🔹 نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ پایهریزی انقلاب زنان
▫️ کمونهای زنان در کانتون عفرین
نوشتهی: مگان بودت
ترجمهی: سروناز احمدی
24 فوریه 2021
🔸 عفرین پیش از آنکه توسط رژیم ترکیه اشغال شود، مرکز «انقلاب زنان» به شمار میرفت. شمال و شرق سوریه به عفرین معروف است. نهادهای زنان مبتنی بر دموکراسی مستقیم و با هدف منع نابرابری جنسیتی و سایر چالشهای اجتماعی در عفرین فعال بودند. در عفرین قوانین و سیاستهای متعهد به برابری سیاسی به عرصه عمل رسیده بودند.
🔸 کانتون عفرین طی شش سالِ بین عقبنشینی نیروهای دولت سوریه و آغاز حمله ترکیه شاهد حداقل درگیری بود. علاوه بر این، عفرین پیش از آغاز درگیریها، دهها سال مرکز سازماندهی جنبش کوردها در سوریه بوده است. این ثبات نسبی و زمینه سیاسی قوی باعث شده بود که عفرین به فضایی ایدهآل برای توسعه نهادهای بیسابقه شمال و شرق سوریه بدل شود.
🔸 در سراسر منطقه، واحد اولیهی خودسازماندهی، کمون محلات است. همانند سایر نهادها، کمونهای زنان به موازات کمونهای مختلط که دربرگیرنده تمام اعضای یک محله خاص هستند، وجود داشتند. گزارشهای خبری تهیهشده از منطقه، فرایند تأسیس کمونهای زنان در عفرین و اقداماتی که این کمونها در اجتماعاتشان انجام دادهاند را مستند ساختهاند؛ یعنی ثبت تاریخی مهمی از آنچه در اشغال عفرین از سوی رژیم ترکیه مورد هدف قرار گرفت، و همچنین نحوه عملکرد سیستم سیاسی شمال و شرق سوریه در بهترین حالت خود.
🔸 ظاهراً یکی از چالشهایی که سیستم کمونها در سراسر شمال و شرق سوریه با آن روبرو شده است، سطح ناکافی مشارکت است. باتوجهبه ماهیت غیردموکراتیک دولت سوریه و ستم ویژهای که کوردها تحت آن قرار دارند، اکثر اعضای کمون پیشازاین سیستمی سیاسی که به آنها امکان مشارکت معنادار بدهد را تجربه نکردهاند. با درنظرگرفتن این موضوع، کارزاری برای «احیا» کمونهای زنان در عفرین در سال 2016 شروع به فعالیت کرد. گزارش شد که اقدامات مشابهی که هم نهادهای زنان و هم نهادهای مختلط هدف آنها بودند در تمام کانتونها در حال انجام است...
🔹متن کامل این مطلب را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-22d
#مگان_بودت #سروناز_احمدی
#هشت_مارس #جنبش_زنان #روژاوا #عفرین
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ پایهریزی انقلاب زنان
▫️ کمونهای زنان در کانتون عفرین
نوشتهی: مگان بودت
ترجمهی: سروناز احمدی
24 فوریه 2021
🔸 عفرین پیش از آنکه توسط رژیم ترکیه اشغال شود، مرکز «انقلاب زنان» به شمار میرفت. شمال و شرق سوریه به عفرین معروف است. نهادهای زنان مبتنی بر دموکراسی مستقیم و با هدف منع نابرابری جنسیتی و سایر چالشهای اجتماعی در عفرین فعال بودند. در عفرین قوانین و سیاستهای متعهد به برابری سیاسی به عرصه عمل رسیده بودند.
🔸 کانتون عفرین طی شش سالِ بین عقبنشینی نیروهای دولت سوریه و آغاز حمله ترکیه شاهد حداقل درگیری بود. علاوه بر این، عفرین پیش از آغاز درگیریها، دهها سال مرکز سازماندهی جنبش کوردها در سوریه بوده است. این ثبات نسبی و زمینه سیاسی قوی باعث شده بود که عفرین به فضایی ایدهآل برای توسعه نهادهای بیسابقه شمال و شرق سوریه بدل شود.
🔸 در سراسر منطقه، واحد اولیهی خودسازماندهی، کمون محلات است. همانند سایر نهادها، کمونهای زنان به موازات کمونهای مختلط که دربرگیرنده تمام اعضای یک محله خاص هستند، وجود داشتند. گزارشهای خبری تهیهشده از منطقه، فرایند تأسیس کمونهای زنان در عفرین و اقداماتی که این کمونها در اجتماعاتشان انجام دادهاند را مستند ساختهاند؛ یعنی ثبت تاریخی مهمی از آنچه در اشغال عفرین از سوی رژیم ترکیه مورد هدف قرار گرفت، و همچنین نحوه عملکرد سیستم سیاسی شمال و شرق سوریه در بهترین حالت خود.
🔸 ظاهراً یکی از چالشهایی که سیستم کمونها در سراسر شمال و شرق سوریه با آن روبرو شده است، سطح ناکافی مشارکت است. باتوجهبه ماهیت غیردموکراتیک دولت سوریه و ستم ویژهای که کوردها تحت آن قرار دارند، اکثر اعضای کمون پیشازاین سیستمی سیاسی که به آنها امکان مشارکت معنادار بدهد را تجربه نکردهاند. با درنظرگرفتن این موضوع، کارزاری برای «احیا» کمونهای زنان در عفرین در سال 2016 شروع به فعالیت کرد. گزارش شد که اقدامات مشابهی که هم نهادهای زنان و هم نهادهای مختلط هدف آنها بودند در تمام کانتونها در حال انجام است...
🔹متن کامل این مطلب را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-22d
#مگان_بودت #سروناز_احمدی
#هشت_مارس #جنبش_زنان #روژاوا #عفرین
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
پایهریزی انقلاب زنان
کمونهای زنان در کانتون عفرین نوشتهی: مگان بودت ترجمهی: سروناز احمدی گزارشی که در ادامه آمده از خبرگزاری هاوار در آوریل 2015 به زبان کوردی منتشر شده است. این گزارش، روند تشکیل کمونها در ناحیه شی…
🔹 نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ ساخت سیاسی بدیل
▫️ دموکراسی لیبرالی یا ساختار شورایی
نوشتهی: ناصر پیشرو
27 فوریه 2021
🔸 گفتمان «اداره شورایی» که از دل مبارزات کارگران هفت تپه سربرآورد، چرخشی در فضای سیاسی ایجاد کرد که پیآمد آن ترک برداشتن گفتمان غالب یعنی دموکراسی (لیبرالی) بود که از دیرباز بهعنوان ساختار سیاسی بدیل از سوی بخش بزرگی از اپوزیسیون تبلیغ میشود. به نسبتی که گفتمان اداره شورایی از سوی پیشروان جنبش طبقاتی کارگران و دیگر جنبشهای اجتماعی و نیروها و گرایشات چپ انقلابی با استقبال مواجه شد اما ناخشنودی اپوزیسیون بورژوایی و گرایشات شبیه سوسیال دموکراسی و چپ رفرمیست را فراهم نمود و هر یک به شیوهی خود به تخریب آن پرداختند. آنها ضمن آنکه اغلب فروریزی جوامع نوع شوروی را چاشنی ادعاهای خود میکنند، این پرسش را بهپیش میکشند که دموکراسیها (لیبرالی) و پارلمانتاریسم – که ساخت سیاسی در آمریکای شمالی و اروپایی است- شکل ایدهآل بدیل است و چرا باید مخالف آن بود؟!
🔸 با وجودیکه شوراها در جامعه ایران پدیده ناشناختهای نیستند، گرایشات سوسیال دموکرات و برخی از مدعیان چپ نیز ادعا میکنند که در جوامعی که از فرق سر تا مغز استخوان دیکتاتوری و استبداد فراگیر حاکم است، طرح اداره شورایی بهعنوان ساخت سیاسی بدیل امکانناپذیر بوده و پرش از «روی مراحل بدیل» است و در بهترین حالت رویای خوب اما بی سرانجامی است. به عبارتی روشنتر این ادعا یعنی بازگشت به نظریههای سترون گذشته در قرن جدید. این نوشته تلاش دارد، دموکراسی لیبرالی و پارلمانتاریسم را به چالش بگیرد و در پرتو تجربههای گذشته، جوانب مختلف اداره شورایی را بهعنوان ساخت سیاسی بدیل، واکاوی و بازطرح کند. این که اپوزیسیون بورژوایی ایرانی چه درکی از دموکراسی دارد، و حتی موانع آن در همسازی با منافع بورژوازی بومی چیست را فعلا کنار میگذاریم اما نیاز است که کادرهای این نوع از بدیل را در مناسب ترین اشکال تجربهشدهی آن واکاوی کنیم.
🔸 این نوشتار در دو بخش تنظیم شده است: بخش اول نقد دموکراسی لیبرال درسطح عام است و در بخش دوم ساختار شورایی به عنوان ساخت سیاسی بدیل وارسی میشود.
🔹متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-22t
#ناصر_پیشرو #جامعهی_بدیل #سوسیالدمکراسی #سوسیالیسم #سازش_طبقاتی
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ ساخت سیاسی بدیل
▫️ دموکراسی لیبرالی یا ساختار شورایی
نوشتهی: ناصر پیشرو
27 فوریه 2021
🔸 گفتمان «اداره شورایی» که از دل مبارزات کارگران هفت تپه سربرآورد، چرخشی در فضای سیاسی ایجاد کرد که پیآمد آن ترک برداشتن گفتمان غالب یعنی دموکراسی (لیبرالی) بود که از دیرباز بهعنوان ساختار سیاسی بدیل از سوی بخش بزرگی از اپوزیسیون تبلیغ میشود. به نسبتی که گفتمان اداره شورایی از سوی پیشروان جنبش طبقاتی کارگران و دیگر جنبشهای اجتماعی و نیروها و گرایشات چپ انقلابی با استقبال مواجه شد اما ناخشنودی اپوزیسیون بورژوایی و گرایشات شبیه سوسیال دموکراسی و چپ رفرمیست را فراهم نمود و هر یک به شیوهی خود به تخریب آن پرداختند. آنها ضمن آنکه اغلب فروریزی جوامع نوع شوروی را چاشنی ادعاهای خود میکنند، این پرسش را بهپیش میکشند که دموکراسیها (لیبرالی) و پارلمانتاریسم – که ساخت سیاسی در آمریکای شمالی و اروپایی است- شکل ایدهآل بدیل است و چرا باید مخالف آن بود؟!
🔸 با وجودیکه شوراها در جامعه ایران پدیده ناشناختهای نیستند، گرایشات سوسیال دموکرات و برخی از مدعیان چپ نیز ادعا میکنند که در جوامعی که از فرق سر تا مغز استخوان دیکتاتوری و استبداد فراگیر حاکم است، طرح اداره شورایی بهعنوان ساخت سیاسی بدیل امکانناپذیر بوده و پرش از «روی مراحل بدیل» است و در بهترین حالت رویای خوب اما بی سرانجامی است. به عبارتی روشنتر این ادعا یعنی بازگشت به نظریههای سترون گذشته در قرن جدید. این نوشته تلاش دارد، دموکراسی لیبرالی و پارلمانتاریسم را به چالش بگیرد و در پرتو تجربههای گذشته، جوانب مختلف اداره شورایی را بهعنوان ساخت سیاسی بدیل، واکاوی و بازطرح کند. این که اپوزیسیون بورژوایی ایرانی چه درکی از دموکراسی دارد، و حتی موانع آن در همسازی با منافع بورژوازی بومی چیست را فعلا کنار میگذاریم اما نیاز است که کادرهای این نوع از بدیل را در مناسب ترین اشکال تجربهشدهی آن واکاوی کنیم.
🔸 این نوشتار در دو بخش تنظیم شده است: بخش اول نقد دموکراسی لیبرال درسطح عام است و در بخش دوم ساختار شورایی به عنوان ساخت سیاسی بدیل وارسی میشود.
🔹متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-22t
#ناصر_پیشرو #جامعهی_بدیل #سوسیالدمکراسی #سوسیالیسم #سازش_طبقاتی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
ساخت سیاسی بدیل
دموکراسی لیبرالی یا ساختار شورایی نوشتهی: ناصر پیشرو گفتمان «ادره شورایی» که از دل مبارزات کارگران هفت تپه سربرآورد، چرخشی در فضای سیاسی ایجاد کرد که پیآمد آن ترک برداشتن گفتمان غالب …
📚 نظریههای ارزش اضافی
دستنوشتههای 1863-1861
(ترجمهی فارسی – پارهی 8)
نوشتهی: کارل مارکس
ترجمهی: کمال خسروی
یکم مارس 2021
در این بخش میخوانیم:
10. ج) مبادلهی سرمایه با سرمایه بین تولیدکنندگان ابزار تولید.
محصول سالانهی کار و محصول کارِ سالانهْ نوافزوده
11. دیدگاههای متناقض اسمیت پیرامون سنجهی ارزش
📚 گزیدههایی از متن:
🔸 راهحل تاکنونی در عینحال عبارت از این بود که همهی فرآیندهای تولیدیای که مواد خام یا ابزار تولید برای تولیدی در اختیار میگذارند که محصولش نهایتاً در مصرف فردی وارد میشود، میتوانند درآمد، سود، کارمزد، ‹همانا› [کار] نوافزودهشان را، نه محصول خودشان، بلکه بخشی ارزشی از این محصول را که به درآمد تجزیه و تحویل میشود، صرف کنند، یعنی فقط در محصول قابل مصرف، یا بهعبارت دیگر، در اِزای مبادله با محصول قابل مصرف تولیدکنندگان دیگر [که باید دارای] مبلغ ارزشی برابری باشند. کار نوافزودهی آنها، در قالب اجزای ارزش وارد محصول نهایی میشود، اما فقط در مقام این محصول مصرف میشود، در حالیکه از لحاظ ارزش مصرفی، در مواد خام یا در ماشینآلات مستهلکشده، کماکان در همان محصول گنجیده است.
🔸 غیر از کشاورزی (شامل دامداری، پرورش ماهی (جاییکه بازتولید مصنوعیاش ممکن است)، درختکاری (جاییکه بازتولید ممکن است) و غیره) ــ یعنی، غیر از محصولاتی که، برای مواد خام لباس، مواد غذایی واقعی مصرف میشوند و غیر از بخش بزرگی از محصولات که در سرمایهی استوارِ صنعت وارد میشوند، مثل بادبان، ریسمان، تسمه و از این دست ــ در سپهر تولیدی معادن و حفاریها، سرمایهی ثابت تا اندازهای بهوسیلهی خودِ محصول جایگزین میشود، بهطوری که بخشی از محصول که وارد گردش میشود، ناگزیر نیست این بخش را جایگزین و جبران کند. مثلاً در تولید ذغال سنگ، بخشی از خود این ذغال برای به حرکتواداشتن ماشین بخاری مورد استفاده قرار میگیرد که آب را بیرون میکشد یا ذغال را استخراج میکند.
🔸 بنابراین ارزش محصول سالانه تا حدی = است با بخشی از کارِ موجود در ذغالِ پیشاپیشموجود و مصرفشده در تولید ذغال، تاحدی = است با مقدار کار نوافزوده (با چشمپوشی از استهلاک ماشینآلات و غیره). اما از کل محصول سالانه بخشی از سرمایهی ثابتِ موجود در خودِ ذغال مستقیماً کسر میشود و دوباره به تولید بازمیگردد. هیچکس ناگزیر از جایگزینسازی این بخش برای تولیدکننده نیست، زیرا خودِ او آنرا جایگزین میکند. اگر بارآوری کار نه کاهش و نه افزایش داشته باشد، در اینصورت آن جزء ارزشی هم که نمایندهی این بخش از محصول است، بدون تغییر باقی میماند و مساوی است با سهم مقسوم معینی از مقدار کار موجود در محصول که تاحدی پیشاپیش موجود و تاحدی نوافزوده در سال است. در صنایع معدنی دیگر نیز بخشی از سرمایهی ثابت در شکل و پیکرهی واقعیاش ‹بهوسیلهی محصول همان صنعت› جایگزین میشود.
🔸 تناقضهای آ. اسمیت واجد این امر مهماند که آنها دربردارندهی معضلاتی هستند که او البته راهحلی برای آنها ندارد، اما آشکار میکنند که او دچار تناقض است. غریزهی درست او در ربط با این موضوع را در بهترین حالت میتوان از اینطریق اثبات کرد که پیروان او در کشاکش با یکدیگر، گاه این سر و گاه سرِ دیگر ‹تناقض› را اختیار کردهاند. اینک به آخرین نکتهی مشاجرهبرانگیز نزد او میرسیم که باید بررسی کنیم؛ نکتهی تمایز بین کار مولد و نامولد.
🔹 متن کامل بخش هشتم از ترجمه نظریههای ارزش اضافی را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-22F
#نظریههای_ارزش_اضافی #نظریهی_ارزش
#مارکس #کمال_خسروی #اسمیت
🔹همچنین برای مجموع ترجمه تا اینجا، به لینک زیر مراجعه کنید:
https://naghdcom.files.wordpress.com/2021/03/gesamt-mehrwert-theorie-1-8.pdf
👇🏽
🖋@naghd_com
دستنوشتههای 1863-1861
(ترجمهی فارسی – پارهی 8)
نوشتهی: کارل مارکس
ترجمهی: کمال خسروی
یکم مارس 2021
در این بخش میخوانیم:
10. ج) مبادلهی سرمایه با سرمایه بین تولیدکنندگان ابزار تولید.
محصول سالانهی کار و محصول کارِ سالانهْ نوافزوده
11. دیدگاههای متناقض اسمیت پیرامون سنجهی ارزش
📚 گزیدههایی از متن:
🔸 راهحل تاکنونی در عینحال عبارت از این بود که همهی فرآیندهای تولیدیای که مواد خام یا ابزار تولید برای تولیدی در اختیار میگذارند که محصولش نهایتاً در مصرف فردی وارد میشود، میتوانند درآمد، سود، کارمزد، ‹همانا› [کار] نوافزودهشان را، نه محصول خودشان، بلکه بخشی ارزشی از این محصول را که به درآمد تجزیه و تحویل میشود، صرف کنند، یعنی فقط در محصول قابل مصرف، یا بهعبارت دیگر، در اِزای مبادله با محصول قابل مصرف تولیدکنندگان دیگر [که باید دارای] مبلغ ارزشی برابری باشند. کار نوافزودهی آنها، در قالب اجزای ارزش وارد محصول نهایی میشود، اما فقط در مقام این محصول مصرف میشود، در حالیکه از لحاظ ارزش مصرفی، در مواد خام یا در ماشینآلات مستهلکشده، کماکان در همان محصول گنجیده است.
🔸 غیر از کشاورزی (شامل دامداری، پرورش ماهی (جاییکه بازتولید مصنوعیاش ممکن است)، درختکاری (جاییکه بازتولید ممکن است) و غیره) ــ یعنی، غیر از محصولاتی که، برای مواد خام لباس، مواد غذایی واقعی مصرف میشوند و غیر از بخش بزرگی از محصولات که در سرمایهی استوارِ صنعت وارد میشوند، مثل بادبان، ریسمان، تسمه و از این دست ــ در سپهر تولیدی معادن و حفاریها، سرمایهی ثابت تا اندازهای بهوسیلهی خودِ محصول جایگزین میشود، بهطوری که بخشی از محصول که وارد گردش میشود، ناگزیر نیست این بخش را جایگزین و جبران کند. مثلاً در تولید ذغال سنگ، بخشی از خود این ذغال برای به حرکتواداشتن ماشین بخاری مورد استفاده قرار میگیرد که آب را بیرون میکشد یا ذغال را استخراج میکند.
🔸 بنابراین ارزش محصول سالانه تا حدی = است با بخشی از کارِ موجود در ذغالِ پیشاپیشموجود و مصرفشده در تولید ذغال، تاحدی = است با مقدار کار نوافزوده (با چشمپوشی از استهلاک ماشینآلات و غیره). اما از کل محصول سالانه بخشی از سرمایهی ثابتِ موجود در خودِ ذغال مستقیماً کسر میشود و دوباره به تولید بازمیگردد. هیچکس ناگزیر از جایگزینسازی این بخش برای تولیدکننده نیست، زیرا خودِ او آنرا جایگزین میکند. اگر بارآوری کار نه کاهش و نه افزایش داشته باشد، در اینصورت آن جزء ارزشی هم که نمایندهی این بخش از محصول است، بدون تغییر باقی میماند و مساوی است با سهم مقسوم معینی از مقدار کار موجود در محصول که تاحدی پیشاپیش موجود و تاحدی نوافزوده در سال است. در صنایع معدنی دیگر نیز بخشی از سرمایهی ثابت در شکل و پیکرهی واقعیاش ‹بهوسیلهی محصول همان صنعت› جایگزین میشود.
🔸 تناقضهای آ. اسمیت واجد این امر مهماند که آنها دربردارندهی معضلاتی هستند که او البته راهحلی برای آنها ندارد، اما آشکار میکنند که او دچار تناقض است. غریزهی درست او در ربط با این موضوع را در بهترین حالت میتوان از اینطریق اثبات کرد که پیروان او در کشاکش با یکدیگر، گاه این سر و گاه سرِ دیگر ‹تناقض› را اختیار کردهاند. اینک به آخرین نکتهی مشاجرهبرانگیز نزد او میرسیم که باید بررسی کنیم؛ نکتهی تمایز بین کار مولد و نامولد.
🔹 متن کامل بخش هشتم از ترجمه نظریههای ارزش اضافی را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-22F
#نظریههای_ارزش_اضافی #نظریهی_ارزش
#مارکس #کمال_خسروی #اسمیت
🔹همچنین برای مجموع ترجمه تا اینجا، به لینک زیر مراجعه کنید:
https://naghdcom.files.wordpress.com/2021/03/gesamt-mehrwert-theorie-1-8.pdf
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
نظریههای ارزش اضافی
متن کامل فصلهای اول تا سوم نوشتهی: کارل مارکس ترجمهی: کمال خسروی برای همهی فرآیندهای میانیای که تا تولید محصول قابل مصرف ضروریاند، غیر از مواد خام و برخی مواد کمکی، بخش بزرگی از محصولات هرگز …
🖋 آغاز سال چهارم
🔻 به مناسبت صد و پنجاهمین سالگرد زادروز رُزای سرخ
4 مارس 2021
«نقد» کار خود در را در هشتم ماه مارس 2018 و با بزرگداشت روز جهانی زن آغاز کرد. از اینرو آغاز هرسال تازه در ادامهی فعالیت «نقد» از بخت سرفراز همزمانی با این مناسبت فرخنده برخوردار است. امسال، آغاز چهارمین سال کار «نقد» همچنین مقارن است با صد و پنجاهمین سالگرد زادروز رزا لوکزامبورگِ (پنجم مارس) انقلابی و نظریهپرداز بزرگ و برجستهی مارکسیست. به پاس این مناسبت ارجمند و نیز بزرگداشت روز جهانی زن، سخن آغازین سال چهارم را با افتخار به فرازهایی از نوشتهی رزا لوکزامبورگ دربارهی کارل مارکس میسپاریم.
هرچند از انتشار این نوشتهی رزای سرخ در نیمهی مارس 1903 در نشریهی «به پیش» نزدیک به صد و بیست سال میگذرد، اما سخن او برای امروز ما نیز همچنان راهنما، هشدار و زنهار است.
🔻🔻🔻🔻🔻
🔸 ... و چیست آنچه ما را توانا میسازد که سیاستمان را درخورِ رویارویی با پدیدارهای تازهی زندگی سیاسی، مثلاً سیاست جهانی، کنیم و مهمتر از هرچیز ــ حتی بی آنکه استعداد و ژرفنگری ویژهای داشته باشیم ــ آن را چنان با ژرفایی از داوری ارزیابی کنیم که هستهی مرکزیِ پدیدارِ تازه را نشانه بگیرد، در حالیکه پراستعدادترین ناقدان بورژوازی، این نظام را فقط در پوستهی بیرونی و ظاهریاش لمس میکنند یا با هر نگاه به اعماقش به تناقضهایی چارهناپذیر دچار میشوند؟ این نیروی یاریبخش هیچ نیست جز نگاه به چشمانداز تطور تاریخی در پرتو قانونی که میگوید: «شیوهی تولید زندگی مادی» است که «فرآیند زندگی اجتماعی، سیاسی و فکری را مقید میکند.»
🔸 اما از همه مهمتر، چه چیز سنجهی گزینشِ وسیله و راههای مبارزه، پرهیز از آزمایشهای بیبرنامه و از کجراهههای ناکجاآبادیِ هدردهندهی نیرویمان را در اختیار ما میگذارد؟ راستای اقتصادی و سیاسیِ یکبار شناختهشدهی جامعهی امروز است که با اتکاء به آن میتوانیم نه فقط برنامهی تهاجم خود در خطوط عمدهاش را، بلکه همهی جزئیات تلاش سیاسیمان را بسنجیم. به شکرانهی این چراغ راهنماست که طبقهی کارگر برای نخستینبار به جایی رسیده است که بتواند ایدهی بزرگ هدف نهایی سوسیالیستی را به سکههای کوچک و کارای تصمیمگیریهای سیاست روز بدل کند و خردهکاری سیاسیِ روزمره را به مقام ابزاری اجرایی در راه تحقق آن ایدهی بزرگ ارتقاء دهد. تا پیش از مارکس دو حوزهی مجزا وجود داشت: یکی سیاست بورژوایی که از سوی کارگران پیشبرده میشد، و دیگری سوسیالیسم انقلابی. از زمان مارکس به اینسو و به میانجی سیاست کارگریِ سوسیالیستیِ طرحشده از جانب او، سیاستی وجود دارد که همهنگام و در کاملترین معنای هردو واژه انقلابی و واقعبینانه است.
🔸 از آنجا که سیاست واقعبینانهی پرولتری با سراسرِ تلاشهای جزئی و گونهگونش و در تمامیت خود از مرزها و محدودهی نظم موجودی که در آن فعال است، فراتر میرود، و از آنرو که خود را آگاهانه فقط مقدمه بر کنشی تلقی میکند که به سیاست مسلط و دگرگونساز پرولتاریا راه خواهد برد، سیاستی انقلابی نیز هست.
🔹متن کامل این نوشتار را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-23g
#نقد #رزا_لوکزامبورگ #سال_چهارم
#مارکس #مارکسیسم
👇🏽
🖋@naghd_com
🔻 به مناسبت صد و پنجاهمین سالگرد زادروز رُزای سرخ
4 مارس 2021
«نقد» کار خود در را در هشتم ماه مارس 2018 و با بزرگداشت روز جهانی زن آغاز کرد. از اینرو آغاز هرسال تازه در ادامهی فعالیت «نقد» از بخت سرفراز همزمانی با این مناسبت فرخنده برخوردار است. امسال، آغاز چهارمین سال کار «نقد» همچنین مقارن است با صد و پنجاهمین سالگرد زادروز رزا لوکزامبورگِ (پنجم مارس) انقلابی و نظریهپرداز بزرگ و برجستهی مارکسیست. به پاس این مناسبت ارجمند و نیز بزرگداشت روز جهانی زن، سخن آغازین سال چهارم را با افتخار به فرازهایی از نوشتهی رزا لوکزامبورگ دربارهی کارل مارکس میسپاریم.
هرچند از انتشار این نوشتهی رزای سرخ در نیمهی مارس 1903 در نشریهی «به پیش» نزدیک به صد و بیست سال میگذرد، اما سخن او برای امروز ما نیز همچنان راهنما، هشدار و زنهار است.
🔻🔻🔻🔻🔻
🔸 ... و چیست آنچه ما را توانا میسازد که سیاستمان را درخورِ رویارویی با پدیدارهای تازهی زندگی سیاسی، مثلاً سیاست جهانی، کنیم و مهمتر از هرچیز ــ حتی بی آنکه استعداد و ژرفنگری ویژهای داشته باشیم ــ آن را چنان با ژرفایی از داوری ارزیابی کنیم که هستهی مرکزیِ پدیدارِ تازه را نشانه بگیرد، در حالیکه پراستعدادترین ناقدان بورژوازی، این نظام را فقط در پوستهی بیرونی و ظاهریاش لمس میکنند یا با هر نگاه به اعماقش به تناقضهایی چارهناپذیر دچار میشوند؟ این نیروی یاریبخش هیچ نیست جز نگاه به چشمانداز تطور تاریخی در پرتو قانونی که میگوید: «شیوهی تولید زندگی مادی» است که «فرآیند زندگی اجتماعی، سیاسی و فکری را مقید میکند.»
🔸 اما از همه مهمتر، چه چیز سنجهی گزینشِ وسیله و راههای مبارزه، پرهیز از آزمایشهای بیبرنامه و از کجراهههای ناکجاآبادیِ هدردهندهی نیرویمان را در اختیار ما میگذارد؟ راستای اقتصادی و سیاسیِ یکبار شناختهشدهی جامعهی امروز است که با اتکاء به آن میتوانیم نه فقط برنامهی تهاجم خود در خطوط عمدهاش را، بلکه همهی جزئیات تلاش سیاسیمان را بسنجیم. به شکرانهی این چراغ راهنماست که طبقهی کارگر برای نخستینبار به جایی رسیده است که بتواند ایدهی بزرگ هدف نهایی سوسیالیستی را به سکههای کوچک و کارای تصمیمگیریهای سیاست روز بدل کند و خردهکاری سیاسیِ روزمره را به مقام ابزاری اجرایی در راه تحقق آن ایدهی بزرگ ارتقاء دهد. تا پیش از مارکس دو حوزهی مجزا وجود داشت: یکی سیاست بورژوایی که از سوی کارگران پیشبرده میشد، و دیگری سوسیالیسم انقلابی. از زمان مارکس به اینسو و به میانجی سیاست کارگریِ سوسیالیستیِ طرحشده از جانب او، سیاستی وجود دارد که همهنگام و در کاملترین معنای هردو واژه انقلابی و واقعبینانه است.
🔸 از آنجا که سیاست واقعبینانهی پرولتری با سراسرِ تلاشهای جزئی و گونهگونش و در تمامیت خود از مرزها و محدودهی نظم موجودی که در آن فعال است، فراتر میرود، و از آنرو که خود را آگاهانه فقط مقدمه بر کنشی تلقی میکند که به سیاست مسلط و دگرگونساز پرولتاریا راه خواهد برد، سیاستی انقلابی نیز هست.
🔹متن کامل این نوشتار را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-23g
#نقد #رزا_لوکزامبورگ #سال_چهارم
#مارکس #مارکسیسم
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
آغاز سال چهارم
به مناسبت صد و پنجاهمین سالگرد زادروز رُزای سرخ «نقد» کار خود در را در هشتم ماه مارس 2018 و با بزرگداشت روز جهانی زن آغاز کرد. از اینرو آغاز هرسال تازه در ادامهی فعالیت «نقد» از بخت سرفراز همزما…
▫️ فمینیسم و چپ: «مسئلهی زن»
▫️در ترکیهی دههی 1970
نوشتهی: نارین بغدادلی
ترجمهی: مهرداد امامی
7 مارس 2021
📝 مقالهی حاضر فصل کوتاهی از کتاب فمینیسم، مجلد دهم از مجموعه کتابهای اندیشهی سیاسی در ترکیهی مدرن است که در سال 2020 از جانب انتشارات ایلتیشیم در 880 صفحه منتشر شد. رابطهی بین جنبش فمینیستی و جنبش چپ همواره از موضوعات پرسشبرانگیز و مورد مناقشه در سطح جهانی بوده است. اطلاع یافتن از چگونگی تحول این رابطه در کشورهای مختلف نیز بیشک گامی ضروری برای مواجههی نیروهای چپ کشورهای دیگر با گذشته و حال مردسالارانهی خود است. از این جهت، سازمانها، گروهها، احزاب و حتی افرادی که به سوسیالیسم و آرمانهای آن اندک تعلقی دارند، باید همواره پیکان تیز نقد را پیش از هر چیز رو به سمت تجربیات گذشته و حال خود بگیرند و از هر جهت در زمینهی مسائل مرتبط با ستم طبقاتی، جنسیتی، قومی و غیره از خود انتقاد کنند. تاریخ به ما نشان داده است که هیچ سازمانی، صرفنظر از درجهی رادیکال بودن آن، به صورت پیشینی و بدیهی مدافع آرمانهای سوسیالیستی، برابری جنسیتی و غیره نیست. تنها محک ممکن برای ارزیابی آن آرمانها همانا پراتیکهای درونسازمانی و در صورت فراگیرشدنشانْ سیاستهای اجتماعی ـ اقتصادی منتج از آن است. بنابراین، نقد ستم جنسیتی که «در عمل» یکی از مغفولماندهترین مباحث میان نیروهای سوسیالیست ایرانی، بهویژه مردان سوسیالیست، است، باید عرصه را برای مواجههای رادیکال فراهم آورد. در غیر این صورت، متأسفانه بسیاری از ایدههای انقلابی هم سرانجام پیرامون استیلای محسوس و نامحسوس مردان، پیش و پس از انقلاب سوسیالیستی، میچرخند. در این چهارچوب، تجربهی رفقای سوسیالیست در ترکیه، بهویژه رفقای زن، از اهمیتی فراوان برخوردار است. ترجمهی این متن را در آستانهی 8 مارس 2021 تقدیم میکنم به تمام رفقایی که نه فقط در «نظریه» بلکه «در عمل»، در جایجای زندگیهای عادی یا مبارزاتی خود همانقدر که به ستم طبقاتی حساسیت دارند، به ستم جنسیتی و قومیتی هم اهمیت میدهند و سعی میکنند دستکم خودشان بازتولیدکنندهی کلیشههای طبقاتی، جنسیتی و قومی نباشند.
🔸 از زمان به رسمیت شناخته شدن حق رأی و حق برگزیده شدن زنان در1934 تا 1975 در ترکیه، نمیتوان از جنبش زنان سخن گفت. اگرچه زنان از امکانات تحصیل برخوردار بودند اما بخش وسیعی از زنان تحت شرایط ناشی از مناسبات مردسالارانه بهویژه در نواحی روستایی با محرومیت ازحقوقی مثل آموزش، مالکیت، بیمهی اجتماعی و درآمد به عنوان کارگران خانوادگی بدون مُزد، ستمدیدهترین قشر جامعه را تشکیل میدادند. پس از سال 1975 نیز زنان پیشگامی که در جنبشهای چپ جای داشتند با هدف جذب زنان ستمدیده در مبارزهی طبقهی کارگر با مطرحکردن مشکلات زندگی زنان، که وابسته به جایگاه طبقاتیشان بود، همراه با رویکردی ضدّ فمینیستی وارد سازمانهای متعددی شدند. بنابراین، از منظر انجمنهای زنان که بر اهمیت حقوق مدنیِ اعطاشده به زنان، بهویژه به زنان ستمدیدهی بیسواد در مناطق روستایی پس از جمهوریت تأکید میکردند، دیدگاه غالب به مسئلهی زن در اواسط دههی 1970 تحت تأثیر جنبشهای نوظهور چپ بود و بر مبنای مسائل وابسته به موقعیتهای طبقاتی زنان کارگر و زحمتکش شکل گرفت.
🔸 وجه اشتراک تمام سازمانهای زنانی که در دههی 1970 به عنوان سازمانهای وابسته به فراکسیونهای گوناگون چپ سر بر آوردند، ضرورت به تعویق انداختن مشکلات زندگی روزمرهی زنان و مطالباتی مرتبط با حل این مسائل به بعد از انقلاب سوسیالیستی بود. زنان حاضر در انجمنهای زنان که به عنوان عضوی از جنبش سوسیالیستی ظاهر شدند، فمینیسم را همچون ایدئولوژی بورژوایی مینگریستند و معتقد بودند ترویج فمینیسم موجب اختلافافکندن در همبستگی طبقاتی میشود...
🔸 پس از کودتای نظامی 1980 زنانی که در هنگام زندگی مخفیانه، دستگیریها و تجربیات زندان اعضای سازمانهای چپ توانسته بودند بیرون بمانند یا مدت کمتری در حبس باشند، این فرصت را یافتند تا به ارزیابی و نقد دوران حضورشان در مبارزهی متشکل بپردازند. گروههای «افزایش آگاهی» شامل زنانی بود که ظرف سالهای 1981 تا 1982 جنبشهای چپ را از منظر فمینیستی نقد میکردند، کسانی که تحصیل خود در خارج از کشور را تمام کرده و بازگشته بودند یا زنانی که به واسطهی قانون «سازمان آموزش عالی» از دانشگاه استعفاء دادند؛ این گروهها مباحثی را در رابطه با استیلای مردسالاری، سکسیسم، تقسیم کار جنسیتزده، کار خانگی، سیاستهای بدن، جایگاه سیاسی امر شخصی و وضعیت زنانگی پیش بردند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-23v
#جنبش_زنان #هشت_مارس #فمینیسم #روز_جهانی_زن
#چپ_ترکیه #نارین_بغدادلی #مهرداد_امامی
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️در ترکیهی دههی 1970
نوشتهی: نارین بغدادلی
ترجمهی: مهرداد امامی
7 مارس 2021
📝 مقالهی حاضر فصل کوتاهی از کتاب فمینیسم، مجلد دهم از مجموعه کتابهای اندیشهی سیاسی در ترکیهی مدرن است که در سال 2020 از جانب انتشارات ایلتیشیم در 880 صفحه منتشر شد. رابطهی بین جنبش فمینیستی و جنبش چپ همواره از موضوعات پرسشبرانگیز و مورد مناقشه در سطح جهانی بوده است. اطلاع یافتن از چگونگی تحول این رابطه در کشورهای مختلف نیز بیشک گامی ضروری برای مواجههی نیروهای چپ کشورهای دیگر با گذشته و حال مردسالارانهی خود است. از این جهت، سازمانها، گروهها، احزاب و حتی افرادی که به سوسیالیسم و آرمانهای آن اندک تعلقی دارند، باید همواره پیکان تیز نقد را پیش از هر چیز رو به سمت تجربیات گذشته و حال خود بگیرند و از هر جهت در زمینهی مسائل مرتبط با ستم طبقاتی، جنسیتی، قومی و غیره از خود انتقاد کنند. تاریخ به ما نشان داده است که هیچ سازمانی، صرفنظر از درجهی رادیکال بودن آن، به صورت پیشینی و بدیهی مدافع آرمانهای سوسیالیستی، برابری جنسیتی و غیره نیست. تنها محک ممکن برای ارزیابی آن آرمانها همانا پراتیکهای درونسازمانی و در صورت فراگیرشدنشانْ سیاستهای اجتماعی ـ اقتصادی منتج از آن است. بنابراین، نقد ستم جنسیتی که «در عمل» یکی از مغفولماندهترین مباحث میان نیروهای سوسیالیست ایرانی، بهویژه مردان سوسیالیست، است، باید عرصه را برای مواجههای رادیکال فراهم آورد. در غیر این صورت، متأسفانه بسیاری از ایدههای انقلابی هم سرانجام پیرامون استیلای محسوس و نامحسوس مردان، پیش و پس از انقلاب سوسیالیستی، میچرخند. در این چهارچوب، تجربهی رفقای سوسیالیست در ترکیه، بهویژه رفقای زن، از اهمیتی فراوان برخوردار است. ترجمهی این متن را در آستانهی 8 مارس 2021 تقدیم میکنم به تمام رفقایی که نه فقط در «نظریه» بلکه «در عمل»، در جایجای زندگیهای عادی یا مبارزاتی خود همانقدر که به ستم طبقاتی حساسیت دارند، به ستم جنسیتی و قومیتی هم اهمیت میدهند و سعی میکنند دستکم خودشان بازتولیدکنندهی کلیشههای طبقاتی، جنسیتی و قومی نباشند.
🔸 از زمان به رسمیت شناخته شدن حق رأی و حق برگزیده شدن زنان در1934 تا 1975 در ترکیه، نمیتوان از جنبش زنان سخن گفت. اگرچه زنان از امکانات تحصیل برخوردار بودند اما بخش وسیعی از زنان تحت شرایط ناشی از مناسبات مردسالارانه بهویژه در نواحی روستایی با محرومیت ازحقوقی مثل آموزش، مالکیت، بیمهی اجتماعی و درآمد به عنوان کارگران خانوادگی بدون مُزد، ستمدیدهترین قشر جامعه را تشکیل میدادند. پس از سال 1975 نیز زنان پیشگامی که در جنبشهای چپ جای داشتند با هدف جذب زنان ستمدیده در مبارزهی طبقهی کارگر با مطرحکردن مشکلات زندگی زنان، که وابسته به جایگاه طبقاتیشان بود، همراه با رویکردی ضدّ فمینیستی وارد سازمانهای متعددی شدند. بنابراین، از منظر انجمنهای زنان که بر اهمیت حقوق مدنیِ اعطاشده به زنان، بهویژه به زنان ستمدیدهی بیسواد در مناطق روستایی پس از جمهوریت تأکید میکردند، دیدگاه غالب به مسئلهی زن در اواسط دههی 1970 تحت تأثیر جنبشهای نوظهور چپ بود و بر مبنای مسائل وابسته به موقعیتهای طبقاتی زنان کارگر و زحمتکش شکل گرفت.
🔸 وجه اشتراک تمام سازمانهای زنانی که در دههی 1970 به عنوان سازمانهای وابسته به فراکسیونهای گوناگون چپ سر بر آوردند، ضرورت به تعویق انداختن مشکلات زندگی روزمرهی زنان و مطالباتی مرتبط با حل این مسائل به بعد از انقلاب سوسیالیستی بود. زنان حاضر در انجمنهای زنان که به عنوان عضوی از جنبش سوسیالیستی ظاهر شدند، فمینیسم را همچون ایدئولوژی بورژوایی مینگریستند و معتقد بودند ترویج فمینیسم موجب اختلافافکندن در همبستگی طبقاتی میشود...
🔸 پس از کودتای نظامی 1980 زنانی که در هنگام زندگی مخفیانه، دستگیریها و تجربیات زندان اعضای سازمانهای چپ توانسته بودند بیرون بمانند یا مدت کمتری در حبس باشند، این فرصت را یافتند تا به ارزیابی و نقد دوران حضورشان در مبارزهی متشکل بپردازند. گروههای «افزایش آگاهی» شامل زنانی بود که ظرف سالهای 1981 تا 1982 جنبشهای چپ را از منظر فمینیستی نقد میکردند، کسانی که تحصیل خود در خارج از کشور را تمام کرده و بازگشته بودند یا زنانی که به واسطهی قانون «سازمان آموزش عالی» از دانشگاه استعفاء دادند؛ این گروهها مباحثی را در رابطه با استیلای مردسالاری، سکسیسم، تقسیم کار جنسیتزده، کار خانگی، سیاستهای بدن، جایگاه سیاسی امر شخصی و وضعیت زنانگی پیش بردند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-23v
#جنبش_زنان #هشت_مارس #فمینیسم #روز_جهانی_زن
#چپ_ترکیه #نارین_بغدادلی #مهرداد_امامی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
فمینیسم و چپ: «مسئلهی زن»
در ترکیهی دههی 1970 نوشتهی: نارین بغدادلی ترجمهی: مهرداد امامی مقدمهی مترجم: مقالهی حاضر فصل کوتاهی از کتاب فمینیسم، مجلد دهم از مجموعه کتابهای اندیشهی سیاسی در ترکیهی مدرن است که در سال 2…
📝 سه سال از آغاز به کار «نقد» میگذرد...
در آستانهی چهارمین سال فعالیت «نقد»، کارنامهی یکسالهی مقالاتی که در سال گذشته منتشر کردهایم در این فایل پیدیاف زیر در دسترس شماست:
👇🏽👇🏽
http://naghd.info/naghd-year-book1399-S.pdf
🖋@naghd_com
در آستانهی چهارمین سال فعالیت «نقد»، کارنامهی یکسالهی مقالاتی که در سال گذشته منتشر کردهایم در این فایل پیدیاف زیر در دسترس شماست:
👇🏽👇🏽
http://naghd.info/naghd-year-book1399-S.pdf
🖋@naghd_com
naghd-year-book1399-L.pdf
35.4 MB
🖌 در نقد بخوانید
کارنامهی سال سوم ما:
«سالنامه 1398-1399»
#سالنامه #نقد
#نقد_اقتصاد_سیاسی #نقد_ایدئولوژی #نقد_بتوارگی
🖋@naghd_com
کارنامهی سال سوم ما:
«سالنامه 1398-1399»
#سالنامه #نقد
#نقد_اقتصاد_سیاسی #نقد_ایدئولوژی #نقد_بتوارگی
🖋@naghd_com
🔸 سالنامهی «نقد»: 1399 - 1398
130 تالیف و ترجمه در نزدیک به 2000 صفحه؛ پیرامون نقد اقتصاد سیاسی، نقد بتوارگی و نقد ایدئولوژی. با آثاری از:
جعفر ابراهیمی، سروناز احمدی، مژده ارسی، حسن آزاد، افتخار، عرفان آکتان، مهرداد امامی، فریدریش انگلس، مهمت اوفوک توتان، باریش اونلو، دیوید ایدن، تری ایگلتون، تیتی باتاچاریا، فرنگیس بختیاری، دانیل بنسعید، پل بِرکت، نارین بغدادلی، جان بلامی فاستر، اشتفان بورنوست، مگان بودت، مارسل بویس، م. بیگی، رولاند بوئِر، تارا بهروزیان، کاووس بهزادی، کوستاس پاپیآنو، لئو پانیچ، ناصر پیشرو، نوربرت ترِنکْله، دنیل تیلور، سارا جفی، فرزانه جلالی، برونو جوسا، مینسون جی، پرش چاتوپَدهیای، جوزف چونارا، لیلا حسینزاده، حسن حکیمیان، کمال خسروی، یاشار دارالشفاء، لونت دولِک، حنا رحیمی، سمیه رستمپور، فرنوش رضایی، مایکل روبرتز، درن روسو، علی رها، آزاده ریاحی، کیومرث زمانی، ینگار زولتای، دهقان زهما، آلفردو سادفیلو، دِرِک سایر، شان سایرز، خوزه لوئیس سیفونتس، آرش سیفی، رضا شادمان، جلیل شکری، یوجین شولکیند، عباس شهرابی فراهانی، بهرام صفایی، ساسان صدقینیا، شیوا طبری، دلشاد عبادی، نادیه العلی، محمد غزنویان، بهروز فراهانی، اسکار فیشر، نوید قویدل، آلن کاترل، م. کاز، دبلیو. پل کاکشات، لاورنس کرادر، کارل کرش، ال کمپل، ایزابل کیسر، فیلیپ جی.کین، لوتار گالو برگمن، واسیلیس گرولیوس، روی ریچارد گرینکر، سونیا گواجاجارا، کیان محمدی، علی مسیو، دیوید لایبمن، مایکل ای. لبوویتز، جنیفر لموس، رونالد لو، جرج لوکاچ، ارنست لوهوف، پل ماتیک (پسر)، کارل مارکس، جمال محبوب، سیاوش محمودی، حسن مرتضوی، یحیی مرادی، ساندرو مزادرا، میلا مسافر، عادل مشایخی، البرز مشیری، م. رضا ملکشا، ارنست مندل، کریم منیری، پاتریک مورای، منصور موسوی، ریچارد مولر، امی نامدار، زهره نجفی، آنتونیو نگری، دانیل نوبولد، مارتین نیکلاوس، کامران نیری، سهراب نیکزاد، مگنوس نیلسون، حمیدرضا واشقانی فراهانی، کارلو ورچهلونه، فرد وستون، اریک جی. هابسبام، هوشنگ هادیان، مایکل هارت، یوئن ینگ، پیتر هیودیس، الیس یلدیریم.
https://t.me/naghd_com/534
🖋@naghd_com
130 تالیف و ترجمه در نزدیک به 2000 صفحه؛ پیرامون نقد اقتصاد سیاسی، نقد بتوارگی و نقد ایدئولوژی. با آثاری از:
جعفر ابراهیمی، سروناز احمدی، مژده ارسی، حسن آزاد، افتخار، عرفان آکتان، مهرداد امامی، فریدریش انگلس، مهمت اوفوک توتان، باریش اونلو، دیوید ایدن، تری ایگلتون، تیتی باتاچاریا، فرنگیس بختیاری، دانیل بنسعید، پل بِرکت، نارین بغدادلی، جان بلامی فاستر، اشتفان بورنوست، مگان بودت، مارسل بویس، م. بیگی، رولاند بوئِر، تارا بهروزیان، کاووس بهزادی، کوستاس پاپیآنو، لئو پانیچ، ناصر پیشرو، نوربرت ترِنکْله، دنیل تیلور، سارا جفی، فرزانه جلالی، برونو جوسا، مینسون جی، پرش چاتوپَدهیای، جوزف چونارا، لیلا حسینزاده، حسن حکیمیان، کمال خسروی، یاشار دارالشفاء، لونت دولِک، حنا رحیمی، سمیه رستمپور، فرنوش رضایی، مایکل روبرتز، درن روسو، علی رها، آزاده ریاحی، کیومرث زمانی، ینگار زولتای، دهقان زهما، آلفردو سادفیلو، دِرِک سایر، شان سایرز، خوزه لوئیس سیفونتس، آرش سیفی، رضا شادمان، جلیل شکری، یوجین شولکیند، عباس شهرابی فراهانی، بهرام صفایی، ساسان صدقینیا، شیوا طبری، دلشاد عبادی، نادیه العلی، محمد غزنویان، بهروز فراهانی، اسکار فیشر، نوید قویدل، آلن کاترل، م. کاز، دبلیو. پل کاکشات، لاورنس کرادر، کارل کرش، ال کمپل، ایزابل کیسر، فیلیپ جی.کین، لوتار گالو برگمن، واسیلیس گرولیوس، روی ریچارد گرینکر، سونیا گواجاجارا، کیان محمدی، علی مسیو، دیوید لایبمن، مایکل ای. لبوویتز، جنیفر لموس، رونالد لو، جرج لوکاچ، ارنست لوهوف، پل ماتیک (پسر)، کارل مارکس، جمال محبوب، سیاوش محمودی، حسن مرتضوی، یحیی مرادی، ساندرو مزادرا، میلا مسافر، عادل مشایخی، البرز مشیری، م. رضا ملکشا، ارنست مندل، کریم منیری، پاتریک مورای، منصور موسوی، ریچارد مولر، امی نامدار، زهره نجفی، آنتونیو نگری، دانیل نوبولد، مارتین نیکلاوس، کامران نیری، سهراب نیکزاد، مگنوس نیلسون، حمیدرضا واشقانی فراهانی، کارلو ورچهلونه، فرد وستون، اریک جی. هابسبام، هوشنگ هادیان، مایکل هارت، یوئن ینگ، پیتر هیودیس، الیس یلدیریم.
https://t.me/naghd_com/534
🖋@naghd_com
Telegram
نقد
🖌 در نقد بخوانید
کارنامهی سال سوم ما:
«سالنامه 1398-1399»
#سالنامه #نقد
#نقد_اقتصاد_سیاسی #نقد_ایدئولوژی #نقد_بتوارگی
🖋@naghd_com
کارنامهی سال سوم ما:
«سالنامه 1398-1399»
#سالنامه #نقد
#نقد_اقتصاد_سیاسی #نقد_ایدئولوژی #نقد_بتوارگی
🖋@naghd_com
🔹 نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ ایدئولوژی «باید و نبایدهای» سنتی چپ
نوشتهی: فرنگیس بختیاری
10 مارس 2021
🔸 ۴ دهه قبل، چپِ رفرمیسم در مناظرهها با مقامات جمهوری اسلامی، نمایندگانِ جدید هژمون را تطهیر و بنا بهسرشت دموکراسی پارلمانی، با سازش در بستری از خون، زیر سایه مبارزهِ «ضدامپریالیستی»، بقایش را در کنار و نه مقابل حاکمان سلطه تضمین کرد. سپس، در پروسه سلبِ مشروعیت از حاکم، بهتبارش به نام حزبِ باد وفادار ماند و با جداکردن سیاست داخلی و خارجی ضد انقلاب، همراهی با باورهای مردم را بهمدد مبارزه «عدالتخواهی»، زینتبخش«انقلابیگری» خود کرد. در مقابل چپ نجاتیافته از گرداب خون دهه ۶۰، اکثراً در انزوایی محفلگونه (داخل و خارج کشور) و ضدیت با غاصبان انقلاب و حامیان شرقیش، به نفی مدام (و نه نقد) باورهای مردم پرداخت و از قلمرو پراتیک نه فقط فیزیکی که ذهنی هم دور شد. لذا وقتی در دهه ۹۰ با تکیه به ریزش آن باورها به میدان عمل (بیشتر رسانهای) پا گذارد، هنوز در اسارت باورهای خود، قادر به هضم و درک فعالان سیاسی جدید نبود. در جزر و مد پراتیک این دهه، برخی باورهای آنها ترک برداشت و برخی الزاماتی که برای سنجش یک فعال سیاسی برای خود ساخته بودند تغییرکرد. اما همچنان یک باور بهزیست خود ادامه داد اینکه آنها «روشنفکر آگاه» هستند و میتوانند با «تئوری انقلابی» به «روشنفکر ناآگاه» به کارگران و به همه فرمان دهند!! یا جهت کاربست فرمانهای خود در پراتیک، هسته مخفی، محفل یا گروه بسازند و بیانیه و رهنمود صادر کنند. تلاش صادقانه و ایثارگرانه فعالان سیاسی دیروز، حتی انتقال تجربه بازماندگان آنها، هر چند با هدف و نیت پیوند تئوری و عمل بوده است، اما ناخواسته بر مبانی ایدئولوژیک جدایی تئوری و عمل به زیست خود ادامه دادهاست، زیرا به جای نقد انتزاعات عینیتیافته بین مردم (نقد ایدئولوژیهای مفصلبندیشده در پراتیک) با صدور فرامین چهبایدکرد و چه نباید کرد، داس خشم طرد و نفی دشمن طبقاتی و سازشکاران را تیز کرده است. امری که در حضور ۱۰۰ ساله تفکر چپ در ایران و در الاکلنگ چپ رفرمیست و انقلابی، پیوسته بازتولیدکننده شور انقلاب در مقابل رفرم بوده است. بدون آنکه به نهادینشدن آکاهی انتقادی بیانجامد.
🔸 مقوله مخفیکاری و علنیکاری چپ در ۱۰۰ سال گذشته، ریشه در نگرش وی به رابطهی روشنفکران و کارگران یا رابطهی تئوری و پراتیک قرار دارد. سنگ محک آن: «دیالکتیکِ انتقادیِ نهادینشدهی تئوری و پراتیک است که پیکریافتگیِ سیاسی و سازمانیِ دیالکتیکِ گُسست و پیوستگیِ سپهر اندیشه و سپهر کردار است». ایدئولوژیهایی که این دیالکتیک را نادیده میگیرند در دو بعد افراط و تفریط بر تناسب فعالیت سیاسی به صورت مخفی یا علنی اثر گذاشته و ایدئولوژی بایدها و نبایدهای مخفیکاری را بازتولید میکند.
🔸 در جنبش کنونی ما ظرفیتهای عظیمِ عینی و پراتیکی وجود دارد که به عنصر روشنفکر این امکان را میدهد، از نقش و ماهیت روشنفکرانه خود حرکت کند و در جایگاه اجتماعی خود، راهبری آزادانه، آگاهانه و دمکراتیک در یکی از فرآیندهای زندگی اجتماعی را تجربه کند. این راهبری که از جدایی تئوری و پراتیک حرکت میکند برای حفاظت خود از وابستهشدن ایدئولوژیک به بورژوازی فقط با تمرکز بر «نقد ایدئولوژی بهطور اعم و نقد ایدئولوژیِ بورژوایی و بتوارگیِ کالایی بهطور اخص» قادر به پیشبرد پروسه بازیافت یگانگیِ کارگران و روشنفکران و آغازی برای نهادینشدن آگاهی انتقادی یا سازمانهای چپ خواهد بود. نقش راهبُردی روشنفکر بهطور اعم در فرآیندهای زندگی اجتماعی امری گریزناپذیر و ضروری است. اما اگر این نقش آگاهانه با نظریهی نقاد بطور اخص همراه نباشد، خود مفصلبند رابطه سلطه و تابع حضور همهگیر و گسترده ایدئولوژی بورژوایی و نهادهای سیاسی آن خواهد شد و مثل صد سال گذشته در الاکلنگ انقلاب و رفرم یا شکست خونین میخورد، و یا با جذبشدنِ بطئی و خزنده در درون ایدئولوژی بورژوایی و گفتمانی آکادمیک و رسانهای آن، سازشکاری و رفرمیست را بازتولید خواهد کرد.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-23N
#فرنگیس_بختیاری #مارکسیسم
#نقد_ایدئولوژی #چپ_انقلابی #روشنفکران
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ ایدئولوژی «باید و نبایدهای» سنتی چپ
نوشتهی: فرنگیس بختیاری
10 مارس 2021
🔸 ۴ دهه قبل، چپِ رفرمیسم در مناظرهها با مقامات جمهوری اسلامی، نمایندگانِ جدید هژمون را تطهیر و بنا بهسرشت دموکراسی پارلمانی، با سازش در بستری از خون، زیر سایه مبارزهِ «ضدامپریالیستی»، بقایش را در کنار و نه مقابل حاکمان سلطه تضمین کرد. سپس، در پروسه سلبِ مشروعیت از حاکم، بهتبارش به نام حزبِ باد وفادار ماند و با جداکردن سیاست داخلی و خارجی ضد انقلاب، همراهی با باورهای مردم را بهمدد مبارزه «عدالتخواهی»، زینتبخش«انقلابیگری» خود کرد. در مقابل چپ نجاتیافته از گرداب خون دهه ۶۰، اکثراً در انزوایی محفلگونه (داخل و خارج کشور) و ضدیت با غاصبان انقلاب و حامیان شرقیش، به نفی مدام (و نه نقد) باورهای مردم پرداخت و از قلمرو پراتیک نه فقط فیزیکی که ذهنی هم دور شد. لذا وقتی در دهه ۹۰ با تکیه به ریزش آن باورها به میدان عمل (بیشتر رسانهای) پا گذارد، هنوز در اسارت باورهای خود، قادر به هضم و درک فعالان سیاسی جدید نبود. در جزر و مد پراتیک این دهه، برخی باورهای آنها ترک برداشت و برخی الزاماتی که برای سنجش یک فعال سیاسی برای خود ساخته بودند تغییرکرد. اما همچنان یک باور بهزیست خود ادامه داد اینکه آنها «روشنفکر آگاه» هستند و میتوانند با «تئوری انقلابی» به «روشنفکر ناآگاه» به کارگران و به همه فرمان دهند!! یا جهت کاربست فرمانهای خود در پراتیک، هسته مخفی، محفل یا گروه بسازند و بیانیه و رهنمود صادر کنند. تلاش صادقانه و ایثارگرانه فعالان سیاسی دیروز، حتی انتقال تجربه بازماندگان آنها، هر چند با هدف و نیت پیوند تئوری و عمل بوده است، اما ناخواسته بر مبانی ایدئولوژیک جدایی تئوری و عمل به زیست خود ادامه دادهاست، زیرا به جای نقد انتزاعات عینیتیافته بین مردم (نقد ایدئولوژیهای مفصلبندیشده در پراتیک) با صدور فرامین چهبایدکرد و چه نباید کرد، داس خشم طرد و نفی دشمن طبقاتی و سازشکاران را تیز کرده است. امری که در حضور ۱۰۰ ساله تفکر چپ در ایران و در الاکلنگ چپ رفرمیست و انقلابی، پیوسته بازتولیدکننده شور انقلاب در مقابل رفرم بوده است. بدون آنکه به نهادینشدن آکاهی انتقادی بیانجامد.
🔸 مقوله مخفیکاری و علنیکاری چپ در ۱۰۰ سال گذشته، ریشه در نگرش وی به رابطهی روشنفکران و کارگران یا رابطهی تئوری و پراتیک قرار دارد. سنگ محک آن: «دیالکتیکِ انتقادیِ نهادینشدهی تئوری و پراتیک است که پیکریافتگیِ سیاسی و سازمانیِ دیالکتیکِ گُسست و پیوستگیِ سپهر اندیشه و سپهر کردار است». ایدئولوژیهایی که این دیالکتیک را نادیده میگیرند در دو بعد افراط و تفریط بر تناسب فعالیت سیاسی به صورت مخفی یا علنی اثر گذاشته و ایدئولوژی بایدها و نبایدهای مخفیکاری را بازتولید میکند.
🔸 در جنبش کنونی ما ظرفیتهای عظیمِ عینی و پراتیکی وجود دارد که به عنصر روشنفکر این امکان را میدهد، از نقش و ماهیت روشنفکرانه خود حرکت کند و در جایگاه اجتماعی خود، راهبری آزادانه، آگاهانه و دمکراتیک در یکی از فرآیندهای زندگی اجتماعی را تجربه کند. این راهبری که از جدایی تئوری و پراتیک حرکت میکند برای حفاظت خود از وابستهشدن ایدئولوژیک به بورژوازی فقط با تمرکز بر «نقد ایدئولوژی بهطور اعم و نقد ایدئولوژیِ بورژوایی و بتوارگیِ کالایی بهطور اخص» قادر به پیشبرد پروسه بازیافت یگانگیِ کارگران و روشنفکران و آغازی برای نهادینشدن آگاهی انتقادی یا سازمانهای چپ خواهد بود. نقش راهبُردی روشنفکر بهطور اعم در فرآیندهای زندگی اجتماعی امری گریزناپذیر و ضروری است. اما اگر این نقش آگاهانه با نظریهی نقاد بطور اخص همراه نباشد، خود مفصلبند رابطه سلطه و تابع حضور همهگیر و گسترده ایدئولوژی بورژوایی و نهادهای سیاسی آن خواهد شد و مثل صد سال گذشته در الاکلنگ انقلاب و رفرم یا شکست خونین میخورد، و یا با جذبشدنِ بطئی و خزنده در درون ایدئولوژی بورژوایی و گفتمانی آکادمیک و رسانهای آن، سازشکاری و رفرمیست را بازتولید خواهد کرد.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-23N
#فرنگیس_بختیاری #مارکسیسم
#نقد_ایدئولوژی #چپ_انقلابی #روشنفکران
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
ایدئولوژی «باید و نبایدهای» سنتی چپ
نوشتهی: فرنگیس بختیاری انقلاب بهمن، فرزند خلف این ایدئولوژی و میعادگاه پایانی جنبشهای ضدامپریالیستی بود که ۴۰ سال موفق شد، با همین ایدئولوژی خود را آرایش و بالماسکهدار سران این جنبشها گردد. از …
▫️ وضع کنونی، چشماندازها و راهکارها
▫️ احتمال ماندگاری جمهوری اسلامی و مواجههی چپ انقلابی با آن
نوشتهی: جلیل شکری
13 مارس 2021
🔸 فهرست تحولات اخیر داخلی، منطقهای و بینالمللی میتواند حاوی تحلیلهایی باشد که نادیدهگرفتن آنها میتواند راهنمای غلطی به مبارزات علیه حاکمیت بدهد. بررسی گمانهزنیهای محفلی و بنگاههای خبری دربارهی این تحولات و جمعبندیشان دربارهی جمهوری اسلامی را میتوان در دو دسته جا داد:
- با چراغ سبز آمریکا به جمهوری اسلامی، نظام در آستانهی یک دورهی تثبیت دیگر قرار گرفته است،
- بحرانهای همهجانبهی بار بر نظام که چکیدهاش را میتوان در بودجه ۱۴۰۰ دید، خیزشهای اجتماعیِ از جنس آبان ۹۸ را بهدنبال خواهد داشت که نظر به تزلزل پایههای نظام، روند سقوط آن را تسریع خواهد کرد.
🔸 این وقایع تا اندازهای شبیه به اوضاع و احوال جمهوری اسلامی در حدفاصل ۱۳۸۲ تا ۱۳۸۸ است که با فروکشکردن دورهای از محدودیت منطقهای به سبب چیرگی منطق «محور شرارت» به اعتبار سیاست خارجی آمریکا صورت گرفت. در این دوره جمهوری اسلامی کوشید برای چیرگی سپاه بر اقتصاد و سیاست کشور، و نیز جهت تضمین بقای نظام از طریق افزایش عمق استراتژیک در منطقه، دور جدیدی از تثبیت را درپیش گیرد. به این منظور کار با افزایش مجوز مؤسسات مالی و اعتباری وابسته به سپاه (که امروزه جملگی به بانک تبدیل شدهاند) از اواخر دورهی اصلاحات کلید خورد، بخش اقتصادی سپاه از طریق دراختیارگرفتن پروژههای صنایع سنگین فعال شد، و چرخش گفتمانی صوریای از اصلاحات به عدالتخواهی بهمنظور ایجاد پایگاهِ اجتماعی بهاصطلاح مستضعفانه صورت گرفت که با تصفیهی وفاداران سابق به نظام از جناح مقابل بهنام مبارزه با فساد توأم بود. تکمیلکنندهی این همه، سرکوب سریالی جنبش زنان (کمپین یک میلیون امضاء)، کارگران (جنبش سندیکایی) و دانشجویان چپ (جریان داب و شورایی) و لیبرال (تحکیم وحدت) بود.
🔸 امروز البته سپاه در تدارک تأسیس یک امپراتوری بزرگ اقتصادی-سیاسی نیست، بلکه به تمامی آن را دراختیار دارد. از بابت تجربهی بازی در منطقه هم، جمهوری اسلامی بسیار باتجربهتر از سالهای ابتدای دههی ۱۳۸۰ است. همچنین برای هرچه بهتر جا افتادن چرخش گفتمانی به عدالتخواهی هم، اینبار بهعوض عمل بالا به پایین حاکمیتیِ یکباره، نیروهایی را در جامعهی مدنی (مانند جنبش عدالتخواه و چپهای موسوم به محور مقاومتی) بهخدمت گرفته است که پیشاپیش بتوانند تا جای ممکن عدالتطلبی جامعهی بحرانزده از سیاستهای سرمایهداری نئولیبرال را بهصورت کاذب نمایندگی کنند. به بیان گرامشیاییِ کلمه، دولت جنگی موضعی را از حیث گفتمانی در دستور کار قرار داده تا از یکسو بتواند پیشروی سه جریان کارگری، معلمی و دانشجویی را در حدفاصل ۹۶ تا ۹۸ خنثی سازد و از سوی دیگر بهویژه در حوزهی کارگری و دانشجویی که تشکلیابی منسجمتری نسبت به معلمان نداشتند، بذر انحلال و تحریف خطمشی را رُشد دهد.
🔸 شرایط اسفبار زندگی مردم که به اعتبار بودجه ۱۴۰۰ و شکاف عمیق میان دستمزد و سبد معیشت خانوار در سال آینده تداوم خواهد داشت، و نیز هرچه پُررنگترشدن وجوه فاشیستی دههی شصتی نظام در ارتباط با مسائل زنان و اقوام، خودبهخود شرط لازم برای دور جدیدی از خیزشها را مهیا کرده است؛ اما آنچه در این میان میبایست بهدقت مورد بازبینی قرار گیرد، این است که نظر به توصیفات بخش ابتدایی این نوشتار، توان سرکوب نظام بالاست و حتی با وقوع خیزش-قیامهایی در ابعاد دی و آبان، خاموشی آن پس از چند روز بهوسیلهی سرکوبی چه بسا خشنتر از دفعات پیشین، محتمل است. با نظر به این مؤلفه، چارهاندیشی برای «درنغلطیدن به سوگواری افسردهکننده» یا «مجال ندادن به ترسخوردگی عمومی» از پَسِ سرکوبی احتمالی، در کنار «چگونگی تداوم خیزش-قیامهایی با فاصلهی کم از پیِ هم» موضوعات اصلی مبحث «چه باید کرد؟» هستند.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-240
#جلیل_شکری
#نقد #چپ_انقلابی #پراتیک #استراتژی #سرکوب
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ احتمال ماندگاری جمهوری اسلامی و مواجههی چپ انقلابی با آن
نوشتهی: جلیل شکری
13 مارس 2021
🔸 فهرست تحولات اخیر داخلی، منطقهای و بینالمللی میتواند حاوی تحلیلهایی باشد که نادیدهگرفتن آنها میتواند راهنمای غلطی به مبارزات علیه حاکمیت بدهد. بررسی گمانهزنیهای محفلی و بنگاههای خبری دربارهی این تحولات و جمعبندیشان دربارهی جمهوری اسلامی را میتوان در دو دسته جا داد:
- با چراغ سبز آمریکا به جمهوری اسلامی، نظام در آستانهی یک دورهی تثبیت دیگر قرار گرفته است،
- بحرانهای همهجانبهی بار بر نظام که چکیدهاش را میتوان در بودجه ۱۴۰۰ دید، خیزشهای اجتماعیِ از جنس آبان ۹۸ را بهدنبال خواهد داشت که نظر به تزلزل پایههای نظام، روند سقوط آن را تسریع خواهد کرد.
🔸 این وقایع تا اندازهای شبیه به اوضاع و احوال جمهوری اسلامی در حدفاصل ۱۳۸۲ تا ۱۳۸۸ است که با فروکشکردن دورهای از محدودیت منطقهای به سبب چیرگی منطق «محور شرارت» به اعتبار سیاست خارجی آمریکا صورت گرفت. در این دوره جمهوری اسلامی کوشید برای چیرگی سپاه بر اقتصاد و سیاست کشور، و نیز جهت تضمین بقای نظام از طریق افزایش عمق استراتژیک در منطقه، دور جدیدی از تثبیت را درپیش گیرد. به این منظور کار با افزایش مجوز مؤسسات مالی و اعتباری وابسته به سپاه (که امروزه جملگی به بانک تبدیل شدهاند) از اواخر دورهی اصلاحات کلید خورد، بخش اقتصادی سپاه از طریق دراختیارگرفتن پروژههای صنایع سنگین فعال شد، و چرخش گفتمانی صوریای از اصلاحات به عدالتخواهی بهمنظور ایجاد پایگاهِ اجتماعی بهاصطلاح مستضعفانه صورت گرفت که با تصفیهی وفاداران سابق به نظام از جناح مقابل بهنام مبارزه با فساد توأم بود. تکمیلکنندهی این همه، سرکوب سریالی جنبش زنان (کمپین یک میلیون امضاء)، کارگران (جنبش سندیکایی) و دانشجویان چپ (جریان داب و شورایی) و لیبرال (تحکیم وحدت) بود.
🔸 امروز البته سپاه در تدارک تأسیس یک امپراتوری بزرگ اقتصادی-سیاسی نیست، بلکه به تمامی آن را دراختیار دارد. از بابت تجربهی بازی در منطقه هم، جمهوری اسلامی بسیار باتجربهتر از سالهای ابتدای دههی ۱۳۸۰ است. همچنین برای هرچه بهتر جا افتادن چرخش گفتمانی به عدالتخواهی هم، اینبار بهعوض عمل بالا به پایین حاکمیتیِ یکباره، نیروهایی را در جامعهی مدنی (مانند جنبش عدالتخواه و چپهای موسوم به محور مقاومتی) بهخدمت گرفته است که پیشاپیش بتوانند تا جای ممکن عدالتطلبی جامعهی بحرانزده از سیاستهای سرمایهداری نئولیبرال را بهصورت کاذب نمایندگی کنند. به بیان گرامشیاییِ کلمه، دولت جنگی موضعی را از حیث گفتمانی در دستور کار قرار داده تا از یکسو بتواند پیشروی سه جریان کارگری، معلمی و دانشجویی را در حدفاصل ۹۶ تا ۹۸ خنثی سازد و از سوی دیگر بهویژه در حوزهی کارگری و دانشجویی که تشکلیابی منسجمتری نسبت به معلمان نداشتند، بذر انحلال و تحریف خطمشی را رُشد دهد.
🔸 شرایط اسفبار زندگی مردم که به اعتبار بودجه ۱۴۰۰ و شکاف عمیق میان دستمزد و سبد معیشت خانوار در سال آینده تداوم خواهد داشت، و نیز هرچه پُررنگترشدن وجوه فاشیستی دههی شصتی نظام در ارتباط با مسائل زنان و اقوام، خودبهخود شرط لازم برای دور جدیدی از خیزشها را مهیا کرده است؛ اما آنچه در این میان میبایست بهدقت مورد بازبینی قرار گیرد، این است که نظر به توصیفات بخش ابتدایی این نوشتار، توان سرکوب نظام بالاست و حتی با وقوع خیزش-قیامهایی در ابعاد دی و آبان، خاموشی آن پس از چند روز بهوسیلهی سرکوبی چه بسا خشنتر از دفعات پیشین، محتمل است. با نظر به این مؤلفه، چارهاندیشی برای «درنغلطیدن به سوگواری افسردهکننده» یا «مجال ندادن به ترسخوردگی عمومی» از پَسِ سرکوبی احتمالی، در کنار «چگونگی تداوم خیزش-قیامهایی با فاصلهی کم از پیِ هم» موضوعات اصلی مبحث «چه باید کرد؟» هستند.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-240
#جلیل_شکری
#نقد #چپ_انقلابی #پراتیک #استراتژی #سرکوب
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
وضع کنونی، چشماندازها و راهکارها
احتمال ماندگاری جمهوری اسلامی و مواجههی چپ انقلابی با آن نوشتهی: جلیل شکری با این تفاسیر شرایط اسفبار زندگی مردم که به اعتبار بودجه ۱۴۰۰ و شکاف عمیق میان دستمزد و سبد معیشت خانوار در سال آینده ت…
▫️ کمون پاریس: بدیل ممکن
▫️ [در بزرگداشت صدوپنجاهمین سالگرد کمون پاریس]
نوشتهی: مارچلو موستو
ترجمهی: دلشاد عبادی
17 مارس 2021
🔸 بورژوازی فرانسه همیشه با همه چیز کنار آمده بود. آنها از زمان انقلاب 1789 تنها گروهی بودند که در دورههای رونق ثروتمند شده بودند، درحالی که طبقهی کارگر دائماً سنگ زیرین آسیابِ بحرانها محسوب میشد. اما اعلامِ جمهوری سوم افقهای تازهای را گشود و فرصتی برای تغییر این مسیر فراهم کرد. پروسیها ناپلئون سوم را که در نبردِ سِدان مغلوب شده بود، در 4 سپتامبر 1870 به اسارت گرفتند. اُتو فون بیسمارک در ژانویهی بعد از آن و پس از محاصرهی چهار ماههی پاریس موفق شد فرانسویان را به تسلیم وا دارد و شروط سختگیرانهای را در قرارداد آتشبس به آنها تحمیل کرد. انتخاباتی ملی برگزار شد و آدولف تییر با حمایت اکثریت بزرگی از لژیتیمیستها و اورلئانیستها به عنوان رئیس قوهی مجریه برگزیده شد. بااینحال، در پایتخت که نارضایتی مردمی گستردهتر از هر جای دیگر بود، نیروهای سوسیالیست و جمهوریخواهان رادیکال برندهی میدان بودند. چشمانداز قدرتگرفتنِ دولتی دستراستی که بیاعتنا به بیعدالتی اجتماعی بود و سنگینی بار جنگ را بر دوش بینواترین افراد میانداخت و مترصدِ خلعسلاحِ شهر بود، انقلاب تازهای را در هجدهم مارس باعث شد. تییر و ارتشاش چارهای جز پناه بردن به ورسای نداشتند.
🔸 کمون باور داشت که اصلاحات اجتماعی حتی حیاتیتر از تغییر سیاسیاند. اصلاحات اجتماعی، علت وجود تغییرات سیاسی بودند، نوعی سنجه برای تعیین میزان وفاداری آنها به اصول بنیادین و همچنین، عنصری حیاتی که این انقلاب را از انقلابهای پیشین در سالهای 1789 و 1848 منفک میکرد. کمون بیش از یکبار به تصویب اقداماتی پرداخت که دلالتهای ضمنیِ آشکارا طبقاتی داشتند. سررسید بازپرداخت وامها سه سال عقب افتاد، بیآنکه به بهرهی آنها افزوده شود. حکم تخلیه در صورت نپرداختن اجاره به تعلیق درآمد و طی فرمانی این امکان فراهم آمد که افراد بیسرپناه برای اقامت در مسکنهای خالی درخواست دهند. برنامههایی برای کاهش کار روزانه وجود داشت (در ابتدا 10 ساعت در روز که قرار بود در آینده به هشت ساعت برسد)، روال رایج جریمههای مندرآوردیِ کارگران که صرفاً بهمنظور کاهش دستمزدهای آنها انجام میگرفت غیرقانونی اعلام شد و تخطی از آن شامل جریمه میشد و همچنین، سطح آبرومندی برای حداقل دستمزد تعیین شد. تا جایی که امکان داشت برای افزایش ذخیرههای غذایی و کاهش قیمتها تلاش کردند. نوبت کار شبانه در نانواییها ممنوع و برخی قصابیهای دولتی افتتاح شد. انواع گوناگون کمکهای اجتماعی برای بخشهای ضعیفتر جمعیت گسترش یافت ــ برای مثال، ایجاد بانکهای غذا برای زنان و کودکان بیسرپرست ــ و بحثهایی در رابطه با چگونگی پایاندادن به تبعیض میان کودکان مشروع و نامشروع انجام گرفت.
🔸 هرچند زنان هنوز حق رأی یا انتخاب در شورای کمون را نداشتند اما نقشی اساسی در نقدِ نظم اجتماعی ایفا کردند. آنها در موارد بسیاری با تخطی از هنجارهای جامعهی بورژوایی بر هویت جدیدی در تقابل با ارزشهای خانوادهی پدرسالار پای فشردند و با فرارفتن از فضای خصوصی خانگی در سپهر عمومی درگیر شدند. اتحادیهی زنان برای دفاع از پاریس و مراقبت از زخمیان که خاستگاه آن تا اندازهی زیادی مدیون فعالیت خستگیناپذیر الیزابث دیمیتریِف، نخستین عضو بینالملل، بود، عمدتاً درگیرِ شناسایی نبردهای اجتماعیِ راهبردی بود. زنان موفق شدند روسپیخانههای مجاز به ارائه مشروب را تعطیل کنند، برای معلمان زن و مرد حقوق برابری کسب کردند، شعارِ «دستمزد یکسان در ازای کار یکسان» را جا انداختند، خواستار حقوق برابر در ازدواج و بهرسمیت شناختنِ روابط آزادانه میان دو جنس شدند و در اتحادیههای کارگری مجالسی منحصر به زنان راه انداختند. هنگامیکه در میانهی ماه می وضعیت نظامی وخیمتر شد و سربازان ورسای به دروازههای پاریس رسیده بودند، زنان اسلحه به دست گرفتند و گردانهایی مختص به خود شکل دادند. بسیاری از آنان در پشت باریکادها آخرین نفسهایشان را کشیدند. تبلیغاتِ بورژوایی آنان را دستمایهی شرورانهترین حملات قرار داد، آنان را بشکههای نفت مینامید و متهمشان میکرد که در خلال نبردهای خیابانی شهر را به آتش کشیدهاند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-24f
#مارچلو_موستو #دلشاد_عبادی
#کمون_پاریس #جامعهی_بدیل #دولت_پرولتری #سوسیالیسم
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ [در بزرگداشت صدوپنجاهمین سالگرد کمون پاریس]
نوشتهی: مارچلو موستو
ترجمهی: دلشاد عبادی
17 مارس 2021
🔸 بورژوازی فرانسه همیشه با همه چیز کنار آمده بود. آنها از زمان انقلاب 1789 تنها گروهی بودند که در دورههای رونق ثروتمند شده بودند، درحالی که طبقهی کارگر دائماً سنگ زیرین آسیابِ بحرانها محسوب میشد. اما اعلامِ جمهوری سوم افقهای تازهای را گشود و فرصتی برای تغییر این مسیر فراهم کرد. پروسیها ناپلئون سوم را که در نبردِ سِدان مغلوب شده بود، در 4 سپتامبر 1870 به اسارت گرفتند. اُتو فون بیسمارک در ژانویهی بعد از آن و پس از محاصرهی چهار ماههی پاریس موفق شد فرانسویان را به تسلیم وا دارد و شروط سختگیرانهای را در قرارداد آتشبس به آنها تحمیل کرد. انتخاباتی ملی برگزار شد و آدولف تییر با حمایت اکثریت بزرگی از لژیتیمیستها و اورلئانیستها به عنوان رئیس قوهی مجریه برگزیده شد. بااینحال، در پایتخت که نارضایتی مردمی گستردهتر از هر جای دیگر بود، نیروهای سوسیالیست و جمهوریخواهان رادیکال برندهی میدان بودند. چشمانداز قدرتگرفتنِ دولتی دستراستی که بیاعتنا به بیعدالتی اجتماعی بود و سنگینی بار جنگ را بر دوش بینواترین افراد میانداخت و مترصدِ خلعسلاحِ شهر بود، انقلاب تازهای را در هجدهم مارس باعث شد. تییر و ارتشاش چارهای جز پناه بردن به ورسای نداشتند.
🔸 کمون باور داشت که اصلاحات اجتماعی حتی حیاتیتر از تغییر سیاسیاند. اصلاحات اجتماعی، علت وجود تغییرات سیاسی بودند، نوعی سنجه برای تعیین میزان وفاداری آنها به اصول بنیادین و همچنین، عنصری حیاتی که این انقلاب را از انقلابهای پیشین در سالهای 1789 و 1848 منفک میکرد. کمون بیش از یکبار به تصویب اقداماتی پرداخت که دلالتهای ضمنیِ آشکارا طبقاتی داشتند. سررسید بازپرداخت وامها سه سال عقب افتاد، بیآنکه به بهرهی آنها افزوده شود. حکم تخلیه در صورت نپرداختن اجاره به تعلیق درآمد و طی فرمانی این امکان فراهم آمد که افراد بیسرپناه برای اقامت در مسکنهای خالی درخواست دهند. برنامههایی برای کاهش کار روزانه وجود داشت (در ابتدا 10 ساعت در روز که قرار بود در آینده به هشت ساعت برسد)، روال رایج جریمههای مندرآوردیِ کارگران که صرفاً بهمنظور کاهش دستمزدهای آنها انجام میگرفت غیرقانونی اعلام شد و تخطی از آن شامل جریمه میشد و همچنین، سطح آبرومندی برای حداقل دستمزد تعیین شد. تا جایی که امکان داشت برای افزایش ذخیرههای غذایی و کاهش قیمتها تلاش کردند. نوبت کار شبانه در نانواییها ممنوع و برخی قصابیهای دولتی افتتاح شد. انواع گوناگون کمکهای اجتماعی برای بخشهای ضعیفتر جمعیت گسترش یافت ــ برای مثال، ایجاد بانکهای غذا برای زنان و کودکان بیسرپرست ــ و بحثهایی در رابطه با چگونگی پایاندادن به تبعیض میان کودکان مشروع و نامشروع انجام گرفت.
🔸 هرچند زنان هنوز حق رأی یا انتخاب در شورای کمون را نداشتند اما نقشی اساسی در نقدِ نظم اجتماعی ایفا کردند. آنها در موارد بسیاری با تخطی از هنجارهای جامعهی بورژوایی بر هویت جدیدی در تقابل با ارزشهای خانوادهی پدرسالار پای فشردند و با فرارفتن از فضای خصوصی خانگی در سپهر عمومی درگیر شدند. اتحادیهی زنان برای دفاع از پاریس و مراقبت از زخمیان که خاستگاه آن تا اندازهی زیادی مدیون فعالیت خستگیناپذیر الیزابث دیمیتریِف، نخستین عضو بینالملل، بود، عمدتاً درگیرِ شناسایی نبردهای اجتماعیِ راهبردی بود. زنان موفق شدند روسپیخانههای مجاز به ارائه مشروب را تعطیل کنند، برای معلمان زن و مرد حقوق برابری کسب کردند، شعارِ «دستمزد یکسان در ازای کار یکسان» را جا انداختند، خواستار حقوق برابر در ازدواج و بهرسمیت شناختنِ روابط آزادانه میان دو جنس شدند و در اتحادیههای کارگری مجالسی منحصر به زنان راه انداختند. هنگامیکه در میانهی ماه می وضعیت نظامی وخیمتر شد و سربازان ورسای به دروازههای پاریس رسیده بودند، زنان اسلحه به دست گرفتند و گردانهایی مختص به خود شکل دادند. بسیاری از آنان در پشت باریکادها آخرین نفسهایشان را کشیدند. تبلیغاتِ بورژوایی آنان را دستمایهی شرورانهترین حملات قرار داد، آنان را بشکههای نفت مینامید و متهمشان میکرد که در خلال نبردهای خیابانی شهر را به آتش کشیدهاند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-24f
#مارچلو_موستو #دلشاد_عبادی
#کمون_پاریس #جامعهی_بدیل #دولت_پرولتری #سوسیالیسم
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
کمون پاریس: بدیل ممکن
[در بزرگداشت صدوپنجاهمین سالگرد کمون پاریس] نوشتهی: مارچلو موستو ترجمهی: دلشاد عبادی کمون باور داشت که اصلاحات اجتماعی حتی حیاتیتر از تغییر سیاسیاند. اصلاحات اجتماعی، علت وجود تغییرات سیاسی بود…
بهاران خجسته باد!
خجسته بر همهی مبارزان راه آزادی، بهویژه زندانیان سیاسی زینب جلالیان و مریم اکبری منفرد، که تاوان مبارزه برای بهار آزادی را با بیش از 12 سال محرومیت از بهار در آزادی میپردازند.
🌸🌸✊🏼✊🏼
🖋@naghd_com
خجسته بر همهی مبارزان راه آزادی، بهویژه زندانیان سیاسی زینب جلالیان و مریم اکبری منفرد، که تاوان مبارزه برای بهار آزادی را با بیش از 12 سال محرومیت از بهار در آزادی میپردازند.
🌸🌸✊🏼✊🏼
🖋@naghd_com
▫️ کمون پاریس و دیکتاتوری پرولتاریا
نوشتهی: حسن آزاد
۲۲ مارس ۲۰۲۱
📝 نوشتهی پیشِ رو گام کوچکی است در راستای تدوین مشخصات کلی جامعهی بدیل، که صرفا به تجربهی کمون و نظرات مارکس و انگلس دربارهی آن میپردازد. در گامهای بعدی به بررسی سایر تجربیات انقلابی و بحث و گفتگو در بارهی نظریهپردازانی نیاز داریم که دغدغهی جامعهی بدیل چراغ راهشان بوده است. بدیهی است که بدون مشارکت جمعی پیمودن این راه میسر نیست.
در این نوشته من تلاش میکنم به اختصار به خصلت طبقاتی و شکل سیاسی کمون بپردازم.
🔸 در مورد خصلت طبقاتی کمون پاریس نظرات مختلفی طرح شده است. شلومو اوینری مورخ و مارکسشناس اسرائیلی بر این نظر است که پیشنویسهای مختلف «جنگ داخلی» شواهد روشنی ارائه میکند که مارکس کمون را نه همچون امری کارگری، بلکه بهعنوان یک شورش خردهبورژوایی و دموکرات- رادیکال بهشمار میآورد. فیلیپ کین نیز یکی دیگر از منتقدانی است که دربارهی خصلت پرولتری کمون دچار تردید است: «مارکس در همین متن نیز تاکید کرده که در فرانسه اکثریت از آنِ دهقانان بوده است. با اینحال مارکس ادعا میکرد که کارگران در شهر پاریس اکثریت گارد ملی را تشکیل میدادند و اینکه اعضای کمون (منتخب بر مبنای حق رای عمومی) یا کارگر بودند، یا نمایندگان مورد تایید آنها. البته این عملا بهمعنای در اکثریتبودن نیست. با توجه بهشرایط تاریخی موجود بهنظر میرسد مارکس درحال طفرهرفتن از پاسخ مشخص است. چه برداشتی باید از این سردرگمی داشت؟»
🔸 البته فرانسه در دههی هفتاد قرن نوزدهم بهجز در چند شهر پیشرفته مانند پاریس، مارسی و لیون در سایر مناطق از پیشرفت چندانی برخوردار نبود و شهرهای پیشرفته در اقیانوسی از دهقانان محافظهکار محاصره شده بودند. بههمین دلیل، مارکس به فعالان سیاسی در پاریس هشدار میداد که در پاریس محدود و منزوی باقی میمانند. اما دربارهی ترکیب جمعیتی پاریس، پیرمیلزا در اثر دو جلدی خود دربارهی کمون پاریس مینویسد: مطابق آمار رسمی، پاریس درسال 1869 دو میلیون جمیعت داشت. پانصدهزار نفر از ساکنین شهر، کارگران صنعتی بودند و حدود سیصد تا چهارصدهزار نفر در رشتههای غیرصنعتی کار میکردند. از این تعداد کارگر چهلهزار نفر در کارخانههای بزرگ مشغول بودند و بقیه در کارگاههای کوچک کمتر از ده نفر. صدوپانزده هزار نفر خدمتکار و چهلوپنج هزار نفر سرایدار وجود داشت و افزون بر کارگران فرانسوی، صدهزار نفر کارگر مهاجر نیز در پاریس ساکن بودند که اکثرا از ایتالیا و لهستان آمده بودند.
🔸 اما اکثریت کمّی الزاما بیانگر پیشگامبودن در فعالیت سیاسی نیست. آیا کارگران و رهبران آنها در عرصهی عمل و برنامهی سیاسی نیز ابتکارعمل را در دست داشتند؟ رابرت تومس در اثر خود دربارهی کمون براساس شمار قربانیان، متهمین و توقیفشدگان در جریان انقلابهای 1830، 1848 و 1871 جدولی ارائه میکند که میزان فعالیت کارگران را در این انقلابها برحسب درصد نشان میدهد...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-24w
#حسن_آزاد #کمون_پاریس #جامعهی_بدیل #دولت_پرولتری #دیکتاتوری_پرولتاریا
🖋@naghd_com
نوشتهی: حسن آزاد
۲۲ مارس ۲۰۲۱
📝 نوشتهی پیشِ رو گام کوچکی است در راستای تدوین مشخصات کلی جامعهی بدیل، که صرفا به تجربهی کمون و نظرات مارکس و انگلس دربارهی آن میپردازد. در گامهای بعدی به بررسی سایر تجربیات انقلابی و بحث و گفتگو در بارهی نظریهپردازانی نیاز داریم که دغدغهی جامعهی بدیل چراغ راهشان بوده است. بدیهی است که بدون مشارکت جمعی پیمودن این راه میسر نیست.
در این نوشته من تلاش میکنم به اختصار به خصلت طبقاتی و شکل سیاسی کمون بپردازم.
🔸 در مورد خصلت طبقاتی کمون پاریس نظرات مختلفی طرح شده است. شلومو اوینری مورخ و مارکسشناس اسرائیلی بر این نظر است که پیشنویسهای مختلف «جنگ داخلی» شواهد روشنی ارائه میکند که مارکس کمون را نه همچون امری کارگری، بلکه بهعنوان یک شورش خردهبورژوایی و دموکرات- رادیکال بهشمار میآورد. فیلیپ کین نیز یکی دیگر از منتقدانی است که دربارهی خصلت پرولتری کمون دچار تردید است: «مارکس در همین متن نیز تاکید کرده که در فرانسه اکثریت از آنِ دهقانان بوده است. با اینحال مارکس ادعا میکرد که کارگران در شهر پاریس اکثریت گارد ملی را تشکیل میدادند و اینکه اعضای کمون (منتخب بر مبنای حق رای عمومی) یا کارگر بودند، یا نمایندگان مورد تایید آنها. البته این عملا بهمعنای در اکثریتبودن نیست. با توجه بهشرایط تاریخی موجود بهنظر میرسد مارکس درحال طفرهرفتن از پاسخ مشخص است. چه برداشتی باید از این سردرگمی داشت؟»
🔸 البته فرانسه در دههی هفتاد قرن نوزدهم بهجز در چند شهر پیشرفته مانند پاریس، مارسی و لیون در سایر مناطق از پیشرفت چندانی برخوردار نبود و شهرهای پیشرفته در اقیانوسی از دهقانان محافظهکار محاصره شده بودند. بههمین دلیل، مارکس به فعالان سیاسی در پاریس هشدار میداد که در پاریس محدود و منزوی باقی میمانند. اما دربارهی ترکیب جمعیتی پاریس، پیرمیلزا در اثر دو جلدی خود دربارهی کمون پاریس مینویسد: مطابق آمار رسمی، پاریس درسال 1869 دو میلیون جمیعت داشت. پانصدهزار نفر از ساکنین شهر، کارگران صنعتی بودند و حدود سیصد تا چهارصدهزار نفر در رشتههای غیرصنعتی کار میکردند. از این تعداد کارگر چهلهزار نفر در کارخانههای بزرگ مشغول بودند و بقیه در کارگاههای کوچک کمتر از ده نفر. صدوپانزده هزار نفر خدمتکار و چهلوپنج هزار نفر سرایدار وجود داشت و افزون بر کارگران فرانسوی، صدهزار نفر کارگر مهاجر نیز در پاریس ساکن بودند که اکثرا از ایتالیا و لهستان آمده بودند.
🔸 اما اکثریت کمّی الزاما بیانگر پیشگامبودن در فعالیت سیاسی نیست. آیا کارگران و رهبران آنها در عرصهی عمل و برنامهی سیاسی نیز ابتکارعمل را در دست داشتند؟ رابرت تومس در اثر خود دربارهی کمون براساس شمار قربانیان، متهمین و توقیفشدگان در جریان انقلابهای 1830، 1848 و 1871 جدولی ارائه میکند که میزان فعالیت کارگران را در این انقلابها برحسب درصد نشان میدهد...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-24w
#حسن_آزاد #کمون_پاریس #جامعهی_بدیل #دولت_پرولتری #دیکتاتوری_پرولتاریا
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
کمون پاریس و دیکتاتوری پرولتاریا
نوشتهی: حسن آزاد با شکست ارتش فرانسه و به اسارت درآمدن ناپلئون سوم در جنگ آلمان و فرانسه در اول سپتامبر 1870، دوران امپراتوری دوم در فرانسه به پایان رسید و دوران جمهوری سوم آغاز شد. در ماههای ژان…
▫️ دیالکتیک مارکسی در گروندریسه
▫️ دربارهی «مقدمه» نیکلاوس به گروندریسه
نوشتهی: موشه پوستون و هلموت راینیکه
ترجمهی: حسن مرتضوی
26 مارس ۲۰۲۱
🔸 مارتین نیکلاوس با ترجمهی متن بینهایت دشوار گروندریسه، سهم سیاسی گرانسنگی را ادا کرده است. مقدمهی بلند او بر این ترجمه، تلاشی است برای واکاوی درونی کاملترِ مجموعه نوشتههای مارکس دربارهی نقد اقتصاد سیاسی. از این لحاظ، گروندریسه از اهمیت اساسی برای بازسازی اندیشهی مارکس برخوردار است. این اثر فاقد ساختار منطقی منسجم سرمایه است، اما گسترهی فراختر آشکاری دارد که به درک انکشاف مقولات نقد اقتصاد سیاسی عمق و غنا میافزاید. گروندریسه ضمن آنکه به وضوح هر نظریهای را دربارهی گسست میان آثار متقدم و متأخر مارکس تکذیب میکند، تحولاتی را در اندیشهی او نیز نشان میدهد که یگانهانگاری بیواسطهی مقولات آثار 1844ـ1846 (دستنوشتههای اقتصادی و فلسفی، «تزهایی دربارهی فویرباخ»، ایدئولوژی آلمانی) را با مقولات سرمایه غیرقابلدفاع میکنند؛ یعنی تأویل مقولات آثار متقدم بهمنزلهی «شالودههای فلسفی» مقولات «اقتصادی» متأخر. با گروندریسه بود که مارکس نخست مقولات نقدش را به نحوی بسط داد که متضمن شناختشناسی انتقادی ــ تعیّن تاریخی دیالکتیک ــ باشند. مقولات نقد اقتصاد سیاسی شکلهای خودبازتابی هستند که مقولات اولیه در آنها جای میگیرند و تعیّن مناسب خود را مییابند.
🔸 بخش اصلی شرح نیکلاوس به نقد مارکس از هگل میپردازد. گروندریسه بازبررسی این مسئلهی دشوار را گریزناپذیر کرده است، اثری که استقبال از آن تفسیرهای اولیهی دلاولپه و آلتوسر را از لحاظ تقابلی که میان یک مارکس بالیدهی «علمی» با یک هگل ایدهآلیست برقرار میکنند تضعیف میکند و عجیب نیست که این تقابل در دورهی بازسازی، گسترش و ثبات سرمایهداری پس از جنگ مطرح شد. گروندریسه هنگامی شناخته شده است که این دوره به پایان رسیده است ــ اما همچنین زمانی که طغیان دههی 1960 عمدتاً عقب نشسته است و شمار فزایندهای از چپگرایان جوان به نظریه و پراکسیس سنتی مارکسیستی روی میآورند که نابسندگیهایش قبلاً عملاً با شکلهای جدیدتر مبارزه نشان داده شده بود. بحث نیکلاوس دربارهی نقد مارکس از هگل متاسفانه معرفتشناسی آن نظریهی سنتی را میپذیرد، معرفتشناسیای که با خود نقد مارکسی نقض میشود.
🔸 توصیف نیکلاوس از انباشت سرمایه بسیار مبهم است. این توصیف عدمدرک از مقولهی ارزش، و بنابراین از مقولهی کار پرولتری به مثابهی تعیّن شکلی سرمایه را ــ شکل اجتماعی خاص و ذاتی سرمایهداری ــ آشکار میکند. وجود محصول مازاد ــ یعنی محصولی بیش از آنچه برای بازتولید مستقیم تولیدکنندگان لازم است ــ سرشتنمای همهی جوامع تاریخی است. آنچه سرشتنمای سرمایهداری است، نه محصول مازاد به معنای دقیق کلمه بلکه شکل ویژهی مازاد است که به شکل ویژه سازمان تولید گره خورده است. شکل خاص سرمایه ارزش اضافی است ــ که از سازمان تولید تعیینکنندهی ارزش جداییناپذیر است، یعنی، (در انتزاعیترین سطح) سازمانی که بر بنیاد کار مستقیم انسانی به مثابه یگانه شالودهی ثروت قابلتصاحب، بدون ارجاع به بعد کیفیاش، و اندازهگیریشده با زمان، استوار است. اما در توصیف نیکلاوس، مقولهی «زمان کار کارگران» بدون بررسی رها شده است. مانند این است که گویی فقط «استخراح محصول مازاد» است که انباشت سرمایه را تعریف میکند، و نه شکل مازاد که با سازمان اجتماعی تولیدی تعیین میشود که خود با مقولهی «زمان کار کارگران» تعریف میشود. نه تصاحب شیئیتیافتگیهای مازاد کارگران توسط سرمایهداران بلکه تصاحب شکل کار اجتماعی، مشخص و مادی، در جامعهای تعیّنیافته با سرمایهداری تعیینکننده است...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-259
#موشه_پوستون #هلموت_راینیکه #حسن_مرتضوی
#گروندریسه #دیالکتیک #روش_مارکس
🖋@naghd_com
▫️ دربارهی «مقدمه» نیکلاوس به گروندریسه
نوشتهی: موشه پوستون و هلموت راینیکه
ترجمهی: حسن مرتضوی
26 مارس ۲۰۲۱
🔸 مارتین نیکلاوس با ترجمهی متن بینهایت دشوار گروندریسه، سهم سیاسی گرانسنگی را ادا کرده است. مقدمهی بلند او بر این ترجمه، تلاشی است برای واکاوی درونی کاملترِ مجموعه نوشتههای مارکس دربارهی نقد اقتصاد سیاسی. از این لحاظ، گروندریسه از اهمیت اساسی برای بازسازی اندیشهی مارکس برخوردار است. این اثر فاقد ساختار منطقی منسجم سرمایه است، اما گسترهی فراختر آشکاری دارد که به درک انکشاف مقولات نقد اقتصاد سیاسی عمق و غنا میافزاید. گروندریسه ضمن آنکه به وضوح هر نظریهای را دربارهی گسست میان آثار متقدم و متأخر مارکس تکذیب میکند، تحولاتی را در اندیشهی او نیز نشان میدهد که یگانهانگاری بیواسطهی مقولات آثار 1844ـ1846 (دستنوشتههای اقتصادی و فلسفی، «تزهایی دربارهی فویرباخ»، ایدئولوژی آلمانی) را با مقولات سرمایه غیرقابلدفاع میکنند؛ یعنی تأویل مقولات آثار متقدم بهمنزلهی «شالودههای فلسفی» مقولات «اقتصادی» متأخر. با گروندریسه بود که مارکس نخست مقولات نقدش را به نحوی بسط داد که متضمن شناختشناسی انتقادی ــ تعیّن تاریخی دیالکتیک ــ باشند. مقولات نقد اقتصاد سیاسی شکلهای خودبازتابی هستند که مقولات اولیه در آنها جای میگیرند و تعیّن مناسب خود را مییابند.
🔸 بخش اصلی شرح نیکلاوس به نقد مارکس از هگل میپردازد. گروندریسه بازبررسی این مسئلهی دشوار را گریزناپذیر کرده است، اثری که استقبال از آن تفسیرهای اولیهی دلاولپه و آلتوسر را از لحاظ تقابلی که میان یک مارکس بالیدهی «علمی» با یک هگل ایدهآلیست برقرار میکنند تضعیف میکند و عجیب نیست که این تقابل در دورهی بازسازی، گسترش و ثبات سرمایهداری پس از جنگ مطرح شد. گروندریسه هنگامی شناخته شده است که این دوره به پایان رسیده است ــ اما همچنین زمانی که طغیان دههی 1960 عمدتاً عقب نشسته است و شمار فزایندهای از چپگرایان جوان به نظریه و پراکسیس سنتی مارکسیستی روی میآورند که نابسندگیهایش قبلاً عملاً با شکلهای جدیدتر مبارزه نشان داده شده بود. بحث نیکلاوس دربارهی نقد مارکس از هگل متاسفانه معرفتشناسی آن نظریهی سنتی را میپذیرد، معرفتشناسیای که با خود نقد مارکسی نقض میشود.
🔸 توصیف نیکلاوس از انباشت سرمایه بسیار مبهم است. این توصیف عدمدرک از مقولهی ارزش، و بنابراین از مقولهی کار پرولتری به مثابهی تعیّن شکلی سرمایه را ــ شکل اجتماعی خاص و ذاتی سرمایهداری ــ آشکار میکند. وجود محصول مازاد ــ یعنی محصولی بیش از آنچه برای بازتولید مستقیم تولیدکنندگان لازم است ــ سرشتنمای همهی جوامع تاریخی است. آنچه سرشتنمای سرمایهداری است، نه محصول مازاد به معنای دقیق کلمه بلکه شکل ویژهی مازاد است که به شکل ویژه سازمان تولید گره خورده است. شکل خاص سرمایه ارزش اضافی است ــ که از سازمان تولید تعیینکنندهی ارزش جداییناپذیر است، یعنی، (در انتزاعیترین سطح) سازمانی که بر بنیاد کار مستقیم انسانی به مثابه یگانه شالودهی ثروت قابلتصاحب، بدون ارجاع به بعد کیفیاش، و اندازهگیریشده با زمان، استوار است. اما در توصیف نیکلاوس، مقولهی «زمان کار کارگران» بدون بررسی رها شده است. مانند این است که گویی فقط «استخراح محصول مازاد» است که انباشت سرمایه را تعریف میکند، و نه شکل مازاد که با سازمان اجتماعی تولیدی تعیین میشود که خود با مقولهی «زمان کار کارگران» تعریف میشود. نه تصاحب شیئیتیافتگیهای مازاد کارگران توسط سرمایهداران بلکه تصاحب شکل کار اجتماعی، مشخص و مادی، در جامعهای تعیّنیافته با سرمایهداری تعیینکننده است...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-259
#موشه_پوستون #هلموت_راینیکه #حسن_مرتضوی
#گروندریسه #دیالکتیک #روش_مارکس
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
دیالکتیک مارکسی در گروندریسه
دربارهی «مقدمه» نیکلاوس به گروندریسه نوشتهی: موشه پوستون و هلموت راینیکه ترجمهی: حسن مرتضوی بخش اصلی شرح نیکلاوس به نقد مارکس از هگل میپردازد. گروندریسه بازبررسی این مسئلهی دشوار را گریزناپذی…
▫️ مبارزهی طبقاتی و سوسیالیسم
▫️ در آستانهی چرخشِ سده
نوشتهی: کمال خسروی
30 مارس 2021
🔸 مبارزهی طبقاتی مجموعهای از کنشهای فردی، تنیده در بافتاری اجتماعی و تاریخی است. مبارزهی طبقاتی کنش افرادی واقعی است که تحصن و تظاهرات و اعتراض و اعتصاب و بحث و جدل میکنند، اسلحه بهدست میگیرند و میجنگند، میخوانند و مینویسند و میگویند، با صدا و تصویر و نماد بیان میکنند، سازماندهی و تبلیغ و تهییج و بسیج میکنند، زندانی و شکنجه و کشته میشوند، سرکوب و زندانی و شکنجه و اعدام میکنند؛ مبارزهی طبقاتی مجموعهی کنشهای افراد واقعی در کشاکشِ تغییر یا حفظ وضع موجود است. خاستگاه کنشی که نقطهی عزیمت و محور آن فرد است، بهناگزیر حفظ و بقای هستی اجتماعی فرد بهمثابه موجودی طبیعی، زنده و اجتماعی است. شیوهی هستی فرد، و بنابراین، جایگاه او در شیوهی تولید و بازتولید زندگی اجتماعی، بیواسطهترین خاستگاه و انگیزهی کنش فردی اوست. گذار از این کنش فردی به شکلگیری هویتی جمعی و پایگیری «موجود» یا «هستنده»ای اجتماعی بهنام طبقهی اجتماعی بهمیانجی بههمپیوستگی این ساحت هستی اجتماعی، یعنی ساحت باصطلاح «اقتصادی» با دو ساحت دیگرِ هستی اجتماعی، همانا ایدئولوژی و سیاست، صورت میگیرد. زمانیکه مارکس در بحث پیرامون درآمدها و سرچشمههای آنها، در فصل ماقبل آخر جلد سوم کاپیتال، در تناظر با سه نوع درآمد، یعنی مزد، سود و رانت زمین، سه طبقهی بزرگ اجتماعیِ جامعهی بورژوایی، یعنی کارگران، سرمایهداران و زمینداران را استنتاج میکند، در حقیقت فقط، و هنوز، به آن سطح بیواسطه محدوداست. طبقه زمانی سوژهی مبارزهی طبقاتی است و زمانی دیگر حاصلجمع یا برآیند مجموعهی کنشهای فردی نیست، بلکه حیات و منطق حرکت خود را، حتی بهرغم میل و منافع فرد، مییابد که فرد این هویت جمعی را پذیرفته و درونی کرده است و از اینطریق، مبارزهی فردی او همهنگام موجد و تابع این «موجود» اجتماعی شده است.
🔸 این گذار چگونه صورت میگیرد؟ چگونه کنش فردی که هستهی واقعی کنش اجتماعی است، تابع آن میشود و از چه منظر و پایگاهی، شناخت این گذار و آگاهی انتقادی به آن تبعیت، میسر میشود؟...
🔸 آگاهیِ انتقادی، نه واقعیت طبقهی «متوسط» را انکار میکند و نه مثلاً، رابطهی اشتغال و انباشت را. آگاهی انتقادی شرایط اجتماعی و تاریخی معینی را نقد میکند که به این «واقعیت»ها امکان وجود و حضور میدهد. آگاهی انتقادی، رو در روی ایدئولوژی بورژوایی، از اینطریق وارد مبارزهی طبقاتی میشود. آگاهی انتقادی دستگاهی مفهومی و گفتمانی فراهم میآورد که در آن «نفع» فردی به شیوه و از منظر دیگری تعریف و تبیین میشود: حقوقدان یا نویسندهی مبارز و سالخوردهای که در کنار افراد ترقیخواه دیگر در مراسم بزرگداشت شاعری بزرگ و محبوب شرکت میکند و مورد تعدی و توهین مشتی اوباشِ چماقدار قرار میگیرد، نفعی فردی در پذیرش و تحمل این تعدی و اهانت ندارد. با اینحال، با همین حضور به نفع گرایش معینی در مبارزهی طبقاتی شرکت میکند. «نفع» فردی او، که در این حالت چیزی جز خسران جسمی و روانی نیست، در راستای نفع «موجود» اجتماعیِ دیگری بهنام طبقهی اجتماعی عمل میکند. اینجا، این آگاهی انتقادی است که رابطهی آن «نفع» و این نفع را تعریف میکند. «اوباش» و «چماقدار» نامیدنِ مهاجمان به شرکتکنندگان در مراسم بزرگداشت یک شاعر، گزینش عامدانهی زبانی ناسزاگو نیست، بلکه گزینشی اجتنابناپذیر است. به دو دلیل: نخست از این رو که رفتار این افراد، حتی بنا بر قوانین ارتجاعی خودِ نظام جمهوری اسلامی، برای پیشگیری از قانونشکنی نیست، زیرا شرکتکنندگان در چنین مراسمی، هیچ قانونی را نقض نکردهاند؛ و دوم از این رو که کنش این «اوباش»، شرکت در مبارزهی طبقاتی بهسود طبقه و نیروی سرکوبگری است که دوام و بقای سیاسیاش از آغاز تا امروز، از جمله، به میانجی چماقداریِ اوباشان میسر بوده و هست.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-25G
#کمال_خسروی #مبارزه_طبقاتی #چپ_انقلابی
#هژمونی #سوسیالیسم #طبقه_متوسط
🖋@naghd_com
▫️ در آستانهی چرخشِ سده
نوشتهی: کمال خسروی
30 مارس 2021
🔸 مبارزهی طبقاتی مجموعهای از کنشهای فردی، تنیده در بافتاری اجتماعی و تاریخی است. مبارزهی طبقاتی کنش افرادی واقعی است که تحصن و تظاهرات و اعتراض و اعتصاب و بحث و جدل میکنند، اسلحه بهدست میگیرند و میجنگند، میخوانند و مینویسند و میگویند، با صدا و تصویر و نماد بیان میکنند، سازماندهی و تبلیغ و تهییج و بسیج میکنند، زندانی و شکنجه و کشته میشوند، سرکوب و زندانی و شکنجه و اعدام میکنند؛ مبارزهی طبقاتی مجموعهی کنشهای افراد واقعی در کشاکشِ تغییر یا حفظ وضع موجود است. خاستگاه کنشی که نقطهی عزیمت و محور آن فرد است، بهناگزیر حفظ و بقای هستی اجتماعی فرد بهمثابه موجودی طبیعی، زنده و اجتماعی است. شیوهی هستی فرد، و بنابراین، جایگاه او در شیوهی تولید و بازتولید زندگی اجتماعی، بیواسطهترین خاستگاه و انگیزهی کنش فردی اوست. گذار از این کنش فردی به شکلگیری هویتی جمعی و پایگیری «موجود» یا «هستنده»ای اجتماعی بهنام طبقهی اجتماعی بهمیانجی بههمپیوستگی این ساحت هستی اجتماعی، یعنی ساحت باصطلاح «اقتصادی» با دو ساحت دیگرِ هستی اجتماعی، همانا ایدئولوژی و سیاست، صورت میگیرد. زمانیکه مارکس در بحث پیرامون درآمدها و سرچشمههای آنها، در فصل ماقبل آخر جلد سوم کاپیتال، در تناظر با سه نوع درآمد، یعنی مزد، سود و رانت زمین، سه طبقهی بزرگ اجتماعیِ جامعهی بورژوایی، یعنی کارگران، سرمایهداران و زمینداران را استنتاج میکند، در حقیقت فقط، و هنوز، به آن سطح بیواسطه محدوداست. طبقه زمانی سوژهی مبارزهی طبقاتی است و زمانی دیگر حاصلجمع یا برآیند مجموعهی کنشهای فردی نیست، بلکه حیات و منطق حرکت خود را، حتی بهرغم میل و منافع فرد، مییابد که فرد این هویت جمعی را پذیرفته و درونی کرده است و از اینطریق، مبارزهی فردی او همهنگام موجد و تابع این «موجود» اجتماعی شده است.
🔸 این گذار چگونه صورت میگیرد؟ چگونه کنش فردی که هستهی واقعی کنش اجتماعی است، تابع آن میشود و از چه منظر و پایگاهی، شناخت این گذار و آگاهی انتقادی به آن تبعیت، میسر میشود؟...
🔸 آگاهیِ انتقادی، نه واقعیت طبقهی «متوسط» را انکار میکند و نه مثلاً، رابطهی اشتغال و انباشت را. آگاهی انتقادی شرایط اجتماعی و تاریخی معینی را نقد میکند که به این «واقعیت»ها امکان وجود و حضور میدهد. آگاهی انتقادی، رو در روی ایدئولوژی بورژوایی، از اینطریق وارد مبارزهی طبقاتی میشود. آگاهی انتقادی دستگاهی مفهومی و گفتمانی فراهم میآورد که در آن «نفع» فردی به شیوه و از منظر دیگری تعریف و تبیین میشود: حقوقدان یا نویسندهی مبارز و سالخوردهای که در کنار افراد ترقیخواه دیگر در مراسم بزرگداشت شاعری بزرگ و محبوب شرکت میکند و مورد تعدی و توهین مشتی اوباشِ چماقدار قرار میگیرد، نفعی فردی در پذیرش و تحمل این تعدی و اهانت ندارد. با اینحال، با همین حضور به نفع گرایش معینی در مبارزهی طبقاتی شرکت میکند. «نفع» فردی او، که در این حالت چیزی جز خسران جسمی و روانی نیست، در راستای نفع «موجود» اجتماعیِ دیگری بهنام طبقهی اجتماعی عمل میکند. اینجا، این آگاهی انتقادی است که رابطهی آن «نفع» و این نفع را تعریف میکند. «اوباش» و «چماقدار» نامیدنِ مهاجمان به شرکتکنندگان در مراسم بزرگداشت یک شاعر، گزینش عامدانهی زبانی ناسزاگو نیست، بلکه گزینشی اجتنابناپذیر است. به دو دلیل: نخست از این رو که رفتار این افراد، حتی بنا بر قوانین ارتجاعی خودِ نظام جمهوری اسلامی، برای پیشگیری از قانونشکنی نیست، زیرا شرکتکنندگان در چنین مراسمی، هیچ قانونی را نقض نکردهاند؛ و دوم از این رو که کنش این «اوباش»، شرکت در مبارزهی طبقاتی بهسود طبقه و نیروی سرکوبگری است که دوام و بقای سیاسیاش از آغاز تا امروز، از جمله، به میانجی چماقداریِ اوباشان میسر بوده و هست.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-25G
#کمال_خسروی #مبارزه_طبقاتی #چپ_انقلابی
#هژمونی #سوسیالیسم #طبقه_متوسط
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
مبارزهی طبقاتی و سوسیالیسم
در آستانهی چرخشِ سده نوشتهی: کمال خسروی افسانهبودن طبقهی «متوسط»، به معنای افسانهبودنِ منشاءگرفتن ارزش از خواص طبیعی محصول کار است؛ و افسونبودن آن، از جنس افسونگریِ بتوارگیِ کالایی است. با ا…
🔹 نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ مطالعات انتقادی اوتیسم
▫️ کاوشی در مباحثات و تقاطعهای معرفتی که فهم غالب از اوتیسم را به چالش میکشند
🔹به مناسبت 13 فروردین روز جهانی اوتیسم 🔹
نوشتهی: لیندسِی اُدِل، هانا برتیلسدُتر رُزکْویست، فرانسیسکو ارتگا، شارلوت براونلا، مایکل اُرسینی
ترجمهی: حمیدرضا واشقانی فراهانی
ویراستار: فاطمه یزدانی
2 آوریل 2021
🔸 در این مقاله بررسی میکنیم که چگونه زمینههای فرهنگی ما به برآمدن دانشهای متفاوتی دربارۀ اوتیسم میانجامند و نحوه صورتبندی شدن، رواج یافتن و بدل شدن این دانشها به مبنای سیاستگذاریها، اقدامات و جنبشهای سیاسی را خواهیم آزمود. همچنین مناقشههای کلیدی پیشِ روی بسط مطالعات انتقادی اوتیسم، به مثابۀ رویکردی بینالمللی و انتقادی در مطالعات توانایی، برشمرده خواهند شد. هدف ما ارائه دیدگاهی بینِ فرهنگی دربارۀ اوتیسم یا مفروض دانستن تصوری جهانشمول و یکدست از اوتیسم، به مثابۀ طبقهبندی یا واقعیتی تشخیصی نیست. بلکه میخواهیم بر مبنای ایدۀ «اجتماعات معرفتی»، تصویری از شیوههای بسط درک و تجربه اوتیسم در بسترها و زمینههای فرهنگی مختلف ارائه نماییم تا چرخشهای دانشِ مربوط به اوتیسم را، از جمله مفاهیمی مانند «تنوع عصبی» و نحوۀ جابهجایی این دانش و مفاهیم را میان قلمروهای فرهنگی بررسی کنیم. این مقاله دو مناقشه معرفتی کلیدی را نیز بررسی میکند: چیرگی «فرهنگ عصب شناسانه» و برساختهای مسلط شخصیّت، و معنای انسان بودن.
▪️ اوتیسم معمولاً به مثابۀ مشکلی پزشکی-درمانی فهم میشود و یعنی دانشمندان سعی دارند اوتیسم را از اساس از حیث نحوۀ کار مغز افراد درک کنند.
▪️ بحث مقالۀ ما این است که این شیوۀ فهم اوتیسم میتواند پُراشکال باشد و تنها شیوۀ اندیشیدن و پژوهش دربارۀ اوتیسم نیست.
▪️ شیوهای متفاوت در فهم اوتیسم را، که تواناییهای افراد اوتیستیک را ارزشمند میداند، بررسی خواهیم کرد.
▪️ ما نشان میدهیم که در نقاط مختلف دنیا، اوتیسم به شیوههای متفاوتی درک میشود.
▪️ بحث ما این است که شیوههای حمایت از افراد اوتیستیک در جاهای مختلف دنیا متفاوت است.
🔸 در خلال این مقاله استدلال کردیم که رهیافت بینازمینهای به جای آنکه اوتیسم را به ویژگیها یا حقیقتی جهانشمول تقلیل دهد، آن را در زمینهها و بسترهای فرهنگی-نهادی میفهمد، ضمن آنکه شیوههای جابهجایی اوتیسم به مثابه محصولی گفتاری یا یک مفهوم را در قلمروهای فرهنگی مختلف بررسی میکند. این توجه فراملی همچنین باید بر توجه روزافزون پژوهشگران مطالعات معلولیت به دانشها و دیدگاهها در جنوب جهانی مبتنی باشد، خصوصا بر آن رهیافتهایی که به نقش طولانی مدت استعمار و نژادپرستی در برساختن معلولیت توجه دارند ... همانطور که میکوشا و شاتلورث به درستی اشاره میکنند «مطالعات معلولیت گرچه در جهانی زیست میکند که نژاد، نژادپرستی، ملیگرایی و جهانیسازی نیروهای مسلط هستند، اما به کلی از پرداختن به این نیروها اجتناب میکند». رواج رهیافتهای متقاطع به اوتیسم به ما امکان میدهد که به صورتی انتقادی به مدعاهای مربوط به توانایی (و شایستگی) و محصولات هنجاریِ توانایی که به میانجی بازنمایی «دیگری» ناتوان/معلول تولید میشوند، بپردازیم ... مطالعات انتقادی اوتیسم هم مستلزم توجه به نگرش مربوط به تواناییها (به جای تمرکز بر نقصان) است تا گفتارهای ضدهژمونیک و بدیل دربارۀ اوتیسم را بررسی کند، و هم مستلزم نگاهی انتقادی به گفتارهای هژمونیک است که در آن محصولات هنجاری مربوط به تواناییْ اوتیسم و رفتارهای اوتیستیک را به مثابه نقصان و فقدان برمیسازند. دیدگاه انتقادی دربارۀ اوتیسم باید از شیواره کردن عصبشناسی و گفتارهای مغز-مبنای تنوع عصبی اجتناب کند و به جای آن، این گفتارها را به مثابۀ عواملی ببیند که به اوتیسم (و همگونی عصبی) شکل میدهند و در کنار هم آن را به شیوهای خاص بر میسازند. لازم است که دربارۀ توانایی به صورتهای مختلفی نظریهپردازی کنیم و به رهیافتهایی دستیابیم که به افراد اوتیستیک با تواناییهای مختلف امکان میدهند در برساختن دانش دربارۀ اوتیسم همکاری و مشارکت کنند.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-263
#اوتیسم
🖋@naghd_com
▫️ مطالعات انتقادی اوتیسم
▫️ کاوشی در مباحثات و تقاطعهای معرفتی که فهم غالب از اوتیسم را به چالش میکشند
🔹به مناسبت 13 فروردین روز جهانی اوتیسم 🔹
نوشتهی: لیندسِی اُدِل، هانا برتیلسدُتر رُزکْویست، فرانسیسکو ارتگا، شارلوت براونلا، مایکل اُرسینی
ترجمهی: حمیدرضا واشقانی فراهانی
ویراستار: فاطمه یزدانی
2 آوریل 2021
🔸 در این مقاله بررسی میکنیم که چگونه زمینههای فرهنگی ما به برآمدن دانشهای متفاوتی دربارۀ اوتیسم میانجامند و نحوه صورتبندی شدن، رواج یافتن و بدل شدن این دانشها به مبنای سیاستگذاریها، اقدامات و جنبشهای سیاسی را خواهیم آزمود. همچنین مناقشههای کلیدی پیشِ روی بسط مطالعات انتقادی اوتیسم، به مثابۀ رویکردی بینالمللی و انتقادی در مطالعات توانایی، برشمرده خواهند شد. هدف ما ارائه دیدگاهی بینِ فرهنگی دربارۀ اوتیسم یا مفروض دانستن تصوری جهانشمول و یکدست از اوتیسم، به مثابۀ طبقهبندی یا واقعیتی تشخیصی نیست. بلکه میخواهیم بر مبنای ایدۀ «اجتماعات معرفتی»، تصویری از شیوههای بسط درک و تجربه اوتیسم در بسترها و زمینههای فرهنگی مختلف ارائه نماییم تا چرخشهای دانشِ مربوط به اوتیسم را، از جمله مفاهیمی مانند «تنوع عصبی» و نحوۀ جابهجایی این دانش و مفاهیم را میان قلمروهای فرهنگی بررسی کنیم. این مقاله دو مناقشه معرفتی کلیدی را نیز بررسی میکند: چیرگی «فرهنگ عصب شناسانه» و برساختهای مسلط شخصیّت، و معنای انسان بودن.
▪️ اوتیسم معمولاً به مثابۀ مشکلی پزشکی-درمانی فهم میشود و یعنی دانشمندان سعی دارند اوتیسم را از اساس از حیث نحوۀ کار مغز افراد درک کنند.
▪️ بحث مقالۀ ما این است که این شیوۀ فهم اوتیسم میتواند پُراشکال باشد و تنها شیوۀ اندیشیدن و پژوهش دربارۀ اوتیسم نیست.
▪️ شیوهای متفاوت در فهم اوتیسم را، که تواناییهای افراد اوتیستیک را ارزشمند میداند، بررسی خواهیم کرد.
▪️ ما نشان میدهیم که در نقاط مختلف دنیا، اوتیسم به شیوههای متفاوتی درک میشود.
▪️ بحث ما این است که شیوههای حمایت از افراد اوتیستیک در جاهای مختلف دنیا متفاوت است.
🔸 در خلال این مقاله استدلال کردیم که رهیافت بینازمینهای به جای آنکه اوتیسم را به ویژگیها یا حقیقتی جهانشمول تقلیل دهد، آن را در زمینهها و بسترهای فرهنگی-نهادی میفهمد، ضمن آنکه شیوههای جابهجایی اوتیسم به مثابه محصولی گفتاری یا یک مفهوم را در قلمروهای فرهنگی مختلف بررسی میکند. این توجه فراملی همچنین باید بر توجه روزافزون پژوهشگران مطالعات معلولیت به دانشها و دیدگاهها در جنوب جهانی مبتنی باشد، خصوصا بر آن رهیافتهایی که به نقش طولانی مدت استعمار و نژادپرستی در برساختن معلولیت توجه دارند ... همانطور که میکوشا و شاتلورث به درستی اشاره میکنند «مطالعات معلولیت گرچه در جهانی زیست میکند که نژاد، نژادپرستی، ملیگرایی و جهانیسازی نیروهای مسلط هستند، اما به کلی از پرداختن به این نیروها اجتناب میکند». رواج رهیافتهای متقاطع به اوتیسم به ما امکان میدهد که به صورتی انتقادی به مدعاهای مربوط به توانایی (و شایستگی) و محصولات هنجاریِ توانایی که به میانجی بازنمایی «دیگری» ناتوان/معلول تولید میشوند، بپردازیم ... مطالعات انتقادی اوتیسم هم مستلزم توجه به نگرش مربوط به تواناییها (به جای تمرکز بر نقصان) است تا گفتارهای ضدهژمونیک و بدیل دربارۀ اوتیسم را بررسی کند، و هم مستلزم نگاهی انتقادی به گفتارهای هژمونیک است که در آن محصولات هنجاری مربوط به تواناییْ اوتیسم و رفتارهای اوتیستیک را به مثابه نقصان و فقدان برمیسازند. دیدگاه انتقادی دربارۀ اوتیسم باید از شیواره کردن عصبشناسی و گفتارهای مغز-مبنای تنوع عصبی اجتناب کند و به جای آن، این گفتارها را به مثابۀ عواملی ببیند که به اوتیسم (و همگونی عصبی) شکل میدهند و در کنار هم آن را به شیوهای خاص بر میسازند. لازم است که دربارۀ توانایی به صورتهای مختلفی نظریهپردازی کنیم و به رهیافتهایی دستیابیم که به افراد اوتیستیک با تواناییهای مختلف امکان میدهند در برساختن دانش دربارۀ اوتیسم همکاری و مشارکت کنند.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-263
#اوتیسم
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
مطالعات انتقادی اوتیسم
نوشتهی: لیندسِی اُدِل، هانا برتیلسدُتر رُزکْویست، فرانسیسکو ارتگا، شارلوت براونلا، مایکل اُرسینی ترجمهی: حمیدرضا واشقانی فراهانی به مناسبت 13 فروردین روز جهانی اوتیسم در این مقاله بررسی میکنیم …
🔹 نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ «چهرهی عریان زن عرب»
▫️ بهبهانهی مرگ نوال سعداوی
نوشتهی: شکیبا عسگرپور
3 آوریل 2021
🔸 متن پیشرو بیش از آنکه سعی در پرداخت به کارنامهی درخشان نوال السعداوی، پزشک، نویسنده و فمینیستی قدرتمند در تابوشکنیها بر سر مسئلهی زن و جنسیت در جامعهی مصر داشته باشد، خواهان نقد بیچون و چرای ابعاد سیاسی زندگی سعداوی در بازه بهار عربی ۲۰۱۱ و روزهای پسا کودتای ۳۰ ژوئن ۲۰۱۳ است. سعداوی، صدای رسای فریاد برابری و مقابله با ارتجاع بود، اما چنین کارنامهای به معنای آن نیست که او تنها سوژهی سیاسی رادیکال در فضای مبارزاتی مصر بوده است. در واقعیت امر، با گذار از دهمین سال انقلاب مصر و با اتکا بر مرور بیانیههای صریح فعالان سوسیالیست حاضر در آن، میتوان با دست بازتری به بررسی علل ناکامیهای سیاسی، جهتگیریهای شتابزده و فقدان تحلیلی کارآمد از پیوند زنجیرهوار سلسله اعتراضات و اعتصابات زنان و مردان کارگر و نقش آن در انقلاب ۲۰۱۱ مصر پرداخت. چرا که اهرم پیشبَرندهی روشنگری، جز با نقد بیواسطهی علل عقبنشینی نیروهای چپ، آن هم در بزنگاههای تاریخیْ میسر نخواهد شد و بدینترتیب، ساخت آلترناتیو رهاییبخشِ اتحاد مبارزاتی زنان فمینیست منطقه را در هالهای از تمجیدها و چشمپوشانیها محصور نگاه نخواهد داشت.
🔸 اگر کرونولوژی بیش از ۵۰ اثر تالیفی سعداوی، پیرامون دامنهی تبعات ارتجاع مذهبی علیه جان، معیشت و حق بر بدن زنان را در یکسو بگذاریم، میتوانیم کارنامهی فعالیتی او را در سه گزارهی ورود به مذهب، جنسیت و سیاستْ مورد بررسی قرار دهیم.
🔸 سعداوی در طول حیات خود، بهصورت پیوسته علیه مذهب و آپارتاید جنسیتی علیه زنانْ دست به تالیف آثار گوناگون زد، از کشور رانده شد و با خطر مرگی هر روزه زندگی کرد. از این روست که نمیتوان تلاشهای وی جهت پایاندادن به مثلهسازی اندام جنسی زنان (ختنه کودکان دختر) را تنها در حوزهی جنسیت بررسی کرد. شاید تجسد عینی این فعالیتها در کتابهای «زن و سکس» و یا «خاطرات یک زن پزشک» جای گرفته باشند. او که هرگز لبخند بر لب مادر و داغِ مثلهسازی خود در شش سالگی را از خاطر نبرد، با تجمیع مشاهداتش در قالب پزشک و بررسی سیطرهی قوانین و سنتهای جنسیتزده علیه کودکان دختر و زنان، همواره مورد غضب، تهدید و شکایات رسمی نهاد مذهبی الازهر قرار داشت. درجشدن نام سعداوی در فهرست کسانیکه میبایست از سوی اسلامگرایان تندرو ترور میشدند هم، مانع از آن نشد که او مبارزه علیه «بنیادگرایی اسلامی» را رها کند. به باور سعداوی، مذهب ابزاری در دست قدرتمندان و نهادی در خدمت طبقات حاکم برای ممانعت و بیاثر ساختن کوششهای روشنفکران در جوامع سنتی بوده است. در این بین تاسیس «اتحادیهی همبستگی زنان عرب» و «اتحادیهی عربی حقوقبشر» در راستای اعتقاد وی به ایجاد جنبش رهاییبخش فراطبقاتی زنان بازمیگشت. برای ایجاد مخرج مشترک مطالباتی با محوریت فراطبقاتی نیز، دو گزارهی «مذهب» (و قوانین جنسیتزدهی برآمده از آن) و «حجاب اجباری» مورد تاکید سعداوی بود، که زیر سایهی تهدیدهای روزمرهی اسلامگرایان به بسط آن میپرداخت...
🔹متن کامل این نوشتار را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-26G
#شکیبا_عسگرپور #نوال_سعداوی
#فمینیسم #مبارزه_طبقاتی #جنبش_کارگری #جنبش_زنان
🖋@naghd_com
▫️ «چهرهی عریان زن عرب»
▫️ بهبهانهی مرگ نوال سعداوی
نوشتهی: شکیبا عسگرپور
3 آوریل 2021
🔸 متن پیشرو بیش از آنکه سعی در پرداخت به کارنامهی درخشان نوال السعداوی، پزشک، نویسنده و فمینیستی قدرتمند در تابوشکنیها بر سر مسئلهی زن و جنسیت در جامعهی مصر داشته باشد، خواهان نقد بیچون و چرای ابعاد سیاسی زندگی سعداوی در بازه بهار عربی ۲۰۱۱ و روزهای پسا کودتای ۳۰ ژوئن ۲۰۱۳ است. سعداوی، صدای رسای فریاد برابری و مقابله با ارتجاع بود، اما چنین کارنامهای به معنای آن نیست که او تنها سوژهی سیاسی رادیکال در فضای مبارزاتی مصر بوده است. در واقعیت امر، با گذار از دهمین سال انقلاب مصر و با اتکا بر مرور بیانیههای صریح فعالان سوسیالیست حاضر در آن، میتوان با دست بازتری به بررسی علل ناکامیهای سیاسی، جهتگیریهای شتابزده و فقدان تحلیلی کارآمد از پیوند زنجیرهوار سلسله اعتراضات و اعتصابات زنان و مردان کارگر و نقش آن در انقلاب ۲۰۱۱ مصر پرداخت. چرا که اهرم پیشبَرندهی روشنگری، جز با نقد بیواسطهی علل عقبنشینی نیروهای چپ، آن هم در بزنگاههای تاریخیْ میسر نخواهد شد و بدینترتیب، ساخت آلترناتیو رهاییبخشِ اتحاد مبارزاتی زنان فمینیست منطقه را در هالهای از تمجیدها و چشمپوشانیها محصور نگاه نخواهد داشت.
🔸 اگر کرونولوژی بیش از ۵۰ اثر تالیفی سعداوی، پیرامون دامنهی تبعات ارتجاع مذهبی علیه جان، معیشت و حق بر بدن زنان را در یکسو بگذاریم، میتوانیم کارنامهی فعالیتی او را در سه گزارهی ورود به مذهب، جنسیت و سیاستْ مورد بررسی قرار دهیم.
🔸 سعداوی در طول حیات خود، بهصورت پیوسته علیه مذهب و آپارتاید جنسیتی علیه زنانْ دست به تالیف آثار گوناگون زد، از کشور رانده شد و با خطر مرگی هر روزه زندگی کرد. از این روست که نمیتوان تلاشهای وی جهت پایاندادن به مثلهسازی اندام جنسی زنان (ختنه کودکان دختر) را تنها در حوزهی جنسیت بررسی کرد. شاید تجسد عینی این فعالیتها در کتابهای «زن و سکس» و یا «خاطرات یک زن پزشک» جای گرفته باشند. او که هرگز لبخند بر لب مادر و داغِ مثلهسازی خود در شش سالگی را از خاطر نبرد، با تجمیع مشاهداتش در قالب پزشک و بررسی سیطرهی قوانین و سنتهای جنسیتزده علیه کودکان دختر و زنان، همواره مورد غضب، تهدید و شکایات رسمی نهاد مذهبی الازهر قرار داشت. درجشدن نام سعداوی در فهرست کسانیکه میبایست از سوی اسلامگرایان تندرو ترور میشدند هم، مانع از آن نشد که او مبارزه علیه «بنیادگرایی اسلامی» را رها کند. به باور سعداوی، مذهب ابزاری در دست قدرتمندان و نهادی در خدمت طبقات حاکم برای ممانعت و بیاثر ساختن کوششهای روشنفکران در جوامع سنتی بوده است. در این بین تاسیس «اتحادیهی همبستگی زنان عرب» و «اتحادیهی عربی حقوقبشر» در راستای اعتقاد وی به ایجاد جنبش رهاییبخش فراطبقاتی زنان بازمیگشت. برای ایجاد مخرج مشترک مطالباتی با محوریت فراطبقاتی نیز، دو گزارهی «مذهب» (و قوانین جنسیتزدهی برآمده از آن) و «حجاب اجباری» مورد تاکید سعداوی بود، که زیر سایهی تهدیدهای روزمرهی اسلامگرایان به بسط آن میپرداخت...
🔹متن کامل این نوشتار را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-26G
#شکیبا_عسگرپور #نوال_سعداوی
#فمینیسم #مبارزه_طبقاتی #جنبش_کارگری #جنبش_زنان
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
«چهرهی عریان زن عرب»
بهبهانهی مرگ نوال سعداوی نوشتهی: شکیبا عسگرپور سعداوی در طول حیات خود، بهصورت پیوسته علیه مذهب و آپارتاید جنسیتی علیه زنانْ دست به تالیف آثار گوناگونی زد، از کشور رانده شد و با خطر مرگی هر روزه…
🔹 نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ اجتماع دستها
▫️ برای همسایگان، همسنگران و همباوران
نوشتهی: افسون همصدایی
5 آوریل 2021
🔸 ما زنها از قدیم رازهای خود را به هم میگفتیم: در مورد بهظاهر کوچکترین مسائل، مثل غذایی که پختهایم، لباسی که برای بچهمان خریده یا دوختهایم یا حتی اینکه شوهرمان در رختخواب چگونه است و چه شکایتی از زندگی زناشوییمان داریم. حرفهایی که سالها پیشپاافتاده دانسته شده و خارج از میدان سیاست تعریف شدهاند.
در این جستار که حاصل گفتگوی جمعی ماست از خشونت میگوییم، اما از امکانهای مقاومت، گفتوگو و زیست جمعی آغاز خواهیم کرد، زیرا به باور ما خشونت چیزی نیست جز ابزاری برای سرکوب زندگی. سرکوبِ تمایل ما انسانها به با هم بودن و با هم کار کردن، مراقبت از هم و شریک بودن با همدیگر.
🔸 ترس، بیگانگی و بیاعتمادی به یکدیگر نه خود بهخود بهوجود آمده است و نه میتواند بدون دخالت مداوم سلطه پایدار بماند. این کنترل و سلطه همواره با خشونت همراه بوده است. چه این خشونت بهصورت مستقیم بر ما اِعمال شده باشد و چه غیرمستقیم از طریق نهادها و ایدئولوژیهای حاکم که کلافی تو در تو از ستم طبقاتی، جنسیتی، ملی و … است. خشونت در مقابل مقاومت ما برای بازپسگیری و ساخت فضاهای جدید بوده است. مگر میتوانستند و میتوانند بدون خشونت حجاب را اجباری کنند؟ مگر میتوانند بدون خشونت ساعت ورودمان را به خوابگاه تنظیم کنند؟ آب، غذا، هوا و محل زندگی را پولی کنند؟ زمینها را بهخاطر نفت و انتقال آب مصادره کنند و روستاها را زیر آب ببرند؟ چگونه میتوان بدون خشونت، زبان و فرهنگی واحد را به همه تحمیل کرد؟ تنها با خشونت ممکن بود که کودکان را ساعتها پشت نیمکتهای مدرسه نشاند و تخیلشان را کشت. تنها با خشونت ممکن بود که فرزندآوری، کار مراقبتی، کار خانگی و کارهای بازتولیدی ما «کار» نباشد و «ذات» ما شمرده شود و در اِزای آن فقط کار مزدی، کار قلمداد شود. خشونت همواره بخش جداییناپذیر نظام سلطه بوده است. این خشونت بود که ما را از طبیعت جدا کرد و در مسیر تکاملاش انسان مدرن را خلق کرد. خشونت بود که زندگی ما که مقاومت ما بود را از ما ربود و ما را بردههای نظامهای سلطه گوناگون در طول تاریخ کرد.
🔸 آیا صرف اعتراف به ستمدیدگی، ما را رستگار خواهد کرد؟ یا نه، در پی عدالتیم؟ و یا در پی نابودکردن سازوکارهای بازتولیدکننده این ستمدیدگی؟ اگر به دنبال عدالتیم، این عدالت بهدست چه کسی باید اجرا شود؟ چه چیزی ما را از «عدالت» قضایی موجود دلزده کرده است؟ ویژگیهای مردانهی این «عدالت» کداماند تا بتوانیم کنش خود را از آن رها کنیم؟ آیا توانستهایم منطق رهاییبخشی را تعریف کنیم که گروههای مختلف را طرد یا حذف نکند؟ یا به منافع فرد یا گروهی اولویت بیشتری ندهد؟ اولین مواجهه ما با تنبیه به مدرسه و خانواده برمیگردد. وقتی از کلمهی تنبیه استفاده میکنیم منظورمان چگونه تنبیهیست؟ چه نسبتی بین تنبیهشونده، تنبیهکننده، مشاهدهگران و مداخلهگران دیگر برقرار است؟ نظام قضایی حاکم، پلیس و نظام زندانها دائما برای سرکوب به بهانهی امنیت متوسل میشوند. تعریف جایگزین ما از امنیت چیست و چه روشهایی را برای دستیابی به آن مجاز میدانیم؟...
🔹متن کامل این نوشتار را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-271
#مقاومت #همبستگی #افسون_همصدایی #جنبش_زنان #سازمانیابی
🖋@naghd_com
▫️ اجتماع دستها
▫️ برای همسایگان، همسنگران و همباوران
نوشتهی: افسون همصدایی
5 آوریل 2021
🔸 ما زنها از قدیم رازهای خود را به هم میگفتیم: در مورد بهظاهر کوچکترین مسائل، مثل غذایی که پختهایم، لباسی که برای بچهمان خریده یا دوختهایم یا حتی اینکه شوهرمان در رختخواب چگونه است و چه شکایتی از زندگی زناشوییمان داریم. حرفهایی که سالها پیشپاافتاده دانسته شده و خارج از میدان سیاست تعریف شدهاند.
در این جستار که حاصل گفتگوی جمعی ماست از خشونت میگوییم، اما از امکانهای مقاومت، گفتوگو و زیست جمعی آغاز خواهیم کرد، زیرا به باور ما خشونت چیزی نیست جز ابزاری برای سرکوب زندگی. سرکوبِ تمایل ما انسانها به با هم بودن و با هم کار کردن، مراقبت از هم و شریک بودن با همدیگر.
🔸 ترس، بیگانگی و بیاعتمادی به یکدیگر نه خود بهخود بهوجود آمده است و نه میتواند بدون دخالت مداوم سلطه پایدار بماند. این کنترل و سلطه همواره با خشونت همراه بوده است. چه این خشونت بهصورت مستقیم بر ما اِعمال شده باشد و چه غیرمستقیم از طریق نهادها و ایدئولوژیهای حاکم که کلافی تو در تو از ستم طبقاتی، جنسیتی، ملی و … است. خشونت در مقابل مقاومت ما برای بازپسگیری و ساخت فضاهای جدید بوده است. مگر میتوانستند و میتوانند بدون خشونت حجاب را اجباری کنند؟ مگر میتوانند بدون خشونت ساعت ورودمان را به خوابگاه تنظیم کنند؟ آب، غذا، هوا و محل زندگی را پولی کنند؟ زمینها را بهخاطر نفت و انتقال آب مصادره کنند و روستاها را زیر آب ببرند؟ چگونه میتوان بدون خشونت، زبان و فرهنگی واحد را به همه تحمیل کرد؟ تنها با خشونت ممکن بود که کودکان را ساعتها پشت نیمکتهای مدرسه نشاند و تخیلشان را کشت. تنها با خشونت ممکن بود که فرزندآوری، کار مراقبتی، کار خانگی و کارهای بازتولیدی ما «کار» نباشد و «ذات» ما شمرده شود و در اِزای آن فقط کار مزدی، کار قلمداد شود. خشونت همواره بخش جداییناپذیر نظام سلطه بوده است. این خشونت بود که ما را از طبیعت جدا کرد و در مسیر تکاملاش انسان مدرن را خلق کرد. خشونت بود که زندگی ما که مقاومت ما بود را از ما ربود و ما را بردههای نظامهای سلطه گوناگون در طول تاریخ کرد.
🔸 آیا صرف اعتراف به ستمدیدگی، ما را رستگار خواهد کرد؟ یا نه، در پی عدالتیم؟ و یا در پی نابودکردن سازوکارهای بازتولیدکننده این ستمدیدگی؟ اگر به دنبال عدالتیم، این عدالت بهدست چه کسی باید اجرا شود؟ چه چیزی ما را از «عدالت» قضایی موجود دلزده کرده است؟ ویژگیهای مردانهی این «عدالت» کداماند تا بتوانیم کنش خود را از آن رها کنیم؟ آیا توانستهایم منطق رهاییبخشی را تعریف کنیم که گروههای مختلف را طرد یا حذف نکند؟ یا به منافع فرد یا گروهی اولویت بیشتری ندهد؟ اولین مواجهه ما با تنبیه به مدرسه و خانواده برمیگردد. وقتی از کلمهی تنبیه استفاده میکنیم منظورمان چگونه تنبیهیست؟ چه نسبتی بین تنبیهشونده، تنبیهکننده، مشاهدهگران و مداخلهگران دیگر برقرار است؟ نظام قضایی حاکم، پلیس و نظام زندانها دائما برای سرکوب به بهانهی امنیت متوسل میشوند. تعریف جایگزین ما از امنیت چیست و چه روشهایی را برای دستیابی به آن مجاز میدانیم؟...
🔹متن کامل این نوشتار را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-271
#مقاومت #همبستگی #افسون_همصدایی #جنبش_زنان #سازمانیابی
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
اجتماع دستها
برای همسایگان، همسنگران و همباوران نوشتهی: افسون همصدایی کنش رسانهای بدون مواجهه فیزیکی و گفتگوی رودررو، ما را بهسمت کنشهای فستفودی هدایت میکند. چرا که وقتی کنشی از رسانه آغاز میشود و به رسا…
🔹 نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ برآمد سرمایه پولی – مالی و نئولیبرالیسم
▫️ فنآوری، تیلور، کینز، فریدمن و مبارزه طبقاتی - بخش دوم
نوشتهی: بهروز فراهانی
8 آوریل 2021
🔸 در بخش اول این مقاله به تفصیل در مورد وضعیت و قدرت بیسابقه جنبش کارگری در فردای جنگ جهانی دوم سخن رفت. در این بخش با تکیه به این تغییر توازن قوا بهنفع اردوگاه کار و طرح ناگزیری عقبنشینی طبقه حاکم در برابر کارگران و حقوقبگیران دیگر از جانب متفکران بورژوازی، بهبررسی سیاستهای بهکار گرفتهشده پس از پایان جنگ دوم و شکلگیری اردوگاه شوروی، در اروپا میپردازم.
🔸 بهحاشیهرفتن و «بیکار» شدن سرمایه مالی و هژمونی قاطع تزهای کینزی و نیوـدیل در محافل حکومتی کشورهای بزرگ، باعث شد که «بخش فعال متفکرین» وابسته بهسرمایه مالی خود را متشکل کرده و ضدحملهای را سازمان دهند. شارل آندره اودری مینویسد: «از همان سال 1945 پروژههایی، بهموازات هم، در محافل مختلف دانشگاهی و صاحبان سرمایه پدید آمدند که هدفشان متحدکردن مدافعان صاحب صلاحیت لیبرالیسم با هدف سازماندهی یک ضدحمله منسجم بهطرفداران دخالت دولت و سوسیالیسم بود. این مقاومت جدید در سه مرکز سازمان یافت: انستیتوی مطالعات عالی بینالمللی در ژنو، مدرسه اقتصادی لندن L.S.E و دانشگاه شیکاگو». فون هایک که در آن موقع بهتدریس در لندن مشغول بود درماه آوریل سال 1947 با همکاری فون میزس، «جامعه مون پِلرَن» در سوئیس را تاسیس کرد. اولین جلسه این گروه با شرکت سی و شش بانکدار و کارفرمای بزرگ در هتل پارک مون پِلرَن تشکیل شد که شروع بهکار این جامعه را نشان زد. سه رسانه مطبوعاتی؛ نیوزویک، فورچون و ریدرز دایجست هم خبرنگار فرستاده بودند که اهمیت این اجلاس را نشان میداد. در میان اعضای این جامعه باید از کارل پوپر، میلتون فریدمن و موریس اله نام برد که از همان آغاز همکاری فعالی داشتند. این محفل در تمام این سالها، عملا یک اندیشکده پرقدرت دفاع و ترویج یک ضدحمله نئولیبرالی بود که بهتدریج و بهموازات آشکارشدن تضادهای درونی راهحلهای کینزی تجدید قوا کرد و در اواسط دهه شصت یعنی موقعی که انباشت کینزی به دستانداز افتاد و گرایشات تورمی دوباره آشکار شده بود، بهمبارزه نظری خود شدت داد.
🔸 بازسازی سرمایه مالی جدید، بهزبان مارکس، «سرمایه پولی حامل بهره» که عمدتا بیرون از تولید در چرخه اعتباری و بورس حرکت میکند از اواسط دهه پنجاه و دهه شصت، با پیروزی سیاسی اواخر دهه هفتاد و اوائل دهه هشتاد تکمیل شد. آغاز حذف گسترده «مقررات دست و پا گیر» کنترل و نظارت دولتی بر نقل و انتقالات بانکی، کنترل حجم سپردهها و اعتبارات و سرمایهگذاری توسط نهادهای مالی و … توسط ریگان و تاچر و بهدنبال آنها کمابیش در کشورهای اروپایی و ژاپن، توام با کاربست آخرین نتایج انقلاب انفورماتیک و اطلاعاتی و طراحی الگوریتمهای ریاضی ویژه معاملات مالی و … عواملی بودند که به معاملات در بورسها ــ خرید و فروش سهام در یک لحظه در چهار گوشه دنیا، سوداگری در بازارهای ارزی و مواد اولیه ــ جهش غولآسایی دادند. بخش روزافزونی از این سرمایهها تنها در حوزه مالی و خرید و فروش سهام فعالیت کرده و مستقیما در هیچ تولید کالایی وارد نشدند. بدون کنترل «مزاحم» دولتی، آنها سرمایهای را که نداشتند وارد خرید و فروش کنند و بر اساس سودی «که قرار بود در آینده نزدیک» بهدست آورند، به خرید و فروش سهام و از طریق این «عرضه و تقاضای» کاملا مجازی و موهومی، با حمله به سهام این یا آن شرکت واقعی، ارزشهای مجازی ایجاد کرده و بلافاصله آنها را «سرمایهگذاری» میکردند... تحت عنوان «نظام کاپیتالیستی جدید متکی بر دانش» اقیانوسی از سرمایههای مجهولالهویه و کاملا مجازی ایجاد کردند. روشن بود که دیر یا زود «قانون ارزش» خود را تحمیل خواهد کرد...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-27e
#بهروز_فراهانی #بحران_سرمایهداری
#نئولیبرالیسم #کینز #دولت_رفاه #سرمایه_مالی
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ برآمد سرمایه پولی – مالی و نئولیبرالیسم
▫️ فنآوری، تیلور، کینز، فریدمن و مبارزه طبقاتی - بخش دوم
نوشتهی: بهروز فراهانی
8 آوریل 2021
🔸 در بخش اول این مقاله به تفصیل در مورد وضعیت و قدرت بیسابقه جنبش کارگری در فردای جنگ جهانی دوم سخن رفت. در این بخش با تکیه به این تغییر توازن قوا بهنفع اردوگاه کار و طرح ناگزیری عقبنشینی طبقه حاکم در برابر کارگران و حقوقبگیران دیگر از جانب متفکران بورژوازی، بهبررسی سیاستهای بهکار گرفتهشده پس از پایان جنگ دوم و شکلگیری اردوگاه شوروی، در اروپا میپردازم.
🔸 بهحاشیهرفتن و «بیکار» شدن سرمایه مالی و هژمونی قاطع تزهای کینزی و نیوـدیل در محافل حکومتی کشورهای بزرگ، باعث شد که «بخش فعال متفکرین» وابسته بهسرمایه مالی خود را متشکل کرده و ضدحملهای را سازمان دهند. شارل آندره اودری مینویسد: «از همان سال 1945 پروژههایی، بهموازات هم، در محافل مختلف دانشگاهی و صاحبان سرمایه پدید آمدند که هدفشان متحدکردن مدافعان صاحب صلاحیت لیبرالیسم با هدف سازماندهی یک ضدحمله منسجم بهطرفداران دخالت دولت و سوسیالیسم بود. این مقاومت جدید در سه مرکز سازمان یافت: انستیتوی مطالعات عالی بینالمللی در ژنو، مدرسه اقتصادی لندن L.S.E و دانشگاه شیکاگو». فون هایک که در آن موقع بهتدریس در لندن مشغول بود درماه آوریل سال 1947 با همکاری فون میزس، «جامعه مون پِلرَن» در سوئیس را تاسیس کرد. اولین جلسه این گروه با شرکت سی و شش بانکدار و کارفرمای بزرگ در هتل پارک مون پِلرَن تشکیل شد که شروع بهکار این جامعه را نشان زد. سه رسانه مطبوعاتی؛ نیوزویک، فورچون و ریدرز دایجست هم خبرنگار فرستاده بودند که اهمیت این اجلاس را نشان میداد. در میان اعضای این جامعه باید از کارل پوپر، میلتون فریدمن و موریس اله نام برد که از همان آغاز همکاری فعالی داشتند. این محفل در تمام این سالها، عملا یک اندیشکده پرقدرت دفاع و ترویج یک ضدحمله نئولیبرالی بود که بهتدریج و بهموازات آشکارشدن تضادهای درونی راهحلهای کینزی تجدید قوا کرد و در اواسط دهه شصت یعنی موقعی که انباشت کینزی به دستانداز افتاد و گرایشات تورمی دوباره آشکار شده بود، بهمبارزه نظری خود شدت داد.
🔸 بازسازی سرمایه مالی جدید، بهزبان مارکس، «سرمایه پولی حامل بهره» که عمدتا بیرون از تولید در چرخه اعتباری و بورس حرکت میکند از اواسط دهه پنجاه و دهه شصت، با پیروزی سیاسی اواخر دهه هفتاد و اوائل دهه هشتاد تکمیل شد. آغاز حذف گسترده «مقررات دست و پا گیر» کنترل و نظارت دولتی بر نقل و انتقالات بانکی، کنترل حجم سپردهها و اعتبارات و سرمایهگذاری توسط نهادهای مالی و … توسط ریگان و تاچر و بهدنبال آنها کمابیش در کشورهای اروپایی و ژاپن، توام با کاربست آخرین نتایج انقلاب انفورماتیک و اطلاعاتی و طراحی الگوریتمهای ریاضی ویژه معاملات مالی و … عواملی بودند که به معاملات در بورسها ــ خرید و فروش سهام در یک لحظه در چهار گوشه دنیا، سوداگری در بازارهای ارزی و مواد اولیه ــ جهش غولآسایی دادند. بخش روزافزونی از این سرمایهها تنها در حوزه مالی و خرید و فروش سهام فعالیت کرده و مستقیما در هیچ تولید کالایی وارد نشدند. بدون کنترل «مزاحم» دولتی، آنها سرمایهای را که نداشتند وارد خرید و فروش کنند و بر اساس سودی «که قرار بود در آینده نزدیک» بهدست آورند، به خرید و فروش سهام و از طریق این «عرضه و تقاضای» کاملا مجازی و موهومی، با حمله به سهام این یا آن شرکت واقعی، ارزشهای مجازی ایجاد کرده و بلافاصله آنها را «سرمایهگذاری» میکردند... تحت عنوان «نظام کاپیتالیستی جدید متکی بر دانش» اقیانوسی از سرمایههای مجهولالهویه و کاملا مجازی ایجاد کردند. روشن بود که دیر یا زود «قانون ارزش» خود را تحمیل خواهد کرد...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-27e
#بهروز_فراهانی #بحران_سرمایهداری
#نئولیبرالیسم #کینز #دولت_رفاه #سرمایه_مالی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
برآمد سرمایه پولی – مالی و نئولیبرالیسم
فنآوری، تیلور، کینز، فریدمن و مبارزه طبقاتی – بخش دوم نوشتهی: بهروز فراهانی دهه شصت میلادی و سه سال اول دهه هفتاد (پیش از بروز بحران ساختاری 1974)، سالهای اعتراضات و اعتصابات کارگری هست. د…
📚 نظریههای ارزش اضافی
دستنوشتههای 1863-1861
(ترجمهی فارسی – پارهی 9)
نوشتهی: کارل مارکس
ترجمهی: کمال خسروی
11 آوریل 2021
در این بخش میخوانیم:
- فصل چهارم
نظریههایی پیرامون کار مولد و نامولد
1 ـ کار مولد در معنای تولید سرمایهدارانه، کاری مزدی است که ارزش اضافی تولید میکند
2 ـ ‹دیدگاه› فیزیوکراتها و مرکانتیلیستها پیرامون کار مولد
3 ـ دوسویگی درک اسمیت از کار مولد
الف) تبیین کار مولد بهمثابه کاری که در اِزای سرمایه مبادله میشود
ب) تبیین کار مولد بهمثابه کاری که در کالا تحقق مییابد
📚 گزیدههایی از متن:
🔸 وجود یک طبقهی سرمایهدار، همانا ‹وجودِ صِرف› سرمایه، استوار است بر بارآوری کار، اما نه بر بارآوریِ مطلقش، بلکه بر بارآوریِ نسبی آن. مثلاً: اگر یک روزانهکار فقط برای بقای حیات خودِ کارگر کفایت میکرد، یعنی برای بازتولید توانایی کارش ‹ضرورت میداشت›، آنگاه ــ در معنایی مطلق ‹و عام› ــ کار مولد میبود، زیرا بازتولیدکننده بود، بهعبارت دیگر، ارزشهای مصرفشده از سوی کار‹گر› (که برابر است با ارزش توانایی کار خودِ او) را همواره جایگزین میکرد. اما ‹این روزانهکار›، در معنایی سرمایهدارانه مولد نمیبود، زیرا ارزش اضافیای تولید نمیکرد. (در حقیقت، ارزش تازهای تولید نکرده بود، بلکه فقط ارزش کهنه را جایگزین کرده بود؛ فقط آن را، یعنی ارزش را، بهشکلی مصرف کرده بود تا بهشکل دیگری بازتولیدش کند. و در این معناست که گفته شده است، کارگری مولد است که تولیدش برابر با مصرف خودِ او باشد و کارگری نامولد است که بیش از آنچه بازتولید کرده است، مصرف کرده باشد.)
🔸 کار نامولد کاری است که نه در اِزای سرمایه، بلکه بیمیانجی در اِزای درآمد مبادله میشود، یعنی با کارمزد یا سود (و طبعاً با منابع گوناگون دیگری که همسفرههای سود سرمایهدارند، همانا بهره و رانت). در همهی مواردی که بعضاً کار کماکان خود را جبران میکند (مانند کار کشاورزیِ بیگاران)، یا بعضاً بهطور مستقیم با درآمد مبادله میشود (مانند کار مانوفاکتوری در شهرهای آسیا)، بهمعنای اقتصاد بورژوایی نه سرمایهای وجود دارد و نه کار مزدیای. بنابراین این تعاریف ‹برای کار مولد و نامولد› نه از تعریف کار در عطف به مادیتش (یعنی نه از سرشت محصولش و نه از تعینیافتگی کار بهمثابه کار مشخص)، بلکه از شکل اجتماعیِ متعیّناش و از مناسبات اجتماعیای که کار در آنها تحقق مییابد، برگرفته شدهاند. بر این اساس، و بهعنوان نمونه، یک بازیگر، حتی یک دلقک، کارگری مولد است، اگر در استخدام سرمایهدار (یا بنگاهداری) کار کند که بازیگر، کاری بیشتر از آنچه در شکل کارمزد از او دریافت کرده است، به او بازگرداند، در حالیکه خیاطی که به خانهی سرمایهدار میآید و شلوارش را وصله میکند، یعنی برای او صرفاً ارزشی مصرفی بهوجود میآورد، کارگری نامولد است. کار فردِ نخست در اِزای سرمایه مبادله میشود، کار فردِ دوم، در اِزای درآمد. فردِ نخست ارزش اضافی میآفریند؛ فردِ دوم موجب صرف درآمدی میشود.
🔸 تلقی کل سود بهمثابه «درآمد» سرمایهدار بهخودیِخود خطاست. برعکس، قانون تولید سرمایهدارانه در اساس مستلزم آن است که بخشی از کار مازاد، همانا کار پرداختنشدهای که کارگر انجام میدهد، به سرمایه دگردیسی یابد. اگر سرمایهدار منفرد در مقام سرمایهدار، یعنی در مقام کارگزار سرمایه، عمل کند، ممکن است این دگردیسی در چشم او همچون پسانداز پدیدار شود؛ اما خودِ او هم میداند که این کار به ضرورت تشکیل یک صندوق ذخیره صورت میگیرد. همچنین، افزایش مقدار کار نه فقط به شُمار کارگران، بلکه به طول روزانهکار ‹نیز› وابسته است. بهعبارت دیگر، مقدار کار میتواند افزایش یابد، بیآنکه بخش سرمایهای که به دستمزد کار تجزیه و تحویل میشود، افزایشی داشته باشد...
🔹 متن کامل بخش نهم از ترجمه نظریههای ارزش اضافی را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-27U
#نظریههای_ارزش_اضافی #نظریهی_ارزش
#مارکس #کمال_خسروی #کار_مولد #کار_نامولد
🔹همچنین برای مجموع ترجمه تا اینجا، به لینک زیر مراجعه کنید:
https://naghdcom.files.wordpress.com/2021/04/gesamt-mehrwert-theorie-1-9.pdf
👇🏽
🖋@naghd_com
دستنوشتههای 1863-1861
(ترجمهی فارسی – پارهی 9)
نوشتهی: کارل مارکس
ترجمهی: کمال خسروی
11 آوریل 2021
در این بخش میخوانیم:
- فصل چهارم
نظریههایی پیرامون کار مولد و نامولد
1 ـ کار مولد در معنای تولید سرمایهدارانه، کاری مزدی است که ارزش اضافی تولید میکند
2 ـ ‹دیدگاه› فیزیوکراتها و مرکانتیلیستها پیرامون کار مولد
3 ـ دوسویگی درک اسمیت از کار مولد
الف) تبیین کار مولد بهمثابه کاری که در اِزای سرمایه مبادله میشود
ب) تبیین کار مولد بهمثابه کاری که در کالا تحقق مییابد
📚 گزیدههایی از متن:
🔸 وجود یک طبقهی سرمایهدار، همانا ‹وجودِ صِرف› سرمایه، استوار است بر بارآوری کار، اما نه بر بارآوریِ مطلقش، بلکه بر بارآوریِ نسبی آن. مثلاً: اگر یک روزانهکار فقط برای بقای حیات خودِ کارگر کفایت میکرد، یعنی برای بازتولید توانایی کارش ‹ضرورت میداشت›، آنگاه ــ در معنایی مطلق ‹و عام› ــ کار مولد میبود، زیرا بازتولیدکننده بود، بهعبارت دیگر، ارزشهای مصرفشده از سوی کار‹گر› (که برابر است با ارزش توانایی کار خودِ او) را همواره جایگزین میکرد. اما ‹این روزانهکار›، در معنایی سرمایهدارانه مولد نمیبود، زیرا ارزش اضافیای تولید نمیکرد. (در حقیقت، ارزش تازهای تولید نکرده بود، بلکه فقط ارزش کهنه را جایگزین کرده بود؛ فقط آن را، یعنی ارزش را، بهشکلی مصرف کرده بود تا بهشکل دیگری بازتولیدش کند. و در این معناست که گفته شده است، کارگری مولد است که تولیدش برابر با مصرف خودِ او باشد و کارگری نامولد است که بیش از آنچه بازتولید کرده است، مصرف کرده باشد.)
🔸 کار نامولد کاری است که نه در اِزای سرمایه، بلکه بیمیانجی در اِزای درآمد مبادله میشود، یعنی با کارمزد یا سود (و طبعاً با منابع گوناگون دیگری که همسفرههای سود سرمایهدارند، همانا بهره و رانت). در همهی مواردی که بعضاً کار کماکان خود را جبران میکند (مانند کار کشاورزیِ بیگاران)، یا بعضاً بهطور مستقیم با درآمد مبادله میشود (مانند کار مانوفاکتوری در شهرهای آسیا)، بهمعنای اقتصاد بورژوایی نه سرمایهای وجود دارد و نه کار مزدیای. بنابراین این تعاریف ‹برای کار مولد و نامولد› نه از تعریف کار در عطف به مادیتش (یعنی نه از سرشت محصولش و نه از تعینیافتگی کار بهمثابه کار مشخص)، بلکه از شکل اجتماعیِ متعیّناش و از مناسبات اجتماعیای که کار در آنها تحقق مییابد، برگرفته شدهاند. بر این اساس، و بهعنوان نمونه، یک بازیگر، حتی یک دلقک، کارگری مولد است، اگر در استخدام سرمایهدار (یا بنگاهداری) کار کند که بازیگر، کاری بیشتر از آنچه در شکل کارمزد از او دریافت کرده است، به او بازگرداند، در حالیکه خیاطی که به خانهی سرمایهدار میآید و شلوارش را وصله میکند، یعنی برای او صرفاً ارزشی مصرفی بهوجود میآورد، کارگری نامولد است. کار فردِ نخست در اِزای سرمایه مبادله میشود، کار فردِ دوم، در اِزای درآمد. فردِ نخست ارزش اضافی میآفریند؛ فردِ دوم موجب صرف درآمدی میشود.
🔸 تلقی کل سود بهمثابه «درآمد» سرمایهدار بهخودیِخود خطاست. برعکس، قانون تولید سرمایهدارانه در اساس مستلزم آن است که بخشی از کار مازاد، همانا کار پرداختنشدهای که کارگر انجام میدهد، به سرمایه دگردیسی یابد. اگر سرمایهدار منفرد در مقام سرمایهدار، یعنی در مقام کارگزار سرمایه، عمل کند، ممکن است این دگردیسی در چشم او همچون پسانداز پدیدار شود؛ اما خودِ او هم میداند که این کار به ضرورت تشکیل یک صندوق ذخیره صورت میگیرد. همچنین، افزایش مقدار کار نه فقط به شُمار کارگران، بلکه به طول روزانهکار ‹نیز› وابسته است. بهعبارت دیگر، مقدار کار میتواند افزایش یابد، بیآنکه بخش سرمایهای که به دستمزد کار تجزیه و تحویل میشود، افزایشی داشته باشد...
🔹 متن کامل بخش نهم از ترجمه نظریههای ارزش اضافی را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-27U
#نظریههای_ارزش_اضافی #نظریهی_ارزش
#مارکس #کمال_خسروی #کار_مولد #کار_نامولد
🔹همچنین برای مجموع ترجمه تا اینجا، به لینک زیر مراجعه کنید:
https://naghdcom.files.wordpress.com/2021/04/gesamt-mehrwert-theorie-1-9.pdf
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
نظریههای ارزش اضافی
فصل چهارم: نظریههایی پیرامون کار مولد و نامولد نوشتهی: کارل مارکس ترجمهی: کمال خسروی فقط کاری که سرمایه تولید میکند، کار مولد است. اما کالا یا پول از اینطریق به سرمایه بدل میشوند که بهطور مس…
📚 نظریههای ارزش اضافی (جلد اول) | کارل مارکس | ترجمه: کمال خسروی
دستنوشتههای 1863-1861
فصل چهارم: نظریههایی پیرامون کار مولد و کار نامولد
از این بخش، بررسیهای ژرف، غنی و شگفتانگیز مارکس پیرامون مقولات کار مولد و کار نامولد، نخست با نقد دیدگاه آدام اسمیت، آغاز میشود و در صفحات پرشماری، در این جلد و بویژه در جلد سوم «نظریهها ...»، با نقد دیدگاههای نویسندگان دیگر، از اقتصاد کلاسیک گرفته تا اقتصاد یاوهسرای ولنگار و فروپاشی مکتب ریکاردو، ادامه مییابد. این نقد هم درسنامهای ست بسیار پربار برای آشنایی و فهم نظریهی ارزش مارکس، با زبانی توصیفی و ساده و هم نشانهی تردیدها و کلنجارهای دشوار و صادقانهی اوست با این مقولات. درکمتر اثری از مارکس میتوان شالودههای نظریهی ارزش او را در نقدی چنین ژرف و واکاوانه و توانمند، اما در عینحال چنین توصیفی و تفصیلی، از اقتصاد سیاسی یافت. در این بخش میتوان کماکان انگیزهها و نقاط عزیمتی بدیع برای بازاندیشی و اندیشیدنی تازه پیرامون نظریهی ارزش و مقولات کار مولد و نامولد به چنگ آورد که تاکنون نادیده ماندهاند. - کمال خسروی
🔸 در «نقد» بخوانید:
https://t.me/naghd_com/547
#کار_مولد #کار_نامولد
🖋@naghd_com
دستنوشتههای 1863-1861
فصل چهارم: نظریههایی پیرامون کار مولد و کار نامولد
از این بخش، بررسیهای ژرف، غنی و شگفتانگیز مارکس پیرامون مقولات کار مولد و کار نامولد، نخست با نقد دیدگاه آدام اسمیت، آغاز میشود و در صفحات پرشماری، در این جلد و بویژه در جلد سوم «نظریهها ...»، با نقد دیدگاههای نویسندگان دیگر، از اقتصاد کلاسیک گرفته تا اقتصاد یاوهسرای ولنگار و فروپاشی مکتب ریکاردو، ادامه مییابد. این نقد هم درسنامهای ست بسیار پربار برای آشنایی و فهم نظریهی ارزش مارکس، با زبانی توصیفی و ساده و هم نشانهی تردیدها و کلنجارهای دشوار و صادقانهی اوست با این مقولات. درکمتر اثری از مارکس میتوان شالودههای نظریهی ارزش او را در نقدی چنین ژرف و واکاوانه و توانمند، اما در عینحال چنین توصیفی و تفصیلی، از اقتصاد سیاسی یافت. در این بخش میتوان کماکان انگیزهها و نقاط عزیمتی بدیع برای بازاندیشی و اندیشیدنی تازه پیرامون نظریهی ارزش و مقولات کار مولد و نامولد به چنگ آورد که تاکنون نادیده ماندهاند. - کمال خسروی
🔸 در «نقد» بخوانید:
https://t.me/naghd_com/547
#کار_مولد #کار_نامولد
🖋@naghd_com
Telegram
نقد
📚 نظریههای ارزش اضافی
دستنوشتههای 1863-1861
(ترجمهی فارسی – پارهی 9)
نوشتهی: کارل مارکس
ترجمهی: کمال خسروی
11 آوریل 2021
در این بخش میخوانیم:
- فصل چهارم
نظریههایی پیرامون کار مولد و نامولد
1 ـ کار مولد در معنای تولید سرمایهدارانه، کاری مزدی…
دستنوشتههای 1863-1861
(ترجمهی فارسی – پارهی 9)
نوشتهی: کارل مارکس
ترجمهی: کمال خسروی
11 آوریل 2021
در این بخش میخوانیم:
- فصل چهارم
نظریههایی پیرامون کار مولد و نامولد
1 ـ کار مولد در معنای تولید سرمایهدارانه، کاری مزدی…