» مینامد، یعنی اقدامات خودجوش اما سازماندهینشدهی روزانه از سوی حاشیهنشینان شهری که به فضای شهر دستدرازی میکنند، زنانی که بر حضور خود در فضای عمومی اصرار میورزند یا جوانانی که از حق خود برای «تفریحکردن» استفاده میکنند. خیر، این اعتراضات با هدف محکومکردن وخامت شرایط زندگی از زمان تصویب «برنامههای اصلاحات اقتصادی و تعدیل ساختاری» توسط تونس در سال 1986 و سپس مصر در سال 1991، با تعریف تیلی و تارو از یک جنبش اجتماعی مطابقت دارد: «کارزار پایدار طرفداری که از بازنماییهای مکرر استفاده میکند تا خود را به گستردهترین مخاطبان ممکن بشناساند و بر سازمانها، شبکهها، سنتها و همبستگیها متکی است.»...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3hF
#خاور_میانه
#خیزش_انقلابی
#جنبش_کارگری
#جوئل_بنین
#حسن_مرتضوی
👇🏼
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
نقش کارگران در خیزشهای مردمی کشورهای عربی در 2011
نوشتهی: جوئل بنین ترجمهی: حسن مرتضوی جنبشهای اعتراضی کارگری قبل از سقوط رهبران اقتدارگرای تونس و مصر را میتوان با نقش اتحادیهی کارگری همبستگی در سقوط رژیم کمونیستی لهستان در سال 1989 مقایسه ک…
✊🏼روز دانشجو گرامی باد!
۱۶ آذر، روز دانشجو، روز گرامیداشت یاد سه دانشجوی مبارزی است که در اعتراض به سفر نیکسون معاون رئیس جمهور وقت آمریکا به ایران، به ضرب گلولهی مزدوران و ماموران امنیتی رژیم سلطنتیِ کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ کشته شدند.
۱۶ آذر روز گرامیداشت جنبش دانشجویی است؛ جنبشی آزادیخواه، همیشه علیه اختناق و استبداد و همیشه بازو در بازوی جنبش ستمدیدگان.
دانشگاه همواره چه در رژیمهای دیکتاتوری سلطنتی و چه ولایی، آماج حملهی ماموران امنیتی و اونیفورمپوشان «گارد» و «سپاه» و «بسیج» بوده تا صدای دانشجو را خفه کند یا حکم دهد دانشجو نباید سیاسی باشد؛ اما امروز مشت گرهکردهی دانشجویان نشان از زندهبودن جنبش دانشجویی است، جنبشی که میراثدار خونهای ریختهشدهی بسیاری است.
و چه امیدبخش است شنیدن فریاد اعتراض یکپارچهی دانشجویان، از سنندج تا یزد، کرمانشاه، اهواز، مشهد، زاهدان، بجنورد، اصفهان، تهران و دیگر دانشگاهها، که فریاد میزنند:
قسم به خون یاران، ایستادهایم تا پایان.
#روز_دانشجو
#زن_زندگی_آزادی
#اعتصابات_سراسری
🖋@naghd_com
۱۶ آذر، روز دانشجو، روز گرامیداشت یاد سه دانشجوی مبارزی است که در اعتراض به سفر نیکسون معاون رئیس جمهور وقت آمریکا به ایران، به ضرب گلولهی مزدوران و ماموران امنیتی رژیم سلطنتیِ کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ کشته شدند.
۱۶ آذر روز گرامیداشت جنبش دانشجویی است؛ جنبشی آزادیخواه، همیشه علیه اختناق و استبداد و همیشه بازو در بازوی جنبش ستمدیدگان.
دانشگاه همواره چه در رژیمهای دیکتاتوری سلطنتی و چه ولایی، آماج حملهی ماموران امنیتی و اونیفورمپوشان «گارد» و «سپاه» و «بسیج» بوده تا صدای دانشجو را خفه کند یا حکم دهد دانشجو نباید سیاسی باشد؛ اما امروز مشت گرهکردهی دانشجویان نشان از زندهبودن جنبش دانشجویی است، جنبشی که میراثدار خونهای ریختهشدهی بسیاری است.
و چه امیدبخش است شنیدن فریاد اعتراض یکپارچهی دانشجویان، از سنندج تا یزد، کرمانشاه، اهواز، مشهد، زاهدان، بجنورد، اصفهان، تهران و دیگر دانشگاهها، که فریاد میزنند:
قسم به خون یاران، ایستادهایم تا پایان.
#روز_دانشجو
#زن_زندگی_آزادی
#اعتصابات_سراسری
🖋@naghd_com
▫️ انگارشِ استراتژیک و حزب
نوشتهی: جوزپ ماریا آنتنتاس
ترجمهی: کمال خسروی
10 دسامبر 2022
▪️در این مقاله میخوانیم:
1- حزبِ جنبشبنیاد
2- حزبِ استراتژیبنیاد
3- استراتژی قوامیافته از درون
4- ضربآهنگ متغیر زمان و دامنهی شیبدار و لغزندهی فضا
5- دولت و قدرت اجتماعی (بدیل)
6- رادیکالبودن و واقعیت
7- گذار و افقِ نظامبخش
8- دمکراسی و ستیزهجویی [Militancy]
9- ستیزهجویی و زندگی
10- قانون زندگی
▪️گزیدههایی از متن:
🔸 نگاه استراتژیک به جهان نقطهی عزیمتی مفید است، هرچند تضمینی برای رسیدن به مقصد نیست. برای اختیارکردن چنین نگاهی باید این فرضیه را پذیرفت که نقشهای موقت برای حرکت بهسوی کنش سیاسی نیازمند آن است که در برابر پراتیکی قرار بگیرد که هرگز تمامشده و به سرانجام رسیده نیست و باید از آزمون این پراتیک سرافراز بیرون آید. به این ترتیب، در دوران «سیستمِ موقعیتیاب جهانی» (جیپیاس) ما ناگزیریم که بدانیم در کاربست استراتژی سیاسی، کماکان در چارچوب یک قطبنما، جهت حرکتمان را انتخاب میکنیم. سیاست در چارچوب یک قطبنما مستلزم آن است که بدانیم مبارزهی سیاسی بر اساس قطعیات خیالی یا تصمیمات خودانگیختهی ناپیگیرانه میسر نیست. چنین سیاستی مبتنی است بر رویکردهای سخت و استوار و در عینحال انعطافپذیر در راستای دگرگونسازیِ واقعیتی که بسیار پیچیده است و باید به تمامی درک شود. عدم قطعیتِ نتیجهی هر کنش، جزء ذاتیِ رویکرد استراتژیک است. تروتسکی در سال 1934 و در بحث پیرامون اوضاع جهانی هشدار میداد که «مبارزهی انقلابی پیشاپیش ضمانتی قطعی نیست.»
🔸 هر استراتژی قوامیافته از درون با چالش ادارهی زمان و مکان روبهروست: دو متغیری که هر استراتژی سیاسی باید آنها را در نظر داشته باشد، و همانطور که هاروی خاطرنشان کرده است، باید بر اساس منطق توسعهی سرمایهدارانه، دائماً به بازتعریف آنها بپردازد. فعالیت سیاسی مانند هر فرآیند اجتماعی دیگری، فرآیندی خطی نیست. کنش استراتژیک، متضمن فهم آنچیزی است که ما آنرا ضربآهنگِ متغیرِ زمان مینامیم. بنسعید میگوید: زمان سیاسی «زمانی گسسته» است، «پُر از گرهها و گشودگیها، گاه شتابناک گاه با مکث، لغزنده رو به پیش و رو به پس، پُرسکته و ضد زمان.» آنکه بداند چگونه میتوان بهطور مستمر ضربآهنگ زمان را تغییر داد، برای رویکرد استراتژیک و عمل تاکتیکیِ درست کلیدی درخور بهدست میآورد. نبرد سیاسی نه دویدنی شتابان در مسیری کوتاه است و نه ماراتونی طولانی در فضایی کوچک و بسته، بلکه به نظر میرسد بیشتر همانند مسابقهای باشد در بالا و پایین یک سرزمین و بر زمینی ناهموار و باتلاقی و پُر از گودال و گلولای که از یکسو تغییر مداوم ضربآهنگ را ناگزیر میکند و از سوی دیگر نیازمند دوام و استقامت است؛ همراه با انطباقها و تقاطعهای کوتاه و متوسط و بلند. از همینرو استعارهی بنسعید برای حزب، چیزی همانند جعبهدنده است.
🔸 راههای میانبُر در مجراهای زمان و مکان، پیلههایی میسازند که از طریق آنها دستیابی به مقصدهایی امکانپذیر میشود که پیشتر به آنها غیرممکن بهنظر میرسید. هر حزب (یا سازمان)دسترسی اگر سرشت یک موقعیت بحرانی را درنیابد با خطر دخول در فرآیندی از عادیسازیِ استراتژیک روبهرو میشود و اگر بین تئوری و پراتیکش تناسب و تطابقی وجود نداشته باشد و تغییرات ناگهانی در جهان واقعی برایش بسیار عظیم به نظر آیند، ممکن است به وخامت یک زامبیسازیِ استراتژیکِ حقیقی دچار شود؛ همانا روزمرگی تا ابد. بحرانها دربردارندهی بحران استراتژی و نیازمند استراتژی برای بحراناند. در دوران بحرانها، نیازی بنیادین به خوانش دگرگونیهای ناگهانی در موقعیت موجود، برای انقلابیکردن موقعیت و متزلزلساختنِ رقیب وجود دارد...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3ie
#کمال_خسروی #جوزپ_ماریا_آنتنتاس
#استراتژی #حزب #قدرت_سیاسی
👇🏼
🖋@naghd_com
نوشتهی: جوزپ ماریا آنتنتاس
ترجمهی: کمال خسروی
10 دسامبر 2022
▪️در این مقاله میخوانیم:
1- حزبِ جنبشبنیاد
2- حزبِ استراتژیبنیاد
3- استراتژی قوامیافته از درون
4- ضربآهنگ متغیر زمان و دامنهی شیبدار و لغزندهی فضا
5- دولت و قدرت اجتماعی (بدیل)
6- رادیکالبودن و واقعیت
7- گذار و افقِ نظامبخش
8- دمکراسی و ستیزهجویی [Militancy]
9- ستیزهجویی و زندگی
10- قانون زندگی
▪️گزیدههایی از متن:
🔸 نگاه استراتژیک به جهان نقطهی عزیمتی مفید است، هرچند تضمینی برای رسیدن به مقصد نیست. برای اختیارکردن چنین نگاهی باید این فرضیه را پذیرفت که نقشهای موقت برای حرکت بهسوی کنش سیاسی نیازمند آن است که در برابر پراتیکی قرار بگیرد که هرگز تمامشده و به سرانجام رسیده نیست و باید از آزمون این پراتیک سرافراز بیرون آید. به این ترتیب، در دوران «سیستمِ موقعیتیاب جهانی» (جیپیاس) ما ناگزیریم که بدانیم در کاربست استراتژی سیاسی، کماکان در چارچوب یک قطبنما، جهت حرکتمان را انتخاب میکنیم. سیاست در چارچوب یک قطبنما مستلزم آن است که بدانیم مبارزهی سیاسی بر اساس قطعیات خیالی یا تصمیمات خودانگیختهی ناپیگیرانه میسر نیست. چنین سیاستی مبتنی است بر رویکردهای سخت و استوار و در عینحال انعطافپذیر در راستای دگرگونسازیِ واقعیتی که بسیار پیچیده است و باید به تمامی درک شود. عدم قطعیتِ نتیجهی هر کنش، جزء ذاتیِ رویکرد استراتژیک است. تروتسکی در سال 1934 و در بحث پیرامون اوضاع جهانی هشدار میداد که «مبارزهی انقلابی پیشاپیش ضمانتی قطعی نیست.»
🔸 هر استراتژی قوامیافته از درون با چالش ادارهی زمان و مکان روبهروست: دو متغیری که هر استراتژی سیاسی باید آنها را در نظر داشته باشد، و همانطور که هاروی خاطرنشان کرده است، باید بر اساس منطق توسعهی سرمایهدارانه، دائماً به بازتعریف آنها بپردازد. فعالیت سیاسی مانند هر فرآیند اجتماعی دیگری، فرآیندی خطی نیست. کنش استراتژیک، متضمن فهم آنچیزی است که ما آنرا ضربآهنگِ متغیرِ زمان مینامیم. بنسعید میگوید: زمان سیاسی «زمانی گسسته» است، «پُر از گرهها و گشودگیها، گاه شتابناک گاه با مکث، لغزنده رو به پیش و رو به پس، پُرسکته و ضد زمان.» آنکه بداند چگونه میتوان بهطور مستمر ضربآهنگ زمان را تغییر داد، برای رویکرد استراتژیک و عمل تاکتیکیِ درست کلیدی درخور بهدست میآورد. نبرد سیاسی نه دویدنی شتابان در مسیری کوتاه است و نه ماراتونی طولانی در فضایی کوچک و بسته، بلکه به نظر میرسد بیشتر همانند مسابقهای باشد در بالا و پایین یک سرزمین و بر زمینی ناهموار و باتلاقی و پُر از گودال و گلولای که از یکسو تغییر مداوم ضربآهنگ را ناگزیر میکند و از سوی دیگر نیازمند دوام و استقامت است؛ همراه با انطباقها و تقاطعهای کوتاه و متوسط و بلند. از همینرو استعارهی بنسعید برای حزب، چیزی همانند جعبهدنده است.
🔸 راههای میانبُر در مجراهای زمان و مکان، پیلههایی میسازند که از طریق آنها دستیابی به مقصدهایی امکانپذیر میشود که پیشتر به آنها غیرممکن بهنظر میرسید. هر حزب (یا سازمان)دسترسی اگر سرشت یک موقعیت بحرانی را درنیابد با خطر دخول در فرآیندی از عادیسازیِ استراتژیک روبهرو میشود و اگر بین تئوری و پراتیکش تناسب و تطابقی وجود نداشته باشد و تغییرات ناگهانی در جهان واقعی برایش بسیار عظیم به نظر آیند، ممکن است به وخامت یک زامبیسازیِ استراتژیکِ حقیقی دچار شود؛ همانا روزمرگی تا ابد. بحرانها دربردارندهی بحران استراتژی و نیازمند استراتژی برای بحراناند. در دوران بحرانها، نیازی بنیادین به خوانش دگرگونیهای ناگهانی در موقعیت موجود، برای انقلابیکردن موقعیت و متزلزلساختنِ رقیب وجود دارد...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3ie
#کمال_خسروی #جوزپ_ماریا_آنتنتاس
#استراتژی #حزب #قدرت_سیاسی
👇🏼
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
انگارشِ استراتژیک و حزب
نوشتهی: جوزپ ماریا آنتنتاس ترجمهی: کمال خسروی فعالیت سیاسی مانند هر فرآیند اجتماعی دیگری، فرآیندی خطی نیست. کنش استراتژیک، متضمن فهم آنچیزی است که ما آنرا ضربآهنگِ متغیرِ زمان مینامیم. بنسع…
ماشین خونریز رژیم جلاد جمهوری اسلامی به حرکت افتاده است. متوقفش سازیم!
سردمداران جانی جمهوری اسلامی که تاکنون از هیچ اقدامی برای به سکوت کشاندن تودههای مردم دریغ نکردهاند، در آخرین اقدام خود در ساعات بامدادی امروز بعد از وقفهای چند روزه رذیلانه مجیدرضا رهنورد یکی دیگر از معترضان جوان را در مشهد در مقابل چشمان هار و وقیح بسیجیهای سرکوبگر و هلهلهی و شادی مزدوران قاتل به دار آویختند. رژیم جنایتکار بعد از اعدام محسن شکاری که بیگمان آزمایشی برای سنجش واکنش مردم ایران و جهان بود، آنگاه که از واکنشهای ضعیف و پراکنده و بیاثر اطمینان یافت، به قتل دومی دست یازید. این ماشین کشتار که از ابتدای سال ۵۷ تا به همین امروز بیوقفه سر جوانان عزیز ما را بالای دار برده است متوقف نخواهد شد و اشتهای سیریناپذیر و عطش خونریز خود را برای حفظ نظام رسوایش تازه و تیزتر خواهد کرد. اما همزمان آتش خشم مردم را نیز شعلهورتر خواهد ساخت. تنها راه برای خاتمه دادن به این کشتار اقدام متحد تودههای مردم ایران و جهان در مخالفت با اعدام است. بدون مبارزه برای رسوا کردن سیاست جنایتکارانه سردمداران رژیم، بدون کوشش ایرانیان مترقی در خارج از کشور برای رساندن صدای مبارزان دربند ایران به تمامی مجامع عمومی، بدون مقاومت همه جانبه و فراگیر مردم ایران این ماشین کشتار باز نخواهد ایستاد و همچون پیشینهی سیاه دهههای گذشته انتقام خود را از مبارزهی جانانهی ماههای اخیر خواهد گرفت.
زنده باد مقاومت!
برچیده باد داغ و درفش و اعدام!
زن زندگی آزادی!
✊🏼✊🏼
#قیام_علیه_اعدام
#نه_به_شکنجه
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
#StopExecutionsInIran
#مهسا_امینی
#محسن_شکاری
#مجیدرضا_رهنورد
🖋@naghd_com
سردمداران جانی جمهوری اسلامی که تاکنون از هیچ اقدامی برای به سکوت کشاندن تودههای مردم دریغ نکردهاند، در آخرین اقدام خود در ساعات بامدادی امروز بعد از وقفهای چند روزه رذیلانه مجیدرضا رهنورد یکی دیگر از معترضان جوان را در مشهد در مقابل چشمان هار و وقیح بسیجیهای سرکوبگر و هلهلهی و شادی مزدوران قاتل به دار آویختند. رژیم جنایتکار بعد از اعدام محسن شکاری که بیگمان آزمایشی برای سنجش واکنش مردم ایران و جهان بود، آنگاه که از واکنشهای ضعیف و پراکنده و بیاثر اطمینان یافت، به قتل دومی دست یازید. این ماشین کشتار که از ابتدای سال ۵۷ تا به همین امروز بیوقفه سر جوانان عزیز ما را بالای دار برده است متوقف نخواهد شد و اشتهای سیریناپذیر و عطش خونریز خود را برای حفظ نظام رسوایش تازه و تیزتر خواهد کرد. اما همزمان آتش خشم مردم را نیز شعلهورتر خواهد ساخت. تنها راه برای خاتمه دادن به این کشتار اقدام متحد تودههای مردم ایران و جهان در مخالفت با اعدام است. بدون مبارزه برای رسوا کردن سیاست جنایتکارانه سردمداران رژیم، بدون کوشش ایرانیان مترقی در خارج از کشور برای رساندن صدای مبارزان دربند ایران به تمامی مجامع عمومی، بدون مقاومت همه جانبه و فراگیر مردم ایران این ماشین کشتار باز نخواهد ایستاد و همچون پیشینهی سیاه دهههای گذشته انتقام خود را از مبارزهی جانانهی ماههای اخیر خواهد گرفت.
زنده باد مقاومت!
برچیده باد داغ و درفش و اعدام!
زن زندگی آزادی!
✊🏼✊🏼
#قیام_علیه_اعدام
#نه_به_شکنجه
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
#StopExecutionsInIran
#مهسا_امینی
#محسن_شکاری
#مجیدرضا_رهنورد
🖋@naghd_com
Telegram
نقد
برچیده باد داغ و درفش و اعدام!
🔹نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ مفهوم هژمونی فراتر از سیاست هویت و اقتصادگرایی است
گفتوگوی شیمنا ورگارا با خوان دال ماسو
ترجمهی: بیژن سپیدرودی
13 دسامبر 2022
📝 توضیح: تابستان امسال پالگریو مک میلان کتاب «هژمونی و مبارزه طبقاتی: تروتسکی، گرامشی و مارکسیسم» اثر مارکسیست آرژانتینی خوان دال ماسو را منتشر کرد. شیمنا ورگارا، عضو صدای چپ، با دال ماسو دربارهی کتابش به نام مفهوم هژمونی که از سوی دو تن از درخشانترین مارکسیستهای انقلابی قرن بیستم، آنتونیو گرامشی و لئون تروتسکی بیان شده، مصاحبه کرد.
🔸 موضوع کتاب را مسئلهی هژمونی در برخی از جنبههای اصلی آن تشکیل میدهد: بهعنوان رابطهی رهبری طبقهی کارگر در میان سایر بخشهای تحت ستم، پیش و پس از انقلاب، بهمثابهی یک مفهوم سودمند برای درک روابط بینا-دولتی در یک سطح بینالمللی، و اینکه چگونه دولت بورژوایی در پی ایجاد مجدد یک پایگاه تودهای است. این مفهوم به دلایل متعدد هنوز به نظریهی مارکسیستی مرتبط است. در این میان، میتوان به مهمترین آنها اشاره کرد:
1) توسعهی سرمایهداری گرایش دارد جامعه را بین بورژوازی و طبقهی کارگر قطبی کند، اما قطبی شدن روندی مطلق نیست. هنوز اقشار مختلف اجتماعی وجود دارند و از این رو مطالبات خاصی دارند که دقیقاً در خواستهای یکی از این دو طبقهی اساسی نمیگنجند. اگر میخواهیم اتحادی بر پا کنیم که بتواند با سرمایهداری مقابله کند و آن را به شکست کشاند، باید این خواستها برآورده شوند.
2) سرمایهداری بر استثمار کار مزدی استوار است، اما به نفع خود، اشکال خاصی از ستم خارج از اقتصاد، مانند ستم بر زنان و نژادپرستی را نیز مجدداً فرموله میکند.
3) در خلال چند دهه گذشته، در نتیجهی سقوط استالینیسم و ارتباط پر از خطای (و اغلب بدخواهانه) آن با کمونیسم، افکار مارکسیستی بیاعتبار شده است. در نتیجه، نظریههای جدید جایگاه خود را به دست آوردهاند، نظریههایی که بر جنبشهای اجتماعی یا موضوعات جدیدی متمرکزند و جایگزین طبقهی کارگر بهعنوان عامل تغییر شدهاند (دیدگاههایی که به انواع مختلف اتونومیسم نزدیکترند)، یا نظریههایی که هژمونی را بدون هیچ دخلی به طبقه ابتدا با هدف ایجاد گفتمانهای سیاسی مترقی و سپس گفتمانهای پوپولیستی (لاکلائو و موفه) بازتفسیر میکنند. در برخی از موارد، این دیدگاهها برای ترویج نوعی همکاری بین «جنبشهای اجتماعی» و دولت ترکیب شدهاند. همانگونه که بهویژه در آمریکای لاتین تحت حکومتهای «پسانئولیبرال» فرض شده است یا ــ بهرغم تفاوتهای آشکار ــ آنگونه که برخی از بخشهای جنبشهای اجتماعی امروز در ایالات متحده نیز، در رابطه با دولت بایدن پیشنهاد میکنند. با وارسی مجدد مسئلهی هژمونی در اصطلاح مارکسیستی، میتوان یک بار دیگر مرکزیت طبقهی کارگر را بهعنوان یک سوژهی انقلابی مطرح کرد. این به نوبهی خود به معنای آن است که خواستهای سایر بخشهای اجتماعی، که هم از حیث دگرگونیهای اقتصادی و هم از منظر حقوق مرتبط با موضوعات نژادی، قومیتی و جنسیتی تحتتأثیر سرمایهداریاند، نیز درنظر گرفته شود. من فکر میکنم این یک پرسش اساسی است، زیرا از زمان بحران 2008، مارکسیسم تا حد معینی اقتدار خود را بهعنوان نظریهای که میتواند بحرانهای اقتصادی را تبیین کند بازیافته است، اما هنوز نفوذ خود را بهعنوان یک استراتژی سیاسی به کار نبسته است. من بر این باورم این بحث بهویژه برای ایالات متحده مهم است، زیرا رویکرد مارکسیستی به مسئله هژمونی امکان فراتر رفتن از تضاد بین «سیاست هویت» و رویکرد اقتصادگرایانه به مسئلهی طبقه را (که برای مثال توسط بخشی از مجله ژاکوبن و همچنین توسط رهبران جنبشهای اجتماعی طرح شده است) فراهم میکند...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3jq
#هژمونی
#خوان_دال_ماسو
#شیمنا_ورگارا
#بیژن_سپیدرودی
#گرامشی
👇🏼
🖋@naghd_com
▫️ مفهوم هژمونی فراتر از سیاست هویت و اقتصادگرایی است
گفتوگوی شیمنا ورگارا با خوان دال ماسو
ترجمهی: بیژن سپیدرودی
13 دسامبر 2022
📝 توضیح: تابستان امسال پالگریو مک میلان کتاب «هژمونی و مبارزه طبقاتی: تروتسکی، گرامشی و مارکسیسم» اثر مارکسیست آرژانتینی خوان دال ماسو را منتشر کرد. شیمنا ورگارا، عضو صدای چپ، با دال ماسو دربارهی کتابش به نام مفهوم هژمونی که از سوی دو تن از درخشانترین مارکسیستهای انقلابی قرن بیستم، آنتونیو گرامشی و لئون تروتسکی بیان شده، مصاحبه کرد.
🔸 موضوع کتاب را مسئلهی هژمونی در برخی از جنبههای اصلی آن تشکیل میدهد: بهعنوان رابطهی رهبری طبقهی کارگر در میان سایر بخشهای تحت ستم، پیش و پس از انقلاب، بهمثابهی یک مفهوم سودمند برای درک روابط بینا-دولتی در یک سطح بینالمللی، و اینکه چگونه دولت بورژوایی در پی ایجاد مجدد یک پایگاه تودهای است. این مفهوم به دلایل متعدد هنوز به نظریهی مارکسیستی مرتبط است. در این میان، میتوان به مهمترین آنها اشاره کرد:
1) توسعهی سرمایهداری گرایش دارد جامعه را بین بورژوازی و طبقهی کارگر قطبی کند، اما قطبی شدن روندی مطلق نیست. هنوز اقشار مختلف اجتماعی وجود دارند و از این رو مطالبات خاصی دارند که دقیقاً در خواستهای یکی از این دو طبقهی اساسی نمیگنجند. اگر میخواهیم اتحادی بر پا کنیم که بتواند با سرمایهداری مقابله کند و آن را به شکست کشاند، باید این خواستها برآورده شوند.
2) سرمایهداری بر استثمار کار مزدی استوار است، اما به نفع خود، اشکال خاصی از ستم خارج از اقتصاد، مانند ستم بر زنان و نژادپرستی را نیز مجدداً فرموله میکند.
3) در خلال چند دهه گذشته، در نتیجهی سقوط استالینیسم و ارتباط پر از خطای (و اغلب بدخواهانه) آن با کمونیسم، افکار مارکسیستی بیاعتبار شده است. در نتیجه، نظریههای جدید جایگاه خود را به دست آوردهاند، نظریههایی که بر جنبشهای اجتماعی یا موضوعات جدیدی متمرکزند و جایگزین طبقهی کارگر بهعنوان عامل تغییر شدهاند (دیدگاههایی که به انواع مختلف اتونومیسم نزدیکترند)، یا نظریههایی که هژمونی را بدون هیچ دخلی به طبقه ابتدا با هدف ایجاد گفتمانهای سیاسی مترقی و سپس گفتمانهای پوپولیستی (لاکلائو و موفه) بازتفسیر میکنند. در برخی از موارد، این دیدگاهها برای ترویج نوعی همکاری بین «جنبشهای اجتماعی» و دولت ترکیب شدهاند. همانگونه که بهویژه در آمریکای لاتین تحت حکومتهای «پسانئولیبرال» فرض شده است یا ــ بهرغم تفاوتهای آشکار ــ آنگونه که برخی از بخشهای جنبشهای اجتماعی امروز در ایالات متحده نیز، در رابطه با دولت بایدن پیشنهاد میکنند. با وارسی مجدد مسئلهی هژمونی در اصطلاح مارکسیستی، میتوان یک بار دیگر مرکزیت طبقهی کارگر را بهعنوان یک سوژهی انقلابی مطرح کرد. این به نوبهی خود به معنای آن است که خواستهای سایر بخشهای اجتماعی، که هم از حیث دگرگونیهای اقتصادی و هم از منظر حقوق مرتبط با موضوعات نژادی، قومیتی و جنسیتی تحتتأثیر سرمایهداریاند، نیز درنظر گرفته شود. من فکر میکنم این یک پرسش اساسی است، زیرا از زمان بحران 2008، مارکسیسم تا حد معینی اقتدار خود را بهعنوان نظریهای که میتواند بحرانهای اقتصادی را تبیین کند بازیافته است، اما هنوز نفوذ خود را بهعنوان یک استراتژی سیاسی به کار نبسته است. من بر این باورم این بحث بهویژه برای ایالات متحده مهم است، زیرا رویکرد مارکسیستی به مسئله هژمونی امکان فراتر رفتن از تضاد بین «سیاست هویت» و رویکرد اقتصادگرایانه به مسئلهی طبقه را (که برای مثال توسط بخشی از مجله ژاکوبن و همچنین توسط رهبران جنبشهای اجتماعی طرح شده است) فراهم میکند...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3jq
#هژمونی
#خوان_دال_ماسو
#شیمنا_ورگارا
#بیژن_سپیدرودی
#گرامشی
👇🏼
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
مفهوم هژمونی فراتر از سیاست هویت و اقتصادگرایی
گفتگوی شیمنا ورگارا با خوان دال ماسو ترجمهی:بیژن سپیدرودی موضوع کتاب را مسئلهی هژمونی در برخی از جنبههای اصلی آن تشکیل میدهد: بهعنوان رابطهی رهبری طبقهی کارگر در میان سایر بخشهای تحت ستم، پ…
▫️ واکاوی طبقاتی و سیاست جنبشهای اجتماعی جدید
نوشتهی: لاورنس وایلد
ترجمهی: حسن مرتضوی
18 دسامبر 2022
🔸 آیا ممکن است سوسیالیستها به واکاوی طبقاتی مارکسیستی پایبند باشند و همهنگام با شور و شوق دربارهی پتانسیل رهاییبخش جنبشهای اجتماعی جدید سخن بگویند؟ در این مقاله میخواهم با ارائهی استدلالی در هشت نکته که حاوی تفسیری از واکاوی طبقاتی مارکسیستی و این گزاره است که راههای بسیاری برای آگاهی طبقاتی منطبق با آن وجود دارد، به این سوال پاسخ مثبتی بدهم. برخی از پیامدهای عملی این دیدگاه مورد بحث قرار خواهد گرفت. این استدلال به طور ضمنی از واکاوی طبقاتی در برابر حملات اخیر «پسامارکسیسم» دفاع میکند، در حالی که مفهوم محدود مبارزهی طبقاتی را که تعدادی از گروههای مارکسیستی از آن حمایت میکنند رد میکند، مفهومی که بنا به آن مبارزات جنبشهای اجتماعی جدید را انحرافی از مبارزهی طبقاتی در محل کار میدانند. من به این مواضع مخالف و ملاحظات روششناختی مهمی که آنها در نتیجهگیری مطرح میکنند باز خواهم گشت.
🔸 طرح نکاتی مقدماتی دربارهی ماهیت جنبشهای اجتماعی جدید و فعالیتهای سیاسی مرتبط با آنها لازم است. اکنون آثار گستردهای در تعریف «جنبشهای اجتماعی جدید» و اینکه آیا آنها شکل جدیدی از سیاست را تشکیل میدهند یا نه نوشته شده است. منظور من از «جنبشهای اجتماعی جدید» گروههایی است که حول محور فمینیسم، بومپایی (environmentalism)، ضدنژادپرستی، صلح و ضدامپریالیسم گرد میآیند. این جنبشها از جهات مختلفی از احزاب سیاسی یا گروههای فشار متمایز میشوند. یکم، منافع آنها بینالمللی است و فعالیتهای آنها فراتر از مرزهای ملی است؛ دوم، آنها مجموعهای از مطالبات را بیان میکنند که اساساً روابط اقتصادی و اجتماعی حاکم بر جهان را تهدید میکنند؛ سوم، آنها ساختارهای سازمانی تثبیتشدهی احزاب دولتی و گروههای فشار را به چالش میکشند. این بدان معنا نیست که این جنبشها نمیتوانند در احزاب سیاسی (مانند سبزهای آلمان) یا در گروههای فشار تجلی پیدا کنند، اما جنبش همیشه گستردهتر از هر شکل سازمانی واحدی است و دائماً مراقب خطرات ادغام است. این جنبشها دستور کار سیاست «قدیمی» را که عمدتاً به تعداد محدودی از شاخصهای کلیدی در مدیریت اقتصاد ملی توجه داشته است به چالش میکشند. چنین جنبشهایی احزاب چپ را چالشگر مناصب سیاسی و کار در چارچوب انتخاباتی میبینند که در آنها فرصت محدودی برای دیکته کردن «مسائل» دارند. این امر در مورد احزاب کوچکتر «پیشگام» که بیشتر بر درگیری در محل کار یا مسائل منفرد تمرکز میکنند صدق نمیکند، اما «قدیمی بودن» آنها در رویهشان نهفته است ــ پیروی دقیق از یک «خط»، اولویتبندی مسائل توسط یک کمیتهی مرکزی و تمایل به رهبری همه چیز.
🔸 تقریباً در تمام آثاری که دربارهی جنبشهای اجتماعی جدید بحث میکنند، خواه از موضع حمایتی باشد یا شکاکانه، فعالیت آنها بهعنوان میان طبقاتی، غیرطبقاتی یا افزودهای به سیاستهای «طبقاتی ناب» در نظر گرفته میشود. استدلال زیر این دیدگاه را به چالش میکشد. برخی از نکات ذکر شده برای خوانندگانی که بحثهای نظریهی طبقاتی را در طول سالها دنبال کردهاند آشنا خواهند بود، اما ما بسط استدلال در نکات هفتم و هشتم تلاش میکنیم تا واکاوی طبقاتی را در مناطقی جای دهیم که بسیاری از نظریههای اجتماعی تمایل به پنهانکردن آن دارند. از آنجایی که بحث در سطحی بسیار کلی مطرح میشود، ارجاعات به آثار مربوطه معمولاً گذرا هستند تا محتوایی، اما در انجام این کار، امید داریم بحث بیشتر باز شود و نه بسته...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3k0
#هژمونی
#جنبش_اجتماعی
#طبقه
#حسن_مرتضوی
#لاورنس_وایلد
👇🏼
🖋@naghd_com
نوشتهی: لاورنس وایلد
ترجمهی: حسن مرتضوی
18 دسامبر 2022
🔸 آیا ممکن است سوسیالیستها به واکاوی طبقاتی مارکسیستی پایبند باشند و همهنگام با شور و شوق دربارهی پتانسیل رهاییبخش جنبشهای اجتماعی جدید سخن بگویند؟ در این مقاله میخواهم با ارائهی استدلالی در هشت نکته که حاوی تفسیری از واکاوی طبقاتی مارکسیستی و این گزاره است که راههای بسیاری برای آگاهی طبقاتی منطبق با آن وجود دارد، به این سوال پاسخ مثبتی بدهم. برخی از پیامدهای عملی این دیدگاه مورد بحث قرار خواهد گرفت. این استدلال به طور ضمنی از واکاوی طبقاتی در برابر حملات اخیر «پسامارکسیسم» دفاع میکند، در حالی که مفهوم محدود مبارزهی طبقاتی را که تعدادی از گروههای مارکسیستی از آن حمایت میکنند رد میکند، مفهومی که بنا به آن مبارزات جنبشهای اجتماعی جدید را انحرافی از مبارزهی طبقاتی در محل کار میدانند. من به این مواضع مخالف و ملاحظات روششناختی مهمی که آنها در نتیجهگیری مطرح میکنند باز خواهم گشت.
🔸 طرح نکاتی مقدماتی دربارهی ماهیت جنبشهای اجتماعی جدید و فعالیتهای سیاسی مرتبط با آنها لازم است. اکنون آثار گستردهای در تعریف «جنبشهای اجتماعی جدید» و اینکه آیا آنها شکل جدیدی از سیاست را تشکیل میدهند یا نه نوشته شده است. منظور من از «جنبشهای اجتماعی جدید» گروههایی است که حول محور فمینیسم، بومپایی (environmentalism)، ضدنژادپرستی، صلح و ضدامپریالیسم گرد میآیند. این جنبشها از جهات مختلفی از احزاب سیاسی یا گروههای فشار متمایز میشوند. یکم، منافع آنها بینالمللی است و فعالیتهای آنها فراتر از مرزهای ملی است؛ دوم، آنها مجموعهای از مطالبات را بیان میکنند که اساساً روابط اقتصادی و اجتماعی حاکم بر جهان را تهدید میکنند؛ سوم، آنها ساختارهای سازمانی تثبیتشدهی احزاب دولتی و گروههای فشار را به چالش میکشند. این بدان معنا نیست که این جنبشها نمیتوانند در احزاب سیاسی (مانند سبزهای آلمان) یا در گروههای فشار تجلی پیدا کنند، اما جنبش همیشه گستردهتر از هر شکل سازمانی واحدی است و دائماً مراقب خطرات ادغام است. این جنبشها دستور کار سیاست «قدیمی» را که عمدتاً به تعداد محدودی از شاخصهای کلیدی در مدیریت اقتصاد ملی توجه داشته است به چالش میکشند. چنین جنبشهایی احزاب چپ را چالشگر مناصب سیاسی و کار در چارچوب انتخاباتی میبینند که در آنها فرصت محدودی برای دیکته کردن «مسائل» دارند. این امر در مورد احزاب کوچکتر «پیشگام» که بیشتر بر درگیری در محل کار یا مسائل منفرد تمرکز میکنند صدق نمیکند، اما «قدیمی بودن» آنها در رویهشان نهفته است ــ پیروی دقیق از یک «خط»، اولویتبندی مسائل توسط یک کمیتهی مرکزی و تمایل به رهبری همه چیز.
🔸 تقریباً در تمام آثاری که دربارهی جنبشهای اجتماعی جدید بحث میکنند، خواه از موضع حمایتی باشد یا شکاکانه، فعالیت آنها بهعنوان میان طبقاتی، غیرطبقاتی یا افزودهای به سیاستهای «طبقاتی ناب» در نظر گرفته میشود. استدلال زیر این دیدگاه را به چالش میکشد. برخی از نکات ذکر شده برای خوانندگانی که بحثهای نظریهی طبقاتی را در طول سالها دنبال کردهاند آشنا خواهند بود، اما ما بسط استدلال در نکات هفتم و هشتم تلاش میکنیم تا واکاوی طبقاتی را در مناطقی جای دهیم که بسیاری از نظریههای اجتماعی تمایل به پنهانکردن آن دارند. از آنجایی که بحث در سطحی بسیار کلی مطرح میشود، ارجاعات به آثار مربوطه معمولاً گذرا هستند تا محتوایی، اما در انجام این کار، امید داریم بحث بیشتر باز شود و نه بسته...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3k0
#هژمونی
#جنبش_اجتماعی
#طبقه
#حسن_مرتضوی
#لاورنس_وایلد
👇🏼
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
واکاوی طبقاتی و سیاست جنبشهای اجتماعی جدید
نوشتهی: لاورنس وایلد ترجمهی: حسن مرتضوی «آگاهی طبقاتی» برای پرولتاریا دارای دو بُعد است و این ابعاد لزوماً مکمل هم نیستند. از آنجایی که سرچشمهی استثمار در فرآیند تولیدی است، طبیعی است که در آن…
🔹نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ سـه نفـی
نوشتهی: آلن بدیو
ترجمهی: مهدی فیضی
21 دسامبر 2022
🔸 چنانکه میدانید، به نظر کارل اشمیت، گوهرِ سیاستْ تمایزگذاریِ آشکارْ میان دوست و دشمن است. اما قطعاً، مسئلهی دشوار همانا نسبت میان این دو است، دقیقاً آنگاه که تمایزْ روشن و واضح است. حتی در مورد جنگ، مسئلهی این نسبت مسئلهای پیچیده است. و این پیچیدگی، پیچیدگیِ کنشِ منفیت است. برای مثال، در جنگ [با دشمن] خارجی، شما اغلب باید نیروهای دشمن را نابود کنید و نابودکردن بیشک رادیکالترین شکلِ نفی است. اما در بسیاری از جنگهای داخلی، روشن نیست که هدفْ نابودی دشمن است، دشمنی که بخشی از کشور شماست، یا فقط چیرگی و تسلط بر آن [دشمن، هدفِ شما] است، همانطور که برای مثال در پیکار طبقاتی این گونه است. در این مورد، نفیِ دشمن در شکل رادیکال نابودی نیست، حتی اگر جنگهای داخلی گاه بتوانند خونینتر و بیرحمانهتر از جنگهای خارجی باشند. مثال دیگر: شما میتوانید بفهمید که کشوری دشمن شماست، گاهی دشمن در معنای دقیقاش، و با این حال شما همپیمانِ این کشور باشید بر علیه دشمنِ دیگری که در حال حاضر خطرناکتر است، حتی اگر دشمن نخست شما در آینده خطرناکتر باشد. بهلحاظ تاکتیکی، در جریان جنگ جهانی دوم، آلمان دشمنِ اصلیِ ایالات متحده بود. ایالات متحده نیز همپیمانِ اتحاد جماهیر شوروی بر علیه آلمان بود. اما در واقع، از حیث استراتژیکی، برای ایالات متحده، اتحاد جماهیر شوروی دشمن مهمتری بود تا آلمان. شما اینجا پیرفتِ سیاسیِ بسیار پیچیدهای دارید، در جایی که یک نفیِ بسیار قوی در کار است که به یک معنا، توسط یک نفی ضعیفتر، به زیر کشیده میشود.
🔸 اما، تفاوتِ میان این دو نفی و نفیهای بیشتر دقیقاً چیست؟ آیا نفیِ کمتر یا بیشتر ممکن است؟ آیا «نفی» روشنترین مثال از چیزی مطلق نیست؟ هرچه باشد، نفیْ معنایِ اصلِ مشهور عدم تناقض است. اگر بگویم قضیهی P، چیزی کاملاً متفاوت با قضیهی غیرِ P میگویم، یعنی: اگر اولی صادق باشد، دومی کاذب است. اینجا میبینیم که یک مسئلهی سیاسی انضمامی میتواند در یک چارچوب منطقیِ جدید صورتبندی شود، در جایی که واژهی «نفی» معناهای مختلفی دارد، و در جایی که نسبت میان نفی و اثبات میتواند به شیوههای مختلف نمایش داده شود.
🔸 در دید فلسفی من، در یک جهانِ داده شده، ما چیز تازهای داریم فقط اگر قوانین عقلی یا قراردادیِ این جهان توسط چیزی که رخ میدهد، و من آن را یک «رخداد» مینامم، از هم گسسته شده یا از آثار متعارفشان بیفتند. بهوضوح، پیامدهای این رخدادْ نسبتی منفی با قوانین جهان برقرار میکنند. به دلایل پیچیدهای، چندینگی (multiplicity) یا کثرتِ مرکب از این پیامدها را یک حقیقت، یا یک حقیقتِ رخدادی مینامم. پس میتوانیم بگوییم که یک حقیقت، در معنای نخست، بخشی از جهان است، زیرا مجموعهای از پیامدهای رخدادْ در جهان است، و نه بیرون از آن. اما در معنای دوم، میتوانیم بگوییم که یک حقیقتْ همانندِ نفیِ جهان است، چراکه خودِ رخداد از قوانین عقلی یا قراردادیِ جهانْ کسر میشود. این همه را میتوانیم در یک حکم خلاصه کنیم: یک حقیقت فراتر رفتن از قانون است. «فراتر رفتن» نخست به این معناست که حقیقت به قانون وابسته است، و دوّم، با این حال، به معنای نفیِ آن قانون است.
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3kt
#آلن_بدیو #مهدی_فیضی #دیالکتیک
👇🏼
🖋@naghd_com
▫️ سـه نفـی
نوشتهی: آلن بدیو
ترجمهی: مهدی فیضی
21 دسامبر 2022
🔸 چنانکه میدانید، به نظر کارل اشمیت، گوهرِ سیاستْ تمایزگذاریِ آشکارْ میان دوست و دشمن است. اما قطعاً، مسئلهی دشوار همانا نسبت میان این دو است، دقیقاً آنگاه که تمایزْ روشن و واضح است. حتی در مورد جنگ، مسئلهی این نسبت مسئلهای پیچیده است. و این پیچیدگی، پیچیدگیِ کنشِ منفیت است. برای مثال، در جنگ [با دشمن] خارجی، شما اغلب باید نیروهای دشمن را نابود کنید و نابودکردن بیشک رادیکالترین شکلِ نفی است. اما در بسیاری از جنگهای داخلی، روشن نیست که هدفْ نابودی دشمن است، دشمنی که بخشی از کشور شماست، یا فقط چیرگی و تسلط بر آن [دشمن، هدفِ شما] است، همانطور که برای مثال در پیکار طبقاتی این گونه است. در این مورد، نفیِ دشمن در شکل رادیکال نابودی نیست، حتی اگر جنگهای داخلی گاه بتوانند خونینتر و بیرحمانهتر از جنگهای خارجی باشند. مثال دیگر: شما میتوانید بفهمید که کشوری دشمن شماست، گاهی دشمن در معنای دقیقاش، و با این حال شما همپیمانِ این کشور باشید بر علیه دشمنِ دیگری که در حال حاضر خطرناکتر است، حتی اگر دشمن نخست شما در آینده خطرناکتر باشد. بهلحاظ تاکتیکی، در جریان جنگ جهانی دوم، آلمان دشمنِ اصلیِ ایالات متحده بود. ایالات متحده نیز همپیمانِ اتحاد جماهیر شوروی بر علیه آلمان بود. اما در واقع، از حیث استراتژیکی، برای ایالات متحده، اتحاد جماهیر شوروی دشمن مهمتری بود تا آلمان. شما اینجا پیرفتِ سیاسیِ بسیار پیچیدهای دارید، در جایی که یک نفیِ بسیار قوی در کار است که به یک معنا، توسط یک نفی ضعیفتر، به زیر کشیده میشود.
🔸 اما، تفاوتِ میان این دو نفی و نفیهای بیشتر دقیقاً چیست؟ آیا نفیِ کمتر یا بیشتر ممکن است؟ آیا «نفی» روشنترین مثال از چیزی مطلق نیست؟ هرچه باشد، نفیْ معنایِ اصلِ مشهور عدم تناقض است. اگر بگویم قضیهی P، چیزی کاملاً متفاوت با قضیهی غیرِ P میگویم، یعنی: اگر اولی صادق باشد، دومی کاذب است. اینجا میبینیم که یک مسئلهی سیاسی انضمامی میتواند در یک چارچوب منطقیِ جدید صورتبندی شود، در جایی که واژهی «نفی» معناهای مختلفی دارد، و در جایی که نسبت میان نفی و اثبات میتواند به شیوههای مختلف نمایش داده شود.
🔸 در دید فلسفی من، در یک جهانِ داده شده، ما چیز تازهای داریم فقط اگر قوانین عقلی یا قراردادیِ این جهان توسط چیزی که رخ میدهد، و من آن را یک «رخداد» مینامم، از هم گسسته شده یا از آثار متعارفشان بیفتند. بهوضوح، پیامدهای این رخدادْ نسبتی منفی با قوانین جهان برقرار میکنند. به دلایل پیچیدهای، چندینگی (multiplicity) یا کثرتِ مرکب از این پیامدها را یک حقیقت، یا یک حقیقتِ رخدادی مینامم. پس میتوانیم بگوییم که یک حقیقت، در معنای نخست، بخشی از جهان است، زیرا مجموعهای از پیامدهای رخدادْ در جهان است، و نه بیرون از آن. اما در معنای دوم، میتوانیم بگوییم که یک حقیقتْ همانندِ نفیِ جهان است، چراکه خودِ رخداد از قوانین عقلی یا قراردادیِ جهانْ کسر میشود. این همه را میتوانیم در یک حکم خلاصه کنیم: یک حقیقت فراتر رفتن از قانون است. «فراتر رفتن» نخست به این معناست که حقیقت به قانون وابسته است، و دوّم، با این حال، به معنای نفیِ آن قانون است.
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3kt
#آلن_بدیو #مهدی_فیضی #دیالکتیک
👇🏼
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
سـه نفـی
نوشتهی: آلن بدیو ترجمهی: مهدی فیضی درسی که میگیریم این است: آنگاه که جهان شهودگراست، تغییرِ حقیقی باید کلاسیک باشد، و تغییرِ کاذبْ شبههمساز. پس نسبت میان قانون و رخدادْ تنها وقتی قابل فهم است…
▫️ مقدمه به هستیشناسی لوکاچ
نوشتهی: کمال خسروی
25 دسامبر 2022
📝 توضیح «نقد»: ترجمهی بخش «مارکس» در اثر سترگ جرج لوکاچ، هستیشناسی هستی اجتماعی به فارسی، کاری ضروری و ارزنده بود که طی دو سه سال پیش از سوی کمال خسروی صورت گرفت و سال گذشته انتشار یافت و به دلیل استقبال خوانندگان در زمانی بسیار کوتاه به چاپ دوم رسید. از آنجا که بخش عمدهای از این اثر پیشتر در «نقد» منتشر شده بود، قصد داشتیم مقدمهی خسروی به این ترجمه را نیز، که حاوی نکات نظری مهمی دربارهی کار لوکاچ و بهویژه ترجمهی آن به فارسی است، منتشر کنیم، که بیماری ناگهانی مترجم شیرازهی روال عادی کارها را از هم گسست. اینک در آستانهی انتشار چاپ سوم هستیشناسی هستی اجتماعی، با خوشحالی از بهبود نسبی حال کمال خسروی و انتشار جستارهای تازهی او پیرامون خیزش انقلابی کنونی، این متن را در اختیار خوانندگان «نقد» میگذاریم.
🔸 جُرج لوکاچ در ژوئن 1971 دیده از جهان فروبست. او در گفتوگویی کوتاه و بسیار خواندنی که در شمارهی ژوئیه-اوت نشریهی انگلیسی نیو لفت ریویو انتشار یافت، مجموعهی گرانقدری را که پس از درگذشتش زیر عنوان پیرامون هستیشناسیِ هستی اجتماعی منتشر شد، تلاش برای طرح درست پرسشی توصیف میکند که، به زعم او، در اثر ارزشمند و مشهورش تاریخ و آگاهی طبقاتی (1923) «کاملاً بهنادرستی طرح شده» بود. میگوید: در سالهای دههی بیست سدهی بیستم، کارل کُرش، آنتونیو گرامشی و من کوشیدیم معضل «ضرورت تاریخی و تأویل مکانیستی از آن را، که مُردهریگ بینالملل دوم بود، حل کنیم.» اما هیچیک از ما در اینکار کامیاب نشدیم، «حتی گرامشی که شاید بهترینِ ما بود.»
🔸 برنامهی لوکاچ در پیرامون هستیشناسیِ هستی اجتماعی، به گفتهی او، نگاهی دیگر و دیگرگون به رابطهی «ضرورت و آزادی» یا، به تأکید او، رابطهی بین «غایتشناسی و علیت» است؛ و بهراستی نیز مسئلهی سرشت غایتشناختیِ «کار» نقشی بسیار تعیینکننده در این اثر عظیم ایفا میکند. در تلاش و کنکاش لوکاچ پیرامون مقولهی «کار» است که میتوان کلنجار توانفرسای او در حل تناقض پایبند ماندن به نام و میراث و پیامدهای مقولهی «هستیشناسی» از یک سو، و تهی کردن آن تا آخرین لحظه و هجا از معنای سنتیاش و گنجانیدن هویتی تازه در آن، از سوی دیگر، را آشکارا دید؛ هویتی که بتوان بیهراس و پروا «هستیشناسی» مارکسیاش نامید.
🔸 قصد لوکاچ نه دستگاهسازی است و نه دستگاهمندسازی. پیرامون هستیشناسی… و شرحوبسط دادن و مستدل ساختن آن جانمایهی شگفت و بدیعی است که او نزد مارکس کشف کرده است و نام «هستیشناسی اجتماعی» بر آن میگذارد. از دید لوکاچ، این هستیشناسی نزد مارکس، نه در این یا آن اثر ویژه یا در این و آن اشارهی پراکنده، بلکه در سراسر آثار او، ستونی است که مهرههای اندیشهی مارکس را از دستنوشتههای اقتصادی ـ فلسفی 1844 گرفته تا گروندریسه و نظریههای ارزش اضافی و سرمایه به هم پیوند میزند و قامت سرفراز اندیشهی مارکسی را راست، استوار و برافراشته نگه میدارد. لوکاچ با دستنوشتههای پاریس در 1930، هفت سال پس از انتشار تاریخ و آگاهی طبقاتی، آشنا میشود، زمانی که به هنگام اقامتش در مسکو و همکاری با انستیتوی مارکس-لنین، ریازانوف نسخهای از این کشف دورانساز را به او نشان میدهد و دنیایش را دگرگون میکند: «خواندن این دستنوشتهها کل رابطه»ی او «با مارکسیسم را تغییر» میدهد و «چشمانداز فلسفی»اش را «دیگرگون» میکند...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3kP
#هستیشناسی_هستی_اجتماعی
#کمال_خسروی
#جرج_لوکاچ
#دیالکتیک
👇🏼
🖋@naghd_com
نوشتهی: کمال خسروی
25 دسامبر 2022
📝 توضیح «نقد»: ترجمهی بخش «مارکس» در اثر سترگ جرج لوکاچ، هستیشناسی هستی اجتماعی به فارسی، کاری ضروری و ارزنده بود که طی دو سه سال پیش از سوی کمال خسروی صورت گرفت و سال گذشته انتشار یافت و به دلیل استقبال خوانندگان در زمانی بسیار کوتاه به چاپ دوم رسید. از آنجا که بخش عمدهای از این اثر پیشتر در «نقد» منتشر شده بود، قصد داشتیم مقدمهی خسروی به این ترجمه را نیز، که حاوی نکات نظری مهمی دربارهی کار لوکاچ و بهویژه ترجمهی آن به فارسی است، منتشر کنیم، که بیماری ناگهانی مترجم شیرازهی روال عادی کارها را از هم گسست. اینک در آستانهی انتشار چاپ سوم هستیشناسی هستی اجتماعی، با خوشحالی از بهبود نسبی حال کمال خسروی و انتشار جستارهای تازهی او پیرامون خیزش انقلابی کنونی، این متن را در اختیار خوانندگان «نقد» میگذاریم.
🔸 جُرج لوکاچ در ژوئن 1971 دیده از جهان فروبست. او در گفتوگویی کوتاه و بسیار خواندنی که در شمارهی ژوئیه-اوت نشریهی انگلیسی نیو لفت ریویو انتشار یافت، مجموعهی گرانقدری را که پس از درگذشتش زیر عنوان پیرامون هستیشناسیِ هستی اجتماعی منتشر شد، تلاش برای طرح درست پرسشی توصیف میکند که، به زعم او، در اثر ارزشمند و مشهورش تاریخ و آگاهی طبقاتی (1923) «کاملاً بهنادرستی طرح شده» بود. میگوید: در سالهای دههی بیست سدهی بیستم، کارل کُرش، آنتونیو گرامشی و من کوشیدیم معضل «ضرورت تاریخی و تأویل مکانیستی از آن را، که مُردهریگ بینالملل دوم بود، حل کنیم.» اما هیچیک از ما در اینکار کامیاب نشدیم، «حتی گرامشی که شاید بهترینِ ما بود.»
🔸 برنامهی لوکاچ در پیرامون هستیشناسیِ هستی اجتماعی، به گفتهی او، نگاهی دیگر و دیگرگون به رابطهی «ضرورت و آزادی» یا، به تأکید او، رابطهی بین «غایتشناسی و علیت» است؛ و بهراستی نیز مسئلهی سرشت غایتشناختیِ «کار» نقشی بسیار تعیینکننده در این اثر عظیم ایفا میکند. در تلاش و کنکاش لوکاچ پیرامون مقولهی «کار» است که میتوان کلنجار توانفرسای او در حل تناقض پایبند ماندن به نام و میراث و پیامدهای مقولهی «هستیشناسی» از یک سو، و تهی کردن آن تا آخرین لحظه و هجا از معنای سنتیاش و گنجانیدن هویتی تازه در آن، از سوی دیگر، را آشکارا دید؛ هویتی که بتوان بیهراس و پروا «هستیشناسی» مارکسیاش نامید.
🔸 قصد لوکاچ نه دستگاهسازی است و نه دستگاهمندسازی. پیرامون هستیشناسی… و شرحوبسط دادن و مستدل ساختن آن جانمایهی شگفت و بدیعی است که او نزد مارکس کشف کرده است و نام «هستیشناسی اجتماعی» بر آن میگذارد. از دید لوکاچ، این هستیشناسی نزد مارکس، نه در این یا آن اثر ویژه یا در این و آن اشارهی پراکنده، بلکه در سراسر آثار او، ستونی است که مهرههای اندیشهی مارکس را از دستنوشتههای اقتصادی ـ فلسفی 1844 گرفته تا گروندریسه و نظریههای ارزش اضافی و سرمایه به هم پیوند میزند و قامت سرفراز اندیشهی مارکسی را راست، استوار و برافراشته نگه میدارد. لوکاچ با دستنوشتههای پاریس در 1930، هفت سال پس از انتشار تاریخ و آگاهی طبقاتی، آشنا میشود، زمانی که به هنگام اقامتش در مسکو و همکاری با انستیتوی مارکس-لنین، ریازانوف نسخهای از این کشف دورانساز را به او نشان میدهد و دنیایش را دگرگون میکند: «خواندن این دستنوشتهها کل رابطه»ی او «با مارکسیسم را تغییر» میدهد و «چشمانداز فلسفی»اش را «دیگرگون» میکند...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3kP
#هستیشناسی_هستی_اجتماعی
#کمال_خسروی
#جرج_لوکاچ
#دیالکتیک
👇🏼
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
مقدمه به هستیشناسی لوکاچ
نوشتهی: کمال خسروی کنکاش و تلاش لوکاچ دستاوردهایی رشکبرانگیز دارد. او غواصی است که در قعر دریای مقولات، مفاهیم و اندیشهی مارکس غور میکند و مرواریدهایی کمنظیر به کف میآورد، اندیشههایی که همچ…
به مناسبت 6 دی: سالروز «دختران انقلاب»
«دختران انقلاب، خط زمان را به حجمی سیاسی آبستن میکنند. حجمی از تصویری آگاه. جنبشِ مبارزه علیه حجاب اجباری، آنگونه که در حرکت بدیع، دلیرانه و فروتنانهْ شکوهمند زنان خیابان انقلاب جلوه میکند، یکی از گدازههای آتشینی است که خیزش دیماه از ژرفای آتشفشانی همیشهْ در تب و تاب بهآسمان سیاسی پرتاب کردهاست.»
(از یادداشت «#دختران_انقلاب»، «نقد»، اسفند 1396)
https://wp.me/p9vUft-K
#دختران_انقلاب
#زن_زندگی_آزادی
#خیزش_ژینا
#جنبش_زنان
#خیزش_دی_96
🖋@naghd_com
«دختران انقلاب، خط زمان را به حجمی سیاسی آبستن میکنند. حجمی از تصویری آگاه. جنبشِ مبارزه علیه حجاب اجباری، آنگونه که در حرکت بدیع، دلیرانه و فروتنانهْ شکوهمند زنان خیابان انقلاب جلوه میکند، یکی از گدازههای آتشینی است که خیزش دیماه از ژرفای آتشفشانی همیشهْ در تب و تاب بهآسمان سیاسی پرتاب کردهاست.»
(از یادداشت «#دختران_انقلاب»، «نقد»، اسفند 1396)
https://wp.me/p9vUft-K
#دختران_انقلاب
#زن_زندگی_آزادی
#خیزش_ژینا
#جنبش_زنان
#خیزش_دی_96
🖋@naghd_com
▫️ هژمونی، انقلاب منفعل و شهریار جدید
نوشتهی: پیتر دی توماس
ترجمهی: حسن مرتضوی
28 دسامبر 2022
🔸 مفهوم هژمونی از منظر گرامشی در طیف وسیعی از دانشرشتههای علوم انسانی، اجتماعی- علمی و تاریخی تأثیرگذار شده است. این بیانگر «موفقیتی» است یکه برای واژگان سنت مارکسیستی که همچنان مخاطبان بسیار گستردهتری را در مقایسه با مفاهیم مرتبطی مانند دیکتاتوری پرولتاریا یا الغای دولت سرمایهداری پیدا میکند. با این حال، اغلب به نظر میرسد که این واژه هنگامی که معانی کاملاً متناقضی به آن نسبت داده نمیشود، مضامین بسیار متفاوتی دارد و خوانندگان جدید و قدیمی را به یکسان در خصوص اهمیت نظری دقیق یا موضوعیت معاصر آن مردد میسازد.
🔸 مقالهی حاضر با تکیه بر پژوهشهای فلسفی جدی اخیر دربارهی دفترهای زندان، استدلال میکند که مفهوم هژمونی بهسان «زنجیرهای دیالکتیکی» متشکل از چهار «وجه وجودی» کاملاً مرتبط یعنی 1)-هژمونی به منزلهی رهبری اجتماعی و سیاسی، 2)-بهعنوان پروژهای سیاسی، 3)-بهسان دستگاهی هژمونیک و 4)-بهعنوان هژمونی اجتماعی و سیاسی جنبش کارگری بهتر درک میشود. این سنخشناسی بدیل از مفهوم هژمونیْ هم تحلیل پیچیدهای از ظهور قدرت دولتی مدرن و هم نظریهی سازماندهی سیاسی گروههای اجتماعی فرودست را نیز در اختیار میگذارد. این پروژه در انگارهی گرامشی پیرامون شکلگیری «شهریار جدید» گنجانده شده است، انگارهای که هم بهعنوان حزب سیاسی و هم فرآیند مدنیت تصور میشود و معرف بدیل رهاییبخش در مقابل شکلهای غالب مدرنیتهی سیاسی است.
🔸 شهریار جدید گرامشی را نباید صرفاً اسم رمزی برای یک حزب سیاسی از پیش موجود یا حتی شکل شناختهشدهای از حزب سیاسی کمونیستی درک کرد، حزبی که بیشازپیش با تثبیت استالینیسم در اتحاد جماهیر شوروی و جنبش کمونیستی بینالمللی به طور فزایندهای منسوخ میشد، حتی زمانی که گرامشی در حال نگارش دفترهای خود بود. در عوض، دقیقاً همانطور که دربارهی شهریار هنوز ناموجود ماکیاولی صدق میکند، میانجیگریهای نهایی گرامشی رویه و شکل جدیدی از سیاست را پیشنهاد میکند که شامل درک جدیدی از حزب سیاسی بهعنوان «آزمایشگاه» جامعهی جدید است و به کاملترین گسترش خود میرسد، اما قابل تقلیل به آن نیست. شهریار جدید یک «فرد مشخص» یا یک هستندهی متمرکز واحد نیست، بلکه فرآیند جمعی پویایی است که هدفش یکسره بسطی تمامیتبخش در کل صورتبندی اجتماعی، به عنوان سازمانی جدید از روابط اجتماعی و سیاسی است. ... شهریار جدید در نهایت شکل اسطورهای را نشان میدهد که هدف آن فراخواندن ائتلافی از فرودستان شورشی است که درگیر اقدامات برای خودآزادی سیاست هژمونیک هستند ــ آزمایشگاهی آموزشی برای آموزشزدایی عادات فرودستی و کشف شکلهای جدید سرخوشی، دوسویگی و خودتعیّنی جمعی.
🔸 سالهای گذشته شاهد تحولی اساسی در فضای سیاسی بینالمللی بودهایم. پس از زمستان طولانی نئولیبرالیسم، مفاهیم جدید اما هنوز شکننده از جهان از تداوم انقلابهای عربی، تا جنبش اشغال، تا مبارزات ضد ریاضت اقتصادی در سراسر جهان اشاعه مییابند. برای اولین بار به تحقیق از دههی 1960، تجربیات تودهای پیوسته از بسیج مردمی یک نسل کامل، در عمق بحران سیاسی طبقات حاکم که قادر به تثبیت تضادهای ذاتی رژیم انباشت خود نیستند، وجود دارد. آنچه این جنبشهای جدید به آن نیاز دارند، نظریههایی است که به آنها کمک کند تا ظرفیت عمل خود را افزایش دهند، دیدگاههای سیاسی جدیدی را که در آنها نهفته است، در یک «وضعیت عملی» آشکار کنند. مهمتر از همه، این جنبشها نیاز به توسعهی شکلهای سازمانی دارند که آنها را در گذار از مقاومت در برابر نظم موجود، به سمت شالودهی نوع جدیدی از جامعه قادر به رشد و شکوفایی میکند، یعنی از نقد به برساختن. به نظر من توسعهی دیالکتیکی پژوهش گرامشی دربارهی ماهیت سیاست هژمونیک، واقعیت تاریخی انقلاب منفعل، و شکلگیری بالقوهی یک شهریار جدید را میتوان امروز به عنوان اصطلاحات پیشگمانهای برای درک و تقویت تنوع این موارد بسیج معاصر مقاومت و شورش درک کرد...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3lr
#هژمونی
#گرامشی
#پیتر_دی_توماس
#حسن_مرتضوی
👇🏼
🖋@naghd_com
نوشتهی: پیتر دی توماس
ترجمهی: حسن مرتضوی
28 دسامبر 2022
🔸 مفهوم هژمونی از منظر گرامشی در طیف وسیعی از دانشرشتههای علوم انسانی، اجتماعی- علمی و تاریخی تأثیرگذار شده است. این بیانگر «موفقیتی» است یکه برای واژگان سنت مارکسیستی که همچنان مخاطبان بسیار گستردهتری را در مقایسه با مفاهیم مرتبطی مانند دیکتاتوری پرولتاریا یا الغای دولت سرمایهداری پیدا میکند. با این حال، اغلب به نظر میرسد که این واژه هنگامی که معانی کاملاً متناقضی به آن نسبت داده نمیشود، مضامین بسیار متفاوتی دارد و خوانندگان جدید و قدیمی را به یکسان در خصوص اهمیت نظری دقیق یا موضوعیت معاصر آن مردد میسازد.
🔸 مقالهی حاضر با تکیه بر پژوهشهای فلسفی جدی اخیر دربارهی دفترهای زندان، استدلال میکند که مفهوم هژمونی بهسان «زنجیرهای دیالکتیکی» متشکل از چهار «وجه وجودی» کاملاً مرتبط یعنی 1)-هژمونی به منزلهی رهبری اجتماعی و سیاسی، 2)-بهعنوان پروژهای سیاسی، 3)-بهسان دستگاهی هژمونیک و 4)-بهعنوان هژمونی اجتماعی و سیاسی جنبش کارگری بهتر درک میشود. این سنخشناسی بدیل از مفهوم هژمونیْ هم تحلیل پیچیدهای از ظهور قدرت دولتی مدرن و هم نظریهی سازماندهی سیاسی گروههای اجتماعی فرودست را نیز در اختیار میگذارد. این پروژه در انگارهی گرامشی پیرامون شکلگیری «شهریار جدید» گنجانده شده است، انگارهای که هم بهعنوان حزب سیاسی و هم فرآیند مدنیت تصور میشود و معرف بدیل رهاییبخش در مقابل شکلهای غالب مدرنیتهی سیاسی است.
🔸 شهریار جدید گرامشی را نباید صرفاً اسم رمزی برای یک حزب سیاسی از پیش موجود یا حتی شکل شناختهشدهای از حزب سیاسی کمونیستی درک کرد، حزبی که بیشازپیش با تثبیت استالینیسم در اتحاد جماهیر شوروی و جنبش کمونیستی بینالمللی به طور فزایندهای منسوخ میشد، حتی زمانی که گرامشی در حال نگارش دفترهای خود بود. در عوض، دقیقاً همانطور که دربارهی شهریار هنوز ناموجود ماکیاولی صدق میکند، میانجیگریهای نهایی گرامشی رویه و شکل جدیدی از سیاست را پیشنهاد میکند که شامل درک جدیدی از حزب سیاسی بهعنوان «آزمایشگاه» جامعهی جدید است و به کاملترین گسترش خود میرسد، اما قابل تقلیل به آن نیست. شهریار جدید یک «فرد مشخص» یا یک هستندهی متمرکز واحد نیست، بلکه فرآیند جمعی پویایی است که هدفش یکسره بسطی تمامیتبخش در کل صورتبندی اجتماعی، به عنوان سازمانی جدید از روابط اجتماعی و سیاسی است. ... شهریار جدید در نهایت شکل اسطورهای را نشان میدهد که هدف آن فراخواندن ائتلافی از فرودستان شورشی است که درگیر اقدامات برای خودآزادی سیاست هژمونیک هستند ــ آزمایشگاهی آموزشی برای آموزشزدایی عادات فرودستی و کشف شکلهای جدید سرخوشی، دوسویگی و خودتعیّنی جمعی.
🔸 سالهای گذشته شاهد تحولی اساسی در فضای سیاسی بینالمللی بودهایم. پس از زمستان طولانی نئولیبرالیسم، مفاهیم جدید اما هنوز شکننده از جهان از تداوم انقلابهای عربی، تا جنبش اشغال، تا مبارزات ضد ریاضت اقتصادی در سراسر جهان اشاعه مییابند. برای اولین بار به تحقیق از دههی 1960، تجربیات تودهای پیوسته از بسیج مردمی یک نسل کامل، در عمق بحران سیاسی طبقات حاکم که قادر به تثبیت تضادهای ذاتی رژیم انباشت خود نیستند، وجود دارد. آنچه این جنبشهای جدید به آن نیاز دارند، نظریههایی است که به آنها کمک کند تا ظرفیت عمل خود را افزایش دهند، دیدگاههای سیاسی جدیدی را که در آنها نهفته است، در یک «وضعیت عملی» آشکار کنند. مهمتر از همه، این جنبشها نیاز به توسعهی شکلهای سازمانی دارند که آنها را در گذار از مقاومت در برابر نظم موجود، به سمت شالودهی نوع جدیدی از جامعه قادر به رشد و شکوفایی میکند، یعنی از نقد به برساختن. به نظر من توسعهی دیالکتیکی پژوهش گرامشی دربارهی ماهیت سیاست هژمونیک، واقعیت تاریخی انقلاب منفعل، و شکلگیری بالقوهی یک شهریار جدید را میتوان امروز به عنوان اصطلاحات پیشگمانهای برای درک و تقویت تنوع این موارد بسیج معاصر مقاومت و شورش درک کرد...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3lr
#هژمونی
#گرامشی
#پیتر_دی_توماس
#حسن_مرتضوی
👇🏼
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
هژمونی، انقلاب منفعل و شهریار جدید
نوشتهی: پیتر دی توماس ترجمهی: حسن مرتضوی مفهوم هژمونی از منظر گرامشی در طیف وسیعی از دانشرشتههای علوم انسانی، اجتماعی- علمی و تاریخی تأثیرگذار شده است. این بیانگر «موفقیتی» است یکه برای واژگا…
▫️ کمیتهی محله، کمیتهی اعتصاب
▫️ بازیابی مفاهیم مبارزاتی ازیادرفته در خیزش انقلابی ژینا
نوشتهی: تارا بهروزیان
یک ژانویه 2023
🔸 خیزش انقلابی عرصهی فراخوانی مفاهیم و کنشهای بهمحاقرفته و فراموششده است. مفاهیمی که بهرغم سالها سرکوب، فراموشی و انکار، از خاکستر حافظهی جمعی سربرمیآورند و بار دیگر نه فقط ذهنها بلکه سپهر کنشگری جامعه را اشغال میکنند. قرار گرفتن در موقعیت خیزش انقلابی، شگفتی لحظههای تاریخی است آنگاه که تصور اموری را ممکن میسازند که پیش از این ناممکن و حتی در گفتمان مسلطْ مذموم به نظر میرسیدند. موقعیت خیزش انقلابی میدان ممکن شدن ناممکنهاست. همبستگی خیابانی، اعتصاب، دفاع مشروع، کمیتههای محلات، شورا و غیره، و بالاتر از همه خود «انقلاب» که جایگزین مفهوم ابتری چون «براندازی» میشود، فضایی فراتر از دنیای واژگان اشغال میکنند و ضرورت و مشروعیت خود را به کرسی مینشانند.
🔸 با این حال فراخوانی مفاهیم و کنشهای انقلابی و رادیکال ضرورتاً به معنای بازیابیِ تماموکمال و بلوغیافتهی آنها نیست. سالها سرکوب، گفتمانسازی و برساختن تعاریف ایدئولوژیک و جعلی برای بهحاشیهراندن رویکردهای پیشرو و مترقی باعث شده که این مفاهیم در ذهنیت آحاد جامعه گنگ، نامشخص و کژدیسه شوند. به عبارت دیگر، از آنجا که این مفاهیم و کنشها به دلیل سرکوب سیستماتیکْ بخشی از زندگی و تجربهی زیستهی بخش وسیعی از سوژههای حاضر در خیزش کنونی نبودهاند، بازیابی این مفاهیمِ بیگانهشده و مادیت یافتن آنها در قالب کنشهای جمعی با موانعی ذهنی و عملی واقعی روبهروست. بهویژه هنگامی که بستر این بازیابی، «خودانگیختگی» است. پرسش این است که در شرایطی که جامعه فاقد گسترهی وسیعی از انواع تشکلیابیهای محلی و فراگیر پیشینی است تا گروهها و لایههای گوناگون اجتماعی بتوانند از مجرای آنها بسیج شوند و به این مفاهیمِ ازمحاقبرخاسته در شکل بلوغیافتهاش مادیت ببخشند، بازیابی این مفاهیم و شکل دادن به سازماندهیهای نوین، بر بستر خودجوشی و خودپویی، چگونه و از طریق چه روشهایی ممکن است؟ آیا خودانگیختگی فینفسه مانع این بازیابی است یا در شرایطی معین، خودْ میتواند به کاتالیزوری برای بازیابی مترقی این مفاهیم و کنشها بدل شود؟ و بهطور مشخص، آیا جلوههایی از این «سازمانیابی خودانگیخته» در خیزش انقلابی ژینا وجود دارد؟ بالقوگیها، نقاط قوت و چالشهای پیشروی این سازمانیابیهای نو کدامند؟
🔸 مسیرهای سازمانیابی خودانگیخته در خیزش انقلابی ژینا در جهاتی که به سامانبخشی مردمپایهی سازوکارهای اجتماعی منجر شود نه تنها مسدود نیست بلکه از گشایش ظرفیتها و چشماندازهای متنوع حکایت دارد. با این حال نگاه خوشباورانه و غیرانتقادی به این مسیرها که ضعفها و مخاطرات پیشِ روی آنها را نادیده میگیرد، نه تنها کمکی به اعتلای فرایند انقلابی نمیکند، بلکه خود میتواند به مانعی برای حرکت مترقی و آگاهانهی آن بدل شود. در موقعیت کنونی، بررسی و واکاوی نمودهایی از این سازماندهیهای خودانگیخته و مسیرهایی که میتواند هدفمندی این سازماندهیها را به سمت اهداف مردمی و منافع طبقات و گروههای اجتماعی تحت ستم تقویت کنند، چه در عرصهی نظریه و مهمتر از آن در عرصهی پراتیک و تاکتیکهای میدانی، ضرورتی اجتناب ناپذیر و حیاتی است.
در این مقاله به دو عرصهی مشخص ممکن از این سازماندهیهای خودانگیخته در خیزش انقلابی ژینا پرداخته میشود:
کمیتهی محله و کمیتهی اعتصاب...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3lO
#قیام_ژینا
#ژن_ژیان_ئازادی
#کمیتهی_محله #کمیتهی_اعتصاب
#تارا_بهروزیان
👇🏼
🖋@naghd_com
▫️ بازیابی مفاهیم مبارزاتی ازیادرفته در خیزش انقلابی ژینا
نوشتهی: تارا بهروزیان
یک ژانویه 2023
🔸 خیزش انقلابی عرصهی فراخوانی مفاهیم و کنشهای بهمحاقرفته و فراموششده است. مفاهیمی که بهرغم سالها سرکوب، فراموشی و انکار، از خاکستر حافظهی جمعی سربرمیآورند و بار دیگر نه فقط ذهنها بلکه سپهر کنشگری جامعه را اشغال میکنند. قرار گرفتن در موقعیت خیزش انقلابی، شگفتی لحظههای تاریخی است آنگاه که تصور اموری را ممکن میسازند که پیش از این ناممکن و حتی در گفتمان مسلطْ مذموم به نظر میرسیدند. موقعیت خیزش انقلابی میدان ممکن شدن ناممکنهاست. همبستگی خیابانی، اعتصاب، دفاع مشروع، کمیتههای محلات، شورا و غیره، و بالاتر از همه خود «انقلاب» که جایگزین مفهوم ابتری چون «براندازی» میشود، فضایی فراتر از دنیای واژگان اشغال میکنند و ضرورت و مشروعیت خود را به کرسی مینشانند.
🔸 با این حال فراخوانی مفاهیم و کنشهای انقلابی و رادیکال ضرورتاً به معنای بازیابیِ تماموکمال و بلوغیافتهی آنها نیست. سالها سرکوب، گفتمانسازی و برساختن تعاریف ایدئولوژیک و جعلی برای بهحاشیهراندن رویکردهای پیشرو و مترقی باعث شده که این مفاهیم در ذهنیت آحاد جامعه گنگ، نامشخص و کژدیسه شوند. به عبارت دیگر، از آنجا که این مفاهیم و کنشها به دلیل سرکوب سیستماتیکْ بخشی از زندگی و تجربهی زیستهی بخش وسیعی از سوژههای حاضر در خیزش کنونی نبودهاند، بازیابی این مفاهیمِ بیگانهشده و مادیت یافتن آنها در قالب کنشهای جمعی با موانعی ذهنی و عملی واقعی روبهروست. بهویژه هنگامی که بستر این بازیابی، «خودانگیختگی» است. پرسش این است که در شرایطی که جامعه فاقد گسترهی وسیعی از انواع تشکلیابیهای محلی و فراگیر پیشینی است تا گروهها و لایههای گوناگون اجتماعی بتوانند از مجرای آنها بسیج شوند و به این مفاهیمِ ازمحاقبرخاسته در شکل بلوغیافتهاش مادیت ببخشند، بازیابی این مفاهیم و شکل دادن به سازماندهیهای نوین، بر بستر خودجوشی و خودپویی، چگونه و از طریق چه روشهایی ممکن است؟ آیا خودانگیختگی فینفسه مانع این بازیابی است یا در شرایطی معین، خودْ میتواند به کاتالیزوری برای بازیابی مترقی این مفاهیم و کنشها بدل شود؟ و بهطور مشخص، آیا جلوههایی از این «سازمانیابی خودانگیخته» در خیزش انقلابی ژینا وجود دارد؟ بالقوگیها، نقاط قوت و چالشهای پیشروی این سازمانیابیهای نو کدامند؟
🔸 مسیرهای سازمانیابی خودانگیخته در خیزش انقلابی ژینا در جهاتی که به سامانبخشی مردمپایهی سازوکارهای اجتماعی منجر شود نه تنها مسدود نیست بلکه از گشایش ظرفیتها و چشماندازهای متنوع حکایت دارد. با این حال نگاه خوشباورانه و غیرانتقادی به این مسیرها که ضعفها و مخاطرات پیشِ روی آنها را نادیده میگیرد، نه تنها کمکی به اعتلای فرایند انقلابی نمیکند، بلکه خود میتواند به مانعی برای حرکت مترقی و آگاهانهی آن بدل شود. در موقعیت کنونی، بررسی و واکاوی نمودهایی از این سازماندهیهای خودانگیخته و مسیرهایی که میتواند هدفمندی این سازماندهیها را به سمت اهداف مردمی و منافع طبقات و گروههای اجتماعی تحت ستم تقویت کنند، چه در عرصهی نظریه و مهمتر از آن در عرصهی پراتیک و تاکتیکهای میدانی، ضرورتی اجتناب ناپذیر و حیاتی است.
در این مقاله به دو عرصهی مشخص ممکن از این سازماندهیهای خودانگیخته در خیزش انقلابی ژینا پرداخته میشود:
کمیتهی محله و کمیتهی اعتصاب...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3lO
#قیام_ژینا
#ژن_ژیان_ئازادی
#کمیتهی_محله #کمیتهی_اعتصاب
#تارا_بهروزیان
👇🏼
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
کمیتهی محله، کمیتهی اعتصاب
بازیابی مفاهیم مبارزاتی ازیادرفته در خیزش انقلابی ژینا نوشتهی: تارا بهروزیان تاثیر پیوند میان سازمانیابیهای نوپای خیزش کنونی و شبکههای ریشهدار ازپیشموجود را در مناطق پیشتازی چون کردستان میتو…
▫️ پنج جنگ در قالب یک جنگ: نبرد بر سر اوکراین
نوشتهی: سوزان واتکینز
ترجمهی: بهرام صفایی
4 ژانویه 2023
🔸 یکی از واکاویهای کلاسیک از جنگ جهانی دوم آن را نتیجهی پنج گونهی متفاوتِ کشاکش توصیف میکند... آیا این دورنمایی تحلیلی میتواند پرتویی بر جنگ جاری در اوکراین بیندازد؟ نیازی نیست به اختلاف چشمگیر میان ابعاد و ویرانگریِ این دو جنگ ــ هشتاد میلیون کشته بین سالهای 1939 تا 1945 ــ اشاره کنیم. بهعلاوه، موقعیت تاریخی-جهانی فقط دگرگون نشده بلکه بهکل واژگون شده است. توازن کلی میان قدرتهای هماورد مجالی برای اَبَرهژمون جدید فراهم کرده؛ قدرتی متکی به ایدئولوژی جهانگستر نیرومند که مهار ارتش و توان مالیای بیرقیب را در دست دارد و اساساً هر دولتی را که در برابر نفوذ اقتصادی و سیاسیاش سر به مخالفت بردارد بهنوعی دشمن میپندارد. در عرصهی اقتصاد، شکوفاییِ پس از جنگ راه را برای صنعتزدایی بر اثر رکود درازمدت هموار کرده است؛ رکودی که فقط با حبابهای مالی، مهندسی پولی و حجم فزایندهی بدهی بهبود مییابد. در عرصهی اجتماعی، یورش سرمایهداری به رهبری ایالات متحد شرایط دوران پس از جنگ را معکوس کرده است: به جای رشد مبارزهجویی طبقهی کارگر، کارگران صنعتی رو به انحطاط رفتهاند، برونسپاری شده و به بازندگانی سرخورده بدل شدهاند. چینِ انقلابیِ تهیدستشده حالا دومین اقتصاد بزرگ جهان است و حزب کمونیست چین با تکیه بر ابزارهای دیجیتال بر آن حکم میراند. اتحاد شوروی فروپاشی را انتخاب کرد و ایالات متحد نوعی سرمایهداری را در سراسر بلوک شوروی سابق برقرار کرد. سلسلهمراتب قدرتها به هنگام جنگ در اوکراین، اقتصادها و طبقاتشان، تضادی چشمگیر با سالهای 1939 تا 1945 دارد.
🔸 بااینحال، جنگِ 2022 جنگی بینالمللی هم هست که در جبهههای اقتصادی و ایدئولوژیک و نیز نظامی جریان دارد و قدرتهای جهانی را رودرروی یکدیگر قرار داده و آرایشی گسترده از دولتها را در حکم شرکتکنندگان یا حامی، اگر نگوییم مبارز، بسیج کرده است. حالا که جنگ به نهمین ماه خود پا میگذارد، چهبسا مفید باشد که میان گونههای مختلف نبردی که جریان دارد تمایز قایل شویم ــ تا خاستگاهها و نیز علل بلافصل و نیز اهداف، استراتژیها و انسجام داخلی و منابع مادی و ایدئولوژیک طرفهای متخاصم را بررسی کنیم ــ و ببینیم همهی اینها چهطور هیزمش به آتش پویههای جنگی گستردهتر میریزند. آنچه در ادامه میآید بهناگزیر طرحوار است، و سرشت پیچیدهی بازیگران را فرومیگذارد و بیشک بر اثر غبار جنگ و اطلاعات محدودی که دربارهی مسائل کلیدی در دست داریم مبهم است. مقالهی حاضر در هنگامهی نخستین چشماندازها عرضه میشود و بهیقین نیازمند ریزهکاری و تصحیح است. اما نخستین واکاویها، همانند همهی جنگها، باید عوامل منطقهای خاص را در نظر بگیرند.
🔸 برهمکنش میان این گونههای متفاوت کشاکش ــ داخلی، تلافیجویانهی دفاعی، مقاومت ملی، برتری امپریالیستی، چین و امریکا ــ پویهی تصاعدی بیامانی پدید آورده است. پس از نظامی شدن کشاکش داخلی در 2014، واشنگتن و مسکو نیروها را در هر یک از نقاط برخورد افزایش دادهاند. تهاجم پوتین، حرکتی تعیینکننده در افزایش تنش، با بسیج نظامی و اقتصادی بلوکی بزرگتر همراه شد که به دست کشور آن سوی اقیانوس اطلس رهبری میشد و کشاکش آتی در حوزهی اقیانوس آرام را نیز از نظر دور نمیداشت. از آنجا که جنگافروزهای سی دولت غیرمتخاصم بر این کشاکش میدمند، این پویهها را احتمالاً نمیتوان معکوس کرد...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3mk
#جنگ_در_اوکراین
#سوزان_واتکینز
#بهرام_صفایی
👇🏼
🖋@naghd_com
نوشتهی: سوزان واتکینز
ترجمهی: بهرام صفایی
4 ژانویه 2023
🔸 یکی از واکاویهای کلاسیک از جنگ جهانی دوم آن را نتیجهی پنج گونهی متفاوتِ کشاکش توصیف میکند... آیا این دورنمایی تحلیلی میتواند پرتویی بر جنگ جاری در اوکراین بیندازد؟ نیازی نیست به اختلاف چشمگیر میان ابعاد و ویرانگریِ این دو جنگ ــ هشتاد میلیون کشته بین سالهای 1939 تا 1945 ــ اشاره کنیم. بهعلاوه، موقعیت تاریخی-جهانی فقط دگرگون نشده بلکه بهکل واژگون شده است. توازن کلی میان قدرتهای هماورد مجالی برای اَبَرهژمون جدید فراهم کرده؛ قدرتی متکی به ایدئولوژی جهانگستر نیرومند که مهار ارتش و توان مالیای بیرقیب را در دست دارد و اساساً هر دولتی را که در برابر نفوذ اقتصادی و سیاسیاش سر به مخالفت بردارد بهنوعی دشمن میپندارد. در عرصهی اقتصاد، شکوفاییِ پس از جنگ راه را برای صنعتزدایی بر اثر رکود درازمدت هموار کرده است؛ رکودی که فقط با حبابهای مالی، مهندسی پولی و حجم فزایندهی بدهی بهبود مییابد. در عرصهی اجتماعی، یورش سرمایهداری به رهبری ایالات متحد شرایط دوران پس از جنگ را معکوس کرده است: به جای رشد مبارزهجویی طبقهی کارگر، کارگران صنعتی رو به انحطاط رفتهاند، برونسپاری شده و به بازندگانی سرخورده بدل شدهاند. چینِ انقلابیِ تهیدستشده حالا دومین اقتصاد بزرگ جهان است و حزب کمونیست چین با تکیه بر ابزارهای دیجیتال بر آن حکم میراند. اتحاد شوروی فروپاشی را انتخاب کرد و ایالات متحد نوعی سرمایهداری را در سراسر بلوک شوروی سابق برقرار کرد. سلسلهمراتب قدرتها به هنگام جنگ در اوکراین، اقتصادها و طبقاتشان، تضادی چشمگیر با سالهای 1939 تا 1945 دارد.
🔸 بااینحال، جنگِ 2022 جنگی بینالمللی هم هست که در جبهههای اقتصادی و ایدئولوژیک و نیز نظامی جریان دارد و قدرتهای جهانی را رودرروی یکدیگر قرار داده و آرایشی گسترده از دولتها را در حکم شرکتکنندگان یا حامی، اگر نگوییم مبارز، بسیج کرده است. حالا که جنگ به نهمین ماه خود پا میگذارد، چهبسا مفید باشد که میان گونههای مختلف نبردی که جریان دارد تمایز قایل شویم ــ تا خاستگاهها و نیز علل بلافصل و نیز اهداف، استراتژیها و انسجام داخلی و منابع مادی و ایدئولوژیک طرفهای متخاصم را بررسی کنیم ــ و ببینیم همهی اینها چهطور هیزمش به آتش پویههای جنگی گستردهتر میریزند. آنچه در ادامه میآید بهناگزیر طرحوار است، و سرشت پیچیدهی بازیگران را فرومیگذارد و بیشک بر اثر غبار جنگ و اطلاعات محدودی که دربارهی مسائل کلیدی در دست داریم مبهم است. مقالهی حاضر در هنگامهی نخستین چشماندازها عرضه میشود و بهیقین نیازمند ریزهکاری و تصحیح است. اما نخستین واکاویها، همانند همهی جنگها، باید عوامل منطقهای خاص را در نظر بگیرند.
🔸 برهمکنش میان این گونههای متفاوت کشاکش ــ داخلی، تلافیجویانهی دفاعی، مقاومت ملی، برتری امپریالیستی، چین و امریکا ــ پویهی تصاعدی بیامانی پدید آورده است. پس از نظامی شدن کشاکش داخلی در 2014، واشنگتن و مسکو نیروها را در هر یک از نقاط برخورد افزایش دادهاند. تهاجم پوتین، حرکتی تعیینکننده در افزایش تنش، با بسیج نظامی و اقتصادی بلوکی بزرگتر همراه شد که به دست کشور آن سوی اقیانوس اطلس رهبری میشد و کشاکش آتی در حوزهی اقیانوس آرام را نیز از نظر دور نمیداشت. از آنجا که جنگافروزهای سی دولت غیرمتخاصم بر این کشاکش میدمند، این پویهها را احتمالاً نمیتوان معکوس کرد...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3mk
#جنگ_در_اوکراین
#سوزان_واتکینز
#بهرام_صفایی
👇🏼
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
پنج جنگ در قالب یک جنگ: نبرد بر سر اوکراین
نوشتهی: سوزان واتکینز ترجمهی: بهرام صفایی دفاع مسکو از خود در برابر ناتو و تلاشها برای تحمیل معاهدهای با واشنگتن شکستی قاطع خورده است. وضعیت رسمی اوکراین هرچه باشد، ناتو تا آیندهی قابلپیشبین…
🔹نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ در دفاع از دموکراسی شورایی
نوشتهی: گابریل ولنر
ترجمهی: لیلا حبیبی
8 ژانویه 2023
🔸 در فلسفهی سیاسی معاصر دو ایراد دربارهی نقصانهای دموکراتیک سرمایهداری از همه برجستهتر مینماید. ایراد اول ناظر به تولید اقتصادی است و بر فقدان دموکراسی در محل کارانگشت میگذارد و ایراد دوم به سیاستهای دموکراتیک توجه دارد و کانون آن محدودیتهایی است که عاملان اقتصادی بر توانایی دولت در اجرای تصمیمهای دموکراتیک تحمیل میکنند. در این مقاله نشان خواهم داد که بینش نهادی مغفولی در تاریخ اندیشه وجود دارد که میتواند همزمان راهحل هر دو مسئله باشد؛ نسخهای اصلاحشدهی مناسبی از دموکراسی شورایی میتواند دو هدف را همزمان محقق کند: هم دموکراتیک کردن محل کار را و هم احیا کردن حاکمیت مؤثر سیاستهای دموکراتیک را؛ در این نسخه که هم با سنت کمونیسم شورایی پیوند دارد و هم با آنارکوسندیکالیسم، حدود خودمختاری شوراهای کارگری را دموکراسی سیاسی تعیین میکند و بخشهای مختلف حقوق مالکیت در دو ساحت تولید اقتصادی و دموکراسی سیاسی تقسیم میشود.
🔸 به این منظور، استدلالم را در چهار گام طرح میکنم. ابتدا تلاش میکنم نگرش دلخواه خود را به این دو ایراد اصلی تا جایی که میشود نظاممند و روشن ارائه کنم، سپس تصویری کلی و نیز تصویری خاص از دموکراسی شورایی به دست میدهم، بعد به تبیین این موضوع میپردازم که چگونه این نسخهی خاص از دموکراسی شورایی میتواند به هر دو مسئله پاسخ گوید، و بالاخره در مقام نتیجهگیری قدری به نقاط ضعف و قوت استدلالم میپردازم.
🔸 چطور باید بر این نقصان دوگانهی دموکراتیک فائق آمد؟ برخی با تمرکز به نقصانهای دموکراتیک بنگاههای سرمایهداری و با هدف احیای مرجعیت و مشروعیت در محل کار معتقدند باید فرایند دموکراتیکسازی را در سطح تولید آغاز کرد. به جای اینکه مالکان حق داشته باشند در مورد نحوهی استفاده از ابزارهای تولید تصمیم بگیرند، باید خود کسانی که عملاً با این ابزارها کار میکنند تصمیمات لازم را به نحو دموکراتیک اتخاذ کنند. راههای مختلفی برای تحقق این منظور وجود دارد.
🔸 از سوی دیگر برخی با تمرکز بر نواقص سیاست دموکراتیک و با هدف اعادهی مرجعیت و مشروعیت عاملان سیاسی معتقدند باید حقوق مالکیت خصوصی بر ابزار تولید را محدود یا واگذار کرد. دولت برای اینکه واقعاً قدرتی عملی در اجرای سیاستهای دموکراتیک داشته باشد، باید بر حیات اقتصادی نظارت سیاسی داشته باشد. برای دستیابی به این هدف اشکال و درجات مختلف نظارت پیشنهاد شده است. اقدامهای ضعیفتر شامل وضع مقرراتی است که بعضی امکانها را از برخی مالکان سلب میکند، برای مثال اقدام به کنترل سرمایه حق مالکان را برای انتقال داراییهایشان به خارج از کشور محدود میکند. اقدامهای شدیدتر شامل انتقال حقوق مالکیت از مالکان به عاملان سیاسی است، مثلاً از طریق اجتماعی کردن یا ملی کردن ابزارهای تولید.
🔸 این راهحلها در عین داشتن نقاط قوت، نقاط ضعف مهمی نیز دارند. مشهودترین نقطه ضعف این است که راهحل پیشنهادی برای هر یک از این مشکلها، مشکل دیگر را حلوفصل نمیکند: دموکراتیک کردن محل کار به احیای مرجعیت و مشروعیت عاملان سیاسی در سطح دولتی منجر نمیشود و واگذاری حقوق مالکیت به این عاملان سیاسی نیز نمیتواند به مشروعیت و مرجعیت دموکراتیک در محل کار منجر شود. ولی مشکل عمیقتری هم وجود دارد: راهحلهای پیشنهادی برای حل هر یک از این مسئلهها عملاً حل آن یکی را غیرممکن میکند، آنهم به دو دلیل. اول اینکه هر کدام از این دو راهحل پاسخهای متفاوتی به یک پرسش هستند: چه کسی تصمیم میگیرد که ابزارهای تولید چگونه و در خدمت چه هدفی به کار گرفته شوند؟...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3mx
#گابریل_ولنر
#لیلا_حبیبی
#دموکراسی_شورایی
#شورا
👇🏼
🖋@naghd_com
▫️ در دفاع از دموکراسی شورایی
نوشتهی: گابریل ولنر
ترجمهی: لیلا حبیبی
8 ژانویه 2023
🔸 در فلسفهی سیاسی معاصر دو ایراد دربارهی نقصانهای دموکراتیک سرمایهداری از همه برجستهتر مینماید. ایراد اول ناظر به تولید اقتصادی است و بر فقدان دموکراسی در محل کارانگشت میگذارد و ایراد دوم به سیاستهای دموکراتیک توجه دارد و کانون آن محدودیتهایی است که عاملان اقتصادی بر توانایی دولت در اجرای تصمیمهای دموکراتیک تحمیل میکنند. در این مقاله نشان خواهم داد که بینش نهادی مغفولی در تاریخ اندیشه وجود دارد که میتواند همزمان راهحل هر دو مسئله باشد؛ نسخهای اصلاحشدهی مناسبی از دموکراسی شورایی میتواند دو هدف را همزمان محقق کند: هم دموکراتیک کردن محل کار را و هم احیا کردن حاکمیت مؤثر سیاستهای دموکراتیک را؛ در این نسخه که هم با سنت کمونیسم شورایی پیوند دارد و هم با آنارکوسندیکالیسم، حدود خودمختاری شوراهای کارگری را دموکراسی سیاسی تعیین میکند و بخشهای مختلف حقوق مالکیت در دو ساحت تولید اقتصادی و دموکراسی سیاسی تقسیم میشود.
🔸 به این منظور، استدلالم را در چهار گام طرح میکنم. ابتدا تلاش میکنم نگرش دلخواه خود را به این دو ایراد اصلی تا جایی که میشود نظاممند و روشن ارائه کنم، سپس تصویری کلی و نیز تصویری خاص از دموکراسی شورایی به دست میدهم، بعد به تبیین این موضوع میپردازم که چگونه این نسخهی خاص از دموکراسی شورایی میتواند به هر دو مسئله پاسخ گوید، و بالاخره در مقام نتیجهگیری قدری به نقاط ضعف و قوت استدلالم میپردازم.
🔸 چطور باید بر این نقصان دوگانهی دموکراتیک فائق آمد؟ برخی با تمرکز به نقصانهای دموکراتیک بنگاههای سرمایهداری و با هدف احیای مرجعیت و مشروعیت در محل کار معتقدند باید فرایند دموکراتیکسازی را در سطح تولید آغاز کرد. به جای اینکه مالکان حق داشته باشند در مورد نحوهی استفاده از ابزارهای تولید تصمیم بگیرند، باید خود کسانی که عملاً با این ابزارها کار میکنند تصمیمات لازم را به نحو دموکراتیک اتخاذ کنند. راههای مختلفی برای تحقق این منظور وجود دارد.
🔸 از سوی دیگر برخی با تمرکز بر نواقص سیاست دموکراتیک و با هدف اعادهی مرجعیت و مشروعیت عاملان سیاسی معتقدند باید حقوق مالکیت خصوصی بر ابزار تولید را محدود یا واگذار کرد. دولت برای اینکه واقعاً قدرتی عملی در اجرای سیاستهای دموکراتیک داشته باشد، باید بر حیات اقتصادی نظارت سیاسی داشته باشد. برای دستیابی به این هدف اشکال و درجات مختلف نظارت پیشنهاد شده است. اقدامهای ضعیفتر شامل وضع مقرراتی است که بعضی امکانها را از برخی مالکان سلب میکند، برای مثال اقدام به کنترل سرمایه حق مالکان را برای انتقال داراییهایشان به خارج از کشور محدود میکند. اقدامهای شدیدتر شامل انتقال حقوق مالکیت از مالکان به عاملان سیاسی است، مثلاً از طریق اجتماعی کردن یا ملی کردن ابزارهای تولید.
🔸 این راهحلها در عین داشتن نقاط قوت، نقاط ضعف مهمی نیز دارند. مشهودترین نقطه ضعف این است که راهحل پیشنهادی برای هر یک از این مشکلها، مشکل دیگر را حلوفصل نمیکند: دموکراتیک کردن محل کار به احیای مرجعیت و مشروعیت عاملان سیاسی در سطح دولتی منجر نمیشود و واگذاری حقوق مالکیت به این عاملان سیاسی نیز نمیتواند به مشروعیت و مرجعیت دموکراتیک در محل کار منجر شود. ولی مشکل عمیقتری هم وجود دارد: راهحلهای پیشنهادی برای حل هر یک از این مسئلهها عملاً حل آن یکی را غیرممکن میکند، آنهم به دو دلیل. اول اینکه هر کدام از این دو راهحل پاسخهای متفاوتی به یک پرسش هستند: چه کسی تصمیم میگیرد که ابزارهای تولید چگونه و در خدمت چه هدفی به کار گرفته شوند؟...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3mx
#گابریل_ولنر
#لیلا_حبیبی
#دموکراسی_شورایی
#شورا
👇🏼
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
در دفاع از دموکراسی شورایی
نوشتهی: گابریل ولنر ترجمهی: لیلا حبیبی استدلال من در این مقاله این بود که دموکراسی شورایی باید دوباره مورد توجه قرار بگیرد چرا که میتواند پاسخی باشد به دو نقصان دموکراتیکی که نظریهپردازان دموکر…
▫️ جمعیت و سرمایهداری
نوشتهی: مارتا ای. خیمهنس
ترجمهی: فرزانه راجی
11 ژانویه 2023
🔸 مارکسیستها همیشه توسل به «افزایش جمعیت» یا «انفجار جمعیت» را خواه در مقامِ تبیین اصلیِ انبوه مشکلات ناشی از توسعهی سرمایهداری (مانند بیکاری، فقر گسترده، قحطی، آلودگی محیط زیست و غیره) و خواه همچون مانع اصلیِ غلبه بر این مشکلات، امری غیرعلمی و توجیهتراشی دانسته و رد کردهاند. از سوی دیگر، رد تحلیلهای مالتوسی و نئومالتوسی دربارهی رابطهی بین رشد جمعیت، رشد اقتصادی، و کیفیت زندگی، با تکوین یک چارچوب نظریِ مارکسیستیِ بدیل و جامع برای مطالعهی جمعیت همراه نبوده است. من قصد دارم از طریق پویش رابطهی بین شیوهی تولید سرمایهداری (ساختارها، فرآیندها و تضادهای آن) و باروری، مرگومیر و مهاجرت، به شرح و بسط چنین چارچوبی کمک کنم. به دلیل محدودیتهای تعیینشده برای موضوع، به تحلیل عوامل سیاسی، قانونی و ایدئولوژیک رابطهی بین شیوهی تولید و جمعیت نمیپردازم. این عناصر روبنایی و همچنین شرایط ملی و بینالمللیِ هر صورتبندی اجتماعی بیانگر تنوع جمعیتیِ موجود در صورتبندیهای اجتماعی سرمایهداری است. من تحلیل خود را به سطح شیوهی تولید محدود خواهم کرد تا نقطه آغازی نظری در روند توسعهی نظریهی مارکسیستی جمعیت ایجاد کنم. با توجه به «افزایش جمعیت»، استدلال خواهم کرد که اگر تغییرات کیفی در شیوهی تولید اتفاق بیفتد و بهجای انباشت سرمایه، ارضای نیازهای مردم به هدف تولید تبدیل شود، رشد جمعیت میتواند در آینده به مشکلی بزرگ تبدیل شود. برخلاف تصور رایج در میان مارکسیستها مبنی بر اینکه مسئله جمعیت «ببری کاغذی» است، استدلال خواهم کرد که دقیقا در دوران گذار سوسیالیستی است که رشد جمعیت به مسئلهای مهم تبدیل خواهد شد.
🔸 از دیدگاه مارکسیستی، درک کامل از الگوهای باروری مستلزم آن است که از این بحث فراتر برویم که آیا رفتار تولیدمثلی با اِعمال واقعی انتخاب مرتبط است (همانگونه که اقتصاددانان میگویند) یا برعکس، از لحاظ اجتماعی تعیین میشود. در اصل، این مستلزم توسعهی تحلیلی مارکسیستی از پروناتالیسم و تولیدمثل است. در محدودهی این مقاله من دستکم فضای نظری لازم برای تحلیل مارکسیستی این موضوعات را ایجاد خواهم کرد.
🔸 من بدینجهت به ارتباط مارکسیسم با مطالعهی جمعیتشناسی علاقهمند شدم که در زمانیکه روشهای جمعیتشناختی را مطالعه میکردم، فقر و «توسعهنیافتگی» امریکای لاتین به اشتباه عمدتاً به «افزایش جمعیت» نسبت داده میشد. امروزه به نظر میرسد توضیحات مالتوسی بیاعتبار شده است، با این وجود، تصمیم گرفتم این اظهارات انتقادی را نیز درج کنم، زیرا برای مارکسیستها و فمنیستهای مارکسیستی مهم است که واقعیت مادی فرآیندهای جمعیتی و تاثیرات آن بر سرکوبِ زنان، بر فرصتهای طبقات کارگر برای بقای اقتصادی، و بر مشکلات پیشروی گذار به آن شیوهی تولیدی که هدف اصلی فعالیت اقتصادی را نه منفعت خصوصی بلکه ارضای نیازهای انسانی قرار دهد، را در نظر بگیرند.
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3mM
#مارتا_ای_خیمهنس #فرزانه_راجی
#فمنیسم #مارکسیسم
#جمعیت #سرمایهداری
👇🏼
🖋@naghd_com
نوشتهی: مارتا ای. خیمهنس
ترجمهی: فرزانه راجی
11 ژانویه 2023
🔸 مارکسیستها همیشه توسل به «افزایش جمعیت» یا «انفجار جمعیت» را خواه در مقامِ تبیین اصلیِ انبوه مشکلات ناشی از توسعهی سرمایهداری (مانند بیکاری، فقر گسترده، قحطی، آلودگی محیط زیست و غیره) و خواه همچون مانع اصلیِ غلبه بر این مشکلات، امری غیرعلمی و توجیهتراشی دانسته و رد کردهاند. از سوی دیگر، رد تحلیلهای مالتوسی و نئومالتوسی دربارهی رابطهی بین رشد جمعیت، رشد اقتصادی، و کیفیت زندگی، با تکوین یک چارچوب نظریِ مارکسیستیِ بدیل و جامع برای مطالعهی جمعیت همراه نبوده است. من قصد دارم از طریق پویش رابطهی بین شیوهی تولید سرمایهداری (ساختارها، فرآیندها و تضادهای آن) و باروری، مرگومیر و مهاجرت، به شرح و بسط چنین چارچوبی کمک کنم. به دلیل محدودیتهای تعیینشده برای موضوع، به تحلیل عوامل سیاسی، قانونی و ایدئولوژیک رابطهی بین شیوهی تولید و جمعیت نمیپردازم. این عناصر روبنایی و همچنین شرایط ملی و بینالمللیِ هر صورتبندی اجتماعی بیانگر تنوع جمعیتیِ موجود در صورتبندیهای اجتماعی سرمایهداری است. من تحلیل خود را به سطح شیوهی تولید محدود خواهم کرد تا نقطه آغازی نظری در روند توسعهی نظریهی مارکسیستی جمعیت ایجاد کنم. با توجه به «افزایش جمعیت»، استدلال خواهم کرد که اگر تغییرات کیفی در شیوهی تولید اتفاق بیفتد و بهجای انباشت سرمایه، ارضای نیازهای مردم به هدف تولید تبدیل شود، رشد جمعیت میتواند در آینده به مشکلی بزرگ تبدیل شود. برخلاف تصور رایج در میان مارکسیستها مبنی بر اینکه مسئله جمعیت «ببری کاغذی» است، استدلال خواهم کرد که دقیقا در دوران گذار سوسیالیستی است که رشد جمعیت به مسئلهای مهم تبدیل خواهد شد.
🔸 از دیدگاه مارکسیستی، درک کامل از الگوهای باروری مستلزم آن است که از این بحث فراتر برویم که آیا رفتار تولیدمثلی با اِعمال واقعی انتخاب مرتبط است (همانگونه که اقتصاددانان میگویند) یا برعکس، از لحاظ اجتماعی تعیین میشود. در اصل، این مستلزم توسعهی تحلیلی مارکسیستی از پروناتالیسم و تولیدمثل است. در محدودهی این مقاله من دستکم فضای نظری لازم برای تحلیل مارکسیستی این موضوعات را ایجاد خواهم کرد.
🔸 من بدینجهت به ارتباط مارکسیسم با مطالعهی جمعیتشناسی علاقهمند شدم که در زمانیکه روشهای جمعیتشناختی را مطالعه میکردم، فقر و «توسعهنیافتگی» امریکای لاتین به اشتباه عمدتاً به «افزایش جمعیت» نسبت داده میشد. امروزه به نظر میرسد توضیحات مالتوسی بیاعتبار شده است، با این وجود، تصمیم گرفتم این اظهارات انتقادی را نیز درج کنم، زیرا برای مارکسیستها و فمنیستهای مارکسیستی مهم است که واقعیت مادی فرآیندهای جمعیتی و تاثیرات آن بر سرکوبِ زنان، بر فرصتهای طبقات کارگر برای بقای اقتصادی، و بر مشکلات پیشروی گذار به آن شیوهی تولیدی که هدف اصلی فعالیت اقتصادی را نه منفعت خصوصی بلکه ارضای نیازهای انسانی قرار دهد، را در نظر بگیرند.
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3mM
#مارتا_ای_خیمهنس #فرزانه_راجی
#فمنیسم #مارکسیسم
#جمعیت #سرمایهداری
👇🏼
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
جمعیت و سرمایهداری
نوشتهی: مارتا ای. خیمهنس ترجمهی: فرزانه راجی در طول این فصل من با تمرکز بر تحلیل رابطهی بین سرمایهداری و جمعیت، تاثیرات عملکرد شیوهی تولید را بر قلمروی اجتماعی-اقتصادی بررسی کردهام، قلمرویی …
به یاد رُزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنشت، مبارزان قهرمان راه رهایی
▫️چه کسانی بودند سنگدلانی که در ۱۵ ژانویهی ۱۹۱۹ رزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنشت را بزدلانه و پنهان در تاریکی شب کشتند؟ چه کسانی بودند تاریکاندیشانی که کوردلانه میخواستند با خاموشکردن چراغ زندگیِ این مشعلداران روشنایی، راه را بر مبارزهی رهاییبخش ببندند؟ آیا از آنها نامی در تاریخ باقی است؟ و اگر هست؛ جز با بدنامی و ننگ و رسوایی؟ از تبار آنها نیستند آیا جلادانی که امروز از سر ترس و ننگ و رسواییْ چهرههایشان را پشت نقابهای چرکین پنهان میکنند و طناب دار به گردن قهرمانان دلاور مبارزه برای رهایی میاندازند؟ از تبار آنها نیستند آیا اینانی که امروز بزدلانه و پنهان در تاریکی، زندانیانِ چشمبسته را شکنجه میکنند؟ آیا از اینان نیز نامی در تاریخ باقی خواهد ماند، جز به بدنامی و ننگ و رسوایی؟ و فقط زمانیکه باید با نامهای ننگینشان از پسِ پردهی دخمههای تاریکشان بیرون بیایند و به مادران و پدران و خواهران و برادران و فرزندان و همسران و رفیقان دادخواه پاسخ دهند؟ زمانیکه «دختران دشت، دختران آرزوهای بیکران» سلاح «آبایی»ها را صیقل دادهاند و بیچشمبند و در روشنایی روز چشم در چشمشان دوختهاند و از آنها پاسخ میخواهند؟
▫️چه زبون و حقیر بودند آن بدسگالان و چه زبونتر و حقیرتر هستند نوادگان مرگآیین امروزشان در برابر سرود پرغوغای زندگی که از ژرفای سینهی مبارزان راه رهایی فریاد میکشد.
ای کاش، ای کاش مبارزانی که امروز در دهلیزهای تاریک زندانها و شکنجهگاههای جمهوری اسلامی، این رژیم مرگ و رنج و تباهی، اسیرند، بهویژه زنان مبارز قهرمان، میتوانستند در گوشهی تنهاییِ دلگیرِ خود به نجوای رُزای قهرمان، به این غوغای رنگارنگ نور و شادی در سکوت، گوش کنند، زمانیکه مینوشت:
«اینجا، ساکت و بیکس دراز کشیدهام، پیچیده در تو-در-توی پیچانِ این پردهی سیاهِ ظلمتِ ملال و اسارتِ زمستان؛ و با همهی اینها، قلبم از زخمهی شعفی ناباورانه و ناشناخته میتپد، چنانکه گویی زیر پرتو درخشان نور آفتاب بر چمنزاری گلباران قدم میزنم. اینجا، در تاریکی، به زندگی لبخند میزنم، چنانکه گویی رازی سحرآمیز در دل دارم که میتواند به غمزهای، همهی این اهریمنیها و غمبارگیها را رسوا کند و آنها را به هیاهوی روشنی و شادی و خوشبختی بدل سازد. و غرقِ این حال و هوا، خودم در جستوجوی علت این شادیام، و چون هیچ علتی نمییابم، دوباره میخندم، اینبار بهخودم. بهنظر من، آن راز چیزی نیست جز خودِ زندگی؛ کافی است آدم خوب و دقیق نگاه کند: ژرفای ظلمت شبانه زیبا و دستنواز است همچون مخمل. و کافی است آدم خوب و دقیق گوش فرا دهد: خشخشِ شنِ نمناک زیر گامهای آرام و خستهی نگهبانِ شب، ترنم ترانهی کوچک و زیبایی از زندگی است.»
(رزا لوکزامبورگ، نامه به سونیا لیبکنشت، دسامبر ۱۹۱۷، زندان «برسلاو»)
📝متن کامل این نامه:
👉🏽 https://wp.me/p9vUft-1c6
▫️چه کسانی بودند سنگدلانی که در ۱۵ ژانویهی ۱۹۱۹ رزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنشت را بزدلانه و پنهان در تاریکی شب کشتند؟ چه کسانی بودند تاریکاندیشانی که کوردلانه میخواستند با خاموشکردن چراغ زندگیِ این مشعلداران روشنایی، راه را بر مبارزهی رهاییبخش ببندند؟ آیا از آنها نامی در تاریخ باقی است؟ و اگر هست؛ جز با بدنامی و ننگ و رسوایی؟ از تبار آنها نیستند آیا جلادانی که امروز از سر ترس و ننگ و رسواییْ چهرههایشان را پشت نقابهای چرکین پنهان میکنند و طناب دار به گردن قهرمانان دلاور مبارزه برای رهایی میاندازند؟ از تبار آنها نیستند آیا اینانی که امروز بزدلانه و پنهان در تاریکی، زندانیانِ چشمبسته را شکنجه میکنند؟ آیا از اینان نیز نامی در تاریخ باقی خواهد ماند، جز به بدنامی و ننگ و رسوایی؟ و فقط زمانیکه باید با نامهای ننگینشان از پسِ پردهی دخمههای تاریکشان بیرون بیایند و به مادران و پدران و خواهران و برادران و فرزندان و همسران و رفیقان دادخواه پاسخ دهند؟ زمانیکه «دختران دشت، دختران آرزوهای بیکران» سلاح «آبایی»ها را صیقل دادهاند و بیچشمبند و در روشنایی روز چشم در چشمشان دوختهاند و از آنها پاسخ میخواهند؟
▫️چه زبون و حقیر بودند آن بدسگالان و چه زبونتر و حقیرتر هستند نوادگان مرگآیین امروزشان در برابر سرود پرغوغای زندگی که از ژرفای سینهی مبارزان راه رهایی فریاد میکشد.
ای کاش، ای کاش مبارزانی که امروز در دهلیزهای تاریک زندانها و شکنجهگاههای جمهوری اسلامی، این رژیم مرگ و رنج و تباهی، اسیرند، بهویژه زنان مبارز قهرمان، میتوانستند در گوشهی تنهاییِ دلگیرِ خود به نجوای رُزای قهرمان، به این غوغای رنگارنگ نور و شادی در سکوت، گوش کنند، زمانیکه مینوشت:
«اینجا، ساکت و بیکس دراز کشیدهام، پیچیده در تو-در-توی پیچانِ این پردهی سیاهِ ظلمتِ ملال و اسارتِ زمستان؛ و با همهی اینها، قلبم از زخمهی شعفی ناباورانه و ناشناخته میتپد، چنانکه گویی زیر پرتو درخشان نور آفتاب بر چمنزاری گلباران قدم میزنم. اینجا، در تاریکی، به زندگی لبخند میزنم، چنانکه گویی رازی سحرآمیز در دل دارم که میتواند به غمزهای، همهی این اهریمنیها و غمبارگیها را رسوا کند و آنها را به هیاهوی روشنی و شادی و خوشبختی بدل سازد. و غرقِ این حال و هوا، خودم در جستوجوی علت این شادیام، و چون هیچ علتی نمییابم، دوباره میخندم، اینبار بهخودم. بهنظر من، آن راز چیزی نیست جز خودِ زندگی؛ کافی است آدم خوب و دقیق نگاه کند: ژرفای ظلمت شبانه زیبا و دستنواز است همچون مخمل. و کافی است آدم خوب و دقیق گوش فرا دهد: خشخشِ شنِ نمناک زیر گامهای آرام و خستهی نگهبانِ شب، ترنم ترانهی کوچک و زیبایی از زندگی است.»
(رزا لوکزامبورگ، نامه به سونیا لیبکنشت، دسامبر ۱۹۱۷، زندان «برسلاو»)
📝متن کامل این نامه:
👉🏽 https://wp.me/p9vUft-1c6
Telegram
نقد
به یاد رُزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنشت، مبارزان قهرمان راه رهایی
🖋@naghd_com
🖋@naghd_com