نقد
3.38K subscribers
200 photos
17 files
797 links
نقد اقتصاد سیاسی- نقد بتوارگی- نقد ایدئولوژی

بهترین، انقلابی‌ترین و نبوغ‌آمیزترین نظریه، بدون پیوند اندام‌وار با نبض، متن و کنشگران یک جنبش اجتماعی و سیاسیِ واقعی، به‌طور بلاواسطه، هیچ هوده‌ای ندارد.

www.naghd.com

Naghd.site@gmail.com
Download Telegram
بربریت غیر از این است؟

در افغانستانِ طالبان، به‌گزارش یونیسف، خانواده‌ها به سبب فقر، دختران ۲۰روزه را در ازای جهیزیه معامله می‌کنند.

در ایرانِ ولایت فقیه، آخوند سفله‌ای از نمایندگان رژیم، با چشم‌‌دریدگی و وقاحتی که فقط از یک آخوند برمی‌آید، رسما اعلام و افتخار می‌کند که قاتل است و مردم معترض را کشته است.

در اروپای «متمدن» و مدعی میراث‌ روشنگری و «حقوق بشر»، سکان‌داران قدرت با چشم‌ دریدگی و وقاحتی که فقط از گماشتگان سرمایه برمی‌آید، آوارگان و پناهندگان را به مرگ از سرما و گرسنگی در گل و لای جنگل در ‌ناکجاآبادی بین روسیه‌ی سفید و لهستان محکوم می‌کنند.

آیا بر زمانه‌ای که برشی کوتاه از اخبار روزانه‌اش تصویری چنین پلشت و هولناک است می‌توان نامی جز بربریت نهاد؟ آیا هنوز می‌توان در صلای «رُزا»ی سرخ، در دوراهه‌ی گریزناپذیر «سوسیالیسم یا بربریت»، تردیدی روا داشت؟

🖋@naghd_com
▫️ نقدِ ایدئولوژی «رسمی» و «غیر‌رسمی»‏
بخش نخست: هویت‌‌بخشی کارگران، مشروعیت‌یابی‌ دولت مدرن

نوشته‌ی: فرنگیس بختیاری

‏18 نوامبر 2021‏

🔸 امسال کارگرانِ «غیر رسمی» نفت، گاز و پتروشیمی یا کارگرانِ «ارکان ثالث»با کمپین اعتصاب و اعتراض، ره‌آورد ‏مهمی در راستای اتحاد طبقه کارگر داشتند. کمپین ۱۴۰۰ در‌ادامه‌ی اعتراضات موردی سال ۱۳۹۶ و کمپین ۴۰روزه سال ‌‏۱۳۹۹ علاوه بر اعتراض به‌سطح ‌دستمزد و مزایا، موقعیت چندگانه خرید نیروی کار به‌خصوص هویت‌های «رسمی و ‏غیر‌رسمی» را مطرح کرد، کارگران «رسمی» را به‌حمایت طلبید و با نامه‌های متعددِ جمعی، دولت را در پاسخ به‌‌چرایی ‏تفاوت‌نهادن بین کارگرانِ شرکتی ‌ـ پیمانکاری و دولتی در شغل مشابه، به چالش کشید. کارگرانِ «ارکان ثالث» با دست‌گذاردن ‏بر دردِ مشترک، موفق شدند بیش از صدهزار کارگر را در حوزه‌های پراکنده انرژی متحد کنند. توان خودگستر و وحدت‌بخش ‏سریع این کمپین، دولت را وحشت‌زده کرد و به‌ تمکینِ به حداقلی از خواسته‌های مالی کارگران واداشت. خودگستری این ‏اعتراضات در حوزه انرژی: 1) به‌طور اعم ناشی از پراتیک‌های اجتماعی- اقتصادی‌ است که از دهه ۷۰ در فرآیند گذارِ ‏تصدی‌گری دولت ــ ‌مالکیت کارخانجات و اجرای خدمات عمومی ‌ــ به‌‌مدیریت این خدمات، «شغل ثابت» بخش عمده‌ای از ‏کارگران را سلب و امنیت شغلی آن‌ها را به‌شدت تحت تاثیر قرار داد، به‌طوریکه در پایان دهه‌‌ی ۹۰، بی‌ثبات‌کاری به‌جز ‏در«مشاغل حاکمیتی» و اقلیتی از ‌کارکنان واقعی دولت‌، عمومی شده‌ بود.2) ولی به‌طور اخص ناشی از بحران هویت در ‏کارگرانی است که کارفرمای آن‌ها «غیر‌دولتی» است اما هم‌چنان زیر نظر و در جغرافیای دولت کار می‌کنند. در این کمپین ‏خشم‌ خودآگاهانه‌‌ی بخشی از کارگرانِ حوزه نفت به‌صورت مصاحبه، پلاکت‌نویسی، نامه به‌دولت و نیز فعال‌شدن در گروه‌های ‏مجازی متعدد به شفاف‌سازی هویت‌‌های مختلف کارگری انجامید و گفتگو پیرامون اشکال مختلف خرید نیروی کار ــ‌ از ‏رسمی، غیر‌رسمی، شرکتی، پیمانکاری، حجمی، غیر‌حجمی، کارجایگزین و… ‌ــ را وارد گفتمان مسلط و غیر‌مسلط جامعه و ‏رسانه‌ها کرد.‏

🔸 مبارزات کارگران ایران در ‌دو دهه‌ی گذشته هر بار با رشد‌ پلکانی و نامحسوسِ خواسته‌ها، اوج گرفته، اما و متاسفانه وارد ‏داربست‌هائی شده است که آگاهی سوسیالیستی را به‌بند کشیده‌‌اند. این داربست‌ها عموماً ریشه در قانون و باور کارگران دارد. ‏باورها چنان عمیق‌اند که کارگران در غیاب گفتمان بدیل، حتی وقتی که قانون جدیدِ خودْ ویران‌کننده منشاء باورها در قانون ‏قدیم می‌شود، به‌سختی مقاومت می‌کنند. باور کارگران هفت تپه به‌مدیریت دولتی و احیای آن، نمونه مشخصی از این موقعیت ‏بود. امسال در کمپین ۱۴۰۰، یکی از مهم‌ترینِ این داربست‌ها در انشقاق کارگران، وارد حوزه‌ی اعتراض، بحث و انتقاد ‏کارگران پیمانکاری، شرکتی و پروژه‌ای شده است: هویت‌های «رسمی و غیر‌رسمی»؛ البته نه ‌به‌نام ایدئولوژی. اما تحت هر ‏عنوانی که باشد چه «غیر‌رسمی»ها، چه تفاوت کارگرانِ «رسمی و غیر‌رسمی»، چه به‌ حمایت طلبیدن کارگران «رسمی» یا ‏هرعنوان دیگر، اطلاق «رسمی و غیر‌رسمی»، انتراعی است که از زمان ورود به قانون و استقلال‌یافتن در جامعه تا امروز ‏بر‌فراز یک قرن تغییر و تحول در روابط اجتماعی حضور و هستی خود را حفظ کرده،‌ به‌ کارگران هویت‌ بخشیده، به نهاد ‏دولت مشروعیت داده و شاخ و برگ‌هایش را در هویت‌های دیگر کارگران تا امروز گسترانده‌است. اگر امروز کارگرانِ دارای ‏هویت‌ِ «رسمی و غیر‌رسمی» سابق از دولت رانده شده‌اند و با انتقال یا استخدام در شرکت‌های «غیر‌‌دولتی» خود را «ارکان ‏ثالث» می‌نامند، از آن‌جهت است که به هویتِ فعلی خود تردید دارند. آن‌ها نهاد آن هویتی را که شرکت دولتی بود از دست ‏داده‌اند، اما هنوز باورهای‌شان پابرجاست و نیاز به‌امکانات شغلی بهتر، توهمِ بازگشت به آن ‌نهاد را برای کارگران، واقعی ‏کرده است. درخواست‌های مکرر «تبدیل وضعیت»، از باورهایی خبر می‌دهد که بین دولت و بخش خصوصی در برزخ ‏هویت به‌سر می‌برند.‏

🔸 وظیفه‌ی این جستار، همگامی با کارگران «ارکان ثالث»، در نقد هویت‌های کارگریست. این نقد با دریافت تاریخی از فراز ‏و نشیبِ تسلسل قوانین استخدامی یک قرن گذشته در بخش عمومی و بخش خصوصی پیش می‌رود. وارد ماده‌ها، تبصره‌ها و ‏بخشنامه‌ها می‌شود تا نشان دهد قانون، ابزار حافظ روابط سلطه‌ی طبقاتی و زادگاه هویت‌های مختلف کارگران بوده و هست و ‏خواهد بود، و سرشت سلطه‌گر آن، بایدها و نبایدها، الزامات و دستورها، تعیین تکلیف‌ها و محدودکردن‌ها، این هویت‌ها را مدام ‏بازتولید می‌کند. قدیمی‌ترین آن‌ها، هویت «رسمی و غیر‌رسمی» است که در مشروعیت دولتِ مدرن ریشه دارد.

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:‏

https://wp.me/p9vUft-2CB

#فرنگیس_بختیاری #نقد_ایدئولوژی #جنبش_کارگری #دولت_مدرن


🖋@naghd_com
▫️ طبقه‏، قدرت و انقلاب در سودان

📝 از سلسله مقالات «نقد» درباره‌ی خاورمیانه

نوشته‌ی: آن الکساندر‏
ترجمه‌ی: حسن مرتضوی

‏21 نوامبر 2021‏

در این مقاله می‌خوانیم:‏

▪️ از قیام مردمی تا انقلابی ناکامل
▪️ تشکل کارگری در قلب انقلاب
▪️ ترسیم نقشه‌ی طبقه و قدرت در سودان
▪️ ایجاد «دولت پنهان»؟‏
▪️ پولانزاس، لنین و رفیق خمیس: نظریه‌ها و شیوه‌های «قدرت دوگانه»‏
▪️ مختصات قدرت طبقه کارگر

🔸 از الجزیره تا بیروت و از بغداد تا خارطومْ به نظر می‌رسد که انقلاب بار دیگر «انتخاب مردم» است ــ چنان‌که در شعار ‏ده‌ها هزار نفر در اعتراضات سودان طنین یافت. در این میان، دمای مبارزات اجتماعی و سیاسی به نحو مشهودی در ایران، ‏مصر، مراکش، تونس و اردن بالا رفته است. چشمگیرترین تحرکات مردمی از پایین، بحران‌های سیاسی بزرگی را برای ‏طبقه‌ی حاکم در سال گذشته دامن زده و دمار از روزگار دو رئیس‌جمهور و دو نخست‌وزیر در آورد‌ه‌اند. جنبش توده‌ای در ‏سودان انتقال قدرت از طریق مذاکره را به دولتی موقت و متشکل از نمایندگان احزاب مخالف و رهبران معترض در ائتلافی ‏متزلزل با برخی از ژنرال‌های رژیم قدیمی و روسای شبه‌نظامیان تحمیل کرد. در حالی که مفسران و تحلیل‌گران جریان اصلی ‏تمایل به تمسخر این ادعا دارند که این جدیدترین دور شورش‌ها به تغییری پایدار در سطح دولت یا جامعه دست خواهد یافت‏، ‏بی‌شک بازگشت شورش‌های مردمی به خاورمیانه، پس از نمایش خونین ضدانقلاب و جنگ که ظاهراً امیدهای 2011 را به ‏خاک سپرده بود، برای میلیون‌ها نفر در سراسر منطقه مفهوم جدیدی از هدف‌ و امید به ارمغان می‌آورد.‏

🔸 درست است که بازگشت امکانات انقلابی را جشن بگیریم و به خلاقیت و انعطاف‌پذیری معترضانی درود بفرستیم که ‏شجاعت‌شان این بسیج‌ها را به پیش می‌راند. اما پرسش‌های مهمی نیز وجود دارند که باید به بحث گذاشته شوند. چگونه این ‏شورش‌ها از سرنوشتِ دور قبلی قیام‌ها اجتناب می‌کنند؟ همان‌طور که آصف بیات اشاره کرده است، این قیام‌ها از لحاظ ‏تجربه‌ی «انقلاب به‌مثابه جنبش» غنی بودند، اما محصول ناچیزی از «انقلاب به‌مثابه تغییر» به‌بار آوردند، چه در چارچوب ‏اصلاحات انجام‌شده در دولت موجود سنجیده شود‏، چه در چارچوب ایجاد نهادهای بدیل قدرت دولتی...‏

🔸 این مقاله استدلال خواهد کرد که راه دیگری وجود دارد، اما این‌راه مستلزم تحولی بیش‌تر در این نوع شورش‌های مردمی ‏به انقلاب‌هایی است که در آن اقدام جمعی طبقه‌ی کارگرِ متشکل نه تنها چیزی بیش از موتور بسیج توده‌ای باشد، بلکه رهبری ‏واقعی و از جنبه‌ی دموکراتیک پاسخگو را برای «مردم» در نبردشان علیه دولت نیز شکل دهد. می‌توان به آن‌چه این روند ‏احتمالاً شبیه خواهد بود نظری اجمالی انداخت، اما این امر مستلزمِ ترکِ آگاهانه‌ی شیوه‌های معاصر اندیشه‌ورزی درباره‌ی ‏انقلاب، و کشف دوباره‌ی سنت مارکسیستی است. قاعده‌‌ی معروف لنین در سال 1915 «نشانه‌های» یک وضعیت انقلابی را ‏از جمله در «بحران در سیاست طبقه حاکم که منجر به شکافی می‌شود که نارضایتی و خشم طبقات ستمکش از طریق آن ‏فوران می‌کند»، افزایشِ «رنج و فقر طبقات ستمکش» و «افزایش چشمگیرِ فعالیت توده‌ها» ترسیم می‌کند. چنان‌که دانیل ‏بن‌سعید اشاره می‌کند، تعاریف لنین و تروتسکی از بحران‌های انقلابی شامل «کنش‌ و واکنش عناصری است که به شیوه‌های ‏پیچیده و متغیری بر هم میانکنش دارند» و فرآیندی از «مشروط‌کردن دوسویه» است.‏


🔹متن کامل دومین مقاله از سلسله مقالات نقد درباره‌ی خاورمیانه را در لینک زیر بخوانید:‏

https://wp.me/p9vUft-2D3

#خاور_میانه #آن_الکساندر #حسن_مرتضوی
#سودان #لنین #آصف_بیات #طبقه_کارگر

👇🏽

🖋@naghd_com
قتل جبونانه‌ی«ترنس»ها

قتل «ترنس»ها بیان ناشکیبایی ساختار سلطه‌ی مردسالار است در برابر سرفرازی و نافرمانیِ دگرباشی، در برابر شورش چندگونی علیه یکدستی و یکنواختی؛ بیان «اقتدار» و «احترام» خدشه‌دار‌شده‌ و وجدان زخم‌خورده‌ی «وقار» سیاه نظم است از سوی رنگارنگی شادمانه‌ی بی‌نظمی و «هرج و مرج»؛ بیان ترس الوهیت زمینی‌شده‌ی ساختار قدرت است از ناسوتِ ساختارشکنی. سویه‌ی پلید دیگری است از چهره‌ی پلشت بیگانه‌ستیزی. ترسِ یک‌گانکی از چندگانگی، سیاهی از رنگین‌کمان، سکوت از غوغا، سوگ از سرور، «مستوری» از «گناه»، بداهت قدرت از زندیق سرپیچی، «خدا» از انسان.


🖋@naghd_com
▫️ سرمایه‌ دیجیتالی: آینده‌ی نیروی کار
▫️ بخش دوم: جایگاه تکنولوژی اطلاعاتی از چشم‌انداز تاریخی‌ـ‌جهانی
روزگار سپری‌شده‌ی مردم سالخورده؟

نوشته‌ی: همایون ایوانی ‏

‏24 نوامبر 2021‏ ‏

🔸 در بخش نخست چکیده‌ای از پیشینه بحث در مورد سرمایه دیجیتالی در سال‌های ۶۰ و ۷۰ شمسی ارائه شد. بخش کنونی، ‏به تبیین نقش و جایگاه نوآوری‌های فن‌آورانه در یک چشم‌انداز درازمدت تاریخی-جهانی می‌پردازد. نوشتار حاضر تلاشی‌ست ‏مقدماتی و نابسنده برای مقایسه‌ی سمت و سوی عمومی حرکت و بحران‌های سرمایه‌داری با داده‌های مشخص فنی-تکنولوژیک ‏در لحظه‌ی مشخص تاریخی-جهانی کنونی. یکی از دلایل این نابسندگی، انتخاب سطح تجرید نوشته‌ی کنونی است که ‏به‌موجب آن نخست عوامل اثرگذار در چشم‌انداز درازمدت سنجیده و نشان داده شوند. برای گذار از سطح کنونی تجرید به ‏سطحی مشخص‌تر، لازم است که پویایی جهان واقعی حیات اقتصادی اجتماعی و جزئیات متناقض آن را در کلیتی مشخص ‏به‌نمایش درآورد. این گام مهم، در سطح تجرید نوشتار کنونی برداشته نشده است. به چرایی روی‌آوردن سرمایه‌داری به ‏نوآوری‌های فن‌آورانه، در بخش سوم همین نوشته پرداخته خواهد شد. علاوه بر این، در بخش‌های آتی این نوشتار به اشکال ‏مختلف «نوآوری سرمایه‌دارانه» اشاره خواهد شد و بخش کنونی فقط به یک نوع از نوآوری، یعنی نوآوری‌های فناورانه ‏می‌پردازد. علاوه بر این، بازگشایی تناقضات رشد تصاعدی سرمایه‌دارانه‌ی ناشی از چنین «نوآوری»هایی، و نیز آسیب‌های ‏آن به زندگی بشری و طبیعت، از وظایف نوشتار حاضر فراتر می‌روند؛ هرچند بدون پرداختن به آن‌ها، کلیت مشخصی که به ‏آن اشاره شد، ناکامل خواهد بود.‏

🔸 در این بخش، پس از پرداختن به جایگاه تاریخی «عصر اطلاعات»، با مراجعه به آمار و ارقام در دسترس، به روندهای ‏آتی سرمایه‌گذاری‌های پژوهشی در پهنه‌های مختلف تکنولوژیک، به عنوان یک عاملِ نشانگرِ سرمایه‌گذاری‌های آینده، ‏پرداخته خواهد شد. سپس به آمار و ارقام موجود مالی و درآمد در سطح جهانی، در دو بخش اصلی سرمایه‌گذاری‌ها، یعنی ‏سرمایه‌گذاری اطلاعاتی-ارتباطی-الکترونیک و سرمایه‌گذاری در صنعت سلامتی (صنایع دارویی-پزشکی-بیوتکنولوژیک) ‏نگاهی گذرا انداخته می‌شود. در سرفصل پایانی، صنایع فضایی و ماهواره‌ها که در دو بخش نظامی و تجاری فعال‌اند نیز ‏برای توجه به روندهای سودآورِ اقتصادی قرن ۲۱، از جنبه تجاری مورد توجه قرار می‌گیرند. بخش کاربردهای نظامی و کلا ‏نظامی‌گری، خارج از دایره‌ی بررسی کنونی است. گرچه دانسته است که سرمایه‌داری همواره مدیون دو «نعمت» جنگ و ‏بیماری برای حل بحران‌ها و رونق کسب و کارش بوده و خواهد بود. برای حفظ تمرکز بحث بر روی موضوع اصلی، یعنی ‏عوامل اثرگذار در بازار کار و تکنولوژی آتی و نیروی کار مورد نیازش، از تجزیه و تحلیل گسترده‌تر داده‌های اقتصادی و ‏فنی خودداری شده است.‏

🔸 پویایی نوآوری‌های علمی-فنی در ربع آغازین قرن بیست و یکم، گرانیگاه صنایع مادر و کلیدی را بیش از پیش از صنایع ‏ارتباطی-الکترونیکی به پهنه‌های جدیدتری نظیر صنایع دارویی، بیوتکنولوژی، و صنایع فضایی رانده و می‌راند. گرچه به ‏مدد آمار و ارقام بخش‌های مهم تکنولوژی و تولید در سرفصل‌های آتی، روشن می‌شود که این جابه‌جایی با روندی ساده و ‏تک‌خطی صورت نمی‌گیرد و این گرایش‌ها و روندهای اقتصادی و صنعتی بایستی در چشم‌اندازی درازمدت در نظر گرفته و ‏فهمیده شوند.‏

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:‏ ‏

https://wp.me/p9vUft-2Do
#همایون_ایوانی
#موج‌های_بلند #سرمایه_ارتباطی #سرمایه_دیجیتالی
#بیوتکنولوژی #صنایع_فضایی #عصر_اطلاعات


👇🏼

🖋@naghd_com
حمید نوری فقط آیینه‌ی تمام‌نمای جمهوری اسلامی و تاریخش نیست، شخصیت‌یافتگی رژیم سرکوب، کشتار، زندان، شکنجه و اعدام در پیکر آدمکی حقیر نیز هست: وقیح، مبتذل، موهن، لوده، هتاک، سنگدل، ستمگر، طلبکار، دروغگو، آغالشگر.


🖋@naghd_com
بی شرف، بی‌شرف!

✊🏼✊🏼✊🏼✊🏼

🖋@naghd_com
بی شرف، بی شرف!

مردم به‌جان‌آمده از بار توان‌فرسای فقر و ستم، چماقداران و ماموران سرکوبِ رژیم را «بی‌شرف» می‌نامند. بی‌گمان این «دشنامی» از سر خشم و رنج نیز هست، اما نخستین کسی‌که آن‌را بر زبان آورده است، شاید ندانسته، با چه دقت ژرف‌اندیشانه‌ای همه‌ی هویت این جنایت‌پیشگان سفاک و اربابان‌شان را در یک واژه بیان کرده است: بی‌شرف؛ کسی که ارج و منزلت و مقام وعِرض و عزت انسان‌بودن را از دست داده است.

آن‌کس که بر صورت و سینه‌ی زن یا مردی سالخورده مشت می‌کوبد، بی شرف است.
آن‌کس که بر گونه‌ی کارگری معترض سیلی می‌زند، بی شرف است.
آن‌کس که کارگر گرسنه و خسته را شلاق می زند، بی شرف است.
آن‌کس که به قلب و سر و سینه‌ی جوانان زنده و شاداب شلیک می‌کند، بی شرف است.
آن‌کس که کودکان کار، این گل‌های پرپر، را به باد فحش و لگد می‌گیرد، بی شرف است
آن‌کس که با هرزگی به ساحت زنان و مردان مبارز تجاوز می‌کند، بی شرف است.
آن‌کس که کولبران و سوختبران رنجبر را به گلوله می‌بندد، بی شرف است.
آن‌کس که درمان را از زندانی زخمی و بیمار دریغ می کند، بی شرف است.
آن‌کس که شکنجه می کند، بی شرف است.
آن‌کس که اعدام می کند، حتی کودکان و نوجوانان را، بی شرف است.
آن‌کس که آب را بر تشنگان می بندد، بی شرف است.
آن‌کس که نان را از گرسنگان می گیرد، بی شرف است.

بی شرف، بی شرف!



#اعتراضات_اصفهان


https://t.me/naghd_com/652



🖋@naghd_com
▫️ نقدِ ایدئولوژی «رسمی» و «غیر‌رسمی»‏
بخش دوم: برزخ هویتی، اعتراضات کارگری

نوشته‌ی: فرنگیس بختیاری

‏28 نوامبر 2021‏

🔸 سال ۱۳۵۷، وقتی قدرت در اختیار حاکمان جدید گذارده شد، رهبرانِ نهادِ دولت تغییر کردند، اما خود این نهاد هم‌چنان ‏پایدار و بر همان پاشنه‌ی سابق با شبکه‌ای از نهادها، پیکریافته در۳ نهادِ اجرایی، مقننه و قضایی بازتولید شد. طوفان انشقاق ‏سیاسی طبقه کارگر با القاب متعدد و انتزاعی ـ مذهبی و غیر‌مذهبی‌ـ در حالی شروع شد که این طبقه قبلا، در آغاز قرن در ‏چند گروه و زیر گروه تقسیم شده بود. گروه اول: کارکنان مستقل، که آن زمان هم گسترده و حدود یک‌سوم شاغلین را تشکیل ‏می‌دادند، اقلیت این گروه در اقشار میانی جامعه ، اما اکثریت آن‌ها کارگر بودند.‏

🔸 گروه دوم کارکنان دولت، مزد و حقوق‌بگیران بخش عمومی، که کم‌تر از یک‌پنجم جمعیت شاغل کشور بودند. از این تعداد، ‏بخشی نقش غیر‌واقعی داشتند و «رسمی» نامیده می‌شدند؛ همان کسانی که امروز با‌ عنوان «مشاغل حاکمیتی» شناخته ‏می‌شوند... این بخش در جایگاه اجتماعی سلطه قرار دارند و در گروه‌بندی کارگران حضور ندارند. بقیه کارگر محسوب ‏می‌شوند و با آمریت دو قانون در دو زیر گروه قرار گرفته‌اند : ۱- آنها که امروز با‌ عنوان مشاغل غیر‌حاکمیتی شناخته شده‌اند، ‏در سلسله مراتب قانون استخدام کشوری شایسته‌سازی شده‌‌، با هویتِ «مستخدم رسمی» دارای «شغل ثابت» و با هویتِ ‌‏«مستخدم پیمانی» دارای شغل «معین با مدت موقت» ‌بودند و ۲- آنها که در قاعده هرم قدرت قرار داشتند، عمدتاً کارهای ‏بدنی و غیر‌فکری می‌کردند، «کارگر» محسوب می‌شدند و با هویتِ «مستخدم غیر‌‌‌رسمی» شغل موقت ‌داشتند. با این ‏تقسیمات، بخشی از کارگران به‌نام کارکنان دولت توسط ۳ نشانه‌ی قانونی، «رسمی»، «غیر‌رسمی» و «پیمانی» هویت‌بندی ‏شده‌بودند. ‏

🔸 گروه سوم: مزد‌بگیران بخش‌ خصوصی که همه از رئیس، مدیر و معاون تا معلم، جوشکار و … طبق آمریت قانون کار با ‏انتزاع «کارگر» مخاطبِ نهادهای دولتی قرار‌ می‌گرفتند. اکثریت این مزدبگیران با نشانه‌ی قانونی قرارداد کارِ «نامحدود»، ‏شغل دائم داشتند و خود را «ر‌سمی» می‌نامیدند، و آنها که قرارداد موقت‌ داشتند، خود را «غیر‌‌‌ر‌سمی» می‌انگاشتند. با این ‏نشانه‌ها، «شغل ثابت» و غیر‌ثابت، هویت‌های‌ «رسمی و غیر‌‌ر‌سمی» را واقعیت بخشیده بودند. از طرف دیگر انتزاعات ‌‏«کارگر» و «مستخدم دولت» که با آمریتِ اولین ماده‌ در ‌هر دو قانون کار و استخدام کشوری به‌وجود آمده بودند، در طی زمان ‏خود را از نشانه‌‌های قانونی خود جدا کرده‌بودند. بر پایه‌‌ی تصورات مردم از تقسیم کار فکری و بدنی در دولت، «مستخدم ‏دولت» با اصطلاح‌ «کارمند»، هویت‌بخش شاغلین کار ذهنی ـ نرم‌افزاری‌ـ و «کارگر» هویت‌بخش شاغلین کار بدنی‌ ‏ـ ‌سخت‌افزاری‌ شده‌بودند. در پائیز ۱۳۵۷ این هویت‌ها با اخبار اعتصاب کارگران، اعتصاب کارمندان، پیوستن کارمندان به ‏کارگران و… در گفتمان مسلط و چپ، قدرت ایدئولوژیک خود را به رخ می‌کشیدند. هنوز هم، ایدئولوژی «کارمندی، ‏کارگری» همه‌جا، از اینترنت گرفته تا دنیای واقعی و از قانون گرفته تا باورها، سیطره دارد.‏

🔸 روند قانون‌گذاری، از ممنوعیت استخدام «رسمی» در سال ۱۳۵۸ تا حذف کار «نامحدود» در قانون کار ۱۳۶۹ و تا سلب ‏شغل دائم از مشاغل غیر‌حاکمیتی در سال ۱۳۸۶ نشان می‌دهد که رژیم اسلامی از آغاز قداره بسته بود که حذف شغل دائمِ ‏کارگران و نیازمندکردن آنها به کار موقت روزمزد یا بدون مزد، حتی برده‌وار را گام به‌گام در قانون واقعیت ببخشد. سلب ‌‏«شغل ثابت» از کارگران و هویت‌زدایی غیر مستقیم مشاغل «رسمی و غیر‌رسمی» بالاخص در بخش خصوصی در سه دهه ‏اول، با کمک تصرف ذهن کارگران با ایدئولوژی‌های دیگر در حوزه‌ی سیاست بدون بحران اساسی پیش رفت. ایدئولوژی‌های ‏مختلف از «مستضعفان و مستکبران»، «دشمن‌تراشی» تا «دفاع میهنی»، سپس ایدئولوژی دوگانه‌ی «اصلاح‌طلب و ‏اصول‌گرا» موفق شدند اکثریت کارگرانِ مزدبگیر بخش خصوصی را تابع و به قرارداد موقت تسلیم کنند. اعتراضات اقلیت ‏نیز محدود به‌ شکایت به مراجع قدرت و مطالبه حقوق معوقه شد ... اما در دهه ۹۰ همه‌گیرشدن شغل موقت همزمان با ‏بی‌‌اثرشدن ایدئولوژی‌های سیاسی و کاهش شدید مشروعیت حکومت دینی شد و تغییر روابط اجتماعی ناشی از کاهش ‏تصدی‌گری دولت و هویت‌زدایی از کارکنان دولت، آنها را با بحران در هویت مواجه ساخت. ‏

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:‏

https://wp.me/p9vUft-2Ek

#فرنگیس_بختیاری #قانون_کار #مشاغل_حاکمیتی
#کارگران_رسمی #کارگران_غیررسمی #ارکان_ثالث

👇🏽
🖋@naghd_com
مشروعیت مبارزه‌ی قهرآمیز با سرکوب

«از آنجاکه چارچوب نهادهای سیاسی و حقوقی وضعِ موجود، به‌ضمانت ارگان‌های سرکوب و دستگاه‌های ایدئولوژیک حاکم هم‌چون دیوارهایی نفوذناپذیر و سدهایی غیرقابل عبور راه را بر تغییر سازوکار زندگی اجتماعی در راستای خواست‌های جنبش‌های اجتماعی می‌بندند، تحمیل این خواست‌ها و فروریزاندن و درهم‌شکستنِ این دیوارها و سدها تنها به‌شیوه‌ای قهرآمیز امکان‌پذیر است. اما قهرآمیزبودن خیزش‌ها و انقلاب به‌معنای خشونت‌آمیزبودن آن‌ها، یا بدتر، تجلیل از خشونت، نیست. خشونتِ این رویدادها، در ماهیتِ خویش واکنشی دفاعی‌ست در برابر خشونت دستگاه سرکوب.»

(کمال خسروی؛ «خیزش‌های امروز، انقلاب فردا»)



🖋@naghd_com
🔹 نوشته‌های دریافتی 🔹

▫️ حق بر کار نکردن: قدرت و معلولیت
▫️ به‌مناسبت سوم دسامبر،
#روز_جهانی_معلولان

نوشته‌ی: سانورا تیلور
ترجمه‌ی: حمیدرضا واشقانی فراهانی

‏2 دسامبر 2021‏

📝 توضیح مترجم:

🔸 مسئله‌ی ادغام، دربرگیرندگی و فراگیرسازی و به چالش کشیدن برساخت توانایی از مسائل کلیدی حوزه‌ی مطالعات انتقادی ‏و پراکسیس معلولیت است. با وجود خاستگاه ستم‌ستیز و ضدسرمایه‌داری این مطالعات و پراکسیس، گفتار‌های رفرمیستی و ‏خیریه‌ای به واسطه‌ی فوریت نیازهای ضروری و حیاتی و غیرقابل‌تعویق‌ معلولان و به میانجی وعده‌ی ادغام و خدمات، در ‏جنبش‌های معلولان بدل به یکی از جریان‌های موثر شده‌اند. از سوی دیگر بازارگرایی و کالایی‌سازی جریانی را شکل داده ‏است که با وعده‌های محدود و اختصاصِ شکلیِ بخشی از استخدام‌ها به افراد معلول و … هرچند دسترسی محدودی به برخی ‏از معلولان در زمینه اشتغال داده است، اما با بزرگ‌نمایی اقدامات انجام شده، مسئله معلولان را مسئله‌ای در حال حل شدن ‏عنوان می‌کند و با ساختن فیگورهای رسانه‌ای و به اصطلاح «موفق»، معجون تلاش فردی و الطاف ملوکانه خیریه‌ها و ‏مسئولان و البته اعتماد به دست نامرئی بازار را به عنوان راهکار معرفی می‌کند. با این حال، روی دیگر سکه، همچنان ‏مراکز نگه‌داری، تیمارستان‌ها و مراکز توان‌بخشی و کاردرمانی در حال گسترش در سرتاسر جهان هستند که به صنعتی ‏پول‌ساز و خط تولیدی بدل شده‌اند، صنعتی که در دانشکده‌های پزشکی، روان‌شناسی و روان‌پزشکی دانش‌های خود را تولید ‏می‌کنند، در اتاق‌های سیاست‌گذاری به بودجه‌ها جهت می‌دهند، در پارلمان‌ها قوانین را به نفع خود تغییر می‌دهند و قوانین ‏حداقلی حمایتی را بی‌اثر می‌کنند، و یک دست‌شان در جیب بودجه‌های دولتی و بیمه‌ای است و دست دیگرشان به مدد ‏سیاست‌های تعدیلی و نئولیبرالی در جیب مردم.‏

🔸 کار این بازارگرایی تا آن‌جا پیش رفته که اقدامات موسوم به درمانی که انجام آن روی حیوانات در بسیاری از کشورها ‏ممنوع است، در مواجهه با معلولان ذهنی و شناختی به شکل قانونی انجام می‌شود. تبلیغات و جنون درمان، رفتارگرایی را ‏زنده و بعد از گذشت مدت‌ها از قربانی‌کردن کودکان ترنس، نوبت به کودکان اتیستیک رسیده تا با روش به اصطلاح درمانی ‏تحلیل رفتار کاربردی (‏ABA‏) مورد کودک آزاری قرار گیرند و حتی والدین تحت تاثیر تبلیغات حاضر باشند برای آن ماه‌ها ‏در صف کلینیک‌ها انتظار بکشند و هزینه‌های گزاف پرداخت کنند.‏

🔸 از آن سو، حتی جنبش‌های اجتماعی مترقی، از جمله جنبش زنان، در بسیاری از کشورها در مسیر مبارزه‌‌ی راستین برای ‏حق بر بدن و حق انتخاب، بدون برقراری گفت‌وگوی موثر با معلولان، ناخواسته به صفوف مدافعان بِهْ‌نژادی پیوسته‌اند و ‏جنبش‌های کارگری و اتحادیه‌ها نیز در مسیر مبارزات رهایی‌بخش خود، هر از چندی در دام پیوند میان حق ـ حقوق و کار ‏می‌افتند.‏

🔸 اما چرا معلولیت و معلولان تا این حد نامطلوب هستند؟ سانورا تیلور، نقاش و کنشگر معلول، با رجوع به مارکس و به ‏کمک نظریه‌ی ارزش در این مقاله‌ی کلیدی، که نزدیک به دو دهه پیش نگاشته شده، به یکی از ابعاد اساسی موضوع ‏می‌پردازد و فراخوانی انتقادی برای بازسازی جنبش‌های معلولان و برقراری پیوند میان این جنبش و سایر جنبش‌های اجتماعی ‏می‌دهد. این مقاله نکاتی اساسی برای مبارزات نامعلولان نیز دارد. نخست آن‌که هرچند بخش چشمگیری از جمعیت جهان ‏معلول هستند، کمتر به آن‌ها به عنوان یک گروه اجتماعی که وضعیت کنونی‌اش پیوندی عمیق با سرمایه‌داری، نژادپرستی، ‏استعمار و تبعیض دارد توجه شده است و همچنان فهم غالب از معلولیت حتی در میان جنبش‌های مترقی نامعلولان، فهمی ‏پزشکینه و کمابیش ارتجاعی است. دیگر آن‌که تیلور پرسش‌هایی کلیدی پیش روی فهم ما از «کار» می‌گذارد. اهمیت این ‏پرسش‌ در این است که هم فهم وضعیت کنونی بدون توجه به مفهوم و موقعیت کار و تعیناتش در نظم سرمایه‌دارانه ناتمام ‏خواهد بود، و هم برساختن هر نوعی از بدیل نمی‌تواند امری منفک از درک مفهوم کار و تعینات فعلی آن والبته بازتعریف و ‏بازسازی بنیادی آن باشد. بدیلی که برای همه گروه‌های تحت ستم نباشد، در معرض این خطر است که امتداد کردارها و ‏گفتارهای استثناکننده‌ی قدرت حاکم باشد.‏

🔹 این مقاله را در لینک زیر بخوانید: ‏

‎‌‎https://wp.me/p9vUft-2EM


#معلولیت #کالایی‌سازی #خودبسندگی_جسمی #عارضه
#سانورا_تیلور #حمیدرضا_واشقانی_فراهانی

👇🏽

🖋@naghd_com‏ ‏
به‌مناسبت ۱۳آذر، روز مبارزه با سانسور

سانسور مرزهای مجاز و غیرمجاز را برای اندیشه‌ و بیان اندیشه به سود قدرت و تداوم سلطه تعیین می‌کند: سلطه‌ی طبقاتی، سیاسی، اقتصادی، ایدئولوژیک، نژادی، جنسی، قومی، فرهنگی، گفتمانی و آمیزه‌ی اجتماعی و تاریخیِ مشخصِ بازتاب‌یافتگی این وجوه در یکدیگر و کم/بیش تعین‌یافتگی‌شان در فصل مشترک یا قلمرو تقاطع این وجوه. حتی خودسانسوری تعیین مرزهای اندیشه‌ورزی به سود قدرت وتداوم سلطه درچارچوب همان قلمرو تقاطع است.
منطق سانسور منطق حذف است؛ حذف اندیشه‌ی سرکش، ناآرام، شورانگیز، بی‌پروا، مرزناشناس، تسلیم‌ناپذیر، سرفراز و مهم‌تر از هر چیز سرفرودنیاورنده درپیشگاه قدرت؛ هر قدرتی.
جمهوری اسلامی به‌نهایت‌رساندن منطق سانسور است به‌ حد اعلای فاجعه: نه فقط حذف اندیشه، که اندیشه‌گر نیز؛ نه فقط نهادن تیغ ممیزی بر بیان اندیشه، که نهادن دشنه‌ برحنجره‌ اندیشه‌گر نیز؛ نه فقط حبس اندیشه، که حبس و شکنجه‌ اندیشه‌گر نیز؛ نه فقط فشردن گلوگاه اندیشه، که نهادن طناب بر حلقوم اندیشه‌گر نیز؛ نه فقط شکستن قلم، که کشتن صاحب قلم نیز.
سانسور در جمهوری اسلامی در رسواترین ستیغ اندیشه‌وانسان‌ستیزی خویش است.

🖋@naghd_com
▫️ نکاتی در حاشیه‌ی مطالعه‌ی گروندریسه
▫️جلسه‌ی اول: «فصل پول»

نوشته‌ی: کمال خسروی

‏۵ دسامبر ۲۰۲۱

📝 توضیح جمع مطالعه‌ی گروندریسه: 
حدود یک سال پیش در پی انتشار ترجمه‌ی تازه‌ی گروندریسه‌ به زبان فارسی، گرد هم آمدیم تا خواندن/بازخوانی این اثر مهم ‏مارکس را در جمع کوچکمان و در کنار هم پیش ببریم. پس از چندین ماه گشت‌وگذار در «خلوت‌گاه اندیشه‌ی مارکس» و ‏کلنجار رفتن با مفاهیم و استدلال‌های او، از کمال خسروی درخواست کردیم تا برای پاسخ به برخی پرسش‌ها و کمک به رفع ‏برخی ابهامات‌مان گفت‌وگویی با او داشته باشیم.‏
این گفت‌وگو جنبه‌های جالبی از دستگاه فکری مارکس در گروندریسه را برایمان روشن می‌سازد که گمان می‌کنیم می‌تواند برای افراد یا گروه‌های مشابه دیگر هم که خوانش گروندریسه را آغاز کرده‌اند مفید باشد. متن پیش رو بازنوشت گفته‌های اوست که برای انتشار ‏نوشتاری اندکی ویرایش شده است. ‏

با سپاس فراوان از کمال خسروی که توضیحات راهگشایش نوعی دستگاه مختصات برای درک مفاهیم پیچیده‌ی گروندریسه، و ‏انرژی مضاعفی برای ادامه‌ی خواندن این متن دشوار اما پرجذبه، در اختیارمان می‌گذارد و با تشکر از «نقد» که فرصت انتشار ‏پیاپی این متن‌ها را فراهم آورده است. ‏


از متن:

🔸مشکلی که ما در مبحث پول، و به طور کلی در سراسر گروندریسه با آن روبه‌رو هستیم و این مشکل، فهم گروندریسه را دشوار می‌کند، به خصوص برای کسانی که کاپیتال را خوانده باشند یا با مباحث نقد اقتصاد سیاسی عمدتاً از طریق کاپیتال آشنا شده باشند، همین ناروشنی تفاوت بین این مقولات است. البته این‌طور نیست که گروندریسه کاملا فاقد این مقولات ــ جوهر ارزش، شکل ارزش و مقدار ارزش ــ باشد، اما این سه مقوله، یا تشخص و تمایزی با هم ندارند و یا این‌که به نحوی در یک‌دیگر ادغام شده‌اند. به این مسئله در جای‌جای بحث برخواهم گشت. اما مهم‌تر و تعیین‌کننده‌تر از همه این است که ما اساساً مقوله‌ی شکل ارزش را در گروندریسه در اختیار نداریم. در این زمینه به موارد متعددی اشاره خواهم کرد، چراکه پایه‌ی بحث است.

🔸 خواهیم دید که نبودن مقوله‌ی شکل ارزش چه مشکلاتی در فهم گروندریسه ایجاد می‌کند، اما نکته‌ای که اهمیت و جذابیت بیش‌تری دارد این است که چرا این نقص در گروندریسه، امتیازاتی ایجاد می‌کند، البته نه برای فهم مارکس یا نقد اقتصاد سیاسی ــ بهترین جا برای فهم این حوزه، همان کاپیتال است ــ بلکه این فقدان، بخاطر شرایط امروز ما، یعنی برای بازاندیشی این نظریه، چه امکانات و امتیازاتی را به وجود می‌آورد، چراکه فضایی از خلاقیت در آن هست. این، به این در و آن در زدن‌ها، این به زبان دیگر بیان‌ها‌وگفتن‌ها، این شکلی از دنبال راه‌حل گشتن‌ها، که ما در مورد خودِ مارکس هم شاهد آن در متن گروندریسه هستیم، به ما این امکان را می‌دهد تا با آسایش و آرامش بیش‌تری در واقع جست‌وجوی خودمان را ادامه بدهیم. در کاپیتال، اغلب هم سوال‌ها روشن است و هم جواب‌ها. اما در گروندریسه از آن‌جایی که هم سوال‌ها ناروشن‌ها است و هم در نتیجه جواب‌ها، این امتیاز و شانس را به ما می‌دهد که سر نخ یک سوال را بگیریم و با توجه به دانش امروز یا تجربه‌ی بیش از ۱۵۰ سال، و تجربه‌ها و موقعیت‌های معینی که در جوامع معین داشته و داریم، و با طی‌کردن مسیرهایی که در زمان مارکس روشن نبود، ‏به جواب‌های دیگری برسیم. هدف من نشان‌دادن این امتیازِ گروندریسه در نظریه‌ی پول است که در آثار دیگر مارکس، به ویژه در کاپیتال که شاهکار اوست، وجود ندارد. اگر من بتوانم در این بحث فقط همین یک نکته را مشخص کنم که چه‌طور در گروندریسه این نقص‌ها در خصوص نظریه‌ی پول، به چنین امتیازی منتهی شده، دست‌کم برای من کافی است و هدف این بحث تأمین شده است...

🔹متن کامل این مطلب را در لینک زیر بخوانید:‏

https://wp.me/p9vUft-2F5

#گروندریسه #مارکس #کمال_خسروی
#نظریه_پول #نظریه_ارزش
👇🏽
🖋@naghd_com
روز دانشجو گرامی باد!

۱۶ آذر، روز دانشجو، روز گرامی‌داشت یاد سه دانشجوی مبارزی است که در اعتراض به سفر نیکسون رئیس جمهور وقت آمریکا به ایران، به ضرب گلوله‌ی مزدوران و ماموران امنیتی رژیم سلطنتیِ کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ کشته شدند.
۱۶ آذر روز گرامی‌داشت جنبش دانشجویی است؛ جنبشی آزادی‌خواه، همیشه علیه اختناق و استبداد و همیشه بازو در بازوی جنبش ستم‌دیدگان.

حمله‌ی‌ ماموران امنیتی و اونیفورم‌پوشان «گارد» و «سپاه» و «بسیج» به دانشگاه‌ها در رژِیم‌های دیکتاتوری سلطنتی و ولایی پدیده‌ی عجیبی نیست؛ عجیب، حضور «دانشجویان»ی است که دست در دست رژیمی دژخیم، سرشت جنبش دانشجویی را انکار می‌کنند و ساحت روز گرامی دانشجو را می‌آلایند.

برافراشتن پرچم روز دانشجو، نه تنها دفاع از تاریخ و ماهیت جنبش دانشجویی است، بلکه کشیدن مرزی عبورناپذیر بین جنبش آزادی‌خواه دانشجویی و ستون پنجم دستگاه امنیتی رژیم در لباس «دانشجو»ست.

#روز_دانشجو


🖋@naghd_com
▫️ دولت، بازار و طبقه
▫️ مصر، سوریه و تونس

📝 از سلسله مقالات «نقد» درباره‌ی خاورمیانه

نوشته‌ی: ماکس عجل، بسام حداد، زینب ابوالمجد
ترجمه‌ی: تارا بهروزیان

9 دسامبر 2021

در این مقاله می‌خوانیم:‏

▪️ از سرمایه‌داری استعماری تا استقلال
▪️ استقلال، برنامه‌ریزی دولتی، و «سوسیالیسم»
▪️ عقب‌گرد از توسعه‌گرایی، برنامه‌ریزی و خط‌مشیِ صنعتی‌سازی مبتنی بر جایگزینی واردات
▪️ رونق نفتی، رکود نفتی، بحران بدهی
▪️ خیزش و پس از آن

از متن مقاله:

🔸 حاکمیت استعمار و نفوذ سرمایه‌داری در مصر، سوریه و تونس موجب (باز)شکل‌گیری دولت در این کشورها شد، و نیز، ساختارهای طبقاتی‌ای را که ریشه در دوران عثمانی داشتند تغییر داد و از نو شکل بخشید. اما خصوصیات معین سرمایه‌داری استعماریْ شکل‌دهنده‌ی جایگاه این کشورها در بازار جهانیِ سرمایه‌داری، شکل‌ها و ترکیب‌های طبقاتی جنبش‌های ملی، و ظرفیت‌های‌شان برای برنامه‌های پسااستعماری و بازتوزیع بود. این جمهوری‌های اقتدارگرای پوپولیستی که ذخایر نفت نسبتاً اندکی داشتند مثال‌های خوبی از ظهور و سقوط توسعه‌گرایی در خاورمیانه و شمال آفریقا هستند. شکست ارتش‌های عربی از اسرائیل در جنگ 1967، که با چراغ سبز ایالات متحده (به عبارت بهتر، با چراغ زردی که رئیس‌جمهور آمریکا، لیندون بی. جانسون، نشان داد و خوب می‌دانست که اسرائیل آن را نادیده خواهد گرفت) رخ داد، به طرزی مهلک موجب بی‌ثباتی پروژه‌های توسعه‌گرایانه‌ی این کشورها شد. اما علت گذار این کشورها {از توسعه‌گرایی} به انباشت خصوصی به مدد دولت، که از دهه‌ی 1970 آغاز و در نهایت توسط سیاست‌های نئولیبرال اجماع واشنگتن تنظیم شد، صرفاً فشارهای خارجی از سوی اسرائیل، موسسات مالی بین‌المللی(IFIs)، واشنگتن و اروپا نبود. هم‌چنین عامل تعیین‌کننده‌ی این گذار را نمی‌توان اساساً تبعیت از یکی از جبهه‌های جنگ سرد دانست. تاریخ پیشین این کشورها و صورت‌بندی‌های داخلی نیروهای طبقاتیْ بر خط سیر آن‌ها تأثیر گذاشت. تنش‌ها و تضادهای سرمایه‌داریِ ملایم و تحتِ مدیریتِ دولت دهه‌های 1950/1960 و محدودیت‌های نسخه‌های گوناگون پروژه‌ی انفتاح (درهای باز اقتصادی، یا لیبرال‌سازی) که در دهه‌ی 1970 ــ در مورد سوریه یک دهه بعدتر ــ اتخاذ شد، در ترکیب با شوک‌های خارجی و مشروعیت‌زدایی، از جمله از دست رفتن اعتبار ایدئولوژیک سوسیالیسم و توسعه‌گرایی در عرصه‌ی جهانی، به تغییر و تجدید آرایش این دولت‌ها در رابطه با ساختارهای طبقاتی‌شان در دهه‌ها‌ی 1980 و 1990 انجامید. این سیاست‌ها بخش‌های بزرگی از باقی‌مانده‌ی سرمایه‌داری‌های اجتماعاً تثبیت‌شده را مکید و تهی کرد، و نارضایتی‌ گسترده‌ای را به‌وجود آورد که در خیزش‌های مردمی 2010ـ 2011 بارز شد.

🔸 سوریه در قیاس با مصر با احتیاط بیش‌تری از سوسیالیسم عربی پا پس کشد، زیرا رژیم بیم آن داشت که ادغام تمام‌عیار در بازار جهانی ممکن است قدرتش را تهدید کند. هم‌چنین رژیم نیاز داشت همچنان‌که نقش منطقه‌ای تهاجمی‌تر به خود می‌گرفت، نوعی حمایت توده‌ای را هم حفظ کند. به علاوه، لیبرال‌سازی سوریْ غیررسمی بود و از مزایا و محدودیت‌های رایج و مفروض در ارتباط با موسسات مالی بین‌المللی اجتناب می‌کرد تا اقداماتش الغاپذیر و آزادانه باشد. سوریه هم مانند مصر در پی نزدیک شدن دوباره به نیروهای اجتماعی محافظه‌کار داخلی و نیز دولت‌های عربی بود که سابقاً آن‌ها را مرتجع می‌دانست. حافظ اسد تا اواخر دهه‌ی 1980 رویکردی محدود، غیررسمی، و تدریجی برای لیبرال‌سازی در پیش گرفت، در حالی‌که چپ‌های بعثی و کمونیست‌های منتقد را به زندان می‌انداخت یا بازداشت می‌کرد.

🔸 خودسوزی محمد بوعزیزی در تونس جرقه‌ای بود که منطقه را در 2010-2011 به آتش کشید. قیام‌هایی که از حیث ابعاد، شتاب وقایع و میزان نفوذ و دخالت نیروهای خارجیْ گونه‌گون و متفاوت بودند، سرتاسر منطقه را درنوردید. در اغلب موارد، نارضایتی تا حدودی ناشی از نئولیبرالیسم بود. یارانه‌های کالاها کاهش یافتند، دستمزدها راکد شدند، و نرخ فقر در سراسر منطقه افزایش یافت. اگرچه خیزش‌ها تقریباً همزمان نظم سیاسی در این سه کشور (مصر، تونس و سوریه) را روبید و زدود، رابطه‌ی سرمایه‌ و دولت در مصر دچار چرخش جدیدی شد که آن را از اقتصاد جنگی در سوریه یا نئولیبرالیسم امتدادیافته در تونس متمایز می‌کند.

🔹متن کامل سومین مقاله از سلسله مقالات نقد درباره‌ی خاورمیانه را در لینک زیر بخوانید:‏

https://wp.me/p9vUft-2FE

#خاور_میانه #ماکس_عجل #بسام_حداد #زینب_ابوالمجد
#تارا_بهروزیان#مصر #سوریه #تونس
#برنامه‌ریزی_دولتی #سوسیالیسم_عربی

👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ خشونت‌پرهیزی‌، دگرگونی اجتماعی و انقلاب

نوشته‌ی: مارتین امپسون
ترجمه‌ی: بیژن سپیدرودی

13 دسامبر 2021

🔸 در هنگام نگارش این مقاله، شورشی جهانی طبقات حاکم را از هنگ‌کنگ گرفته تا کلمبیا، از راه شیلی، هائیتی، کاتالونیا، مصر، لبنان و عراق به‌لرزه در آورده است. این جنبش‌های اعتراضی در بریتانیا قابل سنجش با سایر جنبش‌ها نیست. اما اعتصابات مربوط به‌شرایط اقلیمی و «خیزش علیه انقراض» (XR) براستی الهام‌بخش بوده‌اند، و ده‌ها هزار نفر در آن شرکت کردند. رویدادهای مربوط به (XR) در دوره‌های طولانی رخ داده است، و در زمان شورش سبب آشفتگی برجسته در انگلیس، به‌ویژه در لندن، شده است.

🔸 در بسیاری از این جنبش‌ها، کش‌مکش‌های کهنه در شرایط جدید مطرح می‌شوند. در جنبش‌های اجتماعی این‌ها گره‌گاه‌هایی هستند که سال‌هاست مورد بحث و جدل قرار گرفته است – نقش پلیس، مساله‌ی رهبری سیاسی و سازمانی، نقش طبقه‌ی‌کارگر و غیره. موضوع خشونت‌پرهیزی یکی از موضوعات ویژه‌ای است که این بحث‌وجدل‌ها را تحت تاثیر قرار داده است.

🔸 در حالی‌که ما مارکسیست‌ها خشونت نظام‌مند (برنامه‌ریزی شده) را دوست نداریم، برای «خشونت‌پرهیزی» به‌عنوان یک راه‌برد همه‌جانبه‌ در جنبش‌های اجتماعی بحث نمی‌کنیم. من نشان خواهم داد، که نظریه‌پردازان ‌خشونت‌پرهیز اغلب پیش‌نهاد می‌کنند، که بین خشونت و خشونت‌پرهیزی انتخابی دوگانه وجود دارد. اما جنبش‌های اجتماعی بسیار پیچیده‌تر از این است. در واقع، ژرف‌نگری سرشت خشونت مورد اعتراض است. فعالانی که از موضع اصول و عقاید اخلاقی، همه‌ی خشونت‌ها مانند پرتاب سنگ، رویارویی بدنی یا ایستاد‌گی در برابر دستگیری‌ها را رد می‌کنند، شاید تعجب کنند که ببینند پاره‌ای از نظریه‌پردازان «خشونت‌پرهیزی» به‌کار‌گیری این ترفند‌ها را ذیل جنبش بدون خشونت منتفی نمی‌دانند. انتفاضه‌ی اول فلسطین نمونه‌ای است که پی‌در‌پی به‌کار گرفته می‌شود و به‌رغم پرتاب سنگ که مظهر آن مبارزه است، در حکم مبارزه‌‌ای خشونت‌پرهیزانه دسته‌بندی می‌شود. در مقابل، جنبش‌های «خشونت‌آمیز» ممکن است جنبش‌هایی شامل جنگ چریکی یا تروریسم باشد، اما این‌ها راه‌بردهایی نیستند که سنت کلاسیک مارکسیستی از آنها پشتیبانی کند. در واقع، همان‌گونه که خواهیم دید، بسیاری از مارکسیست‌ها از استراتژی‌های خشونت‌پرهیزانه برای دگرگونی ــ اعتصابات، تحصن‌ها، اعتراض‌های سیاسی ــ پشتیبانی می‌کنند، زیرا از راه هرج‌و‌مرج اقتصادی و اجتماعی برای ایجاد تغییر طراحی شده‌اند.

🔸 امروزه در درون جنبش، یک رویارویی نادرست بین «خشونت‌ورزی» و «خشونت‌پرهیزی» وجود دارد، که درباره‌ی چگونگی آفرینش دگرگونی اجتماعی استدلال‌های مهمی را پنهان می‌کند. از نگاه مارکسیست‌ها، خشونت یک امر اخلاقی نیست، بلکه مساله‌ای در قلمرو راه‌کار و راه‌برد است، که از سرشت نظام سرمایه‌داری برمی‌خیزد.

🔸 بیش‌ترین انتقادی که در کتاب‌های چنووث،‌ استفان و اکرمن و‌ دووال به‌نمونه‌های مبارزات خشونت‌پرهیز «موفق» اشاره می‌شود، معیارهای آن‌ها تنها برای سنجش موفقیت است. هیچ‌یک از جنبش‌هایی که آن‌ها توصیف می‌کنند، منجر به نوعی تغییر اجتماعی نشد که بتواند آغازی برای توجه به‌ستم بنیادی و استثمار در قلب جامعه‌ی سرمایه‌داری باشد. به‌بیانی خام، ما می‌توانیم موفقیت جنبش‌هایی را که ‌به‌آپارتاید در آفریقای جنوبی پایان دادند و آزادی‌های مدنی را برای سیاه پوستان در ایالات متحده به‌دست آوردند، جشن بگیریم، اما بیست‌و‌پنچ سال پس از این‌که نلسون ماندلا رئیس جمهور شد، بیش از نیمی از جمعیت آفریقای جنوبی هنوز زیر خط فقر زندگی می‌کنند و نابرابری از ۱۹۹۴ بیش‌تر شده است. باوجود پیروزی‌های دهه‌ی ۱۹۶۰، نژادپرستی در آمریکا به‌عنوان یک مشکل واقعی و رو به رشد باقی مانده است...

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:‏

https://wp.me/p9vUft-2G2

#مارتین_امپسون #بیژن_سپیدرودی
#لوترکینگ #گاندی #تغییر_انقلابی #خشونت‌پرهیزی

👇🏽

🖋@naghd_com
‏پیام راست‌قامتان در شیراز

قدرت آواهایی خاموش ناشدنی از حنجره‌ زنان و مردانی راست‌قامت که پس از چهار دهه سایه‌ شوم مرگ بر زندگی مردمان و نسل‌ها، در برابر حاکمان و ظالمان سر تسلیم فرود نمی‌‌آورند.

#اعتراضات_سراسری_معلمان
#جنبش_معلمان
#لیلا_حسین_زاده

🖋@naghd_com
دو رویداد در شیراز و پیام راست‌قامتان تسلیم‌ناپذیر

رویداد نخست: 16 آذر، روز دانشجو. هجوم باندی 15 نفره از تبهکاران بی نام، اما با نشان ننگ‌آور نیروی سرکوب رژیم برای دستگیری لیلا حسین‌زاده دانشجوی مبارز و یکی از نمایندگان و سخنگویان برجسته‌ی جنبش دانشجویی. رویدادی شوم که با توجه به بیماری سخت و مزمن او و بی‌خبری از وضعیتش پس از این آدم‌ربایی بزدلانه، موجب نگرانی بسیار و نفرت و خشمی باز هم فزاینده‌تر نسبت به بانیان و مزدوران این رژِیم مرگ‌آیینِ زندان و شکنجه و اعدام است.

رویداد دوم: 22 آذر. تظاهرات عظیم و شکوهمند آموزگاران مبارز و مبارزه، برای اعتراض به سیاست‌های انسان‌ستیزانه رژِیم و فریاد زدنِ خواست‌های برحق و انکارناپذیر خود.

حلقه و رشته‌ی پیوند این دو رویداد، هر چند یکی - همچون به بند کشیدن هیرداد پیربداقی یا رسول بداقی و بسیارانی دیگر- دردناک، و دیگری شادی برانگیزست، غرورآمیز بودن آن‌ها به مثابه‌ نشانه‌های قدرتی است که لرزه‌ی پنهان زانوان حاکمان را، پسِ پشت «قدرقدرتی» درنده‌خویانه‌شان، آشکار می‌کند. قدرت آواهایی خاموش ناشدنی از حنجره‌ی زنان و مردانی راست‌قامت که پس از چهار دهه زور و ستم و شلاق و زندان و شکنجه و اعدام، چهار دهه سایه‌ی شوم مرگ بر زندگی مردمان و نسل‌ها، در برابر حاکمان و ظالمان سر تسلیم فرود نمی‌‌آورند.


#اعتراضات_سراسری_معلمان
#جنبش_معلمان
#لیلا_حسین_زاده
✊🏽✊🏽✊🏽

https://t.me/naghd_com/662

🖋@naghd_com
▫️ نکاتی در حاشیه‌ی مطالعه‌ی گروندریسه
▫️ جلسه‌ی دوم- ویژگی «پول» در گروندریسه

(به همراه پرسش‌ها و پاسخ‌ها)


نوشته‌ی: کمال خسروی
‏۱۶ دسامبر ۲۰۲۱

📝 توضیح جمع مطالعه‌ی گروندریسه: چندی پیش، پس از حدود یک سال خواندن گروهی گروندریسه در جمعی کوچک، از کمال خسروی درخواست کردیم تا برای پاسخ به برخی پرسش‌ها و کمک به رفع ‏برخی ابهامات‌مان گفت‌وگویی با او داشته باشیم.‏
متن پیش رو بازنوشت بخش دوم گفته‌های اوست که برای انتشار ‏نوشتاری اندکی ویرایش شده است. ‏
بخش نخست این درس‌گفتار پیش‌تر در سایت نقد منتشر شده است.

بخش‌هایی از متن:

🔸از نکاتی که مربوط به ویژگی‌های گروندریسه و تفاوت‌های بین گروندریسه و کاپیتال است، یک نکته از جلسه‌ی گذشته باقی ماند.
اهمیت این نکته برای من بیش‌تر از زاویه‌ی جاذبه‌ی تفاوتِ روش استدلالی گروندریسه با کاپیتال است، در عین‌حال که احتمالاً می‌تواند برای شما هم جالب، یا به نوعی راهگشایی باشد در فهم بهتر گروندریسه. این نکته، استنتاجِ عامیت کار است از یک روش استدلالیِ متفاوت با کاپیتال.

🔸 ارزش این شیوه از استدلال در گروندریسه در این است که می‌توانیم فهمی از سوسیالیسم به‌دست بیاوریم که این فهم، متکی بر سپهر تولید و مهم‌تر از همه، متکی بر مقولات نقد اقتصاد سیاسی است. منظورم این است که در این‌جا، رابطه‌ی بین اقتصاد سیاسی، و جامعه‌ی سرمایه‌داری، و تفاوت آن با جامعه‌ی مابعد سرمایه‌داری از زاویه‌ی مقولات نقد اقتصاد سیاسی بیان می‌شود. ببینیم در این‌جا چه تقابلی داریم؟ از یک‌طرف تقابلِ بین تخصیص عناصر و عوامل تولید، براساس تصمیم آزادانه و آگاهانه، وسهم‌بری افراد جامعه از محصول اجتماعی، بازهم بر اساس تصمیم آگاهانه و آزادانه؛ در مقابل و در تقابل با مکانیزم و سازوکاری که استوار بر ارزش است. یعنی ما در این‌جا تفاوت و تقابل بین دو جامعه را می‌توانیم ببینیم؛ با این تفاوت که، در این‌جا می‌توانیم: اولا) ارزش، معادلِ عام، پول و بت‌وارگیِ کالایی را براساسِ مقولاتِ نقد اقتصاد سیاسی ارزیابی کنیم و راجع‌به آن تصمیم بگیریم. ثانیا) براساس همین روش و نکته‌ی اول، می‌بینیم که مارکس معتقد است که تقسیم معینِ کار در جامعه سرمایه‌داری، ناشی از وجود ارزش مبادله‌ای و وجود پول است و شکلی از تخصیص منابع، که به مکانیزم و سازوکار ارزش واگذار می‌شود. درحالی‌که مارکس در مقابلِ این نوع از تقسیم کار اجتماعی، سازمان‌یابی اجتماعی را قرار می‌دهد. مارکس می‌گوید: «بجای تقسیم کار که ضرورتاً از مبادله‌ی ارزش‌های مبادله‌ای پدید می‌آید، کار به‌نحوی سازمان می‌یابد که سهم فرد در مصرف مشترک، مستقیما نتیجه‌ی آن سازمان‌یابی است.»

🔸 پس : در این‌جا دو نتیجه از رویکرد مارکس می‌گیریم: 1) مقایسه‌ی دو جامعه از زاویه‌ی مقولاتِ نقد اقتصاد سیاسی از یک‌طرف، و 2) رودررو قراردادن سازمان‌یابی آزادانه و آگاهانه‌ی جامعه در برابر تقسیم کاری که مبتنی بر ارزش مبادله‌ای است. نتیجه‌‌ی مهم این است که، راه‌های بازیابیِ عامیت کار، از طریق نفی عامیتِ وساطت‌شده به واسطه‌ی پول، بدست می‌آید. یعنی بازیابی عامیت کار، درواقع از طریق واژگونی مناسباتی به‌دست خواهد آمد که مبتنی بر تولید ارزش است. این نکته‌ای است بسیار مهم، و می‌توان از این امکانات استدلالی در گروندریسه مبتنی بر نقد اقتصاد سیاسی، در کنار یا به موازات منابع استدلالی درباره‌ی سوسیالیسم، استفاده کرد ــ این‌که باید به چه شکل و ترتیبی بین این منابع ارتباط برقرار کرد، موضوع صحبت من نیست ــ این نکته در گروندریسه، منشاء، انگیزه و موضوع الهام‌بخشِ مقاله‌‌ی «کار مجرد و سوسیالیسم» من بود.

🔹متن کامل این مطلب را در لینک زیر بخوانید:‏

https://wp.me/p9vUft-2Gt

#گروندریسه #مارکس #کمال_خسروی
#نظریه_پول #نظریه_ارزش #سوسیالیسم
#پول_و_نماد

👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ معلمان متشکل و چشم‌انداز اتحاد طبقاتی فراگیر

نوشته‌ی: جلیل شکری

19 دسامبر 2021

🔸 اعتراضات متشکل و سراسری معلمان ظرف روزهای گذشته بر سر مسأله‌ی «رتبه‌بندی» بار دیگر همگان را مجاب کرد که آنان هم‌چنان سازمان‌یافته‌ترین قشر معترض به وضع موجود طی ۵-۶ سال اخیر هستند. وسعت اعتراض روزهای گذشته به حدی بود که حتی در قیاس با سابقه‌ی اعتراضی معلمان، بی‌سابقه خوانده شد. تصویب کلیتی ذیل عنوان «لایحه‌ی رتبه‌بندی معلمان» در صحن مجلس در فردای این اعتراضات، هرچند که با مطالبه‌ی اصلی معلمان فاصله داشت، اما مصداقی از عقب‌نشینی حاکمیت دانسته شد که تحت تأثیر «محاصره‌ی مدنی دولت» توسط جنبش معلمان اتفاق افتاده است. با این همه این قدرت‌نمایی جنبشی، سوابق قابل توجهی از سال ۱۳۹۳ داشت:

- تحصن در مدارس دی و بهمن ۱۳۹۳؛
- تجمع سکوت ۱۰ اسفند ۱۳۹۳ که پس از هشت سال، اولین تجمع بزرگ و سراسری معلمان بود؛
- تجمع سکوت ۲۷ فروردین ۱۳۹۴؛
- تجمع ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۴؛
- تجمع ۱۶ مهر ۱۳۹۴؛
- تجمعات صنفی سال ۱۳۹۶؛
- تجمعات و تحصنات مهر و آبان ۱۳۹۷؛
- و …

🔸 دور جدید اعتراضات معلمان با تمرکز بر مسأله‌ی «رتبه‌بندی» پس از یک دوره رکود اعتراضی آنان بر اثر سیطره‌ی کرونا بر امور سیاسی کشور، منظومه‌ای جنبشی را در کنار قیام تیر ۱۴۰۰، اعتراضات کارگران (از نفت و پتروشیمی‌ها تا معادن) و کشاورزان (نمونه‌های اصفهان و کهگیلویه) بوجود آورده که بارقه‌های امید را نسبت به احیای فضای جنبشی جامعه در برابر یکدستی حاکمیت و سیاست‌های راست‌گرایانه‌ی آن زنده می‌کند.

🔸 اکنون پرسش این است که چه چیزی می‌تواند شرایط اعتراض‌خیزِ کنونی و سازمان‌یابی‌هایی هم‌چون نمونه‌ی اعتراضات معلمان را بدل به شروع دوباره،‌ اما متفاوتِ مقاومت علیه وضع موجود با چشم‌اندازِ دگرگونی بنیادین آن کند؟ اگر می‌پذیریم که از سال ۱۳۹۶ پیوسته در چنین فضاهای مقاومت و مبارزه‌ای به‌سر بردیم که سلسله‌ای از اعتراضات صنفی به قیام‌هایی سراسری می‌انجامد و در هنگامه‌های این اعتراضات گاه می‌توان نمونه‌های بی‌نظیری از سازماندهی را سراغ گرفت، به همین اندازه حاکمیت هم هم‌چنان توان سرکوب قابل توجهی را داراست که به ویژه از آبان ۱۳۹۸ نشان داده که از به خرج دادن وقاحتی هر دم فزاینده‌تر در اِعمال آن ابایی ندارد....

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:‏

https://wp.me/p9vUft-2GT

#جلیل_شکری #جنبش_معلمان
#مبارزه_طبقاتی #چشم‌انداز_تغییر #سازمانیابی
👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ ارتش‌های منطقه‌ای و صنایع نظامی‌

📝 از سلسله مقالات «نقد» درباره‌ی خاورمیانه

نوشته‌ی: شَنا مارشال
ترجمه‌ی: دلشاد عبادی

22 دسامبر 2021

در این مقاله می‌خوانیم:‏

▪️ شکل‌گیری ارتش‌های منطقه‌ای مدرن
▪️ تکامل مزیت ارتش
▪️ پیگیری بومی توسعه‌ی تسلیحات منطقه‌ای
▪️ خاورمیانه به‌مثابه‌ی بنیاد صنایع تسلیحاتی جهانی
▪️ تقویت ارتش‌ها و افزایش تقابل‌های منطقه‌ای

از متن مقاله:

🔸 نیروهای مسلح و نهادهای نظامی نقشی عمده در شکل دادن به اقتصادسیاسیِ شمال آفریقا و خاورمیانه‌ی معاصر ایفا کرده‌اند. این منطقه نه‌تنها بزرگ‌ترین واردکننده‌ی سلاح محسوب می‌شود، بلکه بلندپروازی‌های افسران نظامی در این منطقه از گذشته‌های دور اثرات گسترده‌ای بر توزیع منابع و پویه‌های سیاسی داشته است. بسیاری از تحولات بنیادین منطقه، از جمله کودتاها، پروژه‌های دولت‌سازی و پذیرش وام‌های عظیم و خانمان‌برانداز، همگی درهم‌تافته با ارتش و امتیازات ویژه‌ی نهادی آن بوده است. دسترسی به ابزارهای فیزیکی سرکوب ــ سلاح‌ها و فناوری‌های نظامی مرتبط ــ کماکان نقشی محوری در سیاست خارجی دولت‌های خاورمیانه و شمال آفریقا ایفا می‌کند. به همین ترتیب، سیاست خارجی ایالات‌متحده و اروپا نیز در قبال منطقه، به‌انضمامی‌ترین وجه در شکل‌های نظامی تجلی یافته است، شکل‌هایی نظیر فروش تسلیحات و انتقال فناوری نظامی، معاهدات دفاعی، آموزش‌های نظامی و مداخلات مسلحانه. از آن‌جا که ارتش‌های منطقه بازیگران سیاسی مهمی تلقی می‌شوند و نقشی جدانشدنی در بازار جهانی تسلیحات دارند، مدیران غیرنظامی و نظامیِ صنایع اسلحه‌سازی و نهادهای نظامیِ کشورهای سرمایه‌داری مرکز در ایالات‌متحده و اروپا، از رابطه‌ای پیچیده و اغلب شخصی با افسران نظامی خاورمیانه و شمال آفریقا برخوردارند. این دو گروه در کنار هم، شبکه‌ای یکدست از رهبران سیاسی و مدیران کسب‌وکارها شکل می‌دهند که در صدد گسترش نظامی‌سازی و مشروعیت‌بخشی به رژیم‌های نظامی هستند.

🔸 ارتش‌ها همواره عاملان مهمی در سیاستِ خاورمیانه و شمال آفریقا و هم‌چنین اکثر نقاط جنوب جهانی بوده‌اند. دانشمندان علوم اجتماعی در دهه‌های 1940 تا 1960 ارتش‌ها را عامل اصلی در تعیین سرنوشت مبارزات استقلال‌طلبانه، انقلاب‌ها، مدرنیزاسیون، دولت‌سازی و شکل‌دهی به هویت ملی تشخیص دادند. ارتش کماکان در دوره‌ی پسااستقلال، یعنی در دهه‌های 1950 تا 1970، عاملی محوری باقی‌ماند، یعنی در دورانی که کودتاها و ضدکودتاهایی که حیات سیاسی منطقه را شکل می‌داد و با سه کودتای 1979 در سوریه (و چندین کودتای پس از آن) آغاز شد. کودتا/انقلاب 1952 در مصر موجب تأسیس و مشروعیت‌بخشی به شکل جمهوری نظامی به‌مثابه‌ی یک مدل سیاسی منطقه‌ای شد که دست‌کم در آغاز از محبوبیتی واقعی بهره‌مند بود. این مدل در شکل‌هایی کمابیش ثابت در سوریه، عراق، یمن، الجزایر، لیبی، سودان و ترکیه نیز اتخاذ شد.

🔸 زمانی که دوامِ رژیم‌های اقتدارگرا و غیرمردمی در دهه‌های 1980 تا اوایل 2000 موجب سردرگمیِ پژوهشگران و روزنامه‌نگاران شده بود، ارتش بار دیگر به عاملی برجسته بدل شد، این‌بار به‌ عنوان پایه‌ای نهادی که سدِ راهِ مطالبات مردمی برای تغییرات دموکراتیک بود. دانشمندان علوم سیاسی به‌طور مشخص بر این مسئله تمرکز کردند که این رژیم‌ها چگونه به برقراری توازن در زمینه‌های منابع مادی، همکاری سیاسی و سیاستِ هویت پرداختند تا در عینِ پاسخ‌گویی به خواست‌های نیروهای مسلح، توانایی آن‌ها را برای کودتاهای بیشتر کاهش دهند. به همین ترتیب، آن‌ها بر مبنای نقشِ ارتش در ساختارِ حکومت، بارها و بارها سنخ‌شناسی‌های مختلفی از رژیم‌های منطقه برساختند: [یکم] دموکراسی‌های نظامی (ترکیه، اسرائیل) یعنی کشورهایی که نهادهای دموکراتیک در آن‌ها وجود دارند اما ارتش‌های قدرتمند نیز نفوذ و اثر قابل‌توجهی بر سیاست اِعمال می‌کنند؛ [دوم] دولت‌هایی که در آن‌ها ارتش‌های بزرگ وجود دارند اما قدرت آن توسط مجموعه‌ای قدرتمند از عاملیت‌های رقیب، نظیر گارد ویژه و سازمان‌های اطلاعاتی، که متحد رهبر هستند، متوازن شده است (عراقِ صدام حسین و لیبیِ معمر قذافی)؛ [سوم] رژیم‌هایی با مستبدانی غیرنظامی که دارای پس‌زمینه‌ی نظامی و ملزومات همه‌جانبه برای نیروهای مسلح هستند (حُسنی‌ مبارک در مصر، علی عبدالله صالح در یمن و عبدالعزیز بوتفلیقه در الجزایر)؛ و [چهارم،] سلطنت‌هایی که عمیقاً بر نیروهای مزدور و مشاوران خارجی متکی هستند (عربستان سعودی، امارات متحده‌ی عربی، بحرین، قطر، کویت)...

🔹متن کامل چهارمین مقاله از سلسله مقالات نقد درباره‌ی خاورمیانه را در لینک زیر بخوانید:‏

https://wp.me/p9vUft-2Hh

#خاور_میانه #شنا_مارشال #دلشاد_عبادی
#نئولیبرالیسم #نظامی‌گری #ارتش_منطقه‌ای #صنایع_تسلیحاتی

👇🏽

🖋@naghd_com